- 803
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش ششم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش ششم
- تفسیر خلود و جواب شبهات
- «ان شاء الله» گفتن بنده نشانه توحید بنده است
- مسئله شناسی در خلود و نسبت آن با تناقض
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
در جاهلیت غالباً منکر معاد بودند و از برخی شواهد برمیآید که عدهای از اینها معتقد به معاد بودند آنها که منکر معاد بودند میگفتند ﴿أاذا ضللنا فی الارض أ إنا لفی خلق جدید﴾ یا اگر ما ممزق بشویم دوباره زنده خواهیم شد این یک امر بعیدی است و یک امر عجیبی است و مانند آن این گروه که منکر معاد بودند مسأله شفاعت بتها برای آنها همان مسئله منافع دنیایی بود یعنی بتها شفیعند برای ما برای تأمین روزیمان تأمین احتیاجاتمان رفع مشکلاتمان شفای بیمارانمان در دنیا وقتی معاد را منکر بودند و مرگ را زوال و نابودی میدانستند دیگر سخن از شفاعت در قیامت معنا نداشت اما عدهای در همان جاهلیت معتقد به مسئله معاد بودند آنهایی که معتقد به مسئله معاد بودند جریان شفاعت بتها برای آنها هم به لحاظ منافع دنیا بود هم به لحاظ رهایی از عذاب در قیامت بود ابن منظور در لسان العرب این قصه را نقل میکند که بعضی از افراد در جاهلیت آنهایی که امکاناتی داشتند کنار قبر مردههای خود شتری را دفن میکردند شمشیری را دفن میکردند و مانند آن به این خیال واهی که اینها چون دوباره زنده میشوند امکاناتی هم با اینها باشد آن شتر هم زنده
بشود و این شخص سواره میآید با آن شمشیر میآید هم خستگی راه ندارد هم با آن شمشیر از خود دفاع میکند و احیاناً جواهری هم که دفن میکردند کنار این گورها روی همین این پندار باطل بود اگر این معنایی که جناب ابن منظور در لسان العرب نقل میکند تام باشد قهراً شفاعتی که آنها قایل بودند هم برای دنیا بود هم برای آخرت اگر چنانچه نسبت به گروه اول باشد که ادله قرآنی اصل معاد را ثابت میکند نسبت به گروه دوم گذشته از تثبیت معاد عدم تأثیر بتها را هم ذکر میکند که از بتها هیچ کاری ساخته نیست چون آن روز هیچ کسی حق حرف ندارد مگر کسی که به اذن خدا سخن بگوید و خدای سبحان هم به هر کسی اذن نمیدهد مگر فرشتگان و انبیاء و اولیاء ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرحمان و قال صوابا﴾ آن روز هیچ کسی حق مخاطبه و محاوره ندارد ﴿لا یملکون منه خطابا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ نبأ به این صورت آمده است که فرمود ﴿فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا﴾ آیه ٣٧ به بعد سوره نبأ این است که ﴿رب السمٰوات و الارض و ما بینهما الرحمٰن لا یملکون منه خطابا٭ یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمان و قال صوابا﴾ خب پس این ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ برای آن گروه است که معتقد به معاد بودند ولی فکر میکردند که از بتها کاری ساخته است برای گروه اول آن ﴿یوم یات﴾ خواهد بود بالأخره این که میفرماید ﴿وما نوخره الا لاجل معدود﴾ ﴿یوم یات﴾ آن أجل محدود روزی فرا میرسد که آن سر رسید خواهد آمد و همگان زنده خواهید شد ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ جریان خلود این مشکلهای است که دامنگیر غالب مفسران هست معروف بین اهل تفسیر همانطور که در نوبت قبل بازگو شد این است که ملحدان منافقان مشرکان اینها مخلد در نارند یعنی ﴿خالدین فیها ابدا﴾ عدهای در برابر این قول معروف قول دیگری دارند که عذاب اینها هم منقطعالاخر است البته عذاب موحدان زودتر قطع میشود عذاب مشرکان و معاندان و منافقان و امثال ذلک دیرتر قطع میشود ولی بالأخره منقطعالاخر است شواهدی که آنها اقامه کردند یکی همین این ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ است یکی هم استثنای ﴿الا ما شاء ربک﴾ است یکی هم ﴿لابثین فیها احقابا﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ نبأ بود که آن هم اشاره شد که در سورهٴ مبارکهٴ نبأ آیه ٢٣ به این صورت بود که ﴿لابثین فیها احقابا﴾ حقب هفتاد سال هشتاد سال حد اکثر یک قرن آن که وجود مبارک موسی کلیم (سلام الله علیه) گفت که او ﴿امضی حقبا﴾ یعنی ولو یک قرن هم که شد من به دنبال استاد باید حرکت بکنم هفتاد سال شد هشتاد سال شد بالأخره راه طی میکنم تا به آن استادم یعنی خضر برسم احقاب هم میشود چند تا هشتاد سال یا چند تا هفتاد سال یا چند تا صد سال بالأخره محدود است پس ﴿لابثین فیها احقابا﴾ نشانه انقطاع است ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ نشانه انقطاع است و ﴿الا ما شاء ربک﴾ هم نشانه انقطاع اینها ادله نقلی آنهاست دلیل عقلی شان هم همان بود که بازگو شد و احیاناً باز هم تکرار میشود این سه دلیل نقلیشان قابل خدشه است آن معروف بین اهل تفسیر این بود که عذاب ملحدان مشرکان دایمی است پاسخی که دادند گفتند در اینکه بهشتیها در بهشت مخلدند و هرگز از بهشت بیرون نمیآیند این حرفی در آن نیست این اتفاق کل است که بهشتیها دیگر از بهشت بیرون نمیآیند و شاهد داخلی هم ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ است جذی یعنی قطع مجذوذ یعنی مقطوع وقتی بهشتیها وارد بهشت شدند دیگر قطعی در تنعمشان نیست در بهشت ماندنشان نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ واقعه هم دارد که بهشت اوضاعش به این صورت است آیه ٣٠ به بعد سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع به این صورت است که ﴿وماء مسکوب٭ و فاکهة کثیرة٭ لا مقطوعة و لا ممنوعة﴾ بنابراین نعمتهای بهشت پایان پذیر نیست بهشت عطایش قطع شدنی نیست هم اتفاق کل بر این است که بهشتیها وقتی وارد بهشت شدند از بهشت بیرون نمیآیند وهم این آیات قرینه متصل و منفصل دلالت میکند بر اینکه در بهشت جاودانه است و جا برای انقطاع نیست خب اگر ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ دلیل انقطاع است در بهشت هم هست اگر ﴿الا ما شاء ربک﴾ دلیل انقطاع است در جریان بهشت هم هست در حالیکه در باره بهشت نصّاً و فتواً جملگی بر خلود است و این جواب اجمالی جواب تفصیلیاش این است که خب حالا پس راه حل چیست راه حل این است که یا این ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ کنایه از تأبید است که در فرهنگ محاوره عرب هست یا منظور از این سماوات و ارض سماوات و ارض قیامت است بهشت و جهنم همانطوری که در سوره زمر داشت ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوأ من الجنةحیث نشاء﴾ ارض یعنی ارض بهشت دیگر اینهایی که بساط دنیا برچیده شد وارد قیامت شدند از آنجا وارد بهشت شدند وقتی وارد سرزمین بهشت شدند میگویند ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده وَ اورثنا الارض﴾ یعنی ارض الجنة ﴿نتبوأ منها حیث نشاء﴾ اگر ارض بود سماء هم هست ارض و سماء قیامت هم که تغییر پذیر نیست دوبار که تبدیل نمیشود یک بار دنیا تبدیل میشود به قیامت و قیامت برای همیشه به عنوان مرجع نهایی میماند پس جواب اول آن شد که ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض﴾ کنایه از أبدیت است جواب دوم این است که منظور از سماوات و ارض سماوات و ارض قیامت است آن هم تغییر ناپذیر است اما درباره ﴿ما شاء ربک﴾ این ﴿الا ما شاء ربک﴾ هم این استثناء در بعضی از موارد برای تقویت مستثناست نظیر همان آن استثنای سورهٴ مبارکهٴ ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ است که در آنجا ذات اقدس إلاه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿سنقرئک فلا تنسیٰ﴾ آیه ٨ سورهٴ مبارکهٴ ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ این است که ما اقراء میکنیم تو قرائت میکنی و فراموش نمیکنی مگر اینکه خدا بخواهد یعنی اینکه تو فراموش نمیکنی نظیر خدا نیستی که ﴿وَ ما کان ربک نسیا﴾ ذات اقدس إلاه منزه از نسیان است بالذات تو مبرای از نسیانی به مشیت الاهی خدای سبحان خواسته است که تو فراموش نکنی ﴿سنقرئک فلا تنسیٰ﴾ ما جلوی سهو و نسیان تو را هم میگیریم و هیچ کسی نمیتواند سبب نسیان تو باشد مگر خدا، خدا هم اراده کرده تو متذکر باشی نه ناسی ﴿سنقرئک فلا تنسی٭ الا ما شاء الله﴾ غیر از خدا احدی نمیتواند سبب نسیان تو را فراهم کند خدا هم که میخواهد تو فراموش نکنی بنابراین اینگونه از موارد برای تأکید مستثناست نه برای اخراج قسم و فردی از او و میخواهد بفرماید این عدم نسیان تو ذاتی نیست نظیر ﴿و ما کان ربک نسیا﴾ نیست و مانند آن بنابراین از این ﴿الا ما شاء ربک﴾ نمیشود انقطاع استفاده کرد برای اینکه اگر سند انقطاع باشد در بهشت هم هست درباره بهشت انقطاع فرض ندارد اما آن جریان.
سؤال: ... جواب: اینجا اگر ذات اقدس إلاه میخواست که منقطع باشد باید درباره بهشت هم چون یک لسان است و قرینه متصل است و سیاق هم واحد است اگر سیاق واحد است در جریان بهشت هم باید منقطع الاخر باشد.
سؤال: ... جواب: نه منظور آن است که اگر این ﴿الا ما شاء ربک﴾ چون ثابت شد که نمیتواند دلیل انقطاع باشد چرا؟ چون در یک آیه است در یک سیاق است اگر چنانچه ﴿الا ما شاء ربک﴾ دلیل انقطاع باشد باید نسبت به بهشت هم باشد در حالیکه نصّاً و فتواً بهشت دایمی است هم عطاء غیر مجذوذ دارد هم کسی از علمای سنی یا شیعه کسی نگفته که بهشتی از بهشت بیرون میآید یا بیرونش میکنند بنابراین بهشت میشود أبدی همین تعبیر ﴿الا ما شاء ربک﴾ درباره بهشت هم هست پس این نمیتواند دلیل انقطاع باشد آن وقت سؤال میشود که اگر دلیل انقطاع نیست به چه معناست؟ میگوییم به معنای همانی که در ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ است اشعار عرب هم آنی که مرحوم شیخ طوسی و سایر بزرگان چه از اهل سنت چه از اهل تشیع شواهد آوردند، آوردند که گاهی این استثنای مشیت برای تأکید مستثنا منه است مطلب دیگر این است که این یک ادب محاورهای است انسان وقتی حرف میزند میگوید مگر اینکه خدا بخواهد آدم تصمیم دارد یک کاری را انجام دهد میگوید انشاءالله این انشاءالله نشانه تردید نیست یک نشانه عزم بر خلاف هم نیست دو بلکه ادب حرف زدن است سه و ذات اقدس إلاه همین معنا را به دیگران یاد داد که شما وقتی حرف میزنید بگوید انشاءالله تا آن توحید محفوظ بماند خودش فرمود جریان فشاری که الان اعراب مکه به شما میآورند مشرکان مکه میآورند این تمام شدنی است فتح و پیروزی برای شما مقرر است شما حالا جریان عمرة القضاء نشد در حجة الوداع وارد مسجد الحرام میشوید و آن جا را هم زیارت میکنید و کعبه را هم تطهیر میکنید با لام و نون تأکید ثقیله فرمود ﴿لتدخلن المسجد الحرام انشاءالله آمنین محلقین رؤسکم﴾ خب این انشاءالله گفتن خدا درباره خبر جزمی که خودش میدهد این نشانه تأدیب است یعنی شما وقتی حرف میزنید انشاءالله فراموشتان نشود در سورهٴ مبارکهٴ فتح همین طور وعده داده است فرمود آیه ٢٧ سورهٴ مبارکهٴ فتح است این ﴿لقد صدق الله رسوله الرویا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا﴾ قبلش و بعدش همه به عنوان خبر قطعی این وسط را با جمله انشاءالله یاد کرده است این یاد دادن حفظ توحید است در مکالمات که فرمود یادتان نرود اینطور حرف بزنید وگرنه خود خدای سبحان با ضرس قاطع خبر جزمی نون تأکید ثقیله با لام فرمود ﴿لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله﴾ یعنی این چنین نیست که حالا کار از دست ما گذشته باشد آن امور جزمی هم باز به عنایت الاهی زمامش به دست خداست اگر این جزم است به اصطلاح ضرورت دارد ضرورتش بالغیر است نه بالذات این کار ضروری است حتمی است اما حتمیتش نظیر ضرورت ذات اقدس إلاه نیست آن ضرورت أزلی دارد بله انبیاء معصومند فرشتگان معصومند در بهشت گناه نیست اما همه اینها ضرورت بالغیر است نه بالضرورت بالذات تنها یک ذات است که همه این اوصاف کمالی را ذاتاً داراست و آن خداست بنابراین این کلمه انشاءالله نشانه انقطاع نیست و نشانه تردید و شک و امثال ذلک هم نیست سؤال: ... جواب: ﴿لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنین محلقین﴾ آمنین بعد میآید اصلش دخول است انشاءالله وارد میشوید در حالیکه امنیت دارد آنهایی که باید حلق رأس کنند حلق رأس میکنند آنهایی که باید تقصیر کنند تقصیر میکنند و هیچ هراسی هم از بیگانه ندارید خب همه اینها را به جمله خبریه قطعی میفرماید پس این انشاءالله نشانه انقطاع یا شک و تردید و امثال ذلک نیست.
سؤال: ... جواب: بله ولی ﴿الا ما شاء﴾ مشترک است ما از آن قرینه خاص میخواهیم آن حکم مشترک روشن بشود این ﴿الا ما شاء ربک﴾ در باره جهنمیها به معنای انقطاع است یا نه این نمیتواند بر این انقطاع باشد برای اینکه همین ﴿الا ما شاء ربک﴾ درباره بهشتی هم هست حالا فان قلت که درباره بهشتی هم احتمال انقطاع بدهیم این دوتا جواب دارد یکی اینکه قرینه متصله دارد که ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ یکی اینکه قرینه منفصله دارد در سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع دارد ﴿لا مقطوعة و لا ممنوعة﴾ و یکی هم آن فتوای کل است نصّاً و فتوا که کسی از بهشت خارج نمیشود این سه شاهد برای این است که این ﴿الا ما شاء ربک﴾ در طرف بهشت به معنای انقطاع نیست آنگاه همین به وحدث سیاق ظهور میدهد که درباره جهنم هم این چنین که اینها به معنای انقطاع باشد خوب.
سؤال: ... جواب: خدا چه بخواهد متعلق مشیّت چیست؟
سؤال: ... جواب: بله ﴿الا ما شاء ربک﴾ یعنی شاءه آن وقت چه را بخواهد انقطاع را بخواهد که استثناء از خلود باشد یا نه این چنین نیست استثناء از خلود نمیتواند باشد به همین شواهد یاد شده
سؤال: ... جواب: حالا برسیم به سراغ آن دلیل قطعی عقلی.
پس این ادله نقلی از این طرف هست یعنی ما دلیل نقلی نداریم بر اینکه اینها منقطعند گذشته از اینکه ﴿کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها و قیل﴾ یک ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ دو ﴿خالدین فیها ابدا﴾ سه این مسئله أبدیت در خیلی از آیات هست اگر در جریان ﴿لابثین فیها احقابا﴾ آمده آن که در مقام تحدید نیست تا مفهوم داشته باشد قهراً اینها مثبتیناند اگر کسی بگوید کافران چند قرن در جهنم میمانند بعد در جمله دیگر بگویند اینها أبدا میمانند خب اینها مثبتاناند اینها منافاتی باهم ندارند هم احقاباً آن درست است هم ﴿خالدین فیها ابدا﴾ ی آن درست است هم ﴿کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها﴾ درست است هم ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ درست است
بعضیها خواستند بگوید نار خب جاودانه است جهنمیها آن منافقان و معاندان و مشرکان اینها هم مخلدند استقرارشان هم در نار مخلد است ولی عذاب مخلد نیست بعد کم کم عادت میکنند برایشان عادی میشود اثبات این کار سهل نیست چون آن آیات تلاوت شده دارد که ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ یا ﴿کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غمَّ اعیدوا فیها﴾ اینها ظهورشان عذاب است اما عرض کردم جریان معاد طوری است که بعضی از بحثهایش تصورش نظری است چه رسد به تصدیقش یک عدهای حیوان میشوند خب اینهایی که حیوان میشوند واقعاً حیوان میشوند یا صورتاً حیوانند آن چه را که در جریان نسخ ملکوتی گفته میشود نظیر آنچه که درباره این صهیونیستها آمده ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ اینها که مسخ میشوند مسخ ملکوتی نه مسخ ملکی اینها واقعاً حیوان میشوند دیگر نه اینکه به صورت حیوان درمیآیند واقعاً انسانند ولی به صورت حیوان درمیآیند آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج است این است که «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» خب اگر قلب، قلب حیوان بود این شخص «اصل الانسان لبه» این بیان امام صادق (سلام الله علیه) است انسان درست است جسم و بدن دارد اما اصالتش که مال بدن نیست یک و دوتا اصل هم که ندارد که یک اصل بدن یک اصل نفس اصالت مال نفس است و بدن تابع اوست سوخت و سوز بدن را او تأمین میکند ترمیم بدن را او به عهده دارد در هر مرحلهای باشد چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت چه در بهشت چه در جهنم بدن دارد منتها بدن هر نشئهای مناسب با آن نشئه است ولی بالأخره بدن فرع آن اصل است حالا اینکه حضرت فرمود «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» این شخص حقیقتاً انسان است و به شکل حیوان درمیآید یا حقیقتاً حیوان میشود اگر حقیقتاً انسان باشد و به شکل حیوان دربیاید آن روایتی که در ذیل این آیه ﴿فتاتون افواجا﴾ آن را فریقین نقل کردهاند هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان هم جناب زمخشری در کشاف که به چندین صورت درمیآیند هشت تا صور را ذکر کردند اگر واقعاً انسان باشند و به صورت حیوان در بیایند این جا برای عذاب هست اما اگر واقعاً بشوند حیوان نه صورتشان بشود حیوان برابر آن حدیثی که در نهج البلاغه است که «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» اگر حقیقتاً این شخص بشود حیوان خب حیوان از عوارض ذاتی خودش از رفتارش از کردارش گفتارش که رنج نمیبرد البته سوخت و سوز بیرونی برای حیوان هم عذاب است اما این کار بودن این برای او دیگر عذاب نیست آن عوارضش آن خصوصیاتش آنهایش دیگر برای او عذاب نیست عادت میکند ولی سوخت و سوز بیرونی بالأخره برای او عذاب است چه انسان باشد چه حیوان باشد چه حقیقتاً حیوان بشود چه به صورت حیوان در بیاید سوخت و سوز بیرونی برای او عذاب است ولی یک سلسله عذابهایی است که از سنخ ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ است اگر این مسانخ با آن خصوصیت نوعی بود این دیگر برای او عذاب نیست برای انسان عذاب است آیا اینهایی که به صورت حیوان درمیآیند واقعاً حیوان میشوند میشود مسخ ملکوتی نظیر ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ که گفتند مسخها حکمش این است آن که مسخ میشود واقعاً بوزینه میشود دیگر نه اینکه به صورت بوزینه درمیآید اگر واقعاً انسان باشد و به صورت بوزینه در بیاید یا به صورت خوک دربیاید که خب این حکم انسان را دارد نه حکم خوک را این که نجس العین است و کذا و کذا برای اینکه واقعاً خوک میشود نه اینکه صورتاً خوک میشود این نسخ ملکوتی مسخ ملکوتی واقعیت است یا صورت است این باید ثابت بشود ولی به هر تقدیر آن نار بیرونی برایش عذاب است اما ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ این چگونه میتواند برای او عذاب باشد آن بزرگوارهایی که میگویند عذابشان عذب میشود عادت میکنند اینها میتوانند آن خواص درونی را توجیه کنند اما عذابهای بیرونی را چگونه میتوانند توجیه کنند اگر همه عذابهای بیرونی هم محصول عوارض خود این شیء باشد لوازم ذاتی خود این شیء باشد شاید توجیهپذیر باشد اما اثباتش دلیل دیگر میطلبد از طرف دیگر این آیاتی که دارد ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ ظاهرش این است که عذاب أبدی است.
مطلب دیگر این است که درباره این جریان عقلی آنهایی که ثابت میشوند دیگر جریان أبدیت برای آنها حل شده است اما این مال آن بخش روحشان تأمین میشود بخش بدنشان چه؟ در جریان ثبات وقتی که دارد ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ اینها دارای دو بهشتند هم ﴿جنات تجری من تحتها الانهار﴾ است هم عند ملک مقتدرند ﴿ان المتقین فی جنات و نهر٭ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ این دو بهشت که یکی جنة حسی و جسمانی است و لذتهای بدنی و جسمانی را به همراه دارد ﴿ان المتقین فی جنات و نهر﴾ آن لذت حضور و ظهور و قرب الاهی را دارد ﴿فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ آن بخش ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ بخش مربوط به آن لذتهای روحی آن ممکن است به ثبات برسد و یک شیء ثابت منزه از خستگی و فرسودگی و امثال ذلک است اما در این طرف توجیه میطلبد این طرفی که ﴿کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب﴾ این بالاخره باید معنا بشود که این یعنی چه؟ که هر لحظه گوشت بدنشان به صورت خاکستر درآمده ما دوباره گوشت تازه میرویانیم تا اینها در آن پوست و گوشت جدید بیشتر عذاب را احساس بکنند چون گرچه تمام عضو بدن مفرش این نیروی لمس است نیروی لامسه در تمام عضو بدن مفروش است اعضای ظاهر و باطن منتها قسمت حساسش روی پوست است و بعد روی گوشت مخصوصاً روی سر انگشتها و اینها که این نیروی حساس اینجاها بیشتر حضور دارد برای رفع نیاز فرمود ﴿کلما نضجت جلودهم﴾ این پوستها برطرف شد ما پوست تازه میرویانیم ﴿لیذوقوا العذاب﴾ اینها را باید توجیه کرد اینها چگونه با ثبات حل میشود خب.
فرمود پس این ﴿الا ما شاء ربک﴾ نمیتواند سند انقطاع باشد باز هم ممکن است حال در بحثهای دیگر بیاید انشاءالله از نظر قرائت آنچه که معروف است این است که ﴿فاما الذین شقوا﴾ به فعل ماضی معلوم قرائت شده است ولی ﴿و اما الذین سعدوا﴾ بسیاری از قاریان و مفسران به معلوم قرائت کردند ﴿سعدوا﴾ گروهی هم ﴿سُعدوا﴾ قرائت کردهاند که در این جا به صورت ﴿سُعدوا﴾ ضبط شده است ﴿و اما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾ که این قطع نمیشود منتها اینها از خصوصیتهای بهشتی مقداری آسانتر قابل ترمیم است در بهشت به ما فرمودند اینها بدون تحمل رنج گرسنگی لذت سیری را میبرند مثل دنیا نیست در دنیا بالأخره انسان تشنه است از آب لذت سیرابی میبرد گرسنه میشود از غذا لذت سیر شدن میبرد و مانند آن در بهشت اگر کسی بخواهد غذا بخورد لذت سیر شدن و غذا خوردن را میبرد بدون سبق درد گرسنگی از کوثر لذت سیراب شدن را میبرد بدون سبق درد عطش چون آنجا فقط لذت است هیچ رنجی در کار نیست لغو و نسق و خستگی و اینها در آن نیست از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند که این بهشت حضرت آدم که در آنجا یک درختی بود و از آن درخت حضرت میل کردند چند تا روایت هست هم جریان گندم و خوشه گندم مطرح است هم انگور مطرح است هم خرما مطرح است کدامیک از این روایات درست است حضرت فرمود همهاش درست است برای این که درخت بهشت یک درخت هر چه بهشتی بخواهد به او میدهد نه هر چه او میدهد بهشتی بخواهد در اینجا بالأخره درخت انار، انار میدهد درخت انجیل، انجیل میدهد درخت سیب، سیب میدهد درخت گلابی، گلابی آنجا درخت در اختیار باغبان است باغبان همین بهشتی است که غرس کرده است از هر درختی هر میوهای طلب بکند در اختیارش هست یک چنین خصوصیتی است پس ترسیم بهشت تصویر بهشت اینها چون هر جا ما کم بیاوریم از فیض و فضل خدا میشود مایه و مدد گرفت مسئله را حل کرد آن مشکل عقلی در مسئله جهنم و عذاب است وگرنه از این طرف خب عنایت الاهی فیض الاهی اراده الاهی مشیت الاهی اینها تأمین کننده هستند این فضل است اگر ما بخواهیم با عدل سخن بگوییم در جریان بهشت هم همین مشکل را داریم در بهشت درباره خدای سبحان که نفرمود من عادلانه رفتار میکنم فرمود من با احسان و عطا رفتار میکنم اگر سخن از عدل باشد اشکال مشترک است بین بهشت و جهنم است اما سخن از عدل نیست در بهشت در جهنم سخن از عدل است در بهشت سخن از احسان در بهشت مشکل نیست یا بسیار کم است. تتمهاش برای روز بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تفسیر خلود و جواب شبهات
- «ان شاء الله» گفتن بنده نشانه توحید بنده است
- مسئله شناسی در خلود و نسبت آن با تناقض
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
در جاهلیت غالباً منکر معاد بودند و از برخی شواهد برمیآید که عدهای از اینها معتقد به معاد بودند آنها که منکر معاد بودند میگفتند ﴿أاذا ضللنا فی الارض أ إنا لفی خلق جدید﴾ یا اگر ما ممزق بشویم دوباره زنده خواهیم شد این یک امر بعیدی است و یک امر عجیبی است و مانند آن این گروه که منکر معاد بودند مسأله شفاعت بتها برای آنها همان مسئله منافع دنیایی بود یعنی بتها شفیعند برای ما برای تأمین روزیمان تأمین احتیاجاتمان رفع مشکلاتمان شفای بیمارانمان در دنیا وقتی معاد را منکر بودند و مرگ را زوال و نابودی میدانستند دیگر سخن از شفاعت در قیامت معنا نداشت اما عدهای در همان جاهلیت معتقد به مسئله معاد بودند آنهایی که معتقد به مسئله معاد بودند جریان شفاعت بتها برای آنها هم به لحاظ منافع دنیا بود هم به لحاظ رهایی از عذاب در قیامت بود ابن منظور در لسان العرب این قصه را نقل میکند که بعضی از افراد در جاهلیت آنهایی که امکاناتی داشتند کنار قبر مردههای خود شتری را دفن میکردند شمشیری را دفن میکردند و مانند آن به این خیال واهی که اینها چون دوباره زنده میشوند امکاناتی هم با اینها باشد آن شتر هم زنده
بشود و این شخص سواره میآید با آن شمشیر میآید هم خستگی راه ندارد هم با آن شمشیر از خود دفاع میکند و احیاناً جواهری هم که دفن میکردند کنار این گورها روی همین این پندار باطل بود اگر این معنایی که جناب ابن منظور در لسان العرب نقل میکند تام باشد قهراً شفاعتی که آنها قایل بودند هم برای دنیا بود هم برای آخرت اگر چنانچه نسبت به گروه اول باشد که ادله قرآنی اصل معاد را ثابت میکند نسبت به گروه دوم گذشته از تثبیت معاد عدم تأثیر بتها را هم ذکر میکند که از بتها هیچ کاری ساخته نیست چون آن روز هیچ کسی حق حرف ندارد مگر کسی که به اذن خدا سخن بگوید و خدای سبحان هم به هر کسی اذن نمیدهد مگر فرشتگان و انبیاء و اولیاء ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرحمان و قال صوابا﴾ آن روز هیچ کسی حق مخاطبه و محاوره ندارد ﴿لا یملکون منه خطابا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ نبأ به این صورت آمده است که فرمود ﴿فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا﴾ آیه ٣٧ به بعد سوره نبأ این است که ﴿رب السمٰوات و الارض و ما بینهما الرحمٰن لا یملکون منه خطابا٭ یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمان و قال صوابا﴾ خب پس این ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ برای آن گروه است که معتقد به معاد بودند ولی فکر میکردند که از بتها کاری ساخته است برای گروه اول آن ﴿یوم یات﴾ خواهد بود بالأخره این که میفرماید ﴿وما نوخره الا لاجل معدود﴾ ﴿یوم یات﴾ آن أجل محدود روزی فرا میرسد که آن سر رسید خواهد آمد و همگان زنده خواهید شد ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ جریان خلود این مشکلهای است که دامنگیر غالب مفسران هست معروف بین اهل تفسیر همانطور که در نوبت قبل بازگو شد این است که ملحدان منافقان مشرکان اینها مخلد در نارند یعنی ﴿خالدین فیها ابدا﴾ عدهای در برابر این قول معروف قول دیگری دارند که عذاب اینها هم منقطعالاخر است البته عذاب موحدان زودتر قطع میشود عذاب مشرکان و معاندان و منافقان و امثال ذلک دیرتر قطع میشود ولی بالأخره منقطعالاخر است شواهدی که آنها اقامه کردند یکی همین این ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ است یکی هم استثنای ﴿الا ما شاء ربک﴾ است یکی هم ﴿لابثین فیها احقابا﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ نبأ بود که آن هم اشاره شد که در سورهٴ مبارکهٴ نبأ آیه ٢٣ به این صورت بود که ﴿لابثین فیها احقابا﴾ حقب هفتاد سال هشتاد سال حد اکثر یک قرن آن که وجود مبارک موسی کلیم (سلام الله علیه) گفت که او ﴿امضی حقبا﴾ یعنی ولو یک قرن هم که شد من به دنبال استاد باید حرکت بکنم هفتاد سال شد هشتاد سال شد بالأخره راه طی میکنم تا به آن استادم یعنی خضر برسم احقاب هم میشود چند تا هشتاد سال یا چند تا هفتاد سال یا چند تا صد سال بالأخره محدود است پس ﴿لابثین فیها احقابا﴾ نشانه انقطاع است ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ نشانه انقطاع است و ﴿الا ما شاء ربک﴾ هم نشانه انقطاع اینها ادله نقلی آنهاست دلیل عقلی شان هم همان بود که بازگو شد و احیاناً باز هم تکرار میشود این سه دلیل نقلیشان قابل خدشه است آن معروف بین اهل تفسیر این بود که عذاب ملحدان مشرکان دایمی است پاسخی که دادند گفتند در اینکه بهشتیها در بهشت مخلدند و هرگز از بهشت بیرون نمیآیند این حرفی در آن نیست این اتفاق کل است که بهشتیها دیگر از بهشت بیرون نمیآیند و شاهد داخلی هم ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ است جذی یعنی قطع مجذوذ یعنی مقطوع وقتی بهشتیها وارد بهشت شدند دیگر قطعی در تنعمشان نیست در بهشت ماندنشان نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ واقعه هم دارد که بهشت اوضاعش به این صورت است آیه ٣٠ به بعد سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع به این صورت است که ﴿وماء مسکوب٭ و فاکهة کثیرة٭ لا مقطوعة و لا ممنوعة﴾ بنابراین نعمتهای بهشت پایان پذیر نیست بهشت عطایش قطع شدنی نیست هم اتفاق کل بر این است که بهشتیها وقتی وارد بهشت شدند از بهشت بیرون نمیآیند وهم این آیات قرینه متصل و منفصل دلالت میکند بر اینکه در بهشت جاودانه است و جا برای انقطاع نیست خب اگر ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ دلیل انقطاع است در بهشت هم هست اگر ﴿الا ما شاء ربک﴾ دلیل انقطاع است در جریان بهشت هم هست در حالیکه در باره بهشت نصّاً و فتواً جملگی بر خلود است و این جواب اجمالی جواب تفصیلیاش این است که خب حالا پس راه حل چیست راه حل این است که یا این ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ کنایه از تأبید است که در فرهنگ محاوره عرب هست یا منظور از این سماوات و ارض سماوات و ارض قیامت است بهشت و جهنم همانطوری که در سوره زمر داشت ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوأ من الجنةحیث نشاء﴾ ارض یعنی ارض بهشت دیگر اینهایی که بساط دنیا برچیده شد وارد قیامت شدند از آنجا وارد بهشت شدند وقتی وارد سرزمین بهشت شدند میگویند ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده وَ اورثنا الارض﴾ یعنی ارض الجنة ﴿نتبوأ منها حیث نشاء﴾ اگر ارض بود سماء هم هست ارض و سماء قیامت هم که تغییر پذیر نیست دوبار که تبدیل نمیشود یک بار دنیا تبدیل میشود به قیامت و قیامت برای همیشه به عنوان مرجع نهایی میماند پس جواب اول آن شد که ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض﴾ کنایه از أبدیت است جواب دوم این است که منظور از سماوات و ارض سماوات و ارض قیامت است آن هم تغییر ناپذیر است اما درباره ﴿ما شاء ربک﴾ این ﴿الا ما شاء ربک﴾ هم این استثناء در بعضی از موارد برای تقویت مستثناست نظیر همان آن استثنای سورهٴ مبارکهٴ ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ است که در آنجا ذات اقدس إلاه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿سنقرئک فلا تنسیٰ﴾ آیه ٨ سورهٴ مبارکهٴ ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ این است که ما اقراء میکنیم تو قرائت میکنی و فراموش نمیکنی مگر اینکه خدا بخواهد یعنی اینکه تو فراموش نمیکنی نظیر خدا نیستی که ﴿وَ ما کان ربک نسیا﴾ ذات اقدس إلاه منزه از نسیان است بالذات تو مبرای از نسیانی به مشیت الاهی خدای سبحان خواسته است که تو فراموش نکنی ﴿سنقرئک فلا تنسیٰ﴾ ما جلوی سهو و نسیان تو را هم میگیریم و هیچ کسی نمیتواند سبب نسیان تو باشد مگر خدا، خدا هم اراده کرده تو متذکر باشی نه ناسی ﴿سنقرئک فلا تنسی٭ الا ما شاء الله﴾ غیر از خدا احدی نمیتواند سبب نسیان تو را فراهم کند خدا هم که میخواهد تو فراموش نکنی بنابراین اینگونه از موارد برای تأکید مستثناست نه برای اخراج قسم و فردی از او و میخواهد بفرماید این عدم نسیان تو ذاتی نیست نظیر ﴿و ما کان ربک نسیا﴾ نیست و مانند آن بنابراین از این ﴿الا ما شاء ربک﴾ نمیشود انقطاع استفاده کرد برای اینکه اگر سند انقطاع باشد در بهشت هم هست درباره بهشت انقطاع فرض ندارد اما آن جریان.
سؤال: ... جواب: اینجا اگر ذات اقدس إلاه میخواست که منقطع باشد باید درباره بهشت هم چون یک لسان است و قرینه متصل است و سیاق هم واحد است اگر سیاق واحد است در جریان بهشت هم باید منقطع الاخر باشد.
سؤال: ... جواب: نه منظور آن است که اگر این ﴿الا ما شاء ربک﴾ چون ثابت شد که نمیتواند دلیل انقطاع باشد چرا؟ چون در یک آیه است در یک سیاق است اگر چنانچه ﴿الا ما شاء ربک﴾ دلیل انقطاع باشد باید نسبت به بهشت هم باشد در حالیکه نصّاً و فتواً بهشت دایمی است هم عطاء غیر مجذوذ دارد هم کسی از علمای سنی یا شیعه کسی نگفته که بهشتی از بهشت بیرون میآید یا بیرونش میکنند بنابراین بهشت میشود أبدی همین تعبیر ﴿الا ما شاء ربک﴾ درباره بهشت هم هست پس این نمیتواند دلیل انقطاع باشد آن وقت سؤال میشود که اگر دلیل انقطاع نیست به چه معناست؟ میگوییم به معنای همانی که در ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ است اشعار عرب هم آنی که مرحوم شیخ طوسی و سایر بزرگان چه از اهل سنت چه از اهل تشیع شواهد آوردند، آوردند که گاهی این استثنای مشیت برای تأکید مستثنا منه است مطلب دیگر این است که این یک ادب محاورهای است انسان وقتی حرف میزند میگوید مگر اینکه خدا بخواهد آدم تصمیم دارد یک کاری را انجام دهد میگوید انشاءالله این انشاءالله نشانه تردید نیست یک نشانه عزم بر خلاف هم نیست دو بلکه ادب حرف زدن است سه و ذات اقدس إلاه همین معنا را به دیگران یاد داد که شما وقتی حرف میزنید بگوید انشاءالله تا آن توحید محفوظ بماند خودش فرمود جریان فشاری که الان اعراب مکه به شما میآورند مشرکان مکه میآورند این تمام شدنی است فتح و پیروزی برای شما مقرر است شما حالا جریان عمرة القضاء نشد در حجة الوداع وارد مسجد الحرام میشوید و آن جا را هم زیارت میکنید و کعبه را هم تطهیر میکنید با لام و نون تأکید ثقیله فرمود ﴿لتدخلن المسجد الحرام انشاءالله آمنین محلقین رؤسکم﴾ خب این انشاءالله گفتن خدا درباره خبر جزمی که خودش میدهد این نشانه تأدیب است یعنی شما وقتی حرف میزنید انشاءالله فراموشتان نشود در سورهٴ مبارکهٴ فتح همین طور وعده داده است فرمود آیه ٢٧ سورهٴ مبارکهٴ فتح است این ﴿لقد صدق الله رسوله الرویا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا﴾ قبلش و بعدش همه به عنوان خبر قطعی این وسط را با جمله انشاءالله یاد کرده است این یاد دادن حفظ توحید است در مکالمات که فرمود یادتان نرود اینطور حرف بزنید وگرنه خود خدای سبحان با ضرس قاطع خبر جزمی نون تأکید ثقیله با لام فرمود ﴿لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله﴾ یعنی این چنین نیست که حالا کار از دست ما گذشته باشد آن امور جزمی هم باز به عنایت الاهی زمامش به دست خداست اگر این جزم است به اصطلاح ضرورت دارد ضرورتش بالغیر است نه بالذات این کار ضروری است حتمی است اما حتمیتش نظیر ضرورت ذات اقدس إلاه نیست آن ضرورت أزلی دارد بله انبیاء معصومند فرشتگان معصومند در بهشت گناه نیست اما همه اینها ضرورت بالغیر است نه بالضرورت بالذات تنها یک ذات است که همه این اوصاف کمالی را ذاتاً داراست و آن خداست بنابراین این کلمه انشاءالله نشانه انقطاع نیست و نشانه تردید و شک و امثال ذلک هم نیست سؤال: ... جواب: ﴿لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنین محلقین﴾ آمنین بعد میآید اصلش دخول است انشاءالله وارد میشوید در حالیکه امنیت دارد آنهایی که باید حلق رأس کنند حلق رأس میکنند آنهایی که باید تقصیر کنند تقصیر میکنند و هیچ هراسی هم از بیگانه ندارید خب همه اینها را به جمله خبریه قطعی میفرماید پس این انشاءالله نشانه انقطاع یا شک و تردید و امثال ذلک نیست.
سؤال: ... جواب: بله ولی ﴿الا ما شاء﴾ مشترک است ما از آن قرینه خاص میخواهیم آن حکم مشترک روشن بشود این ﴿الا ما شاء ربک﴾ در باره جهنمیها به معنای انقطاع است یا نه این نمیتواند بر این انقطاع باشد برای اینکه همین ﴿الا ما شاء ربک﴾ درباره بهشتی هم هست حالا فان قلت که درباره بهشتی هم احتمال انقطاع بدهیم این دوتا جواب دارد یکی اینکه قرینه متصله دارد که ﴿عطاء غیر مجذوذ﴾ یکی اینکه قرینه منفصله دارد در سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع دارد ﴿لا مقطوعة و لا ممنوعة﴾ و یکی هم آن فتوای کل است نصّاً و فتوا که کسی از بهشت خارج نمیشود این سه شاهد برای این است که این ﴿الا ما شاء ربک﴾ در طرف بهشت به معنای انقطاع نیست آنگاه همین به وحدث سیاق ظهور میدهد که درباره جهنم هم این چنین که اینها به معنای انقطاع باشد خوب.
سؤال: ... جواب: خدا چه بخواهد متعلق مشیّت چیست؟
سؤال: ... جواب: بله ﴿الا ما شاء ربک﴾ یعنی شاءه آن وقت چه را بخواهد انقطاع را بخواهد که استثناء از خلود باشد یا نه این چنین نیست استثناء از خلود نمیتواند باشد به همین شواهد یاد شده
سؤال: ... جواب: حالا برسیم به سراغ آن دلیل قطعی عقلی.
پس این ادله نقلی از این طرف هست یعنی ما دلیل نقلی نداریم بر اینکه اینها منقطعند گذشته از اینکه ﴿کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها و قیل﴾ یک ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ دو ﴿خالدین فیها ابدا﴾ سه این مسئله أبدیت در خیلی از آیات هست اگر در جریان ﴿لابثین فیها احقابا﴾ آمده آن که در مقام تحدید نیست تا مفهوم داشته باشد قهراً اینها مثبتیناند اگر کسی بگوید کافران چند قرن در جهنم میمانند بعد در جمله دیگر بگویند اینها أبدا میمانند خب اینها مثبتاناند اینها منافاتی باهم ندارند هم احقاباً آن درست است هم ﴿خالدین فیها ابدا﴾ ی آن درست است هم ﴿کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها﴾ درست است هم ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ درست است
بعضیها خواستند بگوید نار خب جاودانه است جهنمیها آن منافقان و معاندان و مشرکان اینها هم مخلدند استقرارشان هم در نار مخلد است ولی عذاب مخلد نیست بعد کم کم عادت میکنند برایشان عادی میشود اثبات این کار سهل نیست چون آن آیات تلاوت شده دارد که ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ یا ﴿کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غمَّ اعیدوا فیها﴾ اینها ظهورشان عذاب است اما عرض کردم جریان معاد طوری است که بعضی از بحثهایش تصورش نظری است چه رسد به تصدیقش یک عدهای حیوان میشوند خب اینهایی که حیوان میشوند واقعاً حیوان میشوند یا صورتاً حیوانند آن چه را که در جریان نسخ ملکوتی گفته میشود نظیر آنچه که درباره این صهیونیستها آمده ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ اینها که مسخ میشوند مسخ ملکوتی نه مسخ ملکی اینها واقعاً حیوان میشوند دیگر نه اینکه به صورت حیوان درمیآیند واقعاً انسانند ولی به صورت حیوان درمیآیند آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج است این است که «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» خب اگر قلب، قلب حیوان بود این شخص «اصل الانسان لبه» این بیان امام صادق (سلام الله علیه) است انسان درست است جسم و بدن دارد اما اصالتش که مال بدن نیست یک و دوتا اصل هم که ندارد که یک اصل بدن یک اصل نفس اصالت مال نفس است و بدن تابع اوست سوخت و سوز بدن را او تأمین میکند ترمیم بدن را او به عهده دارد در هر مرحلهای باشد چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت چه در بهشت چه در جهنم بدن دارد منتها بدن هر نشئهای مناسب با آن نشئه است ولی بالأخره بدن فرع آن اصل است حالا اینکه حضرت فرمود «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» این شخص حقیقتاً انسان است و به شکل حیوان درمیآید یا حقیقتاً حیوان میشود اگر حقیقتاً انسان باشد و به شکل حیوان دربیاید آن روایتی که در ذیل این آیه ﴿فتاتون افواجا﴾ آن را فریقین نقل کردهاند هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان هم جناب زمخشری در کشاف که به چندین صورت درمیآیند هشت تا صور را ذکر کردند اگر واقعاً انسان باشند و به صورت حیوان در بیایند این جا برای عذاب هست اما اگر واقعاً بشوند حیوان نه صورتشان بشود حیوان برابر آن حدیثی که در نهج البلاغه است که «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» اگر حقیقتاً این شخص بشود حیوان خب حیوان از عوارض ذاتی خودش از رفتارش از کردارش گفتارش که رنج نمیبرد البته سوخت و سوز بیرونی برای حیوان هم عذاب است اما این کار بودن این برای او دیگر عذاب نیست آن عوارضش آن خصوصیاتش آنهایش دیگر برای او عذاب نیست عادت میکند ولی سوخت و سوز بیرونی بالأخره برای او عذاب است چه انسان باشد چه حیوان باشد چه حقیقتاً حیوان بشود چه به صورت حیوان در بیاید سوخت و سوز بیرونی برای او عذاب است ولی یک سلسله عذابهایی است که از سنخ ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ است اگر این مسانخ با آن خصوصیت نوعی بود این دیگر برای او عذاب نیست برای انسان عذاب است آیا اینهایی که به صورت حیوان درمیآیند واقعاً حیوان میشوند میشود مسخ ملکوتی نظیر ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ که گفتند مسخها حکمش این است آن که مسخ میشود واقعاً بوزینه میشود دیگر نه اینکه به صورت بوزینه درمیآید اگر واقعاً انسان باشد و به صورت بوزینه در بیاید یا به صورت خوک دربیاید که خب این حکم انسان را دارد نه حکم خوک را این که نجس العین است و کذا و کذا برای اینکه واقعاً خوک میشود نه اینکه صورتاً خوک میشود این نسخ ملکوتی مسخ ملکوتی واقعیت است یا صورت است این باید ثابت بشود ولی به هر تقدیر آن نار بیرونی برایش عذاب است اما ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ این چگونه میتواند برای او عذاب باشد آن بزرگوارهایی که میگویند عذابشان عذب میشود عادت میکنند اینها میتوانند آن خواص درونی را توجیه کنند اما عذابهای بیرونی را چگونه میتوانند توجیه کنند اگر همه عذابهای بیرونی هم محصول عوارض خود این شیء باشد لوازم ذاتی خود این شیء باشد شاید توجیهپذیر باشد اما اثباتش دلیل دیگر میطلبد از طرف دیگر این آیاتی که دارد ﴿لا یخفف عنهم العذاب﴾ ظاهرش این است که عذاب أبدی است.
مطلب دیگر این است که درباره این جریان عقلی آنهایی که ثابت میشوند دیگر جریان أبدیت برای آنها حل شده است اما این مال آن بخش روحشان تأمین میشود بخش بدنشان چه؟ در جریان ثبات وقتی که دارد ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ اینها دارای دو بهشتند هم ﴿جنات تجری من تحتها الانهار﴾ است هم عند ملک مقتدرند ﴿ان المتقین فی جنات و نهر٭ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ این دو بهشت که یکی جنة حسی و جسمانی است و لذتهای بدنی و جسمانی را به همراه دارد ﴿ان المتقین فی جنات و نهر﴾ آن لذت حضور و ظهور و قرب الاهی را دارد ﴿فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ آن بخش ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ بخش مربوط به آن لذتهای روحی آن ممکن است به ثبات برسد و یک شیء ثابت منزه از خستگی و فرسودگی و امثال ذلک است اما در این طرف توجیه میطلبد این طرفی که ﴿کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب﴾ این بالاخره باید معنا بشود که این یعنی چه؟ که هر لحظه گوشت بدنشان به صورت خاکستر درآمده ما دوباره گوشت تازه میرویانیم تا اینها در آن پوست و گوشت جدید بیشتر عذاب را احساس بکنند چون گرچه تمام عضو بدن مفرش این نیروی لمس است نیروی لامسه در تمام عضو بدن مفروش است اعضای ظاهر و باطن منتها قسمت حساسش روی پوست است و بعد روی گوشت مخصوصاً روی سر انگشتها و اینها که این نیروی حساس اینجاها بیشتر حضور دارد برای رفع نیاز فرمود ﴿کلما نضجت جلودهم﴾ این پوستها برطرف شد ما پوست تازه میرویانیم ﴿لیذوقوا العذاب﴾ اینها را باید توجیه کرد اینها چگونه با ثبات حل میشود خب.
فرمود پس این ﴿الا ما شاء ربک﴾ نمیتواند سند انقطاع باشد باز هم ممکن است حال در بحثهای دیگر بیاید انشاءالله از نظر قرائت آنچه که معروف است این است که ﴿فاما الذین شقوا﴾ به فعل ماضی معلوم قرائت شده است ولی ﴿و اما الذین سعدوا﴾ بسیاری از قاریان و مفسران به معلوم قرائت کردند ﴿سعدوا﴾ گروهی هم ﴿سُعدوا﴾ قرائت کردهاند که در این جا به صورت ﴿سُعدوا﴾ ضبط شده است ﴿و اما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾ که این قطع نمیشود منتها اینها از خصوصیتهای بهشتی مقداری آسانتر قابل ترمیم است در بهشت به ما فرمودند اینها بدون تحمل رنج گرسنگی لذت سیری را میبرند مثل دنیا نیست در دنیا بالأخره انسان تشنه است از آب لذت سیرابی میبرد گرسنه میشود از غذا لذت سیر شدن میبرد و مانند آن در بهشت اگر کسی بخواهد غذا بخورد لذت سیر شدن و غذا خوردن را میبرد بدون سبق درد گرسنگی از کوثر لذت سیراب شدن را میبرد بدون سبق درد عطش چون آنجا فقط لذت است هیچ رنجی در کار نیست لغو و نسق و خستگی و اینها در آن نیست از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند که این بهشت حضرت آدم که در آنجا یک درختی بود و از آن درخت حضرت میل کردند چند تا روایت هست هم جریان گندم و خوشه گندم مطرح است هم انگور مطرح است هم خرما مطرح است کدامیک از این روایات درست است حضرت فرمود همهاش درست است برای این که درخت بهشت یک درخت هر چه بهشتی بخواهد به او میدهد نه هر چه او میدهد بهشتی بخواهد در اینجا بالأخره درخت انار، انار میدهد درخت انجیل، انجیل میدهد درخت سیب، سیب میدهد درخت گلابی، گلابی آنجا درخت در اختیار باغبان است باغبان همین بهشتی است که غرس کرده است از هر درختی هر میوهای طلب بکند در اختیارش هست یک چنین خصوصیتی است پس ترسیم بهشت تصویر بهشت اینها چون هر جا ما کم بیاوریم از فیض و فضل خدا میشود مایه و مدد گرفت مسئله را حل کرد آن مشکل عقلی در مسئله جهنم و عذاب است وگرنه از این طرف خب عنایت الاهی فیض الاهی اراده الاهی مشیت الاهی اینها تأمین کننده هستند این فضل است اگر ما بخواهیم با عدل سخن بگوییم در جریان بهشت هم همین مشکل را داریم در بهشت درباره خدای سبحان که نفرمود من عادلانه رفتار میکنم فرمود من با احسان و عطا رفتار میکنم اگر سخن از عدل باشد اشکال مشترک است بین بهشت و جهنم است اما سخن از عدل نیست در بهشت در جهنم سخن از عدل است در بهشت سخن از احسان در بهشت مشکل نیست یا بسیار کم است. تتمهاش برای روز بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است