- 1304
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 63 سوره بقره _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 63 سوره بقره _ بخش اول
- گرفتن میثاق
- بحث رفعت کوه طور یا کندن کوه طور
- یاد گرفتن قلبی و عقلی دین و با قوت و با دقت
- پیوند رفع طور و گرفتن میثاق
- امکان برافراشته شدن کوه
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم بقوة واذکروا ما فیه لعلّکم تتّقون ٭ ثمّ تولّیتم من بعد ذلک فلو لا فضل الله علیکم ورحمته لکنتم من الخاسرین﴾
در شمارش نِعَمی که بر بنیاسراییل تنزّل کرد، به این قسمت میرسیم که خدای سبحان فرمود׃ متذکر باشید که ما از شما میثاق گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بلند کردیم و به شما گفتیم آنچه را که به شما دادیم با قوّت بگیرید و متذکّر آنچه که در این کتاب آمده است باشید تا به تقوا برسید.
اینکه فرمود: ﴿وإذ أخذنا میثاقکم﴾ نشانه آن است که یک مراسم تعهدّی بین بنیاسراییل و خدای سبحان گذشت. در چند جا مسئلهٴ أخذ میثاق بنیاسراییل مطرح شد، گاهی به عنوان أخذ میثاق غلیظ مطرح است، گاهی به عنوان أصل أخذ میثاق، آیا این ناظر به همان عالم ذریّه است که از همه پیمان گرفت یا ناظر به آن است که خدای سبحان به هر انسانی عقل داد و عقل حجّتی است بین خدا و بنده و همین میثاق خداست، یا به زبان وحی أنبیا از بنیاسراییل میثاق گرفت، بالآخره یک اخذ میثاقی است که اینها متذکّرند.
در آیهٴ 38 همین سورهٴ مبارکهٴ بقره که قبلاً گذشت فرمود: ما به آدم و حوّا و شیطان گفتیم که به زمین نزول کنید ﴿قلنا اهبطوا منها جمیعاً فإمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ که احتمالاً یکی از موارد أخذ میثاق همان است که خدای سبحان به وسیله أنبیا به انسانها آموخت و از راه وحی از انسانها تعهّد گرفت.
چه این که راه عقلی هم راه أخذ میثاق است، وقتی خدای سبحان، حجّت درونی به انسان إعطا کرد این حجّت درونی بین عبد و مولا، عامل میثاق است.
میثاق غلیظ
ولی دربارهٴ خصوص بنیاسراییل به أخذ میثاق غلیظ یاد میکند، چه اینکه آیات بعد هم نشان میدهد. فرمود: در همین سورهٴ بقره آیهٴ 83 این است ﴿وإذ أخذنا میثاق بنیإسرائیل لاتعبدون إلاّ اللّه وبالوالدین إحساناً﴾ از بنیاسراییل ما میثاق گرفتیم که جز خدا احدی را نپرستید.
چه اینکه باز در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 93 این است که ﴿وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم بقوّة﴾ ما از شما پیمان گرفتیم ،بر توحید ربوبی. و در سورهٴ نساء آیهٴ 154 هم باز سخن از أخذ میثاق از بنیاسراییل است که فرمود: ﴿ورفعنا قوقهم الطور بمیثاقهم وقلنا لهم ادخلوا الباب سجّداً وقلنا لهم لاتعدوا فی السّبت وأخذنا منهم میثاقاً غلیظاً﴾ این میثاق غلیظ نشانهٴ آن است که یک تعهّد خاص است وگرنه آن تعهّدی که از راه عقل، خدای سبحان از همگان گرفت مشترک است و آن تعّهدی که از راه وحی از همگان گرفت آن مشترک است و آن تعّهدی که در عالم ذریّه به استناد آیهٴ ﴿وإذ أخذ ربّک من بنیٰادم من ظهورهم ذریّتهم﴾ از اینها تعّهد گرفت آن هم مشترک است. از اینکه فرمود: ما میثاق غلیظ گرفتیم معلوم میشود یک تعهّد خاص است این تعهّد خاص مسبوق به یک سلسله دستورات و عصیان بنیاسراییل است. اگر خدای سبحان دستوری داد و بنیاسراییل معصیت کردند و عذاب الهی نزدیک بود دامنگیر اینها بشود خدای سبحان آن عذاب را برداشت و از اینها تعّهد گرفت که دگرباره به عصیان تن در ندهند. پس اگر ما این أخذ میثاق را، به همان آیهٴ عالم ذریّه ارتباط بدهیم آن مشترک است این میثاق غلیظ نیست. و اگر بگوییم این مربوط به موطن عقل است و خدای سبحان از راه عقل تعّهد گرفته است این هم مشترک است، مخصوص بنیاسراییل نیست. و اگر بگوییم از راه وحی از همگان تعهد گرفته است، این هم مشترک است و میثاق غلیظ نیست.
اگر غلیظ است برای همه است، امّا از اینکه فرمود: ﴿وأخذنا منهم میثاقاً غلیظاً﴾ در آیهٴ 154 سورهٴ نساء فرمود ﴿وأخذنا منهم میثاقاً غلیظاً﴾ این نشان میدهد که یک تعّهد خاصی است که خدای سبحان از بنیاسراییل گرفت. و احتمالاً آن باشد که بعد از نقض عهد و تخویف و ارهاب که عذاب دارد نازل میشود و استغاثهٴ آنها و رفع عذاب که دوباره دنبال گناه نگردند، این میشود یک میثاق غلیظ و اخذ میثاق غلیظ.
پیوند رفع طور و گرفتن میثاق
گرچه در این آیهٴ محل بحث نفرمود: کوه را من چرا بلند کردم؟ امّا طبق این آیات قرائت شده، در همه جا سخن از رفع کوه در کنار أخذ میثاق است، معلوم میشود یک ارتباطی هست بین تعّهد گرفتن و بلند کردن کوه. اولاً: اینکه فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور﴾ این باید روشن بشود که این رفع طور یعنی چه؟ و ارتباط رفع طور با میثاق روشن بشود، آنگاه معلوم خواهد شد که این میثاق یک میثاق غلیظ است. پس اوّل باید رفع طور معنا بشود، دوم: باید ارتباط رفع طور با أخذ میثاق معلوم بشود، آنگاه روشن خواهد شد که چرا این میثاق، میثاق غلیظ است و این میثاق غیر از آن مواثیق یاد شده است.
امکان برافراشته شدن کوه
از اینکه فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور﴾ ظاهرش آن است طور یعنی همان جبل معروف، آن را خدای سبحان بلند کرد بالای سر بنیاسراییل و اگر دلیل خارجی جلوی ظهور را نگیرد، ظهور حجّت است فرمود: طور را ما بالای سر شما بلند کردیم، دلیل عقلی بر خلافش نیست چون إستحاله ندارد خدای سبحان که گاهی کوه را متلاشی میکند گاهی هم کوه را از زمین میکند چه استحالهای دارد؟ آنکه دریا را شکافت آنکه گاهی کوه را و سنگ را میشکافد و از دل کوه ناقه إخراج میکند که معجزه صالح(سلام الله علیه) است، کوه را هم بر میدارد این دلیل عقلی بر خلافش اقامه نشده. اگر بتوان کوه را با قدرتهای مادی در دراز مدّت از جا کند میتوان کوه را با قدرتهای الهی، در کوتاهترین مدّت از جا کند، چون کندن کوه از جا عقلاً محال نیست. وقتی عقلاً محال نشد میشود محال عادی، محال عادی را که معجزه انجام میدهد. پس اینکه فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور﴾ ظاهرش این است که ما این کوه طور را بلند کردیم بالای سرتان.
چگونگی رفع طور
در سورهٴ مبارکهٴ أعراف از این رفع کوه طور اینچنین یاد میکند. آیهٴ 171، میفرماید: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّة وظنّوا أنّه واقع بهم خذوا ما آتیناکم بقوّة﴾ ؛ یعنی ما کوه را بالای سر بنیاسراییل نتق کردیم «نتق» جبل عبارتست از آن که ما آن را از جا کندیم، تکان دادیم که استحکام و صلابت او از او گرفته شد و آمادهٴ ریختن شد. فرمود: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّة﴾ ؛ این کوه مستحکم متصلّب مثل یک تکه ابر شد، چون ما آن را تکان دادیم سبکش کردیم .گرچه در آیات دیگر فرمود ما این کوه را بلند کردیم امّا بلند کردیم و تکانش دادیم که بیفتد اینها دیدند الآن است که کوه افتاده، الآن است که این کوه بالاسرشان افتاده. خب چطور خدای سبحان با یک تجلّی، کوه را متلاشی میکند، ﴿فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّاً﴾ الآن هم که کوه را بلند کرده، تکان داده خب میریزد. پس صلابت کوه با این کندن و تکان دادن از بین میرود و آمادهٴ ریزش است آنچنان ما این کوه را بالای سرشان بلند کردیم که اینها خیال کردند مثل یک ابری بالای سرشان و آنچنان این را تکان دادیم که اینها فهمیدند الآن دارد ریزش میکند. این حال را ما انجام دادیم.
میثاق غلیظ و عدم أجبار بر ایمان
این حال در حدّ یک علامت عذاب است. خب اگر کسی علامت عذاب را ببیند، میثاقی که بعداً میسپارد یک میثاق غلیظ است. کسی که به زبان عقل و به زبان وحی میثاق سپرد، در آن عالم ذریّه هم میثاق سپرد، به این میثاقها اعتنا نکرد و دست به گناه زد خدا نشانهٴ عذاب را در برابر اینها مجسّم میکند. از این بعد، میثاقی که از اینها میگیرد میثاق غلیظ است اینها تعهّد میسپارند که دیگر معصیت نکنند، نه اینکه این نتق جبل و رفع کوه طور برای أصل ایمان باشد بیان ذلک این است که گاهی خدای سبحان ممکن است کوه را بلند کند و بگوید اگر ایمان نیاوردید کوه را بر سرتان میریزم این ایمانِ اضطراری است. یک چنین ایمانی نیست یک چنین کاری هم نبود. یک وقت این کوه را بر میدارد، میفرماید: اگر شما معصیت را ادامه دادید و دست از گناه نگرفتید این عذاب بر شما نازل میشود آنها نشانههای عذاب را میبینند و دست از گناه بر میدارند نظیر آنچه که برای قوم یونس بود. قوم یونس که عذاب را، نشانههای عذاب را دیدند ایمان آوردند و ایمانشان سودمند بود. این ایمان اضطراری نیست میفرماید: مخیّرید، اگر این راه گناه را ادامه بدهید به یک چنین عذابی مبتلا خواهید شد نه اینکه اگر ایمان نیاوردید من این عذاب را بر شما نازل میکنم خدای سبحان با عذاب، کسی را مؤمن نکرد. خدای سبحان با وحی و با عقل انسانها را مؤمن کرد. بعد انسانی که حجّت الهی از درون به نام عقل و حجّت الهی از بیرون به نام وحی، او را هدایت میکند اگر دست از این دو حجّت برداشت احیاناً او را تهدید میکند، او را تخویف میکند، میترساند، به عذاب میترساند، که اگر دنبال گناه رفتید این عذاب بر شما نازل میشود. عذاب را هم به ایشان نشان میدهد. آنگاه از این به بعد اینها تعهّد میسپارند که دست از گناه بردارند این میشود میثاق غلیظ، جدّاً تعّهد میسپارند که دیگر معصیت نکنند.
بنابراین، اینکه در سایر آیات اصل رفع کوه را مطرح کرد و در آیهٴ 171 سورهٴ اعراف کیفیتش را مطرح کرد نشان میدهد که بالآخره به صورت یک عذابی ظهور کرده است مقدّمه عذاب بود. فرمود: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّة وظنّوا أنّه واقع بهم﴾ خب همهٴ اینها نشان میدهد که میخواهد یک پیمان مجدّد بگیرد.
دفاع همه جانبه از دین
آن پیمان مجدّد این است که ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ﴾ ؛ یعنی با وهن و سستی، دین را نگیرید شما که گفتید ﴿سمعنا﴾ در کنار ﴿سمعنا﴾ بگویید ﴿أطعنا﴾ چرا میگویید ﴿سمعنا و عصینا﴾ اگر پذیرفتید عمل کنید ﴿خذوا ما آتیناکم بقوة﴾؛ یعنی با قدرت بگیرید. از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که آیا منظور، قوّت قلب است یا قوّت بدن فرمود: هم بقوّت القلوب هم بقوّت الأبدان، این را در محاسن برقی ملاحظه میفرمایید مرحوم اَمین الإسلام هم در مجمع نقل کرد صاحب محاسن برقی هم در کتاب شریف محاسن برقی آمده است، که از امام صادق(سلام الله علیه) پرسیدند: اینکه خدا فرمود: ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ﴾ منظور قوه فکری و قلبی و ایمانی است یا قوّه بدنی، فرمود: «فیهما جمیعاً» هم محکم بفهمید و هم از فهمیدهتان محکم دفاع کنید، اگر در مسائل نظامی فرمود: ﴿وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة﴾ این ناظر به قوّه بدنی است یعنی با هر توانی که در اختیار دارید از دینتان حمایت کنید،﴿و أعدّوا لهم ما اصتطعتم من قوة﴾ امّا در این کریمه که فرمود: ﴿خذوا ما آتیناکم بقوةٍ﴾؛ یعنی هم محکم با برهان بفهمید که خود متزلزل نباشید ودیگران را هم بتوانید مستحکم کنید و هم با قدرت از دین فهمیدهتان حمایت کنید، ﴿خذوا ما آتیناکم بقّوةٍ﴾؛ هم بقوة القلوب هم بقوة الأبدان.
این میثاق میشود میثاق غلیظ یعنی گذشته از آن راه عقل که همه دارند، گذشته از آن راه وحی که مشترک است، یک سلسله معجزات حسّی فراوانی بنیاسراییل از دست موسای کلیم(سلام الله علیه) مشاهده کرد که اکثر آنها حسّی بود و آنها همه دیدند. باز دوباره دنبال گناه رفتند. خدای سبحان این بار فرمود: کوه را من بالای سرتان نگه میدارم بلند میکنم مثل یک تکه ابر بر بالای سر شما سایه میاندازد، مثل یک سایه بان و آن را میتکانم آن صلابت و استحکام را از او میگیرم که میافتد، این جبل راسی که نگهدار زمین است الآن خود نگهدار میخواهد، من آن را میاندازم بالای سر شما، اگر از این بعد دست از گناه بر نداشتید. از این لحظه به بعد است که میثاق اینها میثاق غلیظ خواهد بود و این نشانهٴ عذاب است، نه اکراه که خدا بفرماید: اگر ایمان نیاوردید من این کوه را بر سر شما میریزم. اینها که مؤمن بودند میفرماید: اگر دست از گناه برنداشتید این نشانهٴ عذاب است، این علامت عذاب است.
سؤال ...
جواب: آن یک توفیق خاصّی است که از او سلب میشود، اجباری که نیست آن شایستگی را در آن حال ندارد ولی گفتند اگر رو به قبله بنشیند وضو بگیرد رو به قبله بنشیند به مقدار وقت نماز ذکر بگوید آن فضیلت را جبران میکند، راه باز است نظیر آن چه که برای مسافر گفتهاند.
سؤال ...
جواب: خب مرتد، چی میشود؟ بله کیفر است، یعنی اوّل ایمان را قبول کرد با وحی و عقل، ایمان را پذیرفت، این کیفر اوست، نظیر سایر حدود، این تعزیر است بری او، نظیر سایر تعزیرات.
سؤال ...
جواب: چرا اگر ایمان نیاورده بود که ارتداد نیست ایمان آورد واقعاً بعد مرتد شد والاّ میشد منافق، نفاق غیر از ارتداد است یعنی ایمان، اکراه بردار نیست، که بگویند اگر ایمان نیاوردید ما شما را عذاب میکنیم.
اصل ایمان را باید با عقل و وحی پذیرفت آنگاه اگر کسی مؤمن شد معصیت کرد، نشانههای عذاب میآید و او را متنبّه میکند و اگر چنانچه متنبّه نشد البته أصل عذاب میآید به حیات او خاتمه میدهد. چنانکه اصل عذاب آمد به حیات عدّهای هم خاتمه داد.
بنابراین، هم رفع جبل عقلاً ممکن است و هم ظاهر آیه این است که کوه را خدا بلند کرد و هم نحوهٴ بلند کردن را هم ذکر فرمود و هم هدف رفع جبل را مطرح کرد و آن این است که أذ بقوه بشود.
و امّا اینکه احیاناً گفته میشود به اینکه کوه را خدا رفع نکرد اینها از دامنهٴ کوه که میگذشتند دیدند مثل اینکه کوه بر بالای سر اینها سایه افکنده است.این مطابق با ظاهر این کریمه نیست.
پس هم اصل رفع روشن شد، هم هدف رفع روشن شد، قهراً آن مطلب سوم هم که چرا، میثاقی که از بنیاسراییل گرفته شد آن میثاق، میثاق غلیظ است آن هم روشن شد.
گسترهٴ پیمان اخذ کتاب با قوّت
دربارهٴ همهٴ انسانها، خدای سبحان فرمود به اینکه: هر چه پیغمبر به شما دستور داد بگیرید امّا مسئله أخذ به قوه مطرح نشد در همان آیهٴ هفتم سورهٴ حشر این است که ﴿ما آتاکم الرّسول فخدوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ ؛ هرچه که پیامبر فرمود شما اخذ کنید و هر چه هم که نهی کرد شما منتهی بشوید و ترک کنید. اما سخن از اخذ بقوه نیست ولی آنچه که به بنیاسراییل فرمود: برای همه أمم است، مخصوص به بنیاسراییل نیست.
نقش عقل برهانی در میثاق
سرّ اینکه آنها دین را میگرفتند امّا با وهن میگرفتند، فوراً از دست میدادند یا از دستشان میافتاد چه اینکه به ماها هم خدای سبحان فرمود ﴿لاتهنوا ولاتحزنوا﴾ ؛ وهن نداشته باشید حزن هم نداشته باشید این همان عبارت أخرایی از اخذ بقوّه است اینکه فرمود: با قوت بگیرید یعنی هم با قوت فکری بگیرید دین را خوب با استدلال بفهمید که هیچ شبههای نتواند شما را متزلزل کند و هم بتوانید شبهات دیگران را با برهان حلّ کنید و هم هیچ شهوتی نتواند شما را بلغزاند.
یک کسی که دین را با قوّت گرفت نه گرفتار شبهه است نه مبتلا به شهوت، نه شبهههای علمی میتواند دین را از دستش بگیرد، نه شهوترانیها میتواند پای او را در مسائل دینداری از استواری بیاندازد. چیزی که انسان را موهون میکند در دین نیست. فرمود: ﴿لاتهنوا﴾ این ﴿لاتهنوا﴾ همان بعد سلبی ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّة﴾ است. وهن را به خود راه ندهید چیزی را که انسان بیدلیل پذیرفت زود از ذهنش میرود یا چیزی را که تعبّداً قبول کرد رسالت را ندارد که دیگران را هدایت کند بر فرض خود به تعبّد اکتفا کرده باشد. این أخذ بقوة نیست أخذ بقوه آن است که مسائل دینی، اصول دینش را اعتقاداتش را با برهان بگیرد که هیچ شبههای نتواند او را بلرزاند و از جواب هیچ شبههای هم فرو نماند. این راجع به مسائل علمی، دربارهٴ مسائل عملی هم هیچ شهوتی نتواند پای او را بلرزاند. فرمود: ﴿ولاتهنوا﴾ دربارهٴ مسلمین گرچه این چنین نفرمود که ﴿خذوا ما آتیناکم بقوةٍ﴾ امّا هرچه که برای أمم دیگر است به عنوان دستور کلی برای همه أمم خواهد بود. ولی اینکه فرمود: ﴿ما آتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ همان معنا را در بردارد به ضمیمهٴ آیهٴ ﴿ولا تهنوا ولاتحزنوا﴾
سؤال ...
جواب: اگر کسی نشانههای عذاب را ببیند أخذ میثاق، میثاق غلیظ است. اگر کسی چندین بار، ترک میثاق بکند نشانهٴ عذاب را ببیند آن میثاق، میثاق غلیظ خواهد شد. ولی از اوّل سفارش به قوّه هست این که مکرّر در مکرّر اینها تعهد میسپردند بعد معصیت میکردند، حتّی بعد از این جریان هم باز اطاعت نکردند، که بعد ملاحظه میفرمایید به دنبال همین دارد ﴿ثمّ تولّیتم﴾ در همین جریان دارد که ما از شما میثاق غلیظ گرفتیم یا کوه را بر بالای سر شما رفع کردیم ولی ﴿ثمّ تولّیتم من بعد ذلک﴾ باز هم إعراض کردید، اصولاً دأب بنیاسراییل اینچنین بود. اینکه خدای سبحان اینچنین نقل میکند ﴿فبما نقضهم میثاقهم وکفرهم بآیات الله﴾ این است، اینها معروف بودند به نقض عهد و پیمان شکنی. در صدر اسلام هم رسول خدا به پیمان شکنی اینها مبتلا بود، تعّهد میسپردند که متعرّض مسلمین نشوند نقض عهد میکردند. خدا فرمود: ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم﴾ سرّ این که ما اینها را ملعون کردیم برای اینکه پیمان شکنند.
سؤال ...
جواب: باید میگفتند، امّا این گرفتار حسّ بودن، عمری را با أصالت حسّ زندگی کردن نمیگذارد انسان به سمت عقل حرکت کند لذا میگویند: ﴿اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ گاهی هم میگویند: ﴿لن نؤمن لک حتّى نرىٰ الله جهرةً﴾ خدای سبحان هم دربارهٴ بعضی از معجزات فرمود: ﴿وأنتم تنظرون﴾ فرمود: شما با حس دیدید که ما مسألهٴ دریا شکافی را به دستور شما و علیه آلفرعون ختم کردیم با این که شما با چشم دیدید مع ذلک منحرف شدید.
تشابه بنیاسراییل صدر اسلام و عصر حضرت موسی(علیه السلام)
غرض این که از اینها به این سبک میثاق غلیظ گرفت ﴿وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور﴾ اینها همه نشان میدهد که چون قلوب بنیاسراییلی که در صدر اسلام بودند با قلوب بنیاسراییلی که معاصر موسىٰ(سلام الله علیه) بودند متشابه بود، لذا خدای سبحان حوادثی که برای آنها اتّفاق افتاده است به رخ اینها میکشد. چون ﴿تشابهت قلوبهم﴾ میفرماید: ما از شما میثاق گرفتیم ،کوه را بر بالای سر شما بلند کردیم .
از این که در نوع این موارد امر «خذ» را در کنار رفع طور بیان میکند با واو هم ذکر نمیکند نشانهٴ آن است که این رفع طور برای آن است که تورات را محکم بگیرند، نفرمود: «وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور وقلنا خذوا ما ٰاتیناکم بقوّة» این را دیگر با فعل و با واو عطف و أمثال ذلک ذکر نکرد فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم﴾ یعنی رفع طور برای این بود که شما محکم بگیرید ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ واذکروا ما فیه﴾ شما اگر با برهان حرف موسای کلیم را نفهمید هر چند قدم تقاضای یک بت میکنید. برای این که هر جا رفتید یک بتی دیدید دلتان میخواهد خدای دیدنی داشته باشید، امّا اگر با قوّه استدلال توحید را حلّ کنید دیگر به دنبال مسئلهٴ بتپرستی حرکت نمیکنید ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ﴾
سؤال ...
جواب: نه، چون بالاخره قرآن کریم آنچه را که مربوط به هدایت انسانهاست ذکر میکند این در حقیقت چون نور است و هدایت است، قصص أنبیا را هم که نقل میکند برای نورانیت آن قصه است و برای هدایت همه ماست.
به یحیای شهید(سلام الله علیه) هم میفرماید: ﴿خذ الکتاب بقوة﴾ این ﴿خذ الکتاب بقوّة﴾ که به یحیى میفرماید، به همه امّتهاست. انسان اگر دینش را با قدرت نگیرد هم خود با شبهه متزلزل میشود، هم آن رسالت را ندارد که شبهات دیگران را حل کند. یک تعبّدی است بر فرض هم خود متعبد باشد و نلرزد، آن رسالت را ندارد که شبهات دیگران را حل کند، این أخذ به قوّه نیست.
سؤال ...
جواب: همان انجیل است، چون انجیل، کتابی بود که برای عیسای مسیح(سلام الله علیه) آمد و یحیا هم به همان دین، متدیّن بود. کتاب جدیدی نبود، مگر اینکه صحفی و نصایح و مواعظی باشد و گرنه کتاب به اصطلاح قرآن کریم همان مجموعهٴ قوانین دینی است که خدا به پنج پیغمبر داد، به این اولواالعزم پنجگانه داد.
سؤال ...
جواب: معاصر هم بودند اینها پسر خالهٴ هم بودند و میگفتند: وقتی یحیى(سلام الله علیه) در رحم مادر بود به عیسىٰ(سلام الله علیه) که در رحم مریم(علیها سلام) بود سلام عرض میکرد، این جریانها را هم نقل کردند. اینها معاصر هم بودند، پسرخالهٴ هم بودند. همان کتاب را که به عیسای مسیح داد به یحیىٰ میدهد که ﴿یا یحیىٰ خذ الکتاب بقوّة﴾ به همهٴ ما هم این نصیحت را دارد. آنگاه فرمود: تنها در مقام حدوث، این کتاب را محکم بگیرید کافی نیست در مقام بقا هم باید این را محکم نگه بدارید.
یادآوری محتوای تورات
﴿واذکروا ما فیه﴾ به یاد محتوای این کتاب باشید، نه یعنی فقط قرائت کنید ﴿واذکروا مافیه﴾ غیر از ذکر خود اوست وقتی گفتند آنچه در قرآن است به یاد او باشید غیر از آن است که قرآن را بر لب جاری کنید، تلفظ کنید، قرائت کنید. این ﴿واذکروا مافیه﴾ مثل امر به تدبّر است. ﴿أفلا یتدبّرون القرآن أم علىٰ قلوبٍ أقفالها﴾ ذکر آنچه که در تورات است یعنی ذکر محتوای او، گفتهاند: اگر شما به یاد آنچه در قرآن است باشید یعنی به یاد محتوای او باشید، یعنی هم محتوای او را علماً متذکر باشید و هم محتوای او را عملاً حفظ کنید، متذکر باشید که بماند ﴿واذکروا ما فیه﴾ گرفتار نسیان نباشید، اگر این کارها را کردید یعنی حدوثاً با قدرت استدلال و عمل گرفتید بقاءً هم متذکر بودید، زمینهٴ تقوای شما فراهم است.
معنای ترجی در کلام الهی
چون «انما الاعمال بخواتیمها» خیلی روشن نیست پایان کار چه خواهد شد لذا در این گونه از موارد میفرماید ﴿لعلّکم تتّقون﴾ این چنین نیست که اگر کسی با قوّت گرفت، قرآن را یا تورات را خوب فهمید و خوب هم عمل کرد این جزم داشته باشد که به بهشت میرود چون «إنما الاعمال بخواتیمها» معلوم نیست عاقبت چه خواهد شد این است که انسان تا زنده است بین خوف و رجا بسر ببرد البته در اواخر عمر که به مرگ نزدیکتر میشود رجای او بیش از خوف او باید باشد و قبل از مرگ در حال عادی خوف او تقریباً بیش از رجای او باشد، امّا نه طوری که به رجای او آسیب برساند نه، در حال عادی، گرچه بین خوف و رجا باید باشد که هیچکدام بر دیگری نچربد امّا سعی کند عملاً، عمل خائف را انجام بدهد، در هنگام مرگ و اواخر عمر، رجای او بیش از خوف او باشد که «أنا عند حسن ظنّ عبدی بی» لذا فرمود: ﴿لعلّکم تتّقون﴾ شاید متذکر باشید.
بازگشت به بحث: پیوند رفع طر و گرفتن میثاق
و این که در بعضی از موارد این کلمهٴ رفع طور را و اخذ میثاق را با کلمه «باء» ذکر فرمود این هم نشان میدهد که بین رفع طور و اخذ میثاق، ارتباطی هست در همان آیهٴ 154 سورهٴ نساء اینچنین فرمود: ﴿ورفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم﴾ پس اینچنین نیست که أخذ میثاق با رفع طور هیچ ارتباطی نداشته باشد، شما در تفسیر المنار ملاحظه میفرمایید که میگوید: بالآخره از این آیهٴ استفاده میشود که خدا کوه را بلند کرد امّا برای چی بلند کرد روشن نیست، هدف چی بود و سبب چی بود و غایت چی بود روشن نیست . خب اگر آیهٴ سورهٴ نساء میفرماید: ﴿ورفعنا فوقهم الطّور بمیثاقهم﴾ گذشته از آیات دیگر که اینها را کنار هم ذکر میکند این آیهٴ 154 سورهٴ نساء به خوبی نشان میدهد که بین رفع طور و أخذ میثاق، رابطه است، یعنی فرمود: اگر شما این میثاقتان را سست گرفتید به دینتان عمل نکردید من نشانههای عذاب را به شما نشان میدهم که این عذاب خواهد آمد چون اگر عذاب الهی میآید آلفرعون را از بین میبرد برای آن است که آلفرعون گرفتار معصیتند، خب شما هم اگر دست به معصیت زدید همین عذاب است.
بنابراین، نمیشود گفت به این که اینها هیچ ارتباطی به هم ندارد دو یا سه جمله هستند کنار هم ذکر شدهاند. هم وحدت سیاق هم اینکه ﴿خذوا﴾ را بدون واو ذکر میکند. و ظاهرتر از همه همین آیهٴ سورهٴ نساء که فرمود: ﴿ورفعنا فوقهم الطّور بمیثاقهم﴾ لذا میشود میثاق غلیظ، یعنی نشانهٴ عذاب را حسّاً دیدن و معجزات فراوانی را حسّاً دیدن و چندین بار دست به گناه و شرک زدن، نتیجهاش گرفتن یک میثاق غلیظ است، از این گروه میثاق غلیظ میگیرد.
بنابراین، این دو، سه وجهی که مرحوم اَمین الإسلام در مجمع ذکر کرده است هیچ کدام از اینها نمیتواند ظاهر آیه را توجیه کند ایشان احتمال دادهاند که منظور از این أخذ میثاق احتمالاً همان است که در عالم ذرّیه از همه گرفته شد یا با عقل گرفته شد یا با وحی گرفته شد این سه راه أخذ میثاق مشترک بین همهٴ امم است، این میثاق غلیظ نیست خدای سبحان از بنیاسراییل یک میثاق غلیظ گرفت. معلوم میشود غیر از این سه راه مشترک یک راه چهارمی است که بنیاسراییل طبق آن راه میثاق سپردند، این بنیاسراییلی که مکرّر در مکرّر دست به شرک میزدند، مکرّر در مکرّر معجزات حسّی میدیدند، خدای سبحان نشانهٴ عذاب را برای اینها مقرّر کرد که اگر دگرباره دست از گناه برندارند گرفتار این عذاب خواهند شد.
«والحمدلله رب العالمین»
- گرفتن میثاق
- بحث رفعت کوه طور یا کندن کوه طور
- یاد گرفتن قلبی و عقلی دین و با قوت و با دقت
- پیوند رفع طور و گرفتن میثاق
- امکان برافراشته شدن کوه
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم بقوة واذکروا ما فیه لعلّکم تتّقون ٭ ثمّ تولّیتم من بعد ذلک فلو لا فضل الله علیکم ورحمته لکنتم من الخاسرین﴾
در شمارش نِعَمی که بر بنیاسراییل تنزّل کرد، به این قسمت میرسیم که خدای سبحان فرمود׃ متذکر باشید که ما از شما میثاق گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بلند کردیم و به شما گفتیم آنچه را که به شما دادیم با قوّت بگیرید و متذکّر آنچه که در این کتاب آمده است باشید تا به تقوا برسید.
اینکه فرمود: ﴿وإذ أخذنا میثاقکم﴾ نشانه آن است که یک مراسم تعهدّی بین بنیاسراییل و خدای سبحان گذشت. در چند جا مسئلهٴ أخذ میثاق بنیاسراییل مطرح شد، گاهی به عنوان أخذ میثاق غلیظ مطرح است، گاهی به عنوان أصل أخذ میثاق، آیا این ناظر به همان عالم ذریّه است که از همه پیمان گرفت یا ناظر به آن است که خدای سبحان به هر انسانی عقل داد و عقل حجّتی است بین خدا و بنده و همین میثاق خداست، یا به زبان وحی أنبیا از بنیاسراییل میثاق گرفت، بالآخره یک اخذ میثاقی است که اینها متذکّرند.
در آیهٴ 38 همین سورهٴ مبارکهٴ بقره که قبلاً گذشت فرمود: ما به آدم و حوّا و شیطان گفتیم که به زمین نزول کنید ﴿قلنا اهبطوا منها جمیعاً فإمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ که احتمالاً یکی از موارد أخذ میثاق همان است که خدای سبحان به وسیله أنبیا به انسانها آموخت و از راه وحی از انسانها تعهّد گرفت.
چه این که راه عقلی هم راه أخذ میثاق است، وقتی خدای سبحان، حجّت درونی به انسان إعطا کرد این حجّت درونی بین عبد و مولا، عامل میثاق است.
میثاق غلیظ
ولی دربارهٴ خصوص بنیاسراییل به أخذ میثاق غلیظ یاد میکند، چه اینکه آیات بعد هم نشان میدهد. فرمود: در همین سورهٴ بقره آیهٴ 83 این است ﴿وإذ أخذنا میثاق بنیإسرائیل لاتعبدون إلاّ اللّه وبالوالدین إحساناً﴾ از بنیاسراییل ما میثاق گرفتیم که جز خدا احدی را نپرستید.
چه اینکه باز در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 93 این است که ﴿وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم بقوّة﴾ ما از شما پیمان گرفتیم ،بر توحید ربوبی. و در سورهٴ نساء آیهٴ 154 هم باز سخن از أخذ میثاق از بنیاسراییل است که فرمود: ﴿ورفعنا قوقهم الطور بمیثاقهم وقلنا لهم ادخلوا الباب سجّداً وقلنا لهم لاتعدوا فی السّبت وأخذنا منهم میثاقاً غلیظاً﴾ این میثاق غلیظ نشانهٴ آن است که یک تعهّد خاص است وگرنه آن تعهّدی که از راه عقل، خدای سبحان از همگان گرفت مشترک است و آن تعّهدی که از راه وحی از همگان گرفت آن مشترک است و آن تعّهدی که در عالم ذریّه به استناد آیهٴ ﴿وإذ أخذ ربّک من بنیٰادم من ظهورهم ذریّتهم﴾ از اینها تعّهد گرفت آن هم مشترک است. از اینکه فرمود: ما میثاق غلیظ گرفتیم معلوم میشود یک تعهّد خاص است این تعهّد خاص مسبوق به یک سلسله دستورات و عصیان بنیاسراییل است. اگر خدای سبحان دستوری داد و بنیاسراییل معصیت کردند و عذاب الهی نزدیک بود دامنگیر اینها بشود خدای سبحان آن عذاب را برداشت و از اینها تعّهد گرفت که دگرباره به عصیان تن در ندهند. پس اگر ما این أخذ میثاق را، به همان آیهٴ عالم ذریّه ارتباط بدهیم آن مشترک است این میثاق غلیظ نیست. و اگر بگوییم این مربوط به موطن عقل است و خدای سبحان از راه عقل تعّهد گرفته است این هم مشترک است، مخصوص بنیاسراییل نیست. و اگر بگوییم از راه وحی از همگان تعهد گرفته است، این هم مشترک است و میثاق غلیظ نیست.
اگر غلیظ است برای همه است، امّا از اینکه فرمود: ﴿وأخذنا منهم میثاقاً غلیظاً﴾ در آیهٴ 154 سورهٴ نساء فرمود ﴿وأخذنا منهم میثاقاً غلیظاً﴾ این نشان میدهد که یک تعّهد خاصی است که خدای سبحان از بنیاسراییل گرفت. و احتمالاً آن باشد که بعد از نقض عهد و تخویف و ارهاب که عذاب دارد نازل میشود و استغاثهٴ آنها و رفع عذاب که دوباره دنبال گناه نگردند، این میشود یک میثاق غلیظ و اخذ میثاق غلیظ.
پیوند رفع طور و گرفتن میثاق
گرچه در این آیهٴ محل بحث نفرمود: کوه را من چرا بلند کردم؟ امّا طبق این آیات قرائت شده، در همه جا سخن از رفع کوه در کنار أخذ میثاق است، معلوم میشود یک ارتباطی هست بین تعّهد گرفتن و بلند کردن کوه. اولاً: اینکه فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور﴾ این باید روشن بشود که این رفع طور یعنی چه؟ و ارتباط رفع طور با میثاق روشن بشود، آنگاه معلوم خواهد شد که این میثاق یک میثاق غلیظ است. پس اوّل باید رفع طور معنا بشود، دوم: باید ارتباط رفع طور با أخذ میثاق معلوم بشود، آنگاه روشن خواهد شد که چرا این میثاق، میثاق غلیظ است و این میثاق غیر از آن مواثیق یاد شده است.
امکان برافراشته شدن کوه
از اینکه فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور﴾ ظاهرش آن است طور یعنی همان جبل معروف، آن را خدای سبحان بلند کرد بالای سر بنیاسراییل و اگر دلیل خارجی جلوی ظهور را نگیرد، ظهور حجّت است فرمود: طور را ما بالای سر شما بلند کردیم، دلیل عقلی بر خلافش نیست چون إستحاله ندارد خدای سبحان که گاهی کوه را متلاشی میکند گاهی هم کوه را از زمین میکند چه استحالهای دارد؟ آنکه دریا را شکافت آنکه گاهی کوه را و سنگ را میشکافد و از دل کوه ناقه إخراج میکند که معجزه صالح(سلام الله علیه) است، کوه را هم بر میدارد این دلیل عقلی بر خلافش اقامه نشده. اگر بتوان کوه را با قدرتهای مادی در دراز مدّت از جا کند میتوان کوه را با قدرتهای الهی، در کوتاهترین مدّت از جا کند، چون کندن کوه از جا عقلاً محال نیست. وقتی عقلاً محال نشد میشود محال عادی، محال عادی را که معجزه انجام میدهد. پس اینکه فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور﴾ ظاهرش این است که ما این کوه طور را بلند کردیم بالای سرتان.
چگونگی رفع طور
در سورهٴ مبارکهٴ أعراف از این رفع کوه طور اینچنین یاد میکند. آیهٴ 171، میفرماید: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّة وظنّوا أنّه واقع بهم خذوا ما آتیناکم بقوّة﴾ ؛ یعنی ما کوه را بالای سر بنیاسراییل نتق کردیم «نتق» جبل عبارتست از آن که ما آن را از جا کندیم، تکان دادیم که استحکام و صلابت او از او گرفته شد و آمادهٴ ریختن شد. فرمود: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّة﴾ ؛ این کوه مستحکم متصلّب مثل یک تکه ابر شد، چون ما آن را تکان دادیم سبکش کردیم .گرچه در آیات دیگر فرمود ما این کوه را بلند کردیم امّا بلند کردیم و تکانش دادیم که بیفتد اینها دیدند الآن است که کوه افتاده، الآن است که این کوه بالاسرشان افتاده. خب چطور خدای سبحان با یک تجلّی، کوه را متلاشی میکند، ﴿فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّاً﴾ الآن هم که کوه را بلند کرده، تکان داده خب میریزد. پس صلابت کوه با این کندن و تکان دادن از بین میرود و آمادهٴ ریزش است آنچنان ما این کوه را بالای سرشان بلند کردیم که اینها خیال کردند مثل یک ابری بالای سرشان و آنچنان این را تکان دادیم که اینها فهمیدند الآن دارد ریزش میکند. این حال را ما انجام دادیم.
میثاق غلیظ و عدم أجبار بر ایمان
این حال در حدّ یک علامت عذاب است. خب اگر کسی علامت عذاب را ببیند، میثاقی که بعداً میسپارد یک میثاق غلیظ است. کسی که به زبان عقل و به زبان وحی میثاق سپرد، در آن عالم ذریّه هم میثاق سپرد، به این میثاقها اعتنا نکرد و دست به گناه زد خدا نشانهٴ عذاب را در برابر اینها مجسّم میکند. از این بعد، میثاقی که از اینها میگیرد میثاق غلیظ است اینها تعهّد میسپارند که دیگر معصیت نکنند، نه اینکه این نتق جبل و رفع کوه طور برای أصل ایمان باشد بیان ذلک این است که گاهی خدای سبحان ممکن است کوه را بلند کند و بگوید اگر ایمان نیاوردید کوه را بر سرتان میریزم این ایمانِ اضطراری است. یک چنین ایمانی نیست یک چنین کاری هم نبود. یک وقت این کوه را بر میدارد، میفرماید: اگر شما معصیت را ادامه دادید و دست از گناه نگرفتید این عذاب بر شما نازل میشود آنها نشانههای عذاب را میبینند و دست از گناه بر میدارند نظیر آنچه که برای قوم یونس بود. قوم یونس که عذاب را، نشانههای عذاب را دیدند ایمان آوردند و ایمانشان سودمند بود. این ایمان اضطراری نیست میفرماید: مخیّرید، اگر این راه گناه را ادامه بدهید به یک چنین عذابی مبتلا خواهید شد نه اینکه اگر ایمان نیاوردید من این عذاب را بر شما نازل میکنم خدای سبحان با عذاب، کسی را مؤمن نکرد. خدای سبحان با وحی و با عقل انسانها را مؤمن کرد. بعد انسانی که حجّت الهی از درون به نام عقل و حجّت الهی از بیرون به نام وحی، او را هدایت میکند اگر دست از این دو حجّت برداشت احیاناً او را تهدید میکند، او را تخویف میکند، میترساند، به عذاب میترساند، که اگر دنبال گناه رفتید این عذاب بر شما نازل میشود. عذاب را هم به ایشان نشان میدهد. آنگاه از این به بعد اینها تعهّد میسپارند که دست از گناه بردارند این میشود میثاق غلیظ، جدّاً تعّهد میسپارند که دیگر معصیت نکنند.
بنابراین، اینکه در سایر آیات اصل رفع کوه را مطرح کرد و در آیهٴ 171 سورهٴ اعراف کیفیتش را مطرح کرد نشان میدهد که بالآخره به صورت یک عذابی ظهور کرده است مقدّمه عذاب بود. فرمود: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّة وظنّوا أنّه واقع بهم﴾ خب همهٴ اینها نشان میدهد که میخواهد یک پیمان مجدّد بگیرد.
دفاع همه جانبه از دین
آن پیمان مجدّد این است که ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ﴾ ؛ یعنی با وهن و سستی، دین را نگیرید شما که گفتید ﴿سمعنا﴾ در کنار ﴿سمعنا﴾ بگویید ﴿أطعنا﴾ چرا میگویید ﴿سمعنا و عصینا﴾ اگر پذیرفتید عمل کنید ﴿خذوا ما آتیناکم بقوة﴾؛ یعنی با قدرت بگیرید. از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که آیا منظور، قوّت قلب است یا قوّت بدن فرمود: هم بقوّت القلوب هم بقوّت الأبدان، این را در محاسن برقی ملاحظه میفرمایید مرحوم اَمین الإسلام هم در مجمع نقل کرد صاحب محاسن برقی هم در کتاب شریف محاسن برقی آمده است، که از امام صادق(سلام الله علیه) پرسیدند: اینکه خدا فرمود: ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ﴾ منظور قوه فکری و قلبی و ایمانی است یا قوّه بدنی، فرمود: «فیهما جمیعاً» هم محکم بفهمید و هم از فهمیدهتان محکم دفاع کنید، اگر در مسائل نظامی فرمود: ﴿وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة﴾ این ناظر به قوّه بدنی است یعنی با هر توانی که در اختیار دارید از دینتان حمایت کنید،﴿و أعدّوا لهم ما اصتطعتم من قوة﴾ امّا در این کریمه که فرمود: ﴿خذوا ما آتیناکم بقوةٍ﴾؛ یعنی هم محکم با برهان بفهمید که خود متزلزل نباشید ودیگران را هم بتوانید مستحکم کنید و هم با قدرت از دین فهمیدهتان حمایت کنید، ﴿خذوا ما آتیناکم بقّوةٍ﴾؛ هم بقوة القلوب هم بقوة الأبدان.
این میثاق میشود میثاق غلیظ یعنی گذشته از آن راه عقل که همه دارند، گذشته از آن راه وحی که مشترک است، یک سلسله معجزات حسّی فراوانی بنیاسراییل از دست موسای کلیم(سلام الله علیه) مشاهده کرد که اکثر آنها حسّی بود و آنها همه دیدند. باز دوباره دنبال گناه رفتند. خدای سبحان این بار فرمود: کوه را من بالای سرتان نگه میدارم بلند میکنم مثل یک تکه ابر بر بالای سر شما سایه میاندازد، مثل یک سایه بان و آن را میتکانم آن صلابت و استحکام را از او میگیرم که میافتد، این جبل راسی که نگهدار زمین است الآن خود نگهدار میخواهد، من آن را میاندازم بالای سر شما، اگر از این بعد دست از گناه بر نداشتید. از این لحظه به بعد است که میثاق اینها میثاق غلیظ خواهد بود و این نشانهٴ عذاب است، نه اکراه که خدا بفرماید: اگر ایمان نیاوردید من این کوه را بر سر شما میریزم. اینها که مؤمن بودند میفرماید: اگر دست از گناه برنداشتید این نشانهٴ عذاب است، این علامت عذاب است.
سؤال ...
جواب: آن یک توفیق خاصّی است که از او سلب میشود، اجباری که نیست آن شایستگی را در آن حال ندارد ولی گفتند اگر رو به قبله بنشیند وضو بگیرد رو به قبله بنشیند به مقدار وقت نماز ذکر بگوید آن فضیلت را جبران میکند، راه باز است نظیر آن چه که برای مسافر گفتهاند.
سؤال ...
جواب: خب مرتد، چی میشود؟ بله کیفر است، یعنی اوّل ایمان را قبول کرد با وحی و عقل، ایمان را پذیرفت، این کیفر اوست، نظیر سایر حدود، این تعزیر است بری او، نظیر سایر تعزیرات.
سؤال ...
جواب: چرا اگر ایمان نیاورده بود که ارتداد نیست ایمان آورد واقعاً بعد مرتد شد والاّ میشد منافق، نفاق غیر از ارتداد است یعنی ایمان، اکراه بردار نیست، که بگویند اگر ایمان نیاوردید ما شما را عذاب میکنیم.
اصل ایمان را باید با عقل و وحی پذیرفت آنگاه اگر کسی مؤمن شد معصیت کرد، نشانههای عذاب میآید و او را متنبّه میکند و اگر چنانچه متنبّه نشد البته أصل عذاب میآید به حیات او خاتمه میدهد. چنانکه اصل عذاب آمد به حیات عدّهای هم خاتمه داد.
بنابراین، هم رفع جبل عقلاً ممکن است و هم ظاهر آیه این است که کوه را خدا بلند کرد و هم نحوهٴ بلند کردن را هم ذکر فرمود و هم هدف رفع جبل را مطرح کرد و آن این است که أذ بقوه بشود.
و امّا اینکه احیاناً گفته میشود به اینکه کوه را خدا رفع نکرد اینها از دامنهٴ کوه که میگذشتند دیدند مثل اینکه کوه بر بالای سر اینها سایه افکنده است.این مطابق با ظاهر این کریمه نیست.
پس هم اصل رفع روشن شد، هم هدف رفع روشن شد، قهراً آن مطلب سوم هم که چرا، میثاقی که از بنیاسراییل گرفته شد آن میثاق، میثاق غلیظ است آن هم روشن شد.
گسترهٴ پیمان اخذ کتاب با قوّت
دربارهٴ همهٴ انسانها، خدای سبحان فرمود به اینکه: هر چه پیغمبر به شما دستور داد بگیرید امّا مسئله أخذ به قوه مطرح نشد در همان آیهٴ هفتم سورهٴ حشر این است که ﴿ما آتاکم الرّسول فخدوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ ؛ هرچه که پیامبر فرمود شما اخذ کنید و هر چه هم که نهی کرد شما منتهی بشوید و ترک کنید. اما سخن از اخذ بقوه نیست ولی آنچه که به بنیاسراییل فرمود: برای همه أمم است، مخصوص به بنیاسراییل نیست.
نقش عقل برهانی در میثاق
سرّ اینکه آنها دین را میگرفتند امّا با وهن میگرفتند، فوراً از دست میدادند یا از دستشان میافتاد چه اینکه به ماها هم خدای سبحان فرمود ﴿لاتهنوا ولاتحزنوا﴾ ؛ وهن نداشته باشید حزن هم نداشته باشید این همان عبارت أخرایی از اخذ بقوّه است اینکه فرمود: با قوت بگیرید یعنی هم با قوت فکری بگیرید دین را خوب با استدلال بفهمید که هیچ شبههای نتواند شما را متزلزل کند و هم بتوانید شبهات دیگران را با برهان حلّ کنید و هم هیچ شهوتی نتواند شما را بلغزاند.
یک کسی که دین را با قوّت گرفت نه گرفتار شبهه است نه مبتلا به شهوت، نه شبهههای علمی میتواند دین را از دستش بگیرد، نه شهوترانیها میتواند پای او را در مسائل دینداری از استواری بیاندازد. چیزی که انسان را موهون میکند در دین نیست. فرمود: ﴿لاتهنوا﴾ این ﴿لاتهنوا﴾ همان بعد سلبی ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّة﴾ است. وهن را به خود راه ندهید چیزی را که انسان بیدلیل پذیرفت زود از ذهنش میرود یا چیزی را که تعبّداً قبول کرد رسالت را ندارد که دیگران را هدایت کند بر فرض خود به تعبّد اکتفا کرده باشد. این أخذ بقوة نیست أخذ بقوه آن است که مسائل دینی، اصول دینش را اعتقاداتش را با برهان بگیرد که هیچ شبههای نتواند او را بلرزاند و از جواب هیچ شبههای هم فرو نماند. این راجع به مسائل علمی، دربارهٴ مسائل عملی هم هیچ شهوتی نتواند پای او را بلرزاند. فرمود: ﴿ولاتهنوا﴾ دربارهٴ مسلمین گرچه این چنین نفرمود که ﴿خذوا ما آتیناکم بقوةٍ﴾ امّا هرچه که برای أمم دیگر است به عنوان دستور کلی برای همه أمم خواهد بود. ولی اینکه فرمود: ﴿ما آتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ همان معنا را در بردارد به ضمیمهٴ آیهٴ ﴿ولا تهنوا ولاتحزنوا﴾
سؤال ...
جواب: اگر کسی نشانههای عذاب را ببیند أخذ میثاق، میثاق غلیظ است. اگر کسی چندین بار، ترک میثاق بکند نشانهٴ عذاب را ببیند آن میثاق، میثاق غلیظ خواهد شد. ولی از اوّل سفارش به قوّه هست این که مکرّر در مکرّر اینها تعهد میسپردند بعد معصیت میکردند، حتّی بعد از این جریان هم باز اطاعت نکردند، که بعد ملاحظه میفرمایید به دنبال همین دارد ﴿ثمّ تولّیتم﴾ در همین جریان دارد که ما از شما میثاق غلیظ گرفتیم یا کوه را بر بالای سر شما رفع کردیم ولی ﴿ثمّ تولّیتم من بعد ذلک﴾ باز هم إعراض کردید، اصولاً دأب بنیاسراییل اینچنین بود. اینکه خدای سبحان اینچنین نقل میکند ﴿فبما نقضهم میثاقهم وکفرهم بآیات الله﴾ این است، اینها معروف بودند به نقض عهد و پیمان شکنی. در صدر اسلام هم رسول خدا به پیمان شکنی اینها مبتلا بود، تعّهد میسپردند که متعرّض مسلمین نشوند نقض عهد میکردند. خدا فرمود: ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم﴾ سرّ این که ما اینها را ملعون کردیم برای اینکه پیمان شکنند.
سؤال ...
جواب: باید میگفتند، امّا این گرفتار حسّ بودن، عمری را با أصالت حسّ زندگی کردن نمیگذارد انسان به سمت عقل حرکت کند لذا میگویند: ﴿اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ گاهی هم میگویند: ﴿لن نؤمن لک حتّى نرىٰ الله جهرةً﴾ خدای سبحان هم دربارهٴ بعضی از معجزات فرمود: ﴿وأنتم تنظرون﴾ فرمود: شما با حس دیدید که ما مسألهٴ دریا شکافی را به دستور شما و علیه آلفرعون ختم کردیم با این که شما با چشم دیدید مع ذلک منحرف شدید.
تشابه بنیاسراییل صدر اسلام و عصر حضرت موسی(علیه السلام)
غرض این که از اینها به این سبک میثاق غلیظ گرفت ﴿وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور﴾ اینها همه نشان میدهد که چون قلوب بنیاسراییلی که در صدر اسلام بودند با قلوب بنیاسراییلی که معاصر موسىٰ(سلام الله علیه) بودند متشابه بود، لذا خدای سبحان حوادثی که برای آنها اتّفاق افتاده است به رخ اینها میکشد. چون ﴿تشابهت قلوبهم﴾ میفرماید: ما از شما میثاق گرفتیم ،کوه را بر بالای سر شما بلند کردیم .
از این که در نوع این موارد امر «خذ» را در کنار رفع طور بیان میکند با واو هم ذکر نمیکند نشانهٴ آن است که این رفع طور برای آن است که تورات را محکم بگیرند، نفرمود: «وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطّور وقلنا خذوا ما ٰاتیناکم بقوّة» این را دیگر با فعل و با واو عطف و أمثال ذلک ذکر نکرد فرمود: ﴿ورفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم﴾ یعنی رفع طور برای این بود که شما محکم بگیرید ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ واذکروا ما فیه﴾ شما اگر با برهان حرف موسای کلیم را نفهمید هر چند قدم تقاضای یک بت میکنید. برای این که هر جا رفتید یک بتی دیدید دلتان میخواهد خدای دیدنی داشته باشید، امّا اگر با قوّه استدلال توحید را حلّ کنید دیگر به دنبال مسئلهٴ بتپرستی حرکت نمیکنید ﴿خذوا ما آتیناکم بقوّةٍ﴾
سؤال ...
جواب: نه، چون بالاخره قرآن کریم آنچه را که مربوط به هدایت انسانهاست ذکر میکند این در حقیقت چون نور است و هدایت است، قصص أنبیا را هم که نقل میکند برای نورانیت آن قصه است و برای هدایت همه ماست.
به یحیای شهید(سلام الله علیه) هم میفرماید: ﴿خذ الکتاب بقوة﴾ این ﴿خذ الکتاب بقوّة﴾ که به یحیى میفرماید، به همه امّتهاست. انسان اگر دینش را با قدرت نگیرد هم خود با شبهه متزلزل میشود، هم آن رسالت را ندارد که شبهات دیگران را حل کند. یک تعبّدی است بر فرض هم خود متعبد باشد و نلرزد، آن رسالت را ندارد که شبهات دیگران را حل کند، این أخذ به قوّه نیست.
سؤال ...
جواب: همان انجیل است، چون انجیل، کتابی بود که برای عیسای مسیح(سلام الله علیه) آمد و یحیا هم به همان دین، متدیّن بود. کتاب جدیدی نبود، مگر اینکه صحفی و نصایح و مواعظی باشد و گرنه کتاب به اصطلاح قرآن کریم همان مجموعهٴ قوانین دینی است که خدا به پنج پیغمبر داد، به این اولواالعزم پنجگانه داد.
سؤال ...
جواب: معاصر هم بودند اینها پسر خالهٴ هم بودند و میگفتند: وقتی یحیى(سلام الله علیه) در رحم مادر بود به عیسىٰ(سلام الله علیه) که در رحم مریم(علیها سلام) بود سلام عرض میکرد، این جریانها را هم نقل کردند. اینها معاصر هم بودند، پسرخالهٴ هم بودند. همان کتاب را که به عیسای مسیح داد به یحیىٰ میدهد که ﴿یا یحیىٰ خذ الکتاب بقوّة﴾ به همهٴ ما هم این نصیحت را دارد. آنگاه فرمود: تنها در مقام حدوث، این کتاب را محکم بگیرید کافی نیست در مقام بقا هم باید این را محکم نگه بدارید.
یادآوری محتوای تورات
﴿واذکروا ما فیه﴾ به یاد محتوای این کتاب باشید، نه یعنی فقط قرائت کنید ﴿واذکروا مافیه﴾ غیر از ذکر خود اوست وقتی گفتند آنچه در قرآن است به یاد او باشید غیر از آن است که قرآن را بر لب جاری کنید، تلفظ کنید، قرائت کنید. این ﴿واذکروا مافیه﴾ مثل امر به تدبّر است. ﴿أفلا یتدبّرون القرآن أم علىٰ قلوبٍ أقفالها﴾ ذکر آنچه که در تورات است یعنی ذکر محتوای او، گفتهاند: اگر شما به یاد آنچه در قرآن است باشید یعنی به یاد محتوای او باشید، یعنی هم محتوای او را علماً متذکر باشید و هم محتوای او را عملاً حفظ کنید، متذکر باشید که بماند ﴿واذکروا ما فیه﴾ گرفتار نسیان نباشید، اگر این کارها را کردید یعنی حدوثاً با قدرت استدلال و عمل گرفتید بقاءً هم متذکر بودید، زمینهٴ تقوای شما فراهم است.
معنای ترجی در کلام الهی
چون «انما الاعمال بخواتیمها» خیلی روشن نیست پایان کار چه خواهد شد لذا در این گونه از موارد میفرماید ﴿لعلّکم تتّقون﴾ این چنین نیست که اگر کسی با قوّت گرفت، قرآن را یا تورات را خوب فهمید و خوب هم عمل کرد این جزم داشته باشد که به بهشت میرود چون «إنما الاعمال بخواتیمها» معلوم نیست عاقبت چه خواهد شد این است که انسان تا زنده است بین خوف و رجا بسر ببرد البته در اواخر عمر که به مرگ نزدیکتر میشود رجای او بیش از خوف او باید باشد و قبل از مرگ در حال عادی خوف او تقریباً بیش از رجای او باشد، امّا نه طوری که به رجای او آسیب برساند نه، در حال عادی، گرچه بین خوف و رجا باید باشد که هیچکدام بر دیگری نچربد امّا سعی کند عملاً، عمل خائف را انجام بدهد، در هنگام مرگ و اواخر عمر، رجای او بیش از خوف او باشد که «أنا عند حسن ظنّ عبدی بی» لذا فرمود: ﴿لعلّکم تتّقون﴾ شاید متذکر باشید.
بازگشت به بحث: پیوند رفع طر و گرفتن میثاق
و این که در بعضی از موارد این کلمهٴ رفع طور را و اخذ میثاق را با کلمه «باء» ذکر فرمود این هم نشان میدهد که بین رفع طور و اخذ میثاق، ارتباطی هست در همان آیهٴ 154 سورهٴ نساء اینچنین فرمود: ﴿ورفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم﴾ پس اینچنین نیست که أخذ میثاق با رفع طور هیچ ارتباطی نداشته باشد، شما در تفسیر المنار ملاحظه میفرمایید که میگوید: بالآخره از این آیهٴ استفاده میشود که خدا کوه را بلند کرد امّا برای چی بلند کرد روشن نیست، هدف چی بود و سبب چی بود و غایت چی بود روشن نیست . خب اگر آیهٴ سورهٴ نساء میفرماید: ﴿ورفعنا فوقهم الطّور بمیثاقهم﴾ گذشته از آیات دیگر که اینها را کنار هم ذکر میکند این آیهٴ 154 سورهٴ نساء به خوبی نشان میدهد که بین رفع طور و أخذ میثاق، رابطه است، یعنی فرمود: اگر شما این میثاقتان را سست گرفتید به دینتان عمل نکردید من نشانههای عذاب را به شما نشان میدهم که این عذاب خواهد آمد چون اگر عذاب الهی میآید آلفرعون را از بین میبرد برای آن است که آلفرعون گرفتار معصیتند، خب شما هم اگر دست به معصیت زدید همین عذاب است.
بنابراین، نمیشود گفت به این که اینها هیچ ارتباطی به هم ندارد دو یا سه جمله هستند کنار هم ذکر شدهاند. هم وحدت سیاق هم اینکه ﴿خذوا﴾ را بدون واو ذکر میکند. و ظاهرتر از همه همین آیهٴ سورهٴ نساء که فرمود: ﴿ورفعنا فوقهم الطّور بمیثاقهم﴾ لذا میشود میثاق غلیظ، یعنی نشانهٴ عذاب را حسّاً دیدن و معجزات فراوانی را حسّاً دیدن و چندین بار دست به گناه و شرک زدن، نتیجهاش گرفتن یک میثاق غلیظ است، از این گروه میثاق غلیظ میگیرد.
بنابراین، این دو، سه وجهی که مرحوم اَمین الإسلام در مجمع ذکر کرده است هیچ کدام از اینها نمیتواند ظاهر آیه را توجیه کند ایشان احتمال دادهاند که منظور از این أخذ میثاق احتمالاً همان است که در عالم ذرّیه از همه گرفته شد یا با عقل گرفته شد یا با وحی گرفته شد این سه راه أخذ میثاق مشترک بین همهٴ امم است، این میثاق غلیظ نیست خدای سبحان از بنیاسراییل یک میثاق غلیظ گرفت. معلوم میشود غیر از این سه راه مشترک یک راه چهارمی است که بنیاسراییل طبق آن راه میثاق سپردند، این بنیاسراییلی که مکرّر در مکرّر دست به شرک میزدند، مکرّر در مکرّر معجزات حسّی میدیدند، خدای سبحان نشانهٴ عذاب را برای اینها مقرّر کرد که اگر دگرباره دست از گناه برندارند گرفتار این عذاب خواهند شد.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است