display result search
منو
تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود – بخش دهم

تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود – بخش دهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 162 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود – بخش دهم
- استقامت در صراط مستقیم و نسبت آن با معرفت
- تشخیص صراط مستقیم با میزان
- سختی استقامت
- قانون المومنون عند شروطهم، قانونی جهانی
- مراتب بهشت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر ٭ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون ٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین ٭ واصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین﴾

جریان استقامت از آن مطالبی است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خبر داد که «اوتیت جوامع الکلم» دستور استقامت از آن کلمات جامعه است زیرا هم بخشهای اعتقادی اخلاقی و فقهی و حقوقی را شامل می‌شود هم بخشهایی که مربوط به مسائل علمی است چنین مطلبی جزء جوامع الکلم است و اگر نهی از طغیان هم جزء جوامع الکلم شمرده شد برای آن است که در تِلوِ امر استقامت است این مطلب اول
برای اینکه این کلمه جامعه این متن را شرح کند در درجه اول طغیان را نهی فرمود بعد هشدار داد که همه کارهای شما مورد شهود خداست بعد رکون به ظالمین را نهی کرده است بعد جریان برخورد با آتش قیامت را هشدار داد و جریان توحید را طرح کرد که در آن روز احدی به داد شما نخواهد رسید کار تنها به دست ذات اقدس إلاه است آن‌گاه جریان عمود دین که نماز است بازگو فرمود که ﴿ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل﴾ بعد تاثیر حسنات نسبت به سیئات را بازگو فرمود که با آمدن حسنات سیئات رخت برمی‌بندد بعد اینها را تذکره نامید که اگر کسی اهل تذکر و یاد و نام خدا باشد از این تذکره بهره می‌برد و در پایان این بخش به صبر و بردباری امر فرمود که بی تناسب با مسئله استقامت نیست همه اینها به مثابه شرح آن کلمه جامعه‌‌اند که «و اعطیت جوامع الکلم» گرچه خود قرآن کریم جزء جوامع الکلم است اما آیات قرآن کریم همه اینها یکسان نیستند بعضی عهده‌دار اصول‌اند بعضی عهده‌دار قواعدند بعضی عهده دار مسائل‌اند آنها که عهده‌دار اصول و عهده‌دار قواعدند جزء جوامع‌الکلم محسوب می‌شوند این هم یک مطلب
مطلب دیگر آن است که این استقامت همان التزام به صراط مستقیم است اگر کسی در صراط مستقیم بود مستقیم است صراط مستقیم را هم معنا کردند هم تقسیم کردند در دنیا صراط مستقیم چیست در آخرت صراط مستقیم چیست اینها را مشخص کردند قرآن کدام قسمت را به عهده دارد عترت و امامت و ولایت کدام قسمت را به عهده دارند آنها را درباره توضیح صراط نسبت به دنیا و آخرت ذکر فرمودند عمده در معرفی صراط مستقیم است که فرمودند صراط مستقیم «ادق من الشعر و احد من السیف» از مو باریک‌تر است و از شمشیر تیزتر بالأخره راه دوتا کار دارد یکی معرفت آن و یکی طی و عمل به آن قانون همین طور است دیگر شریعت همین دو محور را دارد یکی اینکه انسان عالم به احکام باشد دوم اینکه عامل به احکام باشد این علم و عمل مجموعاً سبب کمال انسان است اگر کسی عالم نباشد کامل نیست عالم باشد و عامل نباشد کامل نیست صراط مستقیم در سایه این دو عنصر محوری است یکی معرفت و یکی عمل صالح فرمود نه معرفت این آسان است و نه عمل صالح کار آسانی است معرفتِ این «ادق من الشعر» است همان طوری که کسی بخواهد با چشم عادی این موهای باریک را تشخیص بدهد و بشکافد کار سخت است آن از مو باریک‌تر است شما می‌ببینید در این تراجم در وصف مردان بزرگ می‌گویند هو من الذین شقّقوا الشعر این من الذین شقّقوا الشعری که در تراجم عربی است همین موشکافی است که ما در تعبیرات فارسی داریم می‌گوییم فلان بزرگوار فلان محقق موشکاف است این موهای ریز و ظریف که به زحمت دیده می‌شوند گاهی چندتایشان تاب خورده و گره خورده و یک مو را تشکلی می‌دهند این باید ببیند این موها را بشکافد آن تارها را از هم جدا کند اینها را می‌گویند مو شکاف آنها را می‌گویند شقّق الشعر این موهای باریک دیدنش بسیار سخت است اگر یک چیزی از این مو باریک‌تر بود خب شناختش معرفتش سخت‌تر است معرفت صراط مستقیم «ادق من الشعر» که این مربوط بخش معرفت است موقع رفتن «و احد من السیف» کسی بخواهد روی لبه شمشیر تیز پا بگذارد خب سخت است دیگر عمل به احکام کار آسانی نیست البته برای کسی که معرفتش صحیح باشد مقداری هم تمرین بکند روی همین «و احد من السیف» کالبرق الخاطف می‌گذرد و در قیامت برای او همین این «و احد من السیف» که از شمشیر تیزتر است یا از مو باریک‌تر است برای او کعرض السماوات و الارض می‌شود آن قدر وسیع خواهد بود که به سرعت می‌گذرد خب پس صراط مستقیم هم بخش معرفتی‌اش دشوار است هم بخش عملی است مطلب بعدی این است که صراط مستقیم در سفرهای مکانی که قبلاً هم ملاحظه فرمودید بیرون از سالک است کسی بخواهد یک سفر زیارتی بکند حرمی برود مشهدی مشرف بشود مکه‌ای برود اعتاب مقدسه‌ای را زیارت کند بالأخره یک سالک است و یک مسلک این راه بیرون از مسافر است اما وقتی که می‌گویند مثلاً خبر واحد طریق است قول زراره طریق است اینها طریق الی الواقع‌اند نه یعنی یک چیزی بیرون جان آدم باشد و انسان آن بیرون را تطرّق کند فهمیدن و پذیرفتن و عمل کردن یعنی به قول زراره که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرده است عمل کردن همه این امور در فضای درون است انسان آنچه را که راوی نقل کرد بفهمد بعد باور کند و معتقد بشود همه اینها در دستگاه درونی است این طور نیست که چیزی جدای از انسان باشد که ما راهی داشته باشیم بیرون از خود اگر کسی مستقیم شد خودش می‌شود صراط مستقیم در بستر مستقیم هم است بنابراین تشخیص صراط وقتی دشوار باشد خود انسان هم در عمل کردن گرفتار صعوبت خواهد بود و اگر برای او دشوار نبود دشواری را تحمل کرد به آسانی این راه را طی می‌کند و خودش می‌شود انسان مستقیم راه و رونده در اینجا یکی خواهد بود چون بالأخره اگر عقیده است که از او جدا نیست اخلاق است که از او جدا نیست اعمال است که از او جدا نیست و بیش از این سه حوزه هم که چیزی به نام شریعت نیست شریعت یک بخشش عقاید است که انسان باید بفهمد و بپذیرد یک بخشش اخلاق است که باید بفهمد و متخلق بشود یک بخشش احکام و دستورها است که باید بفهمد و عمل بکند چنین انسانی می‌شود علی صراط مستقیم. ذات اقدس الاه در عین حال که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿فاستقم﴾ در بخشهای دیگر فرمود ﴿یس ٭ و القرآن الحکیم ٭ انک لمن المرسلین ٭ علی صراط مستقیم﴾ خدا قسم یاد کرد که تو از انبیایی و صراط مستقیم هستی اما امر می‌کند که دیگران به این اسوه تاسی کنند و بر صراط مستقیم باشند بنابراین صراط مستقیم در بخشهای اعتقادی و اخلاقی و فقهی و عملی خواهد بود قهراً می‌شود جزء جوامع الکلم این چنین نیست که فقط مخصوص مسائل فقهی باشد جوامع الکلم بودنش هم یک میزان جامع می‌طلبد خب ما آن بخش معرفتی که باریک‌تر از موست آن را با کدام ترازو تشخیص بدهیم آن بخش عملی که احد من السیف است را با کدام ترازو تشخیص بدهیم بالأخره یک ترازویی باید باشد دیگر که ما بفهمیم چه حق است چه باطل چه صحیح است چه باطل و چه حلال است چه حرام ترازو را هم که به نام عقل و فطرت و نقل معتبر است ذات اقدس الاه نصب کرد فرمود ما به شما قرآن دادیم عترت دادیم اینها همه ترازوست و شما در ترازو تعدی نکنید در سورهٴ مبارکهٴ الرحمٰن آیه هشت به این صورت آمده است ﴿و السماء رفعها و وضع المیزان ٭ الا تطغوا فی المیزان﴾ اینجا هم که فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا﴾ یعنی لا تطغوا فی المیزان گرچه سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مایل‌اند که این طغیان را به نهی از افراط معنا کنند ولی خب تفریط را هم در بر دارد چون تجاوز گاهی به آن سمت است گاهی به این سمت اگر از حد انسان تعدی کرده است خب همان طغیان است و حد در همان هسته مرکزی عدل است یک سلسله قواعدی باید باشد که این معارف را با آن قواعد بسنجند تا بشود میزان عقاید در اخلاقیات هم میزان هست در احکام شرعی هم میزان هست مسائل فقهی و تا حدودی مسائل حقوقی میزانش مشخص شد به برکت زحمت علما (حفظهم الله و رضوان الله علیهم) در بخشهای فقهی اما بخشهای دیگر هم بالأخره باید میزانش مشخص بشود آنها هم تا حدودی معین شد اما نه به اندازه وسعت فقه برای همه آنها هم یک ترازویی است که باید این مطالب بخشهای گوناگون با آن ترازو سنجیده بشود و از طغیان پرهیز بشود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا﴾ استقامت در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ یونس که قبلاً گذشت موارد متنوعی دارد که یکی از آن موارد بارزش همان آیه ٨٩ سورهٴ مبارکهٴ یونس بود که خدای سبحان به موسی و هارون (سلام الله علیهما) فرمود ﴿قد اجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتّبعانّ سبیل الذین لا یعلمون﴾ در بخشهای فکری و اعتقادی و اخلاقی و بالأخره در بخشهای عملی هم که مشمول آن است بعد از دستور استقامت از تعدّی نهی می‌کند ﴿و لا تطغوا﴾ در جریان مسائل رهبری سیاسی مسائل اجتماعی حفظ وحدت حمایت از مستضعفان حفظ عدالت و اینها ضمن دستور به استقامت از پیروی راه ستمکاران نهی می‌کند از پیروی راه جاهلان نهی می‌کند به موسی و هارون (سلام الله علیهما) فرمود دعوت شما اجابت شده است ﴿فاستقیما و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون﴾ راه جاهلان را طی نکنید خب آنجا معلوم است که محور محور مسائل رهبری و سیاسی و اجتماعی و حمایت از مستضعفان و رهبران است اما در آیه محل بحث که جزء جوامع الکلم است همان‌طوری که به استقامت بالقول المطلق امر شده است نه مطلق الاستقامه استقامت مطلقه به آن امر شده است از طغیان هم بالقول المطلق نهی شده است

مطلب بعدی این است که بین مطلق الاستقامه و استقامت مطلقه فرق است آنکه کمرشکن است استقامت مطلقه است آنکه پیر کننده است استقامت مطلقه است نه مطلق الاستقامه. مطلق الاستقامه این است که هر کسی به اندازه درک خودش فهم خودش راهی را که تشخیص می‌دهد طی می‌کند آن خیلی دشوار نیست برای اینکه ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ است کما مرّ و راهی که بشر را به خدا می‌رساند به عدد انفاس خود خلایق است اینها هم از هر چیزی می‌تواند شاهد اقامه کند دلیل اقامه کند از آیات افاقی آیات انفسی برای مسئله ربوبیت همان راهی را که انتخاب کرده است راه صحیح است کار خیری که دارد انجام می‌دهد اگر پیشه‌ور است دامدار است کشاورز است همان که کسب حلال می‌کند راه خداست دیگر یک کشاورز اگر بخواهد راه مستقیم را طی کند همان کشاورزی حلال آب کسی را نگیرد به تعبیر مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در جلد دوم اصول کافی از وجود مبارک امام (سلام الله علیه) نقل کرده است که چند گروهند که ملعونند «من فعلهنّ المتعوظ فى ضلل النزال و المانع الماء المنتاب و السّاد الطریق المسلوک» فرمود آنهایی که اماکن عمومی را آلوده می‌کنند محیط زیست را رعایت نمی‌کنند از رحمت خدا دورند آنهایی که آب نوبه‌ای مردم را می‌گیرند از رحمت خدا دورند آنها که سد معبر می‌کنند از رحمت خدا دورند خب یک کاسب وقتی سدّ معبر نکند یک پیشه‌ور و دامدار و کشاورز وقتی آب نوبه‌ای کسی را نگیرد محیط زیست کسی را آلوده نکند کار خودش را انجام بدهد این راه خداست این جزء مطلق الاستقامه است و از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را نخواستند نفرمودند «فاستقم» فرمود ﴿فاستقم کما امرت﴾ به الاستقامة المطلقه تو مأموری نه مطلق الاستقامه آنکه آدم را پیر می‌کند این است در همه امور هم مواظب خود باشد هم مواظب شهروندان باشد هم مواظب کشور باشد هم مواظب دورترین نقاط جهان باشد هم مواظب مسلمانها باشد هم مواظب کفار باشد هم مواظب فرمود حتی مواظب سگان و گربه‌ها هم باشد که کسی به اینها ستم نکند مگر می‌شود به سگ ستم کرد؟ مگر می‌شود به گرگ ستم کرد؟ ظلم حرام است ولو نسبت به اینها این طور نیست که اگر حیوانی سگ شد سگ را بشود ستم کرد شما این مسئله را در فقه بررسی می‌کنید ظلم بالقول المطلق محرم است حالا چه به کافر چه به مسلمان حالا یک کسی غیر مسلمان شد مگر می‌شود به او کم فروخت اگر یک کسی در پناه دولت اسلامی دارد زندگی می‌کند یا با دولت اسلامی پیمان معاهده و صلح و دوستی و زندگی مسالمت آمیز بسته است مگر می‌شود به او کم فروخت مگر می‌شود تطفیف کرد مگر می‌شود به او گران فروخت او هم مثل شهروند مسلمان است یک وقت است میدان جنگ است کافر حربی است مالش فیء للمسلمین است یک وقت زندگی مسالمت آمیز است حکومت اسلامی مردم مسلمان دولت اسلامی با آنها تعهد عدم تعرض دوجانبه بسته‌اند هم از آنها در کشور ما هستند هم از ما در کشور آنها خب ظلم نسبت به آنها می‌شود محرّم این می‌شود الاستقامة‌المطلقه این کمرشکن است مسئولش هم شخص پیغمبر است اگر آیه این بود فاستقم این «شیبتنی» را شاید به همراه نداشت اما ﴿فاستقم کما امرت﴾ این امر به استقامت برای همه ماست اما مطلق الاستقامه نه الاستقامة الامطلقه این یکی از وجوهی است که درباره حدیث معروف «شیبتنی هود» گفته شد پس تا کنون سه چهار وجه در این «شیبتنی هود» آمده یکی اینکه همین فرمایشی که این بزرگوارها دارند چون وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به الاستقامة المطلقة مامور شده است این پیر کنند است ﴿فاستقم کما امرت﴾ این یک دوم اینکه آن رؤیایی که دیدند آن حرفی که مرحوم ابولفتوح رازی نقل می‌کننده از ما یا قرطبی نقل می‌کند از برادران اهل سنت سایرین هم نقل کرده‌اند که «شیبتنی هود» از وجود مبارک پیغمبر در عالم رؤیا سؤال کردند چرا این سوره شما را پیر کرد فرمود در کنارش آمده ﴿و من تاب معک﴾ من بخواهم این همراهانم را با خودم ببرم و آنها را مستقیم نگه بدارم و به مسئولیت من آنها بشوند مستقیم اینها پیر کننده است سوم وجهی است که سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در بحث روایی داشتند که در طلیعه بحث همین سوره بازگو شد ایشان در بحث روایی می‌فرمایند چون در بعضی از احادیث دارد که «شیبتنی هود و الواقعة و اخواتهما» و در سورهٴ مبارکهٴ سخن از استقامت نیست فاستقم نیست تا چه رسد به ﴿فاستقم کما امرت﴾ چه رسد به ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ اینکه فرمود «شیبتنی هود و الواقعة» لابد مطلبی که مشترک بین این دو سوره است پیر کننده است مطلب مشترک بین این سوره و سوره واقعه که بتواند عنصر محوری سوره واقعه را هم تشکیل بدهد جریان قیامت است و آیه ﴿یوما یجعل الولدان شیبا﴾ هم تایید می‌کند که آن روز پیر کننده است کسی به یاد آن روز هم باشد پیر می‌شود این هم وجهی است که ایشان فرمودند خب یا الاستقامة المطلقه است یا همراهان را نگه داشتن است یا جریان معاد است یا جریانی که باز بعض اهل معرفت گفتند که در این سورهٴ مبارکهٴ هود چند جا تشر تند و تیز است ﴿بُعداً للقوم الظالمین﴾ ﴿بعدا لمدین کما بعدت ثمود﴾ این‌گونه تشرها آدم را می‌اندازد گاهی ذات اقدس الاه کار را از آدم می‌گیرد می‌گوید تو برو [در] خانه‌ات بشین ﴿و قیل اقعدوا مع القاعدین﴾ مثل زنهای پیر و مردهای پیر برو بشین خدمت به نظام خوب است خدمت به جامعه خوب است خدمت به حوزه و دانشگاه خوب است ولی تو لایق نیستی برو کنار بشین این طور تشر هم هست فرمود ما به اینها تشر زدیم گفتیم برو کنار بنشین ﴿و قیل اقعدوا مع القاعدین﴾ قاعدین همان زنهای پیر و مردهای پیرند دیگر گاهی خدا کار را از آدم می‌گیرد اگر شبانه روز و روز و شب انسان مخلص نباشد یک وقتی می‌آیند از او می‌گیرند می‌گویند آقا این کار را از شما گرفتیم به دیگری دادیم ﴿ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم﴾ شما امتحانتان را دادید ما باید کار را از شما بگیریم به دیگری بدهیم این خطر همیشه هست چه در حوزه چه در دانشگاه چه در مسائل سیاسی چه در مسائل اجتماعی چه در مسائل مالی این خطرهمه ما را تهدید می‌کند این بزرگوار می‌گوید چون این گونه تشر‌ها در سوره هود هست ﴿قیل بعدا للقوم الظالمین﴾ ﴿کما بعدت ثمود﴾ ﴿کما بعدت﴾ اینها آدم را پیر می‌کند خب البته این شاهدی ندارد این خطرهست اما برخلاف آن بیان لطیف سیّدنا الاستاد که جریان قیامت پیر کننده است یا بر خلاف آنچه را که مرحوم ابوالفتوح رازی و قرطبی و اینها نقل کرده‌اند بالأخره از ابن عباس هست و از جریان رویا هست و تایید ﴿و من تاب معک﴾ هم هست چون در جای دیگر امر به استقامت شده ولی ﴿و من تاب معک﴾ به همراهش نیست اما به هر تقدیر انسان معرفتی که «ادق من الشعر» است خودش و دیگران را تأمین بکند راهی که «و احد من السیف» است خودش برود دیگران را هم ببرد خب این پیر کننده است
سؤال: ... جواب: آنجا جایی است که مالش فیء است دیگر اگر تعهد عدم ربا باشد هم همین طور است اگر الان این بانکی که هست بانک برابر عقود اسلامی بنا شده باشد مضاربه باشد مساقات باشد این عقود اسلامی است تعهد مردم هم همین است به همین هم رای دادند خب در چنین وضعی انسان نمی‌تواند در کشور اسلامی در بانک اسلامی از غیر مسلمان ربا بگیرد اگر تعهد این گونه از مسائل نباشد شرط این گونه از امور نباشد بله ولی «المومنون عند شروطهم» قانون بین المللی اسلام است این نظیر ﴿و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة﴾ که نیست این ﴿اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة﴾ یا بخشهای ﴿للذکر مثل حظ الانثیین﴾ یا برای ﴿لکل واحد منهما السدس﴾ اینها جزء احکام اسلامی است که در حوزه اسلامی پیاده می‌شود اما آن قواعد معاملاتی و قواعد عامه آنها که مخصوص حوزه اسلامی نیست پیام جهانی اسلام است این نظیر صوم و صلات نیست خب «المومنون عند شروطهم» یا ﴿اوفوا بالعقود﴾ یعنی ناظر به ایها المسلمون است؟ ایها المسملون باهم می‌خواهید معامله کنید ﴿اوفوا بالعقود﴾ با کفار می‌خواهید معامله کنید ﴿اوفوا بالعقود﴾ مگر می‌شود انسان مالی را که به کافری که با دولت اسلامی زندگی مسالمت آمیز دارد تعهد متقابل دارد تفاهم متقابل دارد چیزی را گران بفروشد کم بفروشد ثمن را بدهد مثمن را ندهد و مانند آن اینکه نیست که «المومنون عند شروطهم» این است شما در کتابهای فقهی در بحث جهاد ملاحظه فرمودید کافر حربی است جنگ است جنگ دو طرف است جنگ خونی است نایره جنگ مشتعل است حکومت اسلامی با حکومت کفر تعهد کردند تن به تن بجنگند علیٰ رجلاً برجل خب این شرط نافذ است یک سرباز که از آن طرف آمد یک سرباز هم باید به جنگ او برود این را در شرح لمعه خواندید در کتابهای دیگر هم خواندید اگر یک سرباز از آن طرف آمده که اینجا نمی‌شود هجمه کنند چند نفر بروند بریزند که جنگ هم یک حساب و کتابی دارد بالأخره چه زمانی باید شروع بشود در چه وقتی شروع بشود جزء شرایط جنگی این است اگر آنها یک نفر آمدند تن به تن بنا شد بجنگند یک سرباز از آن طرف آمده یک سرباز مسلمان باید به جنگ او برود نه دو نفر
سؤال: ... جواب: آنجا که چیز نبود تعهدی نکردند شرطی نبود آنجا که علیٰ رجلاً برجلٍ بود همین طور است این است که سالار شهیدان حسین بن علی (صلوات الله و سلامه علیهما) اول تعهد کردند رجلا برجل بعد آن کوفی‌ها نقض عهد کردند همین بود فرمود من یک نفرم شما یک نفر تن به تن بجنگیم بعد دیدند نه نمی‌شود بعد عمر سعد ملعون دستور داد «و احملوا علیه» من کل جانب غرض این است که اسلام یک دین جهانی است این را یک فقیه و دو فقیه که نگفت شما فرمایش مرحوم شهید را که در لمعه می‌بینید می‌بینید ادعای اتفاق و اجماع می‌کند در این مسائل بین المللی این آبروی اسلام است حیثیت اسلام است چگونه می‌شود آدم تعهد بکند و عمل نکند وفای به عهد این است ادای امانت این است رعایت شرط این است رعایت عقد این است اگر ما تعهد متقابل سپرده‌ایم «المومنون عند شروطهم» نه عند شروطهم مع المومنین «المومنون عند شروطهم مع المومنین و مع الکفار» از آن طرف حذف متعلق دلیل بر عموم است نه اینکه مؤمنون با خودشان وقتی تعهد کردند مواظب عهدشان هستند پس این وجوهی است که درباره ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ گفته شد و ترازو [را] هم ذات اقدس الاه نصب کرده است آن برهان عقلی ترازوست آن وحی سماوی ترازوست آن روایت معتبر حدیث اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) ترازوست هر کدام در بخش خاص خودشان
سؤال: ... جواب: برای تأکید آن مسئله است یک وقت است که دو چیز نیست البته یکی اینکه می‌گوید مثلاً نماز بخوانید یکی می‌گوید نماز را ترک نکنید یکی می‌گوید روزه بگیرید یکی می‌گوید افطار نکنید این دوتا معصیت نیست که اگر کسی نماز نخواند _معاذ الله_ دوتا معصیت کرده یکی امر را اطاعت نکرده یکی اینکه نهی را مرتکب شده درباره صوم و صلات هم همین طور است این برای اهمیت مسئله است یکی حرمت عقلی دارد یکی حرمت نقلی دارد دوتا عقاب نیست یک عقاب است و اگر کسی این میزان را رعایت نکرده است آن وفاق ملی به شقاق و اختلاف تبدیل می‌شود آن ترازو در دل آدم است آیه سی سورهٴ مبارکهٴ روم که همان ترازوی درون را مطرح می‌کند اگر کسی آن ترازو را به هم زد و طغیان کرده است به دام اختلاف می‌افتد این «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون ٭ منیبین الیه واتقوه و اقیموا الصلاة و لا تکونوا من المشرکین ٭ من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا﴾ اگر طغیان نبود می‌شود وفاق اگر استقامت بود می‌شود وفاق اگر طغیان بود استقامت نبود می‌شود شقاق و اختلاف و تحزب و امثال ذلک ﴿و کانوا شیعا و کل حزب بما لدیهم فرحون﴾
اما آنچه که مربوط به بحثهای قبل است و سؤال شده که ما دوتا منطقه ممنوعه داریم یعنی مقام ذات و اکتناه صفات ذاتی پس این روایتی که وجود مبارک حضرت امیر دارد مرحوم کلینی نقل کرده است که «اعرفوا الله بالله» چیست شما الله را با الله بشناسید و رسول را به رسالت بشناسید «و اولوالامر را بالامر بالمعروف» و نهی از منکر بشناسید این روایات در کنار آن آیه‌ای است که ﴿و یحذر کم الله نفسه﴾ در محدوده ذات اقدس الاه راه نیست اما الله اسمی از اسمای حسنای خداست آنچه که منطقه ممنوعه است هویت مطلقه است که نام ندارد الله اسمی از اسمای الاهی است و از اسمای اعظم الاهی است انسان که با معرفت خدا سر و کار دارد یا با مظاهر جزئیه سر و کار دارد نظیر ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم﴾ یا با مظاهر کلیه سر و کار دارد مثل غالب بزرگانی که مثلاً به جایی رسیده‌اند آنچه که از همه اینها برتر است این است که آدم با ظاهر کار داشته باشد نه مظهر آن مقام ذات هویت مطلقه فوق ظاهر است او چیز یاست که ظاهر و الباطن و الاول و الاخر اسمای اویند ﴿هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن﴾ این چهار اسم که از اسمای اولی هستند تازه بیرون دروازه ذات‌اند آن هویت مطلقه نام ندارد شما می‌خواهی با چه چیزی اشاره کنی؟ یک عارف می‌خواهد با چه چیزی اشاره کند یک حکیم می‌خواهد به چه چیزی اشاره کند فرض کنید ما می‌خواهیم یک مطلب را ببینیم الان ما چشم باز کردیم این مسجد و این سالن و این ستون را داریم می‌بینیم اگر آن مبصَر فضا را پر کند دید را پر کند دیدن را پر کند بیننده را پر کند آن وقت جا برای دیدن نیست شما می‌خواهید با اشاره ذهن یک مطلبی را در کنار ذهنتان بپرورانید بگویید آن این این دلیل این مدلول آن شیئی که مطلق است و نامتناهی است مشار الیه شما را پر کرده در رفته اشاره شما را پر کرده در رفته مشیر شما را پر کرده در رفته این وسطها آدم می‌شد غرق این دست فروش‌ها را می‌بینید که حاشیه خیابان بساط پهن می‌کنند چیز می‌فروشند این دست فروشها اگر خواستند کنار اقیانوس اطلس طوفانی که می‌آید به سرعت دویست کیلومتر آنجا بساط پهن کنند اصلاً او فرصت پهن کردن فکر نمی‌دهد به او که بساط پهن کند آنجا نه جا برای عارف است نه جا برای حکیم اینکه گفتند «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر» ما آن را صدها بار تجربه کردیم دیدیم آنجا راه نیست یک دست فروشی اگر برود کنار اقیانوس اطلس با آن طوفان بعد به دیگران بگوید آقا آنجا راه نیست آنجا جای بساط پهن کردن نیست آنجا فرصت نمی‌دهند به کسی بساطش را پهن کند آن حقیقت بیکران به ما از خود ما نزدیک تر است ما قبل از اینکه فهممان را بفهمیم او را می‌فهمیم قبل از اینکه خودمان را بفهمیم او را می‌فهمیم این از بیانات نورانی اهل بیت است که مرحوم کلینی در همان جلد اول اصول کافی نقل کرده که ذات اقدس الاه «عارف بالمجهول و معروف عند کل جاهل» هر مطلب ناشناخته‌ای پیش خدا معلوم است یک و هر کافری هر ملحدی اول چیز یکه می‌شناسد خداست منتها بیچاره نمی‌داند که چه کسی را می‌شناسد «معروف عند کل جاهل» مگر ممکن است کسی آن حقیقت بیکران را نشناسد ولی بخواهد به او اشاره بکند بالأخره با لفظ و مفهوم و قالب‌گیری می‌خواهد اشاره کند این قالب‌گیری مثل بساط آن بساط دار است که طوفان این را می‌برد اصلاً فرصت به قالب گیری نمی‌دهد اما الله تعینی از تعینات اوست بعضی‌ها با ظاهر کار دارند بعضی‌ها با مظهر کار دارند ظاهر هم بعضی‌ها با اسمای عظیم کار دارند بعضی با اسمای اعظم کار دارند مظهرند بعضی با آیه جزئی کار دارد بعضی با آیه کلی کار دارند وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) آن روایتهایی که قبلاً هم نقل شده است فرمود «ما لله آیة اکبر منی» فرمود از من بزرگتر خدا آیتی نیافرید وقتی که می‌گوید من یعنی اهل بیت چون یانها یک نورند در حقیقت دیگر ما لله آیة اکبر منی اینها آیت کبرای الاهی‌اند بنابراین آن اعرفوا الله بالله و امثال ذلک ناظر به مقام تعین است
و اما در جریانی که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «اول ما خلق» است پس اول ما صدر چیست اول ما خلق داریم اول ما صدر داریم اول ما ظهر داریم تا چه کسی از کدام منظر به آفرینش نگاه کند اگر متکلمانه و حکیمانه به سبک حکمت مشاء و اینها نگاه بکنیم سخن از اول ما خلق است اگر یک قدری بالاتر نگاه کنیم سخن از اول ما صدر است یک قدری دقیقتر نگاه کنیم سخن از اول ما ظهر است هر چه که قسمت فاعلی را تقویت کنیم و فعل را رقیقتر کنیم آنگاه از مسئله خلقت به صد ور و از خلقت و صدور به ظهور می‌رسیم
اما سوالی که مربوط به بهشت است که آیا بهشت جسم است درخت دارد بله بهشت دو قسم است بهشت ﴿و لمن خاف مقام ربی جنتان﴾ این بهشت جسمانی و حسی یقینا درخت دارد یقینا نهر دارد یقینا جسم دارد یقینا لذایذ حسی دارد که ﴿ان المتقین فی جنات و نحر﴾ این مال این اما آن بهشت روحانی ﴿فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ یا آنجه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ فجر است که ﴿فادخلی فی عبادی ٭ وادخلی جنتی﴾ آنجا دیگر منزه از شجر و حجر است اما این بهشتی که ﴿جنّات تجری من تحتها الا نهار﴾ واقعاً دارای اینها است نه برای تفهیم دیگران.

«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی