- 1255
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 112 تا 115 سوره هود
- ایستادگی و قیام و معانی و حالات آن
- ادامه بحث اختلاف و صراط مستقیم الهی
- استقامت و پایداری موجب یاری و نعمت خاوند میشود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر ٭ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون ٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین ٭ واصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین﴾
قرآن کریم حقیقتی را که برای تأمین سعادت انسان نازل کرده است متاع سنگینی میداند که وزین است فرمود ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ و برای ترسیم این حقیقت آن مثال سورهٴ مبارکهٴ حشر را بیان فرمود که ﴿لو انزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعا متصدّعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون﴾ طبق این دو مطلب که اولی ثقیل و وزین بودن وحی است دومی توانفرسا بودن وحی که کوهها توان تحمل آن را ندارند انسان برای اینکه بتواند این وحی را بفهمد و بپروراند و اجرا کند و منتشر کند باید خلیفه یک موجود مقتدری باشد تا یک قدرتی نداشته باشد توان تحمل این وحی را نخواهد داشت لذا ذات اقدس الاه آن فطرت و روح الاهی را که از خودش حکایت میکند و آیت عظمای خود اوست ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ به انسان عطا کرده است و اگر انسان آن عطیه الاهی را که در حقیقت آن خلیفه خداست آن را محکوم نکند و در درون ساختار هویت خود یک سقیفهای تشکیل ندهد که آن را خانهنشین بکند این میتواند هم ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ را خوب تحمل بکند در حد خود هم ﴿لو انزلنا هذا القرآن علی جبل﴾ را اطاعت بکند
و اگر در درون خود خدای نکرده یک سقیفه بنی ساعدهای تشکیل داد و آن غدیر ولایت را منکر شد و روح را به بند کشید دیگری به جای روح مینشیند آن وقت او نه توان ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ را دارد نه توان ﴿لو انزلنا هذا القرآن علی جبل﴾ را دارد خدای سبحان فرمود شما این وحی را باید تحمل کنید اول فرمود قائم باشید چیزی هم که وسیله قیام شماست که نماز است و عمود دین است آن را اقامه کنید بعد هم فرمود مستقیم باشید اصل قیام که ﴿و قوموا لله قانتین﴾ بهترین حالت خدمات از یک سو دفاع از سوی دیگر است انسان اگر بخواهد کاری را انجام بدهد یا دفاعی بکند حالتهای گوناگونی دارد در آن حالتی که مستلقی است یا مهبنطه است مضتجع است به پشت خوابیده یا به پهلو خوابیده یا نشسته است یا در حال برخاستن است هیچکدام از این حالات آن قدرتمندترین حالت انسان را نشان نمیدهد مهمترین حالتی که انسان با آن میتواند خدماتی ارائه کند یا دفاعی بکند همان حالت قیام است وقتی ایستاده است مقتدرترین حالات اوست و اینکه میگویند فلان شخص یا فلان گروه ایستادگی دارند منظور ایستادن فیزیکی نیست که ایستاده است ای بسا افرادی که نشستهاند ولی ایستادگی دارند و ای بسا افرادی که ایستادهاند اما اینها قاعدند جزء قواعد من الرجالاند منظور از این قیام حالت ایستادگی است کسی که یک جا نشسته دارد تحقیق میکند او در مسائل فرهنگی ایستادگی کرده است در حالی که نشسته است منظور از قیام و استقامت همان حالت ایستادگی و مقاوم بودن و آماده بودن است گاهی به ما میفرماید با قدرت این مطالب را بگیرید اگر به یحییٰ (سلام الله علیه) فرمود ﴿یا یحییٰ خذ الکتاب بقوة﴾ و یا اگر به سایر بنی اسرائیل گفته شد ﴿خذوا ما آتیناکم بقوة﴾ به همه ما هم میفرماید ﴿و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة﴾ با قوه باید بگیرید قوه به این است که انسان حالت ایستادگی داشته باشد این ایستادگی وقتی کامل میشود که انسان مستقیم باشد استقامت بالاتر از قیام و قائم بودن است حالا یا این حروفی که در آن وارد شده است مثل الف و سین و تا معانی بهتری و بیشتری را میرساند که در این گونه از موارد زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی است مثل اینکه اقتدار بالاتر از قدرت است اقتراب بالاتر از قرب است وقتی فرمود ﴿اقتربت الساعة وانشق القمر﴾ این قرب شدید را میرساند اگر گفتیم خدای سبحان مقتدر است ﴿عند ملیک مقتدر﴾ این بالاتر از قدیر است مقتدر بودن بالاتر از قدیر است مقترب بودن بالاتر از قریب و نزدیک بودن است مستقیم بودن قویتر از قائم بودن است اگر این حروف برای زیادی معناست این استقامت برای آن قیام بیشتر و آمادگی بیشتر است تا انسان بتواند آن مأموریتها را بهتر انجام بدهد خدای سبحان برای اینکه انسان به این فضیلت برسد و مستقیم بشود وصف خودش را ذکر کرده فرمود کارهای من براساس استقامت است مقام ذات که در دسترس کسی نیست اکتناه صفات ذات هم در دسترس کسی نیست این دو منطقه جدّاً منطقه ممنوعه است که کسی به آن راه ندارد عمده وجهالله است و فیض الله است و ربوبیت اوست و خالقیت اوست و افاضات اوست و نورانیت اوست که اینها افعال الاهیاند در این منطقه فرمود من کارهایم مستقیم است کار مستقیم چند خصوصیت دارد صراط مستقیم چند خصوصیت دارد نه اختلاف پذیر است یک نه تخلف پذیر است دو نه بطلان پذیر است سه اینها جزء ویژگیهای رسمی صراط مستقیم است صراطی که در آن اختلاف باشد مستقیم نیست اختلاف معنایش این است که فراز و نشیبی دارد به تعبیر عطار نیشابوری فراز و فرودی دارد این اصطلاح فراز و فرود از لطایف تعبیرات جناب عطار نیشابوری است در آن منطق الطیر یا فراز و فرودی دارد بعضی جاها بلند است بعضی جاها پست است بعضی جاها گود است بعضی جاها برجستگی تپه ماهوری بیجا دارد این یکسان نیست این را میگویند اختلاف. تخلف آن است که بعضی جاها اصلاً راه نیست درّه است اختلاف این است که گاهی الف باشد گاهی با که با جای الف بنشیند الف جای با بنشیند در خِلفهٴ او قرار بگیرد این را میگویند اختلاف تخلف ترک بی بدیل است یعنی الف را ما از جا برداریم چیزی هم به جای آن نگذاریم این را میگویند صراط مستقیم لا اختلاف فیه و لا تخلف نه اختلاف دارد نه تخلف این دو مطلب است کاملاً از هم جداست صراط مستقیم لا اختلاف فیه و لا تخلف صاف و مستقیم است این یک این دو به مقصد هم میرسد آن راهی که به مقصد نرسد هدفمند نباشد پایانش مشخص نباشد دیگر صراط نیست چه رسد به اینکه مستقیم باشد مثل سبیل الغی که به بیراهه میرود همان است که فرمود ﴿فأینَ تذهبون﴾ در سورهٴ مبارکهٴ هود آیاتی که قبلاً خواندیم این بود که ذات اقدس الاه فرمود تمام کارها به دست من است و من هم علی صراط مستقیم امور را اداره میکنم در همین سورهٴ مبارکهٴ هود این بخشش قبلاً خوانده شد آیه ٥٦ سوره هود این است که ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم﴾ هم مستقیم است براساس صراط مستقیم کار میکند اختلافی در آن نیست تخلفی در آن نیست از نفیِ اختلاف و تخلف به این یاد کرده است که ﴿فلن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا﴾ ما گوناگون کار نمیکنیم کارهای ما یک دست است در بین انبیا و امم فرقی نمیگذاریم بین حال و گذشته و آینده فرقی نمیگذریم نه تبدیل پذیر است نه تحویل پذیر ﴿فلن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا﴾ این تحویل و تبدیل میتواند دو عبارت باشد از آن اختلاف و تخلف نه اینکه سنتهای ما جوراجور است نه اینکه سنتهای ما گاهی هست و گاهی نیست پس مسئله تبدیل میشود اختلاف مسئله تحویل میشود تخلف در سنت الاهی در صراط مستقیم نه اختلاف است و نه تخلف یکسان و یکدست است خب خدای سبحان این کاره است و بارها ملاحظه فرمودید همانطوری که قرآن مثل باران نیست که نازل شده باشد خدای سبحان مطر را به تعبیر خودش نازل میکند وَتْقْ را نازل میکند بارشهای برف و اینها همان جزء نزولات آسمانی است اما آن طوری که باران را نازل کرده برف و تگرگ را نازل کرده آن طور که قرآن را نازل نکرده ملاحظه فرمودید در بحثهای قبله به این نتیجه رسیدیم که اینکه فرمود ما قرآن را نازل کردیم ﴿انا انزلناه فی لیلة القدر﴾ ﴿انا انزلناه فی لیلة مبارکة﴾ قرآن را آویختیم نه انداختیم اگر کسی در بالا باشد طناب را از بالا آویزان کند تا دیگران که در چاهاند این طناب را بگیرند و بالا بیایند این میگوید من طناب را انزال کردم انزلت الحبل یعنی آویختم نه اندختم طناب انداخته شده مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد مشکل گرفتاران در بند را همه این طنابهایی که در این مغازههای طناب فروشی هست یک گوشهای افتاده دیگر اینکه فرمودند ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ این طناب را تا نگه ندارند میافتد این مشکل خودش را حل نمیکند این چگونه میتواند عاصمِ معتصمان خود باشد آن طنابی عاصم معتصمان است که از جای بلندی آویخته شده باشد و در جای مستقر و مستحکمی بند شده باشد تا معتصمان را نجات بدهد این طوری که باران را نازل کرده که قرآن را نازل نکرده آویخت نه انداخت همان طور روح ما را به ما افاضه کرده نفخ کرده نه آن طوری که باران را انداخته آنگونه روح ما را به بدن متعلق کرده باشد این ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ این یای روح نشانه پیوند ناگسستنی این خلیفه است با مستخلف عنه آن روح ما را آویخت به بدن ما متعلق کرد نه انداخت این طور نیست که ما در محدوده بدن باشیم بلکه این طناب روحانی این بدن را دارد اداره میکند که بدن را هم به همراه خود بالا ببرد «اقرأ و ارْق» خب اگر این روح ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ چنین چیزی است این میتواند آن حبل الاهی را درک بکند و تمسک بکند و بالا برود و دیگران را هم همراه خود بالا ببرد فرمود ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ من روی صراط مستقیمم صراط را خودم درست کردم در مقام سوم یعنی مقام فعل نه مقام اول و دوم شما هم همینجا باشید باهم میرویم این که میگویند با خدا هستی خدا با شماهست این مربوط به فصل سوم است این را یکبار و دوبار نباید بگوییم روزی چند بار باید با این دوتا اصل منطقه ممنوعه سر و کار داشته باشیم که مقام ذات ما را راه نمیدهند یک اکتناه صفات ذاتی هم کسی را راه نمیدهند دو این دو منطقه منطقه ممنوعه است سه ماییم و فعل خدا ماییم و فیض خدا این «ان الله مع الصادقین» این است ﴿و هو معکم﴾ این است شما با خدا باشید خدا با شما هست این است «من کان لله کان الله له» اینها همه برای فصل سوم منطقه سوم مرحلهٴ سوم یعنی فیض خداست این فیض خدا به ظهوراتی درمیآید اگر یک وقتی مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل کرد دیگران هم نقل کردند که ذات اقدس الاه به موسای کلیم فرمود من که مریض شدم چرا به عیادتم نیامدی عرض کرد شما که منزه از بیماری هستی فرمود فلان مومن که مریض شد منم این مقام فعل خداست مقام فعل هم شما در این اسمای نورانی جوشن کبیر وقتی میخوانید بسیاری از اینها اسمای فعلیه خداست و موضوع قضیه الله است و محمول قضیه اینها هستند اینها محمولاتی هستند که از مقام فعل انتزاع میشود نه از مقام ذات من با فلان شخص بودم چرا من «حارب لی ولیا فقد حاربنی» مرحوم کلینی در همان جلد دوم اصول کافی نقل کرد اگر کسی مومنی را اهانت بکند من را اهانت کرده است برای اینکه من یعنی مقام سوم یعنی مقام فعل یعنی مقام ظهور این شخص مظهرِ من است شما به عنوان تشبیه معقول به محسوس بیگانهای را در جهان میبینید نیست یک وقتی یک بیگانهای فرشی را رنگ میکند یا یک بلوز و ژاکتی را رنگ میکند ولی اگر یک بسته کاموایی را به یک بافنده ماهری بدهند این اول یک بسته کاموا بیش نیست این بافنده ماهر این مِغزل سرای ماهر این را به صورت ژاکت و بلوز در میآورد یک جایش آستین است یک جایش یقه است یک جا سینه است یک جا پشت است گلهای گوناگون نقشهای گوناگون به صورت درخت به صورت پرنده به صورت انسان به صورت حیوان به صورت نهر روی همین بلوز و ژاکت درمیآورد همهاش همان نخ است وقتی که برچید دوباره این را باز کرد باز هم به صورت گلوله کاموا در میآید اما اینکه که گفتند
این همه عکس و می و رنگ مخالف که نمود ٭٭٭ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
این میشود وجه الله فرمود یک وقتی میشود ما این بساط را جمع میکنیم ﴿کل شیء هالک إلّا وجهه﴾ این همان میماند ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ این دو شما در سراسر قرآن نمیبینید هرجا سخن از فنا و فلاکت و موت است الله را استثنا میکند او بزرگتر از آن است منزهتر از آن است اجلّ از آن است که در استثنا قرار بگیرد آن جای توهم نیست که همه چیز میمیرند مگرخدا اصلاً نباید چنین چیزی را تلفظ کرد لذا قرآن به ما نیاموخت که شما بگویید مگر خدا هر چه استثنا میشود وجه خداست یعنی فیض خدا آن لطف خدا آن وجه خدا آن فیض مستمر خدا او از بین رفتنی نیست او «دائم الفضل علی البریه» است او «دائم الفیض علی البریه» است و مانند آن این گاهی باز است مثل همان کاموای بافته شده یکجایش آستین است یک جایش یقه است یک جایش گل و بوته است یک جا سینه است یک جا پشت گاهی جمع میشود میشود همان یک بسته کاموا ﴿یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب﴾ ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویّات بیمینه﴾ گاهی باز میکند گاهی میبندد این چنین نیست که اگر این همه افعالی که گفته شد ﴿من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا﴾ این مجاز باشد یا مضافی در تقدیر باشد هیچ کدام از اینها مَجاز نیست هیچ کدام تقدیر نیست منتها محور همه بحثها فصل سوم است یعنی مقام فعل است و گرچه موضوع قضیه با محمول قضیه در تمام قضایا باهم متحدند اما محور تعیین اتحاد به دست محمول قضیه است نه موضوع قضیه شما بارها این مثالها را هم ملاحظه فرمودید الان سه تا قضیه ترسیم میکنید در هر سه قضیه ما یک موضوع داریم محمول داریم این موضوع و محمول هم باهم متحدند ولی محور اتحاد فرق میکند شما یک وقتی میگویید زید ناطق اینجا موضوع و محمول باهم متحدند دو یک وقتی میگویید زید عالم اینجا موضوع و محمول باهم متحدند سه زید قائم اینجا موضوع و محمول باهم متحدند در هر سه قضیه موضوع زید است یک برای هر سه قضیه یک رابطی به نام هو ذکر میکنید دو، میگویید زید هو ناطق زید هو عالم زید هو قائم خب این هو که رابط است و این موضوع و محمول که باهم متحدند محور اتحاد کجاست در هر سه جا موضوع زید است اما سه قضیه است سه تا مدار دارد سه تا محور دارد وقتی گفتید زید هو ناطق مدار اتحاد ذات است یعنی در مقام ذات انسان با نفس ناطقه متحد است وقتی گفتید زید هو عالم یعنی پایینتر از ذات در مقام وصف این زید با این وصف متحد است وقتی گفتید زید هو قائم یعنی نه در مقام ذات نه در مقام وصف پایینتر در مقام فعل زید با عنوان قائم متحد است این جوشن کبیر از همین قبیل است همه اسما که از قبیل هو الحی القیوم نیستند که هو العلیم نیستند که هو القدیر نیستند که او قابض دارد آخذ دارد باسط دارد عفوّ دارد منتقم دارد رحیم دارد ودود دارد و مانند آن جُلّ این اسمای نورانی اسمای فعلیه خدای سبحاناند و اسناد هم اسناد الی ما هو له است و حقیقت هم است بنابراین اینچنین نیست که جریان ﴿من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا﴾ بشود مجاز یا مضافی در تقدیر باشد همه اینها حقیقت است منتها ما باید بدانیم که مدار اتحادِ موضوع و محمول در فصل سوم است یعنی مقام فعل است نه مقام ذات و نه مقام وصفِ ذات در جریان صراط مستقیم این است فرمود کارهای خدا مستقیم است شما هم خلیفه خدایید آن طوری که قرآن کلام خداست کلام خدا را خلیفه خدا میفهمد من هم قرآن را آویختهام هم شما را آویختهام نه قرآن را انداختهام نه شما را انداختهام شما یک دستتان به طرف من است این روح مجردی که دارید با من حرف میزنید خب اگر من را درک نکنید چگونه میگویید ﴿ایاک نعبد و ایاک نستعین﴾ این انسان آن سمت را دارد منتها باید این را توجه داشت که همه اینها از بالا آمدهاند و همه اینها آویخته شدهاند اما همهشان ﴿من لدن علی حکیم علیم﴾ نیستند مثل اینکه همهشان صادر اول نیستند همهشان از خدایند یک همهشان به سوی خدایند دو اما آن که مستقیماً از خداست و سرانجامش به سوی خداست آن انسان کامل است مثل اهل بیت (علیهم السلام) که به مقام ﴿دنا فتدلی﴾ میرسند این طور نیستند که همه از خدایند همهشان بشوند صادر اول اول ما خلق الله هم مشخص است که حضرت فرمود «نور نبینا» فرمود «نور جدی» این میشود اول ما خلق الله این میشود اول ما خلق الله که بلا واسطه از ذات اقدس الاه صادر شده است کسی که در قوس صعود آخرین درجه را میتواند طی کند تا به ﴿دنا فتدلی﴾ برسد باز همان کسی است که از همانجا آمده دیگران از این اسمای حسنای وسط تنزل کردند حد اکثر هم به همانجا میرسند الان میگویند وقتی باران آمده این نهرها و جویها همه به طرف دریا رواناند این طور نیست که این نحر و جدول و اینها به غیر دریا بخواهد مایل باشد به طرف دریا روان است اما آن آبهای کم در همان لبهٴ دریا که رسیدند میایستند ولی سیل خروشان که آمده خیلی از این آبها را میشکافد تا وسطهای دریا هم میرود این طور نیست که هر بارانی هر نهری به عمق دریا برسد یا به وسط دریا برسد که حالا باید سیل باشد تا بخشی از دریا را بشکافد جلوتر برود هر آبی بالأخره خودش را به دریا میرساند این ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾ این نیست که تک تک ما به ﴿دنا فتدلی﴾ میرسیم مگر تک تک ما از آنجا آمدیم هر کسی از هر جایی آمده به همانجا برمیگردد آن که صادر اول است از مقام ﴿دنا فتدلی﴾ تنزل کرده در مقام عروج و صعود هم به ﴿دنی فتدلی﴾ میرسد بنابراین ماییم همسفر قرآن باهم آمدیم با هم میرویم این قافله انسانیت وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) باهم آمدند باهم هم میروند ما با مراحل وسطای قرآن کریم و حکیم مربوطیم باهم آمدیم باهم میرویم از ما توقع ندارند که ان کنه قرآن را ما درک بکنیم از وجود مبارک سید الشهدا رسیده است از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیهما) رسیده است که «قرآن عباراتی دارد للعوام اشاراتی دارد للخواص لطایفی دارد للاولیاء حقایقی دارد للانبیاء» حالا ما دسترسی به آن حقایق که نداریم برای ما نیل به اشارات و لطایف ممکن است ولی بالأخره غالباً یا در عبارات سرگرمیم یا کمی هم از لطایف و اشارات طرفی میبندیم ما میتوانیم همراه این قرآن کریم برویم چون همراه قرآن کریم آمدیم فرمود من بر صراط مستقیمم شما هم خلیفه منید در صراط مستقیم باشید اگر این کار را کردید فرشتگان من مأمورند به حضور شما بیایند بر شما سلام عرض میکنند خب اینکه فرشتگان نازل میشوند ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة﴾ همین است دیگر این ملائکه آمدنش یک نحوه سجده و احترام و تکریم است دیگر این اختصاصی به انبیا و اولیا که ندارد فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ هر مؤمنی در ایمان خودش مستقیم باشد در درک و عملش مستقیم باشد نه اختلاف داشته باشد نه تخلّف داشته باشد هدفمند باشد فرشتگان بر او نازل بشوند حالا تا این مومن چه حدی باشد آن فرشتگانی که حمله عرشاند آنها که برای هر کسی نازل نمیشوند که فرشتگانی که مدبرات امرند ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ این همه ملائکه صافات ملائکه دیگر هر کدام یک مأموریتی دارند برای گروه مخصوص نازل میشوند که ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ این مصداق بارزش جریان احتضار است وگرنه اطلاق آیات شامل غیر احتضار هم میشود در غیر حالت احتضار هم مؤمنان میتوانند مهبط فرشتگان باشند منتها فرشتگان متوسط برای مومنان متوسط اوحدی از ملائکه برای اوحدی از انسانها به هر تقدیر فرمود شما قائم باشید بعد مستقیم باشید تا بتوانید این بار الاهی را به خوبی حمل کنید طغیان نکنید تجاوز نکنید اختلاف و تخلف نداشته باشید بی هدف نباشید تا اینکه هم برکات ظاهری بر شما نازل بشود هم برکات باطنی در بخشهایی از قرآن فرمود که خدای سبحان نسبت به عدهای ﴿اسبغ علیکم﴾ و ﴿اسبغ علیه﴾ و مانند آن نعمه ظاهرة و باطنة﴾ هم نعمتهای ظاهری هم نعمتهای باطنی اگر یک ملتی مستقیم بود هم نعمت باطنی را میتواند ادراک کند متنعم شود نظیر آنچه که در حم سجده و احقاف و اینها هست که ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة﴾ این مضمون در دو جای قرآن هست هم نعمتهای ظاهری را ادراک بکند که فرمود ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ یعنی اگر یک ملتی مستقیم باشند ما باران به موقع میفرستیم این چنین نیست که بین اعمال مردم و حوادث روزگار هیچ ارتباطی نباشد اعمال مردم را ما کنترل میکنیم حوادث جوی را ما کنترل میکنیم آنچه که در جهان امکان هست تحت تدبیر مدبرات ماست ما به اندازه لازم قطرات باران را میفرستیم اگر اینها لایق باشند که به مزرعه و مرتع اینها میفرستیم نبودند که به بیابانها سرازیر میکنیم اینکه فرمود ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ همین است این نماز استسقا خواندن هم همین است آن برکات معنوی را هم در سورهٴ مبارکهٴ حم سجده بیان کردند هم در سورهٴ مبارکهٴ احقاف در سوره حم فصلت آیه سی این است که ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ میبینید بعضی انسانها در کارهای مهم وارد میشوند و هیچ احساس ترسی ندارند بالأخره خوفْ آمدنش و رفتنش طمأنینه و آرامش آمدن و رفتنش همه علت میخواهد این طور نیست که چیزی بی سبب و بی علت در صحنه نفس پدید بیاید و بی جهت هم برود یک وقت است که ﴿سنلقی فی قلوب الذین الرعب﴾ است فرمود ما در دلهای دشمنان شما ترس ایجاد میکنیم که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منصور به رعب بود این رعب از ناحیه اوست یا انسان _معاذ الله_ باید بگوید که هیچ چیز در عالم حساب و کتابی ندارد خب اگر این شد سنگی روی سنگ بند نمیشود اگر کسی نظام علی و معلولی را نپذیرد میشود شانس و بخت و اتفاق آن وقت هیچ اندیشهای نمیتواند داشته باشد اگر کسی نظام علی و معلولی را نپذیرفت نظام علت و معلول را نپذیرفت ربط ضروری علت و معلول را نپذیرفت خب از کجا شما دوتا مقدمه تشکیل دادید فلان نتیجه را بگیرید اگر این دوتا مقدمه علت علمی نتیجه نباشند اگر آن نتیجه معلول علمی این دو مقدمه نباشد ممکن است شما دو مقدمه را تشکیل بدهید و نتیجه نگیرید آن وقت انسان میتواند فکری داشته باشد اندیشهای داشته باشد این چنین نیست منکر علیت اصلاً صاحب اندیشه نخواهد بود اولین چیزی که بشر میفهمد همین ربط علّی و معلولی است خب اگر این است این ترس بیجا میآید یا بیجا میرود این آرامش و طمأنینه بیجا میآید یا بیجا میرود یا حساب و کتابی در عالم هست فرمود ما درلهای یک عده ترس ایجاد میکنیم ﴿سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ در دلهای یک عده آرامش ایجاد میکنیم فرشتگان ما میآیند ﴿الا تخافوا و لا تحزنوا﴾ این که دلداری و تسلیت که نیست که آمدن آنها یعنی نازل کردن آرامش و طمأنینه اینها فیض طمأنینه و سکینت نازل میکنند که فرمود ﴿انزل السکینة فی قلوب المؤمنین﴾ ﴿ینزل السکینة فی قلوب المومنین﴾ خب ﴿الا تخافوا و لاتحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ این آیه سی سورهٴ مبارکهٴ فصلت بود
در سورهٴ مبارکهٴ احقاف به این صورت بیان شده است که آیه سیزده سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ اینها برکتهای معنوی است برکتهای مادی را هم در آیه شانزده سورهٴ مبارکهٴ جن بیان کرده ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ خدا رحمت کند مرحوم بوعلی را ابنسینا یک رسالهای نوشته به نام رسالة البر مهمترین کتاب ایشان در فلسفه همان الاهیات شفاست ایشان هم در الهیات شفا این فرمایش را دارند هم در آنجا گفتند من در این زمینه یک رساله جداگانه نوشتم فرمود «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه» یا «دع هولاء المتفلسفه» فرمود اینها متفلسفاند نه فیلسوف آن که میگوید نماز استسقا چه اثری دارد آنکه میگوید دعای باران چه اثری دارد آنکه نمیتواند ثابت کند بین عبادت مردم و آمدن باران اثر ندارد او که فیلسوف نیست این متفلسف است فرمود ما در این زمینه رساله نوشتیم دعا اثر دارد قربانی اثر دارد این را اکثر تعبیر کردند نه همه فرمود درست است در بین کارهای مردم بعضی از کارهاست که قابل دفاع نیست خب بالأخره عوام چهارتا خرافات هم دارند فرمود اکثر کارهایی که مسلمانها میکنند قابل دفاع است اینها سنتهایی است از طرف رهبران الاهی به اینها رسیده نگویید صدقه چه اثری دارد نگویید صله رحم چه اثری دارد نگویید نماز استسقا چه اثری دارد نگویید نماز باران چه اثری دارد نگویید ما اگر خوب بودیم چه کار به این توده ابری [دارد] که از کنار دریای مدیترانه دارد میآید بالأخره او یک راهنمایی دارد بین ما و او یک پیوند ناگسستنی است چون همه کلٌّ الیه راجعون هستیم ما ﴿الّا اتاه داخرون﴾ هستیم و مانند آن ﴿کل اتوه داخرین﴾ هستیم فرمود «دع هولاء المتفلسفة او المتشبهة بالفلسفه فان اکثر ما یقر به الجمهور حق» البته در دست مردم چهارتا کار عوامی غیر قابل دفاع هم هست خب همین آیه سند است اینهاست که حکیم پرور است ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ حالا گاهی انسان مضطر میشود نماز استسقا هم میخواند ولی نیازی به نماز استسقا نیست اگر بود خب واجب میکرد برای ما فرمود شما مستقیم باشید مأموران ما میدانند چقدر باران به شما بدهند چقدر آب به شما بدهند چقدر هوای آزاد به شما بدهند شما این را هدر ندهید پس استقامت هم برکات ظاهری دارد هم برکات باطنی دارد هم فرشتهها نازل میشوند هم باران نازل میشود هم معارف قرآنی تأمین میشود منتها هم علمای شیعه نقل کردند هم علمای سنی نقل کردند هم مرحوم ابوالفتوح رازی نقل کرده است هم قرطبی در جامع خود ذکر کرده هم در بیان السعاده آمده که از ابن عباس نقل کردند که به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که «ما اسرع الیک الشیب» چرا زود پیر شدی فرمود «شیبتنى هود و الواقعة» قرطبی از ابوعلی سری نقل میکند که من وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در عالم رویا دیدم گرچه خواب حجت نیست ولی خب شواهدی آن را تأیید میکند حضرت را خواب دیدن به حضرت عرض کردم شما که فرمودی سوره هود مرا پیر کرده منظورتان کدام آیه است فرمود اینکه خدای سبحان دستور دارد ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ این من را پیر کرده برای اینکه من چقدر باید جان بکنم تا همراهانی داشته باشم که خلاف نکنم به اینها بگویم بالأخره آنچه که رهزن شماست نه برای شما میماند نه شما برای او میمانید خودتان را ارزان نفروشید این بازیگریهای دنیا شما را ارزان نخرد من به تک تک اینها باید سفارش بکنم لحظه لحظه باید دنبال اینها باشم که آنجا اشتباه نکنید آنجا باهم درگیر نشوید آنجا دنبال هوس نروید یک کاری که زید دارد میکند تقویتش کنید کارهای خیر فراوان است شما یک کار دیگر انجام بدهید من در لحظه لحظه باید دنبال اینها بروم این مرا پیر کرده فرمود آنچه که من را پیر کرده همان است که فرمود ﴿و من تاب معک﴾ گرچه در طلیعه سوره مبارکه هود این مطلب اشاره شده سیّدنا الاستاد این را نقل میکند بعد میفرماید در بحث روایی ما خواهیم گفت که این جمله نمیتواند عامل پیری حضرت باشد برای اینکه وجود مبارک حضرت فرمود «شیبتنی هود و الواقعه» در روایت دیگر فرمود سوره واقعه هم من را پیر کرده و در سوره واقعه که سخن از امر به استقامت نیست اصلاً معلوم میشود آنچه که پیر کننده است یاد معاد است که مشترک بین این دوتا سوره است و قیامت هم روزی است که آدم را پیر میکند که ﴿یوماً یجعل الولدان شیبا﴾ این در طلیعه بحث سورهٴ مبارکهٴ هود گفته شد این فرمایش فرمایشِ خوبی است ولی منافات ندارد که هم این عامل پیری باشد که توانفرساست بالأخره هم آن عامل
«و الحمد لله رب العالمین»
- ایستادگی و قیام و معانی و حالات آن
- ادامه بحث اختلاف و صراط مستقیم الهی
- استقامت و پایداری موجب یاری و نعمت خاوند میشود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر ٭ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون ٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین ٭ واصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین﴾
قرآن کریم حقیقتی را که برای تأمین سعادت انسان نازل کرده است متاع سنگینی میداند که وزین است فرمود ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ و برای ترسیم این حقیقت آن مثال سورهٴ مبارکهٴ حشر را بیان فرمود که ﴿لو انزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعا متصدّعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون﴾ طبق این دو مطلب که اولی ثقیل و وزین بودن وحی است دومی توانفرسا بودن وحی که کوهها توان تحمل آن را ندارند انسان برای اینکه بتواند این وحی را بفهمد و بپروراند و اجرا کند و منتشر کند باید خلیفه یک موجود مقتدری باشد تا یک قدرتی نداشته باشد توان تحمل این وحی را نخواهد داشت لذا ذات اقدس الاه آن فطرت و روح الاهی را که از خودش حکایت میکند و آیت عظمای خود اوست ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ به انسان عطا کرده است و اگر انسان آن عطیه الاهی را که در حقیقت آن خلیفه خداست آن را محکوم نکند و در درون ساختار هویت خود یک سقیفهای تشکیل ندهد که آن را خانهنشین بکند این میتواند هم ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ را خوب تحمل بکند در حد خود هم ﴿لو انزلنا هذا القرآن علی جبل﴾ را اطاعت بکند
و اگر در درون خود خدای نکرده یک سقیفه بنی ساعدهای تشکیل داد و آن غدیر ولایت را منکر شد و روح را به بند کشید دیگری به جای روح مینشیند آن وقت او نه توان ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ را دارد نه توان ﴿لو انزلنا هذا القرآن علی جبل﴾ را دارد خدای سبحان فرمود شما این وحی را باید تحمل کنید اول فرمود قائم باشید چیزی هم که وسیله قیام شماست که نماز است و عمود دین است آن را اقامه کنید بعد هم فرمود مستقیم باشید اصل قیام که ﴿و قوموا لله قانتین﴾ بهترین حالت خدمات از یک سو دفاع از سوی دیگر است انسان اگر بخواهد کاری را انجام بدهد یا دفاعی بکند حالتهای گوناگونی دارد در آن حالتی که مستلقی است یا مهبنطه است مضتجع است به پشت خوابیده یا به پهلو خوابیده یا نشسته است یا در حال برخاستن است هیچکدام از این حالات آن قدرتمندترین حالت انسان را نشان نمیدهد مهمترین حالتی که انسان با آن میتواند خدماتی ارائه کند یا دفاعی بکند همان حالت قیام است وقتی ایستاده است مقتدرترین حالات اوست و اینکه میگویند فلان شخص یا فلان گروه ایستادگی دارند منظور ایستادن فیزیکی نیست که ایستاده است ای بسا افرادی که نشستهاند ولی ایستادگی دارند و ای بسا افرادی که ایستادهاند اما اینها قاعدند جزء قواعد من الرجالاند منظور از این قیام حالت ایستادگی است کسی که یک جا نشسته دارد تحقیق میکند او در مسائل فرهنگی ایستادگی کرده است در حالی که نشسته است منظور از قیام و استقامت همان حالت ایستادگی و مقاوم بودن و آماده بودن است گاهی به ما میفرماید با قدرت این مطالب را بگیرید اگر به یحییٰ (سلام الله علیه) فرمود ﴿یا یحییٰ خذ الکتاب بقوة﴾ و یا اگر به سایر بنی اسرائیل گفته شد ﴿خذوا ما آتیناکم بقوة﴾ به همه ما هم میفرماید ﴿و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة﴾ با قوه باید بگیرید قوه به این است که انسان حالت ایستادگی داشته باشد این ایستادگی وقتی کامل میشود که انسان مستقیم باشد استقامت بالاتر از قیام و قائم بودن است حالا یا این حروفی که در آن وارد شده است مثل الف و سین و تا معانی بهتری و بیشتری را میرساند که در این گونه از موارد زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی است مثل اینکه اقتدار بالاتر از قدرت است اقتراب بالاتر از قرب است وقتی فرمود ﴿اقتربت الساعة وانشق القمر﴾ این قرب شدید را میرساند اگر گفتیم خدای سبحان مقتدر است ﴿عند ملیک مقتدر﴾ این بالاتر از قدیر است مقتدر بودن بالاتر از قدیر است مقترب بودن بالاتر از قریب و نزدیک بودن است مستقیم بودن قویتر از قائم بودن است اگر این حروف برای زیادی معناست این استقامت برای آن قیام بیشتر و آمادگی بیشتر است تا انسان بتواند آن مأموریتها را بهتر انجام بدهد خدای سبحان برای اینکه انسان به این فضیلت برسد و مستقیم بشود وصف خودش را ذکر کرده فرمود کارهای من براساس استقامت است مقام ذات که در دسترس کسی نیست اکتناه صفات ذات هم در دسترس کسی نیست این دو منطقه جدّاً منطقه ممنوعه است که کسی به آن راه ندارد عمده وجهالله است و فیض الله است و ربوبیت اوست و خالقیت اوست و افاضات اوست و نورانیت اوست که اینها افعال الاهیاند در این منطقه فرمود من کارهایم مستقیم است کار مستقیم چند خصوصیت دارد صراط مستقیم چند خصوصیت دارد نه اختلاف پذیر است یک نه تخلف پذیر است دو نه بطلان پذیر است سه اینها جزء ویژگیهای رسمی صراط مستقیم است صراطی که در آن اختلاف باشد مستقیم نیست اختلاف معنایش این است که فراز و نشیبی دارد به تعبیر عطار نیشابوری فراز و فرودی دارد این اصطلاح فراز و فرود از لطایف تعبیرات جناب عطار نیشابوری است در آن منطق الطیر یا فراز و فرودی دارد بعضی جاها بلند است بعضی جاها پست است بعضی جاها گود است بعضی جاها برجستگی تپه ماهوری بیجا دارد این یکسان نیست این را میگویند اختلاف. تخلف آن است که بعضی جاها اصلاً راه نیست درّه است اختلاف این است که گاهی الف باشد گاهی با که با جای الف بنشیند الف جای با بنشیند در خِلفهٴ او قرار بگیرد این را میگویند اختلاف تخلف ترک بی بدیل است یعنی الف را ما از جا برداریم چیزی هم به جای آن نگذاریم این را میگویند صراط مستقیم لا اختلاف فیه و لا تخلف نه اختلاف دارد نه تخلف این دو مطلب است کاملاً از هم جداست صراط مستقیم لا اختلاف فیه و لا تخلف صاف و مستقیم است این یک این دو به مقصد هم میرسد آن راهی که به مقصد نرسد هدفمند نباشد پایانش مشخص نباشد دیگر صراط نیست چه رسد به اینکه مستقیم باشد مثل سبیل الغی که به بیراهه میرود همان است که فرمود ﴿فأینَ تذهبون﴾ در سورهٴ مبارکهٴ هود آیاتی که قبلاً خواندیم این بود که ذات اقدس الاه فرمود تمام کارها به دست من است و من هم علی صراط مستقیم امور را اداره میکنم در همین سورهٴ مبارکهٴ هود این بخشش قبلاً خوانده شد آیه ٥٦ سوره هود این است که ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم﴾ هم مستقیم است براساس صراط مستقیم کار میکند اختلافی در آن نیست تخلفی در آن نیست از نفیِ اختلاف و تخلف به این یاد کرده است که ﴿فلن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا﴾ ما گوناگون کار نمیکنیم کارهای ما یک دست است در بین انبیا و امم فرقی نمیگذاریم بین حال و گذشته و آینده فرقی نمیگذریم نه تبدیل پذیر است نه تحویل پذیر ﴿فلن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا﴾ این تحویل و تبدیل میتواند دو عبارت باشد از آن اختلاف و تخلف نه اینکه سنتهای ما جوراجور است نه اینکه سنتهای ما گاهی هست و گاهی نیست پس مسئله تبدیل میشود اختلاف مسئله تحویل میشود تخلف در سنت الاهی در صراط مستقیم نه اختلاف است و نه تخلف یکسان و یکدست است خب خدای سبحان این کاره است و بارها ملاحظه فرمودید همانطوری که قرآن مثل باران نیست که نازل شده باشد خدای سبحان مطر را به تعبیر خودش نازل میکند وَتْقْ را نازل میکند بارشهای برف و اینها همان جزء نزولات آسمانی است اما آن طوری که باران را نازل کرده برف و تگرگ را نازل کرده آن طور که قرآن را نازل نکرده ملاحظه فرمودید در بحثهای قبله به این نتیجه رسیدیم که اینکه فرمود ما قرآن را نازل کردیم ﴿انا انزلناه فی لیلة القدر﴾ ﴿انا انزلناه فی لیلة مبارکة﴾ قرآن را آویختیم نه انداختیم اگر کسی در بالا باشد طناب را از بالا آویزان کند تا دیگران که در چاهاند این طناب را بگیرند و بالا بیایند این میگوید من طناب را انزال کردم انزلت الحبل یعنی آویختم نه اندختم طناب انداخته شده مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد مشکل گرفتاران در بند را همه این طنابهایی که در این مغازههای طناب فروشی هست یک گوشهای افتاده دیگر اینکه فرمودند ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ این طناب را تا نگه ندارند میافتد این مشکل خودش را حل نمیکند این چگونه میتواند عاصمِ معتصمان خود باشد آن طنابی عاصم معتصمان است که از جای بلندی آویخته شده باشد و در جای مستقر و مستحکمی بند شده باشد تا معتصمان را نجات بدهد این طوری که باران را نازل کرده که قرآن را نازل نکرده آویخت نه انداخت همان طور روح ما را به ما افاضه کرده نفخ کرده نه آن طوری که باران را انداخته آنگونه روح ما را به بدن متعلق کرده باشد این ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ این یای روح نشانه پیوند ناگسستنی این خلیفه است با مستخلف عنه آن روح ما را آویخت به بدن ما متعلق کرد نه انداخت این طور نیست که ما در محدوده بدن باشیم بلکه این طناب روحانی این بدن را دارد اداره میکند که بدن را هم به همراه خود بالا ببرد «اقرأ و ارْق» خب اگر این روح ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ چنین چیزی است این میتواند آن حبل الاهی را درک بکند و تمسک بکند و بالا برود و دیگران را هم همراه خود بالا ببرد فرمود ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ من روی صراط مستقیمم صراط را خودم درست کردم در مقام سوم یعنی مقام فعل نه مقام اول و دوم شما هم همینجا باشید باهم میرویم این که میگویند با خدا هستی خدا با شماهست این مربوط به فصل سوم است این را یکبار و دوبار نباید بگوییم روزی چند بار باید با این دوتا اصل منطقه ممنوعه سر و کار داشته باشیم که مقام ذات ما را راه نمیدهند یک اکتناه صفات ذاتی هم کسی را راه نمیدهند دو این دو منطقه منطقه ممنوعه است سه ماییم و فعل خدا ماییم و فیض خدا این «ان الله مع الصادقین» این است ﴿و هو معکم﴾ این است شما با خدا باشید خدا با شما هست این است «من کان لله کان الله له» اینها همه برای فصل سوم منطقه سوم مرحلهٴ سوم یعنی فیض خداست این فیض خدا به ظهوراتی درمیآید اگر یک وقتی مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل کرد دیگران هم نقل کردند که ذات اقدس الاه به موسای کلیم فرمود من که مریض شدم چرا به عیادتم نیامدی عرض کرد شما که منزه از بیماری هستی فرمود فلان مومن که مریض شد منم این مقام فعل خداست مقام فعل هم شما در این اسمای نورانی جوشن کبیر وقتی میخوانید بسیاری از اینها اسمای فعلیه خداست و موضوع قضیه الله است و محمول قضیه اینها هستند اینها محمولاتی هستند که از مقام فعل انتزاع میشود نه از مقام ذات من با فلان شخص بودم چرا من «حارب لی ولیا فقد حاربنی» مرحوم کلینی در همان جلد دوم اصول کافی نقل کرد اگر کسی مومنی را اهانت بکند من را اهانت کرده است برای اینکه من یعنی مقام سوم یعنی مقام فعل یعنی مقام ظهور این شخص مظهرِ من است شما به عنوان تشبیه معقول به محسوس بیگانهای را در جهان میبینید نیست یک وقتی یک بیگانهای فرشی را رنگ میکند یا یک بلوز و ژاکتی را رنگ میکند ولی اگر یک بسته کاموایی را به یک بافنده ماهری بدهند این اول یک بسته کاموا بیش نیست این بافنده ماهر این مِغزل سرای ماهر این را به صورت ژاکت و بلوز در میآورد یک جایش آستین است یک جایش یقه است یک جا سینه است یک جا پشت است گلهای گوناگون نقشهای گوناگون به صورت درخت به صورت پرنده به صورت انسان به صورت حیوان به صورت نهر روی همین بلوز و ژاکت درمیآورد همهاش همان نخ است وقتی که برچید دوباره این را باز کرد باز هم به صورت گلوله کاموا در میآید اما اینکه که گفتند
این همه عکس و می و رنگ مخالف که نمود ٭٭٭ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
این میشود وجه الله فرمود یک وقتی میشود ما این بساط را جمع میکنیم ﴿کل شیء هالک إلّا وجهه﴾ این همان میماند ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ این دو شما در سراسر قرآن نمیبینید هرجا سخن از فنا و فلاکت و موت است الله را استثنا میکند او بزرگتر از آن است منزهتر از آن است اجلّ از آن است که در استثنا قرار بگیرد آن جای توهم نیست که همه چیز میمیرند مگرخدا اصلاً نباید چنین چیزی را تلفظ کرد لذا قرآن به ما نیاموخت که شما بگویید مگر خدا هر چه استثنا میشود وجه خداست یعنی فیض خدا آن لطف خدا آن وجه خدا آن فیض مستمر خدا او از بین رفتنی نیست او «دائم الفضل علی البریه» است او «دائم الفیض علی البریه» است و مانند آن این گاهی باز است مثل همان کاموای بافته شده یکجایش آستین است یک جایش یقه است یک جایش گل و بوته است یک جا سینه است یک جا پشت گاهی جمع میشود میشود همان یک بسته کاموا ﴿یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب﴾ ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویّات بیمینه﴾ گاهی باز میکند گاهی میبندد این چنین نیست که اگر این همه افعالی که گفته شد ﴿من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا﴾ این مجاز باشد یا مضافی در تقدیر باشد هیچ کدام از اینها مَجاز نیست هیچ کدام تقدیر نیست منتها محور همه بحثها فصل سوم است یعنی مقام فعل است و گرچه موضوع قضیه با محمول قضیه در تمام قضایا باهم متحدند اما محور تعیین اتحاد به دست محمول قضیه است نه موضوع قضیه شما بارها این مثالها را هم ملاحظه فرمودید الان سه تا قضیه ترسیم میکنید در هر سه قضیه ما یک موضوع داریم محمول داریم این موضوع و محمول هم باهم متحدند ولی محور اتحاد فرق میکند شما یک وقتی میگویید زید ناطق اینجا موضوع و محمول باهم متحدند دو یک وقتی میگویید زید عالم اینجا موضوع و محمول باهم متحدند سه زید قائم اینجا موضوع و محمول باهم متحدند در هر سه قضیه موضوع زید است یک برای هر سه قضیه یک رابطی به نام هو ذکر میکنید دو، میگویید زید هو ناطق زید هو عالم زید هو قائم خب این هو که رابط است و این موضوع و محمول که باهم متحدند محور اتحاد کجاست در هر سه جا موضوع زید است اما سه قضیه است سه تا مدار دارد سه تا محور دارد وقتی گفتید زید هو ناطق مدار اتحاد ذات است یعنی در مقام ذات انسان با نفس ناطقه متحد است وقتی گفتید زید هو عالم یعنی پایینتر از ذات در مقام وصف این زید با این وصف متحد است وقتی گفتید زید هو قائم یعنی نه در مقام ذات نه در مقام وصف پایینتر در مقام فعل زید با عنوان قائم متحد است این جوشن کبیر از همین قبیل است همه اسما که از قبیل هو الحی القیوم نیستند که هو العلیم نیستند که هو القدیر نیستند که او قابض دارد آخذ دارد باسط دارد عفوّ دارد منتقم دارد رحیم دارد ودود دارد و مانند آن جُلّ این اسمای نورانی اسمای فعلیه خدای سبحاناند و اسناد هم اسناد الی ما هو له است و حقیقت هم است بنابراین اینچنین نیست که جریان ﴿من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا﴾ بشود مجاز یا مضافی در تقدیر باشد همه اینها حقیقت است منتها ما باید بدانیم که مدار اتحادِ موضوع و محمول در فصل سوم است یعنی مقام فعل است نه مقام ذات و نه مقام وصفِ ذات در جریان صراط مستقیم این است فرمود کارهای خدا مستقیم است شما هم خلیفه خدایید آن طوری که قرآن کلام خداست کلام خدا را خلیفه خدا میفهمد من هم قرآن را آویختهام هم شما را آویختهام نه قرآن را انداختهام نه شما را انداختهام شما یک دستتان به طرف من است این روح مجردی که دارید با من حرف میزنید خب اگر من را درک نکنید چگونه میگویید ﴿ایاک نعبد و ایاک نستعین﴾ این انسان آن سمت را دارد منتها باید این را توجه داشت که همه اینها از بالا آمدهاند و همه اینها آویخته شدهاند اما همهشان ﴿من لدن علی حکیم علیم﴾ نیستند مثل اینکه همهشان صادر اول نیستند همهشان از خدایند یک همهشان به سوی خدایند دو اما آن که مستقیماً از خداست و سرانجامش به سوی خداست آن انسان کامل است مثل اهل بیت (علیهم السلام) که به مقام ﴿دنا فتدلی﴾ میرسند این طور نیستند که همه از خدایند همهشان بشوند صادر اول اول ما خلق الله هم مشخص است که حضرت فرمود «نور نبینا» فرمود «نور جدی» این میشود اول ما خلق الله این میشود اول ما خلق الله که بلا واسطه از ذات اقدس الاه صادر شده است کسی که در قوس صعود آخرین درجه را میتواند طی کند تا به ﴿دنا فتدلی﴾ برسد باز همان کسی است که از همانجا آمده دیگران از این اسمای حسنای وسط تنزل کردند حد اکثر هم به همانجا میرسند الان میگویند وقتی باران آمده این نهرها و جویها همه به طرف دریا رواناند این طور نیست که این نحر و جدول و اینها به غیر دریا بخواهد مایل باشد به طرف دریا روان است اما آن آبهای کم در همان لبهٴ دریا که رسیدند میایستند ولی سیل خروشان که آمده خیلی از این آبها را میشکافد تا وسطهای دریا هم میرود این طور نیست که هر بارانی هر نهری به عمق دریا برسد یا به وسط دریا برسد که حالا باید سیل باشد تا بخشی از دریا را بشکافد جلوتر برود هر آبی بالأخره خودش را به دریا میرساند این ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾ این نیست که تک تک ما به ﴿دنا فتدلی﴾ میرسیم مگر تک تک ما از آنجا آمدیم هر کسی از هر جایی آمده به همانجا برمیگردد آن که صادر اول است از مقام ﴿دنا فتدلی﴾ تنزل کرده در مقام عروج و صعود هم به ﴿دنی فتدلی﴾ میرسد بنابراین ماییم همسفر قرآن باهم آمدیم با هم میرویم این قافله انسانیت وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) باهم آمدند باهم هم میروند ما با مراحل وسطای قرآن کریم و حکیم مربوطیم باهم آمدیم باهم میرویم از ما توقع ندارند که ان کنه قرآن را ما درک بکنیم از وجود مبارک سید الشهدا رسیده است از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیهما) رسیده است که «قرآن عباراتی دارد للعوام اشاراتی دارد للخواص لطایفی دارد للاولیاء حقایقی دارد للانبیاء» حالا ما دسترسی به آن حقایق که نداریم برای ما نیل به اشارات و لطایف ممکن است ولی بالأخره غالباً یا در عبارات سرگرمیم یا کمی هم از لطایف و اشارات طرفی میبندیم ما میتوانیم همراه این قرآن کریم برویم چون همراه قرآن کریم آمدیم فرمود من بر صراط مستقیمم شما هم خلیفه منید در صراط مستقیم باشید اگر این کار را کردید فرشتگان من مأمورند به حضور شما بیایند بر شما سلام عرض میکنند خب اینکه فرشتگان نازل میشوند ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة﴾ همین است دیگر این ملائکه آمدنش یک نحوه سجده و احترام و تکریم است دیگر این اختصاصی به انبیا و اولیا که ندارد فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ هر مؤمنی در ایمان خودش مستقیم باشد در درک و عملش مستقیم باشد نه اختلاف داشته باشد نه تخلّف داشته باشد هدفمند باشد فرشتگان بر او نازل بشوند حالا تا این مومن چه حدی باشد آن فرشتگانی که حمله عرشاند آنها که برای هر کسی نازل نمیشوند که فرشتگانی که مدبرات امرند ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ این همه ملائکه صافات ملائکه دیگر هر کدام یک مأموریتی دارند برای گروه مخصوص نازل میشوند که ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ این مصداق بارزش جریان احتضار است وگرنه اطلاق آیات شامل غیر احتضار هم میشود در غیر حالت احتضار هم مؤمنان میتوانند مهبط فرشتگان باشند منتها فرشتگان متوسط برای مومنان متوسط اوحدی از ملائکه برای اوحدی از انسانها به هر تقدیر فرمود شما قائم باشید بعد مستقیم باشید تا بتوانید این بار الاهی را به خوبی حمل کنید طغیان نکنید تجاوز نکنید اختلاف و تخلف نداشته باشید بی هدف نباشید تا اینکه هم برکات ظاهری بر شما نازل بشود هم برکات باطنی در بخشهایی از قرآن فرمود که خدای سبحان نسبت به عدهای ﴿اسبغ علیکم﴾ و ﴿اسبغ علیه﴾ و مانند آن نعمه ظاهرة و باطنة﴾ هم نعمتهای ظاهری هم نعمتهای باطنی اگر یک ملتی مستقیم بود هم نعمت باطنی را میتواند ادراک کند متنعم شود نظیر آنچه که در حم سجده و احقاف و اینها هست که ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة﴾ این مضمون در دو جای قرآن هست هم نعمتهای ظاهری را ادراک بکند که فرمود ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ یعنی اگر یک ملتی مستقیم باشند ما باران به موقع میفرستیم این چنین نیست که بین اعمال مردم و حوادث روزگار هیچ ارتباطی نباشد اعمال مردم را ما کنترل میکنیم حوادث جوی را ما کنترل میکنیم آنچه که در جهان امکان هست تحت تدبیر مدبرات ماست ما به اندازه لازم قطرات باران را میفرستیم اگر اینها لایق باشند که به مزرعه و مرتع اینها میفرستیم نبودند که به بیابانها سرازیر میکنیم اینکه فرمود ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ همین است این نماز استسقا خواندن هم همین است آن برکات معنوی را هم در سورهٴ مبارکهٴ حم سجده بیان کردند هم در سورهٴ مبارکهٴ احقاف در سوره حم فصلت آیه سی این است که ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ میبینید بعضی انسانها در کارهای مهم وارد میشوند و هیچ احساس ترسی ندارند بالأخره خوفْ آمدنش و رفتنش طمأنینه و آرامش آمدن و رفتنش همه علت میخواهد این طور نیست که چیزی بی سبب و بی علت در صحنه نفس پدید بیاید و بی جهت هم برود یک وقت است که ﴿سنلقی فی قلوب الذین الرعب﴾ است فرمود ما در دلهای دشمنان شما ترس ایجاد میکنیم که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منصور به رعب بود این رعب از ناحیه اوست یا انسان _معاذ الله_ باید بگوید که هیچ چیز در عالم حساب و کتابی ندارد خب اگر این شد سنگی روی سنگ بند نمیشود اگر کسی نظام علی و معلولی را نپذیرد میشود شانس و بخت و اتفاق آن وقت هیچ اندیشهای نمیتواند داشته باشد اگر کسی نظام علی و معلولی را نپذیرفت نظام علت و معلول را نپذیرفت ربط ضروری علت و معلول را نپذیرفت خب از کجا شما دوتا مقدمه تشکیل دادید فلان نتیجه را بگیرید اگر این دوتا مقدمه علت علمی نتیجه نباشند اگر آن نتیجه معلول علمی این دو مقدمه نباشد ممکن است شما دو مقدمه را تشکیل بدهید و نتیجه نگیرید آن وقت انسان میتواند فکری داشته باشد اندیشهای داشته باشد این چنین نیست منکر علیت اصلاً صاحب اندیشه نخواهد بود اولین چیزی که بشر میفهمد همین ربط علّی و معلولی است خب اگر این است این ترس بیجا میآید یا بیجا میرود این آرامش و طمأنینه بیجا میآید یا بیجا میرود یا حساب و کتابی در عالم هست فرمود ما درلهای یک عده ترس ایجاد میکنیم ﴿سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ در دلهای یک عده آرامش ایجاد میکنیم فرشتگان ما میآیند ﴿الا تخافوا و لا تحزنوا﴾ این که دلداری و تسلیت که نیست که آمدن آنها یعنی نازل کردن آرامش و طمأنینه اینها فیض طمأنینه و سکینت نازل میکنند که فرمود ﴿انزل السکینة فی قلوب المؤمنین﴾ ﴿ینزل السکینة فی قلوب المومنین﴾ خب ﴿الا تخافوا و لاتحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ این آیه سی سورهٴ مبارکهٴ فصلت بود
در سورهٴ مبارکهٴ احقاف به این صورت بیان شده است که آیه سیزده سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ اینها برکتهای معنوی است برکتهای مادی را هم در آیه شانزده سورهٴ مبارکهٴ جن بیان کرده ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ خدا رحمت کند مرحوم بوعلی را ابنسینا یک رسالهای نوشته به نام رسالة البر مهمترین کتاب ایشان در فلسفه همان الاهیات شفاست ایشان هم در الهیات شفا این فرمایش را دارند هم در آنجا گفتند من در این زمینه یک رساله جداگانه نوشتم فرمود «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه» یا «دع هولاء المتفلسفه» فرمود اینها متفلسفاند نه فیلسوف آن که میگوید نماز استسقا چه اثری دارد آنکه میگوید دعای باران چه اثری دارد آنکه نمیتواند ثابت کند بین عبادت مردم و آمدن باران اثر ندارد او که فیلسوف نیست این متفلسف است فرمود ما در این زمینه رساله نوشتیم دعا اثر دارد قربانی اثر دارد این را اکثر تعبیر کردند نه همه فرمود درست است در بین کارهای مردم بعضی از کارهاست که قابل دفاع نیست خب بالأخره عوام چهارتا خرافات هم دارند فرمود اکثر کارهایی که مسلمانها میکنند قابل دفاع است اینها سنتهایی است از طرف رهبران الاهی به اینها رسیده نگویید صدقه چه اثری دارد نگویید صله رحم چه اثری دارد نگویید نماز استسقا چه اثری دارد نگویید نماز باران چه اثری دارد نگویید ما اگر خوب بودیم چه کار به این توده ابری [دارد] که از کنار دریای مدیترانه دارد میآید بالأخره او یک راهنمایی دارد بین ما و او یک پیوند ناگسستنی است چون همه کلٌّ الیه راجعون هستیم ما ﴿الّا اتاه داخرون﴾ هستیم و مانند آن ﴿کل اتوه داخرین﴾ هستیم فرمود «دع هولاء المتفلسفة او المتشبهة بالفلسفه فان اکثر ما یقر به الجمهور حق» البته در دست مردم چهارتا کار عوامی غیر قابل دفاع هم هست خب همین آیه سند است اینهاست که حکیم پرور است ﴿و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا﴾ حالا گاهی انسان مضطر میشود نماز استسقا هم میخواند ولی نیازی به نماز استسقا نیست اگر بود خب واجب میکرد برای ما فرمود شما مستقیم باشید مأموران ما میدانند چقدر باران به شما بدهند چقدر آب به شما بدهند چقدر هوای آزاد به شما بدهند شما این را هدر ندهید پس استقامت هم برکات ظاهری دارد هم برکات باطنی دارد هم فرشتهها نازل میشوند هم باران نازل میشود هم معارف قرآنی تأمین میشود منتها هم علمای شیعه نقل کردند هم علمای سنی نقل کردند هم مرحوم ابوالفتوح رازی نقل کرده است هم قرطبی در جامع خود ذکر کرده هم در بیان السعاده آمده که از ابن عباس نقل کردند که به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که «ما اسرع الیک الشیب» چرا زود پیر شدی فرمود «شیبتنى هود و الواقعة» قرطبی از ابوعلی سری نقل میکند که من وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در عالم رویا دیدم گرچه خواب حجت نیست ولی خب شواهدی آن را تأیید میکند حضرت را خواب دیدن به حضرت عرض کردم شما که فرمودی سوره هود مرا پیر کرده منظورتان کدام آیه است فرمود اینکه خدای سبحان دستور دارد ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ این من را پیر کرده برای اینکه من چقدر باید جان بکنم تا همراهانی داشته باشم که خلاف نکنم به اینها بگویم بالأخره آنچه که رهزن شماست نه برای شما میماند نه شما برای او میمانید خودتان را ارزان نفروشید این بازیگریهای دنیا شما را ارزان نخرد من به تک تک اینها باید سفارش بکنم لحظه لحظه باید دنبال اینها باشم که آنجا اشتباه نکنید آنجا باهم درگیر نشوید آنجا دنبال هوس نروید یک کاری که زید دارد میکند تقویتش کنید کارهای خیر فراوان است شما یک کار دیگر انجام بدهید من در لحظه لحظه باید دنبال اینها بروم این مرا پیر کرده فرمود آنچه که من را پیر کرده همان است که فرمود ﴿و من تاب معک﴾ گرچه در طلیعه سوره مبارکه هود این مطلب اشاره شده سیّدنا الاستاد این را نقل میکند بعد میفرماید در بحث روایی ما خواهیم گفت که این جمله نمیتواند عامل پیری حضرت باشد برای اینکه وجود مبارک حضرت فرمود «شیبتنی هود و الواقعه» در روایت دیگر فرمود سوره واقعه هم من را پیر کرده و در سوره واقعه که سخن از امر به استقامت نیست اصلاً معلوم میشود آنچه که پیر کننده است یاد معاد است که مشترک بین این دوتا سوره است و قیامت هم روزی است که آدم را پیر میکند که ﴿یوماً یجعل الولدان شیبا﴾ این در طلیعه بحث سورهٴ مبارکهٴ هود گفته شد این فرمایش فرمایشِ خوبی است ولی منافات ندارد که هم این عامل پیری باشد که توانفرساست بالأخره هم آن عامل
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است