- 742
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش سوم
- نسبت های نسبی و سببی در قیامت وجود ندارد
- مستضعفین و غیر مکلفین در آخرت سعادتمند هستند
- سعادت و شقاوت
- جبر و اختیار
- کسب معرفت الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعضی از احکام قیامت را بازگو میفرماید بعد از اینکه فرمود ﴿ذلک یومٌ مجموع له الناس و ذلک یومٌ مشهود﴾ آن روز را دارند معرفی میکنند قبلاً بیان شد که فاعل یأت ضمیری است که به آن اجل معدود برمیگردد و نزدیکترین مرجع هم همان است ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدود﴾ آن اجل معدود روزی فرا میرسد جناب زمخشری بر این باور است که ضمیر یأت به الله برمیگردد یعنی نظیر ﴿یوم یأتیهم الله﴾ یا ﴿یأتی ربک﴾ یا ﴿جاء ربک﴾ و مانند آن این لازم نیست و دلیلی هم بر او نیست اولا و آن مواردی هم که اتیان و مجیء به رب اسناد داده شد معمولاً یک مضافی محذوف و مقدر است ﴿جاء ربک﴾ یعنی جاء امر ربک ﴿یأتی ربک﴾ یعنی یأتی امر ربک و مانند آن پس نه نیازی هست که ما رب را فاعل بدانیم نه محتاج به آن تکلفیم که در آن مواردی که اتیان به رب و مجیء به رب اسناد داده شد بالاخره یک مضافی محذوف است اینکه فرمود ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدودٍ﴾ که یوم یأتی آن اجل یعنی آن سررسید فرا میرسد میآید آن روز هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید حتی آنهایی که حق شفاعت دارند آنها هم کار معقول و مقبولی دارند ولی باید به اذن خدا باشد ﴿من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه﴾ ﴿لمن ارتضی﴾ و مانند آن تا خدا اذن نداد کسی شفاعت هم نمیکند بنابراین آن روز چه شقی چه سعید بخواهد سخن بگوید باید به اذن خدای سبحان باشد لکن در مواقف معاد مراحلی است که بعضیها با هم سخن میگویند بعضی جدالی دارند با فرشتگان و مانند آن ﴿یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسها﴾ یک، هر کسی آن روز گرفتار کار خودش است و از خودش دفاع میکند اینکه دارد ﴿یوم یفر المرء من اخیه٭ و أمه و ابیه﴾ و مانند آن این به علاقه ما کان است یعنی کسانی که انقضی عنه المبدأ و در دنیا برادر و خواهر و پدر و مادر بودند آنجا از هم فرار میکنند وگرنه این چنین نیست که نظیر زمین لرزه سخت یا انفجارهای تندی باشد که اینجا هر کسی از بستگانش فرار میکند اینجا واقعاً بعضی برادر یکدیگرند بعضی برادر و خواهرند بعضی پدر و فرزندند ولی وقتی انفجار شد هر کسی به فکر خودش است و از دیگری فرار میکند اما در قیامت اصلاً برادر و خواهری نیست این به علاقه ما کان است چون همه اینها خاک میشوند یک، و همه اینها از خاک برمیخیزند دو، پس سخن از والد و ولد نیست کسی از کسی متولد نمیشود تا والد و ولدی در کار باشد برادر و خواهری در کار باشد اگر ده نفر دفعتاً واحده از خاک برخیزند به اذن خدا اینها هیچ کدام هیچ نسبتی با هم ندارند اینکه گفته میشود ﴿یوم یفر المرء من اخیه﴾ این نسبت به علاقه ما کان است یعنی کسانی که در دنیا برادر یکدیگر بودند آنجا از هم فرار میکنند وگرنه آنجا در آن ظرف سخن از برادری و خواهری نیست نظیر زلزله و انفجار دنیا نیست به هر تقدیر ﴿یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسه﴾ هر کسی به فکر خودش است و گاهی هم با یکدیگر سخن میگویند ﴿یتساءلون﴾ گاهی هم یکدیگر را ملامت میکنند ﴿یتلاومون﴾ گاهی هم یکدیگر را لعنت میکنند ﴿کلما دخلت امةٌ لعنت اختها﴾ گاهی هم به یکدیگر عرض احترام و ادب دارند مثل بهشتیها اینها مواقفشان فرق میکند آنجا که ﴿کل نفس تجادل عن نفسه﴾ است آنجا که ﴿یتساءلون﴾ است آنجا که ﴿یتلاومون﴾ هست آنجایی هم ﴿لاتکلم نفس الا باذنه﴾ است آنجایی هم که ﴿نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم﴾ آنجا هم موقف خاص است این پراکندگیها مال پراکندگی مواقف است که هر موقفی حکم خاص خودش را دارد و احیاناً افراد هم یکسان نیستند آنکه شقی محض است با آن کسی که موحد است و مبتلا به معصیت بود ﴿خلطوا عملاً صالحا و آخر السیئاً﴾ اینها هم یکسان نیستند خب پس ﴿یوم یأت لاتکلم نفس﴾ یعنی لاتتکلموا لاتتکلموا نفس الا باذنه او باید اذن بدهد افرادی که در قیامت هستند بعضیهایشان مکلف نیستند حالا یا در اثر صغر سن یا در اثر جنون یا علائم دیگر مشمول شقی و سعید نیستند آنها نه شقی هستند نه سعید مشمول رحمت الاهیاند اما آنهایی که مکلفند و حجت الاهی به آنها رسیده است اینها ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ این ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ ناظر به عنوان تقسیم استیفایی نسبت به ﴿یوم مجموع له الناس﴾ نیست که جمیع مردم در قیامت از این دو قسم بیرون نیستند نه خیر جمیع مردم در قیامت به تقسیم اولی منقسمند به اینکه یا مکلف بودند یا نه اگر مکلف نبودند حالا نظیر مجانین و امثال ذلک یا مستضعفان فکری آنها که دسترسی به احکام الاهی ندارند مثل اینکه در کشور کفر به سر میبرند ولی در دورترین منطقههای روستایی آنهاست که اصلاً احکام اسلام آنجا نرفته این نه شقی است نه سعید شقی و سعید شقاوت و سعادت اینها عدم و ملکه هستند نه نقیضین چون نقیضین نیستند ارتفاعشان ممکن است مثلاً کوری و بینایی اینها عدم و ملکه است این دیوار نه کور است نه بینا برای اینکه شأنیتی اینجا ندارند اینها نقیض هم نیستند که ارتفاعشان ممکن نباشد نظیر وجود و عدم نیست بالأخره این دیوار یا موجود است یا معدوم اما این دیوار نه جاهل است نه عالم برای اینکه شأنیت علم را ندارد جهل و علم عدم و ملکه است اعمیٰ و بصر عدم و ملکه است اما وجود و عدم نقیض هم هستند سعادت و شقاوت اینها عدم و ملکه هستند نقیض هم نیستند لذا کودکان نه سعیدند نه شقی مجانین نه سعیدند نه شقی مستضعفان فکری که دسترسی به احکام اسلامی نداشتند نه سعیدند نه شقی بنابراین اینکه فرمود ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ بعد فرمود ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ این تقسیم دوم است نه تقسیم اول تقسیم اولش این است که این ناسی که در قیامت حاضرند یا مکلف بودند یا نه آنها که مکلف نبودند در اثر صغر یا جنون یا استضعاف فکری اینها مشمول رحمت الاهیاند آنهایی که مکلف بودند حجت الاهی به آنها بالغ شده است یا سعیدند یا شقی
سؤال: ... جواب: بله آنجا هم بحث دیروز خواندیم که وجود مبارک ابی ابراهیم فرمود که معنای «الشقی من شقیٌ فی بطن امه» این است که خدای سبحان میداند که این «سیعمل أعمال الاشقیاء» پس در حیطه تکلیف است یا آن «السعید من سعد فی بطن امه» یعنی سیعمل عمل السعداء پس در حوزه تکلیف است دیگر این چنین نیست که هر کس یا سعید باشد یا شقی هر کس یا مکلف است یا نه آنکه مکلف است یا سعید است یا شقی آنکه مکلف نیست به احدی العلل این مشمول رحمت الاهی است
سؤال: ... جواب: نه سعید یعنی سیعمل عمل السعداء حکم رحمت الاهی را دارد اما عمل سعدا را انجام نداده است خب ﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم﴾ یعنی از آن ناسی که ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ شقی و سعید حالا تقسیم برابر این رفع و نشر مرتب ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ زفیر آن بالا آوردن دم است و شهیق آن فرو بردن و هر دو چه آن برآمدن و چه آن فرو بردن مال انسان غمگین و محزون است در حال حزن انسان گرفتار برآوردنی است که زفیر است و فرو بردنی است که شهیق است آه که میکشد همین است آه دردناک و دردمند خب پس دمشان این است اینها دمشان دم محزونانه است در هم دم دو تا غم دارند هم برآمدنش هم فرو بردنش ﴿خالدین فیها ما دامت السماوات والارض﴾ اینها در آن نار مخلدند البته خلود به معنای مکث ابد مال ملحدین است و منافقین است و آنها که معاند بودند اما آنها که موحد فاسق بودند آنها برابر فسق و معصیتشان عذاب میشوند بعد از جهنم آزاد میشوند که «اولئک عتقاء الله من النار» اینها آزاد شدگانند در روایاتی که نقل شده است در باب جنت و نار این است که روی پیشانی اینها هم نوشته میشود که «اولئک عتقاء الله من النار» و کم کم برای رفع شرمندگی آنها این هم پاک میشود دیگر معلوم نیست که اینها سابقه سوخت و سوز داشتند
سؤال: ... جواب: چرا برای اینکه رحمت الاهی رحمت عاطفی که نیست که خدای سبحان برابر رحمت خودش یک عده زیادی را عفو میکند ﴿یعفوا عن کثیر﴾ آنها که به هیچ وجه شایسته رحمت هم نیستند خدای سبحان که رحیمانه رفتار کرده است فرمود که اگر یک کاری را گناهی را روی سهو و نسیان و خطأ و الجاء و اکراه و اضطرار و سهو و نسیان انجام دادید رفع این هفت هشت امر رفع مؤاخذه نمیشود اگر چیزی را عالماً عامداً مرتکب شدید یک مدتی مهلت میدهیم تا مثلاً توبه کنید بعد هم بخواهیم کیفر بدهیم ﴿وَ جزاء سیئةٍ سیئهٌ مثلها﴾ بعد هم راه توبه را الی یوم احتضار برای شما باز گذاشتیم «انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک سمیته التوبه فقلت توبوا الی الله توبةً نصوحا» تا آخرین لحظه هم راه توبه باز است بعد هم دعای مومنان و استغفار دیگران در برزخ و قبر کمک میکند بعد هم شفاعت اولیا اگر کسی استحقاق هیچ کدام از این مراحل را نداشت خب معلوم میشود که به جایی رسیده بود که در دنیا سعی و کوشش او این بود که ﴿لیطفؤا نور الله﴾ بود دیگر این میشود معذب الاهی البته خیلیها هم هستند که مشمول رحمت الاهی هستند که ﴿یعفوا عن کثیر﴾ فرمود ﴿وَ ما أصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیرٍ﴾ این «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» این دعا از آن آیه گرفته شده دیگر فرمود ﴿و یعفوا عن کثیرٍ﴾ در برابر رحمت الاهی این است که اگر کسی کار خوبی کرده حداقل ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ گاهی هم تا هفتصد برابر فرمود گاهی هزار و چهارصد برابر تا ﴿والله واسع علیم﴾ از آن طرف سعهٴ رحمت الاهی یک بیانی نورانی از امام سجاد (سلام الله علیه) هست فرمود بعضیها میگویند اگر کسی اهل سعادت شد و بهشت رفت تعجب است فرمود این تعجب ندارد که آدم بهشتی بشود با این همه گذشت و عفو و سعهٴ رحمت و چندین برابر پاداش دادن و اینها اگر کسی به جهنم برود جای تعجب است «ویل لمن غلبت آحاده أعشاره» وای به حال کسی که یکیهای او بر دهتاهای او غالب بشود حداقل پاداشی که خدای سبحان در برابر حسنه عطا میکند یکی ده تاست آن ﴿من جاء بالحسنة فله خیرٌ منها﴾ که مطلق است این ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾ تحدید میکند آن ﴿والله یضاعف لمن یشاء﴾ که مال مثل الذین است او به هفتصد و هزار و چهارصد برابر و بیش از آنها هم میرسد ولی بالأخره یکی ده تا هست فرمود گناه را یکی یکی کیفر میدهند ثواب اطاعت را یکی ده تا وای به حال کسی که یکیهای او بر دهتاهای او غالب بشود با این همه رحمت الاهی اگر کسی برود جهنم این جای تعجب است «ویل لمن غلبت آحاده أعشاره»
سؤال: ... جواب: نه این جای توبیخ هم دارد چون هیچ فرقی بین آحاد افراد نیست اینها فکر میکردند همان چند روزی را که به دنبال سامری راه افتادند معذبند فرمود نه اگر ﴿ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله﴾ این هست اگر اولیای الاهی هستید ﴿فتمنوا الموت﴾ هست این هم هست اگر اولیای الاهی هستید و احبای الاهی هستید ﴿فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق﴾ شما با دیگران فرقی ندارید این چه ادعایی است که بگویید ﴿لن تمسنا النار الا ایاماً معدودة﴾ اما این وعده ذات اقدس إلاه است که فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾ در امم دیگر هم شاید همین طور بوده این سعهٴ رحمت الاهی جزو خطوط کلی اسلام است نه منهاج و شریعت که مخصوص ما باشد البته برای ما به برکت اهل بیت (علیهم السلام) یک فضائل دیگری هست غرض آن است که اگر کسی با داشتن این همه علل و عوامل رحمت نتواند نجات پیدا کند تا زنده بود در صدد خاموش کردن چراغ شریعت بود خب این برای خودش این آتش را فراهم کرده و تا آن آخرین لحظه هم به او مهلت دادند با توسل با دعا با نیایش با توبه خودش را درمان کند نکرد چنین کسی این در جهنم مخلد است حالا میماند مسئله خلود یک سؤال در این است که این شخص که با عمر محدودی گناه کرده است نظیر صدام که علیه من الرحمان ما یستحق من اللّعن و هیتلر و اینگونه افراد اینها یقیناً مخلدند حالا اگر کسی بگوید که اینها به اندازهٴ جرمشان باید کیفر ببینند مثلاً اگر هزارها نفر را یا میلیون نفر را کشتند برابر یک میلیون نفر باید کیفر ببینند چرا مثلاً ابد سرش آن است که جریان معاد خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را میفرمود هنوز آن عصر نرسیده است که درک مسئله معاد روزی مردم بشود بسیاری از علما بزرگان حتی خود شماها مسئله معاد را طرزی طرح میکنید که توده مردم بفهمند و قبول کنند در عین حال خیلی از صاحبنظران را هم یا مردد میکنید یا میرانید آن اسرار معاد را اگر بازگو کنید آنها هم نمیروند شما یک قبری درست میکنید یک بدنی درست میکنید یک وضعی درست میکنید برای انسان بعد الموت که تبیین عقلیاش بسیار دشوار است اینها به زحمت میپذیرند آنها هم با نکول از کنارش رد میشوند و خود قرآن کریم هم یکجا مسأله معاد را ذکر نکرده است که انسان بعد از مرگ چه میشود آن دو سه روایتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده بود در روضهٴ کافی سالهای قبل هم خواندیم مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در جلد هشتم کافی یعنی روضهٴ کافی این روایت را نقل کرده یک روایت دیگری را هم مرحوم فیض ضمیمهاش کرده شده دو روایت که انسانهای اولی گرچه میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند انبیا احکام الاهی را حکم الاهی را بازگو میکردند میگفتند که خدایی هست و قیامتی هست و باید اینها را انجام بدهید اینها میگفتند خب اگر انجام دادیم چه میشود انجام ندادیم چه میشود میفرمودند اگر انجام دادید در قیامت بعد الموت بهشت میروید و انجام ندادید به جهنم میروید عذاب میبینید و مانند اینها اینها انکارشان بیشتر میشد میگفتند بعد الموت که خبری نیست انسان که میمیرد میپوسد بعداً رویا را خدای سبحان نصیب کرد این روایت از آن روایتهای نورانی ماست که پارسال یا پریسال خواندیم بعدا رویا را برای بشرهای اولی بشر اولی که نمیتواند برادر خودش را چطور دفن بکند این چنین روح مجردی داشته باشد که بتواند با رویا انس داشته باشد آسان نیست خب بالأخره آن قابیل نمیدانست که چه کار بکند با این جسد آن وقت ﴿فبعث الله غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأة اخیه﴾ بعدها گفت ﴿یا ویلتیٰ أعجزت أن اکون مثل هذا الغراب﴾ نمیدانستم که چطور برادر را دفن کنم این بشر اولی که نمیداند مرده را چطور دفن بکند خب خیلی بسیط و ساده است البته در بین اینها هم انبیا و اولیایی هم از راه تعلیمات الاهی رشد میکردند بعد کم کم رویا را خدای سبحان نصیب اینها کرده است بعد اینها میآمدند به انبیایشان میگفتند این چیست که ما وقتی خوابیدیم آن صحنهها را میبینیم آنها چیست انبیا میفرمودند این نمونه آن چیزهاست که ما به شما میگوییم که میگوییم بعد الموت خبری هست یعنی از این سنخهاست البته این یک طایفه از روایات است اینها معارض هم دارد مخصص دارد مقید دارد یک کار عمیق فقهی و اصولی روی روایات معاد باید بشود آنگاه اقوال معاد آراء معاد همان طوری که در یک قول که فلان غساله پاک است یا نه با اینکه یک امر خیلی ساده است میبینید هشت ده قول است در فلان کار میبینید در همین نماز جمعه خب یک شهید (رضوان الله علیه) آنطور موضعگیری تند میکند بعضی که قائل به نماز جمعه هستند نسبت به علمایی که قائل به نماز جمعه نیستند خیلی تعبیر تند دارند اینها میگویند مگر شما مسلمان نیستید خب این را یک فقیهی به فقیه دیگر میگوید مگر شما مومن نیستید مگر این را یک فقیه به فقیه دیگر میگوید میگوید خدا که در قرآن فرمود ﴿یا ایها الذین آمنوا اذا نودی لِلصّلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله﴾ چرا شما نماز جمعه نمیروید؟ خب این را در کتابها هست وقتی یک مطلب مطرح نشود اقوال و آراء و اینها دستهبندی شده است آدم خیال میکند مسئله مسلّم است وقتی عرضه بشود تازه اول تضارب آراء است خب شما این نماز جمعه را ببینید اقوال دیگران را ببینید آراء دیگران را ببینید ببینید چطور به یکدیگر پرخاش میکنند منتها یک خشونت مقدسی است که بعد هم برای احتیاط طلب مغفرت میکنند مسئله معاد از اینها خیلی علمیتر عمیقتر پیچیدهتر دشوارتر و متروکتر از همه است که انسان چی میشود بهشت چیست بهشتی که الان موجود است یعنی چه جهنمی که الان موجود است یعنی چه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنطوری که در نهج الفصاحه هست فرمود جریان بهشت از شصع نعلتان به شما نزدیکتر است اینها یعنی چه فرمود از بند کفش شما به شما نزدیکتر است همین که نفس تمام شد رفتی دفعتاً میبینی یا میسوزی یا در روح و ریحانی این کجاست این چیست؟ فرمود از شصع نعل شما به شما نزدیکتر است که روایتش هم در یکی از این سالها خواندیم دهها روایت متعارض در آن هست مثل همین آیات آیات یک صبغهاش این است که کسی نمیتواند حرف بزند مگر به اذن خدا یک سلسله آیات مطلق است که ﴿کل نفس تجادل عن نفسها﴾ است ﴿یتساءلون﴾ هست ﴿یتلاومون﴾ هست ﴿و قفوهم انّهم مسئولون﴾ هست از آن طرف ﴿لایسئل عن ذنبه﴾ این آیات مطلق و مقید دارد مثبتاتاش نباید تقیید بشود مثبت و نافیاش باید تقیید بشود عین کار فقهی اگر بحث معاد یک وقتی به تعبیر ایشان روزی مردم یک عصر شد آنگاه نظیر همین صوم و صلاة عرضه میشود آدم میفهمد قبر یعنی چی بهشت یعنی چی جهنمی یعنی چی سؤال قبر یعنی چی تطایر کتب یعنی چی چطور انسان همین که مرد نفسش تمام شد این بهشت او به اندازه شصع نعل او به نزدیکتر است خیلیها بعد از گذشت احقابی تازه میفهمند که مردند این که مرده را تلقین میکنند میگویند بدان «ان الموت حقٌ» تنها برای عبرت تشییع کنندهها نیست خیلیها هم اصلاً نمیفهمند مردند میبینند اوضاع عوض شد کسانی را میبینند که نمیشناسند صحنهای هستند که نمیدانند اینجا کجاست من کجا آمدهام این ملقن به او میگوید نه تو مردی بدان از اینجا رفتی این حالتی که تو داری حالت موت است گذراندی «ان الموت حقٌ» تو مردی ما هم میمیریم دیگران هم میمیرند این امر ثابت است ما هم میآییم تو خودت خیال نکن که در دنیا هستی جایت عوض شده نه خیر از دنیا رفتی «ان الموت حقٌ و السؤال حقٌ» و اگر آمدند از تو سؤال کردند از ما هم سؤال میکنند خیلیها بعدها میفهمند که مردند سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در همان شبستان اول همین مسجد اعظم اولین بار این نصیحت را ما از ایشان شنیدیم بعد در روایات معاد یافتیم ایشان میفرمودند در آن بحث پایانی سالشان کسانی که با قلمشان با زبانشان سعی در ریختن آبروی دیگران دارند زبان درازی میکنند زبانشان در قیامت آنقدر دراز میشود که دیگران روی زبانشان پا میگذارند اینها را شما اگر برای یک دانشجو بگویید بالأخره یا میخندد یا اعتراض میکند ولی اگر مبادیاش را حل بکنید زبان درازی اینجا ممثل میشود به آنجا انسان به چه صورتی درمیآید مبانیاش را بگویید مبادیاش را بگویید کم کم باور میکند وگرنه این روایات را همین طور شما بخواهید نقل بکنید که اگر کسی زبان درازی کرد به آبروی مردم زبانش در معاد آنقدر دراز میشود که عابران روی زبان او پا میگذارند بعد میفرمودند که بسیاری از افرادند که در قیامت اگر از آنها سؤال بکنی پیغمبر شما کیست یادش نیست کیست خب الان بالأخره انسان چه عادل چه فاسق بالأخره نام مبارک حضرت رسول یادش است آن روز یادش نیست هر چه بگویند پیغمبر تو کیست میگوید نمیدانم کیست بعد از احقابی از عذاب اینها در روایات است تازه یادش میآید میگوید که نام مبارک حضرت یادش نمیآید اینقدر این معنی یادش میآید میگوید پیغمبر ما کسی بود که قرآن بر او نازل شد هنوز نام مبارک حضرت یادش نیست خب کسی که اهل نماز نبود در نماز شهادت نداد نام مبارک حضرت را نبرد این است مسئله معاد از پیچیدهترین مسائل است و قرآن کریم هم بعد از توحید بیشترین بها را به مسئله معاد داد و جریان یاد معاد سهم تعیین کننده در تزکیه نفس دارد برهان آیات سوره صاد هم این است که اینها که ﴿یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب﴾ چون معاد را فراموش کردند کسی که معاد به یادش باشد بداند در برابر هر کاری مسئول است و گناه سم است یقینا نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد خب این جریان که خلود هست یعنی چه ما خیال میکنیم انسان وقتی که مثل دنیاست اگر هزار نفر را کشت یا یک میلیون نفر را کشت باید یک میلیون سال بسوزد خب بس است دیگر چرا ابد بسوزد ما خیال میکنیم این از سوختن ابدی یعنی دوام زمانمند ابدی یا از آن طرف سؤال میشود که این بهشتیها خسته نمیشوند اینقدر تن پرورند آسایش دارند آرامش دارند غذا میخورند و تناول دارند و لذت میبرند آدم خسته نمیشود از زندگی یک نوع این سؤال برای این است که نظیر همان رویایی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده حالا این به عنوان یک احتمال در مسئله است در این تردیدی نیست که انسان قیامت همین انسان دنیایی است بدنی دارد عین این بدن روحی دارد عین این روح اما نظام حاکم آنجا با نظام حاکم اینجا فرق دارد آنجا روح به مقام ثبات میرسد نه سکون خستگی مال یک موجود متحرک است یک موجود متحرک زمانمند زمان دار یا متحرک است یا ساکن به هر حال خسته میشود اما اگر یک چیزی نه حرکت داشت نه سکون ثبات داشت نه سکون این خستگی ندارد الان این قواعد علمی این مطالب علمی مثلاً قاعدهای هست قاعده لاتؤاد حالا قاعده اعتباری است در مسائل فقه این اگر هزارها سال بماند این قاعده سر جایش است هیچ کس سؤال میکند این قاعده خسته نشد آخر قاعده خسته نشد مگر این ساکن است که خسته بشود نه متحرک است نه ساکن آنکه متحرک است یا ساکن بالأخره خسته میشود این همه قواعد علمی هر معلولی علت میخواهد مخصوصاً مسائل ریاضی مسائل ریاضی را یک کسی سئوال بکند این خسته نمیشود دو دو تا چهار تا همیشه دو دو تا چهار تا است خب خستگی مال ساکن یا متحرک است اما آنکه ثابت است ثابت نه ساکن است نه متحرک جان انسانی که برسد ﴿فأمّا ان کان من المقربین٭ فروح و ریحان و جنت نعیم﴾ این خسته نمیشود یا (معاذالله) برسد به جایی که ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ این هم خسته نمیشود خستگی مال بدنه بدن است پس بنابراین نه آن سؤال درباره بهشتیها جا دارد که اینها میمانند خسته نمیشوند نه این سؤال درباره دوزخیان درباره دوزخ که سؤال کردند که خب بالأخره اینها یک میلیون نفر را کشتند یک میلیون سال بمانند چرا ابد؟ آن روایتی که مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) نقل کرده که پاسخش را از امام (سلام الله علیه) شنیدند به امام معصوم (سلام الله علیه) عرض کردند که این شخص در مدت عمرش مثلاً هفتاد سال یا صد سال صد سال معصیت کرد چرا به ابد گرفتار عذاب بشود فرمود به اینکه چون نیتش این بود که اگر تا ابد بماند معصیت بکند خب آن مخاطب کی بود و راضی شد دیگر نگفت زدنی بیانا مخاطبهای آنها گاهی مثل هشام ابن حکمند گاهی هشام ابن سالمند گاهی نظیر منصور ابن هازماند مرحوم کلینی نقل میکند که منصور ابن هازم آمده پیش امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد من در این احتجاجات توحیدی به اینها گفتم که خدا را که نمیشود با خلقش شناخت «ان الله سبحانه و تعالی اجل و أکرم من ان یعرف بخلقه بل الخلق یعرفون بالله» به عرض عقیده کرد فرمود من به اینها گفتم که شما میخواهید برهان اقامه کنید به وسیله خلق خدا را بشناسید خدا اجل از آن است که خلق معرف او باشند بلکه مردم را به وسیله خدا باید شناخت اول باید خدا شناس بود بعد مردم شناس فرمود بله این است بعد فرمود اینها را از کجا یاد گرفتید عرض کرد اینها علومی است که از محضر شما یاد گرفتیم نظیر آن جریان احتجاج با زراره اگر شاگردانی نظیر هشام ابن حکم هشام ابن سالم منصور ابن هازم اینها بودند خب ساکت میشدند اگر هم نه که حضرت این اسرار را نمیفرمود آن وقت تازه این سؤال پیش میآید که شما که در سایر احکام فقهیتان فرمودید قصد گناه گناه نیست اگر کسی قصد کرده که معصیت بکند معذب نیست تا معصیت نکرد چگونه قصد این شخص این است که اگر تا ابد بماند گناه بکند همین که قصد این را دارد عذاب ابدی دارد؟ تازه این طلیعه سؤال است آن وقت پاسخش این خواهد بود که این کفر و الحاد برای او ملکه شده است این به جایی رسیده است که صریحاً خدای سبحان به پیغمبر میفرماید ﴿وَ سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون﴾ خودشان هم به پیغمبرشان میگویند ﴿سواءٌ علینا أوعظْت ام لم تکن من الواعظین﴾ برای ما بی تفاوت است آن وقت این نفسی که به ملکه ثبات فساد رسید این ﴿نار الله الموقدة٭ الّتی تطلع علی الافئده﴾ تطلع منها ثابتاً دائماً لذا خستگی ندارد این تا این است شعله برانگیز است جای عوض شدن هم که نیست چون آنجا دیگر جای توبه و عمل صالح و اینها نیست اینها تازه یکی از احتمالات مسئله است ممکن است دهها احتمال باشد دهها روایت متعارض باشد منظور این است که اینها نمی از آن دریا است اینها میتواند فقط ساکت بکند یک طلبه را نه ساکن ساکن وقتی است که چند سال درباره معاد بحث بکند بنابراین اصل خلود مخصوصا ﴿خالدین فیها ابدا﴾ با این روایتی که مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) در رسائل نقل کرده با این تتمه یک کمی عطش را فرو مینشاند اما اینها سواد نیست اینها علم نیست اینها فقط آدم را مثل قرص مسکن است که یک کمی آدم را آرام میکند دیگر آنطور حمله بکند و اشکال بکند که این شخص صد سال گناه کرده چرا ابد بماند این نیست این فقط یک کمی آدم را آرام میکند ولی به هر تقدیر ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات والارض﴾.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
- نسبت های نسبی و سببی در قیامت وجود ندارد
- مستضعفین و غیر مکلفین در آخرت سعادتمند هستند
- سعادت و شقاوت
- جبر و اختیار
- کسب معرفت الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعضی از احکام قیامت را بازگو میفرماید بعد از اینکه فرمود ﴿ذلک یومٌ مجموع له الناس و ذلک یومٌ مشهود﴾ آن روز را دارند معرفی میکنند قبلاً بیان شد که فاعل یأت ضمیری است که به آن اجل معدود برمیگردد و نزدیکترین مرجع هم همان است ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدود﴾ آن اجل معدود روزی فرا میرسد جناب زمخشری بر این باور است که ضمیر یأت به الله برمیگردد یعنی نظیر ﴿یوم یأتیهم الله﴾ یا ﴿یأتی ربک﴾ یا ﴿جاء ربک﴾ و مانند آن این لازم نیست و دلیلی هم بر او نیست اولا و آن مواردی هم که اتیان و مجیء به رب اسناد داده شد معمولاً یک مضافی محذوف و مقدر است ﴿جاء ربک﴾ یعنی جاء امر ربک ﴿یأتی ربک﴾ یعنی یأتی امر ربک و مانند آن پس نه نیازی هست که ما رب را فاعل بدانیم نه محتاج به آن تکلفیم که در آن مواردی که اتیان به رب و مجیء به رب اسناد داده شد بالاخره یک مضافی محذوف است اینکه فرمود ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدودٍ﴾ که یوم یأتی آن اجل یعنی آن سررسید فرا میرسد میآید آن روز هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید حتی آنهایی که حق شفاعت دارند آنها هم کار معقول و مقبولی دارند ولی باید به اذن خدا باشد ﴿من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه﴾ ﴿لمن ارتضی﴾ و مانند آن تا خدا اذن نداد کسی شفاعت هم نمیکند بنابراین آن روز چه شقی چه سعید بخواهد سخن بگوید باید به اذن خدای سبحان باشد لکن در مواقف معاد مراحلی است که بعضیها با هم سخن میگویند بعضی جدالی دارند با فرشتگان و مانند آن ﴿یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسها﴾ یک، هر کسی آن روز گرفتار کار خودش است و از خودش دفاع میکند اینکه دارد ﴿یوم یفر المرء من اخیه٭ و أمه و ابیه﴾ و مانند آن این به علاقه ما کان است یعنی کسانی که انقضی عنه المبدأ و در دنیا برادر و خواهر و پدر و مادر بودند آنجا از هم فرار میکنند وگرنه این چنین نیست که نظیر زمین لرزه سخت یا انفجارهای تندی باشد که اینجا هر کسی از بستگانش فرار میکند اینجا واقعاً بعضی برادر یکدیگرند بعضی برادر و خواهرند بعضی پدر و فرزندند ولی وقتی انفجار شد هر کسی به فکر خودش است و از دیگری فرار میکند اما در قیامت اصلاً برادر و خواهری نیست این به علاقه ما کان است چون همه اینها خاک میشوند یک، و همه اینها از خاک برمیخیزند دو، پس سخن از والد و ولد نیست کسی از کسی متولد نمیشود تا والد و ولدی در کار باشد برادر و خواهری در کار باشد اگر ده نفر دفعتاً واحده از خاک برخیزند به اذن خدا اینها هیچ کدام هیچ نسبتی با هم ندارند اینکه گفته میشود ﴿یوم یفر المرء من اخیه﴾ این نسبت به علاقه ما کان است یعنی کسانی که در دنیا برادر یکدیگر بودند آنجا از هم فرار میکنند وگرنه آنجا در آن ظرف سخن از برادری و خواهری نیست نظیر زلزله و انفجار دنیا نیست به هر تقدیر ﴿یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسه﴾ هر کسی به فکر خودش است و گاهی هم با یکدیگر سخن میگویند ﴿یتساءلون﴾ گاهی هم یکدیگر را ملامت میکنند ﴿یتلاومون﴾ گاهی هم یکدیگر را لعنت میکنند ﴿کلما دخلت امةٌ لعنت اختها﴾ گاهی هم به یکدیگر عرض احترام و ادب دارند مثل بهشتیها اینها مواقفشان فرق میکند آنجا که ﴿کل نفس تجادل عن نفسه﴾ است آنجا که ﴿یتساءلون﴾ است آنجا که ﴿یتلاومون﴾ هست آنجایی هم ﴿لاتکلم نفس الا باذنه﴾ است آنجایی هم که ﴿نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم﴾ آنجا هم موقف خاص است این پراکندگیها مال پراکندگی مواقف است که هر موقفی حکم خاص خودش را دارد و احیاناً افراد هم یکسان نیستند آنکه شقی محض است با آن کسی که موحد است و مبتلا به معصیت بود ﴿خلطوا عملاً صالحا و آخر السیئاً﴾ اینها هم یکسان نیستند خب پس ﴿یوم یأت لاتکلم نفس﴾ یعنی لاتتکلموا لاتتکلموا نفس الا باذنه او باید اذن بدهد افرادی که در قیامت هستند بعضیهایشان مکلف نیستند حالا یا در اثر صغر سن یا در اثر جنون یا علائم دیگر مشمول شقی و سعید نیستند آنها نه شقی هستند نه سعید مشمول رحمت الاهیاند اما آنهایی که مکلفند و حجت الاهی به آنها رسیده است اینها ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ این ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ ناظر به عنوان تقسیم استیفایی نسبت به ﴿یوم مجموع له الناس﴾ نیست که جمیع مردم در قیامت از این دو قسم بیرون نیستند نه خیر جمیع مردم در قیامت به تقسیم اولی منقسمند به اینکه یا مکلف بودند یا نه اگر مکلف نبودند حالا نظیر مجانین و امثال ذلک یا مستضعفان فکری آنها که دسترسی به احکام الاهی ندارند مثل اینکه در کشور کفر به سر میبرند ولی در دورترین منطقههای روستایی آنهاست که اصلاً احکام اسلام آنجا نرفته این نه شقی است نه سعید شقی و سعید شقاوت و سعادت اینها عدم و ملکه هستند نه نقیضین چون نقیضین نیستند ارتفاعشان ممکن است مثلاً کوری و بینایی اینها عدم و ملکه است این دیوار نه کور است نه بینا برای اینکه شأنیتی اینجا ندارند اینها نقیض هم نیستند که ارتفاعشان ممکن نباشد نظیر وجود و عدم نیست بالأخره این دیوار یا موجود است یا معدوم اما این دیوار نه جاهل است نه عالم برای اینکه شأنیت علم را ندارد جهل و علم عدم و ملکه است اعمیٰ و بصر عدم و ملکه است اما وجود و عدم نقیض هم هستند سعادت و شقاوت اینها عدم و ملکه هستند نقیض هم نیستند لذا کودکان نه سعیدند نه شقی مجانین نه سعیدند نه شقی مستضعفان فکری که دسترسی به احکام اسلامی نداشتند نه سعیدند نه شقی بنابراین اینکه فرمود ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ بعد فرمود ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ این تقسیم دوم است نه تقسیم اول تقسیم اولش این است که این ناسی که در قیامت حاضرند یا مکلف بودند یا نه آنها که مکلف نبودند در اثر صغر یا جنون یا استضعاف فکری اینها مشمول رحمت الاهیاند آنهایی که مکلف بودند حجت الاهی به آنها بالغ شده است یا سعیدند یا شقی
سؤال: ... جواب: بله آنجا هم بحث دیروز خواندیم که وجود مبارک ابی ابراهیم فرمود که معنای «الشقی من شقیٌ فی بطن امه» این است که خدای سبحان میداند که این «سیعمل أعمال الاشقیاء» پس در حیطه تکلیف است یا آن «السعید من سعد فی بطن امه» یعنی سیعمل عمل السعداء پس در حوزه تکلیف است دیگر این چنین نیست که هر کس یا سعید باشد یا شقی هر کس یا مکلف است یا نه آنکه مکلف است یا سعید است یا شقی آنکه مکلف نیست به احدی العلل این مشمول رحمت الاهی است
سؤال: ... جواب: نه سعید یعنی سیعمل عمل السعداء حکم رحمت الاهی را دارد اما عمل سعدا را انجام نداده است خب ﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم﴾ یعنی از آن ناسی که ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ شقی و سعید حالا تقسیم برابر این رفع و نشر مرتب ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ زفیر آن بالا آوردن دم است و شهیق آن فرو بردن و هر دو چه آن برآمدن و چه آن فرو بردن مال انسان غمگین و محزون است در حال حزن انسان گرفتار برآوردنی است که زفیر است و فرو بردنی است که شهیق است آه که میکشد همین است آه دردناک و دردمند خب پس دمشان این است اینها دمشان دم محزونانه است در هم دم دو تا غم دارند هم برآمدنش هم فرو بردنش ﴿خالدین فیها ما دامت السماوات والارض﴾ اینها در آن نار مخلدند البته خلود به معنای مکث ابد مال ملحدین است و منافقین است و آنها که معاند بودند اما آنها که موحد فاسق بودند آنها برابر فسق و معصیتشان عذاب میشوند بعد از جهنم آزاد میشوند که «اولئک عتقاء الله من النار» اینها آزاد شدگانند در روایاتی که نقل شده است در باب جنت و نار این است که روی پیشانی اینها هم نوشته میشود که «اولئک عتقاء الله من النار» و کم کم برای رفع شرمندگی آنها این هم پاک میشود دیگر معلوم نیست که اینها سابقه سوخت و سوز داشتند
سؤال: ... جواب: چرا برای اینکه رحمت الاهی رحمت عاطفی که نیست که خدای سبحان برابر رحمت خودش یک عده زیادی را عفو میکند ﴿یعفوا عن کثیر﴾ آنها که به هیچ وجه شایسته رحمت هم نیستند خدای سبحان که رحیمانه رفتار کرده است فرمود که اگر یک کاری را گناهی را روی سهو و نسیان و خطأ و الجاء و اکراه و اضطرار و سهو و نسیان انجام دادید رفع این هفت هشت امر رفع مؤاخذه نمیشود اگر چیزی را عالماً عامداً مرتکب شدید یک مدتی مهلت میدهیم تا مثلاً توبه کنید بعد هم بخواهیم کیفر بدهیم ﴿وَ جزاء سیئةٍ سیئهٌ مثلها﴾ بعد هم راه توبه را الی یوم احتضار برای شما باز گذاشتیم «انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک سمیته التوبه فقلت توبوا الی الله توبةً نصوحا» تا آخرین لحظه هم راه توبه باز است بعد هم دعای مومنان و استغفار دیگران در برزخ و قبر کمک میکند بعد هم شفاعت اولیا اگر کسی استحقاق هیچ کدام از این مراحل را نداشت خب معلوم میشود که به جایی رسیده بود که در دنیا سعی و کوشش او این بود که ﴿لیطفؤا نور الله﴾ بود دیگر این میشود معذب الاهی البته خیلیها هم هستند که مشمول رحمت الاهی هستند که ﴿یعفوا عن کثیر﴾ فرمود ﴿وَ ما أصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیرٍ﴾ این «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» این دعا از آن آیه گرفته شده دیگر فرمود ﴿و یعفوا عن کثیرٍ﴾ در برابر رحمت الاهی این است که اگر کسی کار خوبی کرده حداقل ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ گاهی هم تا هفتصد برابر فرمود گاهی هزار و چهارصد برابر تا ﴿والله واسع علیم﴾ از آن طرف سعهٴ رحمت الاهی یک بیانی نورانی از امام سجاد (سلام الله علیه) هست فرمود بعضیها میگویند اگر کسی اهل سعادت شد و بهشت رفت تعجب است فرمود این تعجب ندارد که آدم بهشتی بشود با این همه گذشت و عفو و سعهٴ رحمت و چندین برابر پاداش دادن و اینها اگر کسی به جهنم برود جای تعجب است «ویل لمن غلبت آحاده أعشاره» وای به حال کسی که یکیهای او بر دهتاهای او غالب بشود حداقل پاداشی که خدای سبحان در برابر حسنه عطا میکند یکی ده تاست آن ﴿من جاء بالحسنة فله خیرٌ منها﴾ که مطلق است این ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾ تحدید میکند آن ﴿والله یضاعف لمن یشاء﴾ که مال مثل الذین است او به هفتصد و هزار و چهارصد برابر و بیش از آنها هم میرسد ولی بالأخره یکی ده تا هست فرمود گناه را یکی یکی کیفر میدهند ثواب اطاعت را یکی ده تا وای به حال کسی که یکیهای او بر دهتاهای او غالب بشود با این همه رحمت الاهی اگر کسی برود جهنم این جای تعجب است «ویل لمن غلبت آحاده أعشاره»
سؤال: ... جواب: نه این جای توبیخ هم دارد چون هیچ فرقی بین آحاد افراد نیست اینها فکر میکردند همان چند روزی را که به دنبال سامری راه افتادند معذبند فرمود نه اگر ﴿ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله﴾ این هست اگر اولیای الاهی هستید ﴿فتمنوا الموت﴾ هست این هم هست اگر اولیای الاهی هستید و احبای الاهی هستید ﴿فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق﴾ شما با دیگران فرقی ندارید این چه ادعایی است که بگویید ﴿لن تمسنا النار الا ایاماً معدودة﴾ اما این وعده ذات اقدس إلاه است که فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها﴾ در امم دیگر هم شاید همین طور بوده این سعهٴ رحمت الاهی جزو خطوط کلی اسلام است نه منهاج و شریعت که مخصوص ما باشد البته برای ما به برکت اهل بیت (علیهم السلام) یک فضائل دیگری هست غرض آن است که اگر کسی با داشتن این همه علل و عوامل رحمت نتواند نجات پیدا کند تا زنده بود در صدد خاموش کردن چراغ شریعت بود خب این برای خودش این آتش را فراهم کرده و تا آن آخرین لحظه هم به او مهلت دادند با توسل با دعا با نیایش با توبه خودش را درمان کند نکرد چنین کسی این در جهنم مخلد است حالا میماند مسئله خلود یک سؤال در این است که این شخص که با عمر محدودی گناه کرده است نظیر صدام که علیه من الرحمان ما یستحق من اللّعن و هیتلر و اینگونه افراد اینها یقیناً مخلدند حالا اگر کسی بگوید که اینها به اندازهٴ جرمشان باید کیفر ببینند مثلاً اگر هزارها نفر را یا میلیون نفر را کشتند برابر یک میلیون نفر باید کیفر ببینند چرا مثلاً ابد سرش آن است که جریان معاد خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را میفرمود هنوز آن عصر نرسیده است که درک مسئله معاد روزی مردم بشود بسیاری از علما بزرگان حتی خود شماها مسئله معاد را طرزی طرح میکنید که توده مردم بفهمند و قبول کنند در عین حال خیلی از صاحبنظران را هم یا مردد میکنید یا میرانید آن اسرار معاد را اگر بازگو کنید آنها هم نمیروند شما یک قبری درست میکنید یک بدنی درست میکنید یک وضعی درست میکنید برای انسان بعد الموت که تبیین عقلیاش بسیار دشوار است اینها به زحمت میپذیرند آنها هم با نکول از کنارش رد میشوند و خود قرآن کریم هم یکجا مسأله معاد را ذکر نکرده است که انسان بعد از مرگ چه میشود آن دو سه روایتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده بود در روضهٴ کافی سالهای قبل هم خواندیم مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در جلد هشتم کافی یعنی روضهٴ کافی این روایت را نقل کرده یک روایت دیگری را هم مرحوم فیض ضمیمهاش کرده شده دو روایت که انسانهای اولی گرچه میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند انبیا احکام الاهی را حکم الاهی را بازگو میکردند میگفتند که خدایی هست و قیامتی هست و باید اینها را انجام بدهید اینها میگفتند خب اگر انجام دادیم چه میشود انجام ندادیم چه میشود میفرمودند اگر انجام دادید در قیامت بعد الموت بهشت میروید و انجام ندادید به جهنم میروید عذاب میبینید و مانند اینها اینها انکارشان بیشتر میشد میگفتند بعد الموت که خبری نیست انسان که میمیرد میپوسد بعداً رویا را خدای سبحان نصیب کرد این روایت از آن روایتهای نورانی ماست که پارسال یا پریسال خواندیم بعدا رویا را برای بشرهای اولی بشر اولی که نمیتواند برادر خودش را چطور دفن بکند این چنین روح مجردی داشته باشد که بتواند با رویا انس داشته باشد آسان نیست خب بالأخره آن قابیل نمیدانست که چه کار بکند با این جسد آن وقت ﴿فبعث الله غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأة اخیه﴾ بعدها گفت ﴿یا ویلتیٰ أعجزت أن اکون مثل هذا الغراب﴾ نمیدانستم که چطور برادر را دفن کنم این بشر اولی که نمیداند مرده را چطور دفن بکند خب خیلی بسیط و ساده است البته در بین اینها هم انبیا و اولیایی هم از راه تعلیمات الاهی رشد میکردند بعد کم کم رویا را خدای سبحان نصیب اینها کرده است بعد اینها میآمدند به انبیایشان میگفتند این چیست که ما وقتی خوابیدیم آن صحنهها را میبینیم آنها چیست انبیا میفرمودند این نمونه آن چیزهاست که ما به شما میگوییم که میگوییم بعد الموت خبری هست یعنی از این سنخهاست البته این یک طایفه از روایات است اینها معارض هم دارد مخصص دارد مقید دارد یک کار عمیق فقهی و اصولی روی روایات معاد باید بشود آنگاه اقوال معاد آراء معاد همان طوری که در یک قول که فلان غساله پاک است یا نه با اینکه یک امر خیلی ساده است میبینید هشت ده قول است در فلان کار میبینید در همین نماز جمعه خب یک شهید (رضوان الله علیه) آنطور موضعگیری تند میکند بعضی که قائل به نماز جمعه هستند نسبت به علمایی که قائل به نماز جمعه نیستند خیلی تعبیر تند دارند اینها میگویند مگر شما مسلمان نیستید خب این را یک فقیهی به فقیه دیگر میگوید مگر شما مومن نیستید مگر این را یک فقیه به فقیه دیگر میگوید میگوید خدا که در قرآن فرمود ﴿یا ایها الذین آمنوا اذا نودی لِلصّلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله﴾ چرا شما نماز جمعه نمیروید؟ خب این را در کتابها هست وقتی یک مطلب مطرح نشود اقوال و آراء و اینها دستهبندی شده است آدم خیال میکند مسئله مسلّم است وقتی عرضه بشود تازه اول تضارب آراء است خب شما این نماز جمعه را ببینید اقوال دیگران را ببینید آراء دیگران را ببینید ببینید چطور به یکدیگر پرخاش میکنند منتها یک خشونت مقدسی است که بعد هم برای احتیاط طلب مغفرت میکنند مسئله معاد از اینها خیلی علمیتر عمیقتر پیچیدهتر دشوارتر و متروکتر از همه است که انسان چی میشود بهشت چیست بهشتی که الان موجود است یعنی چه جهنمی که الان موجود است یعنی چه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنطوری که در نهج الفصاحه هست فرمود جریان بهشت از شصع نعلتان به شما نزدیکتر است اینها یعنی چه فرمود از بند کفش شما به شما نزدیکتر است همین که نفس تمام شد رفتی دفعتاً میبینی یا میسوزی یا در روح و ریحانی این کجاست این چیست؟ فرمود از شصع نعل شما به شما نزدیکتر است که روایتش هم در یکی از این سالها خواندیم دهها روایت متعارض در آن هست مثل همین آیات آیات یک صبغهاش این است که کسی نمیتواند حرف بزند مگر به اذن خدا یک سلسله آیات مطلق است که ﴿کل نفس تجادل عن نفسها﴾ است ﴿یتساءلون﴾ هست ﴿یتلاومون﴾ هست ﴿و قفوهم انّهم مسئولون﴾ هست از آن طرف ﴿لایسئل عن ذنبه﴾ این آیات مطلق و مقید دارد مثبتاتاش نباید تقیید بشود مثبت و نافیاش باید تقیید بشود عین کار فقهی اگر بحث معاد یک وقتی به تعبیر ایشان روزی مردم یک عصر شد آنگاه نظیر همین صوم و صلاة عرضه میشود آدم میفهمد قبر یعنی چی بهشت یعنی چی جهنمی یعنی چی سؤال قبر یعنی چی تطایر کتب یعنی چی چطور انسان همین که مرد نفسش تمام شد این بهشت او به اندازه شصع نعل او به نزدیکتر است خیلیها بعد از گذشت احقابی تازه میفهمند که مردند این که مرده را تلقین میکنند میگویند بدان «ان الموت حقٌ» تنها برای عبرت تشییع کنندهها نیست خیلیها هم اصلاً نمیفهمند مردند میبینند اوضاع عوض شد کسانی را میبینند که نمیشناسند صحنهای هستند که نمیدانند اینجا کجاست من کجا آمدهام این ملقن به او میگوید نه تو مردی بدان از اینجا رفتی این حالتی که تو داری حالت موت است گذراندی «ان الموت حقٌ» تو مردی ما هم میمیریم دیگران هم میمیرند این امر ثابت است ما هم میآییم تو خودت خیال نکن که در دنیا هستی جایت عوض شده نه خیر از دنیا رفتی «ان الموت حقٌ و السؤال حقٌ» و اگر آمدند از تو سؤال کردند از ما هم سؤال میکنند خیلیها بعدها میفهمند که مردند سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در همان شبستان اول همین مسجد اعظم اولین بار این نصیحت را ما از ایشان شنیدیم بعد در روایات معاد یافتیم ایشان میفرمودند در آن بحث پایانی سالشان کسانی که با قلمشان با زبانشان سعی در ریختن آبروی دیگران دارند زبان درازی میکنند زبانشان در قیامت آنقدر دراز میشود که دیگران روی زبانشان پا میگذارند اینها را شما اگر برای یک دانشجو بگویید بالأخره یا میخندد یا اعتراض میکند ولی اگر مبادیاش را حل بکنید زبان درازی اینجا ممثل میشود به آنجا انسان به چه صورتی درمیآید مبانیاش را بگویید مبادیاش را بگویید کم کم باور میکند وگرنه این روایات را همین طور شما بخواهید نقل بکنید که اگر کسی زبان درازی کرد به آبروی مردم زبانش در معاد آنقدر دراز میشود که عابران روی زبان او پا میگذارند بعد میفرمودند که بسیاری از افرادند که در قیامت اگر از آنها سؤال بکنی پیغمبر شما کیست یادش نیست کیست خب الان بالأخره انسان چه عادل چه فاسق بالأخره نام مبارک حضرت رسول یادش است آن روز یادش نیست هر چه بگویند پیغمبر تو کیست میگوید نمیدانم کیست بعد از احقابی از عذاب اینها در روایات است تازه یادش میآید میگوید که نام مبارک حضرت یادش نمیآید اینقدر این معنی یادش میآید میگوید پیغمبر ما کسی بود که قرآن بر او نازل شد هنوز نام مبارک حضرت یادش نیست خب کسی که اهل نماز نبود در نماز شهادت نداد نام مبارک حضرت را نبرد این است مسئله معاد از پیچیدهترین مسائل است و قرآن کریم هم بعد از توحید بیشترین بها را به مسئله معاد داد و جریان یاد معاد سهم تعیین کننده در تزکیه نفس دارد برهان آیات سوره صاد هم این است که اینها که ﴿یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب﴾ چون معاد را فراموش کردند کسی که معاد به یادش باشد بداند در برابر هر کاری مسئول است و گناه سم است یقینا نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد خب این جریان که خلود هست یعنی چه ما خیال میکنیم انسان وقتی که مثل دنیاست اگر هزار نفر را کشت یا یک میلیون نفر را کشت باید یک میلیون سال بسوزد خب بس است دیگر چرا ابد بسوزد ما خیال میکنیم این از سوختن ابدی یعنی دوام زمانمند ابدی یا از آن طرف سؤال میشود که این بهشتیها خسته نمیشوند اینقدر تن پرورند آسایش دارند آرامش دارند غذا میخورند و تناول دارند و لذت میبرند آدم خسته نمیشود از زندگی یک نوع این سؤال برای این است که نظیر همان رویایی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده حالا این به عنوان یک احتمال در مسئله است در این تردیدی نیست که انسان قیامت همین انسان دنیایی است بدنی دارد عین این بدن روحی دارد عین این روح اما نظام حاکم آنجا با نظام حاکم اینجا فرق دارد آنجا روح به مقام ثبات میرسد نه سکون خستگی مال یک موجود متحرک است یک موجود متحرک زمانمند زمان دار یا متحرک است یا ساکن به هر حال خسته میشود اما اگر یک چیزی نه حرکت داشت نه سکون ثبات داشت نه سکون این خستگی ندارد الان این قواعد علمی این مطالب علمی مثلاً قاعدهای هست قاعده لاتؤاد حالا قاعده اعتباری است در مسائل فقه این اگر هزارها سال بماند این قاعده سر جایش است هیچ کس سؤال میکند این قاعده خسته نشد آخر قاعده خسته نشد مگر این ساکن است که خسته بشود نه متحرک است نه ساکن آنکه متحرک است یا ساکن بالأخره خسته میشود این همه قواعد علمی هر معلولی علت میخواهد مخصوصاً مسائل ریاضی مسائل ریاضی را یک کسی سئوال بکند این خسته نمیشود دو دو تا چهار تا همیشه دو دو تا چهار تا است خب خستگی مال ساکن یا متحرک است اما آنکه ثابت است ثابت نه ساکن است نه متحرک جان انسانی که برسد ﴿فأمّا ان کان من المقربین٭ فروح و ریحان و جنت نعیم﴾ این خسته نمیشود یا (معاذالله) برسد به جایی که ﴿نار الله الموقدة٭ التی تطلع علی الافئده﴾ این هم خسته نمیشود خستگی مال بدنه بدن است پس بنابراین نه آن سؤال درباره بهشتیها جا دارد که اینها میمانند خسته نمیشوند نه این سؤال درباره دوزخیان درباره دوزخ که سؤال کردند که خب بالأخره اینها یک میلیون نفر را کشتند یک میلیون سال بمانند چرا ابد؟ آن روایتی که مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) نقل کرده که پاسخش را از امام (سلام الله علیه) شنیدند به امام معصوم (سلام الله علیه) عرض کردند که این شخص در مدت عمرش مثلاً هفتاد سال یا صد سال صد سال معصیت کرد چرا به ابد گرفتار عذاب بشود فرمود به اینکه چون نیتش این بود که اگر تا ابد بماند معصیت بکند خب آن مخاطب کی بود و راضی شد دیگر نگفت زدنی بیانا مخاطبهای آنها گاهی مثل هشام ابن حکمند گاهی هشام ابن سالمند گاهی نظیر منصور ابن هازماند مرحوم کلینی نقل میکند که منصور ابن هازم آمده پیش امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد من در این احتجاجات توحیدی به اینها گفتم که خدا را که نمیشود با خلقش شناخت «ان الله سبحانه و تعالی اجل و أکرم من ان یعرف بخلقه بل الخلق یعرفون بالله» به عرض عقیده کرد فرمود من به اینها گفتم که شما میخواهید برهان اقامه کنید به وسیله خلق خدا را بشناسید خدا اجل از آن است که خلق معرف او باشند بلکه مردم را به وسیله خدا باید شناخت اول باید خدا شناس بود بعد مردم شناس فرمود بله این است بعد فرمود اینها را از کجا یاد گرفتید عرض کرد اینها علومی است که از محضر شما یاد گرفتیم نظیر آن جریان احتجاج با زراره اگر شاگردانی نظیر هشام ابن حکم هشام ابن سالم منصور ابن هازم اینها بودند خب ساکت میشدند اگر هم نه که حضرت این اسرار را نمیفرمود آن وقت تازه این سؤال پیش میآید که شما که در سایر احکام فقهیتان فرمودید قصد گناه گناه نیست اگر کسی قصد کرده که معصیت بکند معذب نیست تا معصیت نکرد چگونه قصد این شخص این است که اگر تا ابد بماند گناه بکند همین که قصد این را دارد عذاب ابدی دارد؟ تازه این طلیعه سؤال است آن وقت پاسخش این خواهد بود که این کفر و الحاد برای او ملکه شده است این به جایی رسیده است که صریحاً خدای سبحان به پیغمبر میفرماید ﴿وَ سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون﴾ خودشان هم به پیغمبرشان میگویند ﴿سواءٌ علینا أوعظْت ام لم تکن من الواعظین﴾ برای ما بی تفاوت است آن وقت این نفسی که به ملکه ثبات فساد رسید این ﴿نار الله الموقدة٭ الّتی تطلع علی الافئده﴾ تطلع منها ثابتاً دائماً لذا خستگی ندارد این تا این است شعله برانگیز است جای عوض شدن هم که نیست چون آنجا دیگر جای توبه و عمل صالح و اینها نیست اینها تازه یکی از احتمالات مسئله است ممکن است دهها احتمال باشد دهها روایت متعارض باشد منظور این است که اینها نمی از آن دریا است اینها میتواند فقط ساکت بکند یک طلبه را نه ساکن ساکن وقتی است که چند سال درباره معاد بحث بکند بنابراین اصل خلود مخصوصا ﴿خالدین فیها ابدا﴾ با این روایتی که مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) در رسائل نقل کرده با این تتمه یک کمی عطش را فرو مینشاند اما اینها سواد نیست اینها علم نیست اینها فقط آدم را مثل قرص مسکن است که یک کمی آدم را آرام میکند دیگر آنطور حمله بکند و اشکال بکند که این شخص صد سال گناه کرده چرا ابد بماند این نیست این فقط یک کمی آدم را آرام میکند ولی به هر تقدیر ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات والارض﴾.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
تاکنون نظری ثبت نشده است