- 1190
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش هفتم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش هفتم
- خلف وعده اخلاقی نیست اما خلف وعید اخلاقی است
- خلود در عذاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعضی از مفسران در جمع بین آیاتی که ظاهر بعضی از آنها این است که کسی حرف نمیزند و ظاهر بعضی از آنها این است که عدهای عذر خواهی میکنند و سخن میگویند آنها را یا به تعدد اشخاص یا به تعدد احوال یا به تعدد مواقف توجیه کردند گفتند اینکه کسی حرف نمیزند یعنی سخنِ باطل نمیگوید و اگر کسی سخن میگوید محزون است و جز حق نخواهد گفت و اگر کسی بخواهد از خود دفاع بیجا بکند مأذون نیست این با آیهای که دارد ﴿یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسها﴾ خیلی هماهنگ نیست اما اینکه سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمودند قیامت ظرف ظهور حق است این سخن حق است ولی حق مراتبی دارد بعضیها در دنیا حق مشکلی هم برای آنها پیش بیاید متنبّه نخواهند شد در دنیا طوریاند که میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ و ذات اقدس الاه هم به رسولش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿وَ سواء علیهم أ انذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون﴾ چنین گروهی اگر عذاب قیامت را هم ببینند اعتراف نمیکنند آنها هم میگویند ﴿و الله ربنا ما کنا مشرکین﴾ یک ﴿فیحلفون له کما یحلفون لکم﴾ و مانند آن دو، که در سورهٴ مبارکهٴ انعام و مجادله گذشت.
که اینها با سوگند بتپرستیشان را انکار میکنند این گروه کسانیاند که با اینکه سالیان متمادی در عذاب جهنم گرفتار شدند مع ذلک باز حاضر نیستند خدا را قبول کنند و بگویند پروردگار ما همان رب العالمین است به فرشتههای مسئول جهنم (رضوان الله علیهم) به فرشتگانی که مسئول جهنماند میگویند ﴿یا مالک لیقض علینا ربک﴾ از خدای خودت بپرس که عمر ما را بگیرد جان ما تمام بشود ما بمیریم دیگر نمیگویند خدایا ما را بمیران ما راحت بشویم حتی در آن حال عذاب هم باز خدا را قبول ندارند به مالک میگویند به پروردگار خودت بگو البته گروه دیگری هستند که میگویند ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا﴾ این گروه با آن گروه اول فرق میکنند گروه اول کسانیاند که آنجا هم که هستند منکر بتپرستیشاناند مشرکاند دروغ میگویند و در جهنم که هستند خدا را قبول ندارند به خازن جهنم میگویند از خدای خود بخواه که عمر ما را بگیرد گروه دوم که ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا﴾ دارند اینها کسانیاند که به شقاوت آن گروه اول نرسیدند اینها در دنیا هم احیاناً وقتی مشکلی پیش میآمد اعتراف میکردند این گروه در قیامت مشمول ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر﴾ اینها اعتراف میکنند به ذنبشان بنابراین این چنین نیست که کفار و طاغیان و متمرّدان همه آنها در یک درک خاص باشند ﴿فی الدرک الاسفل من النار﴾ باشند بلکه همان طوری که برای بهشت درجات است برای مؤمنان درجات است برای جهنم و کفر و نفاق هم درکات است آنهایی که ﴿فی الدرک الاسفل﴾ من النارند آنجا هم که رفتند هرگز اعتراف نمیکنند این اختلاف آیات که بعضیها اعتراف میکنند بعضیها اعتراف نمیکنند بعضیها دروغ میگویند بعضیها اعتراف میکنند و دروغ میگویند به این حمل میشود
سؤال: ... جواب: ملکاتشان در دنیا همین طور است دیگر در دنیا هر طور بود ملکاتشان همانطور ظهور میکند در دنیا گروه اول کسانی بودند که با اختیار خودشان به هیچ وجه ایمان نمیآوردند به پیامبرشان میگفتند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ آن قدر شقی و قسی بودند که نمیگفتند سواء علینا أوعظت ام لم تعظ با اینکه نظم طبیعی این است که بگویند سواء علینا أوعظت ام لم تعظ میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ برای ما فرق نمیکند موعظه بکنی یا اصلاً نباشی در عالم برای ما فرق نمیکند این گروه همین اختیارشان آنجا ظهور میکند در جهنم هم که هستند خدا را قبول ندارند گروه دوم کسانیاند که در دنیا که هستند بعضی به مقدار تنبیه اعتراف میکنند این گروه در قیامت همین اختیارشان همین ملکاتشان ظهور میکند که در یک مقطعی انکار میکنند در مقطع دیگر که فشار میبینند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر﴾
مطلب دیگر آن است که خلف وعده مخالف حکمت است و ذات اقدس الاه مصون از این است عقلاً و نقلاً اما خلف وعید عیب ندارد یعنی اگر حکیمی «ارحم الراحمین»ی وعیدی داد تهدید کرد و به وعیدش عمل نکرد یعنی عفو کرد گذشت کرد این مخالف حکمت نیست لکن در کنار این مطلب دو مطلب دیگر هم هست و آن این است که در قرآن کریم بخشی از اینها به وعده و وعید برمیگردد که اگر کسی فلان کار خیر را انجام داد وعدهاش این است و اگر کسی فلان کار بد را انجام داد به این کیفر گرفتار میشود این وعید است ممکن است کسی فلان معصیت را بکند بعد مشمول عنایت الاهی بشود و خدای سبحان عفو بکند اما درباره اصل جریان دیگر وعید نیست این خبر است جهنمی هست خلودی هست عدهای شقیاند وارد میشوند اینها خبر است اینها وعید نیست نمیفرماید اگر کسی فلان معصیت را کرده ما این کار را میکنیم اگر غیبت کرده دروغ گفته یا مثلاً فلان معصیت را کرده ما عذاب میکنیم تا بگوییم بلکه مشمول عفو بشوند اینها گزارش جریان قیامت است گزارش جریان قیامت به خبر برمیگردد نه انشا وقتی انشا نبود از سنخ وعید و امثال ذلک نیست بنابراین اگر خلاف دربیاید میشود کذب نه اگر خلاف در بیاید میشود خلف وعید
مطلب بعدی آن است که برفرض که این آیه بخش وعید باشد وعید طوری است که باید عادلانه و عاقلانه باشد که اگر آن حاکم خواست به این وعیدش عمل بکند عاقلانه و عادلانه باشد و ظالمانه نباشد معروف بین اهل تفسیر از شیعهها و سنیها همان خلود است در بخشهای قبلی سورهٴ مبارکهٴ نساء بود آیات دیگر که سخن از خلود بود آنجا سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) داشت که «هذه الآیه نص فی خلود الکفار» آن قول رسمی غالب مفسران شیعه و سنی این است که آن مشرکان ملحدان منافقان معاندان آن گروه مخلدند البته عاصیان و اینها نه. چه در بین ما چه محققان اهل سنت اما عدهای هم چه از شیعهها چه از سنیها بر این هستند که عذاب کفار منقطع الاخر است حالا تا کی پاک بشوند خدا میداند عذاب آنها به مراتب بیشتر از عذاب عاصیان موحد است و موحدان عاصی است اما حالا تا چه زمانی طول بکشد آن را خدا میداند ولی بالأخره متناهی است نامتناهی نیست این را هم گروهی از مفسران شیعه و سنی میگویند آنها مشکلشان یک امر عقلی است بر اساس تمامیت آن برهان عقلی این آیات را حمل میکنند بر مکث طولانی ﴿خالدین فیها ابدا﴾ میگویند یعنی مکث طولانی نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ کهف است که آن شخص گفته بود که ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ من فکر نمیکنم که این مال ابدا از بین برود این مالِ ماندگاری است نمیر است به اصطلاح در جاهلیت این اصطلاحِ نمیر بود مثلاً زمین را یا ظرفهای مسی با دوام را میگفتند ملک نمیر در این جاهلیتهای بومی هم کما بیش هست میگویند ملک نمیر ملک نمیر مال نمیر است این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ کهف به این صورت آمده که آن که وارد باغش شد گفت ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ بادَ یعنی هلک یبید و تبید یعنی تهلک یهلک گفت من فکر نمیکنم این ابدا از بین برود بلکه ابدا باقی میماند منظورشان از این ابدیت همان مکث طویل است نه اینکه ابدا با اینکه بالأخره این جزء زمین است زمین بساطش برچیده میشود پس منظور از ابدیت در اینگونه از محاورهها همان مکث طویل است اگر ابد در قرآن به معنای مکث طویل آمده یا ﴿لن نبرح علیه عاکفین﴾ در اینگونه از موارد به معنای مکث طویل آمده آن ﴿خالدین فیه ابدا﴾ باز هم به معنای مکث طویل است آیات قابل توجیه است و ظاهرش البته همان ابدیت است آنچه که ما را وادار میکند که این آیات را بر خلاف ظاهرش به مکث طویل حمل بکنیم نه ابدیت مصطلح همان برهان عقلی است و بعضی از شواهد نقلی برهان عقلیشان این است که بالأخره ذات اقدس الاه عدل محض است حیکم صرف است یک خودش هم در سورهٴ مبارکهٴ نباء وعده داد که جزا و کیفر کافران وفاق عمل آنهاست این ﴿جزاء وفاقا﴾ یک جاست آن هم مخصوص کفار است وگرنه درباره مؤمنین که ﴿جزاء وفاقا﴾ نیست درباره مؤمنین ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾ است نه اینکه جزا وفق عمل باشد خب چندین برابر عمل است آنجا که جزا وفق عمل است و بیش از عمل نیست نظیر ﴿وَ جزاء سیئةٍ سیئة مثلها﴾ همین درباره کفار است که ﴿جزاء وفاقا﴾ اگر کسی در یک مدت محدودی معصیت کرده کفر ورزیده الحاد را دامن زده و مانند آن این وجهی ندارد که به نحو غیر محدود عذاب بشود این شبهه عقلی اگر با آن ثبات عقلی حل بشود کما هو عند المحققین است یک راه خوبی است اگر حل آن برای بعضیها دشوار باشد اینها میگویند بالأخره چون این امر معقول یک خورهای است در دل ما این شبهه این طور است ما تا این شبهه را حل نکنیم این همیشه یک شاغل فکری است برای ما خدا عدل محض است حکیم صرف است از یک سو خودش هم فرموده جزای ما کیفری که به تبهکاران میدهیم مثل آنهاست به اندازه آنهاست وفق آنهاست موافق آنهاست بیشتر از آنها نیست از سوی دیگر آنگاه کفر محدود الحاد محدود نفاق محدود هفتاد هشتاد ساله بشود با عذاب هفتصد هشتصد سال اما چرا ابد این برایشان قابل درک نیست اینها نظیر اشاعره نیستند که ما چه کار داریم به این مسائل عقلی ماییم و ظواهر لفظ برای اینکه خود قرآن راه تفکر را راه اندیشه را راه احتجاج را راه اعتراض و نقد را باز گذاشته بیان ذلک این است که در همین قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود ذات اقدس الاه مسئول قرار نمیگیرد یعنی کسی از او سؤال بکند بازخواست بکند اعتراض بکند ﴿لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون﴾ اشاعره در اثر آن انکار حسن و قبح عقلی به اطلاق این آیه تمسک میکنند میگویند او فعال ما یشاء است هر چه کرد کرد درحالیکه معنای آیه این نیست معنای آیه این است که خدای سبحان زیر بار سؤال نمیرود این سؤال دو گونه است یک وقتی سؤال از تفضّل و درخواست است آن چیز خوبی است بلکه ما مأموریم به ما فرمودند ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ از فضل خدا عنایت خدا بخشش خدا سؤال بکنید «اللهم انی نسئلک» از همین قبیل است نظیر ﴿فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون﴾ یک سؤال به معنی بازخواست است اینکه میگویند مجلس از فلان وزیر سؤال کرده در قانون اساسی یک سؤال است و یک استیضاح سؤال یعنی سؤال اعتراضی که چرا این کار را کردی اینکه در سورهٴ مبارکهٴ صافات دارد ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ یعنی اینها زیر سؤالاند که تعبیرات عرفی ما هم همین طور است خدای سبحان زیر سؤال نمیرود که کسی به او اعتراض بکند که چرا این کار را کردی چرا؟ چون او همه کارهایش حکیمانه و عاقلانه و عادلانه است بنابراین زیر سؤال نمیرود خب پس ﴿لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون﴾ مردماند که زیر سؤال میروند ولی خدا که زیر سؤال نمیرود اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انبیاء فرمود ذات اقدس الاه زیر سؤال نمیرود این دو قسم است نسبت به برون مرزی سالبه به انتفای موضوع است یعنی بیرون از جهان هستی کسی باشد خدا را زیر سؤال ببرد چنین کسی نیست چنین چیزی نیست چون کل جهان هستی هرچه باشد خداست و مخلوقات او دیگر غیر از او که چیز دیگری نیست که بیرون از این قلمرو چیزی نیست که خدا را زیر سؤال ببرد پس اینجا سلب سؤال از باب سالبه به انتفای موضوع است اما در درون این قلمرو هستی سؤال ممکن است یعنی اعتراض ممکن است در سورهٴ مبارکهٴ نساء این آیه گذشت که خدای سبحان میفرماید ما انبیا را فرستادیم اولیا را فرستادیم ائمه را فرستادیم بالأخره حججی برای خودمان فرستادیم ﴿رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ میفرماید ما اگر انبیا نمیفرستادیم ما زیر سؤال میرفتیم برای اینکه این مردم وقتی انبیا نباشند اولیا نباشند ائمه (علیهم السلام) نباشند نمیدانند که راه چیست چاه چیست چه بکنند برای بعد از مرگشان خوب باشد وقتی مردند و صحنه قیامت تشکیل شد آن وقت به من اعتراض میکنند میگویند ما نمیدانستیم اینجا چه خبر است تو که میدانستی ما از کجا آمدیم به کجا برمیگردیم خب چرا راهنما نفرستادی ما انبیا فرستادیم راهنما فرستادیم که به من اعتراض نکنند ﴿لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ من برای اینکه زیر سؤال نروم و کسی من را مورد بازخواست قرار ندهد آمدم انبیا فرستادم اولیا فرستادم حجت خودم را بر اینها تمام بکنم تا از آن به بعد هر کسی هلاک میشود عن بیّنه باشد و اگر نجات پیدا میکند هم عن بیّنه. آیه ١٦٥ سورهٴ مبارکهٴ نساء که قبلاً بحث شد این بود ﴿رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ قبل از رسل حجت دارند چون در مقام تحدید است مفهوم دارد قبل از اینکه من انبیا بفرستم مردم من را میتوانند زیر سؤال ببرند بگویند خب تو که میدانستی مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن میدانستی مرگ هجرت است میدانستی انسان وقتی دنیا را رها کرده وارد برزخ و عالم ابد میشود آن جا یک رهتوشه خاصی لازم است یک غذای خاصی لازم است یک پوشاک خاصی لازم است یک سعادتی هست یک شقاوتی هست اینها را باید در دنیا فراهم میکردید خب چرا یک کسی که اینها را به ما بگوید نفرستادی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ طه هم همین است دیگر ﴿وَ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ در آنجا دارد که اگر ذات اقدس الاه قبل از وحی و نبوت کسی را در قیامت عذاب میکرد میگفتند ﴿لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزی﴾ تو که میدانستی ما بعد از مرگ کجا میرویم چرا راهنما نفرستادی؟ خب بنابراین این شکوفا کردن عقل است این یکی از راههای «وَ یثیروا لهم دفائن العقول» است یعنی به عقل پر و بال دادن است به او گفتن که شما حق نقد داری منتها روشمندانه نقد بکن آیات را بررسی بکن بعد سؤال بکن حق نقد را حق پرش را پرورش را پردازش را به انسان داد فرمود شما میتوانید این کار را بکنید آنهایی که گروهی که از علمای شیعه و علمای سنت میگویند خلود هست اما خلود به معنی مکث طویل است نه به معنای ابدیت آنها واقع مشکل عقلی دارند میگویند ما که مثل اشعری نیستیم که عقل را تعطیل بکنیم بگوییم عقل تعطیل است بگوییم هر کاری او میکند میکند چون خودش راه تعقل و نقد را به ما آموخت در چند آیه این راه را، هم ﴿وَ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ یک هم اگر ما عرض میکردیم ﴿لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزی﴾ دو، همین آیه ١٦٥ سوره نساء که فرمود ﴿لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ سه اینها همه برای شکوفایی عقل است آن «و یثیروا لهم دفائن العقول» هم که میتواند سند گویایی برای بخشهای فراوانی باشد که یکیاش همین است خب اینها که حسن و قبح عقلی را قائلاند میگویند ماییم در برابر این شبهه قانع نمیشویم که عذابْ محدود کیفرْ نامحدود با اینکه عقل این را نمیپذیرد نقل هم که میگوید ﴿جزاء وفاقا﴾ مشکلشان این است لذا این آیات خلود را حمل میکنند بر مکث طویل اما اینها اگر همین معنا را یک مقداری بالاتر بگیرند و بیایند عقل نعمت خوبی است نقل نعمت خوبی است احتجاج نعمت خوبی است اما توقف و رکود و جمود چیز بدی است یک مقدار انسان بحث آخرت را با دنیا یک مقداری مخلوط نکند نظام حاکم را مخلوط نکند میبینید یک جایی یک صحنهای است که در عین حال که در یک مکانست در حال واحد در آن واحد هم میکده است عدهای میگساری میکنند هم مسجد است عدهای معتکفاند هم خیابان و بیابان است عدهای رهگذرند یک مکان است چون این مکان واحد که به حالتهای گوناگون درمیآید در قیامت باید شهادت بدهد دیگر شکایت دارد میکند دیگر آن سرزمینی که انسان خلاف کرده شهادت میدهد آن سرزمینی که انسان اطاعت کرده شهادت میدهد الان در تهران در این مسجد نزدیک پامنار خب قبلاً میکده بود مرحوم حاج سراج این را گرفته و مسجد ساخته که «حسن توفیق بین که مسجد کرد ٭٭٭ سطح میخانه را سراج الملک»
خب این آن وقتی که میکده بود و الان این شعرش را هم در دم مسجد نوشته است آن وقتی که میکده بود و عدهای میگساری میکردند با همان وضع در قیامت ظهور میکنند دیگر نمیگویند صبر بکن اول میکده بشو بعد مسجد همین کعبه که یک وقتی بتکده بود بعد یک وقتی مطاف شد دفعتاً واحدة علیه آنها شکایت میکند به له اینها شفاعت میکند ...ظهور درمیآید در حال واحد در آن واحد به همین صورت درمیآید صحنه قیامت این طور نیست که نظیر صحنه دنیا باشد و جنت هم یک سنخ نیست یک بهشت نیست ﴿وَ لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ است یک قدری جلوتر میروید ﴿و من دونهما جنتان﴾ است یک بهشت و دو بهشت نیست یک درجه و دو درجه نیست یک حکم و دو حکم نیست شاید این ابدیّت برای بعضی از مراتب باشد شاید برای همه مراتب نباشد دوزخ هم بشرح ایضاً همچنین اگر ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ شد آن دیگر چگونه با انقطاع سازگار است این به آن مرحلهای رسید که دیگر حالا برای او ابدی شد یک مشکل دیگری هم که قائلین به انقطاع عذاب را تهدید میکند برای آنها یک دغدغهٴ فکری است میگویند بالأخره این میگویند مطلب عمیق هست اما نسبت به آن معارف آخرت یک مسائل ابتدایی است میگویند بالأخره انسان حقیقتاً حیوان میشود یا نه؟ حقیقتاً به صورت آتش خور درمیآید یا نه اگر حقیقتاض به این صورت در آمده به صورت حیوان در آمده همه حرکات و سیرههای و سنتها و سریرههای او هماهنگ با اوست برای او لذیذ است اگر کسی مار شد اگر کسی عقرب شد این طور نیست که از گزندگی رنج ببرد که این کار اوست و لذت میبرد این میشود عَذْب نه عذاب اگر نه واقعاً مار و عقرب نمیشود واقعاً خوک و خنزیر نمیشود اینها نمیشود اینها برای او عرضی است خب عرض یزول ذاتی که نیست کل عرضی یزول القصر لا یدوم وقتی گفتیم عرضی است یعنی مخالف با آن سرشت اصلی اوست که خدا آفرید خب اگر خدای سبحان سرشت اصلی او را طور دیگر خلق کرد دیگر نمیشود به علل و عواملی جلوی او را گرفت برای همیشه قصر محدود رواست قصر نامحدود نارواست اما این اگر یک قدری بالاتر بیاید و جلوتر بیاید ببیند که نسبت به آن خلق و خوی رذیلهای که دارد ذاتی است نسبت به این فطرتی که دارد عرضی است و انسان چند شأنه است آن بیچارهای که رنج میبرد آن انسانیت اوست که رنج میبرد نه آن مار و عقرب او اگر به این وضع هم برسند و اینها حل بشود مسئله خلود و ابدیت و ثبات برای آنها خیلی دشوار نیست ولی منظور آن است که آنها هم این دغدغهها را دارند و این آیاتی که مربوط به خلود جهنمیهاست ﴿خالدین فیها ابدا﴾ این را به مکث طویل حمل میکنند آنها میگویند خلف وعید عیب ندارد اما وعید باید طوری باشد که اگر عملی شد ظلم نباشد و این وعید طوری است که اگر عملی بشود ظلم است برای اینکه معصیتْ محدود عذابْ نامحدود و این با آن وفاق نیست اگر برایشان روشن بشود که اینها از مرحله زمان و زمین میگذرند یک شیء ثابتی میشوند و این هم برای بخشی از قیامت است نه بخشهای دیگر همان طوری که بهشت چندین قسم دارد درکات جهنم هم چندین قسم است آن هم دوزخ مراتبی دارد شاید قابل حل بشود البته آیات فراوان دیگری هم در پیش است به خواست خدا که همین مسئله ابدیت را مطرح میکنند
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق٭ خالدین فیها﴾ بعضیها خواستند بگویند این خلودی که مربوط به اشقیاست به این زفیر و شهیق برمیگردد این ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ ظاهر ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ یعنی منقطع است ظاهر ﴿الا ما شاء ربک﴾ یعنی منقطع است این انقطاع را که از ﴿مادامت﴾ و از ﴿الا ما شاء﴾ استفاده میشود این را به این زفیر و شهیق زدند که زفیر و شهیقِ اینها منقطع است نه اصل خلود اینها این هم هماهنگ نیست برای اینکه در سیاق بعدی در جمله بعدی درباره بهشتیها آنجا که سخن از زفیر و شهیق نیست آنجا که سخن از حالتهای بهشتی نیست آنجا دارد که بهشتیها در بهشت مخلّدند ﴿مادامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک﴾ پس این هم نمیتواند مشکل را حل کند
مطلب دیگر این است که اینها میگویند الا و لابد منظور از این سماوات و ارض، سماوات و ارض دنیاست و سماوات و ارض دنیا هم که منقطع است چرا منظور از این سماوات و ارض دنیاست برای اینکه اگر منظور از این سماوات و ارض، سماوات و ارض آخرت باشد اینها که هنوز مسئله آخرت، شما با چه کسی دارید حرف میزنید با این مردم دارید حرف میزنید مردم که نه آخرت را دیدند نه با برهان برایشان ثابت شده است فقط به حرف شما تکیه میکنند میگویید آخرتی هست و زمینی دارد و ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوأ من الجنة حیث نشاء﴾ به حرف شما اعتماد میکنند دیگر خب همان مردمی که به حرف شما اعتماد میکنند از آسمان و زمین آخرت خبری ندارند که شما دارید تحدید می کند که حدش تا آن وقتی که آسمان و زمین است آنها آسمان و زمین آخرت را نمیدانند که شما در فرهنگ محاوره باید چیزی را حد قرار بدهید که مردم بفهمند مردم سماوات و ارض دنیا را میفهمند برای آخرت را که باید از شما بشنوند خب اگر برای آخرت را میخواهند از شما بشنوند چرا میگویی ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ بگو ﴿خالدین فیها ابدا﴾ پس منظور از ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ الا و لابد باید سماوات و ارض دنیا باشد دنیا هم که سما وات و ارضش منقطع است
بعضی از مفسران نظیر آنچه در کنز الدقایق صاحب کنز الدقایق (رضوان الله علیه) فرمودند این ناظر به برزخ است این را به برزخ گرفتند گفتند این ناظر برزخ است البته عذاب برزخی منقطع است برای اینکه به قیامت منتهی میشود هم «روضة من ریاض الجنة» ای که از آن بهشتیهاست جنت برزخی است منقطع الاخر است به معاد میرسد هم «حفرة من حفر النیران» که برای کفار و اوساط است منقطع الاخر است به قیامت میرسد اما این فی نفسه میتواند یک وجهی باشد لکن با سیاق سازگار نیست برای اینکه ملاحظه بفرمایید سیاق آیه این است که ﴿ان فی ذلک لآیة لمن خاف عذاب الاخرة ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود٭ و ما نوخره الا لاجل معدود٭ یوم یات لا تکلم﴾ آن یوم مجموع له الناس یوم مشهود همان روز معاد است دیگر معروف آن است نه برزخ بنابراین شما بخواهید سباق را حل کنید سیاق را از دست میدهید یک مفسر باید این اصول را رعایت کند یک سباق یعنی ما ینسبق من الآیة الی الذهن که از آن به تبادر یاد میشود که برای خود کلمه خود جمله خود آیه است دو سیاق یعنی آیه قبل آیه بعد اینها در چه زمینهای است سه مجموعه قرآن کریم بر اساس «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» این «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» قبلاً هم به عرضتان رسید جناب طبری که مربوط به یازده قرن قبل است و اقدم المفسرین است در بین این بزرگواران و خب چندین سال قبل از مرحوم شیخ طوسی بود او این فرمایش را هم دارند که قرآن یفسر بعضه بعضا در سخنان فخر رازی هم هست در تفسیر فخر رازی هم هست که قرآن یفسر بعضیه بعضا در این تفسیر البحر المحیط ابوحیان اندلسی هم هست این بحر المحیط برای محمد بن یوسف معروف به ابوحیان اندلسی است که این بزرگوار 654 به دنیا آمده و ٧٥٤ هم درگذشت ایشان در ذیل همین آیه یعنی آیه ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ برای اثبات خلود در جریان بهشتیها از همان آن ذیل آیه که دارد ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ کمک میگیرد از آیه سورهٴ مبارکهٴ واقعه که دارد ﴿لا مقطوعة و لا ممنوعة﴾ مدد میگیرد از آیات دیگر کمک میگیرد آنگاه میفرماید «و الدلیل علیه قوله ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ و معنا قوله فی مقابلته ﴿ان ربک فعال لما یرید﴾ انه یفعل باهل النار ما یرید و من العذاب کما یوتی اهل الجنة عطائه التی لا انقطاع له فتامله فان القرآن یفسر بعضه بعضا» از این آیات کمک میگیرد تا ثابت کند که خلود اهل بهشت به معنای ابدیت است چه اینکه خلود اهل نار هم به معنای ابدیت است آنها که گفتار آن دغدغه عقلیاند به هر وسیلهای هست میخواهند دست و پا کنند این عذاب جاودانه را برطرف کنند میگویند بسیار خب آیات قرآن کریم از این جهت به دو قسم تقسیم میشود یک قسمت ناظر به عذاب است که دارد ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ و مانند آن اینها را عذاب می کنیم یعذبون ﴿یعذبهم الله﴾ و مانند آن در این طایفه که سخن از تعذیب است و درد است و الم است و امثال ذلک عنوان ابدیت ندارد آن آیهای که دارد ابد این درباره نار است بله ما معتقدیم نار هست ابدی است جهنم ابدی است عدهای هم ابداً در جهنماند اما حالا عادت میکنند به سوخت و سوز چون عادت میکنند برای آنها عذاب نیست عذاب ابدی نیست برای اینکه آیاتی که از عذاب سخن به میان میآورد آنجا ابدیت در آن نیست آنجا که سخن از نار است ابدیت در آن است ما هم این را قبول داریم مطلب دیگر این است که برای نجات از این دغدغه عدهای آمدند گرفتار همان شخصی و نوعی شدند همان طوری که درباره مهدویت معاذ الله بعضیها گرفتار مهدویت نوعی شدند و آن چه حق است به عنوان مهدویت شخصی آن را نتوانستند اثبات کنند گفتند بله مهدویتی هست مهدی هست در هر عصری یک مهدی میآید به عنوان اصلاحگر یک وجود مبارک شخصی که المهدی الموجود الموعود را قبول ندارند المهدی الموعود را قبول ندارند چه رسد به المهدی الموجود الموعود که معتقَد ماست (سلام الله علیه) اینها تن به مهدویت نوعی دادند در جریان عذاب دوزخ هم همین طور است اینها تن به خلود نوعی دادند نه شخصی یعنی فی الجمله هست نه بالجمله یعنی جهنم هست ابدا سوخت و سوز هست ابداً عذاب هست ابداً اما دربارهٴ شخص معینی نیست هر گروهی چند صباحی معذَّب میشوند عذابشان منقطع الاخر است مشمول لطف الاه میشوند دیگران وارد میشوند اینها به هر وسیلهای هست میخواهند آن مشکل عقلی را حل کنند که اگر اینها میدانید ضروری نیست نظری است دقیق است آنچه که بر همه ما لازم است بگوییم بهشت هست جهنم هست جمیع ما جاء به النبی حق هست لا ریب فیه جمیع آنچه که عترت فرمودند هست لا ریب فیه و هر فکری که مخالف با بیان قرآن و عترت است مضروب علی الجدار است اینها کلیاتی است که ما به آنها معتقدیم و با آن هم زندهایم اما دقایق علمی و عقلیِ اینها که این چگونه است اینها نظری است ضروری نیست آن بیچارهها شب و روز مشکلشان این است که این مشکل عقلی و علمی را حل کنند حالا بلکه انشاءالله در طی آیات بعد که میآید روشن بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- خلف وعده اخلاقی نیست اما خلف وعید اخلاقی است
- خلود در عذاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعضی از مفسران در جمع بین آیاتی که ظاهر بعضی از آنها این است که کسی حرف نمیزند و ظاهر بعضی از آنها این است که عدهای عذر خواهی میکنند و سخن میگویند آنها را یا به تعدد اشخاص یا به تعدد احوال یا به تعدد مواقف توجیه کردند گفتند اینکه کسی حرف نمیزند یعنی سخنِ باطل نمیگوید و اگر کسی سخن میگوید محزون است و جز حق نخواهد گفت و اگر کسی بخواهد از خود دفاع بیجا بکند مأذون نیست این با آیهای که دارد ﴿یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسها﴾ خیلی هماهنگ نیست اما اینکه سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمودند قیامت ظرف ظهور حق است این سخن حق است ولی حق مراتبی دارد بعضیها در دنیا حق مشکلی هم برای آنها پیش بیاید متنبّه نخواهند شد در دنیا طوریاند که میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ و ذات اقدس الاه هم به رسولش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿وَ سواء علیهم أ انذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون﴾ چنین گروهی اگر عذاب قیامت را هم ببینند اعتراف نمیکنند آنها هم میگویند ﴿و الله ربنا ما کنا مشرکین﴾ یک ﴿فیحلفون له کما یحلفون لکم﴾ و مانند آن دو، که در سورهٴ مبارکهٴ انعام و مجادله گذشت.
که اینها با سوگند بتپرستیشان را انکار میکنند این گروه کسانیاند که با اینکه سالیان متمادی در عذاب جهنم گرفتار شدند مع ذلک باز حاضر نیستند خدا را قبول کنند و بگویند پروردگار ما همان رب العالمین است به فرشتههای مسئول جهنم (رضوان الله علیهم) به فرشتگانی که مسئول جهنماند میگویند ﴿یا مالک لیقض علینا ربک﴾ از خدای خودت بپرس که عمر ما را بگیرد جان ما تمام بشود ما بمیریم دیگر نمیگویند خدایا ما را بمیران ما راحت بشویم حتی در آن حال عذاب هم باز خدا را قبول ندارند به مالک میگویند به پروردگار خودت بگو البته گروه دیگری هستند که میگویند ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا﴾ این گروه با آن گروه اول فرق میکنند گروه اول کسانیاند که آنجا هم که هستند منکر بتپرستیشاناند مشرکاند دروغ میگویند و در جهنم که هستند خدا را قبول ندارند به خازن جهنم میگویند از خدای خود بخواه که عمر ما را بگیرد گروه دوم که ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا﴾ دارند اینها کسانیاند که به شقاوت آن گروه اول نرسیدند اینها در دنیا هم احیاناً وقتی مشکلی پیش میآمد اعتراف میکردند این گروه در قیامت مشمول ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر﴾ اینها اعتراف میکنند به ذنبشان بنابراین این چنین نیست که کفار و طاغیان و متمرّدان همه آنها در یک درک خاص باشند ﴿فی الدرک الاسفل من النار﴾ باشند بلکه همان طوری که برای بهشت درجات است برای مؤمنان درجات است برای جهنم و کفر و نفاق هم درکات است آنهایی که ﴿فی الدرک الاسفل﴾ من النارند آنجا هم که رفتند هرگز اعتراف نمیکنند این اختلاف آیات که بعضیها اعتراف میکنند بعضیها اعتراف نمیکنند بعضیها دروغ میگویند بعضیها اعتراف میکنند و دروغ میگویند به این حمل میشود
سؤال: ... جواب: ملکاتشان در دنیا همین طور است دیگر در دنیا هر طور بود ملکاتشان همانطور ظهور میکند در دنیا گروه اول کسانی بودند که با اختیار خودشان به هیچ وجه ایمان نمیآوردند به پیامبرشان میگفتند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ آن قدر شقی و قسی بودند که نمیگفتند سواء علینا أوعظت ام لم تعظ با اینکه نظم طبیعی این است که بگویند سواء علینا أوعظت ام لم تعظ میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ برای ما فرق نمیکند موعظه بکنی یا اصلاً نباشی در عالم برای ما فرق نمیکند این گروه همین اختیارشان آنجا ظهور میکند در جهنم هم که هستند خدا را قبول ندارند گروه دوم کسانیاند که در دنیا که هستند بعضی به مقدار تنبیه اعتراف میکنند این گروه در قیامت همین اختیارشان همین ملکاتشان ظهور میکند که در یک مقطعی انکار میکنند در مقطع دیگر که فشار میبینند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر﴾
مطلب دیگر آن است که خلف وعده مخالف حکمت است و ذات اقدس الاه مصون از این است عقلاً و نقلاً اما خلف وعید عیب ندارد یعنی اگر حکیمی «ارحم الراحمین»ی وعیدی داد تهدید کرد و به وعیدش عمل نکرد یعنی عفو کرد گذشت کرد این مخالف حکمت نیست لکن در کنار این مطلب دو مطلب دیگر هم هست و آن این است که در قرآن کریم بخشی از اینها به وعده و وعید برمیگردد که اگر کسی فلان کار خیر را انجام داد وعدهاش این است و اگر کسی فلان کار بد را انجام داد به این کیفر گرفتار میشود این وعید است ممکن است کسی فلان معصیت را بکند بعد مشمول عنایت الاهی بشود و خدای سبحان عفو بکند اما درباره اصل جریان دیگر وعید نیست این خبر است جهنمی هست خلودی هست عدهای شقیاند وارد میشوند اینها خبر است اینها وعید نیست نمیفرماید اگر کسی فلان معصیت را کرده ما این کار را میکنیم اگر غیبت کرده دروغ گفته یا مثلاً فلان معصیت را کرده ما عذاب میکنیم تا بگوییم بلکه مشمول عفو بشوند اینها گزارش جریان قیامت است گزارش جریان قیامت به خبر برمیگردد نه انشا وقتی انشا نبود از سنخ وعید و امثال ذلک نیست بنابراین اگر خلاف دربیاید میشود کذب نه اگر خلاف در بیاید میشود خلف وعید
مطلب بعدی آن است که برفرض که این آیه بخش وعید باشد وعید طوری است که باید عادلانه و عاقلانه باشد که اگر آن حاکم خواست به این وعیدش عمل بکند عاقلانه و عادلانه باشد و ظالمانه نباشد معروف بین اهل تفسیر از شیعهها و سنیها همان خلود است در بخشهای قبلی سورهٴ مبارکهٴ نساء بود آیات دیگر که سخن از خلود بود آنجا سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) داشت که «هذه الآیه نص فی خلود الکفار» آن قول رسمی غالب مفسران شیعه و سنی این است که آن مشرکان ملحدان منافقان معاندان آن گروه مخلدند البته عاصیان و اینها نه. چه در بین ما چه محققان اهل سنت اما عدهای هم چه از شیعهها چه از سنیها بر این هستند که عذاب کفار منقطع الاخر است حالا تا کی پاک بشوند خدا میداند عذاب آنها به مراتب بیشتر از عذاب عاصیان موحد است و موحدان عاصی است اما حالا تا چه زمانی طول بکشد آن را خدا میداند ولی بالأخره متناهی است نامتناهی نیست این را هم گروهی از مفسران شیعه و سنی میگویند آنها مشکلشان یک امر عقلی است بر اساس تمامیت آن برهان عقلی این آیات را حمل میکنند بر مکث طولانی ﴿خالدین فیها ابدا﴾ میگویند یعنی مکث طولانی نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ کهف است که آن شخص گفته بود که ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ من فکر نمیکنم که این مال ابدا از بین برود این مالِ ماندگاری است نمیر است به اصطلاح در جاهلیت این اصطلاحِ نمیر بود مثلاً زمین را یا ظرفهای مسی با دوام را میگفتند ملک نمیر در این جاهلیتهای بومی هم کما بیش هست میگویند ملک نمیر ملک نمیر مال نمیر است این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ کهف به این صورت آمده که آن که وارد باغش شد گفت ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ بادَ یعنی هلک یبید و تبید یعنی تهلک یهلک گفت من فکر نمیکنم این ابدا از بین برود بلکه ابدا باقی میماند منظورشان از این ابدیت همان مکث طویل است نه اینکه ابدا با اینکه بالأخره این جزء زمین است زمین بساطش برچیده میشود پس منظور از ابدیت در اینگونه از محاورهها همان مکث طویل است اگر ابد در قرآن به معنای مکث طویل آمده یا ﴿لن نبرح علیه عاکفین﴾ در اینگونه از موارد به معنای مکث طویل آمده آن ﴿خالدین فیه ابدا﴾ باز هم به معنای مکث طویل است آیات قابل توجیه است و ظاهرش البته همان ابدیت است آنچه که ما را وادار میکند که این آیات را بر خلاف ظاهرش به مکث طویل حمل بکنیم نه ابدیت مصطلح همان برهان عقلی است و بعضی از شواهد نقلی برهان عقلیشان این است که بالأخره ذات اقدس الاه عدل محض است حیکم صرف است یک خودش هم در سورهٴ مبارکهٴ نباء وعده داد که جزا و کیفر کافران وفاق عمل آنهاست این ﴿جزاء وفاقا﴾ یک جاست آن هم مخصوص کفار است وگرنه درباره مؤمنین که ﴿جزاء وفاقا﴾ نیست درباره مؤمنین ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾ است نه اینکه جزا وفق عمل باشد خب چندین برابر عمل است آنجا که جزا وفق عمل است و بیش از عمل نیست نظیر ﴿وَ جزاء سیئةٍ سیئة مثلها﴾ همین درباره کفار است که ﴿جزاء وفاقا﴾ اگر کسی در یک مدت محدودی معصیت کرده کفر ورزیده الحاد را دامن زده و مانند آن این وجهی ندارد که به نحو غیر محدود عذاب بشود این شبهه عقلی اگر با آن ثبات عقلی حل بشود کما هو عند المحققین است یک راه خوبی است اگر حل آن برای بعضیها دشوار باشد اینها میگویند بالأخره چون این امر معقول یک خورهای است در دل ما این شبهه این طور است ما تا این شبهه را حل نکنیم این همیشه یک شاغل فکری است برای ما خدا عدل محض است حکیم صرف است از یک سو خودش هم فرموده جزای ما کیفری که به تبهکاران میدهیم مثل آنهاست به اندازه آنهاست وفق آنهاست موافق آنهاست بیشتر از آنها نیست از سوی دیگر آنگاه کفر محدود الحاد محدود نفاق محدود هفتاد هشتاد ساله بشود با عذاب هفتصد هشتصد سال اما چرا ابد این برایشان قابل درک نیست اینها نظیر اشاعره نیستند که ما چه کار داریم به این مسائل عقلی ماییم و ظواهر لفظ برای اینکه خود قرآن راه تفکر را راه اندیشه را راه احتجاج را راه اعتراض و نقد را باز گذاشته بیان ذلک این است که در همین قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود ذات اقدس الاه مسئول قرار نمیگیرد یعنی کسی از او سؤال بکند بازخواست بکند اعتراض بکند ﴿لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون﴾ اشاعره در اثر آن انکار حسن و قبح عقلی به اطلاق این آیه تمسک میکنند میگویند او فعال ما یشاء است هر چه کرد کرد درحالیکه معنای آیه این نیست معنای آیه این است که خدای سبحان زیر بار سؤال نمیرود این سؤال دو گونه است یک وقتی سؤال از تفضّل و درخواست است آن چیز خوبی است بلکه ما مأموریم به ما فرمودند ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ از فضل خدا عنایت خدا بخشش خدا سؤال بکنید «اللهم انی نسئلک» از همین قبیل است نظیر ﴿فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون﴾ یک سؤال به معنی بازخواست است اینکه میگویند مجلس از فلان وزیر سؤال کرده در قانون اساسی یک سؤال است و یک استیضاح سؤال یعنی سؤال اعتراضی که چرا این کار را کردی اینکه در سورهٴ مبارکهٴ صافات دارد ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ یعنی اینها زیر سؤالاند که تعبیرات عرفی ما هم همین طور است خدای سبحان زیر سؤال نمیرود که کسی به او اعتراض بکند که چرا این کار را کردی چرا؟ چون او همه کارهایش حکیمانه و عاقلانه و عادلانه است بنابراین زیر سؤال نمیرود خب پس ﴿لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون﴾ مردماند که زیر سؤال میروند ولی خدا که زیر سؤال نمیرود اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انبیاء فرمود ذات اقدس الاه زیر سؤال نمیرود این دو قسم است نسبت به برون مرزی سالبه به انتفای موضوع است یعنی بیرون از جهان هستی کسی باشد خدا را زیر سؤال ببرد چنین کسی نیست چنین چیزی نیست چون کل جهان هستی هرچه باشد خداست و مخلوقات او دیگر غیر از او که چیز دیگری نیست که بیرون از این قلمرو چیزی نیست که خدا را زیر سؤال ببرد پس اینجا سلب سؤال از باب سالبه به انتفای موضوع است اما در درون این قلمرو هستی سؤال ممکن است یعنی اعتراض ممکن است در سورهٴ مبارکهٴ نساء این آیه گذشت که خدای سبحان میفرماید ما انبیا را فرستادیم اولیا را فرستادیم ائمه را فرستادیم بالأخره حججی برای خودمان فرستادیم ﴿رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ میفرماید ما اگر انبیا نمیفرستادیم ما زیر سؤال میرفتیم برای اینکه این مردم وقتی انبیا نباشند اولیا نباشند ائمه (علیهم السلام) نباشند نمیدانند که راه چیست چاه چیست چه بکنند برای بعد از مرگشان خوب باشد وقتی مردند و صحنه قیامت تشکیل شد آن وقت به من اعتراض میکنند میگویند ما نمیدانستیم اینجا چه خبر است تو که میدانستی ما از کجا آمدیم به کجا برمیگردیم خب چرا راهنما نفرستادی ما انبیا فرستادیم راهنما فرستادیم که به من اعتراض نکنند ﴿لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ من برای اینکه زیر سؤال نروم و کسی من را مورد بازخواست قرار ندهد آمدم انبیا فرستادم اولیا فرستادم حجت خودم را بر اینها تمام بکنم تا از آن به بعد هر کسی هلاک میشود عن بیّنه باشد و اگر نجات پیدا میکند هم عن بیّنه. آیه ١٦٥ سورهٴ مبارکهٴ نساء که قبلاً بحث شد این بود ﴿رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ قبل از رسل حجت دارند چون در مقام تحدید است مفهوم دارد قبل از اینکه من انبیا بفرستم مردم من را میتوانند زیر سؤال ببرند بگویند خب تو که میدانستی مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن میدانستی مرگ هجرت است میدانستی انسان وقتی دنیا را رها کرده وارد برزخ و عالم ابد میشود آن جا یک رهتوشه خاصی لازم است یک غذای خاصی لازم است یک پوشاک خاصی لازم است یک سعادتی هست یک شقاوتی هست اینها را باید در دنیا فراهم میکردید خب چرا یک کسی که اینها را به ما بگوید نفرستادی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ طه هم همین است دیگر ﴿وَ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ در آنجا دارد که اگر ذات اقدس الاه قبل از وحی و نبوت کسی را در قیامت عذاب میکرد میگفتند ﴿لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزی﴾ تو که میدانستی ما بعد از مرگ کجا میرویم چرا راهنما نفرستادی؟ خب بنابراین این شکوفا کردن عقل است این یکی از راههای «وَ یثیروا لهم دفائن العقول» است یعنی به عقل پر و بال دادن است به او گفتن که شما حق نقد داری منتها روشمندانه نقد بکن آیات را بررسی بکن بعد سؤال بکن حق نقد را حق پرش را پرورش را پردازش را به انسان داد فرمود شما میتوانید این کار را بکنید آنهایی که گروهی که از علمای شیعه و علمای سنت میگویند خلود هست اما خلود به معنی مکث طویل است نه به معنای ابدیت آنها واقع مشکل عقلی دارند میگویند ما که مثل اشعری نیستیم که عقل را تعطیل بکنیم بگوییم عقل تعطیل است بگوییم هر کاری او میکند میکند چون خودش راه تعقل و نقد را به ما آموخت در چند آیه این راه را، هم ﴿وَ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ یک هم اگر ما عرض میکردیم ﴿لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزی﴾ دو، همین آیه ١٦٥ سوره نساء که فرمود ﴿لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ سه اینها همه برای شکوفایی عقل است آن «و یثیروا لهم دفائن العقول» هم که میتواند سند گویایی برای بخشهای فراوانی باشد که یکیاش همین است خب اینها که حسن و قبح عقلی را قائلاند میگویند ماییم در برابر این شبهه قانع نمیشویم که عذابْ محدود کیفرْ نامحدود با اینکه عقل این را نمیپذیرد نقل هم که میگوید ﴿جزاء وفاقا﴾ مشکلشان این است لذا این آیات خلود را حمل میکنند بر مکث طویل اما اینها اگر همین معنا را یک مقداری بالاتر بگیرند و بیایند عقل نعمت خوبی است نقل نعمت خوبی است احتجاج نعمت خوبی است اما توقف و رکود و جمود چیز بدی است یک مقدار انسان بحث آخرت را با دنیا یک مقداری مخلوط نکند نظام حاکم را مخلوط نکند میبینید یک جایی یک صحنهای است که در عین حال که در یک مکانست در حال واحد در آن واحد هم میکده است عدهای میگساری میکنند هم مسجد است عدهای معتکفاند هم خیابان و بیابان است عدهای رهگذرند یک مکان است چون این مکان واحد که به حالتهای گوناگون درمیآید در قیامت باید شهادت بدهد دیگر شکایت دارد میکند دیگر آن سرزمینی که انسان خلاف کرده شهادت میدهد آن سرزمینی که انسان اطاعت کرده شهادت میدهد الان در تهران در این مسجد نزدیک پامنار خب قبلاً میکده بود مرحوم حاج سراج این را گرفته و مسجد ساخته که «حسن توفیق بین که مسجد کرد ٭٭٭ سطح میخانه را سراج الملک»
خب این آن وقتی که میکده بود و الان این شعرش را هم در دم مسجد نوشته است آن وقتی که میکده بود و عدهای میگساری میکردند با همان وضع در قیامت ظهور میکنند دیگر نمیگویند صبر بکن اول میکده بشو بعد مسجد همین کعبه که یک وقتی بتکده بود بعد یک وقتی مطاف شد دفعتاً واحدة علیه آنها شکایت میکند به له اینها شفاعت میکند ...ظهور درمیآید در حال واحد در آن واحد به همین صورت درمیآید صحنه قیامت این طور نیست که نظیر صحنه دنیا باشد و جنت هم یک سنخ نیست یک بهشت نیست ﴿وَ لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ است یک قدری جلوتر میروید ﴿و من دونهما جنتان﴾ است یک بهشت و دو بهشت نیست یک درجه و دو درجه نیست یک حکم و دو حکم نیست شاید این ابدیّت برای بعضی از مراتب باشد شاید برای همه مراتب نباشد دوزخ هم بشرح ایضاً همچنین اگر ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ شد آن دیگر چگونه با انقطاع سازگار است این به آن مرحلهای رسید که دیگر حالا برای او ابدی شد یک مشکل دیگری هم که قائلین به انقطاع عذاب را تهدید میکند برای آنها یک دغدغهٴ فکری است میگویند بالأخره این میگویند مطلب عمیق هست اما نسبت به آن معارف آخرت یک مسائل ابتدایی است میگویند بالأخره انسان حقیقتاً حیوان میشود یا نه؟ حقیقتاً به صورت آتش خور درمیآید یا نه اگر حقیقتاض به این صورت در آمده به صورت حیوان در آمده همه حرکات و سیرههای و سنتها و سریرههای او هماهنگ با اوست برای او لذیذ است اگر کسی مار شد اگر کسی عقرب شد این طور نیست که از گزندگی رنج ببرد که این کار اوست و لذت میبرد این میشود عَذْب نه عذاب اگر نه واقعاً مار و عقرب نمیشود واقعاً خوک و خنزیر نمیشود اینها نمیشود اینها برای او عرضی است خب عرض یزول ذاتی که نیست کل عرضی یزول القصر لا یدوم وقتی گفتیم عرضی است یعنی مخالف با آن سرشت اصلی اوست که خدا آفرید خب اگر خدای سبحان سرشت اصلی او را طور دیگر خلق کرد دیگر نمیشود به علل و عواملی جلوی او را گرفت برای همیشه قصر محدود رواست قصر نامحدود نارواست اما این اگر یک قدری بالاتر بیاید و جلوتر بیاید ببیند که نسبت به آن خلق و خوی رذیلهای که دارد ذاتی است نسبت به این فطرتی که دارد عرضی است و انسان چند شأنه است آن بیچارهای که رنج میبرد آن انسانیت اوست که رنج میبرد نه آن مار و عقرب او اگر به این وضع هم برسند و اینها حل بشود مسئله خلود و ابدیت و ثبات برای آنها خیلی دشوار نیست ولی منظور آن است که آنها هم این دغدغهها را دارند و این آیاتی که مربوط به خلود جهنمیهاست ﴿خالدین فیها ابدا﴾ این را به مکث طویل حمل میکنند آنها میگویند خلف وعید عیب ندارد اما وعید باید طوری باشد که اگر عملی شد ظلم نباشد و این وعید طوری است که اگر عملی بشود ظلم است برای اینکه معصیتْ محدود عذابْ نامحدود و این با آن وفاق نیست اگر برایشان روشن بشود که اینها از مرحله زمان و زمین میگذرند یک شیء ثابتی میشوند و این هم برای بخشی از قیامت است نه بخشهای دیگر همان طوری که بهشت چندین قسم دارد درکات جهنم هم چندین قسم است آن هم دوزخ مراتبی دارد شاید قابل حل بشود البته آیات فراوان دیگری هم در پیش است به خواست خدا که همین مسئله ابدیت را مطرح میکنند
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق٭ خالدین فیها﴾ بعضیها خواستند بگویند این خلودی که مربوط به اشقیاست به این زفیر و شهیق برمیگردد این ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ ظاهر ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ یعنی منقطع است ظاهر ﴿الا ما شاء ربک﴾ یعنی منقطع است این انقطاع را که از ﴿مادامت﴾ و از ﴿الا ما شاء﴾ استفاده میشود این را به این زفیر و شهیق زدند که زفیر و شهیقِ اینها منقطع است نه اصل خلود اینها این هم هماهنگ نیست برای اینکه در سیاق بعدی در جمله بعدی درباره بهشتیها آنجا که سخن از زفیر و شهیق نیست آنجا که سخن از حالتهای بهشتی نیست آنجا دارد که بهشتیها در بهشت مخلّدند ﴿مادامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک﴾ پس این هم نمیتواند مشکل را حل کند
مطلب دیگر این است که اینها میگویند الا و لابد منظور از این سماوات و ارض، سماوات و ارض دنیاست و سماوات و ارض دنیا هم که منقطع است چرا منظور از این سماوات و ارض دنیاست برای اینکه اگر منظور از این سماوات و ارض، سماوات و ارض آخرت باشد اینها که هنوز مسئله آخرت، شما با چه کسی دارید حرف میزنید با این مردم دارید حرف میزنید مردم که نه آخرت را دیدند نه با برهان برایشان ثابت شده است فقط به حرف شما تکیه میکنند میگویید آخرتی هست و زمینی دارد و ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوأ من الجنة حیث نشاء﴾ به حرف شما اعتماد میکنند دیگر خب همان مردمی که به حرف شما اعتماد میکنند از آسمان و زمین آخرت خبری ندارند که شما دارید تحدید می کند که حدش تا آن وقتی که آسمان و زمین است آنها آسمان و زمین آخرت را نمیدانند که شما در فرهنگ محاوره باید چیزی را حد قرار بدهید که مردم بفهمند مردم سماوات و ارض دنیا را میفهمند برای آخرت را که باید از شما بشنوند خب اگر برای آخرت را میخواهند از شما بشنوند چرا میگویی ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ بگو ﴿خالدین فیها ابدا﴾ پس منظور از ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ الا و لابد باید سماوات و ارض دنیا باشد دنیا هم که سما وات و ارضش منقطع است
بعضی از مفسران نظیر آنچه در کنز الدقایق صاحب کنز الدقایق (رضوان الله علیه) فرمودند این ناظر به برزخ است این را به برزخ گرفتند گفتند این ناظر برزخ است البته عذاب برزخی منقطع است برای اینکه به قیامت منتهی میشود هم «روضة من ریاض الجنة» ای که از آن بهشتیهاست جنت برزخی است منقطع الاخر است به معاد میرسد هم «حفرة من حفر النیران» که برای کفار و اوساط است منقطع الاخر است به قیامت میرسد اما این فی نفسه میتواند یک وجهی باشد لکن با سیاق سازگار نیست برای اینکه ملاحظه بفرمایید سیاق آیه این است که ﴿ان فی ذلک لآیة لمن خاف عذاب الاخرة ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود٭ و ما نوخره الا لاجل معدود٭ یوم یات لا تکلم﴾ آن یوم مجموع له الناس یوم مشهود همان روز معاد است دیگر معروف آن است نه برزخ بنابراین شما بخواهید سباق را حل کنید سیاق را از دست میدهید یک مفسر باید این اصول را رعایت کند یک سباق یعنی ما ینسبق من الآیة الی الذهن که از آن به تبادر یاد میشود که برای خود کلمه خود جمله خود آیه است دو سیاق یعنی آیه قبل آیه بعد اینها در چه زمینهای است سه مجموعه قرآن کریم بر اساس «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» این «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» قبلاً هم به عرضتان رسید جناب طبری که مربوط به یازده قرن قبل است و اقدم المفسرین است در بین این بزرگواران و خب چندین سال قبل از مرحوم شیخ طوسی بود او این فرمایش را هم دارند که قرآن یفسر بعضه بعضا در سخنان فخر رازی هم هست در تفسیر فخر رازی هم هست که قرآن یفسر بعضیه بعضا در این تفسیر البحر المحیط ابوحیان اندلسی هم هست این بحر المحیط برای محمد بن یوسف معروف به ابوحیان اندلسی است که این بزرگوار 654 به دنیا آمده و ٧٥٤ هم درگذشت ایشان در ذیل همین آیه یعنی آیه ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ برای اثبات خلود در جریان بهشتیها از همان آن ذیل آیه که دارد ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ کمک میگیرد از آیه سورهٴ مبارکهٴ واقعه که دارد ﴿لا مقطوعة و لا ممنوعة﴾ مدد میگیرد از آیات دیگر کمک میگیرد آنگاه میفرماید «و الدلیل علیه قوله ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ و معنا قوله فی مقابلته ﴿ان ربک فعال لما یرید﴾ انه یفعل باهل النار ما یرید و من العذاب کما یوتی اهل الجنة عطائه التی لا انقطاع له فتامله فان القرآن یفسر بعضه بعضا» از این آیات کمک میگیرد تا ثابت کند که خلود اهل بهشت به معنای ابدیت است چه اینکه خلود اهل نار هم به معنای ابدیت است آنها که گفتار آن دغدغه عقلیاند به هر وسیلهای هست میخواهند دست و پا کنند این عذاب جاودانه را برطرف کنند میگویند بسیار خب آیات قرآن کریم از این جهت به دو قسم تقسیم میشود یک قسمت ناظر به عذاب است که دارد ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ و مانند آن اینها را عذاب می کنیم یعذبون ﴿یعذبهم الله﴾ و مانند آن در این طایفه که سخن از تعذیب است و درد است و الم است و امثال ذلک عنوان ابدیت ندارد آن آیهای که دارد ابد این درباره نار است بله ما معتقدیم نار هست ابدی است جهنم ابدی است عدهای هم ابداً در جهنماند اما حالا عادت میکنند به سوخت و سوز چون عادت میکنند برای آنها عذاب نیست عذاب ابدی نیست برای اینکه آیاتی که از عذاب سخن به میان میآورد آنجا ابدیت در آن نیست آنجا که سخن از نار است ابدیت در آن است ما هم این را قبول داریم مطلب دیگر این است که برای نجات از این دغدغه عدهای آمدند گرفتار همان شخصی و نوعی شدند همان طوری که درباره مهدویت معاذ الله بعضیها گرفتار مهدویت نوعی شدند و آن چه حق است به عنوان مهدویت شخصی آن را نتوانستند اثبات کنند گفتند بله مهدویتی هست مهدی هست در هر عصری یک مهدی میآید به عنوان اصلاحگر یک وجود مبارک شخصی که المهدی الموجود الموعود را قبول ندارند المهدی الموعود را قبول ندارند چه رسد به المهدی الموجود الموعود که معتقَد ماست (سلام الله علیه) اینها تن به مهدویت نوعی دادند در جریان عذاب دوزخ هم همین طور است اینها تن به خلود نوعی دادند نه شخصی یعنی فی الجمله هست نه بالجمله یعنی جهنم هست ابدا سوخت و سوز هست ابداً عذاب هست ابداً اما دربارهٴ شخص معینی نیست هر گروهی چند صباحی معذَّب میشوند عذابشان منقطع الاخر است مشمول لطف الاه میشوند دیگران وارد میشوند اینها به هر وسیلهای هست میخواهند آن مشکل عقلی را حل کنند که اگر اینها میدانید ضروری نیست نظری است دقیق است آنچه که بر همه ما لازم است بگوییم بهشت هست جهنم هست جمیع ما جاء به النبی حق هست لا ریب فیه جمیع آنچه که عترت فرمودند هست لا ریب فیه و هر فکری که مخالف با بیان قرآن و عترت است مضروب علی الجدار است اینها کلیاتی است که ما به آنها معتقدیم و با آن هم زندهایم اما دقایق علمی و عقلیِ اینها که این چگونه است اینها نظری است ضروری نیست آن بیچارهها شب و روز مشکلشان این است که این مشکل عقلی و علمی را حل کنند حالا بلکه انشاءالله در طی آیات بعد که میآید روشن بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است