- 787
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 48 سوره بقره - بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 48 سوره بقره - بخش چهارم
- معنا و کارکرد شفاعت
-جواب به شبهات پیرامون شفاعت
- علم الهی و شفاعت
- شفاعت موجب امید است نه تجری
- کارکرد شفاعت: ایجاد حالت اخلاقی بین خوف و رجا
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَاتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ
بعد از بیان انحای عذاب در قیامت و اینکه تمام راههای نجات بسته است مسألهٴ شفاعت را به عنوان راه نجات از عذاب مطرح میکند و نفی میکند و چون آیات فراوان دیگری شفاعت را فیالجمله اثبات میکند قهراً آن آیات مبیّن و مقیّد این آیه خواهند بود. منتها بحث در این است که آیا دلیل عقلی بر استحالهٴ شفاعت هست یا نه؟ چون دلیل عقلی بر ضرورت شفاعت نیست که بالضّروره شفاعت باید واقع بشود یعنی همان طوری که اصل مبدأ به عنوان برهان عقلی دلیل قطعی بر ضرورتش اقامه شده است و اصل معاد دلیل قطعی بر ضرورتش هست اصل وحی و رسالت دلیل قطعی بر ضرورتش هست اصل شفاعت اینچنین نیست که بالضروره شفاعت باید واقع شود. و کاری که عقل به عهده دارد آن است که امکانش را اثبات کند یا امتناعش را نفی کند. اگر امکانش اثبات شد یا امتناعش نفی شد ظواهر کتاب و سنّت که شفاعت را تثبیت میکند قول صادق مصدَّق است و قول صادق مصدّق حق است و حق واجب الاعتقاد است. بنابراین کار عقل آن است که شبهاتی که در این مسأله دربارهٔ شفاعت مطرح شده است آنها را طرد کند بعضی بفکر همان شبهات واهی آمدند آیاتی که ناظر به مسألهٴ شفاعت است آن را جزو آیات متشابه دانستند. آیات متشابهی که دیگر در کنارش آیات محکم نیست تا با ارجاع متشابه به آن محکم بشود محکم. قهراً یا به زعم خودشان با تأدّب برخورد کردند و گفتند که علم این روایات و آیاتی که مربوط به شفاعت است به اهلش موکول است یا خیلی جسارت بخرج دادند بالصّراحه شفاعت را انکار کردند این شبهه را یک مقدار در تفسیر المنار ملاحظه میفرمایید.
شبهه سوّم
بعضی از این شبهاتی که در مسأله شفاعت هست این است که شفاعتی که ما به یاد داریم در پیش مردم آن است که شفیع کاری بکند که آن حاکم از کیفر این محکوم بگذرد آن حاکم یا عادل است یا ظالم اگر حاکم ظالم بود که طبق روابط کار میکند نه طبق ضوابط هم با تغییر علم میتوان تصمیم او را عوض کرد هم با تغییر میل میتوان ارادهٴ او را عوض کرد هم ممکن است شفیع کاری بکند که او را آشنا بکند که شما در این حکم اشتباه کردید و هم ممکن است شفیع کاری بکند که بگوید گرچه اشتباه نکردید ولی برابر آن علاقهای که هست به استناد آن علاقه شما صرفنظر کنید. حاکم اگر عادل نباشد یا از راه تغییر علم و آگاهی، یا از راه تغییر اراده و میل میشود حکم او را عوض کرد. بنام شفاعت سیّئه که *«و من یشفع شفاعةً سیّئة»*﴿1﴾ این جزو شفاعتهای سیّئه است. ولی اگر حاکم عادل بود تنها راه شفاعت تغییر علم است. یعنی شفیع کاری که میکند راههای آگاهی آن حاکم عادل را توسعه میدهد یک سلسله ادلّه اقامه میکند میگوید به فلان دلیل این حکم صواب نیست و حق نیست. شفیع کاری میکند که آگاهی و علم حاکم عوض میشود و در نتیجه چون علمش عوض شد حکمش هم عوض میشود پس شفاعت وقتی مطرح است که حاکم علمش یا ارادهاش تغییرپذیر باشد حالا یا بر اساس اینکه فقط روی علم کار میکند یا بر اساس آنکه هم روی علم کار میکند هم روی هوا و میل. ولی اگر حاکمی نشود علم او را عوض کرد و علم او ازلی بود و خطاپذیر نبود قهراً ارادهٴ او هم عوض شدنی نیست. اگر حاکمی عادل بود و علمش ازلی بود به جمیع امور عالم است و حکم او حق است ولا ریب فیه و چون حق است و لا ریب فیه پس علم او عوض نمیشود و چون ارادهاش فقط تابع علم است نه تابع غیر علم پس ارادهٴ او هم تغییرپذیر نیست قهراً آن حاکم شفیع را به درگاه خود راه نمیدهد، شفاعت در محکمهٴ حاکم اینچنینی راه ندارد و خدای سبحان حاکمی است که علمش ازلی است و کارش هم بر اساس علم است و برای همهٔ احکام پاداش و کیفری معیّن کرده است. بعنوان تبشیر و انذار انبیا را اعزام کرده است. هر کس کار خیر کرد پاداشش بهشت است و کار شرّ انجام داد کیفرش جهنّم است دیگر نمیشود با شفاعت شافعین ارادهٴ خدا را عوض کرد. چون ارادهاش به استناد علم اوست و علم او هم که ازلی است و لا یتغیّر. این شبههای است که شما در تفسیر المنار ملاحظه میفرمایید.
جواب شبهه
جواب این شبهه آن است که اولاً اینها در امور فعلیّه است نه در امور ذاتیّه، ثانیاً خدای سبحان علمش ازلی است امّا معلوماتش در لایزالاند مرتّب در تغییراند و او از همان ازل میداند که چگونه معلومات را که متغیّرند اراده کند با ارادت جزیی زائد بر ذات و حادث. خدای سبحان میداند که در فلان وقت فردی موجود میشود و در فلان مقطع زمانی به تکلیف میرسد. و در فلان شرایط اطاعت میکند و در فلان شرایط معصیت میکند. حکم همهٔ این اطاعات و معاصی را هم میداند. و میداند بر اساس آن معصیتی که کرده است استحقاق عذاب دارد بعد میداند که مورد لطف ولیّی از اولیای الهی قرار میگیرد و فلان ولیّ یا فلان نبیّ در فلان مقطع از او شفاعت میکند و در اثر شفاعت فلان شفیع در مقطع بعد آن کیفر از او گرفته میشود یا کلاًّ یا بعضاً. همهٔ اینها را در ازل میداند در لایزال پیاده میکند. مثل اینکه خدای سبحان میداند در فلان وقت شخصی به دنیا میآید و به سراغ درس خواندن میرود در فلان مقطع امکانات درس خواندش را فراهم میکند در مقطع بالا امکانات درسهای بالاتر را برای او فراهم میکند. استاد مناسب به او میدهد فقای خوب برای او فراهم میکند و مانند آن. همهٔ کارهایی که خدای سبحان روزانه انجام میدهد کاری است جزیی. چون *«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»*﴿2﴾ این شؤون جزیی به ارادات جزیی مستند است این ارادت جزیی صفات فعل است که در کتاب و سنّت معمولاً ارادهای که مطرح است ارادهٴ فعلی است احیاناً ممکن است در گوشهای از روایات به اراده ذاتی اشاره شده باشد این اراداتی که هست همهٔ ارادات فعلی است. ارادات فعلی صفت فعل است نه صفت ذات. صفت فعل را از مقام فعل انتزاع میکنند. هر روز خدای سبحان شأن جدید دارد و فیض تازه دارد امّا در ازل میداند که این نظام را اینچنین باید اداره کرد. میداند که در فلان وقت باید به فلان شخص فلان نعمت را داد در فلان وقت فلان علم را داد در فلان وقت فلان برکت را داد و مانند آن. معلوم امری است جزیی، متغیّر که در لایزال است نه علم که در ازل است متغیّر باشد پس خدای سبحان در ازل میداند که این شخص چه اَدواری را پشت سر میگذارد و چه مراحلی را در پیش دارد. در هر مرحله فیض مناسب آن مرحله را افاضه میکند خدای سبحان میداند که فلان شخص در فلان وقت مریض میشود و میداند که باید او را درمان کرد و درمان او هم بعد از بیماری اوست. بر اساس *«وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»*﴿3﴾ در فلان مقطع خاص فلان بیمار را شفا میدهد شفا یک امر جزیی حادث است که ارادهٴ جزیی از این امر جزیی انتزاع میشود امّا در ازل معلوم خدای سبحان بود که فلان وقت مریض میشود و فلان وقت باید او را درمان کرد. دربارهٔ شفاعت هم اینچنین است نه اینکه ارادهٴ ازلی خدا تغییر کند یا علم ازلی خدا تغییر کند. خدای سبحان اگر چنانچه باران میفرستد این باران فرستادن یک امر جزیی است روی ارادهٴ جزیی باران میفرستد امّا در ازل میداند که در فلان وقت فلان سرزمین گرفتار خشکی میشود و فلان عبد صالح نماز استسقا میخواند و در اثر آن نماز استسقا زمینهٴ لطف خدا فراهم میشود و در فلان مقطع بعد به بارانها دستور بارش میدهد این کارهای جزیی روزانه که *«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»*﴿4﴾ اینها حادثند با ارادات جزیی زاید بر ذات حادثند. اینها اراداتشان فعلی است نه ذاتی. امّا علمی که نقشهٴ این ارادات جزیی را تنظیم میکند ازلی است، نه اینکه شفاعت شفیع در علم ازلی خدای سبحان بخواهد تحوّلی ایجاد کند تا آنوقت انسان بگوید علم ازلی که عوض نمیشود همان طوری که با نماز استسقا باران میبارد همان طوری که با دعا مشکل حل میشود همان طوری که خودش وعده داد فرمود: *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم»*(5) این وعده را در سورهٔ نساء به مؤمنین داد. آیهٔ 31 سورهٔ نساء این است که *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً»* این وعدهٴ کلی است فرمود: شما اگر گناهان کبیره را ترک کردید امیدبخشش گناهان صغیره هست ما از گناهان صغیرهٴ شما میگذریم. خب اگر کسی در فلان مقطع گناه کبیرهای مورد ابتلای او بود او برای رضای خدا گناه کبیره را نکرد بعد یک مرتبه مبتلا به گناه صغیره شد خدای سبحان وعده داد که چون شما به احترام فرمان اله از گناه کبیره خود را حفظ کردید من هم گناه صغیرهٴ تو را میبخشم. *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم»* یعنی سیّئاتکم الصّغیرة. خب این وعده خداست. در چه وقتی گناه صغیره بخشوده میشود این حادث است امّا در ازل اینچنین تنظیم شده است یا اینکه فرمود: *«و ألَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً»*﴿6﴾ فرستادن باران یک حادثه جزیی است. امّا خدای سبحان میداند که فلان سرزمین خشکی زده عبد صالحی پیدا میشود که نماز استسقا میخواند یا مردمی پیدا میشوند که بر صراط مستقیم حرکت میکنند چون در ازل میداند که در فلان مقطع فلان حادثه پیش میآید و به دنبالش فیض اِله نازل میشود پس علم او ازلی است گرچه ارادات او روزانه است گرچه *«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»*﴿7﴾ امّا علمش ازلی است. شفاعت هم اینچنین است. دعا و استغفار هم اینچنین است. پس اینطور نیست که شفاعت باعث تغییر علم ازلی واجب تعالی باشد تا محذور از این جهت راه داشته باشد و این شبهه آیات مبارکهٴ شفاعت را جزو متشابهات بکند که، یا روایات فراوانی که دربارهٔ شفاعت وارد شده است او را جزو متشابهات بکند.
سؤال ...
جواب: هر کاری که انسان انجام میدهد یک حادثه جزیی است و در ازل معلوم خدای سبحان است با مبادیش. میداند که در فلان وقت فلان شخص با اختیار خود این کار را میکند.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، منظور آن است که حوادث جزیی را میتوان با ارادات جزیی حل کرد کلّ این نظام که یک واحد حقیقی به هم مرتبط است به علم ازلی استناد داد. مثل اینکه انسان میداند که این شخص در اثر این ناپرهیزی که دارد در فلان وقت بیمار میشود این طبیب حاذق میداند که این شخص در فلان وقت مریض میشود و راه درمان او در سال اول آن است که از آن قرصها استفاده کند سال دوم از آن کپسولها استفاده کند سال سوم از آن شربتها استفاده کند و مانند آن. بعد هنگام دستور روزانه دستورات متفاوت میدهد امّا این دستورات متفاوت در مقام کار است نه در مقام علم. اینکه طبیب حاذق گاهی دستور قرص میدهد گاهی دستور کپسول میدهد گاهی دستور شربت میدهد داروها را عوض میکند نه اینکه علمش عوض شده است او از قبل میداند که این بیمار را در طی این چند سال باید اینچنین درمان کرد. علم او ثابت است این معلوم است که متغیّر است حالا اگر طبیبی علمش وسیعتر بود او دربارهٔ خیلیها چنین نظری میتواند بدهد تا برسیم به کسی که علمش ازلی است اگر ذات اقدس اله علمش ازلی است میداند که این حوادث در طی این مراحلی که در پیش دارند یا پشتسر گذاشتند باید چگونه اداره بشوند هر لحظه به لحظه فیض جدید میرساند امّا مجموع آنها را در ازل میداند که چگونه باید اینها اداره بشوند. نه اینکه هر لحظه علم تازهای پیدا بشود و بدنبال علم جدید ارادهٴ جدیدی نشأت بگیرد.
بنابراین اصل این شبهه که علم ازلی تغییرناپذیر است و شفاعت مستلزم تغییر علم ازلی است این مقدمهٴ ثانیه ممنوع است. علم ازلی تغییرناپذیر است و شفاعت مستلزم تغییر علم نیست تا انسان با این شبههٴ واهی شفاعت را جزو متشابهات بداند.
شبهه چهارم
شبههٴ دیگری که معمولاً در نوشتههای وهّابیّین و امثال ذلک هست این است که شفاعت باعث نقض غرض است. انبیا آمدند انسانها را به عبادت خدا دعوت کردند و هدف آفرینش انسانها هم عبادت است و انبیا آمدند در برابر عبادتها بشارت بدهند و در برابر معصیتها انذار کنند. انبیا مبشّر و منذرند اگر هدف آفرینش عبادت است چه این که فرمود: *«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»*﴿8﴾ و اگر انبیا آمدند بعنوان بشیر نذیر *«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ»*﴿9﴾ دیگر جا برای شفاعت نیست. خب اگر شفاعت حق باشد یک تبهکار بدون توبه بخشوده بشود این جری خواهد شد شفاعت باعث هتک حرمت احکام است باعث تجرّی گنهکاران است و این روا نیست بنابراین شفاعت حق نیست. این هم یکی از شبهات.
جواب شبهه
غافل از اینکه شفاعت یک برکتی است که امید ایجاد میکند نه تجرّی بیاورد بیان ذلک این است که اگر خدای سبحان بفرماید هر که گناه کرد ما میبخشیم یا شفاعت مطلقاً دربارهٔ همهٔ گنهکاران است این تجرّی میآورد. یا اگر نسبت به گروه مخصوص خدای سبحان اعلام کند که فلان گروه اگر گناه کردند ما اینها را مشمول شفاعت قرار میدهیم مثلاً سادات اگر گناه کردند مشمول شفاعتند بله این باعث تجرّی است. یا فلان معصیت اگر واقع شد یقیناً با شفاعت بخشوده میشود این مستلزم نقض غرض است امّا هم نسبت به اصل معصیت مبهم است که خدا از چه گناهی میگذرد و هم نسبت به اصل گنهکاران مستور است که خدا این گناه را از چه گناهکاری میگذرد و تا چه حد میپذیرد و شفاعت چه گروهی را میپذیرد همه و همه مبهم است و جز خدا و خواص اولیای او نمیدانند این باعث رجا است نه باعث تجرّی. گفتند چند چیز را خدای سبحان در چند چیز مخفی کرده است. این در جوامع روایی ما هست مرحوم ابن بابویه نقل کرد دیگران هم نقل کردهاند یکی اینکه خدای سبحان قهر خود را در بین معاصی مخفی کرد(10) لذا بر انسان لازم است از همهٔ معاصی بپرهیزد چون نمیداند خدا با کدام معصیت او را میگیرد گرچه خدا عفوّ و رحیم است امّا قهرش که از بین نرفت معلوم نیست خدای سبحان انسان را با کدام معصیت میگیرد. لذا بر انسان لازم است از همهٔ معاصی بپرهیزد و هیچ معصیتی را کوچک نشمارد. دوم آن است که معلوم نیست کدامیک از اطاعتها و عبادات انسان مقبول است. خدا قبولی را در بین اطاعات مستور کرده است معلوم نیست کدام اطاعت مورد پسند خداست. لذا انسان باید همهٔ دستورات الهی که واجب بود انجام بدهد و از مستحبّات هم محروم نماند و هیچ کار خیری را هم تحقیر نکند چون معلوم نیست کدام کار خیر را خدا قبول میکند او کسی است که «یقبل الیسیر»(11) لذا آن خیر مقبول در بین خیرات مستور است کسی حق ندارد کار خیری را تحقیر بکند. سوم آن است که ولیّ خود را در بین اولیا مستور کرده است؟ معلوم نیست که در چه لباسی ولیّ خدا بسر میبرد لذا کسی حق ندارد کسی را تحقیر کند ما چه میدانیم که این شخص از اولیای الهی است یا نه. هیچ کسی بنده خدا را حق ندارد تحقیر کند شاید او جزو اولیای الهی باشد. چهارم اینکه لیلهٴ قدر را در بین لیالی مخفی کرده است این خفا باعث رجا است نه باعث تجرّی. مگر فرمود ما از فلان گناه با شفاعت میگذریم؟ یا از فلان طائفه میگذریم؟ اینکه مشخص نیست.
سؤال ...
جواب: اینها اقرب به شفاعتند نه از هر شیعهای. ممکن است کسی شیعه باشد معصیت بکند و مشمول شفاعت هم نباشد. آنها فرمودند شفاعت ما مال شیعیان ماست دیگران محرومند این یک حصر اضافی است نه اینکه کلّ شیعه از شفاعت برخوردار است این ناظر به آن است که دیگران محرومند نه تمام افراد شیعیان بهرهمند هستند. این لسان، لسان حصر قیاسی و نفی قیاسی است یعنی شفاعت ما به غیر شیعیان ما نمیرسد نه به فرد فرد شیعه میرسد. این لسانش نفی است بالقیاس إلی غیر الشیعة.
سؤال ...
جواب: اگر از کبائر اجتناب کرد. خب کدام انسان است که اطمینان دارد از همهٔ کبائر اجتناب کرده است؟ و چه انسانی مطمئن است که در آینده مبتلا به کبیره نمیشود هیچکس نمیداند کسی میتواند بگوید من گناه کبیره نکردم؟ یا در آینده هم معصوم هستم و مصون هستم (غیر از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم الصلاة و علیهم السّلام)؟
سؤال ...
جواب: امّا *«لمن یشاء»*﴿12﴾ آن قضیّهٴ مهمله است که در قوهٴ قضیّهٴ جزئیه است.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، پس رجا میآورد نه تجرّی اگر کسی معصیت کرد آن عذابی که *«لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»*﴿13﴾ را هم شنید یأس و ناامیدی او را میگیرد، میگوید اکنون که باید بسوزم چرا گناه نکنم. این شفاعت او را امیدوار میکند میگوید بسیار خوب، خدا که کریم است امیدواریم از گذشته ما بگذرد و در آینده هم ما را حفظ کند برمیگردد به راه مستقیم. یکی از بهترین علل تقویت رجا همین است که انسان خود را از خطر ناامیدی حفظ کند. باعث تجرّی نخواهد شد بلکه موجب رجا است. آنجا هم فرمود: *«لمن یشاء»*﴿14﴾.
سؤال ...
جواب: نه، توبه میکند بعد میشکند، توبه میکند بعد میشکند. گرفتار فسخ عزیمت است. امّا امیدوار است خدا ببخشد به عفو او به کرم او تکیه میکند نه به توبه خود.
شبهه پنجم
یکی از دیگر شبهات کسانی که ادلّهٴ شفاعت را جزو متشابهات پنداشتهاند این است که این باعث هتک حرمت و تجرّی میشود گفتند بحث شفاعت انسان را جری میکند.
جواب شبهه
جوابش آن است که بین تجرّی و رجا فرق است. وقتی شفاعت باعث هتک حرمت و باعث تجرّی گنهکاران میشود که مشخص کند که از چه گروهی شفاعت میشود یا از چه گناهی خدا میگذرد یا در چه سنینی خدا میگذرد این چنین نیست همهٔ اینها مبهم است و همهٔ اینها بعنوان قضیّهٴ جزئیه مخفی است. از کدام گناه میگذرد معلوم نیست از چه کسی میگذرد معلوم نیست. در چه سنّی میگذرد معلوم نیست.
سؤال ...
جواب: این تهدید امر است خودش هم تهدید است، این وعید است نه وعده، خلف وعید مخالف با حکمت نیست. در عین حالی که فرمودند شفاعت ما شامل نمیشود ممکن است شفاعت کنند. چون وعده نیست که خلف وعده بد باشد این وعید است خلف وعید بد نیست. اینکه خدای سبحان فرمود: اگر معصیت کردید من شما را عذاب میکنم ممکن است خلف وعید کند این خلف وعید رحمت است.
سؤال ...
جواب: مشخص کرد فرمود اگر کسی استخفاف صلاة بکند شفاعت ما شامل حالش نمیشود. پس آن از آن طرف است اینکه باعث تجرّی نیست. آن نه به آن معناست که اگر کسی نمازش را خوب خواند از همهٔ گناهانش ما شفاعت میکنیم. باز هم لسانش نفی قیاسی است. فرمود: اگر کسی نماز را سبک بشمرد از شفاعت محروم است نه اگر کسی نماز را خوب خواند حتماً ما از او شفاعت میکنیم از همهٔ معاصی او هم شفاعت میکنیم.
سؤال ...
جواب: امیدواریش ضعیف است نه منفی. چون همین برهانی که الآن عرض شد خودش امید میبخشد. یک وقت انسان خیال میکند که خلف وعید هم مثل خلف وعده بد است نه، اینچنین نیست. خلف وعده بد است نه خلف وعید. اگر خدای سبحان تهدید کرد بعد به تهدیدش عمل نکرد که لطف و رحمت است خلف وعده بد است که خدای سبحان *«لا یخلف الله المیعاد»*﴿15﴾ ممکن نیست خلف وعده کند، با حکمت سازگار نیست. امّا خلف وعید که با رحمت سازگار است نه مخالف با حکمت است نه مخالف با سایر اسمای حسنا.
سؤال ...
جواب: این هم رجا را تأکید میکند، هم آن علل وسطیّه را به ما آشنا میکند. آن شافعین علل وسطیّه هستند در حقیقت ما در کلّ کارها داریم شفاعت میکنیم الآن یک کسی که تشنه است و سراغ آب زلال میرود میخواهد از شفاعت آب مدد گیرد تا عطش را برطرف کند. شفاعت یعنی توسّل به یک وسیلهٴ حقیقی. منتها در مسائل اعتباری مسألهٴ شفاعت را ما در عرف مطرح میکنیم وگرنه شفیع یعنی یک موجود حقیقی که رابط باشد و رابطهاش هم قراردادی نباشد بین آن مبدأ و بین این مستفیض فیض را دریافت کند و به اینها برساند مجاری فیض باشد اگر کسی بداند مجاری فیض فراوان است امیدوارتر میشود.
ـ درجات شفاعت
سؤال ...
جواب: در شفاعت به خواست خدا درجاتی است یکی از درجات شفاعت همان ترفیع رتبه است. یکی از مراتب و درجات شفاعت تخفیف عذاب است. شفاعت انشاء الله رروشن خواهد شد مراتبی دارد حتّی جهنّمیها از شفاعت برخوردارند که باعث تخفیف عذاب میشود آنها یا اهل اعراف خواهند شد اعرافیها مشمول شفاعت میشوند که فرشتگان یا اهل بیت(علیهمالسّلام) آنروز دستور میدهند که ادخلوا الجنّة به شفاعت آنها. آنهایی هم که در بهشت هستند مشمول شفاعت خواهند بود باعث ترفیع درجه میشود. آدم و من دونه تحت لوای رسول خدا(صلّیالله علیه و آله) است آنها درجاتشان بوسیله شفاعت ترفیع پیدا میکند.
منظور آنست که این روح امید به انسان میدهد نه باعث تجرّی میشود. اگر کسی در تمام این امور شاک باشد نداند که آیا گناهش بخشیده است یا نه این بین خوف و رجا بسر میبرد. برای هیچ کسی نامهٴ خصوصی نیامد که از گناهان تو شفاعت میشود که. و اگر راه شفاعت بالکل بسته باشد مثل راه توبه. راه شفاعت بسته باشد، راه توبه بسته باشد این ناامیدی میآورد و این ناامیدی انسان تبهکار را تبهکارتر میکند. پس شفاعت میشود رحمت که باعث رجا است نه باعث تجرّی.
سؤال ...
جواب: خب اگر کسی در برابر آن وعید قطعی به این رجای احتمالی، خود را سرگرم کرده است که ویلٌ له چون از آن طرف کیفر مسلّم است از این طرف شفاعت برای او، نسبت به او مشکوک است. دیگر آدم عاقل که دست از عذاب مقطوع به امید یک شفاعت مشکوک برنمیدارد.
سؤال ...
جواب: یک کرامتی خواهد بود امّا. این نه به آن معناست که این طایفه مصون هستند و مصونیّت دارند اینچنین نیست «خلق الله الجنّة لمن أطاعه و أحسن و لو کان عبداً حبشیّاً، خلق النّار لمن عصاه و لو کان ولداً قرشیّاً»(16).
سؤال ...
جواب: نه، خلف وعید مطابق با رحمت و حکمت است با عنایت است. اولاً وعده و وعید انشا است انشا که صدق و کذب ندارد. اینچنین میکنم و ... اینها انشا است. انشا نه صدق دارد نه کذب برخلاف اِخبار. هر دو انشا است و اینها مصون از صدق و کذب است.
سؤال ...
جواب: میتواند امّا از آیندهاش مطمئن نیست اولاً و از سرائر خود مطمئن نیست ثانیاً. گاهی وقتی سرائر انسان در قیامت ظهور کرد *«وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»*﴿17﴾، *«بدا لهم سیّئات مَا کَسَبُوا»*﴿18﴾ و امثال ذلک. خیلی از امور است که انسان خیال میکرد تقواست بعد معلوم شد توهّم تقوا بود. همینکه در کتابهای اخلاقی نوشتهاند یک شخصی خود را به عنوان خدمتگزار دین میپندارد، به عنوان واعظ یا راهنما یا امام جماعت و امثال ذلک در یک شهری مدّتها خدمت کرده است بعد کسی وارد شهر شد که بهتر از او حرف میزند بهتر از او امامت را اداره میکند مردم به سراغ او رفتند نوعاً میگویند به این که مردم خوش استقبال و بدبدرقه هستند. اگر در چنین حادثهای هیچ تکان نخورد گفت خب خدا را شکر این کاری که ما باید بکنیم دیگری کرد دیگران میکنند یا دیگری میکند معلوم میشود لله در یک عمر خدمت کرد. اگر گله مردم شهر را آغاز کرد گفت: مردم خوشاستقبال و بدبدرقهای هستند معلوم میشود در تمام این مدّت در تحت ولایت شیطان بود، هنوز آزمایش نشدهایم ما. این در کتابهای اخلاقی هست ملاحظه میفرمایید.
سؤال ...
جواب: جمله، خبریّه است امّا مؤدّا انشا است. ألقیت بداع الإنشاء. مثل جملهٴ خبریّه که گاهی به داعیهٴ امر میآید مثل: «یعید صلاته»(19) القا میشود. جمله خبریه است اما به داعی انشا القا شده است.
سؤال ...
جواب: نه، چه اسمیه چه فعلیه چه «یعید صلاته» چه الصلاة معادة، علىٰ ایّ حال جمله گاهی خبریه است ولی تلقی بداع الإنشاء اگر انشا شد نه صدق دارد نه کذب خدای سبحان خلف وعده اصلاً ندارد. چون مستحیل است عقلاً و نقلاً. قرآن کریم میفرماید: *«لا یخلف الله المیعاد»*﴿20﴾. این *«لا یخلف الله المعیاد»* خبر است و مطابق با عقل هم هست. امّا آن خلف وعید چرا، خلف وعید مطابق با رحمت است نه دلیل عقلی بر استحالهاش داریم و نه دلیل نقلی هم تکذیبش میکند.
سؤال ...
جواب: البته باید اطاعت خدا باشد که زمینهٴ شفاعت است. شفاعت از مسلمان است و موحّد.
سؤال ...
جواب: آن آیات. «اِدّخرت شفاعتی لأهل الکبائر من أمّتی»(21) آن روایات را میگوید، آیات آنها را استثنا کرده است. ولی منظور آن است که لسان آن ادلّه نفی قیاسی است یعنی شامل غیر شیعیان نمیشود نه شامل فرد فرد شیعه میشود.
سؤال ...
جواب: البته *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿22﴾ *«إلاّ من شهد بالحقّ»*﴿23﴾ آنها آن روایات هم بیان مصادیق همین آیات است که آن در بیابان مشفوعٌ له است که از چه کسی شفاعت میکند الآن بحث در این است که آیا شفاعت مستحیلةٌ أم ممکنة.
ـ دلیل عقلی بر استحالهٴ شفاعت وجود ندارد
این بحثها را در المیزان لابد ملاحظه فرمودید که همهٔ آنها تنظیم شده است منتها این بزرگوار اصلاً اسم نمیبرد که این اشکال از آن کیست دأب سیّدنا الأستاد این بود که اصلا او حرف خود را میزد تا آنجا که ممکن بود نام کسی را نمیبرد وگرنه این شبهه مال المنار است. ایشان عین عبارت را نقل میکند امّا بدون اینکه بگوید این شبهه از کیست. این قدر بزرگوار است که اصل حرف را نقل میکند کار به گوینده ندارد و آن حرفهاست با هم در برخوردند الآن بحث در این است که «هل الشفاعة ممکنة ام لا؟» آنها خواستند با این شبهات بگویند شفاعت ممکن نیست بعد آیات و روایات را جزو متشابهات کنند. ایشان میخواهند بفرمایند نه، شفاعت ممکنةٌ. وقتی ممکن شد صادق مصدَّق گفت: یجب الإیمان به. آنها خواستند با این شبهه نصوصی که در آیات و روایات وارد شده است اینها را از محکم بودن به متشابه بودن تنزّل بدهند بگویند متشابه است ما علمش را نداریم، نمیفهمیم چیست. یا علمش به اهلش مربوط است یا اصلاً مردود است. ایشان میفرماید: هیچ تشابهی نیست اگر هم بعضی از آیات متشابه باشند آیات محکم دیگری داریم *«الاّ لمن ارتضی»*﴿24﴾ روشن میکند برای کیست *«الاّ من شهد بالحق»*﴿25﴾ روشن میکند برای کیست اصل شفاعت اشکال عقلی ندارد تا شما بگویید روی این اشکال عقلی به عنوان یک دلیل لبّی مخصّص اطلاقات باشد. یا مقیّد عموم باشد اینچنین نیست.
ـ مسلمان همواره بین خوف و رجا است
در سورهٔ مبارکهٴ اعراف آیهٔ 99 میفرماید به اینکه رحمت ما مسلّم است، گذشت ما مسلّم هست امّا خدای رحمان آیا خدای قهّار هم هست یا نه؟ اگر او «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة» و «أرحم الرّاحمین» است «فی موضع العفو و الرّحمة»(26) انسان همواره بین خوف و رجا باید باشد نه خود را در امان ببیند. لذا در آیهٔ 99 سورهٔ اعراف فرمود به اینکه: *«أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿27﴾ اینها در امانند که ما اینها را کاری نداریم؟ اینها از عذاب ما در امانند؟ کسی خود را از عذاب ما در امان میبیند که خاسر باشد سرمایه را باخته باشد وگرنه کسی سرمایهٴ جان و ایمان را نباخته باشد موحّد باشد، مسلمان باشد بین خوف و رجا است نه در امان باشد هیچکس حق ندارد خود را در مأمن بیابد و بگوید من در امان هستم مگر یک انسان خاسر. این یک امان مذمومی است. *«أفأمنوا مکر الله»* اینها آیا از نقشهٴ خدا غافل شدهاند و در امان ماندهاند؟ *«فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»* خب این هر گونه تجرّی و هرگونه غرور را نهی کرده است فرمود: شما در امان نباشید ممکن است بوسیلهٴ بعض از سیّئات گذشته معاقب باشید یا ممکن است در آیندهٴ نزدیک یا دور مبتلا بشوید و عقاب بشوید هیچ کسی خود را در امان نمیبیند مگر یک انسان خاسر. خب کسی که خاسر نیست و اهل تجارت است که *«یَرجون تجارة لن تبور»*﴿28﴾ او خود را چگونه میبیند؟ بین خوف و رجا میبیند. هم از آن طرف فرمود: *«إنّه لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»*﴿29﴾ میشود هم از این طرف فرمود *«فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون» پس هم آن امان محض باطل است هم آن یأس محض باطل است، میشود بین خوف و رجا، کسی حق ندارد ناامید محض باشد، کسی هم حق ندارد خود را در امان ببیند. چه کسی درر امان است *«فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون»* از آن طرف هم *«لا ییأس من روح الله إلاّ القوم الکافرون»*﴿30﴾ بین خوف و رجا این همان آیهای است که فرمود: *«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»*﴿31﴾ که انسان را بین خوف و رجا اداره میکند. خب بین خوف و رجا، با اینکه فرمود من اَرحم الرّاحمین هستم با اینکه فرمود من بدون توبه ممکن است یک عدّه گنهکاران را ببخشم یعنی آنهایی که گناهان کبیره کردند پس معلوم میشود این مکتب، مکتبی نیست که کسی را جری کند مگر آیهٔ سورهٔ نساء نفرمود به اینکه غیر از شرک همهٔ معاصی کبیره را ممکن است خدا بیتوبه ببخشد. چون با توبه شرک هم که میبخشد. امّا *«لمن یشاء»*﴿32﴾ معلوم نیست در بین این میلیاردها نفر کیست که آن روز عذابش یک لحظهاش قابل تحمّل نیست گاهی ممکن است فرزندی از اخلاف انسان فرزند صدم، هزارم به بار بیاید که باعث مغفرت و رحمت نیاکانش باشد، روشن نیست. یا نیاکان گذشته باعث آمرزش خلف کذا باشند اینکه روشن نیست ولی اجمالاً کار خدا روی حکمت است خب چطور آن باعث تجرّی نشد. مگر خدای سبحان فقط با توبه میبخشد بیتوبه نمیبخشد؟ چطور آیهٔ سورهٔ نساء باعث تجرّی نشد این که فرمود *«إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ»*﴿33﴾ اینکه میبینید مرحوم علاّمه در شرح تجرید و دیگر بزرگان هم همین را تصریح کردهاند که منظور بیتوبه است برای صدر آیهٔ است. چون صدر آیهٔ دارد که خدا شرک را نمیآمرزد یعنی شرک بیتوبه را و الاّ شرک با توبه را میآمرزد که. الآن همهٔ مشرکین اگر مسلمان بشوند بخشوده میشوند. پس اینکه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ»* یعنی بلا توبه منتها *«لمن یشاء»* روشن نیست از چه گناهی، از چه گنهکاری، چه وقت، در چه شرایطی میبخشد. چطور این باعث تجرّی نشد آنوقت شفاعت باعث تجرّی شد؟!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 85.
﴿2﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 29.
﴿3﴾ سورهٔ شعراء، آیهٔ 80.
﴿4﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 29.
﴿5﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 31.
﴿6﴾ سورهٔ جنّ، آیهٔ 16.
﴿7﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 29.
﴿8﴾ سورهٔ ذاریات، آیهٔ 56.
﴿9﴾ سورهٔ انفال، آیهٔ 42.
(10) ر . ک معانی الاخبار، ص 112؛ بحار، ج 68، ص 176.
(11) وسائل الشیعة، ج 2، ص 462.
﴿12﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿13﴾ سورهٔ فجر، آیات 25 ـ 26.
﴿14﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿15﴾ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 9.
(16) بحار، ج 46، ص 82.
﴿17﴾ سورهٔ کهف، آیهٔ 104.
﴿18﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 48.
(19) کافی، ج 3، ص 17.
﴿20﴾ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 9.
(21) بحار، ج 8، ص 30.
﴿22﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿23﴾ سورهٔ زخرف، آیهٔ 86.
﴿24﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿25﴾ سورهٔ زخرف، آیهٔ 86.
(26) مفاتیح الجنان، دعای افتتاح؛ أنّک أرحم الراحمین فی موضع العفو والرحمة واشد المعاقبین فی موضع النکال والنقمه.
﴿27﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 99.
﴿28﴾ سورهٔ فاطر، آیهٔ 29.
﴿29﴾ سورهٔ یوسف، آیهٔ 87.
﴿30﴾ سورهٔ یوسف، آیهٔ 87.
﴿31﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 9.
﴿32﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿33﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
- معنا و کارکرد شفاعت
-جواب به شبهات پیرامون شفاعت
- علم الهی و شفاعت
- شفاعت موجب امید است نه تجری
- کارکرد شفاعت: ایجاد حالت اخلاقی بین خوف و رجا
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَاتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ
بعد از بیان انحای عذاب در قیامت و اینکه تمام راههای نجات بسته است مسألهٴ شفاعت را به عنوان راه نجات از عذاب مطرح میکند و نفی میکند و چون آیات فراوان دیگری شفاعت را فیالجمله اثبات میکند قهراً آن آیات مبیّن و مقیّد این آیه خواهند بود. منتها بحث در این است که آیا دلیل عقلی بر استحالهٴ شفاعت هست یا نه؟ چون دلیل عقلی بر ضرورت شفاعت نیست که بالضّروره شفاعت باید واقع بشود یعنی همان طوری که اصل مبدأ به عنوان برهان عقلی دلیل قطعی بر ضرورتش اقامه شده است و اصل معاد دلیل قطعی بر ضرورتش هست اصل وحی و رسالت دلیل قطعی بر ضرورتش هست اصل شفاعت اینچنین نیست که بالضروره شفاعت باید واقع شود. و کاری که عقل به عهده دارد آن است که امکانش را اثبات کند یا امتناعش را نفی کند. اگر امکانش اثبات شد یا امتناعش نفی شد ظواهر کتاب و سنّت که شفاعت را تثبیت میکند قول صادق مصدَّق است و قول صادق مصدّق حق است و حق واجب الاعتقاد است. بنابراین کار عقل آن است که شبهاتی که در این مسأله دربارهٔ شفاعت مطرح شده است آنها را طرد کند بعضی بفکر همان شبهات واهی آمدند آیاتی که ناظر به مسألهٴ شفاعت است آن را جزو آیات متشابه دانستند. آیات متشابهی که دیگر در کنارش آیات محکم نیست تا با ارجاع متشابه به آن محکم بشود محکم. قهراً یا به زعم خودشان با تأدّب برخورد کردند و گفتند که علم این روایات و آیاتی که مربوط به شفاعت است به اهلش موکول است یا خیلی جسارت بخرج دادند بالصّراحه شفاعت را انکار کردند این شبهه را یک مقدار در تفسیر المنار ملاحظه میفرمایید.
شبهه سوّم
بعضی از این شبهاتی که در مسأله شفاعت هست این است که شفاعتی که ما به یاد داریم در پیش مردم آن است که شفیع کاری بکند که آن حاکم از کیفر این محکوم بگذرد آن حاکم یا عادل است یا ظالم اگر حاکم ظالم بود که طبق روابط کار میکند نه طبق ضوابط هم با تغییر علم میتوان تصمیم او را عوض کرد هم با تغییر میل میتوان ارادهٴ او را عوض کرد هم ممکن است شفیع کاری بکند که او را آشنا بکند که شما در این حکم اشتباه کردید و هم ممکن است شفیع کاری بکند که بگوید گرچه اشتباه نکردید ولی برابر آن علاقهای که هست به استناد آن علاقه شما صرفنظر کنید. حاکم اگر عادل نباشد یا از راه تغییر علم و آگاهی، یا از راه تغییر اراده و میل میشود حکم او را عوض کرد. بنام شفاعت سیّئه که *«و من یشفع شفاعةً سیّئة»*﴿1﴾ این جزو شفاعتهای سیّئه است. ولی اگر حاکم عادل بود تنها راه شفاعت تغییر علم است. یعنی شفیع کاری که میکند راههای آگاهی آن حاکم عادل را توسعه میدهد یک سلسله ادلّه اقامه میکند میگوید به فلان دلیل این حکم صواب نیست و حق نیست. شفیع کاری میکند که آگاهی و علم حاکم عوض میشود و در نتیجه چون علمش عوض شد حکمش هم عوض میشود پس شفاعت وقتی مطرح است که حاکم علمش یا ارادهاش تغییرپذیر باشد حالا یا بر اساس اینکه فقط روی علم کار میکند یا بر اساس آنکه هم روی علم کار میکند هم روی هوا و میل. ولی اگر حاکمی نشود علم او را عوض کرد و علم او ازلی بود و خطاپذیر نبود قهراً ارادهٴ او هم عوض شدنی نیست. اگر حاکمی عادل بود و علمش ازلی بود به جمیع امور عالم است و حکم او حق است ولا ریب فیه و چون حق است و لا ریب فیه پس علم او عوض نمیشود و چون ارادهاش فقط تابع علم است نه تابع غیر علم پس ارادهٴ او هم تغییرپذیر نیست قهراً آن حاکم شفیع را به درگاه خود راه نمیدهد، شفاعت در محکمهٴ حاکم اینچنینی راه ندارد و خدای سبحان حاکمی است که علمش ازلی است و کارش هم بر اساس علم است و برای همهٔ احکام پاداش و کیفری معیّن کرده است. بعنوان تبشیر و انذار انبیا را اعزام کرده است. هر کس کار خیر کرد پاداشش بهشت است و کار شرّ انجام داد کیفرش جهنّم است دیگر نمیشود با شفاعت شافعین ارادهٴ خدا را عوض کرد. چون ارادهاش به استناد علم اوست و علم او هم که ازلی است و لا یتغیّر. این شبههای است که شما در تفسیر المنار ملاحظه میفرمایید.
جواب شبهه
جواب این شبهه آن است که اولاً اینها در امور فعلیّه است نه در امور ذاتیّه، ثانیاً خدای سبحان علمش ازلی است امّا معلوماتش در لایزالاند مرتّب در تغییراند و او از همان ازل میداند که چگونه معلومات را که متغیّرند اراده کند با ارادت جزیی زائد بر ذات و حادث. خدای سبحان میداند که در فلان وقت فردی موجود میشود و در فلان مقطع زمانی به تکلیف میرسد. و در فلان شرایط اطاعت میکند و در فلان شرایط معصیت میکند. حکم همهٔ این اطاعات و معاصی را هم میداند. و میداند بر اساس آن معصیتی که کرده است استحقاق عذاب دارد بعد میداند که مورد لطف ولیّی از اولیای الهی قرار میگیرد و فلان ولیّ یا فلان نبیّ در فلان مقطع از او شفاعت میکند و در اثر شفاعت فلان شفیع در مقطع بعد آن کیفر از او گرفته میشود یا کلاًّ یا بعضاً. همهٔ اینها را در ازل میداند در لایزال پیاده میکند. مثل اینکه خدای سبحان میداند در فلان وقت شخصی به دنیا میآید و به سراغ درس خواندن میرود در فلان مقطع امکانات درس خواندش را فراهم میکند در مقطع بالا امکانات درسهای بالاتر را برای او فراهم میکند. استاد مناسب به او میدهد فقای خوب برای او فراهم میکند و مانند آن. همهٔ کارهایی که خدای سبحان روزانه انجام میدهد کاری است جزیی. چون *«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»*﴿2﴾ این شؤون جزیی به ارادات جزیی مستند است این ارادت جزیی صفات فعل است که در کتاب و سنّت معمولاً ارادهای که مطرح است ارادهٴ فعلی است احیاناً ممکن است در گوشهای از روایات به اراده ذاتی اشاره شده باشد این اراداتی که هست همهٔ ارادات فعلی است. ارادات فعلی صفت فعل است نه صفت ذات. صفت فعل را از مقام فعل انتزاع میکنند. هر روز خدای سبحان شأن جدید دارد و فیض تازه دارد امّا در ازل میداند که این نظام را اینچنین باید اداره کرد. میداند که در فلان وقت باید به فلان شخص فلان نعمت را داد در فلان وقت فلان علم را داد در فلان وقت فلان برکت را داد و مانند آن. معلوم امری است جزیی، متغیّر که در لایزال است نه علم که در ازل است متغیّر باشد پس خدای سبحان در ازل میداند که این شخص چه اَدواری را پشت سر میگذارد و چه مراحلی را در پیش دارد. در هر مرحله فیض مناسب آن مرحله را افاضه میکند خدای سبحان میداند که فلان شخص در فلان وقت مریض میشود و میداند که باید او را درمان کرد و درمان او هم بعد از بیماری اوست. بر اساس *«وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»*﴿3﴾ در فلان مقطع خاص فلان بیمار را شفا میدهد شفا یک امر جزیی حادث است که ارادهٴ جزیی از این امر جزیی انتزاع میشود امّا در ازل معلوم خدای سبحان بود که فلان وقت مریض میشود و فلان وقت باید او را درمان کرد. دربارهٔ شفاعت هم اینچنین است نه اینکه ارادهٴ ازلی خدا تغییر کند یا علم ازلی خدا تغییر کند. خدای سبحان اگر چنانچه باران میفرستد این باران فرستادن یک امر جزیی است روی ارادهٴ جزیی باران میفرستد امّا در ازل میداند که در فلان وقت فلان سرزمین گرفتار خشکی میشود و فلان عبد صالح نماز استسقا میخواند و در اثر آن نماز استسقا زمینهٴ لطف خدا فراهم میشود و در فلان مقطع بعد به بارانها دستور بارش میدهد این کارهای جزیی روزانه که *«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»*﴿4﴾ اینها حادثند با ارادات جزیی زاید بر ذات حادثند. اینها اراداتشان فعلی است نه ذاتی. امّا علمی که نقشهٴ این ارادات جزیی را تنظیم میکند ازلی است، نه اینکه شفاعت شفیع در علم ازلی خدای سبحان بخواهد تحوّلی ایجاد کند تا آنوقت انسان بگوید علم ازلی که عوض نمیشود همان طوری که با نماز استسقا باران میبارد همان طوری که با دعا مشکل حل میشود همان طوری که خودش وعده داد فرمود: *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم»*(5) این وعده را در سورهٔ نساء به مؤمنین داد. آیهٔ 31 سورهٔ نساء این است که *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً»* این وعدهٴ کلی است فرمود: شما اگر گناهان کبیره را ترک کردید امیدبخشش گناهان صغیره هست ما از گناهان صغیرهٴ شما میگذریم. خب اگر کسی در فلان مقطع گناه کبیرهای مورد ابتلای او بود او برای رضای خدا گناه کبیره را نکرد بعد یک مرتبه مبتلا به گناه صغیره شد خدای سبحان وعده داد که چون شما به احترام فرمان اله از گناه کبیره خود را حفظ کردید من هم گناه صغیرهٴ تو را میبخشم. *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم»* یعنی سیّئاتکم الصّغیرة. خب این وعده خداست. در چه وقتی گناه صغیره بخشوده میشود این حادث است امّا در ازل اینچنین تنظیم شده است یا اینکه فرمود: *«و ألَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً»*﴿6﴾ فرستادن باران یک حادثه جزیی است. امّا خدای سبحان میداند که فلان سرزمین خشکی زده عبد صالحی پیدا میشود که نماز استسقا میخواند یا مردمی پیدا میشوند که بر صراط مستقیم حرکت میکنند چون در ازل میداند که در فلان مقطع فلان حادثه پیش میآید و به دنبالش فیض اِله نازل میشود پس علم او ازلی است گرچه ارادات او روزانه است گرچه *«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»*﴿7﴾ امّا علمش ازلی است. شفاعت هم اینچنین است. دعا و استغفار هم اینچنین است. پس اینطور نیست که شفاعت باعث تغییر علم ازلی واجب تعالی باشد تا محذور از این جهت راه داشته باشد و این شبهه آیات مبارکهٴ شفاعت را جزو متشابهات بکند که، یا روایات فراوانی که دربارهٔ شفاعت وارد شده است او را جزو متشابهات بکند.
سؤال ...
جواب: هر کاری که انسان انجام میدهد یک حادثه جزیی است و در ازل معلوم خدای سبحان است با مبادیش. میداند که در فلان وقت فلان شخص با اختیار خود این کار را میکند.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، منظور آن است که حوادث جزیی را میتوان با ارادات جزیی حل کرد کلّ این نظام که یک واحد حقیقی به هم مرتبط است به علم ازلی استناد داد. مثل اینکه انسان میداند که این شخص در اثر این ناپرهیزی که دارد در فلان وقت بیمار میشود این طبیب حاذق میداند که این شخص در فلان وقت مریض میشود و راه درمان او در سال اول آن است که از آن قرصها استفاده کند سال دوم از آن کپسولها استفاده کند سال سوم از آن شربتها استفاده کند و مانند آن. بعد هنگام دستور روزانه دستورات متفاوت میدهد امّا این دستورات متفاوت در مقام کار است نه در مقام علم. اینکه طبیب حاذق گاهی دستور قرص میدهد گاهی دستور کپسول میدهد گاهی دستور شربت میدهد داروها را عوض میکند نه اینکه علمش عوض شده است او از قبل میداند که این بیمار را در طی این چند سال باید اینچنین درمان کرد. علم او ثابت است این معلوم است که متغیّر است حالا اگر طبیبی علمش وسیعتر بود او دربارهٔ خیلیها چنین نظری میتواند بدهد تا برسیم به کسی که علمش ازلی است اگر ذات اقدس اله علمش ازلی است میداند که این حوادث در طی این مراحلی که در پیش دارند یا پشتسر گذاشتند باید چگونه اداره بشوند هر لحظه به لحظه فیض جدید میرساند امّا مجموع آنها را در ازل میداند که چگونه باید اینها اداره بشوند. نه اینکه هر لحظه علم تازهای پیدا بشود و بدنبال علم جدید ارادهٴ جدیدی نشأت بگیرد.
بنابراین اصل این شبهه که علم ازلی تغییرناپذیر است و شفاعت مستلزم تغییر علم ازلی است این مقدمهٴ ثانیه ممنوع است. علم ازلی تغییرناپذیر است و شفاعت مستلزم تغییر علم نیست تا انسان با این شبههٴ واهی شفاعت را جزو متشابهات بداند.
شبهه چهارم
شبههٴ دیگری که معمولاً در نوشتههای وهّابیّین و امثال ذلک هست این است که شفاعت باعث نقض غرض است. انبیا آمدند انسانها را به عبادت خدا دعوت کردند و هدف آفرینش انسانها هم عبادت است و انبیا آمدند در برابر عبادتها بشارت بدهند و در برابر معصیتها انذار کنند. انبیا مبشّر و منذرند اگر هدف آفرینش عبادت است چه این که فرمود: *«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»*﴿8﴾ و اگر انبیا آمدند بعنوان بشیر نذیر *«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ»*﴿9﴾ دیگر جا برای شفاعت نیست. خب اگر شفاعت حق باشد یک تبهکار بدون توبه بخشوده بشود این جری خواهد شد شفاعت باعث هتک حرمت احکام است باعث تجرّی گنهکاران است و این روا نیست بنابراین شفاعت حق نیست. این هم یکی از شبهات.
جواب شبهه
غافل از اینکه شفاعت یک برکتی است که امید ایجاد میکند نه تجرّی بیاورد بیان ذلک این است که اگر خدای سبحان بفرماید هر که گناه کرد ما میبخشیم یا شفاعت مطلقاً دربارهٔ همهٔ گنهکاران است این تجرّی میآورد. یا اگر نسبت به گروه مخصوص خدای سبحان اعلام کند که فلان گروه اگر گناه کردند ما اینها را مشمول شفاعت قرار میدهیم مثلاً سادات اگر گناه کردند مشمول شفاعتند بله این باعث تجرّی است. یا فلان معصیت اگر واقع شد یقیناً با شفاعت بخشوده میشود این مستلزم نقض غرض است امّا هم نسبت به اصل معصیت مبهم است که خدا از چه گناهی میگذرد و هم نسبت به اصل گنهکاران مستور است که خدا این گناه را از چه گناهکاری میگذرد و تا چه حد میپذیرد و شفاعت چه گروهی را میپذیرد همه و همه مبهم است و جز خدا و خواص اولیای او نمیدانند این باعث رجا است نه باعث تجرّی. گفتند چند چیز را خدای سبحان در چند چیز مخفی کرده است. این در جوامع روایی ما هست مرحوم ابن بابویه نقل کرد دیگران هم نقل کردهاند یکی اینکه خدای سبحان قهر خود را در بین معاصی مخفی کرد(10) لذا بر انسان لازم است از همهٔ معاصی بپرهیزد چون نمیداند خدا با کدام معصیت او را میگیرد گرچه خدا عفوّ و رحیم است امّا قهرش که از بین نرفت معلوم نیست خدای سبحان انسان را با کدام معصیت میگیرد. لذا بر انسان لازم است از همهٔ معاصی بپرهیزد و هیچ معصیتی را کوچک نشمارد. دوم آن است که معلوم نیست کدامیک از اطاعتها و عبادات انسان مقبول است. خدا قبولی را در بین اطاعات مستور کرده است معلوم نیست کدام اطاعت مورد پسند خداست. لذا انسان باید همهٔ دستورات الهی که واجب بود انجام بدهد و از مستحبّات هم محروم نماند و هیچ کار خیری را هم تحقیر نکند چون معلوم نیست کدام کار خیر را خدا قبول میکند او کسی است که «یقبل الیسیر»(11) لذا آن خیر مقبول در بین خیرات مستور است کسی حق ندارد کار خیری را تحقیر بکند. سوم آن است که ولیّ خود را در بین اولیا مستور کرده است؟ معلوم نیست که در چه لباسی ولیّ خدا بسر میبرد لذا کسی حق ندارد کسی را تحقیر کند ما چه میدانیم که این شخص از اولیای الهی است یا نه. هیچ کسی بنده خدا را حق ندارد تحقیر کند شاید او جزو اولیای الهی باشد. چهارم اینکه لیلهٴ قدر را در بین لیالی مخفی کرده است این خفا باعث رجا است نه باعث تجرّی. مگر فرمود ما از فلان گناه با شفاعت میگذریم؟ یا از فلان طائفه میگذریم؟ اینکه مشخص نیست.
سؤال ...
جواب: اینها اقرب به شفاعتند نه از هر شیعهای. ممکن است کسی شیعه باشد معصیت بکند و مشمول شفاعت هم نباشد. آنها فرمودند شفاعت ما مال شیعیان ماست دیگران محرومند این یک حصر اضافی است نه اینکه کلّ شیعه از شفاعت برخوردار است این ناظر به آن است که دیگران محرومند نه تمام افراد شیعیان بهرهمند هستند. این لسان، لسان حصر قیاسی و نفی قیاسی است یعنی شفاعت ما به غیر شیعیان ما نمیرسد نه به فرد فرد شیعه میرسد. این لسانش نفی است بالقیاس إلی غیر الشیعة.
سؤال ...
جواب: اگر از کبائر اجتناب کرد. خب کدام انسان است که اطمینان دارد از همهٔ کبائر اجتناب کرده است؟ و چه انسانی مطمئن است که در آینده مبتلا به کبیره نمیشود هیچکس نمیداند کسی میتواند بگوید من گناه کبیره نکردم؟ یا در آینده هم معصوم هستم و مصون هستم (غیر از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم الصلاة و علیهم السّلام)؟
سؤال ...
جواب: امّا *«لمن یشاء»*﴿12﴾ آن قضیّهٴ مهمله است که در قوهٴ قضیّهٴ جزئیه است.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، پس رجا میآورد نه تجرّی اگر کسی معصیت کرد آن عذابی که *«لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»*﴿13﴾ را هم شنید یأس و ناامیدی او را میگیرد، میگوید اکنون که باید بسوزم چرا گناه نکنم. این شفاعت او را امیدوار میکند میگوید بسیار خوب، خدا که کریم است امیدواریم از گذشته ما بگذرد و در آینده هم ما را حفظ کند برمیگردد به راه مستقیم. یکی از بهترین علل تقویت رجا همین است که انسان خود را از خطر ناامیدی حفظ کند. باعث تجرّی نخواهد شد بلکه موجب رجا است. آنجا هم فرمود: *«لمن یشاء»*﴿14﴾.
سؤال ...
جواب: نه، توبه میکند بعد میشکند، توبه میکند بعد میشکند. گرفتار فسخ عزیمت است. امّا امیدوار است خدا ببخشد به عفو او به کرم او تکیه میکند نه به توبه خود.
شبهه پنجم
یکی از دیگر شبهات کسانی که ادلّهٴ شفاعت را جزو متشابهات پنداشتهاند این است که این باعث هتک حرمت و تجرّی میشود گفتند بحث شفاعت انسان را جری میکند.
جواب شبهه
جوابش آن است که بین تجرّی و رجا فرق است. وقتی شفاعت باعث هتک حرمت و باعث تجرّی گنهکاران میشود که مشخص کند که از چه گروهی شفاعت میشود یا از چه گناهی خدا میگذرد یا در چه سنینی خدا میگذرد این چنین نیست همهٔ اینها مبهم است و همهٔ اینها بعنوان قضیّهٴ جزئیه مخفی است. از کدام گناه میگذرد معلوم نیست از چه کسی میگذرد معلوم نیست. در چه سنّی میگذرد معلوم نیست.
سؤال ...
جواب: این تهدید امر است خودش هم تهدید است، این وعید است نه وعده، خلف وعید مخالف با حکمت نیست. در عین حالی که فرمودند شفاعت ما شامل نمیشود ممکن است شفاعت کنند. چون وعده نیست که خلف وعده بد باشد این وعید است خلف وعید بد نیست. اینکه خدای سبحان فرمود: اگر معصیت کردید من شما را عذاب میکنم ممکن است خلف وعید کند این خلف وعید رحمت است.
سؤال ...
جواب: مشخص کرد فرمود اگر کسی استخفاف صلاة بکند شفاعت ما شامل حالش نمیشود. پس آن از آن طرف است اینکه باعث تجرّی نیست. آن نه به آن معناست که اگر کسی نمازش را خوب خواند از همهٔ گناهانش ما شفاعت میکنیم. باز هم لسانش نفی قیاسی است. فرمود: اگر کسی نماز را سبک بشمرد از شفاعت محروم است نه اگر کسی نماز را خوب خواند حتماً ما از او شفاعت میکنیم از همهٔ معاصی او هم شفاعت میکنیم.
سؤال ...
جواب: امیدواریش ضعیف است نه منفی. چون همین برهانی که الآن عرض شد خودش امید میبخشد. یک وقت انسان خیال میکند که خلف وعید هم مثل خلف وعده بد است نه، اینچنین نیست. خلف وعده بد است نه خلف وعید. اگر خدای سبحان تهدید کرد بعد به تهدیدش عمل نکرد که لطف و رحمت است خلف وعده بد است که خدای سبحان *«لا یخلف الله المیعاد»*﴿15﴾ ممکن نیست خلف وعده کند، با حکمت سازگار نیست. امّا خلف وعید که با رحمت سازگار است نه مخالف با حکمت است نه مخالف با سایر اسمای حسنا.
سؤال ...
جواب: این هم رجا را تأکید میکند، هم آن علل وسطیّه را به ما آشنا میکند. آن شافعین علل وسطیّه هستند در حقیقت ما در کلّ کارها داریم شفاعت میکنیم الآن یک کسی که تشنه است و سراغ آب زلال میرود میخواهد از شفاعت آب مدد گیرد تا عطش را برطرف کند. شفاعت یعنی توسّل به یک وسیلهٴ حقیقی. منتها در مسائل اعتباری مسألهٴ شفاعت را ما در عرف مطرح میکنیم وگرنه شفیع یعنی یک موجود حقیقی که رابط باشد و رابطهاش هم قراردادی نباشد بین آن مبدأ و بین این مستفیض فیض را دریافت کند و به اینها برساند مجاری فیض باشد اگر کسی بداند مجاری فیض فراوان است امیدوارتر میشود.
ـ درجات شفاعت
سؤال ...
جواب: در شفاعت به خواست خدا درجاتی است یکی از درجات شفاعت همان ترفیع رتبه است. یکی از مراتب و درجات شفاعت تخفیف عذاب است. شفاعت انشاء الله رروشن خواهد شد مراتبی دارد حتّی جهنّمیها از شفاعت برخوردارند که باعث تخفیف عذاب میشود آنها یا اهل اعراف خواهند شد اعرافیها مشمول شفاعت میشوند که فرشتگان یا اهل بیت(علیهمالسّلام) آنروز دستور میدهند که ادخلوا الجنّة به شفاعت آنها. آنهایی هم که در بهشت هستند مشمول شفاعت خواهند بود باعث ترفیع درجه میشود. آدم و من دونه تحت لوای رسول خدا(صلّیالله علیه و آله) است آنها درجاتشان بوسیله شفاعت ترفیع پیدا میکند.
منظور آنست که این روح امید به انسان میدهد نه باعث تجرّی میشود. اگر کسی در تمام این امور شاک باشد نداند که آیا گناهش بخشیده است یا نه این بین خوف و رجا بسر میبرد. برای هیچ کسی نامهٴ خصوصی نیامد که از گناهان تو شفاعت میشود که. و اگر راه شفاعت بالکل بسته باشد مثل راه توبه. راه شفاعت بسته باشد، راه توبه بسته باشد این ناامیدی میآورد و این ناامیدی انسان تبهکار را تبهکارتر میکند. پس شفاعت میشود رحمت که باعث رجا است نه باعث تجرّی.
سؤال ...
جواب: خب اگر کسی در برابر آن وعید قطعی به این رجای احتمالی، خود را سرگرم کرده است که ویلٌ له چون از آن طرف کیفر مسلّم است از این طرف شفاعت برای او، نسبت به او مشکوک است. دیگر آدم عاقل که دست از عذاب مقطوع به امید یک شفاعت مشکوک برنمیدارد.
سؤال ...
جواب: یک کرامتی خواهد بود امّا. این نه به آن معناست که این طایفه مصون هستند و مصونیّت دارند اینچنین نیست «خلق الله الجنّة لمن أطاعه و أحسن و لو کان عبداً حبشیّاً، خلق النّار لمن عصاه و لو کان ولداً قرشیّاً»(16).
سؤال ...
جواب: نه، خلف وعید مطابق با رحمت و حکمت است با عنایت است. اولاً وعده و وعید انشا است انشا که صدق و کذب ندارد. اینچنین میکنم و ... اینها انشا است. انشا نه صدق دارد نه کذب برخلاف اِخبار. هر دو انشا است و اینها مصون از صدق و کذب است.
سؤال ...
جواب: میتواند امّا از آیندهاش مطمئن نیست اولاً و از سرائر خود مطمئن نیست ثانیاً. گاهی وقتی سرائر انسان در قیامت ظهور کرد *«وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»*﴿17﴾، *«بدا لهم سیّئات مَا کَسَبُوا»*﴿18﴾ و امثال ذلک. خیلی از امور است که انسان خیال میکرد تقواست بعد معلوم شد توهّم تقوا بود. همینکه در کتابهای اخلاقی نوشتهاند یک شخصی خود را به عنوان خدمتگزار دین میپندارد، به عنوان واعظ یا راهنما یا امام جماعت و امثال ذلک در یک شهری مدّتها خدمت کرده است بعد کسی وارد شهر شد که بهتر از او حرف میزند بهتر از او امامت را اداره میکند مردم به سراغ او رفتند نوعاً میگویند به این که مردم خوش استقبال و بدبدرقه هستند. اگر در چنین حادثهای هیچ تکان نخورد گفت خب خدا را شکر این کاری که ما باید بکنیم دیگری کرد دیگران میکنند یا دیگری میکند معلوم میشود لله در یک عمر خدمت کرد. اگر گله مردم شهر را آغاز کرد گفت: مردم خوشاستقبال و بدبدرقهای هستند معلوم میشود در تمام این مدّت در تحت ولایت شیطان بود، هنوز آزمایش نشدهایم ما. این در کتابهای اخلاقی هست ملاحظه میفرمایید.
سؤال ...
جواب: جمله، خبریّه است امّا مؤدّا انشا است. ألقیت بداع الإنشاء. مثل جملهٴ خبریّه که گاهی به داعیهٴ امر میآید مثل: «یعید صلاته»(19) القا میشود. جمله خبریه است اما به داعی انشا القا شده است.
سؤال ...
جواب: نه، چه اسمیه چه فعلیه چه «یعید صلاته» چه الصلاة معادة، علىٰ ایّ حال جمله گاهی خبریه است ولی تلقی بداع الإنشاء اگر انشا شد نه صدق دارد نه کذب خدای سبحان خلف وعده اصلاً ندارد. چون مستحیل است عقلاً و نقلاً. قرآن کریم میفرماید: *«لا یخلف الله المیعاد»*﴿20﴾. این *«لا یخلف الله المعیاد»* خبر است و مطابق با عقل هم هست. امّا آن خلف وعید چرا، خلف وعید مطابق با رحمت است نه دلیل عقلی بر استحالهاش داریم و نه دلیل نقلی هم تکذیبش میکند.
سؤال ...
جواب: البته باید اطاعت خدا باشد که زمینهٴ شفاعت است. شفاعت از مسلمان است و موحّد.
سؤال ...
جواب: آن آیات. «اِدّخرت شفاعتی لأهل الکبائر من أمّتی»(21) آن روایات را میگوید، آیات آنها را استثنا کرده است. ولی منظور آن است که لسان آن ادلّه نفی قیاسی است یعنی شامل غیر شیعیان نمیشود نه شامل فرد فرد شیعه میشود.
سؤال ...
جواب: البته *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿22﴾ *«إلاّ من شهد بالحقّ»*﴿23﴾ آنها آن روایات هم بیان مصادیق همین آیات است که آن در بیابان مشفوعٌ له است که از چه کسی شفاعت میکند الآن بحث در این است که آیا شفاعت مستحیلةٌ أم ممکنة.
ـ دلیل عقلی بر استحالهٴ شفاعت وجود ندارد
این بحثها را در المیزان لابد ملاحظه فرمودید که همهٔ آنها تنظیم شده است منتها این بزرگوار اصلاً اسم نمیبرد که این اشکال از آن کیست دأب سیّدنا الأستاد این بود که اصلا او حرف خود را میزد تا آنجا که ممکن بود نام کسی را نمیبرد وگرنه این شبهه مال المنار است. ایشان عین عبارت را نقل میکند امّا بدون اینکه بگوید این شبهه از کیست. این قدر بزرگوار است که اصل حرف را نقل میکند کار به گوینده ندارد و آن حرفهاست با هم در برخوردند الآن بحث در این است که «هل الشفاعة ممکنة ام لا؟» آنها خواستند با این شبهات بگویند شفاعت ممکن نیست بعد آیات و روایات را جزو متشابهات کنند. ایشان میخواهند بفرمایند نه، شفاعت ممکنةٌ. وقتی ممکن شد صادق مصدَّق گفت: یجب الإیمان به. آنها خواستند با این شبهه نصوصی که در آیات و روایات وارد شده است اینها را از محکم بودن به متشابه بودن تنزّل بدهند بگویند متشابه است ما علمش را نداریم، نمیفهمیم چیست. یا علمش به اهلش مربوط است یا اصلاً مردود است. ایشان میفرماید: هیچ تشابهی نیست اگر هم بعضی از آیات متشابه باشند آیات محکم دیگری داریم *«الاّ لمن ارتضی»*﴿24﴾ روشن میکند برای کیست *«الاّ من شهد بالحق»*﴿25﴾ روشن میکند برای کیست اصل شفاعت اشکال عقلی ندارد تا شما بگویید روی این اشکال عقلی به عنوان یک دلیل لبّی مخصّص اطلاقات باشد. یا مقیّد عموم باشد اینچنین نیست.
ـ مسلمان همواره بین خوف و رجا است
در سورهٔ مبارکهٴ اعراف آیهٔ 99 میفرماید به اینکه رحمت ما مسلّم است، گذشت ما مسلّم هست امّا خدای رحمان آیا خدای قهّار هم هست یا نه؟ اگر او «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة» و «أرحم الرّاحمین» است «فی موضع العفو و الرّحمة»(26) انسان همواره بین خوف و رجا باید باشد نه خود را در امان ببیند. لذا در آیهٔ 99 سورهٔ اعراف فرمود به اینکه: *«أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿27﴾ اینها در امانند که ما اینها را کاری نداریم؟ اینها از عذاب ما در امانند؟ کسی خود را از عذاب ما در امان میبیند که خاسر باشد سرمایه را باخته باشد وگرنه کسی سرمایهٴ جان و ایمان را نباخته باشد موحّد باشد، مسلمان باشد بین خوف و رجا است نه در امان باشد هیچکس حق ندارد خود را در مأمن بیابد و بگوید من در امان هستم مگر یک انسان خاسر. این یک امان مذمومی است. *«أفأمنوا مکر الله»* اینها آیا از نقشهٴ خدا غافل شدهاند و در امان ماندهاند؟ *«فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»* خب این هر گونه تجرّی و هرگونه غرور را نهی کرده است فرمود: شما در امان نباشید ممکن است بوسیلهٴ بعض از سیّئات گذشته معاقب باشید یا ممکن است در آیندهٴ نزدیک یا دور مبتلا بشوید و عقاب بشوید هیچ کسی خود را در امان نمیبیند مگر یک انسان خاسر. خب کسی که خاسر نیست و اهل تجارت است که *«یَرجون تجارة لن تبور»*﴿28﴾ او خود را چگونه میبیند؟ بین خوف و رجا میبیند. هم از آن طرف فرمود: *«إنّه لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»*﴿29﴾ میشود هم از این طرف فرمود *«فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون» پس هم آن امان محض باطل است هم آن یأس محض باطل است، میشود بین خوف و رجا، کسی حق ندارد ناامید محض باشد، کسی هم حق ندارد خود را در امان ببیند. چه کسی درر امان است *«فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون»* از آن طرف هم *«لا ییأس من روح الله إلاّ القوم الکافرون»*﴿30﴾ بین خوف و رجا این همان آیهای است که فرمود: *«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»*﴿31﴾ که انسان را بین خوف و رجا اداره میکند. خب بین خوف و رجا، با اینکه فرمود من اَرحم الرّاحمین هستم با اینکه فرمود من بدون توبه ممکن است یک عدّه گنهکاران را ببخشم یعنی آنهایی که گناهان کبیره کردند پس معلوم میشود این مکتب، مکتبی نیست که کسی را جری کند مگر آیهٔ سورهٔ نساء نفرمود به اینکه غیر از شرک همهٔ معاصی کبیره را ممکن است خدا بیتوبه ببخشد. چون با توبه شرک هم که میبخشد. امّا *«لمن یشاء»*﴿32﴾ معلوم نیست در بین این میلیاردها نفر کیست که آن روز عذابش یک لحظهاش قابل تحمّل نیست گاهی ممکن است فرزندی از اخلاف انسان فرزند صدم، هزارم به بار بیاید که باعث مغفرت و رحمت نیاکانش باشد، روشن نیست. یا نیاکان گذشته باعث آمرزش خلف کذا باشند اینکه روشن نیست ولی اجمالاً کار خدا روی حکمت است خب چطور آن باعث تجرّی نشد. مگر خدای سبحان فقط با توبه میبخشد بیتوبه نمیبخشد؟ چطور آیهٔ سورهٔ نساء باعث تجرّی نشد این که فرمود *«إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ»*﴿33﴾ اینکه میبینید مرحوم علاّمه در شرح تجرید و دیگر بزرگان هم همین را تصریح کردهاند که منظور بیتوبه است برای صدر آیهٔ است. چون صدر آیهٔ دارد که خدا شرک را نمیآمرزد یعنی شرک بیتوبه را و الاّ شرک با توبه را میآمرزد که. الآن همهٔ مشرکین اگر مسلمان بشوند بخشوده میشوند. پس اینکه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ»* یعنی بلا توبه منتها *«لمن یشاء»* روشن نیست از چه گناهی، از چه گنهکاری، چه وقت، در چه شرایطی میبخشد. چطور این باعث تجرّی نشد آنوقت شفاعت باعث تجرّی شد؟!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 85.
﴿2﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 29.
﴿3﴾ سورهٔ شعراء، آیهٔ 80.
﴿4﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 29.
﴿5﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 31.
﴿6﴾ سورهٔ جنّ، آیهٔ 16.
﴿7﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 29.
﴿8﴾ سورهٔ ذاریات، آیهٔ 56.
﴿9﴾ سورهٔ انفال، آیهٔ 42.
(10) ر . ک معانی الاخبار، ص 112؛ بحار، ج 68، ص 176.
(11) وسائل الشیعة، ج 2، ص 462.
﴿12﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿13﴾ سورهٔ فجر، آیات 25 ـ 26.
﴿14﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿15﴾ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 9.
(16) بحار، ج 46، ص 82.
﴿17﴾ سورهٔ کهف، آیهٔ 104.
﴿18﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 48.
(19) کافی، ج 3، ص 17.
﴿20﴾ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 9.
(21) بحار، ج 8، ص 30.
﴿22﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿23﴾ سورهٔ زخرف، آیهٔ 86.
﴿24﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿25﴾ سورهٔ زخرف، آیهٔ 86.
(26) مفاتیح الجنان، دعای افتتاح؛ أنّک أرحم الراحمین فی موضع العفو والرحمة واشد المعاقبین فی موضع النکال والنقمه.
﴿27﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 99.
﴿28﴾ سورهٔ فاطر، آیهٔ 29.
﴿29﴾ سورهٔ یوسف، آیهٔ 87.
﴿30﴾ سورهٔ یوسف، آیهٔ 87.
﴿31﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 9.
﴿32﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿33﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
تاکنون نظری ثبت نشده است