display result search
منو
تفسیر آیات 58 تا 60 سوره بقره

تفسیر آیات 58 تا 60 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 193 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 58 تا 60 سوره بقره
- ویژگی‌های معنوی و حاصل‌خیزی سرزمین مقدس
- فرق مدینه و قریه
- معیار قریه و مدینه از نظر قرآن
- تاثیر رفتار اخلاقی انسان در نزول باران
- فساد بنی‌اسرائیل

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوْا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ
وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ٭ فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً
مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً
قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ٭

در بیان نعمتهای خدای متعال به بنی اسرائیل به این قسمت رسیدیم که فرمود: شما وارد سرزمین مبارک بشوید و اصولاً به عنون قریه یاد می‌کند گاهی به عنوان ارض مقدسه یاد می‌کند گاهی به عنوان سرزمین بابرکت یاد می‌کند و مانند آن هم از لحاظ برکتهای معنوی آن سرزمین متنعّم و برخوردار بود چون انبیای فراوانی از آن سرزمین نشأت گرفته‌اند و هم از لحاظ برکتهای ظاهری یک سرزمین حاصلخیز و خوبی بود از زمان ابراهیم خلیل (سلام‌الله‌علیه) به بعد هر که از این سرزمین پربرکت نام می‌برد دربارهٔ ابراهیم خلیل می‌فرماید ما او و همچنین لوط که به او ایمان آوردند اینها را به سرزمین پربرکت منتقل کردیم آیهٔ 70 و 71 سورهٔ انبیا این است که خواستند ابراهیم (سلام‌الله‌علیه) را با نقشه از بین ببرند و ما آنها را از بین بردیم «وَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ ٭ وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ» ما اراهیم و لوط را به این سرزمین که برای جهانیان مبارک قرار دادیم منتقل کردیم بعد از جریان ابراهیم (سلام‌الله‌علیه) نوبت به موسای کلیم می‌رسد که خدای سبحان به موسای کلیم دستور می‌دهد که اینها را به سرزمین پربرکت منتقل کن آیهٔ 21 سورهٔ مائده این است «یَاقَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ» شما به این سرزمینی که از قداست برخوردار است وارد شوید که برای شما مقرر شده است، پس بعد از جریان ابراهیم و لوط نوبت به موسای کلیم می‌رسد انبیائی که بین ابراهیم و موسای کلیم بودند، مانند یعقوب، اسحاق، یوسف (سلام‌الله‌علیه) اجمعین و سایر انبیا از آن سرزمین برکت متنعّم بودند و به آن سرزمین هم برکت داده بودند تا نوبت به موسای کلیم و به زمان موسای کلیم می‌شنویم که خدای سبحان می‌فرماید این سرزمین، سرزمین مقدس است بعد نوبت به داود، سلیمان می‌رسد که خدای سبحان به در جریان سلیمان و دارد که بعد از جریان موسای کلیم مطرحند می‌فرماید این سرزمین سرزمین بابرکت است آیهٔ 81 سورهٔ انبیا این است که «وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَالِمِینَ» پس سلسله انبیا از ابراهیم شروع کرده و بعد موسیٰ کلیم رسیده و بین ابراهیم و موسیٰ (سلام‌الله‌علیه) انبیای فراوانی بوده‌اند و از موسای کلیم تا داود سلیمان رسیده است که اینها بعد موسای کلیم هستند و باز در میان سلیمان می‌فرماید: ما این سرزمین را سرزمین پربرکت قرار دادیم بعد از جریان سلیمان کم کم نوبت به عیسای مسیح می‌رسد که باز این سرزمین به عنوان سرزمین مبارک معروف است تا برسد به زمان اسلام که در آغاز سورهٔ اسراء در جریان معراج رسول اکرم (سلام‌الله‌علیه آلاف‌ تهیة و الثناء) اینچنین است که «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ» مسجد اقصایی که اطرافش را خداوند پربرکت قرار داد هم برکتهای معنوی و هم برکتهای مادی، پس سرزمین شام و فلسطین از نظر قرآن کریم یک سرزمین پربرکت و مقدس است هم برکتهای معنوی دارد چون انبیای فراوانی از آنجا نشأت کرده و در همانجا رحلت کرده‌اند و هم برکتهای ظاهری از لحاظ موقعیتهای طبیعی دارد آنگاه خدای سبحان می‌فرماید موسای کلیم فرمود شما وارد این سرزمین پربرکت شوید با همهٔ نعمی که دارد در آیهٔ محل بحث از این سرزمین به عنوان قریه یاد شده است که «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ» در این که این سرزمین از برکتهای ظاهری و معنوی برخوردار است آن طوائف چندگانه آیات دلیل گویایی است امّا در این که در زمان موسای کلیم اینجا به صورت یک قریه و روستا بود یا به صورت شهر بود یا اصولاً قریه گاهی بر مدینه هم اطلاق می‌شد باید عنایت کرد در این زمان شهر بود نه قریه مصطلح در برابر مدینه زیرا در یک قسمتی که موسای کلیم به اینها فرمود شما وارد این ارض مقدسه بشوید وارد این قریه بشوید قومش گفتند «انّا لن فدخلها فیها» برای اینکه «ان فیها ثوراً جبّارین» عمالفه و مانند آن در آنجا یک زنگی می‌کردند آنها در یک روستایی کوچک بسر نمی‌بردند این شاهد که آنجا مدینه بود نه قریه شاهد ثانی آن است که موسای کلیم به این جمعیت فراوان فرمود: شما وارد این محل بشوید اگر یک روستای مصطلح بود که ظرفیت برای این مردم وسیع نداشت شاهد سوم این است که در همین آیهٔ محل بحث فرمود: «فکلوا منها حیث شئتم رغداً» یعنی هرچه بخواهید فراوان است خوب این جمعیت چند هزار نفره وقتی بخواهد وارد یک محلّی بشود که هر چه بخواهد فراوان است لابد یک شهر پربرکت و معموری است نه یک روستا، پس قریه در این زمانی که موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) فرمود: وارد این قریه بشوید در حقیقت مدینه بود نه به عنوان قریه در برابر مدینه و اصولاً قریه یعنی محل اجتماع نه لغتاً قریه به معنی روستا باشد که حتماً باید محدوده باشد و جمعیت کمی داشته باشد تا بگویند قریه و شاید سرّ این که مدینه یاد نکرده است و نفرمود: «ادخلوا هذه المدینة» برای این که عمالقه مثلاً زندگی می‌کنند و جایی که جبّار زندگی می‌کند قریه است نه مدینه زیرا مدنیّت و تمدّن جبر سازگار نیست، از این جهت مدینه رسول خدا (علیه آلاف تحة و الثناء) قبل از هجرت یثرب بود بعد شد مدینه، وقتی مدنیّت آمد، عدل و قسط آمد این یثرب شده مدنیه اینچنین نیست وقتی حضرت آمد از نظر منطقه‌های شهری یک روستایی شهر شده باشد و یثرب شده باشد مدینه قریه شده باشد مدینه برای این که وقتی عوض شد قهراً آن قریه یا آن یثرب به مدینه تبدیل می‌شود شاید مشابه این در سورهٔ مبارکه یس باشد که وقتی از آن سرزمین وسیع انطاکیه یاد می‌کند می‌فرماید اینها اهل قریه‌اند «وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ» آنگاه وقتی سخن از حمایت حق است و سخن از مبارزه باطل است که یک مردی از دورترین نقطه این محل حرکت می‌کند و می‌گوید «اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ» از این موقع که خدای سبحان می‌خواهد جریان طرح کند همان قریه را به عنوان مدینه یاد می‌کند در سورهٔ یس آیهٔ 13 به بعد این است «وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ ٭ قَالُوا» مردم این قریه گفتند: «مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ ٭ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ» این مرسلین گفتند: «رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ٭ وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ» تا این که در آیهٔ 20 اینچنین می‌فرماید: «جاء من أقصا المدینة رجل یسعی» همین قریه شده مدینه، چون وقتی مدنیّت و تمدّن به فقیر است نه به آباد بودن اکنون یک مرد الهی از قصاص این منطقه برخاست و می‌گوید: از مرسلین حمایت کنید چون هم حرف خوبی می‌زنند و هم آدم خوبی هستند «اتبغوا من لا یسئلکم اجراً و هم مهتدون» یعنی هم هدفشان خداست و هم حرفشان خداست و خیر است آنگاه این قریه می‌شود مدینه، بنابراین به اصطلاح قرآن کریم اینچنین نیست که نظیر مقررات شهرداری قرآن سخن بگوید که هرجا آسفالت است و خیابان است و جمعیت وسیعی دارد آن را مدینه بنا و هر جا جمعیت کمی دارد آنجا را قریه بنامد گاهی با داشتن همه امکانات شهری و قرآن از آنجا به عنوان قریه یاد می‌کند نه مدینه، امّا وقتی فکر متمدن در همان منطقه ظهور کرد آن می‌شود مدینه نظیر این که یثرب شده است مدینه، علی ایّ حال این قریه‌ای که موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) دستور داد این قریه شوید در آن زمان طبق شواهد یاد شده شهر بود نه به عنوان قریه مصطلح امّا این که فرمود: بگویند: «حطة» این کلمه را بگویید یعنی از خدای سبحان طلب آمرزش کنید برای آن است که این تعبّد است و تعبد گرچه به حسب ظاهر سبک باشد به حسب باطن سنگین است نظیر نماز که «انّها لکبیرة الاّ علی الخاشعین» خواندن نماز از نظر کارهای عادی خیلی رنج‌آور نیست ممکن است کسی بتواند دهها کیلو بار را بردار امّا آنقدر هنر ندارد که این نفس را بشکند و در براب رخداوند خضوع کند یا ممکن است کسی در کشتی گیری پشت هر حریفی را به خاک بمالد امّا اینقدر شهامت ندارد که نفس خود را به خاک بمالد و در پیشگاه خداوند کرنش کند این که فرمود: «انّها الکبیرة علی الخاشعین» این است کلمه طیّبه «لا اله الاّ الله» گرچه بر زبان آسان است امّا ثقل است در میزان «ثقیلة فی المیزان و خفیفة فی اللّسان» همین یک کلمه شما بگویید خدایا از گناهان ببخش این گرچه بر زبان آسان است امّا بر وحی که بخواهد که آن دیر درون را آرام کند و ه هر هار اکبر پیروز بشود سنگین است لذا «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» شاید این باز در قرآن کریم از یهود نقل شده است این که خدای سبحان به مؤمنین می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا» این ناظر به یک قصه است که شما مؤمنین به پیامبر نگویید «راعنا» چون از این «راعنا» یهود یک معنا می‌فهمد و از آن برداشت بد دارد و از آن به عنوان تحقیر و توهین به پیامبر عرض می‌کنند شما بگویید «انظرنا» گاهی ممکن است یک لفظ در یک جامعه معنای خاص داشته باشد که انسان نباید آن را استعمال کند چون ممکن است بیگانه از آن سوء استفاده کند لذا خدای سبحان فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا» نگویند «راعنا» که این «راعنا» به اصطلاح یهود همان اسمع و لااصمعت خواهد بود که یک تحقیر و توهینی را در بر دارد یعنی بشنو گرچه قابل شنیدن نسیتی و ناشنوایی این کلمه «راعنا» را شما نگویید بگویند «انظرنا» آنها که سوء قصد داشتند همین کلمه را ممکن بود عوض کنند غرض آن است گاهی ممکن است یک کلمه بر زبان آسان باشد ولی در میزان سنگین باشد مثل کلمه «لا اله الاّ الله» که یک مارکسیست حاضر نیست این کلمه را بگوید در صدر اسلام حاضر نبودند کلمه طیبه «لا اله الاّ الله» را بگویند چون باید هرگونه بتی را انسان با این کلمه بشکند و نفی کند الوهیت همه الهه دروغین را الوهیت راستین ذات اقدس اله را اصل قرار دهد گرچه این ممکن است بر زبان آسان باشد ولی برای بسیار سنگینی است یا ممکن است محتوا چون سنگین بود نپذیرفتند یا ممکن بود این اصطلاح به حال آنها نافع نبود نپذیرفتند علی ایّ حال این سخن را تبدیل کردند به سخنی که خود بپذیرند البته همه عوض نکردند، ستمکاران اینها عوض کردند لذا فرمود: «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» مطلب بعدی آن است که شما وقتی این جریان را مطالعه می‌فرمایندمی‌بینند مناسب و موازی با قصه تاریخ بنی اسرائیل نیست یعنی اینچنین نیست که همان طوری که به حسب این آیات که ما داریم می‌خوانیم سرگذشت بنی اسرائیل هم اینچنین باشد مثلاً آن جریان استسقا و آب طلب کردن بعد باشد و دستور ورود به قریه بعد باشد اینچنین نیست بلکه وقتی اینها از مصر بیرون آمدند و از دریا گذشتند در آن بیابان بالاخره احتیاج داشتند به آب، قبل از این که موسای کلیم دستور بدهد که وارد این قریه شدید آنها به آب نیاز داشتند استقسا کردند، طلب سقی و سیراب شدن کردند موسای کلیم برای اینها آب فراهم کرد، گرچه این قصه هنوز هم ادامه داشت در تپه هم احیاناً بود امّا قبل از این که موسیٰ کلیم بفرماید «ادخلوا هذه القریة» مسأله عصا زدن و جوشش آب مطرح بود ولی از نظر نقل این جریان خدای سبحان اول دستور ورود قریه را ذکر می‌کند بعد جریان استقسا را ذکر می‌کند سرّش این است قرآن کتاب قصه و تاریخ نیست این که بیش از صدو بیست مورد نام مبارک موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) آمده است امّا قصه موسیٰ در قرآن نیست تاریخ موسیٰ در قران نیست آن سرگذشت در قرآن نیست که در چه عصری بود، در چه قرنی بود آن طور که یک مورخ قصه را می‌نگارد آنچنان در قرآن کریم نیست چون قرآن کتاب حکمت است نه کتاب قصه و تاریخ، هر جا به یک مناسبتی یک واقعیت و یک گوشه‌ای از جریان را نقل می‌کند لذا گاهی از بالا شروع می‌کند و گاهی از پائین شروع می‌کند و گاهی از وسط شروع می‌کند جریان یوسف صدیق (سلام‌الله‌علیه) را که مطرح می‌کند تا حدودی با نظم طبیعیش آمیخته است امّا برای این که آن جزو احسن القصص قرار گرفته است و یکجا هم نقل کرده است امّا سایر قصص را که نقل می‌کند از چهره حکمت نقل می‌کند نه از چهره قصه و تاریخ لذا با آن جزئیات تاریخ اصلاً کار ندارد در حالی که برای یک مورخ وقتی بخواهد یک قصه و تاریخ لذا با آن جزئیات تاریخ اصلاً کاری ندارد در حالی که برای یک مورّخ وقتی بخواهد یک قصه را بنگارد آن مبدأ زمانی جزو مقدمات رشته اوست در حالی که در قرآن اصلاً به بحثهای زمانی کاری ندارد که در چه عهدی بود؟ چه در قرنی بود و در چه هفته و ماهی بود؟ اینها را کار ندارد در حالی که اصل زمان جزو مقدمات تاریخ است در حالی که قرآن هیچ کاری با این مسائل ندارد: امّا این که فرمود: احسن القصص برای این است که [این احسن القص مفعونل مطلق نوعی است] «تا قلب تو را تثبیت کنیم تاریخ که قلب انسان را تثبیت نمی‌کند آن حکمت تاریخی است که قلب را تثبیت می‌کند حالا در چه زمانی در چه مکانی بود، که مقومات تاریخ است اصلاً قرآن مطرح نمی‌کند دفعتاً می‌بینی که جریان یوسف (سلام‌الله‌علیه) را که نقل می‌کند بفتتاً می‌رسد به این جمله که «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی» این فراز روشن تاریخ را نقل می‌کند خدایا زندان می‌روم و تن به آلودگی نمی‌دهم امّا حالا این چه زمانی بود چه سالی بود؟چه ماهی بود اینها قصه است و قرآن کاری به این حرفها ندارد اگر احسن است برای آن است که اقوی است احکم است نه برای آنکه نگارنده‌اش قصه نگار باشد، فرمود: «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ» یک وقت انسان طبق علل و عوامل مادی از زمین آب می‌گیرد ممکن است خیال کند که خواش کند و کار کرد و از زمین آب گرفت در حالی که آنجا هم خدای سبحان به انسان آب می‌دهد فرمود: اوست که «سلکه ینابیع فی الأرض» آبها را او در دل خاک راهنمایی کرده است این راههای تحت الارضی را خدا مقرر کرده است اگر یک کسی موحّد بود با کند و کاو چاه عمیق و احداث قنات امثال ذلک حرفش این است که «یطعمنی و یسقی» که خدا ساقی است نه با حفر چاه ما آب تولید کرده باشیم ممکن است کسی این بینش الهی را مثل ابراهیم خلیل (سلام‌الله‌علیه) نداشته باشد که بگوید هر جا آب هست ساقیش خداست امّا گفته‌اند اگر شما آن امکانات را نداشتید که از چاه و قنات چشمه استفاده کنید باران هم نیایند بکوشید خودتان را اصلاح کنید و ما باران مناسب می‌فرستیم فرمود: «وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً» شما اگر مستقیم باشید مواظب حلال و حرام باشید ما آب فراوان و بموقع نازل می‌کنیم این را در سورهٔ مبارکه جن بیان کرد آیهٔ 16 این سورهٔ است که «وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً» اگر اینها مستقیم باشند و مواظب حلال و حرام خدا باشند ما باران به موقع و فراوان را بر اینها می‌بارانیم و یکی از آن موارد هم فرمود: نماز استقساء است خوب اگر جامعه این چنین نشد که نیازی به نماز استقسا نداشته باشد اگر جامعه متأسفانه آن طوری که باید فکر حلال و حرام الهی باشد نبود خوب راهش نماز استقسا است آن هم با حضور و خضوع و آن نیایش که یقیناً خدای سبحان به این دعا پاسخ مثبت می‌دهد و باران می‌بارد اینها راههای غیرعادی است یعنی اگر کسی با تقوا بود باران می‌آید سرّش آن است که انسان جدای این جهان نیست که کارهای او در جهان بی‌اثر باشد و این جهان نیست که کارهای او در جهان بی‌اثر باشد و جهان کسیخته از انسان نیست که کارهای او در انسان اثر نکند، انسان یک مهره‌ای از مهره‌های دین جهان است اگر خوب بود وضع عالم برمی‌گردد و اگر بد بودوضع عالم برمی‌گردد اینطور نیست که کسی بگوید: خوب گناه وضع عالم برمی‌گردد و اگر بد بود وضع عالم برمی‌گردد اینطور نیست که کسی بگوید: خوب گناه ما چه تأثیری در نظام دارد؟ مگر ما چیزی جدای از این نظام هستیم یا کسی توهّم کند که نماز استقسای ما چه تأثیری در آمدن باران دارد مگر ما و نماز ما و کار ما جدای از این جهان است فرمود: شما اگر آدم خوبی باشید باران به موقع هم خواهد آمد، اگر آن توفیق را نداشتید که همیشه آدم خوبی باشید لااقل در فرصتهای مناسب از نماز استقساء غفلت نکنید که باران مناسب هم ببارد گاهی این معجزات و کرامتها نظیر آنچه که آیت الله خوانساری (قدس اله سره الشریف) که از ارکان این حوزه مقدسه بودند نماز استقسائی خواندند که بالاخره دوست و دشمن اعتراف کردند که باران مناسب بارید اگر آن حد نبود الاقل یک امر حسّی نصیب بنی اسرائیل بشود که بفهمند می‌شود از راههای غیرعادی هم آب تهیه کرد، آن مسأله تقویٰ و نماز استقساء و اینگونه از امور برای بنی اسرائیلی که گرفتار اصالت حس است راهگشا نیست در آن بیابان تشنه هستند و نیاز به آب دارند به موسای کلیم گفتند: آب می‌خواهیم از موسیٰ آب طلب کردند که اینها را سیراب کند موسای کلیم هم خواسته اینها را به خدای سبحان رساند خدای سبحان هم فرمود: به عصایت دستور داده‌ام که اگر به سنگ بزنی، به سنگ هم دستور داده‌آم که همهٔ نیازهای اینها را تأمین کند ببینیم اینها چه بهانه دارند؟ «اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ» دیگر نفرمود: اگر تو عصا بزنی آن منفجر می‌شود گفتند همان و انفجار همان فرمود: تو بزن او آماده انفجار است نفرمود: تو اگر بزنی او بعدها منفجر می‌شود همین گفتن با عمل موسای کلیم آمیخته شد و با انفجار حجر همراه بود، «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ» این که قرآن می‌فرماید: دوازده چشمه هر گروهی آبخور و آبراهشان متنخص بود برای آن است که تمام راههای بهانه را ببندد به بنی اسرائیل بفهماند که «وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» انسان مفسد نباشید، شما اگر مواد اولی می‌خواهید منّ و سلوی به طور عادلانه برای شما هست، سایه‌بان می‌خواهید این ابر بطور عادلانه برای شما هست آب می‌خواهید این انفجار دوازده‌گانه بطور عادلانه برای شما هست و چه درد دارید که به جان هم می‌افتید معلوم می‌شود کمبود آب و نان و اینگونه از امور نه کشورا را اداره می‌کنند نه جامعه را آرام می‌کند چیزی که کشور را اداره می‌کند و جامعه را آرام می‌کند همان خضوع در برابر خداست این که می‌بینید قرآن کریم همهٔ ابعاد را مطرح می‌کند برای آن که به ما بفهماند بنی اسرائیل نه به خاطر آنکه چیزی کم داشتند به جان هم افتادند که «تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» «تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ» که یکدیگر را می‌کشتند و یکدیگر را تبعید می‌کردند و مانند آن ... برای اینکه همه چیز تو زیش آماده اصل مواد هم فراهم و هیچ جایی هم برای نگرانی و طغیان نبود امّا اگر کسی بنده خدا نباشد فوراً در سهم دیگری تعدی می‌کند بجای این مقسط باشد قاسط می‌شود بجای اینکه به قسط دیگران احترام بگذارد به قسط دیگران تعدی می‌کند می‌شود قاسط لذا فرمود: «لا تعثوا فی الأرض مفسدین» شما منشأ فساد نباشید برای این که همهٔ امور را به شما دادیم اینچنین نیست که در این بیابان یا در آن محل کمبودی باشد تبعیضی باشد قبیله‌ای بر قبیله دیگر بخواهد بتازد اینچنین نیست «قد علم کلّ الناس شربهم» آن من و سلوی هم که نازل می‌شد اینچنین نبود که مال بعضی از قبائل باشد برای بعضی بیشتر و برای بعضی کمتر باشد و این که فرمود: «قد علم کل اناس مشربهم» با این که من و سلوی را عادلانه توزیع می‌کرد با این که آن تعطیل را هم عادذلانه توزیعمی‌کرد باز به جان هم می‌افتادند این که می‌بینید قرآن پشت سر هم می‌گوید فساد نکنید «و لا تعثوا فی الأرض مفسدین» یعنی ناشر فساد نباشید آن را باحال مؤکد هم ذکر می‌کند برای آن است که از درون اینها باخبر است می‌داند اینها را رها بکند اینها به فساد مبتلایند کسی که عادت کرده ظلم ببیند این تمرین ستم می‌کند منتها مقدورش نیست ظالم باشد وقتی قدرت پیدا کرد و ستم می‌کند اینها در مصر خبر ستمگری چیزی ندیدند تمرین می‌کردند ظالم بشرند چون هر چه دیدند ظلم دیدند وقتی هم که قدرت پیدا کردند شروع به ستم کردند تا به جایی رسیدند که «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» اینها جز ستم چیزی ندیدند تمرین ستمکاری کردند لذا چهل سال باید اینها سرگردان بشوند این نسل قطع بشود و یک نسل بفرمایید آخر به هیچ وجه قابل هدایت نبودند وگرنه خدای سبحان که نمی‌خواهد اینها را از شرّ مصر بیرون بیاورد و به شراره تیر مبتلا کند خداوند ارحم الرّاحمین است ملاحظه فرمودید آن آیاتی که به نحو معجزه‌آسا به نفع موسیٰ بود، مکتب موسیٰ (سلام‌الله‌علیه) بود، و علیه آل فرعون بود، آن نُه معجزه همه و همه حسّی بود و آنها دیدند از عصا که اژدها می‌شد از ید بیضا که علیه آنها بود از آن دم و طاعون و غمل و امثال ذلک که اینها را حسّی دیدند معجزاتی را هم که به نفع خودشان بود اینها را هم حسّاً دیدند، امّا چون «اشربوا فی قلوبهم العجل» این خوی بت‌پرستی در دلشان اشراب شد یعنی در ریشه‌های دلشان آبیاری شد محبت گوساله و بت‌پرستی هیچ چاره‌ای نبود تا این که نسل منقرض شود چله سال ماندند و بالاخره اینها منقرض شدند و آن نوزادانشان کم کم تربیت شدند و بعد کم کم یک حکومتی را برای انبیای بعدی تشکیل دادند تا یک چند صباحی توانستند روی پای خود باشید وگرنه اینها آن لیاقت را نداشتند که دارد این سرزمین بشوند و بساط عمالقه و جبارین را برچینند و یک حکومت اسلامی تشکیل بدهند فرمود: «اشربوا فی قلوبهم العجل» خوب چه باید کرد؟ «یتیهون فی الأرض اربعین سنّة» بالاخره چاره‌ای نیست اینها باید منقرض شوند و نسل نوردی کار بیاید که با نسل نو بشود کار کرد.
جواب سؤال: چون اینها روی اصالت حس و اصالت ماده یا به موسای کلیم می‌گفتند: خدای خودت را به ما نشان بده یا خدای دیدنی بیاور فکرشان اصولاً این بود.
و چون در منطقه ستم تربیت شدند و جز ستمگری چیزی تمرین نکردند الآن هم که دستشان رسید سعی کردند که یکدیگر را بکشند در همین سورهٔ مبارکه بقره آیهٔ 84 به بعد این است فرمود: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ» ما از شما میثاق و پیمان گرفتیم که کاری به هم نداشته باشید آخر چه کم دارید؟ آنکه می‌گوید توزیع ناعادلانه و شورش بپا می‌کند خوب اینجا که توزیع عادلانه بود آنکه شورش بپا می‌کند بی‌تقوایی است فرمود: توزیع که عادلانه است اصل مواد هم فراوان است برای چی به جان هم افتید «تقتلون أنفسهم» از شما که پیمان گرفتید شما کجا کمبود داشتید کجا تفاوت دیدید که به جان هم افتاده‌اید؟ در خصوص آب که فرمود: «قد علم کلّ اناس مشربهم» اینها هیچ تفاوت و تبعیض سرمایه‌داری و امثال ذلک نبود که به جان هم بیفتید همه یکسان بودند، بعد اینها تبدی لکردند و در خصوص منّ و سوی گفتند: ما عدس می‌خواهیم، سیر می‌خواهیم و پیاز می‌خواهیم و ... غرض اینکه قرآن کریم می‌فرماید: «قد علم کلّ اناس مشربهم» حالا سرّ این که پشت سر هم می‌فرماید: «قد علم کلّ اناس مشربهم» حالا سرّ این که پشت سر هم میهفرماید: فساد نکنید، ناشر فساد نباشید و برای این است که طبع آنها اینچنین است که تا موعظه و حکمت نباشد اینها به جان هم می‌افتند نشانه‌اش همان آیهٔ 84 و 85 سورهٔ بقره است که فرمود: «ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    سلام وقت تون بخیر چرا جلسات تفسیر به صورت منظم نیست و پراکنده است بعضاً

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی