display result search
منو
تفسیر آیه 77 تا 82 سوره یوسف

تفسیر آیه 77 تا 82 سوره یوسف

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 84 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 77 تا 82 سوره یوسف
- دلایل مهجور ماندن قرآن و تفسیر
- مطالب ادبی و تفسیری و تفصیلی در مورد اتهام سرقت توسط برادران به یوسف
- مهجور ماندن اهلبیت (ع)
- داستان گرگ و یوسف و بنیامین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا ان یسرق فقد سرق اخٌ له من قبل فاسرّها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم قال انتم شرٌّ مکاناً والله اعلم بما تصفون ٭ قالوا یٰأیها العزیز ان له اباً شیخاً کبیراً فخذ أحدنا مکانه انا نرٰک من المحسنین ٭ قال معاذالله ان نأخذ الا من وجدنا متٰعنا عنده إنا اذاً لظٰلمون ٭ فلما استیئسوا منه خلصوا نجیاً قال کبیرهم ألم تعلموا أن اباکم قد اخذ علیکم موثقاً من الله و من قبل ما فرطتم فی یوسف فلن ابرح الارض حتی یأذن لی ابی او یحکم الله لی و هو خیر الحٰکمین ٭ ارجعوا الی ابیکم فقولوا یٰأبانا ان ابنک سرق و ما شهدنا الا بما علمنا و ما کنا للغیب حٰفظین ٭ وسْئل القریة التی کنا فیها والعیر التی أقبلنا فیها و إنا لصٰدقون﴾
بعد از اینکه مأمورانِ حضرت یوسف(سلام الله علیه) این رحلها را جستجو کردند و آن پیمانه را در رحل برادر یوسف(علیه السلام) یافتند آن حضرت متهم به سرقت شد و بنا شد که در خدمت حضرت یوسف باشد برادران یوسف آمدند دفاع بکنند گفتند اگر این برادر سرقت کرده است این برادر ابوینی ما نیست او یک برادر دیگری هم دارد که ابوینی اوست او هم سابقه سرقت دارد ﴿قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل﴾ این حرف را چرا گفتند و چه دلیلی داشتند از آیه برنمی‌آید روایت صحیحی هم متاسفانه در این زمینه نیست برخی از روایات مرسل هست که در احکام فقهی در مسائل مستحبات احیاناً بر اساس تسامح در ادله ممکن است به آن استناد بکنند اما در معارف علمی در مسائل تفسیری این‌چنین نیست که بشود نظیر مستحبات تسامح در ادله کرد با هر روایتی آیه را معنا کرد اگر مراجعه به اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) رواج می‌داشت و اگر خود قرآن از مهجوریت بیرون می‌آمد غالب این مسائل را از ائمه(علیهم السلام) سؤال می‌کردند آنگاه با روایات معتبر و صحیح ممکن بود این مسائل به خوبی حل بشود اما الان این دو تا مشکل هست یکی اینکه خود قرآن متاسفانه مهجور بود و اینکه مراجعه به اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ضعیف بود و مشکل دیگر اینکه که این مشکل سوم از همان مشکل اول ناشی شد مشکل سوم این است که روایاتی که در باب تفسیر وارد شده است روی رجال او کار نشده بر خلاف فقه فقه چون محل ابتلا بود روی رجال او کار شده چندین کتاب در درایه نوشته شده چندین کتاب در رجال نوشته شده بالأخره مشخص است که این راوی معتبر است یا نه اما در بحثهای تفسیری این کار متاسفانه صورت نگرفته شما اگر به این تفسیرهای روایی نظیر تفسیر برهان تفسیر نور الثقلین بعضی از بخشهای تفسیر صافی کنزالدقائق اینها که روایات را نقل می‌کنند ملاحظه بفرمایید می‌بینید روایت صحیحی که بشود بدون تسامح یک کار مستحب را با او ثابت کرد کم پیدا می‌کنید و اگر خیلی انسان بخواهد اینها را بر فرض هم صحیح باشد مستحضرید روایت صحیح در امور عملی حجت است در مسائل علمی باید طمأنینه حاصل بشود ولی در بین این روایات روایت صحیحی که قابل اعتماد باشد کم است خب پس هم خود قرآن مهجور بود اهل بیت(علیهم السلام) هم مهجور بودند و بحثهای رجال و درایه هم درباره روایات وارده در تفسیر هم مثل بحثهای روایات وارده در فقه نیست می‌ماند تاریخ تاریخ که متاسفانه تاریخ هم چون از حوزه‌ها دور بود درباره رجال تاریخ خیلی کم کار شده است این مورخان کدامشان صحیح‌اند کدامشان ضعیفند کدامشان حسن‌اند کدامهایشان موثق‌اند یعنی به اعتبار این رجال آن درایه هم تأمین بشود و تاریخ به این اوصاف متصف بشود اینها هم کم است بنابراین می‌ماند حدسهای تاریخی این پنج شش وجهی که دیروز اشاره شده است که در بین این وجوه پنج یا شش‌گانه بعضی‌ها دو سه وجهش را انتخاب کردند اصل دلیل بر سرقت نیست تا اینکه مثلاً ریشه آن سرقت آن کمربند باشد یا آن شال باشد یا آن بتی بود که حضرت شکست یا آن گوسفندی بود که حضرت مخفیانه صدقه می‌داد و مانند آن یا اینها ارتجالاً یک چنین تهمتی را به وجود مبارک حضرت یوسف زدند ﴿قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل﴾ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) این کلمه را در دل خود نهان کرد به اینها پاسخ نداد
سؤال: ... جواب: بله سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) می‌فرماید به که ﴿انتم شرٌ مکاناً﴾ ناظر به تناقضی است که در کلمات آنها هست حالا به آن می‌رسیم ان‌شاءالله که آیا این تناقض هست که ایشان فرمودند یا این نیست به هر تقدیر فرمود ﴿فاسرّها﴾ یعنی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) این کلمه را در درون خود نگاه داشت و برای اهمیت کتمان سر این را هم به صورت مثبت ذکر فرمود هم به صورت منفی هم فرمود ﴿فاسرّها﴾ این کلمه را به عنوان راز و سر در درون خود نگاه داشت هم به صورت منفی فرمود ﴿و لم یبدها لهم﴾ این کلمه را اظهار نکرد پاسخ نداد آنها گفتند که رفتند عذرخواهی بکنند که ما اهل این کار نیستیم و این شخصی که پیمانه شما در رحل او پیدا شد این برادر ابوینی ما نیست این برادر ابی ماست او یک برادر ابوینی هم دارد که آنها هم کم و بیش این کارها را می‌کردند خواستند خودشان را تبرئه کنند وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) در این زمینه چیزی نگفت ﴿و لم یبدها لهم قال انتم شرٌ مکاناً﴾ سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد که این ﴿انتم شر مکانا﴾ را به آنها گفته برای اینکه ظاهر حرف شما تناقض است برای اینکه از یک سو وقتی گفتند ما پیمانه ملک را گم کردیم شما سوگند یاد کردید گفتید ﴿تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الارض و ما کنا سٰرقین﴾ سوگند یاد کردید که ما سارق نیستیم وقتی سوگند یاد کردید که ما سارق نیستیم یعنی این قافله یازده نفره سارق نیست نگفتید که ما ده نفر سارق نیستیم این یکی که همراه ماست برادرش سابقه سرقت دارد و از او خبر نداریم که این را که نگفتید که از خود قافله‌تان خبر دادید الان می‌گویید که این یکی با برادرش سابقه سرقت داشت و این هم اگر سرقت کرد از اینها بعید نیست خب این حرف جور درنمی‌آید ﴿انتم شر مکانا﴾ شما از یک سو می‌گویید ما سارق نیستیم از سوی دیگر می‌گویید که ﴿ان یسرق فقد سرق اخ له﴾ این بیان سیدنا الاستاد است لکن وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) اگر بخواهد جدال کند یک گفتگوی جدلی داشته باشد تا حدودی این درست است اما اگر گفتگوی جدلی ندارد خود وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) می‌داند که سرقتی در کار نبود آنها گفتند ﴿ما کنا سٰرقین﴾ خب درست گفتند اینجا هم سرقتی در کار نبود حالا اگر بگوید که ﴿انتم شر مکانا﴾ برای اینکه شما سارقید برای اینکه شما یوسف را دزدیدید این در صورتی است که نه آنها حضرت یوسف را بشناسند نه حضرت یوسف خودش را به آنها معرفی کرده این با ادبیات محاوره چطور جور درمی‌آید بنابراین مناسب همان است که این ﴿انتم شر مکانا﴾ را حضرت نفرمود اینکه بعضی از ادبا تمسک می‌کنند می‌گویند غالب گاهی به زبان است گاهی به دل گاهی آنچه را که انسان در دل دارد می‌گویند گفته است یعنی در درون خود گفته است به این دو شاهد استشهاد می‌کنند یکی ﴿فاسرها یوسف فی نفسه﴾ یکی هم ﴿لم یبدها لهم﴾ این انسب به نظر می‌رسد یعنی به حسب ظاهر به اینها نفرمود ﴿انتم شر مکانا﴾ برای اینکه اینها که بی گناه بودند آن قصه بیست و پنج یا سی سال قبل هم که برای طرفین قابل مبادله نیست چون آنها که نمی‌شناختند جریان چیست نمی‌دانستند
سؤال: ... جواب: چون آخر ظاهرش این است که وجود مبارک یوسف خودش را معرفی نکرد به اینها بفرماید ﴿انتم شر مکانا﴾ شما با یوسف بد کردید شما یوسف را دزدیدید شما گفتید که گرگ او را خورده شما دروغگو هستید آخر این وقتی که خودش را معرفی نکرده چگونه بفرماید بگوید ﴿انتم شر مکانا﴾ ولی در درون داشته باشد این حرف را درست است که در درون بله باطناً وجود مبارک یوسف می‌داند که اینها هم برادر را به آن وضع با حیله بردند هم دروغ گفتند گفتند ﴿فاکله الذئب﴾ لذا فرمود ﴿والله اعلم بما تصفون﴾ این را علنی فرمود فرمود بالأخره یک متاعی پیدا شده شما که می‌گویید اگر او سرقت کرده است برادرش هم سابقه سرقت دارد اینها از یک مادرند پدرشان با پدر ما یکی است ولی مادرشان از ما جداست و اینها مشکل را از آن راه دارند خب این را ممکن است حضرت به باطن واگذار کرده باشد بعد بفرماید ﴿والله اعلم بما تصفون﴾
سؤال: ... جواب: نه سرقتی در کار نبود که نه ﴿فاسرها﴾ اصلاً سرقتی در کار نبود اینها این کلمه را برگرداندند اینها یک کلمه بدی گفتند دیگر وجود مبارک یوسف این کلمه را در دل نگه داشت و در دل فرمود ﴿انتم شر مکانا﴾ این ﴿انتم شر مکانا﴾ همان بود که در بحث دیروز اشاره شد که در آیه 60 سورهٴ مبارکهٴ مائده به این صورت است که ﴿و جعل منهم القردة والخنازیر و عبد الطٰغوت اولئک شر مکانا﴾ یعنی مکانت و منزلت اینها بد یا بدتر است اینجا هم همین‌طور است فرمود ﴿والله اعلم بما تصفون﴾ اما خودش که دارد سخن می‌گوید اصلاً سخن از سرقت نیست
سؤال: ... جواب: بعداً که یکدیگر را معرفی می‌کنند آخر این قصه است خواهد آمد بعد وقتی که یکدیگر را معرفی می‌کنند فرمود شما می‌دانید با یوسف چه کردید آنها گفتند که ﴿أءنک لأنت یوسف﴾ فرمود ﴿انا یوسف و هذا اخی قد من الله علینا﴾ اگر کسی متقی و صابر باشد خدا اجرش را به او عطا می‌کند بعد آنها هم گفتند که برای ما طلب مغفرت بکن فرمود ﴿لا تتریب علیکم الیوم یغفر الله لکم﴾ آنها هم عاقبت به خیر شدند و وجود مبارک یوسف هم فرمود ﴿یغفر الله لکم﴾ وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیهم) هم در جواب خواستن استغفار آنها که ﴿یٰأبانا استغفر لنا﴾ فرمود ﴿سوف استغفر لکم﴾ آن برای آن مرحله است
سؤال: ... جواب: نه عیب ندارد اما آیا ظاهراً فرمود ﴿انتم شر مکانا﴾ یا در درون در درون فرموده و درست هم هست با او هم مطابق است اما الان ظاهراً بفرماید ﴿انتم شر مکانا﴾ برای چه بگوید برای اینکه اینها که بی گناهی ایشان ثابت بود کار بدی هم نکردند و اگر بخواهد بگوید که شما دروغ می‌گویید خب راه اثبات ندارد خود حضرت یوسف که خودش را معرفی نکرده آن وقتی که آنها را معرفی کرده فرمود بله شما کار بدی کردید اما الان هنوز معرفی نکرده اگر حضرت به آنها بفرماید که ﴿انتم شر مکانا﴾ اینها می‌گویند چرا مکانت ما شر است ما که سفر اول آمدیم به آن وضع برگشتیم سفر دوم آمدیم دهان این اسبهایمان را بستیم که اینها به در مغازه کسی اینها تعدّی نکنند آن مالی را که به ما دادید برگرداندیم که مبادا اشتباهی باشد ما بدیمان چیست؟ اگر حضرت بفرماید ﴿انتم شر مکانا﴾ آنها بگویند آقا چرا شر شری ما چیست یوسف چه جوابی دارد مگر اینکه خودش را معرفی بکند بگوید من یوسفم و شما با برادرتان آنگاه آن می‌شود پایان سوره
سؤال: ... جواب: نه این برادرها که نیامدند از بین ببرند که آن برادر یوسف(سلام الله علیه) آن جریان یوسف(سلام الله علیه) را آن وقتی که یکدیگر را معرفی کردند حضرت فرمود شما کار بدی کردید جاهلید آنها هم اعتراف کردند آمدند استغفار کردند اما الان که یکدیگر را نمی‌شناسند وجود مبارک یوسف بفرماید که ﴿انتم شر مکانا﴾ می‌گویند چرا آخر بعد وقتی که حضرت را شناختند عرض کردند ﴿أءنک لأنت یوسف﴾ فرمود ﴿انا یوسف و هذا اخی قد من الله علینا﴾ آن وقت به دست و پا افتادند بله ما بد کردیم توبه کردیم استغفار می‌کنیم ما را ببخشید آن وقت همین حرفها را آخر زدند هم از برادر طلب مغفرت کردند هم از وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) طلب مغفرت کردند گفتند ﴿یٰأبانا استغفر لنا﴾ اما الان ما آیه را طوری معنا کنیم که اگر آنها پاسخ بدهند بمانیم خب نمی‌شود این با محاوره سازگار نیست ﴿قالوا یٰأیها العزیز﴾ حالا اینها دیگر ناچار شدند که به دست و پا بیفتند
سؤال: ... جواب: اگر سؤال علمی دارید وقت دیگران را هدر بدهید وگرنه صرف سؤال که وقت‌گیری است که
سؤال: ... جواب: دارد که حضرت باور نکرده که حرف آنها را که یعنی به آدم هر چه بگویند آدم به دل نگیرد یا بگیرد؟ اگر به یک انسان بی‌گناهی بگویند تو سارقی او حلیم و صبور و بردبار هست چیزی نمی‌گوید اما به دل می‌گیرد یا نمی‌گیرد اگر آن نباشد که می‌شود لا ابالی که «لا یبالی بما قال او قیل فیه» خب ﴿قالوا یٰأیها العزیز ان له ابا شیخا کبیرا﴾ حالا اینها به دست و پا افتادند حالا کرم و جمال حضرت یوسف را اینجا مشاهده می‌کنید به حضرت عرض کردند که بسیار خب بنا شد که این برادر ما که متهم به سرقت است بازداشت بشود مثلاً پیش شما بماند توقیف بشود به مدت معینی کار بکند درآمدی پیدا بکند که معادل آن مال باشد برابر قانون شما ولی شما فدیه بگیرید یکی از ماها را فدیه او قبول کنید ما را توقیف کنید ما اینجا باشیم او را رها کنید به سه دلیل یکی اینکه او پدری دارد ﴿ان له اباً﴾ که این مسأله ابوت و عاطفه و اینها مطرح است شما نسبت به او رحم کنید گذشته از عاطفه داشتن پیری او هم وسیله استرحام است گذشته از پیری این است که این بزرگ خاندان ماست بزرگ قبیله است بزرگ آن کنعان و فلسطین است حرمتی دارد به حرمت او رحم بکنید این سه وجه را برای استرحام ذکر کردند گفتند چون آخر به او دل بسته‌تر از ماست به همان دلیلی که قبلاً خب اگر ﴿ان له ابا شیخا کبیرا﴾ این سه جهت درباره تک تک شما هم هست دیگر در سفر قبل گفته بودند که ما یازده برادریم آن یکی چون مورد علاقه پدر هست و یک برادر دیگری داشتند او را از دست دادند مورد علاقه پدر هست پدر از فقدان او محزون می‌شود او را حاضر نیست که همراه ما بفرستد قبلاً این خصوصیت را گفته بودند وگرنه این سه خصوصیت نسبت به تمام این ده نفر هست اگر پیشنهاد بدهند به حضرت یوسف که یکی از ماها را توقیف کنید دیگر نمی‌توانند استدلال کند که ﴿ان له ابا شیخا کبیرا﴾ خب لک اب شیخ کبیر دیگر هر کدام از این ده نفر همین‌طورند خصوصیت این برادر را در آن دیدار قبلی بیان کردند آنگاه گفتند ﴿فخذ احدنا مکانه﴾ یکی از ماها را توقیف کن به جای او ما فدیه او او را آزاد کن ﴿انا نرٰک من المحسنین﴾ خب تو خیر المنزلین بودی اوفی الکیل بودی سفر اول محبت کردی سفر دوم محبت کردی نسبت به دیگران هم محبت می‌کنی این گذشت را نسبت به ما انجام بده حالا وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) می‌فرماید ﴿معاذالله﴾ ببینید اگر اینجا یک امر حقوقی باشد خب بعضی‌ها ممکن است کفیل دیگری باشند ما یک ضامن داریم که مسأله ضمانت است که مسأله مال است حالا یا ضمان ید یا ضمان معاوضه به مال برمی‌گردد یک کفیل داریم که به تن برمی‌گردد یک وقت یک کسی را می‌خواهند ببرند زندان این کفیل او می‌شود یک وقت کسی بدهکار است این ضامن او می‌شود آن ضمان به مال برمی‌گردد این کفالت به تن برمی‌گردد حالا گفتند ما کفیل او هستیم ما را بگیر و او را رها کن حضرت فرمود ﴿معاذالله﴾ ما هرگز چنین کاری نمی‌کنیم این ﴿معاذالله﴾ یعنی یک کار خلافی است اگر ما این کار را بکنیم چرا؟ برای اینکه او که سرقت نکرد جا برای فدیه نیست ما یک توافقی کردیم که او پیش ما باشد اما شما را اگر بخواهیم بگیریم به عنوان توقیف باید بگیریم آخر شما کاری نکردید که این را می‌گویند کرم یوسفی با ﴿معاذالله﴾ شروع شده فرمود ما کسی را اینجا پیش خودمان نگه می‌داریم نفرمود کسی که سرقت کرده است فرمود کسی که ما متاع خودمان را در رحل او یافتیم او را پیش خودمان نگه می‌‌داریم همین آن وقت شما را به چه دلیل نگه بداریم با شما که توافق نکردیم و شما اگر بفهمید پشت پرده چه می‌رود نهانی آن وقت حق اعتراض دارید و هرگز حاضر نیستید اینجا پیش ما باشید ما چه سند مشروعیت داریم که شما را نگه بداریم ﴿قال معاذالله ان نأخذ الا من وجدنا متٰعنا عنده﴾ تاکنون همه‌اش سخن سرقت بود گفتند ﴿ان یسرق فقد سرق لکم من قبل﴾ آنها هم گفتند که حالا که ما پیدا کردیم تو سارقی همه سخن سرقت بود ولی به شخص یوسف(سلام الله علیه) که می‌رسیم اصلاً سخن از سرقت نیست فرمود ما هر کسی که پیمانه خودمان را در رحل او یافتیم او را پیش خودمان نگه می‌داریم خب شما را به چه مناسبت نگه بداریم شما به عنوان متهم السرقه باید باشید دیگر که چنین نیست ﴿معاذالله ان نأخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذاً لظٰلمون﴾ خب ما یک بی‌گناهی را اینجا توقیف بکنیم این که می‌شود ظلم که این برادر ماست ما قبلاً نهانی و نهائی توافق کردیم که مهمان ما باشد شما که این‌طور نیستید شما را به عنوان بازداشت باید نگه بداریم خب این می‌شود ظلم ما این کاره نیستیم آنها متوجه نمی‌شدند که این پشت پرده چه گذشت فقط خیال کردند که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) پیشنهاد اینها را نپذیرفت نسبت به اینها مهری نورزید ﴿قال معاذالله ان نأخذ الا من وجدنا متٰعنا عنده انا اذا لظٰلمون﴾ اینها بعد از اینکه پیشنهاد فدیه دادند و ناامید شدند ﴿فلما استیسوا منه﴾ از وجود مبارک یوسف ناامید شدند آیس شدند نه مایوس آیس شدند اینها یا از آزادی برادرشان آیس شدند که این ﴿منه﴾ هم می‌تواند به یوسف(سلام الله علیه) برگردد هم می‌تواند به آن برادر ابیشان از خلاص و آزادی او ناامید شدند یا از مساعدت و کمک حضرت یوسف ناامید شدند ﴿فلما استیئسوا منه خلصوا نجیاً﴾ یک محفل خصوصی خالص تشکیل دادند که دیگران نباشند آنگاه به گفتگو و مناجات با هم بپردازند نه زیر گوشی وقتی خیلی نزدیک شدند آن منادات به مناجات تبدیل می‌شود آن رازگویی‌ها و آن نجواها و آن نزدیک هم شدن و راز گویی کردن را می‌گویند مناجات این نجی چون مصدر یا در حکم مصدر است هم برای مفرد به کار می‌رود هم برای جمع، برای جمع به کار می‌رود مثل همین آیه که ﴿منه خلصوا نجیاً﴾ اَی متناجین در حال نجوا، برای مفرد به کار می‌رود نظیر آیه 52 سورهٴ مبارکهٴ مریم که ذات اقدس الهی فرمود ﴿و نٰدینٰه من جانب الطور الایمن و قربنٰه نجیا﴾ فرمود ما وجود مبارک موسی را من جانب طور الایمن این ایمن صفت جانب است یعنی جانب ایمن کوه طور وادی ایمن وادی ایمن که می‌گویند یعنی جانب ایمن وادی نه وادی وادی ایمن است حالا یک وقتی نام خاصی می‌گیرد مطلب دیگر است اما وادی ایمن ما نداریم جانب ایمن وادی طور ﴿من جانب الطور الایمن﴾ یعنی جانب ایمن طور ما از طرف راست کوه طور با او مناجات کردیم ﴿و قربنٰه نجیا﴾ که اینجا نجی برای مفرد به کار رفت و در آیه محل بحث نجی برای جمع به کار رفت خلصوا متناجین یک گفتگوی سری کردند که کسی حضور نداشته باشد
سؤال: ... جواب: بله غرض این است که جای اینکه چه خطری هست که حضرت فرمود ﴿معاذالله﴾ الان اینجا توضیح داده شد وگرنه معاذالله البته بالاتر از اعوذ بالله است یک وقتی می‌گوییم من به خدا پناه می‌برم انسان خودش را می‌بیند یک وقت می‌گویند نه او پناهگاه است معاذالله بهتر از اعوذ بالله و بالاتر از اعوذالله است اما بحث در این است که اینجا چه خطری در پیش بود که حضرت فرمود معاذالله گناهی در کار نبود که چرا فرمود گناه هست و این ظلم است ما اگر یک بی‌گناهی را توقیف بکنیم خب ظلم است آنجا برادر ما بود قبلاً هماهنگی کردیم با توافق او که او مهمان ما باشد اما شما را که گرفتم که نمی‌توانم به عنوان مهمانی پذیرایی کنم که باید همراه کارگرها کار کنید بالأخره خب این ظلم است دیگر ﴿فلما استیئسوا منه خلصوا نجیاً﴾ در آن محفل سری و مناجات خصوصی ﴿قال کبیرهم﴾ حالا کبیرهم سناً کبیرهم عقلاً یا کبیرهم جمعا بین السن والعقل کما لایبعد این که از همه‌شان بزرگتر و خردمندتر بود این چند تا حرف را زد ﴿ألم تعلموا أن اباکم قد اخذ علیکم موثقاً من الله﴾ شما درباره این برادر یک تعهدی به حضرت یعقوب سپردید که وجود مبارک یعقوب فرمود که ﴿لن ارسله معکم حتی تؤتون موثقاً من الله لتأتنّنی به﴾ شما هم سوگند یاد کردید پیمان بستید تعهد سپردید که این پسر را سالماً برگردانید به آن پدر این مال این پسر این برادر ﴿الم تعلموا ان اباکم قد اخذ علیکم موثقا من الله﴾ این یکی، راجع به آن برادر قبلی هم حضرت یوسف هم که می‌دانید چه کار بدی کردید ﴿و من قبل ما فرطتم فی یوسف﴾ آن را هم که می‌دانید که نسبت به حضرت یوسف چه تفریطی کردید ظلمی کردید تصمیم گرفتید به چاه بیندازید بعد از چاه درآمد او را به عنوان غلامی فروختید به ثمن بخس همه این کارها را کردید اینها سوابق سوء شماست چون این کارها را کردید من دیگر از این شهری که یوسف(سلام الله علیه) است از این شهر بیرون نمی‌آیم ﴿فلن ابرح الارض﴾ برح یعنی پا شد و رفت از سرزمین مصری که یوسف در او هست از اینجا بیرون نمی‌آیم مگر در دو حال یا پدر اجازه بدهد که من از مصر برگردم بروم حضورش در فلسطین و کنعان یا برادرم آ‌زاد بشود یا مرگم فرابرسد یا بالأخره خدای سبحان که خیر الحاکمین است یک راه حلی ارائه کند وگرنه من همراه شما نمی‌آیم ﴿فلن ابرح الارض حتی یأذن لی ابی﴾ این یک، ﴿او یحکم الله لی﴾ در اثر آزاد شدن این برادر یا رسیدن مرگ و علل دیگر دو، ﴿و هو خیر الحٰکمین﴾ حکم آنچه که خدای سبحان بخواهد این وظیفه من است اما شما بروید شما را هم راهنمایی می‌کنم که بروید و چه بگویید ﴿ارجعوا الی ابیکم﴾ شما اینجا نمانید برای اینکه آن پیرمرد نگران است ﴿ارجعوا الی ابیکم﴾ سال قحطی هم هست گرانی هم هست آن پیرمرد هم هست نابینا هم شده نگران هم هست بروید و این جریان را مبسوطاً شرح بدهید ﴿ارجعوا الی ابیکم فقولوا﴾ نظیر آن باری که رفتید و دروغ بافتید و گفتید آنطور حرف نزنید هر چه راست هست بگویید ﴿فقولوا یٰأبانا ان ابنک سرق﴾ بگویید پدر این برادرمان دیگر نگفتند ان اخانا آنجا چون هر وقت می‌خواستند وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) را راضی کنند می‌گفتند برادر ما را هر وقت می‌خواهند یک اثر سوئی به این برادر اسناد بدهند می‌گویند این پسر یعقوب است نمی‌گویند برادر ماست ﴿ان ابنک سرق و ما شهدنا الا بما علمنا﴾ ما آنچه که الان در محضر شما می‌گوییم یا در جای دیگر شهادت می‌دهیم برابر علم ماست ما طبق شواهد علم پیدا کردیم که این متهم به سرقت شد و سرقت کرد الان همین را گزارش می‌دهیم این یا ناظر به این است یا ناظر به این است که اگر وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) از شما سؤال کرد که خب بر فرض او سرقت کرد سارق را که نگاه نمی‌دارند طبق قانون مصر شما بگویید آنچه را که از ما پرسیدند ما در جواب گفتیم که ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما که نمی‌دانستیم این پیمانه در رحل برادرمان پیدا می‌شود که از ما سؤال کردند که اگر در بین این قافله کسی باشد که پیمانه ملک در رحل او باشد جزای او چیست ما هم مسأله شرعی را گفتیم ما که نمی‌دانستیم این پیمانه در رحل برادرمان پیدا می‌شود که ما چه می‌دانستیم وضع این است وگرنه حرفی نمی‌زدیم اینها برابر قانون مصر عمل می‌کردند قانون مصر این بود که یک جزای نقدی می‌گرفتند یا مثلاً یک مختصری بازداشت می‌کردند بعد آزاد می‌کردند یا ناظر به این است یا ناظر به اصل سرقت ﴿و ما شهدنا الا بما علمنا﴾ مستحضرید که اساس بر این است که در شهادت سند باید محسوس باشد اگر محسوس نبود یک امر علمی بود یک امر حدسی بود کار کارشناسی بود آن را شهادت نمی‌گویند می‌گویند گزارش اهل خبره آن وقت آثار و احکامی که برای شاهد است برای اهل خبره نیست حالا باید تعدد باشد و عادل باشد و مانند آن آن مال شهادت است مستند شهادت باید امر حسی باشد همین مرسله‌ای که مرحوم محقق در متن شرایع نقل کرد بسیاری به این مرسله عمل کردند روایت دیگری هم البته به مضمون این مرسله هست که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آفتاب اشاره کردند فرمود «علی مثلها فاشهد أوْدع» اگر مطلب برای شما آفتابی است روشن است محسوس است بروید در محکمه شهادت بدهید اگر برای شما روشن نیست و شفاف نیست خب شهادت ندهید این است که شهادت باید عن حسٍ باشد کار کارشناسی روی حدس و علم است او از سنخ شهادت بیرون است این کار کارشناسی کار اهل خبره است نه تعدد در او معتبر است نه عدل منتها وثوق باید باشد این اصل بحث شهادت اما گاهی انسان با قرائن علم پیدا می‌کند با ید علم پیدا می‌کند با علامت کارشناسی خط علم پیدا می‌کند که صبغه‌ای از کارشناسی دارد ولی آن‌ها را هم به محکمه دعوت می‌کنند که شهادت بدهند اینجا همین شهدوا بما علموا ﴿ما شهدنا الا بما علمنا﴾ و مانند این مطرح است مطابق آنچه که مشابه این آن چیزی است که می‌گویند قاضی می‌تواند به علم خود عمل بکند قاضی اساسش بر بینات و اَیمان است گاهی به علم هم عمل می‌کند اما حدود علم قاضی و عمل قاضی به علم مشخص است که در احکام الله است یا حقوق الله است یا حقوق الناس است این کاملا مرزها مشخص است در صورتی که متهم غائب باشد با حاضر فرق دارد حق الله باشد با حق الناس فرق دارد این چهار تا کاملا از هم جدایند ولی گفتند ﴿و ما شهدنا الا بما علمنا﴾ این هم به مسئله سرقت مرتبط است هم به مسئله اینکه ﴿من وجد فی رحله فهو جزائه﴾ مرتبط است این چه اینکه ﴿و ما کنا للغیب حافظین﴾ هم به هر دو مرتبط است به پدر پیر گفتند که این برادر بزرگ گفت به پدر پیر بزرگوار بگویید که ما که تعهد سپردیم مگر شما نگفتید الا ان یحاط بکم این هم جزء الا ان یحاط بکم هست ما که نمی‌دانستیم یک چنین صحنه‌ای پیش می‌آید ما بد نکردیم امینانه بردیم امینانه خواستیم برگردانیم ما چه می‌دانستیم یک چنین کاری می‌کنند ما به شما تعهد سپردیم که حادثه‌ای از طرف ما به او نرسد یک، کسی هم به او آسیب نرساند دو، اما خودش به خودش آسیب نرساند این را که ما تعهد نکردیم که این جزء الا ان یحاط بکم است ما هم که عالم به غیب نبودیم که او یک چنین کاری می‌کند تا به شما تعهد نسپاریم هم به موضوع برمی‌گردد هم به حکم هم اگر پدر از شما سؤال کرد که چرا شما مسئله شرعی را گفتید که آنها برابر قانون فلسطین عمل بکنند نه قانون مصر بگویید ﴿ما کنا للغیب حافظین﴾ هم اگر سؤال کرد که چرا بردید و نیاوردید بگویید ما بنایمان این بود که کسی به آسیبی نرساند نرساند ما به او آسیب نرسانیم نرساندیم اما تعهد نسپردیم که او خودش به خودش آسیب نرساند که ما چه می‌دانستیم یک چنین حادثه تلخی در راه است ﴿و ما کنا للغیب حافظین﴾ وقتی این حرف را زدند شاهد هم اقامه کردند گفتند آن برادر بزرگ گفت این حرفها را بگویید بعد بگویید شما از مصر بخواهید سؤال بکنید می‌توانید از این قافله‌ای که با ما برگشتند از مصر به کنعان و فلسطین بخواهید سؤال بکنید می‌توانید هر دو شاهدند هم در و دیوار مصر شاهد است چون خبر پیچید هم بروید در مصر تحقیق کنید ﴿و سْئل القریة التی کنا فیها﴾ و هم ﴿والعیر التی أقبلنا فیها﴾ ما با یک ایل با یک قافله‌ای آمدیم فلسطین تنها که نیامدیم خب این مسافرت رفت و برگشت چهل روزه را بیست روز رفتن و بیست روز آمدن در آن سال قحطی چند تا قافله با هم می‌روند یک قافله‌ای هم همراه ما بود آنها هم باخبرند ﴿وسئل القریة التی کنا فیها﴾ یعنی آنقدر مطلب روشن است که خود قریه می‌فهمد حالا اطلاق قریه بر یک شهر بزرگی مثل مصر رواست یا نه یک مطلب و آنقدر مسأله شفاف است که در و دیوار هم می‌داند نظیر آنچه که فرزدق در مدح وجود مبارک امام سجاد گفت که «هذا الذی تعرف البطحاء وطأته ٭٭٭ والبیت یعرفه والحل والحرم» از همین قبیل است گفت در و دیوار حجاز در و دیوار مکه در و دیوار سرزمین ابطح وجود مبارک امام سجاد را می‌شناسند این ﴿واسئل القریة التی کنا فیها والعیر التی اقبلنا فیها و إنا لصادقون﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:40

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی