display result search
منو
تفسیر آیات 54 تا 58 سوره بقره

تفسیر آیات 54 تا 58 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 135 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 54 تا 58 سوره بقره
- بررسی روایات ذیل آیه شریفه 54 در خصوص کشتار بنی‌اسرائیل
- خداپرستی حسی و لمسی بنی‌اسرائیل
- من و سلوی بنی‌اسرائیل
- گلایه خداوند از ناسپاسی بنی‌اسرائیل

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ٭
ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ
مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ٭ وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ
فَکُلُوْا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ٭
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭

در تتمه بحث گذشته که آیا واقعاً توبه بنی اسرائیل گذشته از ندامت نسبت به ماضی و عزم نسبت به آینده کشتار دسته جمعی در حقیقت توبه اینها یا ستم توبه اینها راه داشت باید به این نکته عنایت کرد که خضوع بنی اسرائیل در برابر فرمان موسای کلیم تا چه اندزه است اولاً چقدر به او ایمان آوردند؟ و آنها هم که به او ایمان آورند نحوه ایمان و خضوع آنها در برابر موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) چه اندازه بود و فکر حاکم بر مردم آن سرزمین در آن تاریخ چه بود؟ اولاً گروهی که به موسای کلیم ایمان آوردند بسیار اندک بودند در سورهٔ یونس جریان ایمان آوردن قوم موسیٰ را که ذکر می‌کند می‌فرماید: «فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن یَفْتِنَهُمْ» یعنی جزو گروه اندک کسی به موسای کلیم ایمان نیاورد آیهٔ 83 سورهٔ یونس این است که «فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن یَفْتِنَهُمْ» پس آنها که به حضرت موسای کلیم ایمان آوردند یک عده کمی از ذریه او بودند آن هم با ترس اینچنین نبود که نوع بنی اسرائیل به او ایمان آورده باشند مطلب دوم آن است که اینها هم که ایمان آوردند هم که ایمان آوردند ایمانشان مستحکم نبود تعبّد قطعی آمیخته باشد نشانه‌اش آن است که در جریان ذبح بقره که فرمود: خدای سبحان به شما دستور داده است گاوی را ذبح کنید گفتند: ما را مسخره می‌کنی، خوب اگر یک وقتی به دستورات پیغمبرش متعبّد باشد دیگر نمی‌گوید «أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً» آیهٔ 67 سورهٔ بقره این است «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً» ما را مورد استهزاء قرار داده‌ای «قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» من به خدا پناه می‌برم اگر جاهل باشم چرا که استهزاء مال جاهلین است خوب اگر قوم موسی بنی اسرائیلی که به موسای کلیم ایمان آوردند متعبّد بودند دیگر نمی‌گفتند ما را مسخره می‌کنی، کسی که در برابر دستور موسای کلیم می‌گوید: «أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً» اگر موسای کلیم دستور بدهد که شمشیر بگیرد و در تاریکی یکدیگر را بکشید اینها می‌گویند سمعاً و طاعتاً؟ تا انسان بگوید «فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» شما یکدیگر را با آن هفتاد هزار نفر کشید خدای سبحان مثلاً توبه شما را پذیرفت از طرف دیگر همین‌ها هستند که می‌دانستند موسای کلیم پیغمبر است لذا اذیت او دریغ نداشت در سورهٔ صف آمده است که آیهٔ 5: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ» یک اعتراض و کلمه‌ای موسای کلیم نسبت به آل فرعون دارد یک گله‌ای هم نسبت به قوم خود دارد آنها که می‌دانند موسای کلیم پیغمبر است نسبت به این کسانی که می‌دانند موسای کلیم پیغبمر است می‌فرماید: «یَاقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ» شما که می‌دانید من پیغمبرم چرا مرا آزار می‌دهید؟ خوب اگر قومش اینچنین بودند که در برابر آن پیام سنگین فوراً است به شمشیر می‌شدند و آن کشتار هفتار هزار نفر را امتثال می‌کردند و اگر نرسیده بود دستور خدای سبحان که از این به بعد کشتن لازم نیست باز همچنان به کشتار ادامه می‌دادند اگر قصص اینچنین خاضع و متعبد بودند که پیغمبرشان را اینچنین آزار نمی‌دادند، فرمود: «وَقَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ» و این موعظه حضرت هم در آنها اثر نکرد به شهادت ذیل آیه که فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» چرا؟ چون «وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» اینها گرفتار زیغ و انحراف قلب شدند خدا قلب مریض را مریض‌تر می‌کند خدا قلب منحرف را منحرف‌تر می‌کند بعد در ذیل آیه فرمود: اینکه ما گفتیم چون اینها دچار زیغ قلب بودند قلبشان را منحرف‌تر کردیم نه یعنی مرض فرستادیم، انحراف فرستادیم تون فقمان را گرفتیم این که فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» یعنی فلم من حرفوا حرف الله قلوبهم نه یعنی خدا یک چیزی از غیب نازل کرده است به نام ضلالت به نام زیغ و انحراف قلب که بر زیغ و انحراف اینها افزود بلکه فرمود: «وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» کسی که فاسق شد ما توفیقمان را از او می‌گیریم وقتی توفیق را از او گرفتیم او به حال خود رها می‌شود وقتی بحال خود رها شد بر انحرافش افزوده می‌شود در بحث‌های قبل هم ملاحظه فرمودید که ضلالت فرستادنی نیست که خدای سبحان کسی را گمراه کند آن توفیق است که فرستادنی است همینی که توفیق سلب شد دیگر تنخص قدرت اهتدیٰ ندارد و سقوط می‌کند و لذا فرمود: ما اگر گفتیم «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» نه یعنی واقعاً قلب اینها را منحرف کردیم بلکه هدایتمان را از اینها گرفتیم توفیق به اینها ندادیم اینها منحرف بودند منحرف‌تر شدند امّا جو حاکم بر مصر خواه دربارهٔ آل فرعون خواه دربارهٔ بنی اسرائیل این است دربارهٔ بنی اسرائیل که ملاحظه فرمودید لحظه به لحظه یا می‌گفتند خدای دیدنی برای ما بیاور یا خدای خودت را به ما نشان بده یا می‌گفتند: «اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» یا می‌گفتند «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» امّا آنچه که فرعون بر آن بود آنهم به همین اصالت حسّ خیال می‌کرد که اگر موسای کلیم یک خدای دیگر دارد آن خدا حتماً دیدنی است و چون در زمین مصر را اطراف مصر خدای موسیٰ وجود ندارد وگرنه او می‌دید حتماً در آسمان است لذا به هامان دستور داد قصری بساز یا رصدخانه‌ای ترتیب بده که من خدای موسیٰ را ببینم این فکر حاکم بر مصر و آل فرعون و بنی اسرائیل بود که هر موجودی مادی است و چیزی که ماده ندارد خرافی است و تنها راه شناخت هم در نتیجه راه حس است لذا می‌گوید اگر موسای کلیم خدایی داشته باشد حتماً دیدنی است چون در زمین نیست و ما از زمین اطلاع داریم پس اگر باشد در آسمان است لذا یک قصری ترتیب بده یا رصدخانه‌ای بساز که من از دور آسمان و موجودات آسمانی را ببینم ببینم آیا خدای موسیٰ در آسمان هست یا نه؟ گرچه می‌دانم که نیست یک همچو تعبیری هم دارد این فکر حاکم بر مردم آن روزگار بود در سورهٔ قصص یک مقدار از این جریان را مطرح می‌کند و در سایر قسمتها هم بقیه‌اش را مطرح می‌کند آیهٔ 38 سورهٔ قصص این است که «وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی» کسی که مربی و مدبّر باشد و قانون و سعادت شما باشد و قانون و سعادت شما را تأمین کند غیر از من نیست قبلاً هم ملاحظه فرمودید که منظور فرعون این نبود که من اله شما هستم یعنی خالق شما هستم من اله شما هستم یعنی زمین و آسمان و شما و نیاکان شما را من خلق کرده‌ام، فرعون معتقد بود که خودش مانند افراد دیگر پدر و مادری دارد و مانند افراد دیگر می‌میرد و خالق اینها خداست سخن در ربوبیّت است نه خالقیّت و آنچه انبیا با آن روبرو بودند همان شرک ربوبی بود می‌گفتند تدبیر کار مردم یا به عهده فرشتگان است یا به عهده جنّتیان است یا به عهده بزرگان بشر است یا به کسانی مانند آن و ... اینها را مرام بت‌پرستی تشکیل می‌داد فرعون می‌گفت: هر چه هست مادی است آنکه صلاح شما را تأمین می‌کند من هستم من اگر گفتم در تمدن شما بی‌حجابی سهم دارد شما باید بپذیرید گفتم، در تمدن شما فلان عمل نقش دارد شما باید بپذیرید مربی و مدبر شما من هستم نه آفریدگار شما من هستم اگر می‌گفت «أنا ربّکم الأعلی» در همین زمینه بود اگر می‌گفت «ما علمت لکم من اله غیری» در همین زمینه بود وگرنه خودش هم مانند دیگر بت‌پرستان مصر معبودی داشت و آن معبود را می‌پرستید که آل فرعون به او گفتند اگر توبه موسای کلیم مجال بدهی «یزرک و الهتک» تو و خدایان تو را هم از بین می‌برد بنابراین او بیش از این حرفی نداشت که الآن هم سران استکبار این حرف را دارند اینچنین نیست که اگر می‌گفت «ما علمت لکم من اله غیری» حرفی بالاتر از حرف سران استکباری امروز باشد همین حرف بود آنگاه چون معتقد بود هر موجودی ماید است و تنها راه شناخت حس است به آتش و ملاءش دستور داد گفت به اینکه «فاوقد لی یاهامان علی الطین» به این گل آتشی روشن کند بنایی بنا کن یا بصورت و صد خانه باشد ارتداد آهنی یا غیرآهنی استفاده کن رصدخانه بساز یا یک قصر مرتفعی بساز که من بالاخره آسمان را از نزدیک ببینیم، ببینیم که خدای موسیٰ در کجاست «فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً» صرح آن قصر باز و روشن است «لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَى إِلهِ مُوسَى» شاید اله موسیٰ در آسمان باشد در زمین که نیست، خیال می‌کرد همان طوری که ستاره‌ها را با رصد و صرح می‌توان دید، اله موسیٰ را هم می‌توان دید، گرچه در کنار این سخن این حرف را زده است که «وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ» گرچه من گمانم این است که او دروغ می‌گوید معاذ الله این گمان به بعضی جزم است یعنی من یقین دارم که او دروغ می‌گوید ولی برای اتمام حجّت شما یک رصد خانه‌ای یا یک قصه مرتفعی بسازید تا من آسمان را ببینم تا روشن بشود که خدای موسیٰ نه در آسمان است نه در زمین و غیر از من کسی مدبّر نیست این که گفت: «وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ» نه یعنی من گمان می‌کنم که معاذ الله موسای کلیم دروغ می‌گوید و مظنّه در برابر جزم باشد بلکه در اینگونه از موارد مظنّه در مقابل یقین است چه اینکه خدای سبحان از او تعبیر می‌کند که فرعون گمان داشت که قیامتی نیست نه فرعون یقین داشت که قیامتی نیست اینکه دربارهٔ فرعون دارد که «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ» اینها گمان کردند که به سوی ما بر نمی‌گردند نه یعنی مظنّه در برابر گمان بلکه مظنّه به معنای یقین یعنی اینها یقین داشتند که به موسی ما برنمی‌گرداند چون در همین آیهٔ بعد یعنی آیهٔ 39 باز مظنّه در برابر انکار معاد است که معنی جزم دارد فرمود: «وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ» اینها استکبار داشتند گمان داشتند که به سوی ما بر نمی‌گردند نه اینها که منکر معاد بودند به این نحو که مظنّه داشتند معادی نیست. الآن مادیّین که منکر معادند یا وثنیّین حجاز که منکر معاد بودند در حد مظنّه نبود بلکه در حد جزم بودند اینها می‌گفتند: یقیناً وقتی بمیرم از بین می‌رویم می‌گفتند: «ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» انسان با مردن نابود می‌شود الآن منکرهای الحادی می‌گوید: مرگ یعنی نابودی فرعون که نسبت به معاد جزم به عدم داشت خداوند سبحان از آن تعبیر به مظنّه کرده است فرمود: اینها گمان کردند که به سوی ما برنمی‌گردند مثل این که ما هم در تعبیراتمان به منکرین می‌گوییم اینها خیال کرده‌اند که معادی نیست نه اینها به زعم خودشان به جهل مرکبی که دارند یقین دارند که قیامتی نیست ولی ما هنگام تعبیر می‌گوییم اینها گمان کرده‌اند که قیامتی نیست خیال می‌کنند که قیامتی نیست نه یعنی که آنها واقعاً در حدّ خیال و گمان می‌اندیشند آنها به زعم خودشان در جهل مرکب یقین دارند که معادی نیست ولی ما تعبیر عرفیمان این است که اینها گمان می‌کنند که قیامتی نیست گمان می‌کنند خدا و معادی نیست خوب یک ملحد که می‌گوید: انسان خبر از ماده سر بر نتافت و جز به ماده سر نمی‌سپارد و قرآن کریم از اینها یاد کرده است که «نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ» «نَمُوتُ وَنَحْیَا» هم قیامت را منکرند «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا» هم مبدأ را منکرند و می‌گویند «وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ» دربارهٔ این گروه اگر بخواهیم تعبیر کنیم می‌گوییم این مارکسیستها خیال کردند خدایی نیست خیال کردند که قیامتی نیست نه یعنی انیها متخیّلند می‌گوییم آنها گمان می‌کنند قیامتی نیست نه یعنی آنها ظانّ هستند آنها روی جهل مرکبشان یقین دارد که معاد و قیامتی نیست امّا در تعبیراتمان این چنین بیان می‌کنیم یعنی آنچه که اینها می‌گویند در حد گمان و خیال است علم نیست چون علم آن است که مطابق با واقع باشد بنابراین اینکه خدای سبحان فرمود که اینها گمان کردند که به سوی ما بر نمی‌گرداند نه یعنی به عدممعاد مظنّه دارند اینها یقین دارند که معادی نیست روی جهل مرکبشان دربارهٔ آن جمله هم که گفت: «انّی لا ظنّه من الکاذبین» آنها هم یک همچنین تعبیری دارند یک مارکسیست اگر بخواهد از یک الهی و و یک موحّد نام ببرد می‌گوید: اینها خیال می‌کنند خدایی هست آنها هم یک چنین تعبیری دارند هر کسی که به یک مطلبی قاطع است نسبت به رقیب فکری و مکتبی‌اش تعبیر خیال و گمان دارد یک ملحد اگر بخواهد از یک موحّد نام ببرد می‌گوید: اینها خیال کردند که عالم خدایی دارد، اینها گمان می‌کنند که انسان بعد از مرگ زنده می‌شود اینها گمان می‌کنند با خیال می‌کنند که انسان بعد از مرگ زنده می‌شود اینها گمان می‌کنند با خیال می‌کنند که کسی به داد انسان می‌رسد، آنها هم یک چنین تعبیری دارند و این یک تعبیر رایج ادبی است اگر کسی به یک مطلب یقین داردنسبت به مطلبهای دیگر تعبیر به مظنّه و خیال می‌کند یعنی آن مطلب مطلب علمی نیست بلکه مطلب ظن و خیال است بنابراین فکر حاکم در آن محدوده اصالة ماده بود و فرعون بعد از این به زعم خود یقین پیدا کرد در زمین خدای موسیٰ نیست به این فکر افتاد لابد در آسمان است و اگر در آسمان باشد حتماً دیدنی است و اگر دیدنی است من با رصدخانه یا با صرح مجلل آن را می‌توانیم ببینیم این همان فکر الحادی است که هر موجودی مادی است و عکس نقیضش این است که هر چه ماده ندارد وجود ندارد وجود ندارد خوب این مردم که فکر حاکم بر آنها اصالت ماده است از طرفی هم خدای سبحان فرمود: جز ذریه‌ای از قوم موسیٰ کسی به او ایمان نیاورد آنهم «فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ» اینها هم که تازه ایمان آوردند از هیچ اذیّتی دریغ نکردند که خدا فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» آن وقت در این جوّ و محدوده چطور هرز می‌شود که خدا به این مردم بگوید توبه شما کشتار دسته جمعی نسبت به یکدیگر است «فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» آنها هم اطاعت کرده باشند و هفتاد هزار نفر را کشته باشند، در آیات قبلی هم خواندیم گاهی در مورد یقین مظنّه یاد می‌شود مثل این که وقتی خدای سبحان خاشعین را می‌ستاید می‌فرماید: «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ» که این بحثش قبلاً گذشت آیهٔ سورهٔ بقره که بحثش قبلاً گذشت این بود «وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ٭ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» خاشعین را که خدای سبحان می‌ستاید می‌گوید اینها گمان دارند که به ملاقات ما می‌آیند اینها از مواردی است که ظن به معنای یقین است و نکته تهدید هم بیان شد که قیامت به قدری مهم است که اگر کسی مظنّه هم داشته باشد باید بترسد چون مظنون که تو می‌شد به ظن اثر قومی می‌دهد چرا از یک امر یقینی به یک امر ظنّی تعبیر شده است برای این که یک نکته مصحح دارد که چرا بجای کلمه یقین کلمه ظن آمده است این است که قیامت بقدری سنگین است که اگر کسی یقین هم نداشته باشد و فقظ ظن داشته باشد باید از قیامت برسد همان احتجاج امام صادق (سلام‌الله‌علیه) به ابن ابی العرجاء بعد از آنهمه براهین تمسّک کردند فرمود: بسیار خوب شما چون براهین را نمی‌پذیرید اگر حرف ما راست بود چه این که راست است شما چه می‌کنید؟ اگر حرف شما راست باشد که راست نیست اینها که اهل عبادت حج و طوافند که ضرر نکرده‌اند زیرا به زعم شما انسان با مردن نابود می‌شود وقتی نابود شد یک شیء معدوم را کسی آزار نمی‌کند نمی‌گوید چرا وقتی زنده بودی عبادت کردی؟ حج کردی؟ طواف کردی؟ اگر حرف تو راست باشد که نیست اینها که کنار کعبه دارند طواف می‌کنند بعد از مرگ آسیبی نمی‌بینند امّا اگر حرف ما راست باشد که راست هست شما چه می‌کنید؟ این در آخرین مرحله در مقام نصیحت خود احتمال هم برای انسان منجز است یعنی مسأله قیامت بقدری مهم است که خود احتمالش کافی است که انسان احتیاط کند.
جواب سؤال: این «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» یا در حد یک امر امتحانی بود نظیر ذبح اسماعیل (سلام‌الله‌علیه) بود که «إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» که در هر یک امر امتحانی بود و بعد خدای سبحان فرمود که امتثال خارجی لازم نیست یا همان احتمال که بعضی داده‌اند که توبه کنید و خود را بکشید یعنی آن خوی خودسری و شهوترانی و این فکر جاهلی را ذبح کنید و یا «فتوبوا الی بارءکم» به استناد آن روایات مرسل که سندی ندارد و محتوای آن هم قابل عرضه نیست و آنها هم قابل عرضه نیست. آنها واقعاً دست به شمشیر بردند و تا غرونف هفتادهزار نفر را کشتند بعد دستور رسید که بس است و اینها اینقدر خاضع بودند یا به شهادت قرائن متصله و منفصله نمی‌شود گفت: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» امر منجری است که آنها امتثال کردند چون سه احتمال بود و هنوز این آیه بحثش باز است هنوز به جزمی نمی‌توان گفت: کدام احتمال منجّز است.
جواب سؤال: آن قتل قتل منجز است نه قتل امتحانی آن آیهٔ 66 سورهٔ نساء می‌گوید: اگر ما قتل منجز را بر اینها تثبیت کنیم «مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ» نه قتل امتحانی را.
امّا فرمود: «وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى» اینها وقتی از دریا نجات پیدا کردند یعنی همین که از مصر بیرون آمدند، به زندگی روستائی داشتند نه زندگی عشایری به زندگی شهری در این بیابان بودند خدای سبحان می‌فرماید: گرچه موسیٰ کلیم به دستور ما شما را از مصر بیرون آورد و شما را از شرّ فرعون نجات داد امّا همهٔ امکانات رفاهی را برای شما فراهم کردیم به ابر دستور دادیم بالای سر شما مانند چتر سایه بیفکند تا شما از حرارت آفتاب نجات پیدا کنید و به من و سلوی هم دستور دادیم کنار سفره شما حاضر شوند روی درختها حاضر شدند، روی توبه‌ها حضار شوند آن ترنجبین را بگیرید به منزله خورش شما باشد و این مرغ را هم بگیرید و غذای شما و پناهگاه شما تأمین خواهد بود این نعمتها را ما به شما دایدم از این نعمت خدای سبحان در چند جا یاد می‌کند یکی همین آیهٔ محل بحث است یکی آیهٔ 160 سورهٔ اعراف است که می‌فرماید «وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى» ما بر را بر اینها به عنوان سایه‌بان مأمور کردیم چون ابرها در اختیار ریاحند و ریاحها و بادها رسالت خدای سبحان را به عهده دارند که فرمود: «وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ» بادها سمت رسالت و پیام‌آوری خدای سبحان را دارند اینها مؤمورند که ابرها را جابجا کنند همان بادها ابرها را جابجا می‌کنند و بر بالای سر اینها به عنوان مظنه و سایه‌بان قرار می‌دهد در مدینه مسجدی هست به نام مسجد الغمامه که روزی رسول خدا (سلام‌الله‌علیه‌وآله) حالا نماز عید بود یا نماز غیرعید از شهر بیرون آمدند به منطقه وسیعی که آن روز جزو شهر نبود و بیابان باز بود زیر آسمان نماز خواندند چون هوا خیلی گرم بود غمام و ابری به فرمان خداوند سایه‌افکن بر سر همهٔ نمازگزاران و پیامبر و به احترام آن کرامت و اعجاز آن محل را مسجدی ساختند به نام مسجد الغمام وهم اکنون در مدینه است این هست که اینها جزو کراماتی است نصیب اولیای الهی خواهد شد فرمود: ما این کار را کردیم «وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى» بعد به اینها گفتیم «کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ» امّا این با همهٔ این کرامتها «ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» دیگر از اینها قدردانی شنیده باشد یا اینها شکر کرده باشند نبود فرمود: اینها به خودشان ستم کردند با این همهٔ نعم دربارهٔ بنی اسرائیلی که گرفتار اصالت حسّند خدا می‌فرماید: ما هر معجزه‌ای که دادیم در اینها اثر نکرد، معجزه بعدی از معجزه قبلی قوی‌تر بود «وَمَا نُرِیهِم مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا» ما آیات و معجزات فراوانی به اینها نشان دادیم که هر کدام از دیگری از دیگری بهتر و «وَمَا نُرِیهِم مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا» ای اکبر من مثلها اخت یعنی مثل این که در کتابهای نحوی می‌گویند باب کان و اخواتها یعنی امتثالها نه اخت یعنی خواهر، اخت یعنی مثل «کلّما دخلت امّة لعنت اختها» یعنی لغت مثلها ماهر معجزه‌ای که دادیم از معجزه دیگر قوی‌تر بود ولی در اینها اثر نکرد کسی که گرفتار اصالت حس است با مشاهده این همه معجزات باز هم متنبّه نمی‌شود لذا خدا می‌فرماید: به این که ما یک معجزه و دو معجزه نفرستادیم نه معجزه علیه آل فرعون به نفع اینها فرستادیم و چندین معجزه مستقیماً غیر از آن نُه معجزه برای اینها فرسادیم آن نه معجزه‌ای که سلاح موسای کلیم بود از قبیل ید بیضا، عصا، دم، تمّل، این آیاتی که بنی اسرائیل یکی پس از دیگری پس از دیگری مبتلا شده بودند طاعون و مانند آن می‌فرماید: این معزجات که ما فرستادیم «وَمَا نُرِیهِم مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا» غیر از آن آیاتی است که به عنوان نعم بر بنی اسرائیل نازل کرده است نظیر تظلیل غمائم نظیر انزال من و سلوی و امثال ذلک در پایان این آیات نوعاً گلایه خداست فرمود: «ما ظلمونا و کانوا انفسهم یظلمون» آنگاه می‌فرماید: ما به اینها گفتیم شما باید بروید و در بیت المقدس اسکان گزینید و ظالمین و جبارین را از آنجا بیرون کنید و آنجا مسکن گزینید «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوْا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ» گفتیم: وارد این محل بشوید و از روزی‌هایی که خدای سبحان از پیش برای شما معین کرده است و بعداً هم ادامه می‌دهد استفاده کنید و از این در مخصوص وارد شوید چون این منطقه چندین در داشت و به حالت خضوع و خشوع در پیشگاه خدای سبحان وارد شوید وقتی هم می‌خواهید وارد شوید در خدای سبحان طلب آمرزش و مغفرت کنید «حطّ الذنب» یعنی گناه را ریخت، خدای سبحان گناه را سخط می‌کند خطّ یعنی فروافتاده فرمود: شما بگویید حطة یعنی خدای سبحان گناهان ما را فروریز ببخش که برای دوری دوش ما نباشد مثل این که انسان درحال رکوع می‌گوید: سبحان ربّی العظیم و بحمده» در حال سجود می‌گوید «سبحان ربّی الاعلی و بحمده» این یک نحوه تأدیب دینی و تعبد است، حالا یا یک کلمات دیگری که خلاصه این است که خدایا از گناهان ما صرف نظر کن، اگر این کارها را کردید «نغفر لکم خطایاکم» اگر این کار را کردید هم اشتباهات گذشته را ما می‌بخشیم و هم پاداش نیکی به محسنان عطا می‌کنیم و «مسنزید المحسنین» خوب این یک دستور ساده این دستور ساده را خداوند می‌فرماید که عمل نکردند «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» در اینها ستمکاراناشن که کم هم نبودند حرف ما را عوض کردند ما چیزی به اینها دستور دادیم اینها چیزی دیگر گفتند: ما چیزی به اینها ابلاغ کردیم اینها جور دیگر به همدیگر ابلاغ کردند خوب گروهی که تا این اندازه حاضر نیت اطاعت خدا را به عنوان تعبّد بپذیرد آن فرمان سنگین را می‌پذیرد که یک روز تا غروب هفتاد هزار نفر افارد یک قبیله و خانواده یکدیگر را بکشند «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» آنگاه می‌فرماید: «فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» اینها که ستم کردند ما عذابی از آسمان بر اینها نازل کردیم برای اینکه اینها فاسق بودند امّا حالا آن عذاب چه بود؟ و نحوه تبدیل چه بود باید در بحث‌های بعد روشن بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:26

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی