display result search
منو
تفسیر آیه 88 تا 93 سوره یوسف

تفسیر آیه 88 تا 93 سوره یوسف

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 138 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 88 تا 93 سوره یوسف
- چگونگی شناختن یوسف توسط برادران
- تفسیر قرآن از نظر معرفت‌شناسی
- شیوه پژوهش و تفسیر قرآن
- فرق تفسیر اهلبیت با دیگر تفاسیر
- فرق توحید و خداشناسی اهلبیت با دیگران

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی المُتَصَدِّقِینَ ٭ قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ٭ قَالُوا أَءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ ٭ قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ ٭ قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ٭ اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَالقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ﴾
بعد از اینکه وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) فرمود بروید و تحسس کنید یعنی اینقدر جستجو کنید که به حستان برسد درباره یوسف و برادرش خبر مسرت بخشی بیاورید و هرگز ناامید نشوید برای اینکه ناامیدی از رحمت خدا کفر است اینها اطاعت کردند برای بار دیگر هم به منظور تأمین سهمیه رفتند هم برای آزاد‌سازی آن برادرشان به نام بنیامین درباره یوسف (سلام الله علیه) فقط امید در آنها دمیده شد ناامید نبودند برای اینکه پیغمبر زمانشان پدر بزرگوارشان یعقوب (سلام الله علیه) نهی کرده و یأس را کفر دانسته اینها امیدوار بودند اما بالأخره نمی‌دانستند از چه کسی جستجو کنند از چه راهی وارد بشوند بیش از 25 سال تقریباً از این صحنه گذشت آن هم در چاه کنعان انداختند اینجا مصر است ولی خُب خدای سبحان به کل شیء قدیر است اینها اصل امید در آنها پیدا شده است برای آنکه یأس با آن نهی رخت بر بست اما راه حل نداشتند به فکر تأمین سهمیه بودند از یک سو آزاد‌سازی برادرشان بنیامین بودند از سوی دیگر اما امید پیدا کردن یوسف (سلام الله علیه) را داشتند لکن از ناحیه خدای سبحان اما از راه عزیز مصر و اینها خیلی بعید بود وقتی وارد شدند آن سهمیه را که بنا بود بگیرند اول مطرح کردند گفتند ﴿یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الکَیْلَ﴾ که بحثش قبلاً گذشت این ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا﴾ ظاهرا ناظر به همان آزاد‌سازی بنیامین است ﴿إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی المُتَصَدِّقِینَ﴾ در کنزالدقائق هست مجمع البیان هست این روایت مرسل نقل شده است که وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) یک نامه‌ای نوشت آن نامه بسیار لطیف است مبسوطاً این نامه به چند نقل در این تفسیر کنزالدقائق هست که صدرش بسم الله الرحمن الرحیم هست یا ایها العزیز را وجود مبارک یعقوب نوشت یا ایها العزیز من وضعم این است یعقوبم از اولاد ابراهیم خلیل هستم ابراهیم صاحب نمرودی که برای خلیل خدا (سلام الله علیه) خدا آتش افروخت بعد ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ در آن بود و خدای سبحان آن نار را برای جدم برد سلام قرار داد ما از آن خاندانیم اهل خیانت و کذب و سرقت نیستیم و قحطی و گرانی و خشکسالی همه ما را تهدید کرده است نامه بسیار لطیف بود این نامه متنش در کنزالدقائق هست به دو سه نقل به دو نقل نقل شده است در مجمع هم هست با این علائم که برادرها آمدند وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) که این نامه را دید خُب نهایت ادب را کرد احترام را کرد گریه کرد اشکهایش ریخت و آنها تعجب می‌کردند که چرا حالا شاید به زحمت باورشان می‌شد که نامه یعقوب را تحویل بگیرند اما این همه عاطفه و ادب برای چیست حدس زدند که این همین یوسف باید باشد برای اینکه پدرشان پیغمبر زمان است فرمود ﴿فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ﴾ بعد فرمود ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ناامید نباشید جستجو کنید یوسف را پیدا کنید یوسف پیدا شدنی است نامه را که آوردند وجود مبارک یوسف آن همه علاقه و ادب و عاطفه نشان داد اینها کم کم حدسشان دارد شکوفا می‌شود که وجود مبارک یوسف همین شخص است
سؤال: ... جواب: بله آن چون تأسیس اولای از تأکید است آنکه گفتند ﴿فَأَوْفِ لَنَا الکَیْلَ﴾ دیگر کافی بود ما همین مقدار را داریم آنها هم کرامتها را قبلاً دیده بودند بار اول که ﴿انی أوفی الکَیل﴾ بود همه آنچه را که اینها آوردند بضاعت متعادل بود و برابر کالا بود آنها را برگرداند ﴿هَذهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا﴾ پس معلوم می‌شود که اینها اگر صدقه می‌خواهند برای این نیست مشکلشان این ثمن در برابر کالا نیست چون آن روزی که ثمن متعادل را داده بودند یوسف (سلام الله علیه) همه را برگرداند پس اینها مشکل مالی ندارند تا بگویند صدقه بدهید و این ثمن کم ما را قبول بکنید آن وقتی که ثمن فراوان دادند که حضرت برگرداند پس معلوم می‌شود که مشکل مالی و اینها نیست تأسیس هم که اولیٰ است عرض کردند ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی المُتَصَدِّقِینَ﴾ بعد آن نامه را که حضرت بررسی کردند دیگر حالا چاره جز معرفی نبود دیگر حالا فرصت رسید که خودش را معرفی کند فرمود: ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ﴾ این زمینه برای آن است که آنها را به توبه دعوت کند نه بخواهد به رخ آنها بکشد انتقام بگیرد هیچ نشانی از انتقام و رخ کشیدن و شرمنده کردن در آن نیست فرمود می‌دانید جاهلانه چه کاری کردید این عذر را این تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیت است هم در باب اکرام هست در باب عذر است و هم در ابواب دیگر وقتی که ما در دعا می‌گوییم «فارحم عبدک الجاهل» یعنی عذر ما همان جهل ماست یک وقت است که می‌گوییم که «تجرأت بجهلی و خطیئتی» کذا و کذا و کذا مثل دعای کمیل یک وقتی می‌گوییم «فارحم عبدک الجاهل» دلیل در کنار او هست یعنی من روی جهالتم این کار را کردم این چنین نبود که عمداً این کار را کرده باشم ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ و مانند آن این ﴿إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ این دارد عذر را به اینها تلقین می‌کند و می‌خواهد با عفو و صفح برخورد کند که شما حالا یا جوان بودید یا نوجوان بودید بالأخره جاهلانه این کار را کردید روی عقل نبود روی تدبیر و خرد نبود می‌دانید چه کردید حالا راه برگشتتان این است برگردید
سؤال: ... جواب: نه این چنین نیست گناه بزرگ است اما راه توبه را می‌خواهد نشان بدهد نه اینکه می‌خواهد به رخ آنها بکشد بله اگر می‌فرمود که من یوسفم خب آنها فقط شرمنده می‌شدند بعد در دلشان این بود که شاید انتقام بگیرد این مشکل را داشتند اما برای بخشیدن حق الله از یک سو و حق الناس از سوی دیگر می‌فرماید ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ می‌دانید چه کار کردید منتها چون جاهلانه بود بیایید برگردید حالا که عالم شدید حالا که خردمند شدید سنی از شما گذشت بیایید علاج کنید آنها رفتند اظهار نگرانی کنند فرمود نه هیچ جای نگرانی نیست هم حق الله بخشیده شده هم حق الناس حق الناس که من را چاه انداختید ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ حق الله هم بخشیده شده برای اینکه دارید توبه می‌کنید ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ مشکلی ندارید شما این را می‌گویند کرم بنابراین اینکه می‌فرماید ﴿هَلْ عَلِمْتُم﴾ نمی‌خواهد به رخ اینها بکشد آن وقتی هم که پدر و همسر یعقوب (سلام الله علیه) آمدند برای یازده برادر آمدند در پیشگاه حضرت یوسف خضوع کردند ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ و حضرت فرمود ﴿هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ آنجا دارد ﴿أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ﴾ خب یعقوب آمد یازده برادر همه حضور دارند آن ده برادری که این را انداختند در چاه هم حضور دارند دیگر حضرت وقتی می‌خواهد سپاس‌گزاری کند شکر‌گزاری کند نمی‌گوید خدا را شکر می‌کنم که مرا از چاه نجات داد می‌گوید خدا را شکر می‌کنم که مرا از زندان نجات داد از وسط جریان شروع می‌کند اصلاً اسم چاه را نمی‌برند این را می‌گویند کرم با اینکه زندان رفتن او در اثر چاه انداختن آنها بود خب اگر چاه نمی‌انداختند و به عنوان برده نمی‌فروختند و به مصر نمی‌آمد و گرفتار آن امرئه عزیز نمی‌شد که به زندان نمی‌رفت این را می‌گویند نهایت کرم الان هم که می‌فرماید ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ﴾ راه بخشودن گناهی که بخشی‌اش به حق الناس بخشی به حق الله برمی‌گردد دارد یادشان می‌دهد فرمود: ﴿أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ حالا که عاقل شدید راه حل دارد دیگر ما که حرفی نداریم از طرف خدا هم توبه کنید بخشوده می‌شود
سؤال: ... جواب: بله این یک وقت است شهر است یک چنین کاری می‌کنند بله اما حالا در یک روستایی در اطراف روستایی یک چنین اتفاقی افتاده آن هم 25 سال قبل کسی هم خبر ندارد این حق عمومی تضییع نمی‌شود
سؤال: ... جواب: بله این مشکل فراوانی هم داشتند در جریان بنیامین از همان اولی هم که نقل شد اینها بنیامین مثل حضرت یوسف (سلام الله علیه) محسود این برادرها بود که در اوائل همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیه 8 این بود این برادران ده‌گانه با یکدیگر می‌گفتند که ﴿لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إلَی أَبِینَا مِنَّا﴾ ما دوازده برادریم این دو نفر پیش پدر از ما محبوب‌ترند شدند محسود یوسف (سلام الله علیه) را بر اثر حسد به چاه انداختند با این برادر هم مشکل جدی داشتند و جریان هم وقتی این برادر خدمت حضرت یوسف بود گزارش می‌داد که با من چه کردند اصلش را اجمالاً آیه 8 می‌رساند که این ده نفر می‌گفتند: ﴿لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إلَی أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ﴾ بعد می‌گفتند ﴿إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ چه دلیلی دارد که این دو نفر را بر ما ترجیح می‌دهد این حسد تنها درباره یوسف (سلام الله علیه) نبود منتها یوسف محسودتر بود بنابراین مشکل این ده برادر با هر دو بردار بود منتها نسبت به یوسف بیشتر
سؤال: ... جواب: تهمت سرقت را اینها به یوسف زدند برای اینکه می‌گفتند ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ﴾ به برادر زدند در آنجا آن قسمتی که ﴿فاذ فعلتم یوسف﴾ اینها که تهمت سرقت را به بردار به خود یوسف زدند خود آن بنیامین متهم به سرقه شد او را دستگیر کردند دستگاه یوسف
سؤال: ... جواب: بله اینها گفتند ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ﴾ اینها گفتند اگر سرقت کرده ما که نمی‌دانیم حالا در بار او پیدا شده اینها متهم نکردند ولی خب وقتی که یک پیمانه‌ای در بار کسی پیدا بشود خب اماره همین است اگر چنانچه یک قافله‌ای حرکت بکنند یک چیزی گم بشود فقط در ساک یکی پیدا بشود خب متهم هم او است دیگر اینها گفتند ﴿إِن یَسْرِقْ﴾ نسبت به بنیامین با شرط گفتند نسبت به یوسف (سلام الله علیه) با جزم گفتند ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ﴾ در این مدتی که بنیامین در خدمت حضرت یوسف (سلام الله علیه) بود شاید گزارش داد که با من چه کردند غرض اینکه اجمالش را از آیه 8 سوره یوسف می‌شود استفاده کرد که این هر دو برادر محسود بودند نه تنها خصوص یوسف فرمود ﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ این﴿إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ راه حل نشان می‌دهد حالا که عاقل شدید برگردید
سؤال: ... جواب: درست مفهوم نمی‌شود غرض آن است که وجود مبارک یوسف اینها را یاد داد که شما جاهلانه این کار را کردید الآن که سنی از شما گذشت و عاقل شدید راه حل دارد آنها همه این حرفها را با آن نامه که ارزیابی کردند کاملا حدس زدند که این یوسف باید باشد لذا با جمله اسمیه با تاکید این‌طور گفتند ﴿قَالُوا أَءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾ حضرت فرمود ﴿أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی﴾ این ﴿وَهذا أَخِی﴾ دیگر لازم نبود خب اینها می‌دانستند می‌شناختند دیگر بنیامین را که می‌شناختند وقتی یوسف شناخته بشود خب این هم بنیامین برادر اوست این ﴿وَهذا أَخِی﴾ را برای این می‌فرماید که ﴿قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾ من به برادرم علاقمند بودم برادرم به من علاقمند بود ما به هم رسیدیم حالا به پدر هم می‌رسیم ان‌شاءالله و اگر کسی اهل تقوا باشد من و برادرم هر دو اهل تقوا بودیم منتها تقوای من بیشتر بود من و برادرم هر دو صابر بودیم منتها من بیشتر ﴿مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ﴾ این صغری، کبرای قضیه مطوی است نتیجه قضیه مذکور است هر کسی که اهل صبر و تقوا باشد ما هم اهل صبر و تقوا بودیم و هر کس اهل صبر و تقوا باشد اهل احسان است از محسنین است و هر کس محسن باشد خدا اجر او را ضایع نمی‌کند ﴿فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾ نه اجره نه اجر من یتق و یصبر ظاهرش این بود که من یتق و یصبر فان الله لایضیع اجره اما اینکه می‌فرماید ﴿فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾ برای ارشاد آن حد وسط برهان است یعنی این کار احسان است احسان مجموعه تقوا و صبر است هر متقی صابر محسن است و هر محسنی اجرش محفوظ است ﴿فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾ حالا ملاحظه بفرمایید آنجایی که روایت در کنار آیه هست از آیه چطور چه معارف بلندی استفاده می‌شود ما همانطوری که با فقه قرآناً و سنتاً و عقلاً عمل می‌کنیم با تفسیر هم همین‌طور است دیگر ما در فقه چه کار می‌کنیم اولین منبع ما قرآن است بعد روایت است اگر اینگونه از امارات قرآنی و روایی نبود به اصول عملیه عمل می‌کنیم یعنی یا برائت است یا تخییر یا احتیاط است یا استصحاب که غالب اینها را عقل به عهده دارد استصحاب را که روایت به عهده دارد برخیها هم گفتند با بنای عقلا هماهنگ است ولی خب روایت این اصل را تامین می‌کند استصحاب اماره نیست ولی دلیل استصحاب اماره است یعنی خبر و روایت استصحاب را حجت می‌کند مثل اینکه آیه برائت را حجت می‌کند نظیر ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ در تفسیر هم همین کار را بکنیم اول خود قرآن با قرآن است بعد قرآن به کمک روایات است و اگر آیه‌ای نبود که آیه دیگر را تبیین کند روایتی نبود که آیه را تبیین کند به آن شواهد عقلی تمسک می‌شود نظیر اصل برائت نظیر اصل احتیاط نظیر اصل تخییر که اینها اصول عملیه‌اند که حیرت عند العمل را برطرف می‌کنند اینکه شما می‌بینید در تفاسیر شیعه و سنی می‌فرمایند و فیه وجوهٌ یحتمل پر از احتمال و وجوهات است در تفسیر تبیان و مجمع البیان تا برسد به المیزان برای اینکه اگر ما یک آیه‌ای که آیه دیگر را به طور شفاف معنی کند نداشتیم یا دسترسی پیدا نکردیم روایتی که آیه را به صورت شفاف معنا کند نبود یا دسترسی پیدا نکردیم می‌شود وجوه عقلی یا احتمالات عقلی که معقول و مقبول باشد این حدسهایی که درباره گفته می‌شود شاید علت تاخیر این بود که این روزها مطرح می‌شود نظیر اصول عملیه‌ای است که مفسران در تفسیر دارند و آن اصولیون و فقها در روایت دارند حالا روایتی که آن روایت را اگر رسیدیم می‌خوانیم اگر نرسیدیم حتماً مراجعه کنید در تفسیر شریف کنزالدقائق نامه وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) به یوسف خیلی نامه لطیفی است و وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از فتح مکه فرمود که شباهت یوسف در من است من هم شبیه یوسفم یوسف فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ من هم می‌گویم ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ اگر توبه کردید ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ تشریف آوردند حلقه کعبه در کعبه را گرفتند آنها که وارد درون کعبه شدند و متحصن شدند فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ به یک عده هم فرمود «أنتم الطلقاء» و مانند آن فرمود جریان یوسف و شباهت یوسف در ماست درباره وجود مبارک ولی عصر ارواحنا فداه که امروز سالروز میلاد وجود مبارک امام حسن عسگری (سلام الله علیهما) است آن هم یا ایها العزیز هست که وجود مبارک حضرت وقتی ظهور کردند شبیه حضرت یوسف کار این چنانی می‌کنند در همین روایات کنزالدقائق هست که آن روایات را اگر مطالعه بفرمایید قابل حل است اما آن روایت مهمی که در کتاب شریف تحف العقول از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) در ذیل ﴿أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾ آمده ببینید این را می‌گویند تفسیر وقتی یک روایتی معتبر حساب شده‌ای به دست ما می‌رسد معلوم می‌شود آنجا که در خانه اهل بیت رفتند و از آنها خواستند که شما این آیه را معنی کنید یا خودشان در حلقه درس خصوصی آیه را معنی کردند این حرفها درمی‌آید حالا بنگرید در کتاب شریف تحف العقول در ضمن بیانات حضرت امام صادق (سلام الله علیه) آنجا که از ایمان و لوازم ایمان و اینها سخن به میان می‌آید وجود مبارک امام صادق به سدیر سیروی فرمود بعد از اینکه سدیر عرض کرد یا بن رسول الله «أرأیت ان تفسر ما قلت، قال الصادق (علیه السلام): «مَن زَعمَ انّه یَعرِف الله بتوهُم القُلوب فَهُوَ مُشرک» درباره توحید و ایمان سخن گفت حالا ببینید چگونه از این کلمه ﴿أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾ مطلب درمی‌آورد ﴿أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾ حضرت فرمود در جریان توحید این است ایمان این است سدیر سیروی به حضرت عرض کرد شما تفسیر کنید این فرمایشتان را فرمود «مَن زَعَم انّه یَعرف الله بتوَهُم القُلوب فَهوَ مُشرِک» اگر کسی خیال کرد خدا را با این صورت ذهنی و علم حصولی می‌شناسد این مشرک است چرا؟ برای اینکه ما اگر انسان را می‌شناسیم ستاره را می‌شناسیم شمس را می‌شناسیم شجر و حجر را می‌شناسیم فرشته و اینها را می‌شناسیم یعنی چه می‌شناسیم یعنی صورتی از اینها پیش ماست که العلم هو الصورة الحاصلة من الشیء لدی النفس این صورت ماهیت اوست این ماهیت دو تا فرد دارد یک فرد ذهنی دارد که پیش ماست یک فرد خارجی دارد این ماهیت که دارای دو فرد است یک فردش پیش ماست یک فردش پیش خارج است باعث می‌شود ما اگر مهندس کشاورزی شدیم شجر را بشناسیم اختر شناس شدیم شمس و قمر را بشناسیم و مانند آن اما اگر یک موجودی ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾ بود ماهیت نداشت شبیهی نداشت که به ذهن بیاید مشابه و صورتی نداشت که به ذهن بیاید خب اگر کسی خیال بکند او را هم مثل شمس و قمر می‌شناسد مشرک است دیگر یعنی یک شبیهی پیش ماست که ما از شناختن او او را می‌شناسیم پس «مَن زَعَم انّه یَعرف الله بتَوَهُم القُلوب فَهوَ مُشرِک» این را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) هم در توحید نقل کرده کتاب شریف توحید بخشی از این را مرحوم کلینی در اصول کافی هم نقل کرده «و مَن زَعم انه یَعرِف الله بالإسم دونَ المعنی فَقد أقر بالطعن» اگر کسی الله خالق رحمان رحیم اینها را می‌شناسد نه مسما را این در حقیقت اسم بی مسما را شناخته این هم که توحید نیست «لان الاسم محدث» این اسامی بعد پدید آمد خب آنکه عرب است می‌گوید الله کسی که لسان عرب ندارد که الله و خالق و رازق نمی‌گوید آنکه عبری و سریانی است یک حرف دیگر دارد پس با الفاظ و کلمات خدا نشناخته نمی‌شود «و مَن زَعم انه یَعبُد الاسم والمعنی فَقد جَعلَ مَع الله شریکاً» اگر کسی الله را با مسما الله دوتایی عبادت کرده این هم دیگر وثنی است صنمی است در حقیقت نه موحد «و مَن زَعم انه یَعبُد المعنی بالصفةِ لا بالإدراک فقد احال علی غائب» حالا کم کم داریم نزدیک می‌شویم اگر کسی گفت من خدا را می‌شناسم چرا؟ برای اینکه او واجب الوجود است علت العلل است مبدا و مبادی است همه را او آفریده همین که محل ابتلای همه ماست ما باید بدانیم این حرفها برای درس دادن و درس گفتن خوب است نه برای نماز خواندن و روزه گرفتن نماز خواندن و روزه گرفتن ما بر اساس ﴿أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾ باید انجام بگیرد وقتی می‌خواهیم با دیگری حرف بزنیم سخن بگوییم چیزی بنویسیم آنوقت استدلال می‌خواهیم بکنیم آنها خریدار دارند فرمود «ومَن زَعم انه یَعبُد المعنی بالصفةِ لا بالإدراک فقد احال علی غائب» اگر کسی بگوید خدا یعنی کسی که واجب و هستی او عین ذات اوست واجب الوجود است صفاتی دارد صفاتش عین ذات است صفاتش هم عین هم‌اند این الفاظ را ردیف بکند اینها همه مفاهیم‌اند اینها همه هو هستند هیچ کدامشان انت نیستند چون ما وقتی در کنار ذهن به این مفاهیم اشاره می‌کنیم می‌گوییم آن مفهوم آن مفهوم آن مفهوم همه غائبند «و مَن زعم انه یَعبُد الصِفَة وَالمَوصوف فَقد ابطل توحید» اگر کسی ذات را با علیم ذات را با سمیع ذات را با قدیر عبادت بکند اینکه موحد نیست این صنمی است در حقیقت «لأن الصفة غیر الموصوف» در همان خطبه نهج البلاغه هست «کمال التوحید نفی الصفات عنه» است یعنی نفی صفات زائده «و مَن زعم انه یضیف الموصوف الی الصفة فقد صغر بالکبیر» اگر کسی خیال کند که موصوف را در سایه صفت می‌شناسد این بزرگ را کوچک کرده است صفت با موصوف شناخته می‌شود نه موصوف با صفت «و ما قدر الله حق قدره» سدیر عرض کرد که خب پس چطور ما خدا را بشناسیم «قیل له فکیف سبیل التوحید» این همه راههای حوزوی بود که شما بستید اینها که نیست «قال (علیه السلام): باب البحث ممکن» وقتی بخواهید با یکدیگر گفتگو کنید بله این حرفها خریدار دارد مصرف دارد اما «طلب المخرج موجود» راه حل هم هست می‌خواهی درس بدهی دیگری را قانع کنی گفتگو کنی همین‌طور است او واجب الوجود است جهان ممکن است و دور محال است تسلسل محال است ممکن واجب می‌خواهد اینها برای درس و بحث خوب است اما راه حل هم هست «طلب المخرج موجود» آن چیست؟ این است «ان معرفة عین الشاهد قبل صفته و معرفة صفة الغائب قبل عینه» این یک اصل کلی است فرمود سدیر اگر یک موجودی پیش تو حاضر باشد اول او را می‌بینی بعد اوصافش را اگر موجودی پیش تو غائب باشد اول اوصافش را می‌شناسی بعد اوصاف را بر او تطبیق می‌کنی این یک اصل معرفت شناسی است آن اصل معرفت شناسی این است که «ان معرفة عَین الشاهد قبل صفته» اول خود این برلیان را می‌بینی بعد اوصافش را که جنسش چیست و قدرش چقدر است و شکلش چیست و اینها ولی «و معرفة صفة الغائب قبل عینه» اگر یک برلیانی را کسی بخواهد برای شما تعریف بکند می‌گوید مال فلان معدن است قدرش این است رنگش این است شکلش این است بعد هم می‌بینید شما اول وصف است بعد عین بعد سدیر عرض کرد که «کیف نعرف عین الشاهد قبل صفته» این اولی را توضیح بدهید که اگر یک موجودی حاضر بود ما اول خودش را می‌شناسیم بعد وصفش را می‌شناسیم بعد اسمش را می‌شناسیم اول یک چیزی را که ببینیم خودش را می‌بینیم بعد می‌گوییم این کیست این چیست می‌گویند اسمش فلان چیز است فلان کس است نامش هم فلان چیز است صفتش هم فلان چیز است اول خودش را می‌بینیم «کیف نعرف عین الشاهد قبل صفته قال (علیه‌السلام) تعرفه و تعلم علمه و تعرف نفسک به و لا تعرف نفسک بنفسک من نفسک» حالا رسیدند به چون بحث در معرفت الله بود دیگر عرض کرد آخر ما خدا را چطور اول او را بشناسیم بعد اوصافش را بشناسیم فرمود من بیشتر از این می‌گویم مهمتر از این می‌گویم می‌گویم اول او را می‌شناسی یک، بعد اوصافش را می‌شناسی دو، بعد خودت را با او می‌شناسی علمت را با او می‌شناسی نه اینکه اول خودت را بشناسی بگویی من حالا عالمم می‌خواهم خداشناس بشوم خیر اول او را می‌بینی می‌شناسی اوصافش را می‌شناسی خودت را می‌شناسی علمت را می‌شناسی علم به علمت که علم مرکب است می‌شناسی همه را با نور او می‌شناسی سدیر تشنه شد که این یعنی چه که ما اول خدا را می‌شناسیم بعد اوصافش را می‌شناسیم بعد خودمان را با او می‌شناسیم «قال (علیه السلام) تعرفه و تعلم علمه و تعرف نفسک به و لا تعرف نفسک بنفسک من نفسک و تعلم ان ما فیه له و به کما قالوا» برادران یوسف «لیوسف ﴿أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾؟» اول این صاحب جمال را دیدند بعد به اسمش پی بردند بعد به اوصافش پی بردند ﴿أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ﴾ نگفتند یوسف انت اول انت را شناختند بعد یوسف را نگفتند یوسف تویی گفتند تو را که می‌بینیم تو یوسفی؟ خدا این چنین است «﴿أَءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی﴾ فعرفوه به و لم یعرفوه بغیره و لا اثبتوه من أنفسهم بتوهم القلوب» نه اینکه اینها گفتند خب این قیافه و آن علامت و آن خالی که دارد این شبیه یوسف است که در بعضی از تفسیرهاست اینطورها نیست یا جامه‌اش همان جامه است در بعضی از تفسیرها هم هست که بالأخره بعضی‌ها که بنیامین را که گرفتند بعضی از آن برادرها که مسئولیت بیشتری داشتند عصبانی شدند خروش کردند که خب بالأخره در ظرف او پیدا کردید از کجا او دزدیده شما چرا دارید می‌گیرید داد و قال راه انداختند وقتی داد و قال راه انداختند موی بدنشان بلند شد و خیلی به رعشه درآمد وجود مبارک یوسف گفتند یک بچه کوچکی داشت این بچه کوچک نزدیک این عمو رفت در حقیقت این آرام شد اینها در تفسیر و در بحثهای نقلی هست منتها خب سندی ندارد اثباتش آسان نیست بار دوم آمد فریاد کشید نعره زد عصبانی شد موی بدنش سیاه شد باز این بچه کوچک که رفت آنجا این آرام شد این گفت حتما شما با خاندان یعقوب رابطه دارید برای اینکه ما از یک اُسره و خاندانی هستیم که وقتی غضبناک شدیم تا از خودی کسی به ما مرتبط نشود غضب ما آرام نمی‌شود این معلوم می‌شود که شما از دودمان مایید این را در درون دلشان داشتند اینها خوب هست اما حضرت فرمود اینها با علائم یوسف را نشناختند اول او را شناختند بعد پی بردند او یوسف است ذات اقدس الهی که یک جایی نیست آسمان بروی زمین بروی ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الأَرْضِ إِلهٌ﴾ نه تنها از دیگران به آن کسی که در بستر احتضار است نزدیک است که در سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع فرمود که ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلکِن لاَ تُبْصِرُونَ﴾ آن طبیب آن پرستارها آن بستگان محتضر نزدیکند این طبیب آمده نبض او را گرفته آن یکی دارد تزریق می‌کند آن یکی دارد سرم سوار می‌کند آن یکی دارد پانسمان می‌کند دست آنها به بدن بیمار متصل است اما آیه سوره اذا وقع می‌فرماید ما به این محتضر از همه شما نزدیکتریم این یک، در سوره ق هم فرمودما به انسان ﴿مِنْ حَبْلِ الوَرِیدِ﴾ نزدیکتریم این دو، در سوره انفال هم فرمود ما به انسان از خود انسان به او نزدیکتریم ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ قلب ما حقیقت ما است دیگر چیز دیگر نیست که بین حقیقت ما و حقیقت ما خدا فاصله است ما که صمد نیستیم که این روایت نورانی را مرحوم کلینی نقل کرده که موجود ممکن اجوف است آنکه صمد است خداست تو پر است این چنین نیست که ما حالا به خودمان متکی باشیم درون حقیقت ما چیزی باشد که ما توخالی هستیم اگر ممکن اجوف محتمل است که مرحوم کلینی از امام (سلام الله علیه) نقل کرده است درون ما را دیگری پر کرده منتها جلال و عظمت او این است که همه جا حضور دارد داخل فی الاشیاء اما لابالممازجه در درون درون ما او هست بدون اینکه رنگی بگیرد جایی به کسی بدهد محدود بشود ما قبل از اینکه فهم را بفهمیم خدا را می‌فهمیم چون نامتناهی است نامتناهی که حدی ندارد که نه تنها خودمان را ادراکاتمان را فهممان را بفهمیم او را می‌فهمیم لذا انکار خدا مستحیل است آن روایت نورانی را که مرحوم کلینی نقل کرده است این است که او «معروف عند کل جاهل» پیش هر ملحدی هم خدا معروف است منتها بیچاره نمی‌داند چه کسی را انکار می‌کند خدا قابل انکار نیست آن حقیقت نامتناهی که همه اشیا سایه او هستند انکار پذیر نیست خب اگر این در خانه باز بود ما از قرآن چه استفاده می‌کردیم این ﴿أءنک﴾ شما تمام تفسیرها را بگردید منهای تفاسیر شیعه که در خدمت اینگونه از روایات هستند این آیه را این‌طور معنا می‌کنند ببنید این لطائف در آن هست خب اگر می‌رفتند ما مشکلی نداشتیم اگر می‌رفتند در این خانه و سؤال می‌کردند دهها مسائل معرفتی پیش می‌آمد سیدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله علیه) یک رساله‌ای دارد به نام رسالة الولایة عنصر محوری آن رسالة الولایة همین حدیث نورانی است که انسان چگونه ولی الله می‌شود خب اینکه وجود مبارک سید الشهدا (سلام الله علیه) در دعای عرفه دارد «عمیت عین لا تراک علیها رقیباً» این نفرین نیست این جمله خبریه است کور است نه کور باد خب حالا بر فرض ذیل آن دعای عرفه نشنیده باشد اینگونه از احادیث که هست فرمود این یوسف همیشه حاضر است شما اول او را ببین بعد بگو الله هست و دعای جوشن کبیر بخوان می‌خواهی با جوشن کبیر او را بشناسی یعنی می‌خواهی با اسما او را بشناسی همه اینها حجاب است با اوصاف او را بشناسی همه اینها حجاب است او بی پرده با صد هزار جلوه برون آمده که من با صد هزار دیده تماشا کنم این‌طور است او را اول آدم ‌می‌بیند بعد اوصاف او را می‌شناسد مثل اینکه اول برادران یوسف او را شناختند بعد گفتند تو یوسفی نه اینکه یوسف تویی
سؤال: ... جواب: بله آن علامتها معلوم می‌شود که مطابق با این آیه نیست نگفتند یوسف تویی اول انت را دیدند گرچه آنها زمینه فراهم کرده
سؤال: ... جواب: بله نمی‌شناختند مثل اینکه انسان رازق را می‌بیند خالق را می‌بیند خیال می‌کند زید و عمرو به او چیز داده از زید و عمرو تشکر می‌کند در حالی که دیگری داده به جای اینکه از الله تشکر بکند از زید تشکر می‌کند خب این زید را الله فرستاده.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی