- 1185
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 50 تا 52 سوره بقره – بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 50 تا 52 سوره بقره – بخش اول
- رد شرک و بت پرستی با معجزه و برهان های عقلی
- دین مبتنی بر برهان عقلی است
- نابودی آل فرعون و آل سامری
-عفو مردم عامی و تعذیب عالمان و رهبران کفر و فساد
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ٭ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ٭ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
در شمارش نعم الهی این مطلب را خدای سبحان به بنی اسرائیل خصوصاً و به عامّه انسانها عموماً تذکّر داد که اگر کسی بخواهد دینی غیر از دین الهی را بر مردم تحمیل کند چه با زور، چه با حیله، نه تنها خدا آنها را رها نخواهد کرد آنها به اشدّ معاقبه، عقاب میکند و هرگز آنها را مشمول عفو نخواهد کرد ممکن است از یک مشرکی با توبه بگذرد ولی ممکن نیست از آن مبدأ شرک، از آن وقود نار، بگذرد اگر کسی آئین شرک و بتپرستی را در بین مردم رواج داد خواه با زور و ستم خواه با نیرنگ و حیله، خدا از او نمیگذرد ممکن است از توده محروم ناآگاه با توبه بگذرد ولی از آن کسانی که سران این شرک و انحراف بودند به هیچ وجه نمیگذرد، گذشته از عذاب آخرت، در دنیا هم آنرا به بدترین وجه عذاب میکند لذا هیچ فرقی بین فرعون و سامری نیست چه این که هیچ فرقی هم بین ال فرعون و آل سامری نخواهد بود گرچه در قرآن به عنوان آل سامری نیامده امّا یک گروه سامری را در این حیله همراهی کردند در هنگام ترویج گوسالهپرستی همه با هم گفتند این خداست «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» نه تنها سامری گفت: این خداست بلکه آل سامری هم گفتند: این خداست آل یعنی همان گروهی که رجوعشان به یک اصل است که آل یعنی رجع، مآل یعنی مرجع چون رجوع یک عده به اصل واحد خواهد بود از آن گروه به عنوان «آل» یاد میکنند. آل فرعون، مآل و مرجعشان فرعون بود در زور و تحمیل، آل سامری مآل و مرجعشان سامری بود در حیله و نیرنگ لذا در هنگام ترویج گوساله پرستی همهٔ این آل سامری گفتند: این خداست. «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» نه تنها سامری گفته است که این خداست بلکه آل سامری هم گفتند و همان طوری که خداوند بساط فرعون و آل فرعون را جمع کرد و به دریا ریخت فرمود: «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ» دربارهٔ سامری و آل سامری هم یک همچنین عقوبتی را تشریح کرد مخصوصاً دربارهٔ خود سامری او را هم به بدترین وضعی در دنیا و آخرت معاقب کرد که به هیچ وجه مشمول رحمت خاصّه نباشد و اگر فرعون ادعای خدایی داشت «أنا ربّکم الأعلی» یا «ما علمت لکم من اله غیری» هیچ فرقی بین این بت ناطق با آن عجل خائر کهبت صامت است نبود این بت ناطق را هم خدا به دریا غرق کرد آن بت صامت را هم موسای کلیم به فرمان خدا تحریق کرد که «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» همان طوری که این بت ناطق را خدا به دریا انداخت که اثری از او نماند آن بت صامت و خائر را هم به دریا انداز که اثری از آن بت نباشد چون در قیامت هر دو وقور نار خواهند بود، آنچه زمینه شرک را ترویج میکند آن در قیامت وقود نار است یعنی مادهای است آتشاز، دیگران ماده خام جهنّمند و «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» اینها هیزم جهنّم هستند امّا فرعون و مثل فرعون وقود نارند یعنی آن ماده آتشاز، آتش گیرنده را میگویند وقود، یعنی هم خود مشتعل است و هم دیگران را هم میسوزاند وقتی خدای سبحان وقود جهنّم را بیان میکند میفرماید: «قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» آن ماده آتشزای جهنّم که خود منفجر و مشتعل است و دیگران را مشتعل میکند او انسان است و حجاره بعد نمونههایی از انسانها که وقودند میشمارد فرمود: «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» که آن فرعون را به عنوان وقود جهنّم یاد میکند بعد آن حجارهای که هم که وقود جهنّم است گفته شد آن حجاره همان بتهایی است که سنگهایی است که بصورت بتها تراشیده شد که «إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» هم در دنیا خدای سبحان فرعون و سامری و عجل را که بت خائر و صامت بود به دریا انداخت هم در قیامت فرعون و امثال فرعون از یک طرف و بتها و امثال بت از طرف دیگر بصورت وقود نار درمیآیند. امّا از توده مردم ناآگاه با یک توبه با یک مقدار تنبیه و تأدیب میگذرد از توده بنی اسرائیل با یک مقدار توبه و یک مقدار تأدیب عفو کرد و گذشت و نه از فرعون گذشت نه از سامری گذشت و نه آن عجل را به حال خود رها کردو برای این که توده مردم مبتلا نشوند به دینی که با زور بر اینها تحمیل میشود یا به دینی که با حیله و نیرنگ بر آنها تحمیل میشود آنها را به تعقل وامیدارد میفرماید: یک مقدار از حس بالاتر بیائید که روی حس حکم نکنید شما معجزات را به عقل مستند کنید تا هرگز فرعون از یک طرف و سامری از طرف این باطل را بر شما تحمیل نکنند چون حرف فرعون هم این بود که من میترسم موسای کلیم دین مردم را از مردم بگیرد «إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ» یعنی همین قانونی که من بر شما تحمیل کردم که دین شماست این دین حق است و موسی ممکن است این دین را از شما بگیرد برای این مردم به این ذلت دچار نشوند که باطل را حق بپندارند گاهی حرف فرعون را به عنوان دین حق تلقی کنند گاهی عجل سامری را به عنوان حق تلقی کنند قرآن کریم اینها را به تعقل وادار میکند راه تعقل هم این است که تنها معجزه از این جهت که خارق عادت است راهگشا نیست انسان باید چند مرحله را بگذارند تا بتواند بر پایه معجزه یک مطلب دینی را استوار کند آن مطلب اول این است که حقیقت اعجاز را بفهماند که معجزه چیست؟ حقیقت اعجاز چیست؟ فرق ما هوی معجزه با علوم غریبه دیگر چیست؟ یعنی معجزه که حق ست با سحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک از امور و علوم غریبه چیست؟ بعد از این که این فرق جوهری و ماهوی را روی براهین عقلی تشخیص داد آنچه که در خارج واقع شده است باید روی براهین تشخیص بدهد که مصداق معجزه است نه مصداق علمی از علوم غریبه دیگر این دو بعد از این دو مرحله نوبت به مرحله سوم میرسد که تحلیل عقلی کند چه تلازم عقلی بین معجزه و صدق دعوی نبوت است چرا اگر کسی معجزه آورد و در کنارش هم ادعای نبوت داشت حتماً راست میگوید ممکن است در دعوای نبوت کاذب باشد و در معجزه صادق این چه تلازم ضروری و عقلی است که اگر کسی معجزه آورد و در کنارش دعوای نبوت داشت آن دعوا، حق است معجزه چگونه شهادت بر صدق دعوا میدهد حداقل این سه مسئله عقلی را بر با براهین علمی و عقلی حل کند که دینش به حسّ تکیه نکند آن وقت است که اگر یک سامری هم پیدا شد ما یک گوسالهای را به حرف درآورد این به گوساله اعتنا نمیکند امّا اگر این براهین عقلی نبود فقط دین به حسّ تکیه کرد یک روز به دنبال عصای موسیٰ حرکت میکنند روز دیگر هم به دنبال عجل سامری چنانچه اتفاق افتاد آنها نخواستند دنبال باطل بروند، خیال کردند این دین حق است حرف آل سامری هم این بود که این گوساله هم خدای شماست هم خدای موسیٰ «قَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» این که در بعضی از روایات گذشته از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل شده است «جنّدا نوم الاکیاس و فترهم» خوشا به حال افراد عاقل خواب افراد عاقل بهتر است از بیداری افراد جاهل و متنیّسک است افطار کردن افراد عاقل بهتر از روزه مستحبی گرفتن افراد زاهد بیتشخیص است همین است اگر دین پایه عقلی نداشت انسان یک روزی به دنبال موسی و روز دیگر هم به دنبال سامری حرکت میکند لذا قرآن کریم این مسئله گوساله پرستی را در موارد گوناگون با براهین مختلف ذکر کرد بعد فرمود همان کاری که خدا با فرعون کرد با گوساله هم کرد اثری از گوساله نگذاشت در این آیهٔ کریمه که محل بحث است فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» شما که به بدترین گناه که شرک است مبتلا شدید ظلم کردید چون «انّ الشّرک نطلم عظیم» و منظور از اتّخاذ عجل هم نه یعنی گوساله و مجسّمه ساختی این را خیلیها فتوا به حرمت دادند، خیلیها هم فتوا به کراهت دادند به قول مرحوم امین الاسلام اصل مجسّمه سازی را عدهای ترحیم کردهاند اکثر هم گفتهاند کراهت دارد امّا آنچه که مهم است مسئله اتخاذ عجل به عنوان اله است نه اصل مجسّمه سازی این مضیٰ را در همین سورهٔ مبارکه بقره آیهٔ 92 باز اشاره کرد فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» امّا نحوه اتّخاذ عجل را در سایر آیات بیان کرد که اینها عجل را به عنوان معبود مطرح کردند. اصل این که گوساله را سامری مطرح کرد برای آن است که بنیاسرائیل مبتلا بودند به بتپرستی عموماً و بت هم گوساله و گاو بود خصوصاً لذا قرآن کریم جریان ذبح بقره را بیان میکند که فرمود: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» تا بدانید این خدا نیست، این معبود نیست شر دستور کشتن گاو هم این است که اینها بدانند این اله و معبود نیست و از خود ضرر را دفع نمیکند و مانند آن. بتپرستی در بین بنی اسرائیل یعنی قوم فرعون رواج داشت خود فرعون هم بت پرست بود «ایذرک و الهتک» که آل فرعون دربارهٔ او گفتهاند نشان میدهد که خود او هم بتپرست بوده است این بتپرستی عموماً و احترام به گاو و گوساله به عنوان یک احترام دینی خصوصاً در آن سرزمین رایج بود و وقتی اسلام آمد که همان دین حقیقی است که همهٔ انبیا و همان دین را برای مردم میآوردند که «انّ الدّین عند الله الاسلام» بساط بتپرستی عموماً و گاو و گوسالهپرستی خصوصاً برچیده شد در این مدت کوتاهی که موسای کلیم (سلاماللهعلیه) به مواعده رفت برای ملاقات و مناجات سامری همان سنت جاهلی گذشته را ترویج کرده است یک چیز سابقهداری بود لذا قرآن فرمود: «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ» محبت گوساله در دلشان اشراب شده است یک بدعت بیسابقه نیست که در دل آنها اشراب شده باشد اصل احترام به بت به عنوان احترام دینی مخصوصاً گاو در بین آن قوم رواج داشت لذا فرمود: «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» علاقه به این گوساله در دلشان اشراب شد چون همان سنت کهن بتپرستی قبل از اسلام و قبل از آمدن موسای کلیم (سلاماللهعلیه) بود. درباره این گروه سوره مبارکه اعراف آیه 148 به بعد این است که فرمود: «وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ» از همان زیورهای فراعنه جسدی همانند گوساله ساختند که بانگی برآورد روی آن دستگاهی که تعبیه کرده بود آنگاه خدای سبحان میفرماید به این که مگر نمیدیدند که این حرف نمیزند «أَلَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لاَیُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً» مگر نمیبینند که کاری انجام نمیدهد هدایتی نمیکند «اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ» به ظلم شرک مبتلا شدند و آن را به عنوان اله اتّخاذ کردند آنگاه این توده ناآگاه را با برهان روشن کرد فرمود: ما از اینها عفو کردیم و گذشتیم «وَلَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» این «سقط فی أیدیهم» یعنی در دستشان مانده است این تعبیر ادبی است که به عنوان مثل چه در بین عربها چه در بین غیرعربها هست اگر کاری را انسان بیحساب شروع کرد به مقصد نرسید میگوییم در دستش مانده است. بنیاسرائیل این گوساله پرستی در دستشان مانده است یعنی مشکلی را حل نمیکند «و لمّا سقط فی أیدیهم» یعنی اتّخاذ عجل روی دستشان مانده است این مثل است چه در بین تازیان، چه در بین عربها آنگاه فرمود: «و أوا قد ضلّوا» دیدند کاری در دستشان مانده است و دیدند گمراه شدند توبه کردند. «وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» امّا خدای سبحان دربارهٔ این گروه چه تصمیمی گرفت بعداً روشن میشود ولی دربارهٔ آل سامری سخت گرفت لسان قرآن این نیست که سامری و آل سامری امّا لسان قرآن این است وقتی این مجسّمه و گوساله ساخته شد «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» معلوم میشود سامری یک باند و اطرافیانی داشته است و آنها آل سامریند در سورهٔ طه آیهٔ 88 به بعد این است که «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى فَنَسِىَ» سامری دست به این کار زد با آن نیرنگ گوسالهای ساخت که صدایی در آن تعبیه شد به او حیات نداد امّا آن سامری گفتند: این خداست تنها خود سامری این خواست قرآن این است که فرمود: «فقالوا» نه «قال» گوسالهسازی را فعل مفرد ذکر کرد فرمود: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً» این کار را به سامری نسبت داد امّا در این که این گوساله معبود است آن را به یک گروهی نسبت داد فرمود: «فقالوا» اینها گفتهاند که «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» پس اگر سامری با نیرنگ گوسالهپرستی را ترویج کرد یک آلی هم داشت خدا نسبت به اینها هرگز رحم نمیکند چه اینکه نسبت به خود سامری هم رحم نکرد نسبت به خود گوساله هم رحم نکرد نسبت به خود گوساله هم رحم نکرد نسبت به خود فرعون هم رحم نکرد فرعون و گوساله یا یکجور عذاب کرد هر دو را به دریا ریخت منتها دربارهٔ فرعون خودش فرمود «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ» و امّا دربارهٔ گوساله در همین سورهٔ طه از زبان موسای کلیم اینچنین میگوید: میفرماید به این که موسای کلیم اولاً با اینها از راه استدلال سخن گفت که «أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً» رب کسی است که مالک سود و زیان باشد این گوساله مالک سود و زیان نیست پس رب است به صورت شکل ثانی منطقی رب آن است که هدایت کند این هدایت نمیکند پس رب نیست. اینها را به عنوان برهان ذکر کرد بعد به سامری میفرماید به این که «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سامِریُّ» اعتراض کرد به سامری موسای کلیم گفت چرا به دست اینکار زدی؟ امرت کارت انگیزهات چه بود که دست به این بتپرستی زدی؟ سامری هم اعتراف کرد: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» که جریان نفس مسوّله قبلاً گذشت آنها توده ناآگاه بودند اینها سران استکبار و شرک بودند. لذا بینشان فرق است.
جوا ب سؤال: نه آل سامری به همراه سامری گوسالهپرستی را بر مردم تحمیل کردند آنها به مردم گفتند: «هذا الهکم» حالا یا جزو باند قبلی او بودند یا بعداً به او پیوستند بالاخره آنها مروّجان شرک بودند آنها به مردم گفتند: این خداست امّا موسای کلیم دربارهٔ سامری تصمیم الهی را اینچنین نقل میکند مقال فاذهب» فرمود برو. «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ» تو تا زندهای باید به عذاب وحشت و تنهایی بسر ببری. حالا یا بیماری مبتلا میشود که آن بیماری آن را نزوی میکند یا طبق فرمان موسای کلیم (سلاماللهعلیه) او آنچنان منزوی میشود که با احدی در ارتباط نیست. همواره هم از تنهایی وحشت میبرد «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ» تا زندهای به این عذاب تنهایی و وحشت مبتلا و گرفتاری و اگر هم موعدت فرا رسید هرگز آن موعد تخلّفپذیر نیست و قهراً میمیری و به عذاب بعدی هم گرفتار میشوی. «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ» یک میعاد شخصی هم داری از مرگ به بعد که آنهم تخلّفپذیر نیست. پس به عذاب دنیا و عذاب بعد از دنیا مبتلا خواهی بود این مال خود سامری دربارهٔ گوسالهاش هم گفت نگاه کن ببین با گوسالهات چه میکنیم «وَانظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً» این خدای تو که بر مردم تحمیل کردی و گفتی این اله موسا است و در حقیقت هوی تو به صورت گوساله مجسّم شده است و همین هوی را میپرستی چون هر که غیرخدا میپرستد در حقیقت هوس را میپرستد «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ» فرمود: نگاه کن این خدای دروغین او که تو مستمراً در برابر آن خضوع و اعتکاف داری «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» ما این را تحریق میکنیم نه تنها میسوزانیم بلکه به اشدّ سوختن، آن را میسوزانیم بعد این که به صورت خاکستر درآمد در دریا میپاشیم که اثری از این گوساله در خشکی نباشد حالا یا این گوساله را تحریق کردند و سوزاندند بعد صورت خاکستر درآوردند و خاکسترش را به دریا ریختند یا اگر نه از طلا بود و هنگام سوختن آب میشد منظور از آن تحریق همان تبرید است یعنی او را با چیزی که براده براده درست میکند ریز ریز میکنیم بعد به دریا میریزیم این دو تعبیری که دربارهٔ تحریق شده است گفتهاند اگر او از طلا ساخته شده باشد که «حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ» وقتی از طلا ساخته شده باشد این خاکستر نمیشود با آتش بلکه آب میشود. لذا این را باید با مبرّد آنچیزی که براده براده و ریز و ریز میکند با آن خرد کرد و بعد به دریا ریخت یا اگر از طلا و غیرطلا ساخته شده است و قابل سوختن است او را میسوزانند و خاکسترش را به دریا میریزند «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» نسف هم یعنی خرد کردن اینکه دربارهٔ کوهها دارد که سؤال میکنند خدا در قیامت با کوه چه میکند «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً» یعنی این کوهها را خرد میکند همانند ذرههای ریز قرار میدهد این حالت میگویند نسف فرمود: ما با گوسالهات همان کاری را میکنیم که با فرعون کردیم فرعون را هم گرفتیم و به دریا انداختیم آن بت ناطق را به دریا انداختیم این بت خائر و صالت را هم به دریا میاندازیم. که اثری از این بتها در زمین نباشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- رد شرک و بت پرستی با معجزه و برهان های عقلی
- دین مبتنی بر برهان عقلی است
- نابودی آل فرعون و آل سامری
-عفو مردم عامی و تعذیب عالمان و رهبران کفر و فساد
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ٭ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ٭ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
در شمارش نعم الهی این مطلب را خدای سبحان به بنی اسرائیل خصوصاً و به عامّه انسانها عموماً تذکّر داد که اگر کسی بخواهد دینی غیر از دین الهی را بر مردم تحمیل کند چه با زور، چه با حیله، نه تنها خدا آنها را رها نخواهد کرد آنها به اشدّ معاقبه، عقاب میکند و هرگز آنها را مشمول عفو نخواهد کرد ممکن است از یک مشرکی با توبه بگذرد ولی ممکن نیست از آن مبدأ شرک، از آن وقود نار، بگذرد اگر کسی آئین شرک و بتپرستی را در بین مردم رواج داد خواه با زور و ستم خواه با نیرنگ و حیله، خدا از او نمیگذرد ممکن است از توده محروم ناآگاه با توبه بگذرد ولی از آن کسانی که سران این شرک و انحراف بودند به هیچ وجه نمیگذرد، گذشته از عذاب آخرت، در دنیا هم آنرا به بدترین وجه عذاب میکند لذا هیچ فرقی بین فرعون و سامری نیست چه این که هیچ فرقی هم بین ال فرعون و آل سامری نخواهد بود گرچه در قرآن به عنوان آل سامری نیامده امّا یک گروه سامری را در این حیله همراهی کردند در هنگام ترویج گوسالهپرستی همه با هم گفتند این خداست «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» نه تنها سامری گفت: این خداست بلکه آل سامری هم گفتند: این خداست آل یعنی همان گروهی که رجوعشان به یک اصل است که آل یعنی رجع، مآل یعنی مرجع چون رجوع یک عده به اصل واحد خواهد بود از آن گروه به عنوان «آل» یاد میکنند. آل فرعون، مآل و مرجعشان فرعون بود در زور و تحمیل، آل سامری مآل و مرجعشان سامری بود در حیله و نیرنگ لذا در هنگام ترویج گوساله پرستی همهٔ این آل سامری گفتند: این خداست. «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» نه تنها سامری گفته است که این خداست بلکه آل سامری هم گفتند و همان طوری که خداوند بساط فرعون و آل فرعون را جمع کرد و به دریا ریخت فرمود: «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ» دربارهٔ سامری و آل سامری هم یک همچنین عقوبتی را تشریح کرد مخصوصاً دربارهٔ خود سامری او را هم به بدترین وضعی در دنیا و آخرت معاقب کرد که به هیچ وجه مشمول رحمت خاصّه نباشد و اگر فرعون ادعای خدایی داشت «أنا ربّکم الأعلی» یا «ما علمت لکم من اله غیری» هیچ فرقی بین این بت ناطق با آن عجل خائر کهبت صامت است نبود این بت ناطق را هم خدا به دریا غرق کرد آن بت صامت را هم موسای کلیم به فرمان خدا تحریق کرد که «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» همان طوری که این بت ناطق را خدا به دریا انداخت که اثری از او نماند آن بت صامت و خائر را هم به دریا انداز که اثری از آن بت نباشد چون در قیامت هر دو وقور نار خواهند بود، آنچه زمینه شرک را ترویج میکند آن در قیامت وقود نار است یعنی مادهای است آتشاز، دیگران ماده خام جهنّمند و «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» اینها هیزم جهنّم هستند امّا فرعون و مثل فرعون وقود نارند یعنی آن ماده آتشاز، آتش گیرنده را میگویند وقود، یعنی هم خود مشتعل است و هم دیگران را هم میسوزاند وقتی خدای سبحان وقود جهنّم را بیان میکند میفرماید: «قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» آن ماده آتشزای جهنّم که خود منفجر و مشتعل است و دیگران را مشتعل میکند او انسان است و حجاره بعد نمونههایی از انسانها که وقودند میشمارد فرمود: «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» که آن فرعون را به عنوان وقود جهنّم یاد میکند بعد آن حجارهای که هم که وقود جهنّم است گفته شد آن حجاره همان بتهایی است که سنگهایی است که بصورت بتها تراشیده شد که «إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» هم در دنیا خدای سبحان فرعون و سامری و عجل را که بت خائر و صامت بود به دریا انداخت هم در قیامت فرعون و امثال فرعون از یک طرف و بتها و امثال بت از طرف دیگر بصورت وقود نار درمیآیند. امّا از توده مردم ناآگاه با یک توبه با یک مقدار تنبیه و تأدیب میگذرد از توده بنی اسرائیل با یک مقدار توبه و یک مقدار تأدیب عفو کرد و گذشت و نه از فرعون گذشت نه از سامری گذشت و نه آن عجل را به حال خود رها کردو برای این که توده مردم مبتلا نشوند به دینی که با زور بر اینها تحمیل میشود یا به دینی که با حیله و نیرنگ بر آنها تحمیل میشود آنها را به تعقل وامیدارد میفرماید: یک مقدار از حس بالاتر بیائید که روی حس حکم نکنید شما معجزات را به عقل مستند کنید تا هرگز فرعون از یک طرف و سامری از طرف این باطل را بر شما تحمیل نکنند چون حرف فرعون هم این بود که من میترسم موسای کلیم دین مردم را از مردم بگیرد «إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ» یعنی همین قانونی که من بر شما تحمیل کردم که دین شماست این دین حق است و موسی ممکن است این دین را از شما بگیرد برای این مردم به این ذلت دچار نشوند که باطل را حق بپندارند گاهی حرف فرعون را به عنوان دین حق تلقی کنند گاهی عجل سامری را به عنوان حق تلقی کنند قرآن کریم اینها را به تعقل وادار میکند راه تعقل هم این است که تنها معجزه از این جهت که خارق عادت است راهگشا نیست انسان باید چند مرحله را بگذارند تا بتواند بر پایه معجزه یک مطلب دینی را استوار کند آن مطلب اول این است که حقیقت اعجاز را بفهماند که معجزه چیست؟ حقیقت اعجاز چیست؟ فرق ما هوی معجزه با علوم غریبه دیگر چیست؟ یعنی معجزه که حق ست با سحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک از امور و علوم غریبه چیست؟ بعد از این که این فرق جوهری و ماهوی را روی براهین عقلی تشخیص داد آنچه که در خارج واقع شده است باید روی براهین تشخیص بدهد که مصداق معجزه است نه مصداق علمی از علوم غریبه دیگر این دو بعد از این دو مرحله نوبت به مرحله سوم میرسد که تحلیل عقلی کند چه تلازم عقلی بین معجزه و صدق دعوی نبوت است چرا اگر کسی معجزه آورد و در کنارش هم ادعای نبوت داشت حتماً راست میگوید ممکن است در دعوای نبوت کاذب باشد و در معجزه صادق این چه تلازم ضروری و عقلی است که اگر کسی معجزه آورد و در کنارش دعوای نبوت داشت آن دعوا، حق است معجزه چگونه شهادت بر صدق دعوا میدهد حداقل این سه مسئله عقلی را بر با براهین علمی و عقلی حل کند که دینش به حسّ تکیه نکند آن وقت است که اگر یک سامری هم پیدا شد ما یک گوسالهای را به حرف درآورد این به گوساله اعتنا نمیکند امّا اگر این براهین عقلی نبود فقط دین به حسّ تکیه کرد یک روز به دنبال عصای موسیٰ حرکت میکنند روز دیگر هم به دنبال عجل سامری چنانچه اتفاق افتاد آنها نخواستند دنبال باطل بروند، خیال کردند این دین حق است حرف آل سامری هم این بود که این گوساله هم خدای شماست هم خدای موسیٰ «قَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» این که در بعضی از روایات گذشته از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل شده است «جنّدا نوم الاکیاس و فترهم» خوشا به حال افراد عاقل خواب افراد عاقل بهتر است از بیداری افراد جاهل و متنیّسک است افطار کردن افراد عاقل بهتر از روزه مستحبی گرفتن افراد زاهد بیتشخیص است همین است اگر دین پایه عقلی نداشت انسان یک روزی به دنبال موسی و روز دیگر هم به دنبال سامری حرکت میکند لذا قرآن کریم این مسئله گوساله پرستی را در موارد گوناگون با براهین مختلف ذکر کرد بعد فرمود همان کاری که خدا با فرعون کرد با گوساله هم کرد اثری از گوساله نگذاشت در این آیهٔ کریمه که محل بحث است فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» شما که به بدترین گناه که شرک است مبتلا شدید ظلم کردید چون «انّ الشّرک نطلم عظیم» و منظور از اتّخاذ عجل هم نه یعنی گوساله و مجسّمه ساختی این را خیلیها فتوا به حرمت دادند، خیلیها هم فتوا به کراهت دادند به قول مرحوم امین الاسلام اصل مجسّمه سازی را عدهای ترحیم کردهاند اکثر هم گفتهاند کراهت دارد امّا آنچه که مهم است مسئله اتخاذ عجل به عنوان اله است نه اصل مجسّمه سازی این مضیٰ را در همین سورهٔ مبارکه بقره آیهٔ 92 باز اشاره کرد فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» امّا نحوه اتّخاذ عجل را در سایر آیات بیان کرد که اینها عجل را به عنوان معبود مطرح کردند. اصل این که گوساله را سامری مطرح کرد برای آن است که بنیاسرائیل مبتلا بودند به بتپرستی عموماً و بت هم گوساله و گاو بود خصوصاً لذا قرآن کریم جریان ذبح بقره را بیان میکند که فرمود: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» تا بدانید این خدا نیست، این معبود نیست شر دستور کشتن گاو هم این است که اینها بدانند این اله و معبود نیست و از خود ضرر را دفع نمیکند و مانند آن. بتپرستی در بین بنی اسرائیل یعنی قوم فرعون رواج داشت خود فرعون هم بت پرست بود «ایذرک و الهتک» که آل فرعون دربارهٔ او گفتهاند نشان میدهد که خود او هم بتپرست بوده است این بتپرستی عموماً و احترام به گاو و گوساله به عنوان یک احترام دینی خصوصاً در آن سرزمین رایج بود و وقتی اسلام آمد که همان دین حقیقی است که همهٔ انبیا و همان دین را برای مردم میآوردند که «انّ الدّین عند الله الاسلام» بساط بتپرستی عموماً و گاو و گوسالهپرستی خصوصاً برچیده شد در این مدت کوتاهی که موسای کلیم (سلاماللهعلیه) به مواعده رفت برای ملاقات و مناجات سامری همان سنت جاهلی گذشته را ترویج کرده است یک چیز سابقهداری بود لذا قرآن فرمود: «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ» محبت گوساله در دلشان اشراب شده است یک بدعت بیسابقه نیست که در دل آنها اشراب شده باشد اصل احترام به بت به عنوان احترام دینی مخصوصاً گاو در بین آن قوم رواج داشت لذا فرمود: «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» علاقه به این گوساله در دلشان اشراب شد چون همان سنت کهن بتپرستی قبل از اسلام و قبل از آمدن موسای کلیم (سلاماللهعلیه) بود. درباره این گروه سوره مبارکه اعراف آیه 148 به بعد این است که فرمود: «وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ» از همان زیورهای فراعنه جسدی همانند گوساله ساختند که بانگی برآورد روی آن دستگاهی که تعبیه کرده بود آنگاه خدای سبحان میفرماید به این که مگر نمیدیدند که این حرف نمیزند «أَلَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لاَیُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً» مگر نمیبینند که کاری انجام نمیدهد هدایتی نمیکند «اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ» به ظلم شرک مبتلا شدند و آن را به عنوان اله اتّخاذ کردند آنگاه این توده ناآگاه را با برهان روشن کرد فرمود: ما از اینها عفو کردیم و گذشتیم «وَلَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» این «سقط فی أیدیهم» یعنی در دستشان مانده است این تعبیر ادبی است که به عنوان مثل چه در بین عربها چه در بین غیرعربها هست اگر کاری را انسان بیحساب شروع کرد به مقصد نرسید میگوییم در دستش مانده است. بنیاسرائیل این گوساله پرستی در دستشان مانده است یعنی مشکلی را حل نمیکند «و لمّا سقط فی أیدیهم» یعنی اتّخاذ عجل روی دستشان مانده است این مثل است چه در بین تازیان، چه در بین عربها آنگاه فرمود: «و أوا قد ضلّوا» دیدند کاری در دستشان مانده است و دیدند گمراه شدند توبه کردند. «وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» امّا خدای سبحان دربارهٔ این گروه چه تصمیمی گرفت بعداً روشن میشود ولی دربارهٔ آل سامری سخت گرفت لسان قرآن این نیست که سامری و آل سامری امّا لسان قرآن این است وقتی این مجسّمه و گوساله ساخته شد «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» معلوم میشود سامری یک باند و اطرافیانی داشته است و آنها آل سامریند در سورهٔ طه آیهٔ 88 به بعد این است که «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى فَنَسِىَ» سامری دست به این کار زد با آن نیرنگ گوسالهای ساخت که صدایی در آن تعبیه شد به او حیات نداد امّا آن سامری گفتند: این خداست تنها خود سامری این خواست قرآن این است که فرمود: «فقالوا» نه «قال» گوسالهسازی را فعل مفرد ذکر کرد فرمود: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً» این کار را به سامری نسبت داد امّا در این که این گوساله معبود است آن را به یک گروهی نسبت داد فرمود: «فقالوا» اینها گفتهاند که «فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَى» پس اگر سامری با نیرنگ گوسالهپرستی را ترویج کرد یک آلی هم داشت خدا نسبت به اینها هرگز رحم نمیکند چه اینکه نسبت به خود سامری هم رحم نکرد نسبت به خود گوساله هم رحم نکرد نسبت به خود گوساله هم رحم نکرد نسبت به خود فرعون هم رحم نکرد فرعون و گوساله یا یکجور عذاب کرد هر دو را به دریا ریخت منتها دربارهٔ فرعون خودش فرمود «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ» و امّا دربارهٔ گوساله در همین سورهٔ طه از زبان موسای کلیم اینچنین میگوید: میفرماید به این که موسای کلیم اولاً با اینها از راه استدلال سخن گفت که «أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً» رب کسی است که مالک سود و زیان باشد این گوساله مالک سود و زیان نیست پس رب است به صورت شکل ثانی منطقی رب آن است که هدایت کند این هدایت نمیکند پس رب نیست. اینها را به عنوان برهان ذکر کرد بعد به سامری میفرماید به این که «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سامِریُّ» اعتراض کرد به سامری موسای کلیم گفت چرا به دست اینکار زدی؟ امرت کارت انگیزهات چه بود که دست به این بتپرستی زدی؟ سامری هم اعتراف کرد: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» که جریان نفس مسوّله قبلاً گذشت آنها توده ناآگاه بودند اینها سران استکبار و شرک بودند. لذا بینشان فرق است.
جوا ب سؤال: نه آل سامری به همراه سامری گوسالهپرستی را بر مردم تحمیل کردند آنها به مردم گفتند: «هذا الهکم» حالا یا جزو باند قبلی او بودند یا بعداً به او پیوستند بالاخره آنها مروّجان شرک بودند آنها به مردم گفتند: این خداست امّا موسای کلیم دربارهٔ سامری تصمیم الهی را اینچنین نقل میکند مقال فاذهب» فرمود برو. «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ» تو تا زندهای باید به عذاب وحشت و تنهایی بسر ببری. حالا یا بیماری مبتلا میشود که آن بیماری آن را نزوی میکند یا طبق فرمان موسای کلیم (سلاماللهعلیه) او آنچنان منزوی میشود که با احدی در ارتباط نیست. همواره هم از تنهایی وحشت میبرد «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ» تا زندهای به این عذاب تنهایی و وحشت مبتلا و گرفتاری و اگر هم موعدت فرا رسید هرگز آن موعد تخلّفپذیر نیست و قهراً میمیری و به عذاب بعدی هم گرفتار میشوی. «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ» یک میعاد شخصی هم داری از مرگ به بعد که آنهم تخلّفپذیر نیست. پس به عذاب دنیا و عذاب بعد از دنیا مبتلا خواهی بود این مال خود سامری دربارهٔ گوسالهاش هم گفت نگاه کن ببین با گوسالهات چه میکنیم «وَانظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً» این خدای تو که بر مردم تحمیل کردی و گفتی این اله موسا است و در حقیقت هوی تو به صورت گوساله مجسّم شده است و همین هوی را میپرستی چون هر که غیرخدا میپرستد در حقیقت هوس را میپرستد «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ» فرمود: نگاه کن این خدای دروغین او که تو مستمراً در برابر آن خضوع و اعتکاف داری «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» ما این را تحریق میکنیم نه تنها میسوزانیم بلکه به اشدّ سوختن، آن را میسوزانیم بعد این که به صورت خاکستر درآمد در دریا میپاشیم که اثری از این گوساله در خشکی نباشد حالا یا این گوساله را تحریق کردند و سوزاندند بعد صورت خاکستر درآوردند و خاکسترش را به دریا ریختند یا اگر نه از طلا بود و هنگام سوختن آب میشد منظور از آن تحریق همان تبرید است یعنی او را با چیزی که براده براده درست میکند ریز ریز میکنیم بعد به دریا میریزیم این دو تعبیری که دربارهٔ تحریق شده است گفتهاند اگر او از طلا ساخته شده باشد که «حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ» وقتی از طلا ساخته شده باشد این خاکستر نمیشود با آتش بلکه آب میشود. لذا این را باید با مبرّد آنچیزی که براده براده و ریز و ریز میکند با آن خرد کرد و بعد به دریا ریخت یا اگر از طلا و غیرطلا ساخته شده است و قابل سوختن است او را میسوزانند و خاکسترش را به دریا میریزند «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» نسف هم یعنی خرد کردن اینکه دربارهٔ کوهها دارد که سؤال میکنند خدا در قیامت با کوه چه میکند «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً» یعنی این کوهها را خرد میکند همانند ذرههای ریز قرار میدهد این حالت میگویند نسف فرمود: ما با گوسالهات همان کاری را میکنیم که با فرعون کردیم فرعون را هم گرفتیم و به دریا انداختیم آن بت ناطق را به دریا انداختیم این بت خائر و صالت را هم به دریا میاندازیم. که اثری از این بتها در زمین نباشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است