- 735
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش دوم
- ویژگی های قیامت
- افرادی که مجازند در قیامت حرف بزنند
- قیامت محل تکوین است نه تشریع
- روز جزای کامل
- غفلت دنیایی، خسران اخروی
- دروغ دنیایی، صدق اخروی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعد از اینکه فرمود همه در قیامت جمع میشوند و قیامت روزی است که ﴿یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهود﴾ فرمود برای فرا رسیدن آن روز یک اجل و مدتی است و این مدت فرا میرسد وقتی فرا رسید احکامی برای آن روز مشخص است یکی از آن احکام این است که هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید منظور از این اذن اذن تکوینی خداست چون آن روز یعنی صحنه قیامت صحنه تشریع نیست که نیازی به حلال و حرام و وحی و نبوت داشته باشد زیرا روز جزاست نه روز عمل و اگر آنجا هم شریعت و حلال و حرام و وحی و نبوتی بود آن یک دنیای دیگری بود نه آخرت و آن هم احکامی داشت نه جزا و برای او هم جزای دیگر مقرر بود یعنی لازم میآمد که للمعاد معاداً و هکذا بنابراین آنجا سخن از تشریع و حلال و حرام نیست که چه کاری جایز است چه کاری جایز نیست فقط تکوین است و اگر تکوین شد بر اساس توحید افعالی یک چیزی در عالم واقع نمیشود مگر به اذن خدا در دنیا هم هیچ کس تکویناً سخن نمیگوید هیچ کس سخن نمیگوید مگر به اذن تکوینی خدا پس اینکه فرمود ﴿یوم یأت لا تکلم نفس الا باذنه﴾ این از مختصات قیامت نیست نظیر اینکه فرمود ﴿یوم لاتملک نفس لنفس شیئا والامر یومئذ لله﴾ یا فرمود ﴿یومئذ تعرضون لا تخفی منکم خافیه﴾ این تعبیرات مخصوص قیامت نیست زیرا در دنیا هم هیچ کس مالک حقیقی نیست مگر خدا و هیچ چیز از ذات اقدس إلاه مخفی نیست اینکه فرمود ﴿یومئذٍ تعرضون لاتخفی منکم خافیه﴾ نه یعنی در دنیا بعضی از امور مخفی است ولی در قیامت هیچ چیز برای خدا مخفی نیست چون در سورهٴ مبارکهٴ یونس قبلاً گذشت که هر کاری که وارد میشوید خدای سبحان شاهد است ﴿وَ ماتکون فی شأنٍ وَ ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عملٍ الا کنا علیکم شهوداً اذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد آن عمل بشوید ما شاهدیم و آیاتی از قبیل ﴿ان الله علی کل شیءٍ شهید﴾ ﴿انه بکل شیء بصیر﴾ ﴿ان الله بکل شیء علیم﴾ و مانند آن نشان میدهد که چیزی بر خدا مخفی نیست پس عقلاً و نقلاً چیزی بر خدا مخفی نیست و اختصاصی به آخرت ندارد منتها این معنی در آخرت برای همگان ظاهر میشود تفاوت اصلی دنیا و آخرت از نظر احکام در این است که این دنیا نظام تشریع است و در آخرت جا برای تشریع و حلال و حرام و احکام فقهی و اینها نیست آنجا روز جزاست نه روز عمل آنجا به کسی نمیگویند شما نماز بخوانید روزه بگیرید واجب را انجام بدهید مکه بروید آنجا جزای اعمال افراد را به آنها میدهند این یک فرق اساسی، فرق اساسی دیگر هم نسبت به توده مردم از نظر مسألهٴ معرفتی است بسیاری از مردم یا منکرند یا مؤمن به غیبند یا (معاذالله) اصل مسأله را نمیپذیرند یا اگر هم پذیرفتند برای اینها غیب است و اینها به عنوان ایمان به غیب قبول کردند ولی اوحدی از انسانها گذشته از اینکه اصل مسأله را قبول دارند برای آنها از سنخ ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب این ﴿یومنون بالغیب﴾ حداقل است نه معنایش این است که مومن باید به غیب ایمان بیاورد مومن باید به حقیقت ایمان بیاورد به خدای سبحان و اسمای حسنای الاهی و آنچه مربوط به وحی و نبوت و عصمت و رسالت و ولایت است و آنچه مربوط به بهشت و جهنم و صراط و تطایر کتب و انطاق جوارح و سایر مواقب قیامت است مومن باشد اما حالا به نحو ایمان به غیب یا به نحو ایمان به شهادت اگر چنانچه جزء اوحدی از انسانهای کامل بود خب این ایمانش از سنخ ایمان به شهادت است و اگر کسی دسترسی به آن مقام والا نداشت حداقلش همان ایمان به غیب است که ﴿یومنون بالغیب﴾ یعنی باید بداند که خدایی هست و قیامتی هست و بهشت و جهنمی هست اینها با چشم باطن قابل دیدن هست نه با چشم ظاهر این شخص که چشم باطن ندارد مشاهده بکند ولی باید از نظر علم حصولی یقین داشته باشد و ایمان داشته باشد و بپذیرد ولی اوحدی از انسانهای کامل مثل وجود مبارک حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) اینها هم نسبت به مبدأ ایمانشان ایمان به شهادت است برای اینکه فرمود «ما کنت اعبد ربا لم اره» «افاعبد ما لاٰ أریٰ» و مانند آن هم نسبت به معاد ایمانشان ایمان به شهادت است که فرمود «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» این «لوکشف الغطاء» همان طور که قبلاً ملاحظه فرمودید ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای من پردهای نیست بین من و قیامت پردهای نیست نه اینکه بین من و قیامت پرده هست اگر این پرده کنار برود یقینم افزوده نمیشود خب یقیناً اگر حجاب باشد و پرده باشد پرده و حجاب کنار برود یقیناً آن یقین کاملتر خواهد شد این ارشاد به نفی موضوع است یعنی آنچه که برای دیگران پرده است نسبت به دیگران پرده است برای من اصلاً پرده نیست این جریان که به معاد برمیگردد بازگشتش به این است که آن حضرت نسبت به معاد ایمان به شهادت دارد نه ایمان به غیب راجع به وحی و نبوت هم که همان خطبه قاصعه شاهد خوبی است که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیر المومنین (سلام الله علیهما) فرمود «انک تسمع ما اسمع و تریٰ ما اری الا انک لست بنبی و کلنک وزیر» آنچه را که من میبینم تو میبینی و آنچه را که من میشنوم تو میشنوی ولی تو پیامبر نیستی تو جانشین پیامبری پس نسبت به مبدأ و معاد و بین المبدأ والمعاد که محدود به وحی و رسالت است ایمان این بزرگوار و همچنین سایر اهل بیت (علیهم السلام) از سنخ ایمان به شهاده است اینها یومنون بالشهاده هستند نه ﴿یومنون بالغیب﴾ برای ماها از سنخ ﴿یومنون بالغیب﴾ است برخیها میدانند که غیب هست و بین آنها و بین غیب پردهای است که مشاهده نمیکنند و اینها ماورای پرده را فهمیدند و ایمان آوردند بعضیها فقط در اثر آن پرده این طرف را میبینند ﴿فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاة الدنیا٭ ذلک مبلغهم من العلم﴾ اینها به اندازه یک پول خردی از نظر معرفتی آگاهی دارند تا جلوی پرده را بینند اما این پرده حاجب بین دنیا و آخرت است نمیگذارد آنها آخرت را ببینند ماورای پرده جهان آخرت است اینها برایشان مطرح نیست آنگاه خدای سبحان با مرگ این پرده را کنار میزند فرمود این پرده را ما کنار زدیم حالا اینها درست است یا درست نیست ﴿أفسحر هذا أمْ انتم لاتبصرون﴾ نکته مهم در قرآن کریم این است که ما پرده را کنار زدیم اما شما باید بدانید که این پرده یک روپوشی بود روی چشم شما نه یک سرپوشی بود روی حقیقتها و واقعیتها واقعیت بی سرپوش است این یک، و این پرده را خودت بافتی و دوختی و آویختی این دو، این دو مطلب را باید بفهمیم ما پرده نینداختیم ندوختیم نیاویختیم خودت این پرده را درست کردی تلاش و کوشش انبیا این است که آدم پرده ندوزد پرده آویزان نکند جلوی چشم خودش را نبندد چشمش باز باشد وگرنه واقعیت هیچ پردهای ندارد در سورهٴ مبارکهٴ قاف ملاحظه بفرمایید تعبیر چیست آیه 21 به بعد سورهٴ مبارکهٴ قاف این است که ﴿و جاءت کل نفسٍ معها سائقٌ و شهیدٌ﴾ بعد این کسی که آمده است یک عدهای او را از پشت سوق میدهند هی میکنند و برخی هم شاهد اعمال اویند به آنها گفته میشود ﴿لقد کنت فی غفلةٍ من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدیدٌ﴾ یعنی این صحنهای که الان شما میبینید این تازه پیدا نشده این قبلاً هم بود تو غافل بودی غفلت نسبت به چیزی است که آن امر موجود باشد وگرنه نسبت به معدوم که نمیگویند مغفول اگر یک چیزی معدوم باشد نمیگویند من از آن غفلت کردم که اگر یک سنگی سر راه باشد انسان او را نبیند میگویند غفلت کردند و لغزیدند و افتادند اما اگر چیزی در راه نباشد که نمیگویند من غفلت کردم که فرمود آنچه که الان شما اینجا میبینید این موجود بود در دنیا هم با شما بود تو از این غافل بودی ﴿لقد کنت فی غفلة من هذا﴾ این صحنهای که الان میبینی این بود موجود بود تو غافل بودی این یک، و منشأ غفلت هم این پردهای بود که روی چشم خودت گذاشتی ما روی این واقع هیچ پردهای نگذاشتیم ﴿فکشفنا عنک﴾ نه عن هذا ﴿غطاءک﴾ نه غطائه ما پرده جلوی چشم خودت خودت گفتی پرده ندوز نیاویز نکن حالا انداختی خودت کنار بزن خب نزدی ما الان این پرده را کنار میزنیم البته این هزینه دارد اینطور نیست که به آسانی پرده را کنار بزنند مثل اینکه یک کسی عمداً ناپرهیزی بکند و چشم خودش را کور بکند و نبیند خب او را بینا میکنند نشانش میدهند اما با جراحی بینایش میکنند اینطور نیست که به آسانی چشم به او بدهند که تا یک کوری را بینا بکنند مدتها باید درد بکشد اینطور نیست که آسان پرده کنار برود که فرمود این موجود بود تو غافل بودی منشأ غفلت هم پرده بود پرده مال خودت بود روی چشم خودت گذاشتی این پرده مال خودت است ﴿فکشفنا عنک غطاءک﴾ حالا که این کار را کردیم ﴿فبصرک الیوم حدید﴾ باصره تو امروز حدت دارد تیزبین است خیلی جا را میبیند خیلی چیزها میبیند خب آنها که حدید البصر بودند در این دنیا هم میگفتند که «ما کنت اعبد ربا لم اره» آنها که اعمی بودند اینها روی خودشان پرده آویختند جریان تکلم از این قبیل است جریان ﴿یومئذٍ تعرضون لا تخفی منکم خافیه﴾ از این قبیل است ﴿لا تملک نفس لنفس شیئاً والامر یومئذ لله﴾ از این قبیل است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت ﴿یرون العذاب ان القوة لله جمیعا﴾ از همین قبیل است بر اساس توحید افعالی فرقی بین دنیا و آخرت نیست که در دنیا (معاذالله) بعضی از کارها به عهده خدا نباشد ولی در آخرت همه کاره خداست بلکه در دنیا و در آخرت و بین دنیا و آخرت یعنی برزخ او رب العالمین است منتها از نظر نظام تشریع یک حلال و حرامی است یک مسئولیتی است مخصوص دنیا به انسان فرصت میدهند که اطاعت کند با میل خود بیراهه نرود راه کسی را هم نبندد بنابراین آنچه که گفته شد ﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه﴾ این در حقیقت در قیامت ظرف ظهور این حقیقت است نه حدوث این حقیقت مثل سایر مطالب مسأله بعدی آن است که حالا اینها که میخواهند حرف بزنند چه میگویند در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که اینها در یک مقطعی دهانشان بسته است اجازه حرف زدن ندارند و یا سؤال هم از اینها نمیشود سؤال اعتراض آمیز برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ در یک مقطع دیگر از آنها سؤال میشود قبل از اینکه به این صورت در بیایند ﴿وقفوهم انهم مسئولون﴾ در یک موقفی ﴿الیوم نختم علی افواههم وتکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم﴾ در یک مقطع دیگر نه ختم بر افواه نیست السنه شهادت میدهد حالا یا با دهان بسته زبان شهادت میدهد چون فرق است بین بستن دهان و شهادت دادن زبان یا نه نیازی به آن تکلم مرحوم امین الاسلام و دیگری نیست که با دهان بسته زبانشان بیرون میآید و شهادت میدهد یا نه دهان باز میشود و زبان شهادت میدهد این در اثر تعدد موقف اینها همین است ولی بالأخره بستن و باز شدن به امر خداست و به اذن الاهی است این یک، حالا که میخواهند حرف بزنند یک وقتی دروغ میگوید که دروغ گفتن او عین صدق است یک وقت هم راست میگوید آنجا که دروغ میگوید راست است آنجا هم که راست میگوید راست است چون قیامت ظرفی نیست که خلاف در او راه داشته باشد قیامت ظرف ظهور حق است آنجا که دروغ میگوید دروغ گفتن او صدق است یعنی چه؟ یعنی بتها احضار میشوند این یک، بتکده ظاهر میشود بت فروش و بت تراش همه حاضرند سه، خرید و فروش بتها هم مجسم میشود چهار، بت پرستی او هم مشخص است که دارد در برابر بت خضوع میکند چون اعمال ﴿وَ من یعمل مثقال ذرة شراً یره﴾ همه اینها را میبیند بعد از اینها سؤال میکنند که چرا شما بتها را میپرستیدید اینها سوگند یاد میکنند که ما بت پرست نبودیم با اینکه بت و بت پرستی و همه اینها حاضر است و همه را میبینند اما میگوید ﴿ما کنا مشرکین﴾ ما بت پرست نبودیم این حرف حق است این حرف صدق است یعنی چه؟ انسان در دنیا که زندگی میکند زمام حرفش در اختیار خودش است و در اختیار دهانش هر چه میخواهد بگوید میگوید میخواهد راست بگوید میخواهد دروغ بگوید زبان انسان در دنیا در اختیار خود انسان است میخواهد راست بگوید میخواهد دروغ بگوید میخواهد بد بگوید اما در قیامت این زبان در اختیار آن ملکات و عقاید و اخلاق و اعمال قبلی اوست هر چه آنها دستور دادند آنها بودند این زبان شروع میکند به حرف زدن به میل خود آدم نیست سر اینکه این زبان آدم را رسوا میکند یا اعضا و جوارح آدم را رسوا میکنند بر این است که و انسان هم به این اعضا و جوارح میگوید ﴿لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء﴾ این است که زمام این اعضا و جوارح و زبان به دست آن عقاید و اخلاق و اعمالی است که در دنیا انجام میدادند در دنیا یک آدم دروغگوی خلافکار این دروغ گفتن برای او ملکه شد حالا دروغگو بخواهد حرف بزند باید دروغ بگوید دیگر این در دنیا حق را باطل کرد صدق را کذب کرد ﴿اذ نسویکم برب العالمین﴾ دامنگیر او بود الله را گذاشته کنار و بتها را میپرستید و خدای سبحان به وسیله انبیا فرمود آخر ﴿لم تعبدون ما لا یسمعون لایملکون نفعا و لا ضرا لمن تعبدون ما تنهتون﴾ آخر این که دست تراش خود شماست چرا میپرستید این عمری دروغ گفت ملکهٴ کذب خلق کذب رفتار و گفتار کذب این سخنگوی رسمی است خب ملکه کذب اگر بخواهد حرف بزند غیر از دروغ چیز دیگر نیست و دروغ گفتن او حق است او اگر راست بگوید جای تعجب است برای تنزیل یک انسان بد دهان فحاش در خواب وقتی حرف بزند باز هم بد دهانی میکند دیگر یک انسان مؤدب ادیب فاضل با حیا در خواب هم بخواهد حرف بزند حرفهایش هم حساب شده است در خواب که انسان حرف میزند زبان در اختیار آن ملکات و اخلاق و اعمال گذشته است نه در اختیار خود شخص خود شخص که خواب است اصلاً متوجه نیست که چه میگوید هر چه ملکات داشت اخلاق داشت اعمال داشت آنها زمام زبان او را رهبری میکنند یک انسان بد دهان فحاش وقتی در خواب هم حرف میزند باز فحش میدهد یک انسان دروغگو در قیامت هم که بخواهد حرف بزند باز هم دروغ میگوید در این در سورهٴ مبارکهٴ انعام گذشت که دروغ گفتن آنها عین صدق قیامت است چون آن روز یعنی قیامت جا برای دروغ نیست اصلاً در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیه 22 به بعد این است ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً ثم نقول للذین أشرکوا این شرکاؤکم الذین کنتم تزعمون٭ ثم لم تکن فتنتهم﴾ این فتنه یعنی ترفند آنها ﴿الا ان قالوا والله ربنا ما کنا مشرکین﴾ ما اصلاً مشرک نبودیم اینکه بتها را میبیند بت پرستی را میبیند از کی بت خرید میبیند چهطوری دارد در برابر بت خضوع میکند همه اینها مجسم میشود دیگر ﴿وَ من یعمل مثقال ذرة شراً یره﴾ در چنین فضا و جوی میگوید ما که مشرک نیستیم این حرف از یک کسی که ملکه کذب دارد این حرف مطابق با آن ملکه است البته از نظر واقع این حرف دروغ است که ذات اقدس إلاه به رسولش فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ از این موقف که گذشتند از این پرده و این صحنه که به در آمدند وارد یک مقطع و موقف دیگر میشوند که اوضاع دگرگون خواهد بود آنجا ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر﴾ یا افراد متعددند یا بر اساس تعدد مواقف احکام فرق میکند در نتیجه که اصل ﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه﴾ این بر اساس توحید افعالی اختصاصی به دنیا و آخرت ندارد در هر دو نشئه است در قیامت چون نظام نظام تشریع نیست تا وقتی سخن بگویند جز حق نمیگویند سوم حق بودن روی تحلیل نسبت به انسان دروغگو این است که او دروغ میگوید او اگر راست بگوید خلاف کرده است او نیست چهارم وقتی این صحنه گذشت یعنی این ملکه رخت بربست برای کسانی که راسخ نشده باشد آنچنان و مقوم وجودی آنها نشده باشد و قابل زوال باشد در یک مقطع دیگری اعتراف بکند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر﴾ که این اختلاف آیات یا به اختلاف مواقف برمیگردد یا نه به اختلاف افراد و اشخاص برمیگردد
سؤال: ... جواب: نه یک کسی که کذب ملکه او شد این درونش با این ظاهر میشود آن وقت ذات اقدس إلاه به رسولش میفرماید که این دروغی که او دارد میگوید برابر ملکات نفسانی اوست میخواهد از ملکات نفسانیشان باخبر بشوید وگرنه متن عمل که حاضر است این چرا میگوید ﴿ما کنا مشرکین﴾ اینچنین نیست که معبودهایشان نیاید نه معبود و عابد هر دو میآیند ﴿انکم وَ مٰا تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾ هر دو هم وارد جهنم میشوند هم آن سنگها که معبودین اینها بودند هم این عابدان کلاهما فی النارند فرمود آن انتم یا ﴿انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾ شما حصبای جهنمید سنگریزه جهنمید اما در چنین فضایی میگوید ﴿ما کنا مشرکین﴾
سؤال: ... جواب: نه او که نمیخواهد سؤال بکند چون ﴿لایسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ نسبت به آن واقعیتهای بعدی دروغ میگوید خدا هم فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم﴾ ببین چطور دارند دروغ میگویند اما این با ﴿قالوا صوابا﴾ سازگار است برای اینکه اینکه گفته میشد ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرّحمان و قال صوابا﴾ آن وقت اگر کسی بپرسد آن ﴿وَ قال صوابا﴾ با این کذب چطور جور درمیآید این توجیه شد همین است این کذب هست خود خدای سبحان هم به رسولش فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم﴾ اما همین کذب نسبت به کسی که ملکه نفسانی او دروغگویی است صواب است خطا نیست یک آدم دروغگو وقتی در خواب حرف میزند صوابش در این است که دروغ بگوید دیگر یعنی مطابق با واقعش همین است دیگر «ینزه من الفوز ما فیه» از کوزه برون تراود آنچه که در اوست همین است خب پس
سؤال: ... جواب: اصل در آن مقطع هر کس اگر حرف میزند باید مطابق با واقع باشد واقعیت او همان است میبینید منافقین آمدند گفتند ما معتقدیم که تو پیغمبری خدا فرمود ببین چطور دروغ میگویند اینها از اعتقاد خودشان خبر دادند با اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر است دیگر ﴿قالوا نشهد انک لرسول الله﴾ خدای سبحان فرمود ﴿والله یشهد ان المنافقین لکاذبون﴾ اینها دروغ میگویند چون آنها که از رسالت پیغمبر خبر نمیدهند از عقیده خود خبر میدهند این آن نزاع معروف در مطول باید یادتان باشد که معیار خبر واقع است یا معتقد مخاطب آن یک مشکل علمی دارد که با این راه باید حل بشود و آن این است که اینها از واقع خبر نمیدهند از معتقد خود خبر میدهند و معتقد اینها این نیست لذا خدا فرمود اینها دارند دروغ میگویند اگر کسی منافق باشد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بگوید که من عقیدهام این است که شما پیغمبرید این دروغ میگوید برای اینکه مخبر عنه او عقیده است و عقیدهاش که این نیست اگر در سورهٴ مبارکهٴ المنافقون ذات اقدس إلاه بعد از نقل حرف منافقان به پیغمبر فرمود ببین اینها چطور دارند دروغ میگویند این است آیه اول سورهٴ مبارکهٴ منافقون این است ﴿اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله﴾ مثل اینکه ما در اذان در اقامه در نماز شهادت به رسالت میدهیم شهادتین یعنی چه؟ یعنی ما معتقدیم که وجود مبارک آن حضرت پیغمبر است از اعتقادمان داریم خبر میدهیم منافقین آمدن گفتند عقیده ما این است که شما پیغمبرید ﴿نشهد انک لرسول الله﴾ آنگاه خدای سبحان دو مطلب را فرمود ١ ـ ﴿والله یعلم انک لرسوله﴾ بله تو مسلماً پیغمبر خدائی اما ﴿والله یشهد ان المنافقین لکاذبون﴾ اینها دروغ میگویند آنها که نیامدند درباره رسالت تو خبر بدهند که اینها آمدند به تو گزارش بدهند که ما معتقدیم که تو پیغمبری خب دارند دروغ میگویند دیگر اینها از عقیدهشان خبر دادند نه از رسالت تو اگر کسی بگوید ﴿انک لرسول الله﴾ خب بله قضیة صادقه اما اگر یک منافقی بگوید «انی اشهد انک رسول الله» این یک قضیهٴ کاذبه است برای اینکه از عقیده خود خبر میدهد و عقیده او این نیست لذا خدای سبحان اول رسالت حضرت را تثبیت کرد فرمود تو یقیناً پیغمبری حرفی در آن نیست اما اینها هم یقیناً دروغ میگویند ﴿والله یشهد ان المنافقین لکاذبون﴾ جمله اسمیه با ان با لام با این تاکیدهای گوناگون اینها که از واقعیت خبر ندادند اینها از درون خودشان خبر دادند و درونشان این نیست آنجا که خدای سبحان میفرماید ﴿و قال صوابا﴾ اگر یک مشرکی بگوید ما مشرک نبودیم چون عمری را به دروغ گذرانده این قول او مطابق با همان واقعیتی است که دارد این قول قول صواب است این یک نسبت به اصل واقعیت خب خلاف است دیگر این دروغ است دیگر ذات اقدس إلاه فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم﴾ ببین چطور اینها دارند دروغ میگویند این ببین چطور دارند دروغ میگویند یعنی ببین چگونه ما درون اینها را درآوردیم کند و کاو کردیم ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم﴾ اینها که در درون دلشان آن خلاف را نهادینه کردند خیال کردند ما کند و کاو نمیکنیم ما نبش قبر میکنیم همه اینها را درمیآوریم ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم﴾ نه خیر ما ضغن و کینه و حسد و بیماریهایشان را درمیآوریم وقتی درآوردیم میشود حرف درست دیگر این میشود قول صواب به هر تقدیر یا از این راه قابل حل است یا از راه اختلاف موقف قابل حل است یا از راه اختلاف اشخاص حالا چون در آستانه اذانیم این روایتی را که دیروز وعده کردیم بخوانیم شاید فردا به نقل این روایت موفق نشویم این روایتی که مربوط به البته این بحث یوم ﴿یأت لاتکلم نفس الا باذنه﴾ هنوز تمام نشده اما حالا این روایت را شاید فردا این کتاب را نتوانیم بیاوریم این را بخوانیم در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق تصحیح مرحوم محقق بزرگوار غفاری (قدس الله روحه الشریف) که عمر طولانی در خدمت کتاب و سنت بود حشرش با انبیا و اولیا باشد انشاء الله همین کتاب توحیدی که با تصحیح ایشان چاپ شده است در آن مکتبة الصدوق صفحه 356 زیر مجموعه باب السعادة و الشقاوة حدیث سوم آن است که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل میکند «عن الفضل بن شاذان عن محمد بن ابی عمیر قال سئلت أبا الحسن موسی بن جعفر (علیهم السلام) عن معنی قول رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الشقی من شقی فی بطن امه والسعید من سعد فی بطن امه» این حدیث یعنی چه حدیث از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است ابن ابیعمیر از وجود مبارک امام ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) سؤال میکنند خب این که با اصول سازگار نیست کسی در رحم مادرش شقاوتش رقم خورده باشد این دیگر بوی جبر میدهد فرمود معنایش این است «الشقی من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء» معنای حدیث این است که کسی در رحم مادر هست خدای سبحان میداند با اینکه این میتواند بیراهه برود دوستان بدی هم دارد او را به بیراهه دعوت کردند اما این راه خوب را طی میکند «سیعمل أعمال السعداء» آن دیگری با اینکه میتواند راه خوب برود خیلی از دوستان او هم راه خوب رفتند او را هم دعوت به راه خوب کردند اما او عالماً عامداً به سوء اختیار خود آن راه خیر را بسته به طرف راه شر رفته آن یکی «سیعمل اعمال الاشقیاء» این یکی «سیعمل اعمال السعداء» بعد ابن ابی عمیر از وجود مبارک ابی ابراهیم (سلام الله علیه) سؤال میکند که خب پس «اعملوا فکلٌ میسر لما خلق له» چه میشود معلوم میشود هر کسی برای چیز خاصی خلق شد فرمود نه همه برای یک چیز معین خلق شدند این «اعملوا فکل میسر لما خلق له» هم بوی جبر میدهد برای بعضیها یعنی هر کسی برای کار خاصی خلق شده فرمود نه اعملوا کار خیر انجام بدهید چون همه شما برای آن که خلق شدید وسیله خوب دارید فقال (سلام الله علیه) معنایش این است که «ان الله عزوجل خلق الجن والانس لیعبدوه و لم یخلقهم لیعصوه و ذلک قوله عزوجل و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» پس «فکل خلقوا لعبادته سبحانه و تعالی» این یک، بعد فرمود اعملوا چرا؟ چون برای آن هدفی که خلق شدید وسیله دارید «فکلٌ میسر لما خلق له» یعنی همه شما برای آن هدف آمادهاید نه اینکه هر کسی یک هدف خاصی دارد برای او آنها البته آن اهداف جزئیه است که زیر مجموعه صراط کل است یک کسی راه فرهنگی میرود یک کسی راه کشاورزی میرود یک کسی دامداری میرود همه موحدانه و مسلمانه کار میکنند این فروع جزئی مطلب است از نظر جهانبینی و عقیده فرمود همه شما برای توحید خلق شدید یک، و راه توحید و توحّد شما هم آسان است دو، «فیسر کلاً لما خلق له» همه برای توحید خلق شدند راه توحید را هم سهل کرده پس «اعملوا فکلٌ میسر لما خلق له ... فالویل لمن استحب العمیٰ علی الهدی» وای به حال کسی که کوری را بر هدایت ترجیح بدهد کوری یک امر تحمیلی است بیراهه رفتن است آن جاده خاکی رفتن است فرمود این جاده صاف که میسر است برای شما آسان است طی کنید خب این را میگویند عدل قرآن کریم که امروز یعنی هشتم ذیحجه امور این ذوات مقدس را حل میکردند در بحث صبح هم به عرض آن آقایان رساندیم آنهایی که جلسه روضه دارند و اشک میریزند حشرشان با اهل بیت باشد آنهایی هم که درس و بحث دارند آنها هم حشرشان با اهل بیت است همه اینها نور است و ثواب همه اینها به پیشگاه اهل بیت مخصوصاً ائمه بقیع (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اهدا میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- ویژگی های قیامت
- افرادی که مجازند در قیامت حرف بزنند
- قیامت محل تکوین است نه تشریع
- روز جزای کامل
- غفلت دنیایی، خسران اخروی
- دروغ دنیایی، صدق اخروی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعد از اینکه فرمود همه در قیامت جمع میشوند و قیامت روزی است که ﴿یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهود﴾ فرمود برای فرا رسیدن آن روز یک اجل و مدتی است و این مدت فرا میرسد وقتی فرا رسید احکامی برای آن روز مشخص است یکی از آن احکام این است که هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید منظور از این اذن اذن تکوینی خداست چون آن روز یعنی صحنه قیامت صحنه تشریع نیست که نیازی به حلال و حرام و وحی و نبوت داشته باشد زیرا روز جزاست نه روز عمل و اگر آنجا هم شریعت و حلال و حرام و وحی و نبوتی بود آن یک دنیای دیگری بود نه آخرت و آن هم احکامی داشت نه جزا و برای او هم جزای دیگر مقرر بود یعنی لازم میآمد که للمعاد معاداً و هکذا بنابراین آنجا سخن از تشریع و حلال و حرام نیست که چه کاری جایز است چه کاری جایز نیست فقط تکوین است و اگر تکوین شد بر اساس توحید افعالی یک چیزی در عالم واقع نمیشود مگر به اذن خدا در دنیا هم هیچ کس تکویناً سخن نمیگوید هیچ کس سخن نمیگوید مگر به اذن تکوینی خدا پس اینکه فرمود ﴿یوم یأت لا تکلم نفس الا باذنه﴾ این از مختصات قیامت نیست نظیر اینکه فرمود ﴿یوم لاتملک نفس لنفس شیئا والامر یومئذ لله﴾ یا فرمود ﴿یومئذ تعرضون لا تخفی منکم خافیه﴾ این تعبیرات مخصوص قیامت نیست زیرا در دنیا هم هیچ کس مالک حقیقی نیست مگر خدا و هیچ چیز از ذات اقدس إلاه مخفی نیست اینکه فرمود ﴿یومئذٍ تعرضون لاتخفی منکم خافیه﴾ نه یعنی در دنیا بعضی از امور مخفی است ولی در قیامت هیچ چیز برای خدا مخفی نیست چون در سورهٴ مبارکهٴ یونس قبلاً گذشت که هر کاری که وارد میشوید خدای سبحان شاهد است ﴿وَ ماتکون فی شأنٍ وَ ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عملٍ الا کنا علیکم شهوداً اذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد آن عمل بشوید ما شاهدیم و آیاتی از قبیل ﴿ان الله علی کل شیءٍ شهید﴾ ﴿انه بکل شیء بصیر﴾ ﴿ان الله بکل شیء علیم﴾ و مانند آن نشان میدهد که چیزی بر خدا مخفی نیست پس عقلاً و نقلاً چیزی بر خدا مخفی نیست و اختصاصی به آخرت ندارد منتها این معنی در آخرت برای همگان ظاهر میشود تفاوت اصلی دنیا و آخرت از نظر احکام در این است که این دنیا نظام تشریع است و در آخرت جا برای تشریع و حلال و حرام و احکام فقهی و اینها نیست آنجا روز جزاست نه روز عمل آنجا به کسی نمیگویند شما نماز بخوانید روزه بگیرید واجب را انجام بدهید مکه بروید آنجا جزای اعمال افراد را به آنها میدهند این یک فرق اساسی، فرق اساسی دیگر هم نسبت به توده مردم از نظر مسألهٴ معرفتی است بسیاری از مردم یا منکرند یا مؤمن به غیبند یا (معاذالله) اصل مسأله را نمیپذیرند یا اگر هم پذیرفتند برای اینها غیب است و اینها به عنوان ایمان به غیب قبول کردند ولی اوحدی از انسانها گذشته از اینکه اصل مسأله را قبول دارند برای آنها از سنخ ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب این ﴿یومنون بالغیب﴾ حداقل است نه معنایش این است که مومن باید به غیب ایمان بیاورد مومن باید به حقیقت ایمان بیاورد به خدای سبحان و اسمای حسنای الاهی و آنچه مربوط به وحی و نبوت و عصمت و رسالت و ولایت است و آنچه مربوط به بهشت و جهنم و صراط و تطایر کتب و انطاق جوارح و سایر مواقب قیامت است مومن باشد اما حالا به نحو ایمان به غیب یا به نحو ایمان به شهادت اگر چنانچه جزء اوحدی از انسانهای کامل بود خب این ایمانش از سنخ ایمان به شهادت است و اگر کسی دسترسی به آن مقام والا نداشت حداقلش همان ایمان به غیب است که ﴿یومنون بالغیب﴾ یعنی باید بداند که خدایی هست و قیامتی هست و بهشت و جهنمی هست اینها با چشم باطن قابل دیدن هست نه با چشم ظاهر این شخص که چشم باطن ندارد مشاهده بکند ولی باید از نظر علم حصولی یقین داشته باشد و ایمان داشته باشد و بپذیرد ولی اوحدی از انسانهای کامل مثل وجود مبارک حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) اینها هم نسبت به مبدأ ایمانشان ایمان به شهادت است برای اینکه فرمود «ما کنت اعبد ربا لم اره» «افاعبد ما لاٰ أریٰ» و مانند آن هم نسبت به معاد ایمانشان ایمان به شهادت است که فرمود «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» این «لوکشف الغطاء» همان طور که قبلاً ملاحظه فرمودید ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای من پردهای نیست بین من و قیامت پردهای نیست نه اینکه بین من و قیامت پرده هست اگر این پرده کنار برود یقینم افزوده نمیشود خب یقیناً اگر حجاب باشد و پرده باشد پرده و حجاب کنار برود یقیناً آن یقین کاملتر خواهد شد این ارشاد به نفی موضوع است یعنی آنچه که برای دیگران پرده است نسبت به دیگران پرده است برای من اصلاً پرده نیست این جریان که به معاد برمیگردد بازگشتش به این است که آن حضرت نسبت به معاد ایمان به شهادت دارد نه ایمان به غیب راجع به وحی و نبوت هم که همان خطبه قاصعه شاهد خوبی است که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیر المومنین (سلام الله علیهما) فرمود «انک تسمع ما اسمع و تریٰ ما اری الا انک لست بنبی و کلنک وزیر» آنچه را که من میبینم تو میبینی و آنچه را که من میشنوم تو میشنوی ولی تو پیامبر نیستی تو جانشین پیامبری پس نسبت به مبدأ و معاد و بین المبدأ والمعاد که محدود به وحی و رسالت است ایمان این بزرگوار و همچنین سایر اهل بیت (علیهم السلام) از سنخ ایمان به شهاده است اینها یومنون بالشهاده هستند نه ﴿یومنون بالغیب﴾ برای ماها از سنخ ﴿یومنون بالغیب﴾ است برخیها میدانند که غیب هست و بین آنها و بین غیب پردهای است که مشاهده نمیکنند و اینها ماورای پرده را فهمیدند و ایمان آوردند بعضیها فقط در اثر آن پرده این طرف را میبینند ﴿فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاة الدنیا٭ ذلک مبلغهم من العلم﴾ اینها به اندازه یک پول خردی از نظر معرفتی آگاهی دارند تا جلوی پرده را بینند اما این پرده حاجب بین دنیا و آخرت است نمیگذارد آنها آخرت را ببینند ماورای پرده جهان آخرت است اینها برایشان مطرح نیست آنگاه خدای سبحان با مرگ این پرده را کنار میزند فرمود این پرده را ما کنار زدیم حالا اینها درست است یا درست نیست ﴿أفسحر هذا أمْ انتم لاتبصرون﴾ نکته مهم در قرآن کریم این است که ما پرده را کنار زدیم اما شما باید بدانید که این پرده یک روپوشی بود روی چشم شما نه یک سرپوشی بود روی حقیقتها و واقعیتها واقعیت بی سرپوش است این یک، و این پرده را خودت بافتی و دوختی و آویختی این دو، این دو مطلب را باید بفهمیم ما پرده نینداختیم ندوختیم نیاویختیم خودت این پرده را درست کردی تلاش و کوشش انبیا این است که آدم پرده ندوزد پرده آویزان نکند جلوی چشم خودش را نبندد چشمش باز باشد وگرنه واقعیت هیچ پردهای ندارد در سورهٴ مبارکهٴ قاف ملاحظه بفرمایید تعبیر چیست آیه 21 به بعد سورهٴ مبارکهٴ قاف این است که ﴿و جاءت کل نفسٍ معها سائقٌ و شهیدٌ﴾ بعد این کسی که آمده است یک عدهای او را از پشت سوق میدهند هی میکنند و برخی هم شاهد اعمال اویند به آنها گفته میشود ﴿لقد کنت فی غفلةٍ من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدیدٌ﴾ یعنی این صحنهای که الان شما میبینید این تازه پیدا نشده این قبلاً هم بود تو غافل بودی غفلت نسبت به چیزی است که آن امر موجود باشد وگرنه نسبت به معدوم که نمیگویند مغفول اگر یک چیزی معدوم باشد نمیگویند من از آن غفلت کردم که اگر یک سنگی سر راه باشد انسان او را نبیند میگویند غفلت کردند و لغزیدند و افتادند اما اگر چیزی در راه نباشد که نمیگویند من غفلت کردم که فرمود آنچه که الان شما اینجا میبینید این موجود بود در دنیا هم با شما بود تو از این غافل بودی ﴿لقد کنت فی غفلة من هذا﴾ این صحنهای که الان میبینی این بود موجود بود تو غافل بودی این یک، و منشأ غفلت هم این پردهای بود که روی چشم خودت گذاشتی ما روی این واقع هیچ پردهای نگذاشتیم ﴿فکشفنا عنک﴾ نه عن هذا ﴿غطاءک﴾ نه غطائه ما پرده جلوی چشم خودت خودت گفتی پرده ندوز نیاویز نکن حالا انداختی خودت کنار بزن خب نزدی ما الان این پرده را کنار میزنیم البته این هزینه دارد اینطور نیست که به آسانی پرده را کنار بزنند مثل اینکه یک کسی عمداً ناپرهیزی بکند و چشم خودش را کور بکند و نبیند خب او را بینا میکنند نشانش میدهند اما با جراحی بینایش میکنند اینطور نیست که به آسانی چشم به او بدهند که تا یک کوری را بینا بکنند مدتها باید درد بکشد اینطور نیست که آسان پرده کنار برود که فرمود این موجود بود تو غافل بودی منشأ غفلت هم پرده بود پرده مال خودت بود روی چشم خودت گذاشتی این پرده مال خودت است ﴿فکشفنا عنک غطاءک﴾ حالا که این کار را کردیم ﴿فبصرک الیوم حدید﴾ باصره تو امروز حدت دارد تیزبین است خیلی جا را میبیند خیلی چیزها میبیند خب آنها که حدید البصر بودند در این دنیا هم میگفتند که «ما کنت اعبد ربا لم اره» آنها که اعمی بودند اینها روی خودشان پرده آویختند جریان تکلم از این قبیل است جریان ﴿یومئذٍ تعرضون لا تخفی منکم خافیه﴾ از این قبیل است ﴿لا تملک نفس لنفس شیئاً والامر یومئذ لله﴾ از این قبیل است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت ﴿یرون العذاب ان القوة لله جمیعا﴾ از همین قبیل است بر اساس توحید افعالی فرقی بین دنیا و آخرت نیست که در دنیا (معاذالله) بعضی از کارها به عهده خدا نباشد ولی در آخرت همه کاره خداست بلکه در دنیا و در آخرت و بین دنیا و آخرت یعنی برزخ او رب العالمین است منتها از نظر نظام تشریع یک حلال و حرامی است یک مسئولیتی است مخصوص دنیا به انسان فرصت میدهند که اطاعت کند با میل خود بیراهه نرود راه کسی را هم نبندد بنابراین آنچه که گفته شد ﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه﴾ این در حقیقت در قیامت ظرف ظهور این حقیقت است نه حدوث این حقیقت مثل سایر مطالب مسأله بعدی آن است که حالا اینها که میخواهند حرف بزنند چه میگویند در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که اینها در یک مقطعی دهانشان بسته است اجازه حرف زدن ندارند و یا سؤال هم از اینها نمیشود سؤال اعتراض آمیز برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ در یک مقطع دیگر از آنها سؤال میشود قبل از اینکه به این صورت در بیایند ﴿وقفوهم انهم مسئولون﴾ در یک موقفی ﴿الیوم نختم علی افواههم وتکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم﴾ در یک مقطع دیگر نه ختم بر افواه نیست السنه شهادت میدهد حالا یا با دهان بسته زبان شهادت میدهد چون فرق است بین بستن دهان و شهادت دادن زبان یا نه نیازی به آن تکلم مرحوم امین الاسلام و دیگری نیست که با دهان بسته زبانشان بیرون میآید و شهادت میدهد یا نه دهان باز میشود و زبان شهادت میدهد این در اثر تعدد موقف اینها همین است ولی بالأخره بستن و باز شدن به امر خداست و به اذن الاهی است این یک، حالا که میخواهند حرف بزنند یک وقتی دروغ میگوید که دروغ گفتن او عین صدق است یک وقت هم راست میگوید آنجا که دروغ میگوید راست است آنجا هم که راست میگوید راست است چون قیامت ظرفی نیست که خلاف در او راه داشته باشد قیامت ظرف ظهور حق است آنجا که دروغ میگوید دروغ گفتن او صدق است یعنی چه؟ یعنی بتها احضار میشوند این یک، بتکده ظاهر میشود بت فروش و بت تراش همه حاضرند سه، خرید و فروش بتها هم مجسم میشود چهار، بت پرستی او هم مشخص است که دارد در برابر بت خضوع میکند چون اعمال ﴿وَ من یعمل مثقال ذرة شراً یره﴾ همه اینها را میبیند بعد از اینها سؤال میکنند که چرا شما بتها را میپرستیدید اینها سوگند یاد میکنند که ما بت پرست نبودیم با اینکه بت و بت پرستی و همه اینها حاضر است و همه را میبینند اما میگوید ﴿ما کنا مشرکین﴾ ما بت پرست نبودیم این حرف حق است این حرف صدق است یعنی چه؟ انسان در دنیا که زندگی میکند زمام حرفش در اختیار خودش است و در اختیار دهانش هر چه میخواهد بگوید میگوید میخواهد راست بگوید میخواهد دروغ بگوید زبان انسان در دنیا در اختیار خود انسان است میخواهد راست بگوید میخواهد دروغ بگوید میخواهد بد بگوید اما در قیامت این زبان در اختیار آن ملکات و عقاید و اخلاق و اعمال قبلی اوست هر چه آنها دستور دادند آنها بودند این زبان شروع میکند به حرف زدن به میل خود آدم نیست سر اینکه این زبان آدم را رسوا میکند یا اعضا و جوارح آدم را رسوا میکنند بر این است که و انسان هم به این اعضا و جوارح میگوید ﴿لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء﴾ این است که زمام این اعضا و جوارح و زبان به دست آن عقاید و اخلاق و اعمالی است که در دنیا انجام میدادند در دنیا یک آدم دروغگوی خلافکار این دروغ گفتن برای او ملکه شد حالا دروغگو بخواهد حرف بزند باید دروغ بگوید دیگر این در دنیا حق را باطل کرد صدق را کذب کرد ﴿اذ نسویکم برب العالمین﴾ دامنگیر او بود الله را گذاشته کنار و بتها را میپرستید و خدای سبحان به وسیله انبیا فرمود آخر ﴿لم تعبدون ما لا یسمعون لایملکون نفعا و لا ضرا لمن تعبدون ما تنهتون﴾ آخر این که دست تراش خود شماست چرا میپرستید این عمری دروغ گفت ملکهٴ کذب خلق کذب رفتار و گفتار کذب این سخنگوی رسمی است خب ملکه کذب اگر بخواهد حرف بزند غیر از دروغ چیز دیگر نیست و دروغ گفتن او حق است او اگر راست بگوید جای تعجب است برای تنزیل یک انسان بد دهان فحاش در خواب وقتی حرف بزند باز هم بد دهانی میکند دیگر یک انسان مؤدب ادیب فاضل با حیا در خواب هم بخواهد حرف بزند حرفهایش هم حساب شده است در خواب که انسان حرف میزند زبان در اختیار آن ملکات و اخلاق و اعمال گذشته است نه در اختیار خود شخص خود شخص که خواب است اصلاً متوجه نیست که چه میگوید هر چه ملکات داشت اخلاق داشت اعمال داشت آنها زمام زبان او را رهبری میکنند یک انسان بد دهان فحاش وقتی در خواب هم حرف میزند باز فحش میدهد یک انسان دروغگو در قیامت هم که بخواهد حرف بزند باز هم دروغ میگوید در این در سورهٴ مبارکهٴ انعام گذشت که دروغ گفتن آنها عین صدق قیامت است چون آن روز یعنی قیامت جا برای دروغ نیست اصلاً در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیه 22 به بعد این است ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً ثم نقول للذین أشرکوا این شرکاؤکم الذین کنتم تزعمون٭ ثم لم تکن فتنتهم﴾ این فتنه یعنی ترفند آنها ﴿الا ان قالوا والله ربنا ما کنا مشرکین﴾ ما اصلاً مشرک نبودیم اینکه بتها را میبیند بت پرستی را میبیند از کی بت خرید میبیند چهطوری دارد در برابر بت خضوع میکند همه اینها مجسم میشود دیگر ﴿وَ من یعمل مثقال ذرة شراً یره﴾ در چنین فضا و جوی میگوید ما که مشرک نیستیم این حرف از یک کسی که ملکه کذب دارد این حرف مطابق با آن ملکه است البته از نظر واقع این حرف دروغ است که ذات اقدس إلاه به رسولش فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ از این موقف که گذشتند از این پرده و این صحنه که به در آمدند وارد یک مقطع و موقف دیگر میشوند که اوضاع دگرگون خواهد بود آنجا ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر﴾ یا افراد متعددند یا بر اساس تعدد مواقف احکام فرق میکند در نتیجه که اصل ﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه﴾ این بر اساس توحید افعالی اختصاصی به دنیا و آخرت ندارد در هر دو نشئه است در قیامت چون نظام نظام تشریع نیست تا وقتی سخن بگویند جز حق نمیگویند سوم حق بودن روی تحلیل نسبت به انسان دروغگو این است که او دروغ میگوید او اگر راست بگوید خلاف کرده است او نیست چهارم وقتی این صحنه گذشت یعنی این ملکه رخت بربست برای کسانی که راسخ نشده باشد آنچنان و مقوم وجودی آنها نشده باشد و قابل زوال باشد در یک مقطع دیگری اعتراف بکند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر﴾ که این اختلاف آیات یا به اختلاف مواقف برمیگردد یا نه به اختلاف افراد و اشخاص برمیگردد
سؤال: ... جواب: نه یک کسی که کذب ملکه او شد این درونش با این ظاهر میشود آن وقت ذات اقدس إلاه به رسولش میفرماید که این دروغی که او دارد میگوید برابر ملکات نفسانی اوست میخواهد از ملکات نفسانیشان باخبر بشوید وگرنه متن عمل که حاضر است این چرا میگوید ﴿ما کنا مشرکین﴾ اینچنین نیست که معبودهایشان نیاید نه معبود و عابد هر دو میآیند ﴿انکم وَ مٰا تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾ هر دو هم وارد جهنم میشوند هم آن سنگها که معبودین اینها بودند هم این عابدان کلاهما فی النارند فرمود آن انتم یا ﴿انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾ شما حصبای جهنمید سنگریزه جهنمید اما در چنین فضایی میگوید ﴿ما کنا مشرکین﴾
سؤال: ... جواب: نه او که نمیخواهد سؤال بکند چون ﴿لایسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ نسبت به آن واقعیتهای بعدی دروغ میگوید خدا هم فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم﴾ ببین چطور دارند دروغ میگویند اما این با ﴿قالوا صوابا﴾ سازگار است برای اینکه اینکه گفته میشد ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرّحمان و قال صوابا﴾ آن وقت اگر کسی بپرسد آن ﴿وَ قال صوابا﴾ با این کذب چطور جور درمیآید این توجیه شد همین است این کذب هست خود خدای سبحان هم به رسولش فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم﴾ اما همین کذب نسبت به کسی که ملکه نفسانی او دروغگویی است صواب است خطا نیست یک آدم دروغگو وقتی در خواب حرف میزند صوابش در این است که دروغ بگوید دیگر یعنی مطابق با واقعش همین است دیگر «ینزه من الفوز ما فیه» از کوزه برون تراود آنچه که در اوست همین است خب پس
سؤال: ... جواب: اصل در آن مقطع هر کس اگر حرف میزند باید مطابق با واقع باشد واقعیت او همان است میبینید منافقین آمدند گفتند ما معتقدیم که تو پیغمبری خدا فرمود ببین چطور دروغ میگویند اینها از اعتقاد خودشان خبر دادند با اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر است دیگر ﴿قالوا نشهد انک لرسول الله﴾ خدای سبحان فرمود ﴿والله یشهد ان المنافقین لکاذبون﴾ اینها دروغ میگویند چون آنها که از رسالت پیغمبر خبر نمیدهند از عقیده خود خبر میدهند این آن نزاع معروف در مطول باید یادتان باشد که معیار خبر واقع است یا معتقد مخاطب آن یک مشکل علمی دارد که با این راه باید حل بشود و آن این است که اینها از واقع خبر نمیدهند از معتقد خود خبر میدهند و معتقد اینها این نیست لذا خدا فرمود اینها دارند دروغ میگویند اگر کسی منافق باشد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بگوید که من عقیدهام این است که شما پیغمبرید این دروغ میگوید برای اینکه مخبر عنه او عقیده است و عقیدهاش که این نیست اگر در سورهٴ مبارکهٴ المنافقون ذات اقدس إلاه بعد از نقل حرف منافقان به پیغمبر فرمود ببین اینها چطور دارند دروغ میگویند این است آیه اول سورهٴ مبارکهٴ منافقون این است ﴿اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله﴾ مثل اینکه ما در اذان در اقامه در نماز شهادت به رسالت میدهیم شهادتین یعنی چه؟ یعنی ما معتقدیم که وجود مبارک آن حضرت پیغمبر است از اعتقادمان داریم خبر میدهیم منافقین آمدن گفتند عقیده ما این است که شما پیغمبرید ﴿نشهد انک لرسول الله﴾ آنگاه خدای سبحان دو مطلب را فرمود ١ ـ ﴿والله یعلم انک لرسوله﴾ بله تو مسلماً پیغمبر خدائی اما ﴿والله یشهد ان المنافقین لکاذبون﴾ اینها دروغ میگویند آنها که نیامدند درباره رسالت تو خبر بدهند که اینها آمدند به تو گزارش بدهند که ما معتقدیم که تو پیغمبری خب دارند دروغ میگویند دیگر اینها از عقیدهشان خبر دادند نه از رسالت تو اگر کسی بگوید ﴿انک لرسول الله﴾ خب بله قضیة صادقه اما اگر یک منافقی بگوید «انی اشهد انک رسول الله» این یک قضیهٴ کاذبه است برای اینکه از عقیده خود خبر میدهد و عقیده او این نیست لذا خدای سبحان اول رسالت حضرت را تثبیت کرد فرمود تو یقیناً پیغمبری حرفی در آن نیست اما اینها هم یقیناً دروغ میگویند ﴿والله یشهد ان المنافقین لکاذبون﴾ جمله اسمیه با ان با لام با این تاکیدهای گوناگون اینها که از واقعیت خبر ندادند اینها از درون خودشان خبر دادند و درونشان این نیست آنجا که خدای سبحان میفرماید ﴿و قال صوابا﴾ اگر یک مشرکی بگوید ما مشرک نبودیم چون عمری را به دروغ گذرانده این قول او مطابق با همان واقعیتی است که دارد این قول قول صواب است این یک نسبت به اصل واقعیت خب خلاف است دیگر این دروغ است دیگر ذات اقدس إلاه فرمود ﴿انظر کیف کذبوا علی انفسهم﴾ ببین چطور اینها دارند دروغ میگویند این ببین چطور دارند دروغ میگویند یعنی ببین چگونه ما درون اینها را درآوردیم کند و کاو کردیم ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم﴾ اینها که در درون دلشان آن خلاف را نهادینه کردند خیال کردند ما کند و کاو نمیکنیم ما نبش قبر میکنیم همه اینها را درمیآوریم ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم﴾ نه خیر ما ضغن و کینه و حسد و بیماریهایشان را درمیآوریم وقتی درآوردیم میشود حرف درست دیگر این میشود قول صواب به هر تقدیر یا از این راه قابل حل است یا از راه اختلاف موقف قابل حل است یا از راه اختلاف اشخاص حالا چون در آستانه اذانیم این روایتی را که دیروز وعده کردیم بخوانیم شاید فردا به نقل این روایت موفق نشویم این روایتی که مربوط به البته این بحث یوم ﴿یأت لاتکلم نفس الا باذنه﴾ هنوز تمام نشده اما حالا این روایت را شاید فردا این کتاب را نتوانیم بیاوریم این را بخوانیم در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق تصحیح مرحوم محقق بزرگوار غفاری (قدس الله روحه الشریف) که عمر طولانی در خدمت کتاب و سنت بود حشرش با انبیا و اولیا باشد انشاء الله همین کتاب توحیدی که با تصحیح ایشان چاپ شده است در آن مکتبة الصدوق صفحه 356 زیر مجموعه باب السعادة و الشقاوة حدیث سوم آن است که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل میکند «عن الفضل بن شاذان عن محمد بن ابی عمیر قال سئلت أبا الحسن موسی بن جعفر (علیهم السلام) عن معنی قول رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الشقی من شقی فی بطن امه والسعید من سعد فی بطن امه» این حدیث یعنی چه حدیث از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است ابن ابیعمیر از وجود مبارک امام ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) سؤال میکنند خب این که با اصول سازگار نیست کسی در رحم مادرش شقاوتش رقم خورده باشد این دیگر بوی جبر میدهد فرمود معنایش این است «الشقی من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء» معنای حدیث این است که کسی در رحم مادر هست خدای سبحان میداند با اینکه این میتواند بیراهه برود دوستان بدی هم دارد او را به بیراهه دعوت کردند اما این راه خوب را طی میکند «سیعمل أعمال السعداء» آن دیگری با اینکه میتواند راه خوب برود خیلی از دوستان او هم راه خوب رفتند او را هم دعوت به راه خوب کردند اما او عالماً عامداً به سوء اختیار خود آن راه خیر را بسته به طرف راه شر رفته آن یکی «سیعمل اعمال الاشقیاء» این یکی «سیعمل اعمال السعداء» بعد ابن ابی عمیر از وجود مبارک ابی ابراهیم (سلام الله علیه) سؤال میکند که خب پس «اعملوا فکلٌ میسر لما خلق له» چه میشود معلوم میشود هر کسی برای چیز خاصی خلق شد فرمود نه همه برای یک چیز معین خلق شدند این «اعملوا فکل میسر لما خلق له» هم بوی جبر میدهد برای بعضیها یعنی هر کسی برای کار خاصی خلق شده فرمود نه اعملوا کار خیر انجام بدهید چون همه شما برای آن که خلق شدید وسیله خوب دارید فقال (سلام الله علیه) معنایش این است که «ان الله عزوجل خلق الجن والانس لیعبدوه و لم یخلقهم لیعصوه و ذلک قوله عزوجل و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» پس «فکل خلقوا لعبادته سبحانه و تعالی» این یک، بعد فرمود اعملوا چرا؟ چون برای آن هدفی که خلق شدید وسیله دارید «فکلٌ میسر لما خلق له» یعنی همه شما برای آن هدف آمادهاید نه اینکه هر کسی یک هدف خاصی دارد برای او آنها البته آن اهداف جزئیه است که زیر مجموعه صراط کل است یک کسی راه فرهنگی میرود یک کسی راه کشاورزی میرود یک کسی دامداری میرود همه موحدانه و مسلمانه کار میکنند این فروع جزئی مطلب است از نظر جهانبینی و عقیده فرمود همه شما برای توحید خلق شدید یک، و راه توحید و توحّد شما هم آسان است دو، «فیسر کلاً لما خلق له» همه برای توحید خلق شدند راه توحید را هم سهل کرده پس «اعملوا فکلٌ میسر لما خلق له ... فالویل لمن استحب العمیٰ علی الهدی» وای به حال کسی که کوری را بر هدایت ترجیح بدهد کوری یک امر تحمیلی است بیراهه رفتن است آن جاده خاکی رفتن است فرمود این جاده صاف که میسر است برای شما آسان است طی کنید خب این را میگویند عدل قرآن کریم که امروز یعنی هشتم ذیحجه امور این ذوات مقدس را حل میکردند در بحث صبح هم به عرض آن آقایان رساندیم آنهایی که جلسه روضه دارند و اشک میریزند حشرشان با اهل بیت باشد آنهایی هم که درس و بحث دارند آنها هم حشرشان با اهل بیت است همه اینها نور است و ثواب همه اینها به پیشگاه اهل بیت مخصوصاً ائمه بقیع (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اهدا میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است