display result search
منو
تفسیر آیات 74 تا 75 سوره بقره

تفسیر آیات 74 تا 75 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 121 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 74 تا 75 سوره بقره
- محال بودن ایمان بنی‌اسرائیل به اسلام
- باید یهودیت را دعوت به اسلام کرد اما منتظر نتیجه و ایمان آنان نباشید
- لجاجت و عناد بنی‌اسرائیل
- نفاق یهودیت
- غیب و شهادت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَیٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ﴾
گاهی خدای سبحان به پیامبر و مسلمین میفرماید به اینکه حرف شما در اینها اثر نمی‌کند. امّا در عین حال شما معذرةً إلی ربّکم، دعوتتان را ادامه بدهید با اینکه نسبت به فرعون مطمئن بودند به اینکه اثر نمی‌کند فرمودند به اینکه ﴿قولا له قولاً لیّنا لعلّه یتذکر أو یخشىٰ﴾ در آنگونه از موارد برای اتمام حجّت سخن مطرح است، امام در اینجا نه تنها سخن از اتمام حجّت است سخن از نهی گرایش است، این تعبیر ﴿أفتطمعون﴾ نهی از گرایش دارد. میفرماید: مبادا در اثر طمع به ایمان آنها خود را به اینها نزدیک کنید و اینها را به عنوان أولیا اتخاذ کنید و رابطه برقرار کنید، در حد دعوت و اتمام حجّت عیب ندارد ولی طمع نکنید، تبلیغتان روی طمع نباشد مطمئن باشید که حرف در اینها اثر نمیکند. اتمام حجّت بشود معذرةً إلی ربّکم عیب ندارد ولی تبلیغتان با طمع ایمان اینها آمیخته نشود زیرا اگر طمع به ایمان اینها کردید احیاناً به اینها گرایش پیدا میکنید این اتّخاذ ولایت و این گرایش به حال شما ضرر دارد دعوت شما به حال آنها سودمند نیست گرایش شما نسبت به اینها به حال شما ضرر دارد ﴿أفتطمعون أن یؤمنوا لکم﴾ در حالی که حق برای اینها روشن شد اینها تحریف کردند ﴿وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه﴾؛ اینها کلام خدا را شنیدند بعد تحریف کردند پس اینها با این که حق برای اینها روشن شده است مع ذلک اعراض کردند شما طمع نداشته باشید که با دعوت شما اینها مسلمان می‌شوند و حق را بپذیرند.

گروه تحریفگر و مراد از «سمع» و «کلام الله»
امّا اینکه فرمود: ﴿وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله﴾ این اختصاصی به آنهایی ندارد که همراه موسای کلیم(سلام الله علیه) به کوه طور رفتند و احیاناً کلام خدا را شنیدند سمع کلام اختصاص ندارد به اینکه انسان خود کلام را بشنود اگر کلام را مستقیماً از خدا شنید این سمع کلام است، اگر کلام خدا را به وسیلهٴ رسول خدا شنید باز هم کلام خداست، اگر کلام خدا را به وسیله مؤمنین الهی شنید باز هم کلام خداست. از اینکه فرمود: ﴿یسمعون کلام الله﴾ اختصاص به آن هفتاد نفر و امثال آنها ندارد کسانی که تورات را خواندند یا تورات را موسای کلیم(سلام الله علیه) بر آنها خواند و اینها از خواندن تورات، کلام خدا را پی بردند و بعد تحریف کردند نسبت به اینها هم صدق میکند که اینها کلام خدا را شنیدند. نظیر اینکه در سورهٴ توبه دارد ﴿وإن أحدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتّىٰ یسمع کلام الله ثمّ أبلغه مأمنه﴾ ؛ فرمود: اگر یک مشرکی استجاره کرد، جوار طلب کرد، پناهندگی خواست که بیاید، قرآن را بشنود و تحقیق کند شما مهلت بدهید به او، امان بدهید به او پناه بدهید بیاید قرآن را بشنود بعد او را سالماً به مأمنش برگردانید. در اینجا نفرمود: اگر کسی از شما پناهندگی خواست که بیاید قرآن را مطالعه کند به او پناه بدهید یا بیاید حرف شما را بشنود به آنها پناه بدهید، فرمود: اگر کسی خواست بیاید تا حرف خدا را بشنود به آنها پناهندگی بدهید ﴿وإن أحدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتّىٰ یسمع کلام الله﴾ پس آنچه را که انسان از زبان پیامبر هم میشنود آن هم کلام خداست، دارد کلام الله را میشنود.
بعضی از مفسّرین اینچنین پنداشتهاند که منظور از این ﴿یسمعون کلام الله﴾ همان هفتاد نفری بودند که به همراه موسای کلیم(سلام الله علیه) رفتند ظاهراً به آنها اختصاص ندارد چون سمع کلام در قرآن کریم اعم از آن است که انسان کلام خدا را بلاواسطه بشنود یا به واسطه رسولش بشنود.

لجاجت و عناد بنی‌اسرائیل
فرمود: اینها با اینکه کلام الله را شنیدند و برای اینها روشن شد که این کلام خداست بعد آن را تحریف کردند تعمّداً هم تحریف کردند. روی سهو و نسیان نبود، روی نقل به معنا نبود، روی اشتباه در مسائل نظری نبود، یک وقت کسی آیه را بد معنا می‌کند چون بد فهمیده است، یک وقت آیه را بد معنا میکند با اینکه خوب فهمید. در این کریمه فرمودند: اینها آیات الهی را خوب فهمیدند و بد معنا کردند نه اینکه در اجتهاد خطا کرده باشند اینها خوب فهمیدند ولی بد تفسیر کردند بد برداشت کردند ﴿یحرّفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون﴾؛ بعد از اینکه فهمیدند و بعد از این که پی به تحریف بردند و بعد از اینکه میدانستند این کارشان تحریف است دست به این کار زدند. بنابراین، شما طمع به ایمان اینها ندوزید، خواستید دعوت کنید، دعوت بکنید، دعوتتان با طمع همراه نباشد به آنها گرایش پیدا نکنید.
سؤال ...
جواب: نه اتمام حجّت است «معذرةً إلی ربکم» خدا نیازی هم به ایمان مؤمنین ندارد چه رسد به ایمان غیر مؤمنین امّا معذرةً إلىٰ ربّکم ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة ویحیی من حیّ عن بیّنة﴾ تا آخرین لحظه اتمام حجّت است.

نفاق خصلت ناروای یهودی
آنگاه فرمود: این گروه سیرهٴ دیگری هم دارند و آن این است که ﴿وإذا لقوا الذین ٰامنوا قالوا ٰامنا وإذا خلا بعضهم إلی بعضٍ قالوا أتحدّثونهم بما فتح الله علیکم﴾؛ اینها در اثر قساوت قلب روش دیگری هم دارند و آن این است که بعضی از اینها وقتی مؤمنین را دیدند، میگویند: ما ایمان آوردیم وقتی بر میگردند پیش علما و اولیا و احبار و رهبانشان می‌روند آنها اعتراض میکنند می‌گویند: چرا آنچه که در تورات نوشته است برای مسلمین بیان میکنید؟ این باعث میشود که در روز قیامت پیش خدا اینها علیه شما احتجاج کنند بگویند که شما که در تورات این مسائل را دیدید و بشارت وجود مبارک پیغمبر را دیدید و تطابق تورات أصیل و قرآن را یافتید چرا ایمان نیاوردید؟ اینها در قیامت علیه شما احتجاج میکنند چرا شما این حرفها را اظهار میکنید ﴿وإذا لقوا الّذین ٰامنوا قالوا ٰامنّا﴾ امّا ﴿وإذا خلا بعضهم إلی بعض قالوا﴾ یعنی همان آن بعض دوم به این بعض اوّل گفتند، یعنی وقتی به سراغ علما و أحبارشان رفتند، آن علما و أحبار به این افراد متوسط بسیطی که مؤمنین را دیدند اظهار ایمان کردند به این افراد گفتند: ﴿أتحدّثونهم بما فتح الله علیکم﴾ این ضمیرهای ﴿قالوا﴾ هر دو به یکجا بر نمیگردد، آن ﴿قالوا﴾ اوّل مال آن مؤمنین متوسط، از اهل کتاب است که وقتی مؤمنین اسلامی را دیدند گفتند: ما ایمان آوردیم و این ﴿قالوا﴾ دوّم مال اولیایشان و کبرایشان و ساداتشان و احبار و رهبانشان است و منشأ همهٴ اینها همانطوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید، قساوت قلب است.

ـ چگونگی قساوت و انشراح قلب آدمی
تبیین معنای قساوت قلب
قساوت قلب را هم ملاحظه فرمودید که خدای سبحان فرمود چون اینها دست به گناه زدند و توبه نکردند ما قلب اینها را قسی کردیم و معنای اینکه فرمود: ما قلب اینها را قسی کردیم این نیست که ما واقعاً به قلب اینها قساوت دادیم بلکه معنایش آن است که ما به اینها طهارت ندادیم ما به اینها توفیق ندادیم، ما اینها را به حال خودشان رها کردیم کسی را که خدا به حالش رها کند او گرفتار قساوت قلب می‌شود، همین معنایی که فرمود: ﴿ثم قست قلوبکم﴾ این معنا را گرچه در سورهٴ مائده طبق آیهای که دیروز تلاوت شد؛ آیهٴ 13 سورهٴ مائده خدای سبحان اینچنین فرمود: ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم وجعلنا قلوبهم قاسیةً یحرّفون الکلم عن مواضعه﴾ ؛ فرمود: در اثر نقض پیمان ما قلب اینها را قسی کردیم. لکن این معنا را در سورهٴ صف یک مقدار روشن کردند.
در همین سورهٴ مائده روشنتر بیان کردند. در سورهٴ صف، آیهٴ 5 دربارهٴ یهودیانی است که موسای کلیم(سلام الله علیه) را أذیت میکردند ﴿وإذ قال موسی لقومه یا قوم لم تؤذوننی وقد تعلمون أنی رسول الله﴾ ؛ با اینکه حق برای شما روشن شد چرا مرا اذیت میکنید؟ حرفم را نمیپذیرید؟ ﴿فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ ؛ فرمود: چون اینها منحرف شدند خدا قلب اینها را منحرف کرده است خب اینکه فرمود: ﴿فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ این معنا، از آن استفاده می‌شود که خدای سبحان هرگز ابتداءً قلب کسی را منحرف نمیکند اگر کسی رو به انحراف رفت و توبه نکرد بعد از تمام شدن حجت خدا در برابر دلیل خدا ایستاد خدا قلب او را منحرف میکند. امّا انحراف یک چیزی نیست که خدای سبحان به قلب اعطا کند یک امر وجودی نیست آن را در سورهٴ مبارکهٴ مائده مبسوطاً بیان کرد.

عدم ارادهٴ خدای سبحان بر تطهیر تکوینی منافقان و یهود تبه‌کار
در سورهٴ مائده فرمود به اینکه خدای سبحان نخواست که قلب اینها را تطهیر کند، آیهٴ 41 سورهٴ مائده این است که ﴿یا أیّها الرسول لایحزنک الّذین یسارعون فی الکفر من الّذین قالوا آمنّا بأفواههم ولم تؤمن قلوبهم و من الذّین هادوا﴾ ؛ فرمود: رسول من نفاق منافقین و همچنین کار یهودی‌ها شما را محزون نکند اینها کسانی هستند که ﴿سمّاعون للکذب سمّاعون لقوم آخرین لم یأتوک یحرّفون الکلم من بعد مواضعه یقولون إن أُوتیتم هذا فخذوه و إن لم تؤتوه فاحذروا ومن یردالله فتنته فلن تملک له من الله شیئاً أُولئک الّذین لم یرد الله أن یطهّر قلوبهم لهم فی الدّنیا خزی ولهم فی الاخرة عذاب عظیم﴾ ؛ فرمود: این گروه از منافقین و آن گروه از یهودی‌ها در اثر تبهکاری‌ها به جایی رسیدهاند که خدا نمیخواهد قلب اینها را تطهیر کند. نه اینکه قساوت یک امر وجودی بود خدا این قساوت را به قلب اینها داد یا زیغ و انحراف یک وصف وجودی بود خدای سبحان این وصف را به دلهای اینها داد، بلکه همین که توفیق را ندهد انسان را به حال خود واگذارد، انسان قسی القلب میشود.
فرمود: خدا نخواست اینها طاهر باشند، نخواست نه یعنی تشریعاً نخواست خدای سبحان تا آخرین لحظه تشریعاً اراده میکند که همه طاهر باشند وقتی آداب طهارات ثلاث را بیان میکند در همین سورهٴ مائده ﴿إذ اقمتم إلى الصّلاة فاغسلوا وجوهکم وأیدیکم إلى المرافق﴾ بعد مسئلهٴ غسل را طرح میکند بعد مسئله تیمم را طرح میکند که این طهارات ثلاث را در یک آیه تنظیم میکند، آنگاه میفرماید به اینکه خدای سبحان به شما دستور تیمّم داد میخواهد شما را تطهیر کند ﴿یرید لیطهرکم﴾ اینکه خدا فرمود: ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً﴾ اگر چنانچه نیازی به آب داشتید و آب پیدا نکردید تیمّم کنید برای آن است که خدا میخواهد شما را تطهیر کند. معلوم میشود این تطهیر تشریعی برای همه است اوّلاً و ثانیاً انجام دستور الهی انسان را پاک میکند آن دل انسان را پاک میکند نه ظاهر را، اگر خدای سبحان این معنا را درباره غسل یا وضو میفرمود انسان احیاناً حمل میکرد به اینکه که غسل یا وضو باعث طهارت و نظافت است، اما این معنا را دربارهٴ تیمّم میگوید، می‌فرماید: شما دستتان را به خاک بمالید صورتتان را با همان دست خاکمالی شده، خاک مالی کنید صورتتان را خاک بمالید خدا میخواهد شما را پاک کند. معلوم میشود، انجام دستورات الهی و تعبّد مطهّرات، نه دربارهٴ وضو و غسل این سخن را گفته باشد، اینکه با طهارت ظاهری سازگار نیست که انسان دست به خاک بزند و خود را خاک آلود کند. فرمود: این کار شما را متواضع و متعبد میکند، اطاعت فرمان خدا انسان را خاضع می‌کند، انسان خاضع، طاهر است. همهٴ دستورات الهی اینچنین است منتها در بعضی از دستورات نکاتش را بازگو میکند. انسان تا زنده است مکلف است و این طهارت تشریعی تا آخرین لحظه هست فرمود: خدای سبحان تا آخرین لحظهای که انسانها زنده هستند از آنها تکلیف میخواهد ولی دربارهٴ منافقین و کفّار و یهودیان میفرماید خدا نمیخواهد اینها را تطهیر کند، یعنی تکویناً نمیخواهد، یعنی آن فیض را به اینها نمیدهد آن توفیق را به اینها نمیدهد اینها را به حال خودشان رها میکند.

نکته: کلید هستی به دست خدای سبحان
خب اگر انسان به حال خود رها شد جایی برای دریافت کمال و فیض نیست قهراً سقوط میکند اینکه گفته شد «اللهم لاتکلنا إلی أنفسنا طرفة عین» یعنی خدایا توفیق را از ما یک لحظه نگیر، چون نه انسان از خود میتواند کمال فراهم کند نه از غیر خدا امید استکمال است. تمام خیرات به دست خداست و لا غیر ﴿له مقالید السّموات والأرض﴾ ؛ کلید آسمانها و زمین به دست خداست. گاهی خدا باز میکند گاهی میبندد، بارها به عرضتان رسید که این کلید دو لبه دارد. اگر به این سمت خدای سبحان کلید را بچرخاند درهای رحمت به روی انسان باز میشود ﴿لو أنّ أهل القری آمنوا واتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض﴾ گاهی همان کلید را به آن سمت میچرخاند سراسر عالم به روی انسان بسته میشود انسان به هر دری که مراجعه میکند سرشکسته بر میگردد.

مراد از آسمانی که به روی کفار بسته است
گاهی میفرماید: من نمیخواهم قلب اینها را تطهیر کنم مثل اینکه درباره کفّار می‌فرماید: درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود ﴿لا تفتح لهم أبواب السماء﴾ با اینکه از همه امکانات مادی برخوردارند مع ذلک آن آسمانی که دعا به آن آسمان میرود، آن آسمانی که رزق حقیقی انسان در آن آسمان است که ﴿وفی السّماء رزقکم﴾ فرمود: این آسمان به روی کفّار باز نیست ﴿لا تفتّح لهم أبواب السماء﴾ این آسمان ظاهری که الآن ملک مشاع کفّار شرق و غرب شد هر جا بخواهند میروند اینکه فرمود: در آسمان به روی کافر باز نیست نه یعنی آسمان و کرات و منظومه‌های شمسی وکیهان مادّی، این درش به روی همه باز است، ﴿و سواءٌ للسّائلین﴾ هر که اهل پیشرفت و صنعت و علم بود آسمان و زمین را میتواند به عنوان بهرههای مادی مورد انتفاع قرار بدهد، اینکه فرمود: درهای آسمان به روی کفّار باز نیست، یعنی آن آسمانی که دعا تا آنجا میرود، آن آسمانی که رزق معنوی هست، آن آسمانی که ﴿وفی السّماء رزقکم﴾ آن آسمانی که ﴿و أوحى فی کل سماءٍ أمرها﴾ آن آسمانی که معراج پیغمبر است. فرمود: کلید آسمان و زمین پیش خداست، گاهی خدا باز نمیکند همینکه باز نکرد انسان گرفتار قساوت میشود. نه اینکه در همان آیهٴ 13 سورهٴ مائده که فرمود: ﴿جعلنا قلوبهم قاسیة﴾ یعنی قساوت یک امر وجودی است ما به دل اینها دادیم، همین که باران رحمت نیاید دل میبندد لذا فرمود: این گروه کسانی‌اند که ﴿أولئک الذین لم یرد الله أن یطهّر قلوبهم﴾ ؛ خدا نمیخواهد قلب اینها را تطهیر کند.
پس سه مسئله است: یکی اینکه تطهیر تشریعی این برای همه انسانهاست. یکی تطهیر تکوینی که کاملش مخصوص اهل بیت عصمت و طهارت است مراحل ناقصه‌اش مال شیعیان و دوستان و مؤمنان الهی است و مسئله سوّم هم این است که همین تطهیر تکوینی را اصلاً خدای سبحان به کفار و منافقین نخواهد داد خدا نمیخواهد قلب اینها طاهر بشود، قلب که طاهر نشد میشود قسی ﴿اولئک الّذین لم یرد الله أن یطهّر قلوبهم﴾ قهراً هم در دنیا رسوایند و هم در آخرت. ﴿لهم فی الدنیا خزی ولهم فی الاخرة عذاب عظیم﴾
با این بیان آنگاه راهی برای ایمان آوردن یهودی‌ها نیست. نه یهودیان ساده اندیش که هر روز تابع یک رهنمود باطل از آن أحبار و رهبان‌اند نه خود آن أحبار و رهبان برای اینکه حرفشان این است به این پیروانشان می‌گویند که شما چرا به مسلمان‌ها که رسیدید میگویید به این که در تورات ما هم چنین مطلب آمده است می‌خواهید اینها در قیامت علیه شما احتجاج کنند.

دانای غیب و شهادت
خدا میفرماید: مثل اینکه اینها اگر نگویند نمیتوان احتجاج کرد. حتماً باید بگویند، علن بشود تا خدا احتجاج بکند یا در یوم القیامه اینها محجوج باشند. اینها نمی‌دانند که چه بگویند، چه نگویند محجوجند. حجّت خدا بر اینها در قیامت تمام است. لذا فرمود به اینکه ﴿أو لایعلمون أنّ الله یعلم ما یسرّون وما یعلنون﴾؛ چه اسرار کنند یعنی به عنوان سرّ و راز نگه بدارند چه اعلام کنند و علن کنند و بگویند هر دو را خدا میداند. اینچه راهنمایی است که أحبار به تودهٴ محروم بنی‌اسرائیل میکند می‌گویند به اینکه ﴿أتحدّثونهم بما فتح الله علیکم لیحاجّوکم به عند ربّکم﴾ تا پیش خدا احتجاج کنند، خب اگر این یهودیها نگویند که در تورات ما نوشته است و این معنا را کتمان کنند، آیا خدای سبحان به کتمان اینها عالم نیست؟ بر سرّ اینها عالم نیست؟ و در قیامت نمیتوان علیه اینها احتجاج کرد؟ ﴿أولا یعلمون أنّ الله یعلم ما یسرّون و ما یعلنون﴾ این همان بینش مادی بودن است خدا را قبول دارند اما در حد یک موجود مادی که اگر انسان اظهار کرد خدا می‌داند و اگر اسرار داشت یعنی سرّ و راز بود خدا نمیداند. این همان بینش اصالة الحس بنی‌اسرائیل است، تا اینها را رها میکنید به همان بینش مادی‌شان سر در میآورند. خب اگر کسی خدا را به عنوان ﴿عالم الغیب و الشهادة﴾ قبول کرد چه بگوید چه نگوید یوم القیامة محجوج است، چه بگوید در تورات ما آمده چه نگوید عند ربّه محجوج است ولی اگر خدا را به عنوان «عالم الشهاده» میشناخت نه ﴿عالم الغیب و الشهادة﴾ یک همچنین حرفی هم میزند در سورهٴ مبارکهٴ فصلّت گروهی خدا را با همین دید میشناختند.
سورهٴ فصلت آیهٴ 19 به بعد این چنین است که فرمود به این که ﴿ویوم یحشر أعداء الله إلی النار فهم یوزعون﴾ ؛ که اینها را توزیع می‌کنند، متفرق می‌کنند، تقسیم می‌کنند ﴿حتىٰ إذا ما جاءوها شهد علیهم سمعهم و أبصارهم وجلودهم بما کانوا یعملون ٭ وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا أنطقنا الله الّذی أنطق کلّ شیءٍ وهو خلقکم أوّل مرّة و إلیه ترجعون﴾ ، آن‌گاه می‌فرماید به این که ﴿وما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم ولا أبصارکم ولاجلودکم ولکن ظننتم أنّ الله لایعلم کثیراً ممّا تعملون﴾ ؛ خیال میکردید خدا خیلی از کارهای شما را نمیداند چون خدا را به عنوان یک موجود مادی میپنداشتید فکر میکردید اگر چیزی علن شد و محسوس شد معلوم خداست و چیزی علن نشد و کتمان کردید خدا نمیداند، خدا را به عنوان ﴿عالم الغیب والشهادة﴾ قبول نکردید به عنوان «عالم الشهادة» قبول کردید گاهی خدا میفرماید به اینکه هر جا باشید خدا با شماست ﴿وهو معهم إذ یبیّتون مالایرضی من القول﴾ در آن شب نشینی‌ها، در آن تبییت، در آن بیتوته‌هایِ شما، خدا با شماست. اینکه اگر علن شد خدا میداند و اگر سرّ شد خدا نمیداند خدا را به عنوان عالم الشهادة شناختید نه ﴿عالم الغیب والشهادة﴾.

شاهد امروز، قاضی فردا
بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این است که «اتّقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاکم» ؛ فرمود: گناه را همانطوری که در جلوت نمیکنید در خلوت هم نکنید برای اینکه آن که امروز شاهد قضیه است فردا قاضی است. خدا امروز میبیند و قضا و حکم هم فردا به دست خدای سبحان است، چون احدی در آن روز قضا و حکم ندارد، مگر خدای سبحان. «إتّقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاکم» خب اگر کسی خود در صحنه شاهد باشد و ببیند و همین شاهد، قاضی عدل باشد خب اشتباه نمیکند. اینکه فرمود: «فإن الشاهد هو الحاکم» برای آن است که بدانید خدا ﴿عالم الغیب والشهادة﴾ است، گاهی می‌فرماید «ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه» خلوت شما، جلوت اوست.

ـ نکته: تبیین معنای عالم غیب و شهادت بدون خدای سبحان
اینکه قرآن دارد خدا ﴿عالم الغیب و الشهادة﴾ است نه یعنی اشیاء واقعاً دو قسمند یک قسم غیب، یک قسم شهادت. خدا هم به غیب عالم است هم به شهادت عالم است. غیب و شهادت یک امر اضافی است اصولاً علم به غیب بما انّه غیب تعلق نمیگیرد علم شهود است کشف است ظهور و حضور است. حضور و کشف با غیبت سازگار نیست اینکه می‌گویند خدا ﴿عالم الغیب و الشهادة﴾ است یعنی برای خدا چیزی غیب نیست سراسر جهان هستی پیش او مشهود است منتها این أشیا برای شما دو قسم است: بعضی مشهود شماست، بعضی از شما غائب است. همان نشئهٴ غیب برای خود شهادت است برای بالاتر از خود شهادت است نه اینکه غیب یک امر حقیقی باشد و شهادت یک امر حقیقی باشد و موجودات واقعاً دو قسم باشند بعضی غیب و بعضی شهادت. تقسیم غیب و شهادت نظیر تقسیم مجرّد و مادّی نیست مجرّد و مادّی واقعاً دو قسماند. یک امر نفسی هستند نه نسبی یعنی یک شیء واقعاً مجرّد است، شیء دیگر واقعاً مادی است. امّا مسئلهٴ غیب و شهادت یک امر نسبی است نه نفسی، اینچنین نیست که بعضی از اجسام ذاتاً غیب هستند خب برای خود غیب نیستند برای بالاتر از خود غیب نیستند. اینکه خدای سبحان فرمود ﴿عالم الغیب والشهادة﴾ است این ارشاد به نفی موضوع است یعنی آن چه که پیش شما به دو قسم تقسیم میشود پیش خدا یک قسم است، آنچه که به نام غیب مقیس و غیب نسبی مطرح است پیش خدا شهادت است، نظیر آن بیانی که حضرت امیر فرمود که «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» این هم ارشاد به نفی موضوع است، یعنی برای من غطائی نیست نه اینکه من پشت پردهام روی چشم من غطایی هست ولی وقتی غطاء برداشته شد یقین من افزوده نمی‌شود. خب اگر غطاء باشد. حقیقتاً غطاء باشد کسی که من وراء غطاء میبیند اگر کشف غطاء شد یقیناً، یقینش افزوده خواهد شد، کاملتر میشود این ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای من غطائی نیست. روزی که از چشم دیگران پرده برداشته میشود و چیزهای تازه برای آنها کشف میشود برای من تازه گی ندارد این لسان ﴿عالم الغیب والشهادة﴾ اینچنین است. در همان سورهٴ فصلّت خدای سبحان فرمود: شما خیال کردید که خدا خیلی از چیزها را نمیداند اگر در درون نگه‌داشتید خدا نمیداند؟ و اگر در راز نگهداشتید خدا نمیداند؟ راز و علن پیش خدا علن است، غیب و شهادت پیش خدا شهادت است.

عدم اختصاص تفکر مادّی مزبور به یهود
این بینش مادّی احیاناً در نوع ماها که دست به گناه میزنیم هست. یکی از آن بیانات بلند امام هشتم(سلام الله علیه) در آن محاوره این است که وقتی به آن عمران صابی خطاب میکند در مسئله بداء و أزلیّت اراده و امثال ذلک می‌فرماید: «أحسبک ضاهیت الیهود» ؛ این تفکری که تو داری تفکر یهودیت است. تو دربارهٴ خدا چرا اینچنین می‌اندیشی؟ این فکر، فکر یهودی‌هاست که به طور غیر مستقیم در بین مسلمین و یکی تو، اثر کرده است «أحسبک ضاهیت الیهود» به این متکلّم خراسان میگوید: می‌گوید، که این چه طرز فکری است دربارهٴ خداشناسی داری؟ ، همهٴ کلمات ائمه نور است «کلامکم نورٌ» امّا در پایان توحید مرحوم صدوق این مناظره را مبسوطاً ملاحظه بفرمائید که حضرت چقدر اصرار دارد که اینگونه از تفکّرات در بین مسلمین نباشد هر یک از ماها در هر لحظه که دست به گناه دراز میکنیم فکر یهودیّت در ماست، زیرا ممکن نیست کسی خدا را ببیند و در محضر او گناه کند، این فرض ندارد. هر لحظهای که دست ما به گناه دراز می‌شود همان مضاهات یهودیت است «احسبک ضاهیت الیهود» و إلاّ اگر کسی بداند در مشهد خدای سبحان است به خود اجازه معصیت نمیدهد. در محضر دیگری اجازه گناه نمیدهد چطور در مشهد خدای سبحان به خودش اجازه گناه میدهد؟ مگر از خطر رسوائی نمیترسد و لو برای حفظ آبروی خودش باشد گناه نمیکند خب چطور در مشهد خدایی که «بیده مقالید السموات والأرض» است گناه می‌کند؟ اگر کسی خدای سبحان به عدّه‌ای در قیامت خطاب میکند ریشه‌اش این است که فرمود: شما خیال کردهاید که خیلی از کارهای شما را خدا نمیبیند آنگاه دست به گناه زدید و اگر میدانستید که در محضر که هستید خب دست به گناه نمیزدید، این سرّش است. در این آیه محل بحث هم خدا میفرماید: اینها نمی‌دانند که سرّ و علن پیش خدا علن است اینها خیال کردند که سرّ، سرّ است و علن، علن. ﴿أولا یعلمون أن الله یعلم ما یسرّون و ما یعلنون﴾ خب اگر کسی اینچنین شد احیاناً دست به گناه میزند.

خلوت انسان، جلوت خدای سبحان
و ائمه(علیهم السلام) خواستند ما را از غیب به شهادت بیاورند، به ما بگویند خلوت شما، جلوت است در حضور عدّه زیادی هم هستید. خب چرا گفتهاند وقتی وارد خانه شدید کسی نیست سلام بکنید برای این که فرشتگان با شما هستند همینطور وارد اتاق نشوید ﴿فإذا دخلتم بیوتاً فسلّموا علی أنفسکم﴾ اگر کسی در اتاق بود خب سلام میکنید اگر هم نبود بالاخره به همراهانتان سلام کنید، نبود بگویی «السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین» وقتی وارد اتاق میشوید با سلام وارد بشوید برای اینکه خلوت همواره جلوت است. انسان جایی نیست که کسی با او نباشد. اگر اینچنین است همواره انسان مواظب خود خواهد بود. آنگاه خدای سبحان ارادهٴ تطهیر یک چنین انسان‌هایی را هم دارد چرا گفتهاند: اگر کسی در حال گناه بداند که عدهای دارند او را میبینند این به توبه موفق میشود برای اینکه این بینش توحیدی را حفظ کرده است منتها شهوت عملی نگذاشت که این بینش اثر کند. ولی اگر کسی تنهایی را به عنوان یک ستار و صنان حفظ کرد گفت: اینجا کسی ما را نمیبیند، این سرانجام همان خاصیت‌های اسرائیلی در او ظهور می‌کند که فرمود: خدای سبحان در قیامت به اینها میگوید که شما فکر میکردید که خدا شما را نمیبیند وهمین فکر باطل شما را ساقط کرد ﴿ذلکم ظنّکم الّذی ظننتم بربّکم﴾ این ﴿أرداکم﴾ این مظنّه شما را سقوط داد و در همان سورهٴ فصلّت آیه بعدش این است که ﴿وذلکم ظنّکم الذی ظننتم بربّکم ارداکم فأصبحتم من الخاسرین﴾ علت ردی شدن و سقوط کردن شما همین بینش شماست خیال کردید که در مشهد خدا نیستید گمان کردید که خیلی از کارهای شما را خدا نمیبیند، همین انسان را ساقط میکند. ﴿ذلکم ظنّکم الذی ظننتم بربّکم أرداکم﴾ ؛ همین گمان بد شما را ساقط کرد، ﴿فأصبحتم من الخاسرین﴾ سرمایه‌ها را هم باختید، دیگر نه جا برای تحصیل سرمایه جدید است نه کسی به آن کالای از دست رفته شما میپردازد. پس همین گمان است که انسان را ساقط میکند و در قبال این همان بینش است که انسان را بالا میبرد.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی