display result search
منو
تفسیر آیات 54 تا 56 سوره بقره – بخش دوم

تفسیر آیات 54 تا 56 سوره بقره – بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 171 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 54 تا 56 سوره بقره – بخش دوم
- سازگاری حکم قتل بنی اسرائیل با توبه
- لطف الهی
- شراکت والدین در کار نیک فرزندان
- اصالت الحسی بودن بنی اسرائیل زمان موسی (ع) و یهودیت زمان حضرت رسول (ص)

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ
ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ ٭ وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ٭ ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ


در شمارش نعمی که خدای سبحان بر بنی‌اسرائیل روا داشت مسئله نجات بنی اسرائیل و غرق فرعون مطرح شد، مسئله نزول تورات مطرح شد که اینها قابل درک است امّا این مسئله که خدای سبحان فرمود: شما بعد از مشاهده آن همه آیات و بیّنه، عجل را به عنوان معبود اتخاذ کردید ما از شما عفو کردیم تا شما شکر کنید و این خود نعمت است این باید درست روشن شود. که این چه نعمتی است؟ یعنی بعد از این که اتخاذ عجل کردند خدای سبحان بوسیله موسیٰ کلیم (سلام‌الله‌علیه) دستور داد که توبه کنید و یکدیگر را بکشید این کشتار عمومی وقتی حاصل شد توبه شما مقبول می‌شود و اگر این توبه قبول شد دیگر از عذاب جهنم نجات پیدا می‌کنید آیا این نعمت است این عفو است تا اینها شکر کنند این که فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ٭ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» اگر خدای سبحان به اینها دستور داد که توبه کنید یعنی نسبت به گذشته نادم باشید و نسبت به آینده عزم قطعی بر ترک داشته باشید بعد فرمود در تتمه توبه باید یکدیگر را بکشید «فاتتلوا انفسکم» و اینها این کار را کردند اگر این کار را کردند دیگر جایی برای عفو نیست تا بفرماید عفو کردیم تا شما شاکر باشید یک حکم تخفیفی باید در این بین باشد البته اگر خدای سبحان دستور بدهد که بنی اسرائیل به جرم اینکه گوساله پرستی باید یکدیگر را بکشید فرمان حق است چه اینچه موسای کلیم هم فرمود: که اینکه «ذلکم خیر لکم عند بارءکم» ولی خدای سبحان فرمود: اگر من به این قوم بگویم شما در برابر گناه خودتان را تبعید کنید یعنی جلای وطن کنید از این شهرتان بیرون بروید یا یکدیگر را بکشید هر دو برای اینها خیر است. ولی اینها این کار را نمی‌کنند اگر قومی اینچنین بودند که خدا بفرمایید من اگر دستور بدهم که جلای وطن کنید و از وطن هجرت کنید اینها اهل هجرت در ترک وطن نیستند من اگر بگویم یکدیگر را بکشید نظیر حدودی که برای مرتدین است، برای اینها خیر است ولی اینها این کار را نمی‌کنند، دربارهٔ یک همچنین قومی اگر خداوند امر کرد که اینکار را بکنید آیا اینها می‌کنند اینکار را یا نمی‌کنند؟ اگر نمی‌کنند پس معلوم است که آن عفو ناظر به آن نبود که اینها چون در دنیا این کار را انجام دادند از عذاب قیامت رهایی یافتند اگر می‌کنند این قوم به آن حد از خضوع رسیده‌اند که اگر خدای سبحان امر کند که یکدیگر را بکشید یا از وطن هجرت کنید اینها اینقدر مسلم و منقاد و مطیع هستند. پس چرا خدای سبحان می‌فرماید به اینکه اینها در برابر دستورات ما خاضع نیستند در سورهٔ نساء آیهٔ 66 می‌فرماید: «و لو انّا کتبنا علیهم» این دربارهٔ اهل کتاب عموماً و یهود خصوصاً نازل شده است فرمود: «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِیَارِکُم مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ» ما اگر دستور هجرت بدهیم که بگوییم از این محل باید هجرت کنید یا دستور بدهیم که یکدیگر را بکشید آنها حرف ما را اطاعت نمی‌کنند اگر حرف ما را اطاعت کنند برای آنها خیر است البته عبد محض می‌داند که هر چه مولا بگوید به نفع اوست اگر خدای سبحان دستور بدهد که شما برای جبران گناه یکدیگر را بکشید نظیر حد مرتد، یا از وطن منجلی شوید، جلای وطن کنید مانند هجرت، اینها خیر است چون خدای سبحان جز به خیر به چیزی امر نمی‌کند «قل امر ربّی بالقسط» خدا جز به قسط و عدل به چیزی امر نمی‌کند، پس یقیناً این امر خیر است ولی در همین آیهٔ 66 سورهٔ نساء فرمود: اگر ما بر اینها قتل بنویسیم اینها انجام نمی‌دهند «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» یکدیگر را بکشید نه اینکه انتحار کنید و یعنی بعضی بعضی را بکشید نظیر «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» اینکه گفته‌اند وقتی داخل خانه‌ها می‌شوید برخود سلام کنید یعنی کسی که داخل منزل شد بر کسانی که داخل منزل هستند سلام کند، البته ادب دینی هم بر این است که اگر کسی وارد اتاق شد و در اتاق کسی نبود به احترام آن فرشته‌هایی که با او هستند سلام بکند یا «السّلام علینا» یا «السّلام علیکم» آن یک ادب دیگری است امّا آیهٔ ناظر به آن است «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ» یکدیگر به منزله نفس هستند اینکه فرمود «ان اقتلوا أنفسکم» یعنی یکدیگر را بکشید. فرمود: اگر ما یک همچنین حکمی را برای اینها الزام کنیم «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِیَارِکُم مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ» جز گروه اندک کسی این امر را اطاعت نمی‌کند البته اگر اطاعت کنند به نفع اینهاست «وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتاً» اگر اینها این دستور شاق را انجام بدهند برای خود آنها خیر است موفقیت خودشان را تثبیت می‌کنند چون هر عمل خیری که انسان انجام می‌دهد خود را ثابت‌تر و پایدارتر می‌کند و نمی‌لغزد شیطان اگر بخواهد نفوذ کند از راه لغزاندن نفوذ می‌کند نظیر آنچه دربارهٔ آدم و حوّا گذشت «فأضلهم الشّیطان» ضلّت یعنی لغزش. اضلال با ض یعنی لغزاندن «فأضلها» یعنی نگذاشت اینها ثابت قدم شوند با تثبیت اینها مخالف بود نگذاشت اینها خودشان را نثبیت کنند. در این کریمه فرمود: اگر دستورات شاقّ ما را انجام بدهند و خودشان را تثبیت کنند برای اینها خیر است ولی نمی‌کنند خوب پس خدای سبحان از اهل کتاب عموماً و از بنی اسرائیل و یهودی‌ها خصوصاً خبر داد که اگر ما بر اینها قتل مقرّر کنیم نمی‌کنند. آیا در آنجا که فرمود: ما گفتیم «فتوبوا الی بارءکم فاقتلوا انفسکم» قتل را مقرّر کرد و آنها انجام دادند یا قتل را مقرّر نکرد. اگر قتل را مقرّر کرد و آنها انجام دادند دو اشکال است یکی اینکه چرا در آیهٔ 66 سورهٔ نساء فرمود: ما اگر دستور قتل بدهیم اینها نمی‌کنند مگر گروه کم در حالی که آنجا به همهٔ گوساله‌پرستان خطاب کرد «فاقتلوا انفسکم» اشکال ثانی همان اشکال گذشته است که فرمود: «ثمّ اتخذتم العجل من بعدذلک و عفونا عنکم» ما را از شما عفو کردیم خوب اگر نمی‌خواست عفو کند چه می‌کرد؟ یا ضاعقه می‌آمد و اینها را از بین می‌برد که آسانتر بود صاعقه اگر بیاید اینها را از بین برد آسانتر است از اینکه اینها در تاریکی شمشیر بگیرند پدر پسر را بکشد و برادر برادر را بکشد و مانند آن که خوب اگر خدا عفو نمی‌کرد پس چه می‌کرد؟ از این کار سنگین‌تر که تحمیل نمی‌کرد. و این قتل است که سنگین‌ترین تعذیب است که انسان دست به شمشیر کند و اعضای خانواده یکدیگر را بکشید یا اعضای قبیله یکدیگر را بکشد این که فرمود: «ثمّ عفونا انکم» یعنی ما دستور دادمی و شما این کار را انجام دادید و بعد ما عفو کردیم خوب اگر عفو نمی‌کرد چه می‌کرد پس اگر «فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» ناظر به این مطلب باشد که خدای سبحان قتل را بالفعل بر اینها مقرر کرد. و همهٔ اینها را انفصال کرد این دو اشکال دارد. و امّا اگر چنانچه این قتل همان تهذیب نفس یا قتل اختیاری باشد نه قتل طبیعی نظیر «موتوا قبل أن تموتوا» و امثال ذلک باشد این هیچکدام از این دو اشکال را ندارد و نه با آیهٔ 66 سورهٔ نساء مخالف است نه با عقل چون خداوند فرمود: شما بکشید آن خوی سرکش را و شهوت را رام کنید و من با همین دستور توبه و تهذیب از شما عفو کردم شما هم کسی نیستید که من بگویم حکم ارتداد را خودتان در بین خودتان جاری کنید انجام بدهید که یکدیگر را بکشید شما اهل اینکار نیستید و این هیچ محذوری ندارد یا اگر چنانچه دستور قتل به عنوان انشاء یک امر امتحانی صادر شده است عفو ناظر به آن باشد که ما نگذاشتیم حکم انشائی یا امتحانی به فعلیت برسد نظیر آنچه دربارهٔ ذبح اسماعیل (سلام‌الله‌علیه) آمده است که خدای سبحان به ابراهیم (سلام‌الله‌علیه) در عالم ملکوت که منزه از وسوسه است دستور ذبح پسر داد. ابراهیم (سلام‌الله‌علیه) گفت: «یا بنی این اری المنام انی اذبحک» بعد هم خدای سبحان فرمود به این که «نادینا أن صدّقنا رؤیا یا ابراهیم نادینا یا ابراهیم که آن رؤیا را تو تصدیق کردی در مقام علم خواستیم تو را امتحان کنیم تو امتثال کردی یا باید آن قصد بر همین حدّ باشد که به فعلیت نرسد آنگاه محذورش کمتر است البته ما با عقل هم سازگار است و با آیهٔ 66 سورهٔ نساء هم منافات ندارد نه مناسبت دارد.
جواب سؤال: بله مسخ هم کرده است عده‌ای را در همان آیهٔ مسخ بنی اسرائیل این هم آمده است ولی این را دربارهٔ خصوص آن کسانی که حرمت روز شنبه را نگه نداشتند و درماهی گیری، حیله کردند، دربارهٔ خصوص آنها فرمود: که ما اینها را مسخ کردیم منتها چون حیله‌کنندگان گروه مخصوص بودند خدای سبحان دربارهٔ آنها می‌فرماید: به اینکه آن گروه مخصوص را مسخ کرده‌ایم در همین سورهٔ مبارکه بقره آیهٔ 65 این است که «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ» فرمود در بین شما کسانی بودند که حیله می‌کردند روز شنبه ما با اینکه گفتیم روز شنبه صید نکنید اینها صید نمی‌کردند ولی آن آبراه را روز شنبه می‌بستند که ماهی‌ها جمع شوند و روز یکشنبه ماهیهای فراوانی صید نمی‌کردند ولی آن آبراه را روز شنبه صید نکرده بودند امّا حیله اصیار داشتند ما اینها را بصورت قردة در آوردیم این هم در همان حد است افقاً انسان قردة می‌شود.
جواب سؤال: خوب پس این می‌شود مرحله سوم که یک نحو تخصیصی باید باشد چون 3 بیان قبلاً عرض شد که یا این ناظر به تقل آن خوی سرکش است که عده‌ای احتمال دادند یا دستور قتل آمده است نظیر ذبح اسماعیل (سلام‌الله‌علیه) ولی بداء حاصل شده است که یک احتمال دوم است یا فرمان قتل آمده است ولی یک گروه اندکی دست به کشتار زدند و از اکثری عفو کرده است که احتمال سوم بود وگرنه اگر اکثری یکدگر را می‌کشتند و یک گروه کمی ماندند که این عفو نیست یک تخصیصی بالاخره باید باشد و الاّ آن معنای کلامی که در آن روز قبل عرض شد این خوب هست امّا اگر تمام راهها بسته باشد همان راه را باید طی کنیم که عفو شدید یعنی شما را از عذاب ابد نجات دادیم امّا خوب چندین مقوله می‌طلبد.
خدای سبحان به اینها گفت: که توبه کنید بعد یکدیگر را بکشید من از شما عفو کردم خوب چی عفو کرد؟ عفو آن است که یا حکم صادر نکند یا حکم صادر شده را بداءً نسخ کند یا حکم صادر شده را وقتی به فعلیت رسید بقاء عفو کند هیچکدام از اینکارها را نکرد بعد فرمود: «ثمّ عفونا عنکم» آیهٔ 66 سورهٔ نساء هم می‌گوید: اینها اهل نیستند که اگر ما بگوییم خود را بکشید بکشند اینها اهل اینکار نیستند «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِیَارِکُم مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ» البته «وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ» ولی اهل این کار نیستند اینها اینها اینقدر خاضع باشند که در برابر دستور کشتار سلم باشند نیستند در برابر دستور هجرت سلم باشند نیستند این نظیر مسلمین صدر اسلام نیست که ما گفتیم هجرت کنید عده‌ای به حبشه و عده‌ای به مدینه رفتند اطاعت کنند. مطلب بعدی آن است که اینکه خدای سبحان به بنی اسرائیل خطاب می‌کند شما اینچنین کردید شما آنچنان کردید این به یک اصل دیگر قرآنی تکیه می‌کند بیان ذلک این است که اگر نیاکان انسان کار خیر انجام بدهند خدای سبحان یقیناً آن کار خیر را حفظ می‌کند به نوه‌ها اثر می‌بخشد نظیر آنچه بین موسیٰ و خضر (علیهم‌السّلام) گذشت که فرمود: «وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا» که در ذیل این کریمه هست که پدر هفتم یا هفتادم اینها آدم خوبی بود و خدای سبحان خوبی پدر را به فرزندان می‌رساند و اینچنین نیست که اگر پدر یا حد خوب باشد خدای سبحان برکت آن پدر یا جد خوب را محو کند به هر وسیله‌ای که هست ولو به زبان خضر به دست موسی (علیهم‌السّلام) خیر نیاکان گذشته را به اولاد می‌رساند خیر آن سلف صالح را به این خلف می‌رساند این دربارهٔ خیر و همچنین اگر نیاکان خیّر و مطیعی باشند خدای سبحان یک خیری هم به آن نیاکان می‌رساند و توفیقی به فرزندان می‌دهد که اینها راه آنها را ادامه بدهند و اینها در بهشت هم به همان نیاکانشان می‌رسند که اعضای خانواده یکجا جمعند که «أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْ‏ءٍ» این یک مزید نعمتی است در قیامت پس اثر خوب را خدای سبحان هرگز از بین نمی‌برد و امّا اثر بد، اگر کسی بد بود، یک انسان ظالمی بود خدای سبحان بر اثر بدی آن نیاکان گذشته حتماً این خلف را گرفتار کند، اینچنین نیست ما اگر خلف صالح بود به جرم آن نیاکان و سلف صالح گرفتار نخواهد شد چون «لا تزوا وارزة وزر أخریٰ» این در قیامت. در دنیا هم رحمت خداوند بیش از غضب خداست اینطور نیست که اگر یکی از نیاکان انسان فاسدی بود و خلف یک فرد صالحی بود به جرم آن جدّ صالح رنج ببرد. گرچه دربارهٔ خصوص ایتام گفته‌اند: شما با یتیمان دیگران بدرفتاری نکنید که بعد از شما با یتیمان شما بدرفتاری می‌شود «وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً» فرمود: اگر می‌خواهید به یتیمان شما بعد از مرگ شما سخت نگذرد با ایتام دیگران سخن نگذرانید، ستم کنید. این در حقیقت بازتابش به خود آدم است چون انسان بعد از مرگ کاملاً بر اهل بیتش مشرف است موقع نمازها سری به منزل می‌زند. اگر یک انسان خوبی باشد خوبیهای بازمانده‌ها را به آن نشام می‌دهند و اگر بازماندگان گرفتاری یا رنجی دارند این رنج و گرفتاری را به روح نشان نمی‌دهند که او ببیند و متأثّر شود همهٔ اینها حساب شده است. موقع نمازها مرتّب آن ارواح سری به منزل می‌زنند ببینند بچه‌ها چه می‌کنند از خوبیهای آنها به حق لذت می‌برند و اگر متوجه شوند اینها در زحمتند به حق رنج می‌برند و اگر خدای سبحان بخواهد به آن ارواح محبّت کند نمی‌گذارد آنها از رنج بازماندگان باخبر شوند این آثار است که فرمود: به ایتام دیگران بد نکنید که به ایتام شما سخت می‌گذرد چون این بازتابش د رحقیقت به خود انسان است ولی اگر یک کسی یک انسان فاسدی بود و نوه‌های آن صالح بودند خدای سبحان اینچنین خطاب عتاب آمیزی داشته باشد که شما اینکار را انجام دادید، شما این روش را داشتید شما این بدرفتاری را کردید! اینطور نیست امّا دربارهٔ بنی اسرائیل که یا به زبان موسای کلیم یا به زبان رسول خدا خاتم انبیا (علیهم‌الصّلاة‌والسّلام) می‌فرماید: شما این کار را کردید شما آن کار را کردید نه به خاطر آن است که چون نیاکان بنی اسرائیل صدر اسلام تبهکار بودند خدای سبحان به آن بنی اسرائیلی که معاصر پیغمبر و در عصر نزول وحی بودند اینهمه عتاب می‌کند بلکه طبق آیه که در بحث قبل گذشت ملاحظه فرموید آن بنی اسرائیل که در عصر نزول قرآن بودند طرز فکر آنها مثل بنی اسرائیل زمان موسی بود. از موسای کلیم خواستند خدا را به آنها نشان بدهد بنی اسرائیل زمان رسول خدا ص هم گفتند یک کتاب دیدنی بیاور شما می‌گوئید بر قلب من نازل شده این مورد قبول ما نیست. می‌گویی قرآن بر قلب من نازل این برای ما کافی نیست، یک کتاب دیدنی بیاور. که اینها همانند بنی اسرائیل زمان موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) گرفتار حس بودند یا لجاجت که این در سورهٔ نساء بود و بحثش دیروز گذشت که اگر از تو سؤال می‌کنند که کتابی برای اینها نازل کنی، «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً» و آیهٔ 153 سورهٔ نساء گذشت که «یَسْأَ لُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ» اینها اینچنین گرفتار حسّند که آن خوبهای اینها در دامنه کوه طور گرفتار صاعقه شدند در اثر این که گفتند: تا خدا را نبینم به تو ایمان نمی‌آوریم دیگران که جزو اوساط یا بنی اسرائیل بودند که بعد از آن جریان کوه طور اینها دست به گوساله‌پرستی زدند که آن جریان سامری بعد از صاعقه گرفتار شدن دین هفتاد نفر بود که بحثش خواهد آمد. آنگاه از یک اصل کلّی قرآن کریم پرده برمی‌دارد خواه دربارهٔ مشرکین خواه دربارهٔ اهل کتاب عموماً خواه دربارهٔ یهود خصوصاً می‌فرماید به این که دربارهٔ آیهٔ 118 سورهٔ بقره «وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ» آنها که جاهلند می‌گویند: اگر خدا با تو سخن می‌گوید چرا ما سخن نمی‌گوید؟ اگر خدایی هست، روحی هست، حرف می‌زند خوب چرا با ما حرف نمی‌زند؟ تو یک معجزه‌ای بیاور مثل این که این همه معجزاتی که پیامبر آورد معجزه نبود یا مثل اینکه قرآن که اگر معجزات است معجزه نباشد. می‌گویند: چرا خدا با ما حرف نمی‌زند نظیر آنچه در بعضی از آیات بحث‌های قبل گذشته بود هک عده‌ای علاقمند هستند که همانطوری که بر پیغمبر صحف نازل می‌شود کتاب نازل می‌شود بر اینها هم کتاب نازل شود اینها می‌گوید «لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» که اینها هم مثل گذشتگان خود حرف می‌زدند سرّش این است که نقه اینها اینجور است «تشابهت قلوبهم» طرز تفکر اینها یکسان دست اینها گرفتار ماده و حسّند می‌گویند هرچیز که موجود است ماده لوست و چیزی که ماده ندارد موجود نیست و تنها راه شناخت هم حس است «کذلک قال الذین من قبلهم مثل تولهم» آن گذشتگان هم مثل اینها سخن می‌گفتند تقاضا می‌کردند خدا را نبینند یا خدا با آنها سخن بگویند سرّش آنست که فکر اینها یکی است «تشابهت قلوبهم» در اینگونه از موارد است که خدای سبحان به خلف وعده همان خطابی را دارد که به سلف کرد همان کارهای سلف را به روی خلف می‌کشد، می‌گوید شما اینکار را کردید، شما گوساله‌پرستی کردید شما با موسیٰ بد کردید یعنی اگر شما هم بودید همان کار را می‌کردید این نه بخاطر آن است که انسان یک مجازی قائل شود بگوید چون در حلقات سلسله تاریخ اینها یک قومند و این وحدت اعتباری یا وحدت حقیقی مصحح آنست که خدای سبحان کاری را که مربوط به سلف بود به خلف نسبت می‌دهد چون دینها اهل یک قبیله و یک گروه و نژادند خدای سبحان کارهای گذشتگان را به رخ موجودین کشیده است بلکه اساس کار آن است که این موجودین هم مانند گذشتگان فکر می‌کنند «تشابهت قلوبهم» اینها هم اگر بودند گوساله‌پرست می‌شدند با موسای کلیم بدرفتاری می‌کردند لذا فرمود: «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» چه مشرکین چه غیرمشرکین اگر چنانچه آینده مثل گذشته فکر بکند حکم خدا دربارهٔ سلف و خلف یکی است. مطلب بعدی آن است که فرمود: شما گفتید تا ما خدا را نبینیم به تو ایمان نمی‌آوریم این کار باعث شد که صاعقه آمد به حیات شما خاتمه داد و خدای سبحان بر شما منّت نهاد و شما را بعد از مرگ زنده کرد تا شاکر باشید که اینجا شکر معنایش به خوبی روشن است ظاهراً این جریان قبل از اتّخاذ عجل است یعنی موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) وعده داد که وقتی ما می‌گوییم فرعون را از بین بردیم برای تشکیل حکومت یک مجموعه قوانین لازم داریم ما کتاب لازم داریم من برای شما از طرف خدای سبحان کتاب می‌آوریم این وعده را داد، که کشور بدون قانون که نمی‌شود اداره کرد اول آمد درس توحید داد، که ربّ ما ربّ العالمین است آنکه می‌گوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى» باید از میان برداشته شودو برداشته شد الآن دوران سازندگی بنی اسرائیل است دیگر آن دین فرعونی که می‌گفت «إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ» آن برچیده شد یک دین الهی لازم است دین الهی یعنی کتاب و کتاب مجموعه قوانین را می‌گویند و اگر یک سلسله نصیحت در آن باشد آن را معمولاً به زبور یاد می‌کنند چون زبور هم یعنی کتاب یا صحیفه و مانند آن. امّا کتاب به اصلاح قرآن کریم به تعبیر سیّدناالاستاد (رضوان الله علیه) مجموعه قوانین است لذا می‌فرماید: ما به نوح و ابراهیم کتاب دادیم به موسیٰ وعیسیٰ و تو کتاب دادیم دربارهٔ پیامبران دیگر تعبیر به کتاب نکرد. آنچه که مجموعه یک سلسله قوانین و عبادات و تکالیف مسائل تکلیفی و غیرتکلیفی است آن را کتاب می‌نامند. به موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) هم وعده کتاب داد و آنها گفتند: اگر می‌خواهی به طور بروی وعده کتاب را انجاز کنی کتاب بیاوری ما را هم همراه خوت ببر، در بین آنها موسیٰ هفتاد نفر را اختیار کرد که با او بردند و تا آن وعده انجاز شود که «و واعدنا موسیٰ اربعین لیلة» خدای سبحان هم به موسای کلیم فرمود: چرا تو تنها آمده‌ای؟ عرض کرد: که قومم پشت سر من دارند می‌آیند «و عجلت الیک ربّ لترضیٰ» اینها وقتی رسیدند دیدند موسای کلیم بعد از آن مدت تورات نصیبش شده است. گفتند: «لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة» رفتی بالای کوه یا دامنه کوه کتاب آوردی الواح آوردی که نسخه‌اش به زعم شما هدایت عالمین است ما تا خدا را نبینیم باور نمی‌کنیم که این الواح کتاب اوست «لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة» همزمان این قصه آن دیگران که در مصر مانده بودند به دنبال سامری راه افتادند و مسئله گوساله‌پرستی پیش آمد. اینها از اینطرف این حرف را زدند و خدای سبحان اینها را با صاعقه گرفت و از بین برد. و بعد دوباره آنها را احیا کرد در این مدت بعد از این جریان آنها شروع کردند به گوساله‌پرستی در سورهٔ مبارکه اعراف آیات 142 و 143 اینچنین فرمود: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ» که این مجموعه دو مواعده است «فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» در این مدتی که موسای کلیم به ملاقات و مواعده رفت به برادرش هارون فرمود: تو خلیفه من باش و اصلاح این امت را بر عهده بگیر «وَقَالَ مُوسَى لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» ظاهراً سرّ تلاوت این آیهٔ مبارکه در آن دو رکعت نماز دهه اول ذی‌الحجّه که بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود این است که دهه ذی‌الحجّه علاوه بر 30 شب ذی‌القعده جزو مواعده خدا بوده است «وَقَالَ مُوسَى لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» این تنظیم وقت دیدار است آنگاه می‌فرماید: «و لمّا جاء موسیٰ لمیقاتنا» موسیٰ کلیم به میقات ما آمد یعنی همان میقاتی که ما در آیهٔ قبل حکمش را بیان کردیم «کلّمه ربّه» خدای سبحان با او سخن گفت: «قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» این مربوط به خود موسای کلیم است که بحثش به خواست خدا خواهد آمد این جزو عالی‌ترین مقامات موسای کلیم بود که از خدای سبحان همان معنایی را می‌طلبد که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «ما کنت اعبد ربّاً لم اره» نه اینکه رؤیت را برای قوم طلب کرده باشد. منظور رؤیت حسی باشد و مانند آن. و امّا آنچه مربوط به خود بنی‌اسرائیل است چون به آن مقام نرسیده است موسای کلیم لذا فرمود: «خذ باتیتک و کن من الشاکرین» امّا وقتی تورات نصیبش شد در همان حال به چند نفر از قومش رسید گفت: این تورات است. آنها گفتند: ما تا نبینیم باور نمی‌کنیم در همین سورهٔ اعراف آیهٔ 154 و 155 این است که فرمود: «وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا» برای میقات ما هفتاد نفر را انتخاب کرد و به همراه خود آورد آن هم با اصرار خود بنی اسرائیل این همان میقات و همان مواعده معروف است اینها چه گفتند معلوم نیست ولی می‌فرماید: وقتی این هفتاد نفر را برای میقات ما آوردند «فلمّا اخذتم الرجفة» وقتی رجفه آمد اینها را از بین برد موسای کلیم دعا کرد اینها دوباره شدند امّا اینها چه گفتند که عذاب الهی آمد همهٔ اینها را از بین برد این روشن نیست. آن را همین سورهٔ بقره همین آیهٔ محل بحث روشن می‌کند که اینها گفتند: «لن نؤمن لک» آیهٔ 55 همین سورهٔ بقره محل بحث گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» ما تا خدا را نبینیم باور نمی‌کنیم که این کتابی که در دست توست کتاب الهی است «فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» شما صاعقه را دیدید که آمد و به حیاتتان خاتمه داد بعد خدای سبحان اینها را زنده کرد به چه وسیله زنده کرد؟ در سورهٔ اعراف دارد که موسای کلیم عرض کرد: که خدا اگر می‌خواستی اینها را از بین ببری خوب قبلاً از بین می‌بردی الآن اینها به احترام وعده من آوردند، با قرار من آمدند و این فتنه باعث ضلالت عده‌ای خواهد شد دربارهٔ خدای سبحان آنها را زنده کرد در آیهٔ 155 سورهٔ اعراف این است که «فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِن قَبْلُ» که ما با هم به ملاقات تو آمدیم اگر من تنها بروم و بگویم این هفتاد نفر آنجا مردند و از بین رفتند این بنی اسرائیل گرفتار حس را چگونه می‌شود هدایت کرد؟ «وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِی مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ» این نیایش و دعای موسیٰ کلیم باعث شد که خدای سبحان هفتاد نفر را زنده کرد ولی ملاحظه می‌فرمایید که آن حرف را آن هفتاد نفر زند و صاعقه آمد به حیات آنها خاتمه داد در سورهٔ اعراف دارد ما این هفتاد نفر را از بین بردیم. در سورهٔ بقره دارد که چون شما بنی اسرائیل گفتید تا نبینیم ایمان نمی‌آوریم خدا همهٔ شما را از بین برد می‌بینید چون طرز تفکر یکی است به همهٔ نسبت داد وگرنه همهٔ را که از بین نبرد همهٔ که این حرف را نزدند آنکه گفت: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» آن هفتاد نفر بودند در دامنه کوه آن که صاعقه به حیاتشان خاتمه داد همان 70 نفر بودند. امّا در همین آیهٔ سورهٔ بقره که محل بحث است خدای سبحان می‌فرماید: به اینکه: «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» خطاب به بنی اسرائیل است که موسای کلیم به اینها مثلاً می‌فرماید: خوب می‌فرماید: خوب می‌فرماید: اذ قلتم» یعنی شما بنی اسرائیل اینها چندین هزار بودند که در بین آنها این هفتاد نفر انتخاب شدند و به میقات رفتند و این هفتاد نفر بودن که گفتند «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» امّا خدای سبحان به همهٔ بنی اسرائیل خطاب می‌کند می‌فرماید شما همه این حرف را زدید ما همهٔ شما را از بین بردیم و بعد شما را زنده کردیم تا شاکر باشید سرّش این است که «تشابهت قلوبهم» اینها هم اگر می‌رفتند همان حرف را می‌زدند، صاعقه به حیات اینها هم خاتمه می‌داد دعا هم برای همهٔ شد همه احیاء می‌شدند اینکه خدای سبحان کار هفتاد نفر را به هفتصد هزار نفر یا کمتر و بیشتر نسبت می‌دهد بر آن نیست که اینها یک نژادند برای این است که اینها یک تفکر دارند نه یک رنگ دارند یا یک نام دارند یا در یک سرزمین جغرافیایی بسر می‌برند از یک قبیله‌اند این قرآن تشریح کرد و فرمود: «تشابهت قلوبهم» طرز فکر اینها یکی است نشانه‌اش این است که این هفتاد نفر گفتند: تا نبینیم باور نمی‌کنیم. بقیه هم به دنبال سامری راه افتادند و این هم گرفتار اصالت الحس بودن است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی