display result search
منو
تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود – بخش دوازدهم

تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود – بخش دوازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 91 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود – بخش دوازدهم
- ادمه بحث حلم و استقامت
- موافقت و مخالفت قرآن با روایات
- حکم اطاعت از حاکم ظالم
- روایات اهل سنت باطل است
- امام محی الدین
- روایات اهل سنت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر ٭ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون ٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین ٭ واصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین﴾

در جریان استقامت گاهی خطر اضمحلال و مانند آن مطرح است لذا انسان ممکن است بلغزد بگوید اگر ما این راه ارتباط با بیگانه‌ها را قطع کنیم مبادا مشکلی دامن‌گیر ما بشود فرمود شما مستقم باشید مستقل هم خواهید بود یعنی استقامت شما زمینه استقلال شما را هم فراهم می‌کند به بیگانه هیچ ارتباط برقرار نکنید گرایش پیدا نکنید به ظالمان ارتباط برقرار نکنید زیرا نه تنها ارتباط به ظالمان به شما استقلال نمی‌دهد بلکه حیثیت شما را هم از بین خواهد برد ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ آنگاه نه در مسائل داخلی خودتان اهل طغیان باشید نه به ظالمان رکون و میل پیدا کنید ظالم در این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ هود مصداق کاملش همان منحرفان از دین است آنهایی که به عقیده ستم می‌کنند آنها که به وحی ستم می‌کنند آنهایی که نسبت به انبیا و اولیا ستم می‌کنند در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ هود بعد از نقل بسیاری از قصص گذشته آنچه که در برابر ایمان قرار دارد ظلم بود و آن کسانی هم که در برابر مومنان قرار دارند ظالمانند در همین آیه 82 به بعد فرمود ﴿مسمومةً عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید﴾ بعد از جریان شعیب هم هنگام فرستادن عذاب آیه 94 همین سوره این است که ﴿و اخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین﴾ بعد از جریان حضرت نوح حضرت ابراهیم حضرت لوط حضرت موسی حضرت شعیب اینها دارد ﴿قیل بعداً للقوم الظالمین﴾ یا ﴿اخذ الذین ظلموا الصیحة﴾ و مانند آن مصداق کامل ظالم همان ظالمان دینی‌اند آنها که در برابر توحید می‌ایستند ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ آنها که در برابر وحی و نبوت می‌ایستند که ﴿و ما ظلمهم الله ولکن انفسهم یظلمون﴾ و مانند آن ستمکاران حقوقی و مانند آن هم یقینا مصداق ظالمند اما آن ظلمی که ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ آن مصداق کامل است بنابراین اینکه فرمود ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ تناسب این داستانهای گذشته مصداق کاملش همان کافران و مشرکان و معاندان و منافقان است مصداق غیر کاملش همین مسلمانهای ستمکارند ربا ظلم است رشوه ظلم است اختلاس ظلم است تعدی و تجاوز به ارث ظلم است تعدی و تجاوز به مال به اعیان ظلم است تعدی و تجاوز به منافع ظلم است تعدی و تجاوز به انتفاعات ظلم است تعدی به اعیان یک، به منافع دو، به انتفاعات سه، اینها همه ظلم حقوقی است دیگر اما آن ظلم بارز که ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ آنها به مسائل اعتقادی برمی‌گردد قهراً تناسب حکم و موضوع هم ایجاب می‌کند که شما در مسائل فکری به بیگانه‌ها گرایش پیدا نکنید این چنین نیست که شبهه‌ای که آنها القا کردند برهان باشد و راهی را هم که آنها طی کردند راه حق باشد ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ در مسائل اعتقادی اخلاقی و مانند آن در مسائل حقوقی هم ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ چه مسلمان چه غیر مسلمان پس آن ظلم عظیم مال غیر مسلمین است این ظلم اعظم مال غیر مسلمین است ظلم عظیم مال اعم از کافران متعدی و مسلمانهای متعدی‌اند فرمود ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار﴾ آتش خواهدگرفت البته هم آتش دنیا هم آتش آخرت برخی از اهل سنت روایتهایی را نقل کردند که البته بخش وسیعی از اینها روایت مجهول است که حکام ظالم امویان و مروانیان بعدش هم عباسیان اینها را جمع کردند که هر کسی که به سمتی رسیده است او اولواالامر است ولو نائب امام نباشد ولو فقیه عادل نباشد ﴿اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر﴾ را هم بر آنها تطبیق کردند در حالیکه این روایات اولاً مجهول است بر فرض هم مجهول نباشد اولین وظیفه یک محدث آن است که روایت را بر قرآن کریم عرضه بکند چه روایت معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد روایاتی که معارض دارند بر اساس نصوص علاجیه باید بر قرآن عرضه بشوند تا مخالف قرآن از موافق قرآن که حجت و لا حجت است از هم جدا بشوند یک طایفه از نصوص مربوط به نصوص علاجیه است به نام نصوص علاجیه یک طایفه از نصوص که هر دو گروه را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده است این است که هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اولین بار ما باید بر قرآن کریم عرضه کنیم موافقت قرآن شرط حجیت روایت نیست ولی مخالفت قرآن مانع حجیت است چون بسیاری از خصوصیات است که خود قرآن کریم به اهل بیت (علیهم السلام) ارجاع داد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارجاع داد در سورهٴ مبارکهٴ حشر فرمود ﴿و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا﴾ بسیاری از جزئیات فقه ماست که نماز صبح چند رکعت است جهر است یا اخفات ظهرین و مغربین چند رکعتند جهرند یا اخفات بسیاری از مفطرات صوم بسیاری از تروک احرام همه اینها به وسیله روایات اهل بیت (علیهم السلام) مشخص شد موافقت با قرآن شرط حجیت نیست مخالفت با قرآن مانع حجیت است ما لازم نیست اگر یک روایتی وارد شده است ببینیم در قرآن یک چنین مطلبی هست یا نه که اگر ما در قرآن نیافتیم آیه‌ای که دلالت کند نماز صبح دو رکعت است آن وقت این روایاتی که می‌گوید نماز صبح دو رکعت است و جهر است بگوییم مطابق با قرآن نیست
سؤال: ... جواب: بله چون همه علوم و معارف در باطن قرآن هست یک، و ذات اقدس إلاه همه قرآن را هم به اهل بیت (علیهم السلام) آموخت دو، به ما فرمود که اسرار و رموز و باطن تأویل این احکام را اهل بیت به شما می‌گویند ﴿و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا﴾ و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود ﴿انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى﴾ بنابراین به تصدیق خود قرآن کریم باید به ثقل اکبر در قبال ثقل اصغر مراجعه کرد اگر روایتی آمده است که شما از حاکم اطاعت کنید حرف حکومت را به رسمیت بشناسید که در بین جوامع روایی اهل سنت هست اینها حتماً باید بر قرآن کریم عرضه بشود وقتی بر قرآن کریم عرضه شد اولین آیه‌ای که می‌تواند سند بطلان آن روایات مجهول باشد همین کریمه است ﴿ولا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ چه اینکه در همان نصوص عرضه گذشته از اینکه ما موظفیم آیات و روایات را بر قرآن عرضه کنیم باید روایات را بر سنت قطعی هم عرضه کنیم سنت قطعی هم مرجع است یعنی اینکه به تواتر از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثلاً رسیده است و وجود مبارک آن حضرت به عنوان یک اصل حاکم فرمود «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این به منزله قانون اساسی است این حاکم بر همه روایات است فرمود «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» یعنی اگر کسی بخواهد از مخلوقی اطاعت کند خواه در حوزه خانواده باشد مثل والدین جدین و مانند آن خواه در حوزه تعلیم و تربیت باشد از معلمان و مربیان و مدرسان خواه در حوزه حکومت باشد از والیان و مسئولان این حدیث حاکم بر هر سه حوزه است «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» حالا اگر پدر امر کرده است یا مادر امر کرده است به چیزی که معصیت خداست گفت اگر این کار را انجام ندادی عاقی عاق یعنی عاصی عق یعنی عصیٰ فرزند می‌شود عاق والدین یعنی عاصی پدر و مادر ...بگوید تو عاق من خواهی بود یعنی معصیت کننده‌ای پاسخش این است که این اصل حاکم بر دستور پدر و مادر است چه اینکه آن بخشی از آیات قرآن کریم که حرمت پدر و مادر را حفظ کرده است فرمود ﴿و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا﴾ قصه‌اش همان است که در صدر اسلام جوانی مسلمان شده است پدر و مادرش اصرار کردند که باید به دین سنتی برگردی و از اسلام صرفنظر کنی آمد حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت فرمود احترام پدر و مادر در مسائل دنیایی لازم است اما در مسائل دینی و اعتقادی نمی‌شود به دستور پدر یا مادر انسان از اسلام صرفنظر کند ﴿و ان جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا﴾ در مسائل دنیایی با اینها باید به نحو معروف رفتار کرد پدر و مادر هر چند کافر هم باشند بر فرزندان لازم است که خواسته‌های دنیایی اینها را برآورده کنند هزینه اینها را تأمین کنند رضایت اینها را تأمین کنند داروی اینها را در حال بیماری فراهم کنند و مانند آن اما در مسائل فکری و اعتقادی نباید رد کنند این در حوزه خانواده در حوزه تعلیم و تربیت همین طور است در حوزه سیاست و اجتماع همین طور است «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» پس به استناد این آیه سورهٴ مبارکهٴ هود و آن اصل مسلم سنت رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن روایتهای جعلی باطل خواهد بود که شما از حاکم اطاعت کنید مسئله تقیه چیز دیگر است یک اصلی است البته وگرنه کسی در فضای آزاد یک ظالمی را به رسمیت بشناسد به او رکون پیدا کند و او را مطاع بداند این چنین نیست پس آن روایاتی که آن اهل سنت جعل کردند این دلیل بر صحت خلافت حاکمان ظالم نخواهد بود «لاطاعة لمخلوق»
سؤال: ... جواب: خب می‌شود تقیه یک وقت است که انسان ساکت نشسته است تا دیگران بیایند به کسی رأی بدهند برای او یک نماینده‌ای انتخاب بکنند والی انتخاب بکنند خب این به سوء اختیار خود حکومتی را تشکیل داده است در هنگام رأی گیری باید شرکت می‌کرد در هنگام انتخابات باید شرکت می‌کرد باید کاری انجام می‌داد که یک کسی که عادل است والی بشود نه ظالم حالا که ظالم والی شد او نباید رکون داشته باشد می‌ماند مسئله سوم که مسئله تقیه است خب اگر تنها تقیه است که چاره‌ای ندارد وگرنه به افسد مبتلا می‌شود بله «رفع ماضطروا رفع ما استکرهوا» و مانند آن خب بنابراین ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ این رکون به هیچ وجه جایز نیست و اطاعت از مخلوقی که ظالم است روا نیست
مطلب دیگر این است که گرچه به حسب ظاهر اینجا یک فعل ماضی ذکر فرمود ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ اما منظور این نیست که یک کسی ولو در گذشته یک ظلمی از او صادر شده است حالا شما هیچگونه رابطه با او نداشته باشید این اگر باشد که بالأخره جامعه مختل خواهد بود زندگی ممکن نیست برای اینکه جامعه که از معصومها و از افراد عادل تشکیل نشده که بسیاری از افرادند که بالأخره گرفتار گناه شده‌اند ولو الان توبه کرده باشد معنای ظلم این نیست که یعنی کسی در گذشته یک ستمی کرده یک تعدی کرده یک تجاوزی کرده شما نسبت به او هیچ رابطه نداشته باشید یعنی کسی که در مسائل اعتقادی منحرف است چه اینکه مساق آیات سورهٴ مبارکهٴ هود تاکنون این چنین بوده است و یا نه فعلاً یک انسان ستم پیشه‌ای است که بالأخره تلاش و کوششی است در تعدی به یک چنین افرادی گرایش پیدا نکنید نه اینکه در گذشته اگر یک کسی ستم کرده دیگر حالا هیچ رابطه‌ای با او نداشته باشید که بشود ﴿ظلموا﴾ یک فعل ماضی محض ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ یعنی لاترکنوا الی الظالمین
مطلب دیگر آن است که در کتابهای فقهی همیشه این فقهای ما (رضوان الله علیهم) تبعاً للائمة الاطهار (علیهم الصلاة و علیهم السلام) بابی را منعقد کرده‌اند برای معونت ظالم رکون به ظالم در مکاسب محرمه می‌بینید از اقدمین به قدما از قدما به متأخرین از متأخرین به متاخر متاخرین در طی این هزار و اندی سال چهار نسل فقهی همه این را حفظ کرده‌اند یعنی آنچه را که اقدمین گفتند قدما پذیرفتند آنچه را که قدما گفتند متاخرین قبول کردند آنچه را متاخرین گفتند متاخر متأخرین حفظ کردند الی الیوم لذا در کتاب فرمود تمام کتابهای فقهی در بحث مکاسب محرمه معونت ظالم مطرح است چون همیشه دستگاه اموی و مروانی و عباسی و امثال اینها بودند لذا فقها (رضوان الله علیهم) چون در حال تقیه بودند و از طرفی هم حکومت حکومت باطل بود معونت ظالم را جزو کارهای محرم می‌دانستند درآمد آنها را هم جزو مکاسب محرمه لذا متدینین قبل از انقلاب اسلامی از مراجعشان از فقهایشان اجازه می‌گرفتند که آن حقوق را مصرف بکنند و ما افرادی نشان داریم که آنقدر پرهیز می‌کردند که اگر یک وقتی کاری برای آن یکی از کارمندان دولت رضا خانی انجام می‌دادند و پولی به عنوان حق مسلم خودشان دریافت می‌کردند آن پول را هرگز لباس خودشان و بچه‌های خودشان یا غذای خودشان و بچه‌هایشان قرار نمی‌دادند قبلاً وسایل سوخت هیزم بود و زغال آن پولها را می‌گرفتند زغال می‌خریدند یا هیزم می‌خریدند معتقد بودند که این پول باید در آن راه مصرف بشود گرچه آن راه هم بالأخره یک نحو تصرف است ولی نمی‌گذاشتند بیاید کنار سفره این تعهد دینی علما بود که کاملاً یادمان است می‌گفتند که اهل منبر بودند ذاکر بودند می‌گفتند حالا یک ختمی اتفاق افتاده ما رفتیم آنجا مجلس ختم آنها رفتیم منبر یا کاری داشتند روضه‌خوانی داشتند ما رفتیم آنجا منبر رفتیم پولی به ما دادند این پول باید صرف هیزم و زغال بشود نه صرف غذا و نان این همیشه در فقه ما بود که مبادا به ظالم گرایش پیدا کنید ولو بالأخره حکومت حکومت ستم بود و بسیاری از افراد و بزرگان علما شربت شهادت نوشیدند خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه امینی را ایشان همان طور که الغدیر را نوشتند این کتاب شریف شهداء الفضیله را هم نوشتند هر از چند گاهی یک مرجع تقلید یک روحانی یک فقیهی بالأخره در اثر مقاومت شربت شهادت می‌نوشید که این کتاب شهدا‌ء الفضیله ایشان نام برخی از شهدای امامیه است که در اثر مبارزه با ظالمین شربت شهادت نوشیدند این معونت ظالمین یکی از مکاسب محرمه است آنجا ملاحظه فرمودید که تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است معونت ظالم بما انه ظالم بله حرام است یعنی در آن ظلمی که او انجام می‌دهد انسان دستیار او باشد ظهیر او باشد مقدمات را فراهم بکند این می‌شود محرم اما حالا برای ظالمی یک کسی می‌خواهد لباس بدوزد بار یک ظالمی را جابجا بکند از انبار به منزل ببرد یا از منزل به انبار بیاورد این را هم اشکال کردند گفتند معونت ظالم فی ما یرجع الی الظلم که خب مسلماً حرام است و کسبش محرم است و امثال ذلک معونت ظالم فی ما لا یرجع الی الظلم این احتیاطات را داشت این مثالی که ذکر می‌کردیم که درآمدهایی که از کار برای آنها حاصل می‌کردند اینها صرف هیزم و زغال می‌کردند از همین قبیل است دیگر خب بنابراین این ﴿و لاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ همان است که اساس فقه را هم در این بخش تأمین کرده است این آیه ناظر به حکم تکلیفی است و روایات فراوانی که کسب کسانی که در معونت ظالم تلاش و کوشش کردند تحریم کردند گذشته از تکلیفی وضعی را هم به همراه دارد این بود که امامیه صفش از این حکومت جدا بود همیشه همین طور بود این‌طور نبود که این حکومت را مشروع بدانند و ساکت بشوند در برابر او غرض این است که سکوت دو گونه است یک وقتی که راضی بودند به این و این را صحیح می‌دانستند این چنین نبود به دلیل همان شهادتی که هر از چند گاهی اینها شهید تحویل می‌دادند و به دلیل اینکه در کتابهای فقهی‌شان مرتب این کسبها را تحریم می‌کردند می‌گفتند تکلیفاً حرام است وضعاً هم این معاملات باطل است می‌شود مجهول المالک از فقیه جامع الشرایط باید اجازه گرفت متدینینی که در دستگاه حکومتهای پیشین بودند معمولاً اینها حقوقشان را با فقها و مراجع مصالحه می‌کردند از آنها اجازه می‌گرفتند می‌گفتند این دیگر بیت المال است مجهول المالک است در اختیار شماست شما اجازه بدهید که ما این حقوقی که می‌گیریم مصرف بکنیم فقه امامیه صحه نمی‌گذاشت روی این حکومتها پس بنابراین نمی‌شود گفت که دید فقها این بود که این حکومتها صحیح است لذا مبارزه نمی‌کردند خیر دید فقها این بود که این حکومتها باطل است و مبارزه هم می‌کردند منتها مردم همراه نبودند و خدا امام و شهدا را غریق رحمت کند که واقعاً انقلاب شد انقلاب به تمام معنی الکلمه شما کتابهایی که قبل از انقلاب چاپ می‌شد با کتابهای بعد از انقلاب ببینید احکامی که قبل از انقلاب بود با بعد از انقلاب ببینید مردم تقریباً صد و هشتاد درجه نسبت به اسلام آشنا شدند همان طوری که در کشورهای خارج قبلاً اگر کسی می‌گفت من مسلمانم با سرافکندگی می‌گفت اما الان یک سر و گردن از دیگران بلندتر است ولو به حسب ظاهر بی حجاب است اما حالا می‌گوید من مسلمانم شما در این کشورهای غربی که بروید یا از کشورهای غربی باخبر بشوید در اروپا آنجا مهد همین فساد و اینهاست اما می‌بالد که من مسلمانم شاید اهل حجاب نباشد این انقلاب این اسلام را شرف داد مسلمانها را عزیز کرد اینها با شرف و عزت و سرافرازی که یک سر و گردن از دیگران بلندترند می‌گویند ما مسلمانیم ولی وقتی قبلاً از آنها سؤال می‌کردند مذهب شما چیست با سرافکندگی می‌گفتند ما مسلمانیم آن یکی اگر می‌گفت بهایی‌ام با اینکه می‌گفت مسلمانم اینها معاذالله خودش را شبیه آن می‌دانست می‌گفت خب این هم یک دین است دیگر این انقلاب این آثار را داشت منتها حالا مردم فهمیدند روشن شدند زیر بار ظلم نخواهند رفت به هیچ وجه لکن قبلاً اساس فقه امامیه این بود فتحصل [در نتیجه] که هرگز نمی‌شود به علما و جامعه امامیه و حوزه‌ها و فقه اسناد داد که اینها در برابر حکومتهای ستم ساکت بودند چون یا می‌گفتند دین کاری با سیاست ندارد یا اینها را حق می‌دانستند یا بالأخره توجیه می‌کردند هیچ کدام از اینها نبود می‌گفتند دین با سیاست کار دارد اینها هم باطل است ما هم باید مبارزه کنیم هر از چند گاه شهید می‌دهیم این شهدا الفضیله سند ما است منتها آن توده مردم که باید با ما همراه باشند متاسفانه نیستند
سؤال: ... جواب: حالا گاهی ممکن است که این چنین باشد ولی شما صفوف بسیجیها را نگاه بکنید خودم یک وقتی رفته بودم مسجد دانشگاه قبل از انقلاب خلوت خلوت بود الان شما می‌روید مسجد دانشگاه است و جای اعتکاف
سؤال: ... جواب: این‌طور چیزها مگر می‌شد مسجد دانشگاه جای اعتکاف باشد هیچ کس فکر نمی‌کرد که آنجا جای اعتکاف باشد نظیر مسجد اعظم قم یا مسجد جامع قم خیلی فرق دارد گذشته از اینکه این اعتکاف را به آن دهه سوم ماه پر برکت رمضان الاهی شهر الله کشاندند که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن دهه سوم ماه مبارک که معتکف می‌شد همین دانشجوها هم دارند معتکف می‌شوند این یک بیانی است که مرحوم شیخ مفید به یک مناسبتی این حدیث را نقل کرد که الان این حدیث حدیث روز است مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) نقل می‌کند در امالی‌اش که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در یک مسافرتی به همراهانش نزدیکیهای ظهر فرمود نگاه کنید ببینید که شمس از دایره نصف النهار زائل شده است یا نه که ما نماز ظهرمان را بخوانیم بعد موقع نماز ظهر که شد فرمود مردم «کنا مرة رعاة الابل فصرنا الیوم رعاة الشمس» ما قبلاً چشممان به این شترها بود که کی علف می‌خورند کی شیر می‌دهند کی می‌خوابند الان چشممان به شمس است که کی از دائره نصف النهار زائل می‌شود که با خدایمان سخن بگوییم ما از زمین به آسمان رفتیم مردم «کنا مرة رعاة الابل فصرنا الیوم رعاة الشمس» این زمین را به آسمان برده فرمود کجایید شما قبلاً شتربان بودید الان شمس‌بانید از این به بعد هم راههای فراوان بهتری است خیلی‌ها الان درباره شمس و قمر این همین برنامه‌های آسمان شب یک برنامه خوبی است کمبودی دارد در کنار آن برنامه باید این باشد که بالأخره شما می‌گویید چند میلیون سال قبل این چنین بوده است چند میلیون سال بعد این چنین می‌شود هم اکنون این است یک قدری هم جلوتر بروید به تعبیر آن بزرگوار این را هم بسرایید که:
ای یار قمر بهتر یا آنکه قمر آرد ٭٭٭ ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر آرد
شما چرا درباره قمر آفرین سخن نمی‌گویید این عالمی که سراسر نظم محیرالعقول است همین طور پیدا شده است یا ﴿والشمس والقمر بحسبان﴾ است همه‌شان حساب دارد یک حسابگری خلق کرده این کمبود صدا و سیمای ما است این کمبود رسانه‌های ما است این کمبود برنامه‌های آسمان شب است اینها باید مفسر‌گونه این اسرار را بیان کنند کی خلق کرد برای چه خلق کرد همه‌اش سیر افقی است سیر افقی که انسان را به جایی نمی‌برد به هر تقدیر غرض این است که هرگز نمی‌شود به حوزه‌های علمی به علما به جامعه اسلامی به جامعه دینی این امر را نسبت داد که آنها حکومتهای گذشته را مشروع می‌دانستند لذا ساکت بودند خب اگر مشروع بودند این همه شهدا کجا بود این اگر مشروع می‌دانستند این همه کتابهای فقهی که معونت ظالم حرام است کسبش محرم است کسبش باطل است اینها برای چیست معونت ظالم آن شعب فراوان را دارد رکون به ظالم هم همین طور است ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ نظیر همان حرمت کسب معونت ظالم است که دو تحلیل دارد یک تحلیلش فی ما یرجوا الی الظلم است که تکلیفاً حرام و وضعا باطل یک تحلیلش ناظر به آنهایی است که فی ما لایرجع الی الظلم است برای یک ظالمی انسان کاری انجام می‌دهد کالایی می‌خرد لباسی می‌دوزد نه اینکه در ظلم او را کمک بکند آنجا هم بالأخره احتیاط کردند اما میل به ظالم نباید باشد آن قصه جمال هم همین است وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) فرمود تو شترها را کرایه دادی به هارون که برود حج و برگردد بالأخره همین مقدار که علاقه‌مندی او سالم بماند و زنده بماند و اجرت تو را بدهد همین مقدار مشکل دارد خب اینکه فرمود ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ گاهی بعضی‌ها هستند با سکوت توجیه‌گر ظلم ظالمانند این هم یک نحو رکون است از او رکون انتزاع می‌شود گروهی هم هستند که آنها را برای توجیه ستم درباریان پیشین می‌آوردند خب آن هم که یک رکن رکون بین است رکون به ظالمان اقسامی دارد انحایی دارد هر چه مصداق رکن رکون الی الظالم باشد رکون در برابر نفور یعنی فاصله گرفتن و انزجار این می‌شود محرم برای اینکه نهی از منکر واجب است و اولین مرتبه نهی از منکر انزجار قلبی است انسان باید قلباً از ظلم و ظالم بما انه ظالم منزجر باشد اگر قلباً رکونی داشته باشد به ظالم پس نهی از منکر نکرد امر به منکر کرده و نهی از معروف آن مصداق بارزش این است خب فرمود ﴿ولاترکنوا الی الذین ظلموا﴾ وگرنه آتش دامنگیرتان می‌شود شما بخواهید از این خطر نجات پیدا کنید نجات از خطر دو تا راه دارد هر دو هم بسته است یا بالولایة است یا بالنصره است گرچه ولایت و نصرت یک جامه مشترکی دارند اما فرق اساسی ولی و ناصر این است که ولی والی سرپرست تمام کارهای مولا علیه را به عهده می‌گیرد وقتی پدر ولی کودک شد همه مسئولیت کودک به عهده اوست اما همین کودک وقتی به صورت نوجوان درآمده است بخشی از کارهای خود را می‌تواند به عهده بگیرد بخش دیگر که کمبود کارهای اوست به کمک پدر حل می‌شود اینجا پدر اعمال ولایت نمی‌کند اعمال نصرت می‌کند ناصر اوست ولی تمام کارهای مولّا علیه خود را به عهده می‌گیرد ناصر کسی است که آن منصور بخشی از کارها را به عهده می‌گیرد این ناصر کمک اوست کمک غیر از عهده‌داری تمام مسائل است فرمود نجات از آتش به یکی از این دو راه است یا اینکه کل این نجات را دیگری به عهده بگیرد یا بخشی را دیگری شما را کمک بکند شما نه ولی دارید نه ناصر ناچار گرفتار شعله و طعمه‌های شعله خواهید بود ﴿فتمسکم النار﴾ آنگاه ﴿و ما لکم من دون الله من اولیاء﴾ تنها ولی الله است دیگر این کریمه سوره حم ﴿فالله هو الولی﴾ برای حصر است دیگر آن ضمیر فصل و آن الف لامی که در خبر آمده برای افادهٴ حصر است ﴿فالله هو الولی﴾ آنگاه ﴿و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لاتنصرون﴾ خب برای اینکه ما به استقامت موفق بشویم یک، طغیان نکنیم دو، به حکومت ظالم هم گرایش پیدا نکنیم سه، از ولایت الاهی و نصرت الاهی هم برخوردار باشیم چهار، بهترین راه چیست فرمود ﴿و اقم الصلاة﴾ این دستور نماز در کنار امر به استقامت برای این است که این واقعا ستون دین است
سؤال: ... جواب: بله خب دیگر برای اینکه ذات اقدس إلاه نسبت به او هم یسر اراده کرده منتها تکلیف او بیش از تکلیف دیگران است در سورهٴ مبارکهٴ نساء این بحث گذشت که خدای سبحان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که در مبارزات یک شرطی برای مردم هست اما برای تو هیچ شرطی نیست ﴿لاتکلف الا نفسک و حرض المومنین علی القتال﴾ حالا یک وقت یک کسی بگوید که جمعیت که ما را یاری نمی‌کنند ما در حال تقیه‌ایم این حرف مال امام هست و به تبع امام برای مأمومان هست اما برای پیغمبر نیست که بگوید من حالا باید تقیه کنم تا شعاع رسالتش چی باشد فرمود ﴿لاتکلف الا نفسک﴾ اگر احدی تو را یاری نکرد تو تنها ماندی باید مبارزه کنی ﴿و حرض المومنین علی القتال﴾ آنها را تحریض کن تشویق کن ولی تو بالأخره باید در صحنه باشی یسری که برای آن حضرت هست با یسر دیگران تفاوت دارد استقامتی که در آن حضرت هست با استقامتی که برای دیگران هست تفاوت دارد البته نعمتی هم که خدای سبحان به آن حضرت داد با نعم دیگران فرق دارد فرمود ﴿و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من اللیل﴾ نماز را در دو طرف روز و پاسی از شب به پا بدار امام رازی در تفسیرش از خوارج نقل می‌کند که اینها به همین قرآن تمسک کردند به این آیه که گفتند در بین نمازها فقط نماز صبح واجب است و نماز عشاء بقیه نمازها واجب نیست چرا برای اینکه یک طرف روز صبح است می‌شود نماز صبح یک طرف روز که نظیر نصف اللیل است نماز عشاء است خب اینها که ولی خدا را رها کنند خودشان بخواهند از قرآن استفاده بکنند همین درمی‌آید که بعد امام رازی این یک جهت و دلیل دیگر خوارج را نقل می‌کند بعد می‌گوید این چون بالاجماع باطل است ما دیگر حالا وقت صرف نکنیم برای اینکه حرفهای اینها را ابطال کنیم دلیل اول خوارج همین ﴿طرفی النهار و زلفاً من اللیل﴾ است ﴿طرفی النهار﴾ است خب ﴿طرفی النهار﴾ یک طرف نهار صبح است و یک طرف نهار هم شب ﴿و زلفاً من اللیل﴾ می‌گویند این عطف صفت بر موصوف است آن طرف دیگر نهار که شب است این ﴿زلفا من اللیل﴾ است پاره‌ای از شب است مقداری از شب است و مانند آن در حالیکه ﴿طرفی النهار﴾ خب یک طرفش صبح است شما وقتی که به چهار قسمت این دایره را تقسیم می‌کنید به همین صورت درمی‌آید یک طرفش صبح است یک طرفش ظهر است یک طرفش طلیعه مغرب هست یک طرفش هم وسط شب این پنج نماز در این چهار وقت است یعنی ﴿اقم الصلاة لدلوک الشمس﴾ یکی از اطراف نهار همین وسط روز است یک طرف دیگر برای اینکه از شرق آمده به دایره نصف النهار حالا می‌خواهد وارد طرف دیگر بشود وارد غرب بشود یک بخشی از طرف النهار همین ظهر است یک بخشی از طرف النهار صبح است یک بخشی هم غروب است یک بخشی هم پاسی از شب رفته این ﴿و أقم الصلاةطرفی النهار﴾ یک بخش و ﴿زلفاً من اللیل﴾ هم بخش دیگر مجموع صلاتهای پنج‌گانه نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء هست که ﴿اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا﴾ ﴿اقم الصلاة لدلوک الشمس﴾ این ناظر به ظهرین است ﴿الی غسق اللیل﴾ این ناظر به مغربین است می‌شود چهار تا نماز و ﴿قرآن الفجر﴾ این ناظر به نماز صبح است می‌شود پنج تا نماز ﴿ان قرآن الفجر کان مشهودا﴾ بعد راجع به نماز شب فرمود ﴿و من اللیل فتهجد به نافلةً لک عسیٰ أن یبعثک ربک مقاما محمودا﴾ که این لحن و سیاق عوض شده است که مربوط به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در سورهٴ مبارکهٴ طه هم ناظر به همین نمازهای پنج‌گانه آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ طه به این صورت آمده است فرمود ﴿فاصبر علی ما یقولون و سبح بحمد ربک قبل طلوع شمس﴾ ﴿و سبح بحمد ربک قبل طلوع شمس﴾ می‌شود نماز صبح ﴿و قبل غروبها﴾ ناظر به ظهرین است ﴿و من آناء اللیل فسبح﴾ که ناظر به نماز مغرب و عشا‌ است خب چون فرمود ﴿و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس﴾ ناظر به نماز صبح است ﴿و قبل غروبها﴾ ناظر به نماز عصر است ﴿و من آناء اللیل فسبح﴾ ناظر به مغربین است ﴿و اطراف النهار﴾ راجع به نماز ظهر است این روایت هم به همین سبک این آیه سورهٴ طه را به نمازهای پنج‌گانه منطبق کرده است البته اگر روایت نبود استفاده این لطایف فقهی از این آیات با این وضع آسان نبود و روایت از آن جهت که از مبینان و مفسران اولی و راستین قرآن کریم است می‌شود حجت.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:01

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی