display result search
منو
تفسیر آیه 56 تا 62 سوره یوسف _ بخش دوم

تفسیر آیه 56 تا 62 سوره یوسف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 89 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 56 تا 62 سوره یوسف _ بخش دوم
- مطالب تفسیری و ادبی و تفصیلی در مورد ملاقات حضرت یوسف (ع) و برادرانش
- صراط مستقیم
- آزادی یوسف و بی‌اطلاعی خانواده
- ملک و حکومت یوسف

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لما جهزهم بجهازهم قال ائتونی باخ لکم من ابیکم الا ترون انی اوفی الکیل و انا خیر المنزلین ٭ فان لم تأتونی به فلا کیل لکم عندی و لا تقربون ٭ قالوا سنرٰود عنه اباه و انا لفٰعلون ٭ و قال لفتیٰنه اجعلوا بضٰعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا إلی اهلهم لعلهم یرجعون ٭ فلما رجعوا الی ابیهم قالوا یٰأبانا منع منا الکیل فارسل معنا أحانا نکتل و انا له لحٰفظون ٭ قال هل ءامنکم علیه الا کما أَمنتکم علی اخیه من قبل فالله خیر حٰفظا و هو ارحم الرّٰحمین ٭ و لما فتحوا متٰعهم وجدوا بضٰعتهم ردت الیهم قالوا یٰأبانا ما نبغی هٰذه بضٰعتنا ردت الینا و نمیر اهلنا و نحفظ اخانا و نزداد کیل بعیر ذلک کیل یسیر﴾
آمدن برادران یوسف به حضور آن حضرت برای دریافت همین آذوقه و سهمیه بود به دلیل همان آن ﴿اجعلنی علی خزائن الارض﴾ که بیانگر سمت رسمی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) است و به شهادت ﴿انی اوفی الکیل﴾ با این دو شاهد می‌توان گفت آنها برای دریافت آذوقه آمدند گرچه از جواب مشخص می‌شود که برای چه آمدند لکن حذف هدف آمدن آنها برای آن دو قرینه است وقتی آمدند و آذوقه را تهیه کردند وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) همانطوری که در اصل پذیرش این سمت نامهایی که مخصوص خدای سبحان است به عنوان اسمای إلهی خود را مظهر بعضی از این اسما دانست الان هم خود را مظهر بعضی از اسمای دیگر می‌داند در جریان پادشاه مصر به او حضرت فرموده بود که ﴿اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم﴾ این حفیظ علیم همانطوری که قبلاً بحثش گذشت دو اسم از اسمای حسنای إلهی است که در آیه 6 سورهٴ مبارکهٴ شوریٰ به این صورت آمده است ﴿و الذین اتخذوا من دونه اولیاء الله حفیظ علیم﴾ این دو اسم از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است. انسانهای معصوم مظاهر اسمای إلهی‌اند اگر خدای سبحان بالذات یا بالاصاله یا بالحقیقه حفیظ علیم است انسان کامل بالتبع یا بالعرض یا بالمجاز حفیظ علیم است در جریان ﴿خَیْرُ المُنْزِلین﴾ هم همین‌طور است وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) آنطوری که در سوره مومنون آیه 29 آمده به خدای سبحان چنین عرض کرد ﴿رب انزلنی منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین﴾ تو بهترین نازل دهندگانی. بهترین مُنزل تویی مُنزلین در عالم فراوانند که مخلوقان تو‌اند اما ﴿خیر المنزلین﴾ تویی در اینجا وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) می‌فرماید ﴿و انا خیر المنزلین﴾ یعنی من در نشئه امکان، در محدوده فعل خدای سبحان به اندازه سعه هستی خودم مظهر این نام هستم ﴿و انا خیر المنزلین﴾ پس من نسبت به کل کشور و بیت المال و حقوق جامعه حفیظ علیمم مظهر آن دو اسمم در هنگام اجرا و توزیع عادلانه مظهر خیر المنزلینم این یک مطلب مطلب دیگر انزل گاهی به معنای نازل کردن است گاهی به معنای نُزْل و نُزُل دادن است نُزْل همان پذیرایی مهمان است که به عهده میزبان است الضَّیْف پذیرایی مهمان را می‌گویند نُزْل آنچه را که برای مهمان در طلیعه ورود می‌آورند می‌گویند نُزُل ﴿نُزُلاً من عند الله﴾ یا ﴿نزلا من عند الله﴾ این دو تعبیری که در قرآن کریم از بهشت شده است این به عنوان نُزُل هست مهمان که وارد شد اولین پذیرایی که از او می‌کنند آن را به عنوان نُزُل می‌گویند بعد حالا مائده است و مأدبه است و امثال ذلک اولین پذیرایی که برای مهمانی که تازه وارد شد می‌کنند می‌گویند نُزُل ﴿نُزُلاً من عند الله﴾ مُنزِل یعنی مُضیف بهترین میزبان بهترین مهماندار نه نازل کننده بنابراین اگر از نَزَل باشد أَنْزَل یعنی نازل کننده نظیر ﴿انزلنی منزلاً مبٰارکاً و انت خیر المنزلین﴾ اگر از نُزْل و نُزُل باشد یعنی بهترین میزبان بهترین پذیرایی کننده که مُنْزِل در اینجا به معنای مضیف است یعنی بهترین میزبان و بهترین پذیرایی کننده که بهترین نُزْل و نُزُل را به ضیف عطا می‌کند می‌فرماید من خیر المنزلینم و ذات اقدس الهی هم خیر المنزلین است برای اینکه کشتی نشستگان را در جودی سلامت نازل می‌کند و مومنان وارد بهشت را هم به بهترین وجه جا می‌دهد با بهترین نُزُل پذیرایی می‌کند با بهترین نُزْل مهمانداری می‌کند و مانند آن خدای سبحان خیر المنزلین است به همه معانی‌اش وجود مبارک یوسف هم می‌گوید من مظهر این نام هستم ﴿و انا خیر المنزلین﴾
پرسش ... پاسخ: بله این رسالت این دارد که «ولیر علیک اثر ما أنعم الله» ﴿و اما بنعمة ربک فحدث﴾ اگر نعمتی را ذات اقدس الهی به کسی داد باید آثار آن نعمت ظاهر بشود اینها در صدد اظهار نعمت إلهی‌اند نه فخر فروشی یک نامه‌ای وجود مبارک حضرت امیر برای یکی از کارگزارانشان مرقوم فرمودند برای یکی از مومنان به حضرت مرقوم فرمودند این نامه در نهج‌البلاغه هست در آن بخش پایانی فرمود «و لیر علیک اثر ما انعم الله» اگر نعمتی را خدای سبحان به تو داده است آثار آن نعمت در تو ظاهر بشود اگر وضع مالی مناسبی داری داعی نداری لباس کهنه و ژنده بپوشی و اگر کمالی داری داعی نداری آن را مخفی کنی اگر سوادی داری خب دوتا درس بگو دوتا کتاب بنویس داعی نداری مخفی بکنی اگر یک نعمتی خدای سبحان به کسی داد آدم باید بداند امانت دار است یک فخر فروشی باعث سقوط و هبوط است دو این نعمت را باید به دیگران عطا کند سه، «و لیر علیک اثر ما أنعم الله» این که می‌گویند صراط مستقیم از مو باریکتر است و از شمشیر تیزتر برای اینکه بین فخر فروشی و خدمت کردن فرق است خب بالأخره اگر کسی دو تا کلمه یاد گرفته عده زیادی رایگان زحمت کشیدند او را پروراندند دوتا کلمه یادش دادند هزارها کلمه گفتند او نتوانست یاد بگیرد همین دو سه تا کلمه را یاد گرفته خب همین را باید تقدیم بکند به مردم، فاصله بگیرد و چیزی یاد ندهد و چیزی ننویسد و برای خود یک حریمی بگیرد این «ولیر علیک اثر ما انعم الله» نیست اینجایی هم که گفته شد ﴿و اما بنعمة ربک فحدث﴾ یعنی سخنت سیره‌ات سنتت بر اساس نعمت إلهی باشد و فخر فروشی در قبال این باعث زوال این نعمت است وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) به عنوان اظهار نعمتهای إلهی ﴿و اما بنعمة ربک فحدث﴾ گاهی می‌فرماید ﴿انی حفیظ علیم﴾ گاهی می‌فرماید ﴿انا خیر المنزلین﴾ که رسالت خود را مأموریت خود را وظیفه خود را به بهترین وجه انجام بدهد و دیگران را هم به این کار دعوت بکند.
مطلبی که گاهی هم مورد سؤال قرار می‌گیرد این است که چرا وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) بعد از اینکه حالا از زندان آزاد شد و به امکاناتی دست یافت به حضرت یعقوب(سلام الله علیه) اطلاع نداد به برادرانش اطلاع نداد آزادی‌اش را به آنها خبر نداد و مانند آن برابر آیه 16 همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف که این آیه قبلاً بحث شد این جریان از قبل تنظیم شده است ظاهراً وقتی که برادران تصمیم گرفتند وجود مبارک یوسف را به چاه بیندازند ﴿فلما ذهبوا به و أجمعوا ان یجعلوه فی غیٰبت الجب و اوحینا الیه لتنبئنّهم بامرهم هذا و هم لا یشعرون﴾ وقتی که تصمیم گرفتند او را به چاه بیاندازند در چاه هم می‌انداختند ما همانجا با وحی حضرت یوسف را آ شنا کردیم گفتیم بالأخره تو سالم می‌مانی نجات پیدا می‌کنی از این صحنه بیرون می‌آیی و کل این ماجرا را یک روز برای آنها بازگو خواهی کرد این منتظر آن یک روز است همه اینها تنظیم شده است که چه زمانی آنها بیایند در چه زمانی در چه زمینی با چه فرصت مناسبی وجود مبارک یوسف این جریان را برای آنها بازگو کند هنوز صبر یعقوب(سلام الله علیه) به نصابش نرسیده هنوز امتحان به نصابش نرسیده هنوز باید یک مدتی بگذرد وجود مبارک یعقوب امتحان بدهد و مانند آن لذا نامه‌ای برای آنها ننوشته آنها را باخبر نکرده تا برابر آن دستور إلهی که ﴿و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا﴾ عمل بشود یعنی ما همان وقتی که انداختند به چاه گفتیم یک فرصت مناسبی پیش می‌آید که کلّ جریان را به آنها می‌‌گویی به آنها هم می‌‌گویی شما با برادرانتان بد رفتاری کردید و مانند آن هنوز آن فرصت مناسب پیش نیامده
پرسش ... پاسخ: از آن وحی معلوم می‌شود که فرصت مناسب می‌طلبد مطلب دیگر آن است که وقتی آنها آمدند از جریان حضرت یوسف به فعل ماضی تعبیر شد از آنها به جمله اسمیه تعبیر شد با تقدیم لام که اگر می‌فرمود و هم ینکرونه یا منکرونه کافی بود دیگر لازم نبود له بفرماید فرمود وقتی آنها وارد حضرت یوسف شدند وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) آنها را شناخت ﴿فعرفهم﴾ خب «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله» آن هم وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) که علم تاویل احادیث دارد علم تعبیر رویا دارد از فراست خاصی هم برخوردار است اما آنها اگر حضرت یوسف را در خود کنعان هم می‌دیدند شاید نمی‌شناختند برای اینکه تقریباً الان بیست و سه چهار سال است که گذشته و این هم بیست و سه چهار سال قبل در چاه انداخته بودند آن سرزمین هم که سرزمین قَفْر است گاهی قافله می‌رسد از آن چاه آب می‌گیرد طبق جریان عادی فکر می‌کردند او در گذشت اگر هم در خود کنعان می‌دیدند شاید نمی‌شناختند چه رسد به مصر آن هم چه رسد به وزارت چه رسد به جامه صدارت اینها خب خیلی فرق می‌کند دیگر لذا با جمله اسمیه یاد شده است یک با تقدیم لام تقویت در له که می‌خواهد این کار را تقویت کند یعنی خیلی برای آنها ناشناس بود هیچ فکر نمی‌کردند کسی که بیست و سه چهار سال قبل در چاه انداختند حالا بشود عزیز مصر این را فقط باید خواب می‌دیدند لذا هم جمله اسمیه است هم لام تقویت لام تقویت می‌آید برای اینکه کار را تقویت کند یعنی خیلی خیلی برای اینها ناشناس بود ﴿و هم له منکرون﴾ بعد در این گفتگو‌ها که خود آنها گفتند ما مثلاً عائله مندیم پدر پیری داریم برادری داریم سهمیه آنها را هم بعد مثلاً بخواهند از شما دریافت کنیم چطور است ﴿و لما جهزهم بجهازهم﴾ فرمود اگر شما بیشتر می‌طلبید یا بار دیگر هم بخواهید بیایید سهمیه بگیرید حتما باید آن برادر پدریتان را بیاورید نفرمود ائتونی باخیکم من ابیکم اگر می‌فرمود ائتونی باخیکم این موهم آن بود که حضرت می‌دانست اینها یک برادر پدری دارند اما فرمود ﴿باخ لکم من ابیکم﴾ که خیلی ناشناس و نکره باشد یعنی اینکه می‌گویید ما یک برادر ابی داریم آن را هم باید بیاورید اگر برادر امی دارید آن خیلی مهم نیست برادر ابوینی دارید که نیامده آن خیلی مهم نیست در بین این سه نفر برادر امی محض ابوینی اینها مهم نیست آن ﴿بأخ لکم من ابیکم﴾ مهم است که گفتید ما داریم و مورد احترام پدر ماست آن را هم باید بیاورید که سهمیه او را هم علیحده به شما بدهیم ﴿قال ائتونی باخ لکم من ابیکم﴾ گرچه این تعبیرات مشعر به آن است که وجود مبارک یوسف یک نظر خاصی نسبت به این برادر ابی دارد که ابوینی خودش است و ابی آنها لکن آنها چون ﴿و هم له منکرون﴾ اند اصلاً در این فاز و فضا نیستند که ببینند حضرت یوسف چه اصراری دارد که آن برادر ابیشان بیاید برای اینکه یک کسی را که بیش از بیست و سه سال یا بیست و چهار سال در زندان در چاه انداختند در آن بیابان قَفْر آنجا کجا اطراف کنعان کجا فاصله مصر کجا صدارت کجا وزارت کجا این اصلاً به ذهنشان نمی‌آمد ﴿ائتونی باخ لکم من ابیکم الا ترون انی اوفی الکیل﴾ برابر با حق و عدل من به شما آذوقه دادم سهمیه شما را دادم چیزی کم نگذاشتم و بهترین پذیرایی را هم از شما کردیم ﴿و انا خیر المنزلین﴾.
پرسش ... پاسخ: نه حالا مطلقا ممکن است باشد اما الان نشان می‌دهد وقتی کار به دست اینها است عدّهٴ زیادی از جای دیگر می‌رسند اینها بهترین پذیرایی را از واردین می‌کنند این نفی از ما عدا نمی‌کند ما این‌طور هستیم بالأخره من از این خاندانم بالأخره ﴿فان لم تاتونی به﴾ اگر آن برادر ابیتان را نیاوردید هیچ کدام از این دو کرامت را نمی‌بینید ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ که گفتم ﴿أنی اوفی الکیل﴾ دیگر کیل نیست ﴿و لا تقربون﴾ این ﴿و لا تقربون﴾ اگر جواب آن شرط باشد این نونش نون وقایه است آن نون فعل مضارعش به جزم افتاده اگر ﴿لا تقربون﴾ لای ناهیه هم باشد این نون نون وقایه است نه نون فعل مضارع نون فعل مضارع حذف شده است ﴿فان لم تاتونی به فلا کیل لکم عندی و لا تقربون﴾ باید حتما آن برادر ابی را بیاورید آنها گفتند کار مشکلی است چون این زیر نظر پدر هست پدر ما هم سالمند است و شاید نیاید ولی ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ این سین هم سین تحقیق است یعنی ما خیلی اِصرار می‌کنیم با پدرش مراوده می‌کنیم رایزنی می‌کنیم بلکه بیاید نگفتند سنراود عنه ابانا که بحثش دیروز گذشت ولی ما تا آنجا مقدورمان باشد حتماً این کار را می‌کنیم ﴿و انا لفٰعلون﴾ این فواصل هم چون با نون ختم می‌شود آنجا نفرمود و هم ینکرونه فرمود ﴿و هم له منکرون﴾ بعد وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) برای اینکه آن خواسته خودرا عملی کند غیر از آن راهنمایی و تعهد و شرطی که با آنها در میان گذاشت به کارگرانشان به خدمتگزارانشان فرمودند این بضاعت و ثمنی که اینها آوردند در برابر این گندم این را در اثاثشان بگذار هم فتیان قرائت شده است هم فتیه قرائت شده است که جمع قلّه است ولی به جای اینکه بفرماید و قال لخَدَمَتِه فلان لإخُدّامِه فرمود ﴿لفتیٰنه﴾ که این تعبیر هم مهربانانه و ادبیانه است منظور از این ادبیات صرف و نحو و اینها نیست همان ادب إلهی است که «ادبنى ربی فأحسن تأدیبى» ﴿و قال لفتْیٰنه اجعلوا بضٰعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الی اهلهم﴾ این بضاعت، قابل شناسایی است یا برای اینکه همان سکه‌های فلسطینی را شما برمی‌گردانید چون عین پول که جایی نگه نداشتند تا برگردانند ممکن است عین آن پول را برگردانند ولی اینها حضرت دستور داد که اینها که ده نفر هستند این ده نفر چون اینها باهم هم می‌آمدند برای گرفتن سهمیه راه دوری که هفتاد هشتاد فرسخ راه است و سال قحطی هم هست قطاع طریق و راهزن هم در سالهای قحطی کم نیستند اینها هم ﴿و نحن عصبه﴾ یک عده گروه نیرومند بودند باهم سفر می‌کردند حالا یا برای آن است که برای هر کدام یک سهمیه جدایی بود یا برای اینکه راه ناامن بود خب فاصله هفتاد هشتاد فرسخ فاصله هجده روزه که هجده روز رفتن و هجده روز آمدن و سه چهار روز هم در مصر بودن چهل روز بالأخره طول دارد یک سفر چهل روزه آن هم در سالهای قحطی آن هم سال راهزنی و قطاع طریق و اینها بالأخره باهم می‌آمدند حالا این معامله کردند پولهایشان را دادند این پولها را یک جای معین گذاشتند که وجود مبارک یوسف به فتیانش فرمود این پولها را برگردانید یا نه پولهایی که سکه فلسطینی کنعانی دارد آنها را بدهید تا اینها را بشناسند نه پولهای قبطی و مال مصر و اینها را اینها را بدهید که برای اینها آشنا باشد که بدانند مال آنهاست ما به آنها برگرداندیم نه یک کمکی به آنها کرده باشیم ﴿و قال لفتیٰنه اجعلوا بضٰعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها﴾ آن بضاعت را ﴿اذا انقلبوا الی اهلهم﴾ وقتی رفتند و این بارها را باز کردند می‌فهمند که پولشان در کیسه شان است یا این پولها را پولهایی که حالا چه از سکه فلسطین و کنعان باشد چه جای دیگر اینها را در همان کیسه‌های آنها بگذارید در سُرّه بگذارید که برای آنها تداعی بشود یا نه پولهای مسکوک به سکه فلسطین و کنعان را بگذارید یا بالاخره در همان آن کیسه خاص یا سکه‌های مخصوص که قابل شناسایی باشد که اینها خیال نکنند ما یک چیز رایگان ابتدایی به آنها دادیم بدانند مال خودشان است به آنها برگرداندیم ﴿لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الی اهلهم﴾ بعد این ﴿لعلهم یرجعون﴾ برای آن است که بالأخره دوباره بخواهند بیایند در سالهای قحطی یک سرمایه‌ای می‌خواهد یک بضاعتی می‌خواهد یک بودجه‌ای می‌خواهد اینها که اصولا قحطی زده‌اند آن هم در منطقه دور دست آنها که بارهای دیگر گفتند ﴿یٰأیها العزیز مسنا و أهلنا الضر و جئنا ببضٰعةٍ مزجـٰة﴾ معلوم می‌شود امکاناتشان کم بود دیگر خب اینهائی که می‌گویند ﴿و جئنا ببضٰعةٍ مزجـٰة﴾ برای یک چنین گروه قطحی زده‌ای که از راه دور دارند می‌آیند اگر بضاعت آنها به آنها برگردد سال بعد می‌توانند بیایند برای گرفتن ذخیره یا نوبت دیگر می‌توانند بیایند اما اگر نداشته باشند که نمی‌توانند که بیایند که اینها اعترافشان این است که بضاعتنا مزجاة
پرسش ... پاسخ: من نمی‌شنوم کسی می‌خواهد حرف بزند باید جلوتر بیاید فرمود ﴿اذا انقلبوا الی اهلهم لعلهم یرجعون﴾ این هم می‌تواند وفای ما را احسان ما را خیر المنزلین بودنِ ما را تثبیت کند هم به آنها امکان مراجعه می‌دهد آنها خودشان بالصراحه بعد‌ها می‌گویند که ﴿مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضعة مزجا﴾ خب اگرما سرمایه اینها را به آنها برگردانیم اینها توان مراجعه بعدی دارند اگر برنگردانیم با چه بضاعتی بیایند این ﴿لعلهم یرجعون﴾ می‌تواند ناظر آن هم باشد
پرسش ... پاسخ: اما چگونه این گندمها را وجود مبارک یوسف داد چگونه بضاعت اینها را به آنها برگرداند و مانند آن اگر وجود مبارک یوسف در آن زمان پیامبر باشد که خب کل این ا موال در اختیار اوست او بإذن الله می‌تواند تصرف کند از آن روایتی که وجود مبارک حضرت رضا(سلام الله علیه) در تبیین پذیرش ولایت عهدی فرمود شما به من اعتراض نکنید برای اینکه من امامم و وجود مبارک یوسف پیغمبر بود و مامون به حسب ظاهر مسلمان است و ملک مصر هنوز اسلام نیاورده بود به حسب ظاهر کافر بود یک پیغمبری یک پستی را از یک کافر قبول می‌کند برای حفظ جامعه کنونی من که امامم چگونه برای حفظ جامعه کنونی یک سمتی را از مسلمان قبول نکنم اگر آن روایت معتبر باشد نشان می‌دهد که وجود مبارک حضرت یوسف در این مقطع به نبوت رسیده است وقتی نبی باشد این اموال در اختیار نبی است بما ان له نبوة و رسالة او بإذن الله یفعل ما یشاء این یک و اگر نباشد حقوق یک کسی که در سمت وزارت است فراوان است این حقوق خودش را دارد می‌دهد این دو آنها هم پدر و مادری که حالا نداشت سایر افرادی که آنجا هستند بخشی از آنها واجب النفقه حضرت یوسف بودند بعضی‌ها هم خب نبودند آنها را باید حضرت یوسف تامین بکند این سه بعد بخشی از اموال حکومتها مال افراد مستضعف و محروم و ابن السبیل است اینهایی که در راه هستند مسافرند و امکاناتی ندارند مال آنهاست این چهار، این سه چهار وجه می‌تواند مصحّح دادن این اموال از طرف حضرت یوسف به اینها باشد فرمود
پرسش ... پاسخ: نه اینکه فرمود ﴿لعلهم یعرفونها﴾ وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) آن طوری که ظاهراً فخر رازی نقل می‌کند یا دیگران از او نقل کردند از این متاخران عرب وجود مبارک یعقوب به آنها فرمود وقتی بار دوم به مصر رفتید بگویید شما چرا این بضاعت ما را در رحال ما گذاشتید شاید یادشان رفته باشد این را وجود مبارک یعقوب به فرزندانش فرمود که دوباره که رفتید مصر از آنها سؤال کنید بگویید که بضاعت ما در رحال ما بود و این چه می‌کرد شما خودتان عمدا گذاشتید به ما برگرداندید یا اشتباه کردید این احتمال در آن تفسیرها هست و اما اینکه فرمود ﴿لعلهم یعرفونها﴾ وقتی در کیسه آنها می‌کنند جا سازی می‌کنند معلوم می‌شود که اشتباه نیست و کار عمدی است ﴿و قال لفتیٰنه اجعلوا بضٰعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الی اهلهم لعلهم یرجعون ٭ فلما رجعوا الی ابیهم﴾ همین که برگشتند به کنعان به فلسطین خدمت حضرت یعقوب(سلام الله علیه) رسیدند قبل از اینکه بارها را باز کنند گزارش سفر دادند گفتند ما رفتیم و کالا را گرفتیم و به ما خوش گذشت و یک چنین تعهدی هم از ما گرفتند این قحطی‌ها هم که برای همه این منطقه مسجل است ما بار دیگر اگر بخواهیم برگردیم سهمیه بگیریم شرطش این است که برادر را همراه داشته باشیم ﴿فلما رجعوا الی ابیهم﴾ قبل ز اینکه بارها را باز کنند گزارش سفر دادند و این مطلب را به عرض حضرت یعقوب(سلام الله علیه) رساندند ﴿قالوا یٰأبانا منع منا الکیل﴾ یعنی این مکیل این گندمی که مکیل است منع شده است به ما گفتند نمی‌دهیم فرمود ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ اگر بار دیگر بدون برادر ابی بیایید ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ پس ﴿منع منا الکیل﴾ برای اینکه این کیل مممنوع آزاد بشود به ما پیمانه‌های پر از گندم بدهند ﴿فأرسل معنا﴾ آن عاملی که نمی‌‌گذارد ما به پیمانه هایمان برسیم به سهمیه برسیم این نبود برادر ابی ماست این برادر ابی را به ما بده ﴿فارسل معنا اخانا﴾ اینجا دیگر اخانا گفتند دیگر در بعضی از قرائتها یکتل است در بعضی از قرائتها که این قرائتهای معروف است نکتل است آن قرائت یکتل یعنی او که بیاید سهمیه خودش را می‌گیرد ﴿فارسل معنا اخانا نکتل﴾ اما ما چون گروهی با هم می‌رویم وقتی او را ببریم هم سهمیه او را می‌گیریم هم سهمیه خودمان را چون به ما گفتند اگر بار دیگر بیایید و آن برادر ابی همراهتان نباشد ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ لذا قرائت نکتل که مضبوط است و معروف است أولی‌ست و درباره برادر هم اگر شما نگرانید با جمله اسمیه و با لام تاکید و با حرف إنَّ موکدا گفتند ﴿و انا له لحٰفظون﴾ کوچک هم که نیست الان هم باید در حدود سی سال سنش باشد دیگر برای اینکه آن وقتی که ما گفتیم ﴿لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ آن بیست و چهار پنج سال قبل بود الان که خب یک مرد بزرگ شد.
پرسش ... پاسخ: خب این رنجهایی که همین برادرش از دست این ده تا برادر دید جای تفقد بود دیگر برای اینکه این خود حضرت یوسف محسود بود آن برادرش هم محسود بود برای اینکه آنها می‌گفتند که ﴿لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ این انسان می‌خواهد آثار مادر را در برادر ابوینی خود ببیند این برادری که محسود آن ده برادر بود او را از رنج دربیاورد وجود مبارک یعقوب فرمود ﴿قال هل ءامنکم علیه الا کما أمنتکم علی اخیه من قبل﴾ نفرمود من فعلا نمی‌فرستم آن فعلا نمی‌فرستم در آیهٴ بعد است که ﴿قالَ لن ارسله معکم حتی تؤْتون موثقا﴾ فعلا درباره برادر از نظر نفی و اثبات جوابی نداد آن جواب منفی و مشروط را در آیهٴ بعد که دارد ﴿لن ارسله معکم حتی توتون موثقا من الله﴾ ذکر فرمود اینجا پاسخ آنها را داد که آنها گفتند ﴿و انا له لحٰفظون﴾ ما او را حفظ می‌کنیم وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) فرمود از شما برنمی‌آید به دلیل سابقه‌تان تنها حافظ خدای سبحان است ﴿قال هل ءامنکم علیه﴾ آیا من از شما احساس ایمنی کنم او را به دست شما بدهم او را در امان بدانم و شما را امین تلقی بکنم این‌چنین نیست استفهام انکاری است ﴿هل ءامنکم﴾ یعنی مٰا آمَنُکُمْ ﴿هل ءامنکم علیه الا کما امنتکم علی اخیه من قبل﴾ پس شما نگویید ﴿انا له لحٰفظون﴾ ﴿فالله خیر حٰفظا و هو ارحم الرحمین﴾ هم بهترین حافظ است هم بهترین مهربان، مهربانترین مهربانان نه تنها حافظ است رحمت او هم عدیل ندارد این دو صفت مخصوص خدای سبحان است ﴿فالله خیر حٰفظا و هو ارحم الرٰحمین﴾ این گزارش کوتاه لدی الورودشان بود
پرسش ... پاسخ: بله ﴿و لما فتحوا متٰعهم وجدوا بضٰعتهم ردت الیهم﴾ حالا آن گزارش لدی الورود بود آمدند در اتاق یا انبار این رحالشان را باز کردند این بارها را باز کردند وقتی باز کردند ﴿وجدوا بضٰعتهم ردت الیهم﴾ آن کالایی که با آن کالا این گندمها را خریده بودند دیدند برگشت در همان کیسه‌ها برگشت یا با همان سکه‌ها برگشت آن‌گاه دوباره آمدند پیش حضرت یعقوب(سلام الله علیه) عرض کردند ﴿قالوا یٰأبانا ما نبغی﴾ این همان است که ما می‌خواهیم در سورهٴ کهف و اینها دارد که ﴿ذلک ما کنّا تبغ﴾ یعنی این همان است که ما می‌خواستیم این هم می‌گوید ﴿ما نبغی﴾ این همان است که ما می‌خواهیم ما می‌خواهیم با کسی که مهربان باشد رئوف باشد کریم باشد عطوف باشد امین باشد حق ما را بشناسد به ما عنایت بکند همه کارها را این شخص دارد دیگر نمی‌دانند که اسمش یوسف است که ﴿قالوا یٰأبانا ما نبغی﴾ این همان است که ما می‌خواهیم دیگر ما چه می‌خواهیم دنبال چه هستیم این هم می‌تواند موصوله باشد هم می‌تواند استفهامیه باشد ما دیگر از این به بعد چه می‌خواهیم؟ یعنی از این بهتر؟ در سال قحطی سهمیه ما را به ما دادند پذیرایی هم کردند پول ما را هم به ما برگرداندند دیگر ما چه می‌خواهیم ﴿ما نبغی﴾ اگر استفهامی باشد معنایش این است که دیگر ما چه چیزی می‌خواهیم نافیه باشد یعنی ما دیگر چیزی بیشتر از این طلب نداریم ﴿هذه بضٰعتنا ردت الینا﴾ این پولی بود که ما دادیم به ما برگردادند دیگر نه چیز دیگر به ما کمک کردند پول خود مان را به ما دادند خب وجود مبارک یعقوب هم پیغمبر زمان است این مالها را به پیغمبر زمان تسلیم می‌کند این‌طور نیست که زید از کیسه بیت المال یک چیزی را به عمرو بدهد که بالأخره یا خودش در آن مقطع پیغمبر بود طبق آن روایتی که گرچه در سورهٴ مبارکهٴ یوسف ماهنوز به آیه‌ای برنخوردیم که از نبوت و رسالت حضرت سخنی بگوید اینها طبق شواهد عامه است اگر از آن روایت اگر معتبر بود ما توانستیم نبوت حضرت یوسف را اثبات کنیم پس در این مقطع او نبی بود و کاری است بین دوتا پیغمبر هم یعقوب(سلام الله علیه) پیغمبر است هم یوسف(سلام الله علیه) پیغمبر است و اموال در اختیار آنهاست بإذن الله تصرف می‌کنند اگر او یک امین عادل است و پیغمبر نیست کارها را در اختیار پیغمبر زمان می‌گذارد خب اگر وجود مبارک یعقوب پیغمبر آن زمان است دید کالا برگشت مشکلی داشته باشد احساس کرده است که به بچه‌ها فرمود شما وقتی که رفتید بگویید پول ما برگشت آیا فراموش کردید یا نه ولی اگر مسلّم باشد که بعدها رفتند گفتند نه پول مال شما برگرداندیم خب حضرت قبول کردند خلاصه در حوزه نبوت این کارها انجام می‌گیرد ﴿هذه بضٰعتنا ردت الینا و نمیر اهلنا﴾ میره یعنی گندم از این میره ما و یمیر و نمیر و امیر چیز کردند در معانی‌الاخبار بعضی‌ها لقب پر افتخار امیر را از همین میره گرفتند امیر است یعنی میره می‌دهد میره یعنی طعام می‌دهد طعام هم همان غذای علمی است و به مومنین میره عطا می‌کند این در معانی‌الاخبار که این معانی لطیف را از القاب مبارک ائمه(علیهم السلام) استفاده می‌کند نظیر قَسیمُ الجنّةِ و النّٰار نظیر ابوالقاسمی که بحثش گذشت این از همان باب است میره یعنی گندم مار یمیر یعنی گندم داد ﴿نمیر اهلنا﴾ یعنی برای آنها میره می‌آوریم گندم می‌آوریم در بعضی از تعبیرات دیگر هم همین هست ﴿نمیر اهلنا﴾ بعد برادرمان هم که با ما فرستادی خب حفظ می‌کنیم ﴿و نحفظ اخانا و نزداد کیل بعیر﴾ او یک نفر است وقتی اضافه شد خب یک شتر هم بیشتر می‌گیریم دیگر این را که الان گرفتیم ما هم عائله مندیم ده نفر ماییم یکی هم برادر ماست یکی هم شما بالأخره اعضای منزل مهمان رفت و آمد این ﴿ذلک کیل یسیر﴾ با این رفت و آمد ما این ده تا شتر یا ده بار برای این مدت کم است اما اگر یک باری هم اضافه بشود بالأخره کمک است ﴿نزداد کیل بعیر﴾ برای اینکه یک نفر بیشتر می‌شود یک سهمیه بیشتر هم می‌گیریم ﴿ذلک کیل یسیر﴾ این را که گرفتیم نسبت به عائله ما و مهمانهای ما و رفت و آمدهای ما و در خانه یک پیامبر که مرجع رسمی پیروان اوست باید باز باشد گفتند اینها کیل یسیر است یک کیل بیشتری هم می‌گیریم و برادرمان را هم حفظ می‌کنیم تا اینجا پیشنهاد برادران یوسف و فرزندان یعقوب به عرض مبارک آن حضرت اما جواب آن حضرت در نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی