display result search
منو
تفسیر آیات 74 تا 75 سوره بقره

تفسیر آیات 74 تا 75 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 111 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 74 تا 75 سوره بقره
- یکی از دلایل قساوت قلبی بنی‌اسرائیل تجربه‌گرایی
- دیگری ارتکاب گناه
- قفل دل عارضی و به واسطه گناه واقع می‌شود
- محال بودن ایمان بنی‌اسرائیل به اسلام

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ٭ أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾
فرمود: بنی‌اسرائیل در اثر أصالة الحس اندیشی آنها هر معجزه‌ای از معجزات الهی را که می‌دیدند مادامی که آن معجزه در حس اینها حضور داشت آرام بودند همین که از حسّ اینها غیبت می‌کرد و باید جای استنباط عقل بود این قدرت را نداشتند که استنباط عقلی کنند لذا به همان آن کفر و نفاق درونی گرایش پیدا می‌کردند، لذا خدای سبحان فرمود: با مشاهدهٴ این همه آیات بیّنه بعد قلب شما قسی شد، ﴿ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک﴾ برای تبیین این مطلب فرمود: این دلها مثل سنگ است یا از سنگ سخت‌تر. دلیل این سخت‌تر از سنگ بودن را هم بیان کرد فرمود: بعضی از حجاره‌ها هستندکه آبهای فراوانی از درون اینها می‌جوشد که اینها منبع پیدایش نهر خواهند بود. بعضی از سنگها هستند که آبهای کمتری از درون اینها می‌جوشد، اینها منبع پیدایش چشمه خواهند شد. و بعضی از حجاره‌ها هستند که از خشیت الهی هبوط و سقوطی دارند.
ـ تقسیم سنگ‌ها و تشبیه دل‌ها
اینها تقسیم تباینی نیست که آن حجاره‌ای که منبع نهر است هرگز مثلاً وصف دیگر نداشته باشد یا آن حجاره‌ای که از خشیت خدا هبوط می‌کند اوصاف دیگر نداشته باشد. اینچنین نیست بلکه این مجموع مال این مجموع است، یعنی حجاره‌ها اوصاف گوناگون دارند.
و امّا مسئله آتشفشانی و امثال ذلک را که مطرح نکرد برای اینکه این هم نشانهٴ خشم و قساوت است در تشبیه باید آن نکات نرم و آموزنده ذکر بشود. گرچه بعضی از این احجار در اثر آتشفشانی منفجر می‌شوند امّا جای ذکر آنگونه از آثار نیست، الآن سخن در نرمش دل است که دل یا باید با مواعظ بیرونی نرم بشود یا باید با تدبر درونی نرم بشود، کوه و سنگهای سخت این دو اثر را دارند که یا از درون آنها کم کم آب نرم می‌جوشد و این آب نرم در این سنگ‌های سخت اثر می‌گذارد، دهن باز می‌کنند و این آبها را از درون بیرون می‌آورند یا آثار بیرونی در سنگ‌ها اثر می‌کند و اینها از جایی به جایی من خشیة الله هبوط دارند. مسئلهٴ انفجار و آتشفشانیها و امثال ذلک گرچه حق است ولی در تشبیه این مسئله سهمی ندارد از این جهت آنها را ذکر نکرد.
در بیان اینکه آب را ذکر کرده‌اند نشانه آن است که آب در اثر نرمی می‌تواند در سنگ سخت اثر کند موعظه اگر در قلب اثر نکرد معلوم می‌شود آن قلب از سنگ سخت‌تر است زیرا موعظه که نرم است و ملایم است باید در دل اثر کند و اگر اثر نکرد معلوم می‌شود آن دل از سنگ سخت‌تر است.

چگونگی قساوت و انشراح قلب آدمی
و این که خدای سبحان فرمود: قلب شما قسی شد لذا سخن در آن اثر نمی‌کند منشاء قساوت قلب را هم گناه می‌داند که گناه، دل را قسی می‌کند گاهی دل بسته می‌شود و تنها چیزی که دل را می‌بندد و قفل می‌کند، نه می‌گذارد آن جوشش درونی دهن باز کند بیرون بیاید، نه آن کوشش بیرونی به درون راه پیدا کند، همان گناه است. اگر در دل قفل شد نه از درون آب می‌جوشد، نه از بیرون اثری در درون راه پیدا می‌کند. اگر به وسیله یک سلسله مواد رسوبی تمام این لایه‌های سنگ بسته شد دیگر نه جا برای نفوذ آب است از درون نه برای نفوذ آب از بیرون اثری است. خدای سبحان می‌فرماید: دلهای بعضی‌ها قفل شد وقتی دل قفل شد نه از درون برکت می‌جوشد نه از بیرون خیرات نفوذ می‌کند.

قلوب قفل و مهر شده
در سورهٴ مبارکهٴ ٤٧ که به نام رسول خدا(علیه آلاف التحیه والثناء) است، آیهٴ ٢٤ این است ﴿أفلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب اقفالها﴾ ؛ اینها چرا در قرآن تدبّر نمی‌کنند؟ سرّ این‌که در قرآن تدبر نمی‌کنند این است که دلهای اینها قفل شده است.
خب دل اگر قفل باشد همان تعبیر دیگری است که می‌گویند دل را مهر کرده‌اند. وقتی که یک انباری پر از کالا بود که دیگر جا برای رفت و آمد نبود آن انبار را قفل می‌کنند دیگر جا برای کالای جدید نیست. نظیر همان تعبیری که خدای سبحان داشت فرمود: دلهای بعضی‌ها مختوم است، مهر شده است. خب ختم و مهر کردن بعد از پایان نامه است، اگر یک نامه‌ای به پایان رسید و جایی برای نوشتن جدید نیست. آنگاه امضاء می‌کنند. دل اگر با گناه پر شد و تمام صفحهٴنورانی دل را گناه سیاه کرد تا به پایان صفحه رسید جایی برای یک سطر ولو توبه باشد نمانده است آنگاه آن صفحه دل را مهر می‌کنند که بحثش قبلاً گذشت ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ ناظر به این دلهاست.

دل‌های مختوم و عدم توفیق توبه
و اگر بعضی از دلها مقداری گناه کردند ولی راه توبه را باز گذاشتند معلوم می‌شود صفحهٴ دل تا پایانش سیاه نشد هنور چند سطر سفید هست اینجا جای ختم و مهر نیست، این دل باز است راه توبه باز است. ولی اگر به پایان برسد جای امضاء کردن و مهر کردن است. اگر دل مهر شد دیگر نه چیزی می‌توان بر آن افزود نه چیزی می‌توان از آن کم کرد. اینها کسانی هستند که خودشان به پیامبرشان می‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ خدای سبحان هم درباره اینها می‌فرماید: ﴿سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون﴾ اینها مختوم القلبند. حالا اگر کسی در قلبش قفل شد، خب کسی بخواهد چیزی از این قلب بردارد یا چیزی را در قلب بگذارد که میسّر نیست. وقتی در یک قلبی قفل شد، نه می‌شود آن عقیده و خُلق بد را از قلب گرفت نه می‌توان عقیده و خُلق خوب را در آن قلب جای داد، چون قفل شد. لذا در این کریمه فرمود: سرّ اینکه اینها در قرآن تدبّر نمی‌کنند و از آیات قرآن بهره‌ای نمی‌گیرند این است که راه نفوذ بسته است، خب اگر قلب قفل شد چه راهی برای نفوذ هست هم باید آن عقاید و اخلاق بد از دل بیرون بیاید و از در بسته که نمی‌توان بیرون آمد و هم باید عقاید و اخلاق خوب وارد دل بشود خب با در بسته که نمی‌توان چیزی را وارد کرد. پس اگر در قفل شد راهی برای تهذیب نفس نیست و تنها چیزی که در قلب را می‌بندد گناه است.

ترک گناه تنها راه تهذیب نفس
اینکه احیاناً ما می‌پرسیم چه کنیم که درهای رحمت به چهرهٴ‌ ما باز بشود؟ این سؤال گرچه حق است ولی جواب این سؤال را همه ما می‌دانیم. کدام یک از ماها هست که نداند چی گناه است و چی صواب؟ کدامیک از ماست که نداند چه حلال است چه حرام؟ ما علاقمندیم که راه را طیّ نکرده مثل اویس قرن بشویم یا علاقمندیم راه را نپیموده مثل أباذر بشویم یا این راهی را که می‌دانیم طیّ کنیم تا به جایی برسیم؟ همهٴ ما اگر به این رساله و کتاب دعا عمل کنیم خیلی از حقایق برای ما روشن می‌شود. اگر از حلال و حرام حسابی بر ایمان باز بشود، اگر از زشت و زیبا حسابی برای ما باز شود، خیلی از معارف برای ما حلّ خواهد شد. این گناه است که در دل را می‌بندد و گرنه آن خدای سبحانه که مقلب القلوب است، دائم الفیض علی البریة است. گناه دل را می‌بندد نه انسان می‌تواند از آن اوصاف بد گذشته نجات پیدا کند نه می‌تواند یک فیض جدیدی را کسب کند پس گناه است که دل را می‌بندد.

کلید قلبها به دست خدای سبحان
اما اینچنین نیست که کلید دار عالم کلید را به دست دیگری داده باشد. فرمود: اگر شما گناه کردید منم که دل را می‌بندم، همان مقلب القلوب دل را می‌بندد چه این‌که همان مقلب القلوب دل را باز می‌کند. درباره همین بنی‌اسرائیل فرمود: من دل اینها را قسی کرده‌ام چون گناه کردند ما سخت کردیم، ما در دل را بستیم.
پس یک مطلب این است که اگر کسی بخواهد مثل سنگ از درونش چشمه بجوشد یا از بیرون آثار خشیهٴ الهی در او اثر کند، باید اثر پذیر باشد. تمام لایه‌های جان او بسته نباشد.
مطلب دیگر آن است که این رسوبات گناه تمام لایه‌ها را می‌بندد و به تعبیر قرآنی از آن به قفل یاد می‌شود که این قلب قفل شده است.
مطلب سوم این است که گرچه گناه را انسان می‌کند امّا مقلب القلوب خداست، کلید دل به دست خداست. اگر کسی گناه کرد او دل را یا ختم می‌کند یا قفل می‌کند. دربارهٴ بنی‌اسرائیل که فرمود: ﴿ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة أو أشدّ قسوةً﴾ می‌فرماید: ما قلب اینها را سخت کردیم، یعنی چرا قلب اینها را سخت کردیم؟ از بس گناه کردند، از بس گناه کردند ما این دل را بستیم، مثل سنگ خارا کردیم. مگر هر سنگی چشمه می‌شود مگر هر سنگی منشأ نهر یا بحر یا عین می‌شود ﴿إن من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار وإنّ منها لما یشقق فیخرج منه الماء﴾؛ فرمود: ما بعضی از دلها را مهر می‌کنیم، بعضی از دلها را سنگین می‌کنیم. اگر کسی گناه کرد ما قلبش را قسی قرار می‌دهیم در همین آیهٴ محل بحث گرچه به بنی‌اسرائیل خطاب کرد فرمود: ﴿ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک﴾ اما در سورهٴ مائده فرمود به این که ما قلب اینها را قسی قرار دادیم، سخت کردیم، در اثر گناه زیادی که اینها کردند. آیهٴ ١٢ و ١٣ سورهٴ مائده این است فرمود به اینکه ﴿ولقد أخذالله میثاق بنی‌إسرائیل وبعثنا منهم اثنی عشر نقیباً وقال الله إنی معکم لئن أقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة وآمنتم برسلی وعزّرتموهم وأقرضتم الله قرضاً حسناٴ لأُکفرنّ عنکم سیّئاتکم ولأدخلنکم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار﴾ ؛ همهٴ این نعمت‌ها را یادآوری کرد و همه این وعده‌ها را مطرح کرد و گوشزد هم کرد که اگر کسی کفر بورزد به کیفر مبتلا می‌شود ﴿فمن کفر بعد ذلک منکم فقد ضلّ سواء السبیل﴾ در آیهٴ بعد فرمود: ﴿فبما نقضهم میثاقهم﴾ چون این تعهدات الهی را نقض کرده‌اند، ﴿لعنّاهم﴾؛ اینها را لعن کردیم، یعنی اینها را از رحمت دور کردیم. ﴿لعنّاهم وجعلنا قلوبهم قاسیة﴾ ؛ ما این قلب را سخت کردیم. پس اینچنین نیست که انسان بخواهد قلب خود را سخت کند و بشود مقلّب القلب. مقلب القلوب دیگری است. انسان اگر گناه کرد، کسی که کلید به دست اوست در دل را قفل می‌کند. چه اینکه اگر اطاعت کرد کسی که کلیددار دل است در دل را باز می‌کند به نام شرح صدر این شرح صدر یعنی گسترش دادن دل، خب این دل را باز می‌کند از حالت جامد بودن منشور می‌کند در می‌آورد از قبض به بسط می‌آورد، او قابض است، او باسط است. از اسماء حسنای خدای سبحان این است که «هو القابض والباسط» ، ﴿یقبص و یبصط﴾ قبض و بسط به دست اوست شرح صدر به دست اوست، فرمود: ما شرح صدر را اعطا می‌کنیم یعنی باز می‌کنیم این دل را. حوادث سنگینی بیاید او تحمّل می‌کند. نعمتهای الهی فراوانی به او بدهیم، او چون قلبش باز شده است جا دارد جاگیر است تحمل می‌کند، نه نعمت فراوان او را از جا بدر می‌برد نه حوادث دردناک او را متزلزل می‌کند زیرا قلبش جا دارد چون «إنّ هذه القلوب أوعیة فخیرها أوعاها» این‌که می‌بینید اگر نعم فراوانی به بعضی‌ها برسد، علوم فراوانی به بعضی‌ها برسد، متواضع‌تر می‌شوند در اثر آن گنجایش قلب است وقتی دل جا داشته باشد هم نعم را می‌پذیرد و شاکر می‌شود و اینکه می‌بینید بعضی‌ها نمی‌توانند تحمّل کنند برای اینکه دل مشروح نیست، شرح ندارد، منشرح نیست، مختصر نعمتی که آمد او می‌لرزد یا یک حادثهٴ جزئی که آمد او نمی‌تواند تحمل کند. اگر چنانچه خدای سبحان شرح صدر را به دست خود می‌داند، قبض و بسط را به دست خود می‌داند، روی همان اصول می‌فرماید: ما دل بنی‌اسرائیل را سخت کردیم برای اینکه از بس اینها گناه کردند، از بس نقض عهد کردند، معجزات الهی را به عنوان آیه بیّنه دیدند و نقض کردند، ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة﴾ این أصل کلی است پس اختصاصی به بنی‌اسرائیل ندارد. خدای سبحان این را به یک اصل کلی استناد می‌دهد می‌گوید: چون گناه کردند ما قلب اینها را سخت کردیم.
سؤال ...
جواب: این علّت قابلی است، علّت قابلی کار علّت فاعلی را نمی‌کند، چه در طرف خیر، چه در طرف شرّ. اگر کسی راه خیر را طی کرد اینچنین نیست که خود به خود شرح صدر باز بشود و انسان بگوید: من خودم زحمت کشیدم منشرح الصّدر شدم. این طور نیست انسان که تلاش می‌کند، فقط قبول را تأمین می‌کند نه فعل را. نظام علّی نمی‌گوید قابل که در قابلیتش تامّ شد کار فاعل را هم می‌کند. انسان اگر راه خیر را طی کرد تام القابلیه می‌شود، اگر راه شرّ را طی کرد تامّ القابلیة می‌شود همواره قبول از ناحیهٴ گیرنده است و کار فاعل را که بخشنده است نمی‌کند، لذا در این کریمه فرمود: ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم وجعلنا قلوبهم قاسیة﴾ و این یک اصل کلی است.
پس قصّهٴ بنی‌اسرائیل به عنوان یک جریان تاریخی مخصوص گذشتگان باشد نیست، الآن هم قرآن همین مطلب را با ما در میان می‌گذارد. می‌فرماید: چون گناه کردند نقض عهد کردند ما قلب‌شان را سخت کردیم.

سؤال ...
جواب:
ـ امساک فیض و رحمت معنای استناد شرور خدای سبحان
این‌ها یک حقیقت است ظاهراً، در بحثهای هدایت و ضلالت آن‌جا مبسوطاً گذشت که خیرات وجودی است به خدای سبحان بر می‌گردد، شرور، ضلالتها، أمثال ذلک عدمی است به خدای سبحان بر نمی‌گردد و آیهٴ ٢ سورهٴ فاطر، ناظر به این بحث بود که فرمود: ﴿ما یفتح الله للناس من رحمةٍ فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل له من بعده﴾ دری را که خدای سبحان طبق رحمت باز کند کسی نمی‌تواند ببندد و اگر دری را خدای سبحان روی غضب بست، یعنی فیض نداد کسی نمی‌تواند آن در را باز کند، ضلالت دادنی نیست،مرض دادنی نیست و قساوت دادنی نیست، امّا سرّ اینکه خدای سبحان اینها را به خود نسبت می‌دهد می‌فرماید به اینکه من فیض ندادم این در بسته شد. من باید این در را باز کنم، همواره نصیب این در را باز نگه می‌دارد خب اگر نصیب نیاید این رسوبات به هم می‌بندد، این‌که قساوت را به خود نسبت می‌دهد لعنت را به خود نسبت می‌دهد، إضلال را به خود نسبت می‌دهد، ﴿یضل من یشاء یهدی من یشاء﴾ ﴿و ما یضلّ به إلاّ الفاسقین﴾ در بحثهای هدایت و ضلالت گذشت که این آیهٴ ٢ سورهٴ فاطر راه گشای همهٴ مسائل است یعنی اضلال، دادنی نیست که خدای سبحان کسی را ضلالت بدهد گمراه کند، یا ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً﴾ مرض دادنی نیست همین که خدای سبحان فیض را امساک کرد و نداد آن رسوبات می‌بندد و از همین جهت به خدای سبحان استناد دارد. درِ دل باید باز باشد، باید بازخدا فیض دهد، اگر فیض نداد بسته می‌شود از همین جهت به خدای سبحان استناد دارد، آن جهت هم که عدمی است اصلاً فاعل ندارد. لذا فرمود: ما همین که فیض نداریم این بسته می‌شود.
آنگاه در سورهٴ مائده همین قساوت را خدای سبحان به خود نسبت داد فرمود: در اثر نقض عهد ما فیض نفرستادیم این دل بسته شد ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم وجعلنا قلوبهم قاسیةً﴾ آنگاه در همین آیهٴ محل بحث فرمود: قلبهای اینها قسی شد قلبی که قسی شد دیگر ایمان نمی‌آورد.
سؤال ...
جواب: خب اگر خدا ندهد احدی هم نمی‌دهد. فرمود: وقتی خدا نداد احدی نمی‌دهد. خب اگر خدا نداد این می‌شود فقیر. اگر فیضی را خدا به کسی نداد احدی نمی‌دهد این می‌میرد، اصلاً فقر یک امر عدمی است، کسی که کسی را فقر نمی‌دهد فقر دادنی نیست این اشکال مربوط به این نیست که به خدا چرا نسبت داده شد این کار، عدم ملکه است، عدم محض نیست اوّلاً، عدم ملکه در اثر ارتباطی که به ملکه دارد قابل جعل است ثانیاً و این کار به خدا استناد دارد ثالثاً چون وقتی خدا فیض نداد احدی فیض نمی‌دهد فرمود: دری که من ببندم کسی باز نمی‌کند ﴿ما یمسک فلا مرسله له﴾ این به عنوان نفی جنس است فرمود: من اگر به کسی حیات ندادم، خب او می‌میرد. من اگر به کسی لطف نکردم، احدی که لطیف نیست. فرمود ﴿ما یفتح الله للناس من رحمة فلا ممسک له و ما یمسک فلا مرسله﴾ اگر خدا به کسی لطف نکرد دیگری لطف از کجا بیاورد، اگر لطف نکرد می‌شود جهل، ضد نیست عدم ملکه است فرمود: من اگر فیض ندهم دیگری که فیاض نیست او یا می‌میرد یا فقیر می‌شود یا اعمى می‌شود یا مانند آن، همین نیروی بینائی، اگر خدا ندهد خب، فما یمسک؟ کی نیروی بینایی به انسان بدهد؟ قهراً انسان می‌شود اعمى، لذا خدای سبحان می‌فرماید به این که: ﴿أضحک و أبکی﴾ منم که نابینا می‌کنم اصلاً نابینائی که جعل می‌شود روی همین عدم ملکه جعل می‌شود.

گناه و عدم توفیق نافله شب
بنابراین، این یک اصل کلی خواهد بود که هر که گناه بکند دلش قسی خواهد شد. آن وقت مؤید این آن روایاتی است که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در جواب سؤالی که چرا ما توفیق نماز شب پیدا نمی‌کنیم؟ فرمود: گناه روز نگذاشت .
یا آن‌که امام رضا(سلام الله علیه) به آن شخصی که سؤال کرد: چرا خدا را نمی‌بینیم فرمود به این که: با چشم ظاهری که نمی‌شود دید با چشم باطن می‌توان دید ولی آن چشم باطنت بیمار است ، خب گناه دل نمی‌گذارد ببینی اینچنین نیست که گناه هیچ اثر نداشته باشد فقط در یوم القیامه انسان را کیفر کند، اینها روی مسائل اعتباری که نیست، آن وقت این می‌شود یک اصل کلی.

شأن یا فضای نزول آیه
در آیهٴ بعدی که محل بحث است خطاب به مسلمین است می‌فرماید: ﴿أفتطمعون أن یومنوا لکم وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون﴾؛ مسلمین علاقمند بودند که یهودی‌ها قبل از دیگران اسلام بیاورند. آنها به اسلام نزدیک بودند زیرا موحّد بودند، اصل وحی و رسالت عامّه را قبول داشتند، رسالت موسای کلیم را پذیرفته بودند، کتاب آسمانیشان تورات مشتمل بر بشارت بود همهٴ مقدمات ایمان آوردن یهودیها فراهم بود، لذا مسلمان‌ها علاقمند بودند، یعنی امیدوار بودند که یهودی‌ها بیش از دیگران و پیش از دیگران ایمان بیاورند، خدای سبحان می‌فرماید: ﴿أفتطمعون أن یومنوا لکم﴾؛ شما طمع دارید یهودی‌ها اسلام بیاورند، اینها آیات بیّنه الهی را دیدند، و بعد انکار کردند، ﴿وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه﴾ اینها آیات الهی را دیدند و تحریف کردند.
البته در بین اینها یک افراد خوبی هم هست که همواره آن افراد خوب را خدا استثنا می‌کند در همین جا هم ضمیر با «منهم» یاد کرده است فرمود: ﴿وقد کان فریق منهم﴾ نفرمود: همه شان اینطوری هستند چون فرمود: ﴿ومن أهل الکتاب أمة قائمة﴾ بعضی ازاهل کتاب هستند که اهل عبادتند حق آنها را محفوظ نگهداشت.
امّا فرمود: خطوط حاکم بر بنی‌اسرائیل همین اصالة المادی بودن است ﴿وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه﴾ اینها آیات الهی را می‌شنیدند برایشان بیّن الرشد بود و تحریف می‌کردند شما می‌خواهید به قرآن ایمان بیاورند، تورات بر اینها حق بود، اینها به افراد متوسط و ساده اندیش بنی‌اسرائیل می‌گفتند مبادا با مسلمانان برخورد کردید، بگوئید در تورات ما راجع به رهبر اسلام چیزی نوشته است، مبادا بگوئید، این تازه علمایشان هستند. اینها غافل از اینکه اگر چنانچه این افراد ساده، جریان را به مسلمین نگویند، از نهان این مسئله خدا خبر ندارد و نمی‌تواند تبیین کند اینها به آن افراد ساده می‌گفتند: اگر با مسلمان‌ها برخورد کردید مبادا بگویید که در تورات ما سخن از پیامبر اسلام است، این دستوری بود که احبار و رهبان به اینها می‌دادند.

قطع امید از یهود عصر نزول
﴿وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون﴾ هم شنیدند، هم فهمیدند، هم این خیانت را عالمانه انجام دادند، شما طمع داید اینها ایمان بیاورند، خب این نیست مگر قساوت قلب، چطور می‌شود که نه از درون بجوشد نه از بیرون، این دو راه را خدای سبحان به عنوان مانعة الخلو باز کرده است، انسان می‌تواند هر دو راه را ببندد در سورهٴ ق آیهٴ ٣٧ دو راه را برای اتّعاظ انسان‌ها بیان کرد فرمود: ﴿إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلبٌ أو ألقی السمع و هو شهید﴾ یعنی این سخنان، موعظه است، تذکره است برای کسی که یا از درون بجوشد، مثل آن سنگی که از درون چشمه می‌جوشد، یا از بیرون گوش شنوا داشته باشد مانند آن سنگی که در اثر برخورد تدریجی آب، دلش سوراخ می‌شود یکی از این دو کار باید باشد بالاخره انسان یا از درون مثل چشمه باید آب بجوشد یا از بیرون مثل حوض باید آب بگیرد، اگر نه این بود نه آن خب از تشنگی خشک می‌شود. فرمود: یا شخص باید دارای قلب باشد که از درون این مواعظ بجوشد یا گوش شنوا داشته باشد، نه گوش بدهد در مجلس حاضر باشد «ألقی السمع و هو غائبٌ» این چنین نباشد، ﴿ألقی السمع و هو شهیدٌ﴾ ؛ یعنی نه تنها گوش بدهد حاضر در مجلس هم باشد، گاهی ممکن است شخصش حاضر باشد اما قلبش حاضر نباشد حواسش جای دیگر باشد فرمود: آنچه که در مجلس تو گوش می‌دهد و شاهد حرف توست او متعظّ می‌شود و اینها هم به نحو مانعة الخلو است نه مانعة الجمع، بعضی‌ها هستند که هم آن توفیق را دارند که از درون بجوشند هم آن توفیق نصیبشان می‌شود که از بیرون استمداد کنند بعضی‌ها فقط از یک راه می‌توانند فیض بگیرند خب اگر کسی نه از درون و نه از بیرون نتوانست مواعظ الهی را بپذیرد چون در اثر گناه، قلبش قفل شد این عالمانه گناه می‌کند عاقلانه گناه می‌کند این عقل مصطلح است نه عقل ممدوح لذا فرمود: این گروه از یهودیان با اینکه کلام الله را شنیدند ﴿ألقی السمع﴾ امّا شاهد نبودند، تحریف کردند ﴿من بعد ما عقلوه و هم یعلمون﴾ کسی که عالمانه گناه بکند، در برابر خدا عمداً گناه بکند و از این گناه متأثر نباشد این جری است. این شخص توفیق توبه هم پیدا نمی‌کند اما اگر کسی در حال گناه می‌لرزد این احتمال توبه‌اش هست، توفیق توبه هم نصیبش می‌شود.
سؤال ...
جواب: نه، چون این‌ها مطامع دنیا را می‌طلبند، وقتی مطامع دنیا را طلب کردند با اینکه می‌دانند این کار بد است دست به این کار می‌زنند.

توقع ایمان از تحریفگران
پس به مسلمان‌ها فرمود: یهودی که این خصلت در او بود، این طمع را نداشته باشید که او مسلمان بشود برای اینکه معجزه بیّنه را از پیغمبر خود دیدند مع ذلک تحریف کردند ﴿أفتطمعون أن یومنوا لکم وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون﴾ آنگاه در همان آیهٴ سورهٴ مائده که فرمود: ما اینها را لعن کردیم و قلب اینها را بر اثر گناه قسی کردیم می‌فرماید: بعد از قساوت قلب اینها دست به تحریف زدند. آیهٴ 13 سورهٴ مائده این است ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم وجعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذُکِّروا به﴾ فرمود: اینها کلمات الهی را، آیات الهی را جابجا می‌کنند، به میل خود تفسیر و تبیین می‌کنند، کم می‌کنند زیاد می‌کنند، می‌گویند همین قصهٴ بقره را از تورات برداشتند یک اصل دیگری را کنار آن ضمیمه کردند ﴿و نسوا حظاً ممّا ذکِّروا به﴾ چون قلبشان قسی بود و عمل صالح نداشتند بسیاری از علوم از اینها گرفته شد ﴿ولاتزال تطّلع علی خائنة منهم﴾ ؛ همواره اینها یک نقشه جدید می‌کشند همواره اینها یک نیرنگ تازه دارند، این را مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) در کتاب جهاد در بحث جزیه این را نقل کرد که بعضی‌ها فکر می‌کردند که یهودیهای خیبر نباید جزیه بدهند، مرحوم صاحب جواهر می‌گوید: آنچه که این‌ها از پیغمبر نقل کردند که یهودی‌های خیبر نباید جزیه بدهند این یک قباله‌ای‌ بود که یهودی‌ها جعل کردند، البته خود صاحب جواهر این تتبّع تاریخی را ندارد این را از یک مورّخ به نام نقل می‌کند می‌فرماید به این‌که اینها درزمان یکی از خلفا که از یهودیهای خیبر جزیه مطالبه کرد اینها یک قباله درآوردند گفتند به این که خود رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) طبق این قباله و قرارداد رسمی پرداختن جزیه یهودیان خیبر را معاف کرد آن خلیفه هم باورش شد. آن محقق مورخ بررسی کرد دید که خط یک شخص معین است و امضای معاویه است و معاذ بعد بررسی کرد گفت معاویه در زمان نوشتن این قباله جعلی در مکّه بود و کافر بود چون معاویه در آن وقت اسلام ظاهری نیاورد، به نفاق نرسید، کافر محض بود. اینها بعد از فتح مکه از کفر به نفاق آمدند. این جریان خیبر قبل از فتح مکّه بود پس آن وقت معاویه در مکّه بود و کافر بود هرگز پای قبالهٴ پیغمبر را امضاء نمی‌کرد. امّا معاذ که یکسال قبل از فتح خیبر مّرد این چه جعلی است که شما یهودی‌ها کردید آن خلیفه آن وقت شروع کرد به جزیه گرفتن. این را مرحوم صاحب جواهر در کتاب جهاد در بحث جزیه نقل می‌کند. این یهودند که به نام پیغمبر چیزی را هم جعل می‌کنند در این آیه هم خدای سبحان به پیامبر فرمود که هر روز اینها یک نقشه جدید دارند، ﴿لاتزال تطلّع علی خائنة منهم﴾ ؛ هر روز یک خیانت جدید و یک نقشه جدید دارند. و سرّش همان قساوت قلب است، سرّش همان اصالة الحس بودن است کسی که مادی است به فکر آن بهرهٴ نقد است ﴿ولاتزال تطلّع علی خائنة منهم إلاّ قلیلاً منهم﴾ بنابراین، گناه که منشأ قساوت است، منشأ قابلی است و خدای سبحان وقتی فیض ندهد این در بسته می‌شود، وقتی در بسته شد نه انسان توفیقی دارد که آن رذائل را از دل بیرون کند، نه آن فضائل نصیبش می‌شود که از بیرون به درون راه بدهد، چون در قفل شده است. أعاذنا الله من شرور أنفسنا.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی