- 907
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش اول
- تفکر و تامل در قیامت
- سعادت و شقاوت
- ویژگی های قیامت
- شرایط سخن گفتن در قیامت
- تاثیر اعمال در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بخش قبلی بحث این بود که کسی که از قیامت حساب میبرد دنیای او تأمین است و قیامت روزی است که اولین و آخرین در آن روز حضور پیدا میکنند که از او روز تعبیر فرمود ﴿ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود﴾ و برای رسیدن آن روز هم یک أمد و أجلی است که فرمود ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدود﴾ تا این امد و این أجل و این مهلت سر نیاید آن روز ظهور نمیکند ولی آن أجل و آن أمد و مدت به سر خواهد آمد و خواهد رسید ﴿یوم یأت﴾ که یا محذوف شد تخفیفاً ضمیر یأت به آن أجل برمیگردد یوم یأتی آن أجل نه روزی که روز قیامت میرسد وگرنه لازم میآید برای ظرف یک ظرفی باشد نه روزی میآید که روز قیامت در او روز فرا میرسد نه روز قیامت در روزی فرا میرسد چون روز قیامت دیگر روز ندارد اما آن اجل آن سررسید میرسد بالأخره پس ﴿و ما نوخره الا لاجل معدود﴾ روزی همان اجل معدود فرا میرسد ﴿یوم یات﴾ مشابه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیه پنجم آمده همین است آیه پنجم سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت این است ﴿من کان یرجوا لقاء الله فان اجل الله لآت﴾ یعنی آن مهلت فرا میرسد آنجا به صورت آتی ذکر شد اینجا به صورت یای ذکر شد آنجا اسم فاعل اینجا فعل مضارع ﴿فان اجل الله لآت و هو السمیع العلیم﴾ اینجا هم فرمود ﴿یوم یات﴾ خب آن روز که فرا میرسد چه خواهد شد ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه فمنهم شقی و سعید﴾ بعضی از احکام عمومی آن روز را ذکر فرمود یکی اینکه هیچ کس در آن روز بدون اذن خدا سخن نمیگوید دوم اینکه مردم به دو قسمت تقسیم میشوند یک عده سعادتمند یک عده مبتلا به شقاق یک عده سعید یک عده شقی حکم هر کدام هم مشخص است کسانی که گرفتار شقاوت شدند در آتشند و زفیر و شهیق دارند مشخص میشود کسانی هم که سعادتمندند در بهشتند و عطای تمام نشدنی خدای سبحان بهره آنها خواهد شد اینکه فرمود ﴿یوم یات﴾ برخیها فکر میکردند که ضمیر یأت یعنی یأتی به یوم المعاد برمیگردد به یوم القیامه برمیگردد آن وقت به این فکر افتادند که چگونه تعدد زمان را توجیه کنند روزی فرا میرسد که روز قیامت خواهد آمد در آن روز قیامت میشود خواستند باطلاق و تقیید حل کنند و مانند آن که به تعبیر سیّدنا الاستاد صاحب المنار و مانند آن موفق نشدند که این را حل کنند سر این پیچیدگی آن است که اینها ضمیر یأتی را به روز قیامت و یوم القیامه یا یوم الجزاء برگردادند و الا اگر ضمیر یأتی به آن اجل معدود برگردد چه اینکه در سوره عنکبوت آیه پنج هم فرمود ﴿فان اجل الله لآت﴾ محذوری ندارد نه تعدد زمانی پیش میآید نه نیازی به توجیه اطلاق و تقیید هست که ما یک زمان مطلقی داریم یک زمان خاصی داریم این چنین نیست گاهی ممکن است شیء را از زمان منسلخ کنند از ظرفیت زمانی منسلخ کنند آن گاه چنین امری به معنای حادثه است از نه به معنای ظرف حادثه میشود گفت فلان روز یعنی فلان حادثه در فلان زمان اتفاق افتاده است یا اتفاق میافتد وگرنه زمان در زمان قرار نمیگیرد خب یکی از اوصاف عامه قیامت این است که ﴿لا تکلم نفس الا باذنه﴾ این نکره در سیاق نفی هم مفید عموم است هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید درباره قیامت اوصاف فراوانی ذکر شده است که بسیاری از آن اوصاف در دنیا هم هست و قیامت ظرف ظهور آن اوصاف و حقایق است نه ظرف حدوث آنها نظیر اینکه هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید خب در دنیا هم همین طور است هیچ کس در دنیا هم بدون اذن خدا سخن نمیگوید چون او مالک مطلق است تا اذن تکوینی ندهد کسی سخن نمیگوید منتها در نظام دنیا که نظام تشریعی هم هست خدای سبحان اذن تشریعی به گناه نمیدهد به غیبت و دروغ و تهمت و افترا اذن تشریعی نمیدهد و در قیامت چون سخن از تشریع و حلال و حرام رسالت و نبوت و امثال ذلک نیست آن روز دیگر سخن از امر و نهی تشریعی نخواهد بود میماند فقط تکوین در تکوین دنیا هم همین طور است از لحاظ تکوین تا خدای سبحان تکویناً به کسی اذن ندهد که او قدرت سخن ندارد این که فرمود ﴿لا تکلم نفس الا باذنه﴾ برای آن است که مثل ﴿یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله﴾ این گونه از اوصافی که ذات اقدس إلاه برای معاد ذکر میکند بازگشتش به حدوث نیست به ظهور است یعنی این آیات بیانشان این نیست که این احکام و این اوصاف در قیامت حادث میشود و در دنیا نبوده است بلکه به این معناست که در قیامت برای همگان مشخص میشود البته بعضی از احکام است که مخصوص قیامت است و در دنیا نخواهد بود آن راه دیگری دارد اگر در سورهٴ مبارکهٴ مرسلات آیه سی و پنجم به این صورت آمده است ﴿ویل یومئذ للمکذبین ٭ هذا یوم لا ینطقون ٭ و لا یوذن لهم فیعتذرون﴾ این روزی است که آنها قدرت حرف ندارند این ﴿هذا یوم لا ینطقون﴾ یعنی چون بدون اذن حرف نمیزنند به آنها هم خدا اذن نمیدهد البته در بعضی از مواقف به آنها اذن میدهد در بعضی از مواقف به آنها اذن نمیدهد چون مواقف قیامت زیاد است ﴿هذا یوم لا ینطقون ٭ و لا یوذن لهم فیعتذرون﴾ به آنها اذن هم داده نمیشود تا آنها عذر خواهی بکنند از نظر روانی یک مقداری آرام بشوند در سورهٴ مبارکهٴ نبأ هم آیه ٣٨ سورهٴ مبارکهٴ نبأ این است ﴿یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا﴾ در آن روز هیچ کس حق سخن ندارد مگر یک گروهی که خدای سبحان به آنها اذن میدهد آنها حرف میزنند این آیات یک طایفه نیست بعضی از این آیات نطاقش این است که در قیامت کسی حق حرف ندارد مگر یک گروه مخصوصی خدای سبحان به آنها اذن میدهد که از این گروه انبیا و اولیایند اهل بیت (علیهم السلام)اند که اینها در آن روز به اصحاب اعراف دستور میدهند و درباره آنها نظر میدهند و مانند آن این درباره مردم حاضر شده در صحنه قیامت است به استثنای این انبیا و اولیا که مأذون از طرف الاهیاند توده مردم در مواقف متعدد احکام متعدد دارند گاهی به آنها اذن میدهد که آنها حرفشان را بزنند در موتق استنطاق از آنها سؤال میکنند تا جواب بدهند و مانند آن در بعضی از مواقف هم به آنها اذن عذر خواهی هم نمیدهند پس آیات یک طایفه ناظر به متکلمان است که فقط یک گروه مخصوصاند که مأذونند حرف بزنند آن انسانهای کامل و معصومند مثل اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) گروهی دیگر طایفه دیگر ناظر به افراد عادی است که افراد عادی مأذون نیستند در سخن گفتن طایفه سوم ناظر به تخصیص و تقیید در همان افراد عادی است که افراد عادی به لحاظ مواقف متعددی که در معاد هست احکام گوناگون دارند در یک موطن آنها را بازداشت میکنند ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ اینها را بازداشت کنید دستور توقف بدهید از آنها سؤال بکنید بازخواست بکنید ببینید چه جوابتان را میدهند در بعضی از مواقف به آنها اجازه عذر خواهی هم نمیدهند در بعضی موارد میفرماید ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ بعد از اینها سؤال میکنند ﴿ما لکم لا تناصرون﴾ چطور به یکدیگر کمک نمیکنید آنها در آن موقف حرفی دارند به اذن خدا میگویند در بعضی از مواقف از آنها سؤال میکنند سؤال یعنی اتصال اعتراض آمیز که چرا این گناه را کردی ﴿فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین﴾ منتها مرسلین جواب خوب عطا میکنند مثل اینکه وجود مبارک حضرت عیسی آن جواب را میدهند و اینها هم ماذونند در جواب ﴿الذین ارسل الیهم﴾ که توده مردمند آنها بعضیها در جواب میمانند بعضیها جواب نقد دارند درموقف دیگر فرمود ما از اینها سؤال نمیکنیم ﴿یومئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ چون ﴿یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذ بالنواصی و الاقدام﴾ در آن موطن خاص و موقف مخصوص که حالا هر کسی برابر عمل و عقیده خود متمثل شده است و حاضر شده است و در آن بدن در آمده است از او سؤال نمیکنند تو بد کردی یا خوب کردی سعید بودی یا شقی بودی چرا ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ هر کسی با علامتش شناخته میشود دیگر جایی برای سؤال نیست خب این جواب آن سؤال است که چرا ﴿لا یسئل﴾ برای اینکه در اینجا اینها به یک صورتی درآمدند که هر کسی مشخص است بنابراین مواقف قیامت متعدد است احکام آنها هم متعدد است آنها که انسانهای کاملند ماذونند چون در دنیا هم جز حق آن کسی که ﴿و ما ینطق عن الهوی ٭ ان هو الا وحی یوحی﴾ است جزء حق چیزی نمیگفت در قیامت هم جز حق چیزی نمیگوید این گونه افراد ماذونند هر وقتی که خواستند به اذن خدا سخن میگویند و صواب هم میگویند خطا ندارد ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرحمٰن و قال صوابا﴾ این مال انبیا و اولیا (علیهم السلام) توده مردم در بعضی از مواقف از اینها سؤال میشود اینها جواب میدهند در بعضی از مواقف که برابر عقاید و اخلاق و اعمالشان متمثل شدند مجسم شدند با آن بدنها و جسمها در آ مدند دیگر برای همگان روشن است برای خودشان هم روشن است نیازی به سؤال ندارند پس یک جا ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ هست یک جا ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ است چرا ﴿لا یسئل﴾ برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ و مانند آن اینجا که فرمود ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ ناظر به آن است که در بعضی از مواقف عذرخواهی و اذن هم مقدورشان نیست که در همان سورهٴ مبارکهٴ مرسلات بود که ﴿هذا یوم لا ینطقون ٭ و لا یؤذن لهم فیعتذرون﴾ حتی اذن عذر خواهی هم به آنها داده نمیشود در موارد دیگر اذن پاسخ گویی هست در بعضی موارد هم اصلاً نیازی به سؤال نیست تا آنها جواب بگویند اینها احکامی است که در دنیا هم هست اینطور نیست که در دنیا افراد بدون اذن خدای سبحان بخواهند سخن بگویند هیچ چیزی در عالم نیست مگر بر اساس توحید افعالی خدای سبحان باید اذن بدهد او مدیر کل نظام هستی است منتها از نظر بحثهای تشریعی و حلال و حرام بله خدای سبحان بعضی از امور را اذن نداده بعضی از امور را اذن داده اما از نظر تکوینی فرمود ﴿لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی﴾ از نظر تشریعی فرمود ﴿و لا یغتب بعضکم بعضا﴾ ولی از نظر تکوینی میفرماید ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ ﴿انا هدیناه السبیل﴾ ﴿و هدیناه النجدین﴾ از نظر تکوینی خدای سبحان افراد را آزاد گذاشته تا تکامل مشخص بشود از نظر تشریعی راه را هم معین کرده که کدام راه مستقیم است و کجا کج راهه و بیراهه است پس اینکه فرمود ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ اگر از نظر تکوین مطرح باشد دنیا هم همین طور است منتها از نظر تشریع خدای سبحان در دنیا به بعضی از امور اذن داد به بعضی از امور اذن نداد آنجا نظام تشریع نیست یعنی قیامت پس اینکه گفته شد ﴿لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله﴾ نه یعنی در قیامت زمام کارها به دست خداست برای اینکه در دنیا هم زمام کارها به دست خداست ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ هیچ کاری در دنیا بدون اذن تکوینی خدای سبحان نخواهد بود پس این امور ظرف ظهورشان در معاد است نه ظرف حدوثشان چه اینکه سعادت و شقاوت هم همین طور است نه اینکه افراد در آنجا به دو گروه تقسیم بشوند بعضی سعید باشند بعضی شقی در دنیا بعضی سعیدند و بعضی شقیاند برای اینکه سعادت یا شقاوت را در دنیا کسب میکنند یا مؤمنند یا کافر آنجا که رفتند که عملی در کار نیست احکام تشریعی در کار نیست انسان یا مؤمناً میرود یا کافراً میرود یا منافقاً میرود بالأخره هر چه در دنیا کسب کرده است با همان کسبش سفر میکند پس سعید و شقی در دنیا است منتها در قیامت این اوصاف ظهور میکند میفهمند روز ظهور حقایق است و کلمه یوم در قرآن کریم در بسیاری از موارد که ذکر شده است ناظر به جریان قیامت است یوم و یومئذ و امثال اینها گاهی هم مربوط به حوادث و رخدادهای دنیاست که اینها با قرینه همراه است وگرنه یومئذ یومئذهایی که در قرآن کریم است یا یومی که هست بسیاری از اینها مربوط به جریان معاد است ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ متفرع بر چنین روز این است که ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ یعنی منهم شقی و منهم سعید بعد از اینکه حقایقشان ظهور کرده احکامشان همین است درباره من هم شقی و سعید حدیثی مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان نقل کرده است که از وجود مبارک امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند این که گفته شد «الشقى من شقى فى بطن امه» یعنی چه برخی از اهل تفسیر گفتند این ثابت نشده این جریان «الشقى من شقى فى بطن امه» این ثابت نشده بر فرض هم باشد خبر واحد است و در اینگونه از موارد حجت نیست و مانند آن این نظر برخی از اهل تفسیر و این فرمایش تام نیست اولاً اگر خبر واحد تعلیل باشد تبیین باشد سند علمی را به همراه داشته باشد این برمیگردد به یک معنای عقلی و قابل قبول اگر تعبد محض باشد البته در تعبدیات حجت است در اعتقادیات اگر مظنه بیاورد انسان میتواند اسناد ظنی به صاحب شریعت بدهد مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله علیه) در همان کتاب شریف توحیدشان از امام (سلام الله علیه) نقل میکنند که سؤال میکنند که «الشقى من شقى فى بطن امه» یعنی چه حضرت فرمود که ذات اقدس إلاه میداند آن وقتی که این کودک در بطن مادرش بود میداند که «سیعمل عمل الاشقیاء» نه اینکه برای او شقاوت را رقم زده است که بشود جبر «معاذ الله» فرمود این کودک که در رحم مادر هست خدای سبحان میداند که این با اینکه میتواند راه صحیح را برود همراهانش برادرانش دوستانشان آن راه صحیح را رفتند این شخص به سوء اختیار خود کجراهه میرود «سیعمل عمل الاشقیاء» و مشابه اینکه در این حدیث است میشود «السعید سعید فی بطن امه» را هم به همین معنا توضیح داد اگر گفته شد سعید در بطن مادرش سعید است نه یعنی برای او رقم خورده الا و لابد باید سعید باشد و نمیتواند بیراهه برود بلکه طبق این تفسیری که حالا اگر فرصت شد انشاءالله در نوبتهای بعد از همان کتاب شریف توحید مرحوم صدوق بخوانیم در آنجا که درباره شقی این تفسیر شده است درباره سعید هم همین تفسیر ممکن است یعنی خدای سبحان در بطن رحم این کودک در بطن رحم مادر است میداند که این شخص وقتی بالغ شد به دنیا آمد بالغ شد با اینکه میتواند بیراهه برود با حسن انتخاب و اختیار خود راه صحیح را طی میکند «سیعمل أعمال السعدا» بنابراین معنای حدیث این نیست که هر کسی در بطن مادر باشد خواه ناخواه یکی از دو طرف برای او تنظیم شده است از علم ازلی خدا خبر میدهد اما با مبادی این کار معلوم خداست نه بی مبادی خدا در ازل میداند که فلان شخص با میل و رغبت خود بیراهه میرود در حالی که میتواند به راه باشد و فلان شخص دیگر با میل خود به راه میرود با اینکه میتواند بیراهه برود چون این شخص با اراده و میل خود راه را انتخاب میکند در حالی که میتواند راه دیگر را برود ذات اقدس إلاه در ازل میداند که این چه کاره خواهد شد نه اینکه چون خدا میداند این شخص باید بیراهه برود یا مستقیم باشد خداوند میداند این چه کاری را با اراده و میل خود انجام میدهد ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ اما آنها که حالا گرفتار شقاوت شدند یک مقداری مختصری از این آیات توضیح بدهیم تا برسیم به آن
بخشهای نهایی تفسیر
سؤال: ... جواب: بله آنجا هم مینویسند و مینویسند که با میل خود و اراده خود این کار را کرده است اگر دارد که ﴿هو الذی یصورکم فی الاحام کیف یشاء﴾ مبادی اختیاری را هم مینویسند نه اینکه آن مبادی را ننویسند فقط بیمبادی نوشته میشود این طور نیست با مبادی مینویسند یعنی ﴿هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء﴾ هر طوری که او بخواهد با هر شکلی که او بخواهد با هر قیافهای که بخواهد او صور را عطا میکند اما عقاید را خود شخص باید تأمین بکند برای اینکه دارد ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ صدر و ساقه قرآن کریم پر از آن است که انسان را مختار میداند میفرماید ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ هر کسی هر کاری را کرده خودش مهمان خانه خودش است اگر کار خیر را انجام داد مهمان مایده الاهی است که خود فراهم کرده است و اگر راه بد را رفته است گرفتار دامی است که خود بافته است ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾
سؤال: ... جواب: البته مادر مؤثّر است پدر مؤثّر است معلم مؤثّر است محیط مؤثّر است اما همه اینها در حد علل اقتضایی اعدادی و امدادیاند آن تصمیم گیرنده نهایی خود شخص است البته در خانواده خوب در جامعه خوب در محیط پرورشی خوب رشد دینی آسانتر است در جای دیگر یک مقداری به این آسانی نیست اگر یک کسی واقعا دست رسی نداشته باشد که مستضعف فکری باشد که خوب معاقب نیست چون حجت خدا به او نرسیده است ﴿لیهلک من هلک عن بینه﴾ باید باشد آنجا نشد خب اختیار محفوظ است و هیچ کسی در هیچ کاری مجبور نیست ﴿فاما الذین شقوا﴾ اینجا شقاوت را به خودش اسناد میدهد خودی بیراهه رفته است ﴿ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ این نفسی که فرو میبرد و برمیآورد هر دو برای او دردناک و سوزناک و سوزنده است هم آنچه را که بالا میآید به نام زفیر هم آنچه را که فرو میبرد به نام شهیق از این طرف نفس را گفتند چون برمیآید مفرح ذات است فرو میرود کذا برمیآید کذا پس در هر نفسی دو نعمت موجود از آن طرف بزرگان گفتند عارفان هر دمی دو عید کنند برای آنها این دم چه زفیرش چه شهیقش چه فرو رفتنش چه فرو آمدنش هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمیگردد مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری لازم این سخن را سعدی از خود ندارد بزرگان و حکمای قبل از او گفتند مثل سنایی و اینها که عارفان هر دمی دو عید کنند وقتی دم برآورده میشود و فرو میرود یک عید همان نعمت فرو بردن است یک عید همان نعمت برآوردن
عارفان هر دمی دو عید کنند عنکبوتان از مگس قدید کنند
این عنکبوت است که به فکر این است که تاری بتند و مگسی شکار بکند قرمه کند بالاخره این گوشتهای مرده را قرمه را میگویند قدید کار عنکبوت قدید کردن مگس است کار عارف هر لحظه دوبار به لقای الاهی رفتن است آن معارف بلند کم کم بعد از مدتها به جناب مصلح الدین رسید و به این صورت در آمد خب دم دوتا نعمت را به همراه دارد و مردان الاهی غرق در نعمت ذات اقدس إلاه هستند اما اگر کسی این نعمت را کفران کرده است همین به صورت زفیر و شهیق در میآید برآمدنش دردناک فرو رفتنش دردناک این مثل اینکه آتش را فرو میبرد با آتش هم تنفس میکند هر دو سوزنده و دردناک است و در این حال هستند برای اینکه تمام نفس کشیدنهای اینها و حرکتهای اینها در معصیت الاهی بود ﴿خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک﴾ حالا اینها ناظر به اگر کسی «معاذ الله» به کفر و الحاد و نفاق و امثال اینها مبتلا بود که مخلد است و اگر نه موحد بود منتها فاسق بود این برابر فسقش به اندازه فسقش معذب است اینکه فرمود ﴿خالدین فیها﴾ در آن نار ﴿مادامت السموات و الارض﴾ این یا کنایه از دوام است که ما تعبیر میکنیم که مادامی که آسمانها زمینند نه مادامی که آسمانها و زمین سرپا هستند تا کسی بگوید در قیامت که آسمان و زمینی نیست ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه﴾ بساط آسمان و زمین برچیده میشود پس بنابراین چه آسمانی و چه زمینی تا بگوییم ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ این یا ناظر به ابدیت است که تعبیر محاورهای است بگوییم ﴿مادامت السموات والارض﴾ یعنی کنایه از أبدیت است یا ناظر به عذاب برزخی است که در برزخ هنوز آن نظام کلی عوض نشده است اگر چنانچه آسمان و زمینی هست معلوم میشود اینها هنوز در برزخند در معاد اکبر نرفتهاند اما چون بحث در ﴿ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود﴾ است این ناظر به ابدیت است اگر برای قیامت یک آسمان دیگری و زمین دیگری که با ابدیت سازگار باشد دیگر بساط آن آسمان و زمین محکوم ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ نباشد این با معاد اکبر و حشر اکبر هم سازگار است از آیه سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم برمیآید که این آسمان و زمین تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السمٰوات﴾ یعنی یوم تبدل السمٰوات غیرها یوم تبدل الارض غیرها اگر آسمان و زمین تبدیل شدند به آسمان و زمین دیگر و این مخصوص به برزخ نبود در قیامت هم این چنین بود آن ارض دیگر ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ نخواهد بود و أبدی است اما اگر چنانچه منظور این آسمان و زمین قابل زوال باشد این در حد برزخ است حالا تتمهاش برای روز بعد انشاء الله
«و الحمد لله رب العالمین»
- تفکر و تامل در قیامت
- سعادت و شقاوت
- ویژگی های قیامت
- شرایط سخن گفتن در قیامت
- تاثیر اعمال در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلّم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بخش قبلی بحث این بود که کسی که از قیامت حساب میبرد دنیای او تأمین است و قیامت روزی است که اولین و آخرین در آن روز حضور پیدا میکنند که از او روز تعبیر فرمود ﴿ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود﴾ و برای رسیدن آن روز هم یک أمد و أجلی است که فرمود ﴿و ما نؤخره الا لاجل معدود﴾ تا این امد و این أجل و این مهلت سر نیاید آن روز ظهور نمیکند ولی آن أجل و آن أمد و مدت به سر خواهد آمد و خواهد رسید ﴿یوم یأت﴾ که یا محذوف شد تخفیفاً ضمیر یأت به آن أجل برمیگردد یوم یأتی آن أجل نه روزی که روز قیامت میرسد وگرنه لازم میآید برای ظرف یک ظرفی باشد نه روزی میآید که روز قیامت در او روز فرا میرسد نه روز قیامت در روزی فرا میرسد چون روز قیامت دیگر روز ندارد اما آن اجل آن سررسید میرسد بالأخره پس ﴿و ما نوخره الا لاجل معدود﴾ روزی همان اجل معدود فرا میرسد ﴿یوم یات﴾ مشابه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیه پنجم آمده همین است آیه پنجم سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت این است ﴿من کان یرجوا لقاء الله فان اجل الله لآت﴾ یعنی آن مهلت فرا میرسد آنجا به صورت آتی ذکر شد اینجا به صورت یای ذکر شد آنجا اسم فاعل اینجا فعل مضارع ﴿فان اجل الله لآت و هو السمیع العلیم﴾ اینجا هم فرمود ﴿یوم یات﴾ خب آن روز که فرا میرسد چه خواهد شد ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه فمنهم شقی و سعید﴾ بعضی از احکام عمومی آن روز را ذکر فرمود یکی اینکه هیچ کس در آن روز بدون اذن خدا سخن نمیگوید دوم اینکه مردم به دو قسمت تقسیم میشوند یک عده سعادتمند یک عده مبتلا به شقاق یک عده سعید یک عده شقی حکم هر کدام هم مشخص است کسانی که گرفتار شقاوت شدند در آتشند و زفیر و شهیق دارند مشخص میشود کسانی هم که سعادتمندند در بهشتند و عطای تمام نشدنی خدای سبحان بهره آنها خواهد شد اینکه فرمود ﴿یوم یات﴾ برخیها فکر میکردند که ضمیر یأت یعنی یأتی به یوم المعاد برمیگردد به یوم القیامه برمیگردد آن وقت به این فکر افتادند که چگونه تعدد زمان را توجیه کنند روزی فرا میرسد که روز قیامت خواهد آمد در آن روز قیامت میشود خواستند باطلاق و تقیید حل کنند و مانند آن که به تعبیر سیّدنا الاستاد صاحب المنار و مانند آن موفق نشدند که این را حل کنند سر این پیچیدگی آن است که اینها ضمیر یأتی را به روز قیامت و یوم القیامه یا یوم الجزاء برگردادند و الا اگر ضمیر یأتی به آن اجل معدود برگردد چه اینکه در سوره عنکبوت آیه پنج هم فرمود ﴿فان اجل الله لآت﴾ محذوری ندارد نه تعدد زمانی پیش میآید نه نیازی به توجیه اطلاق و تقیید هست که ما یک زمان مطلقی داریم یک زمان خاصی داریم این چنین نیست گاهی ممکن است شیء را از زمان منسلخ کنند از ظرفیت زمانی منسلخ کنند آن گاه چنین امری به معنای حادثه است از نه به معنای ظرف حادثه میشود گفت فلان روز یعنی فلان حادثه در فلان زمان اتفاق افتاده است یا اتفاق میافتد وگرنه زمان در زمان قرار نمیگیرد خب یکی از اوصاف عامه قیامت این است که ﴿لا تکلم نفس الا باذنه﴾ این نکره در سیاق نفی هم مفید عموم است هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید درباره قیامت اوصاف فراوانی ذکر شده است که بسیاری از آن اوصاف در دنیا هم هست و قیامت ظرف ظهور آن اوصاف و حقایق است نه ظرف حدوث آنها نظیر اینکه هیچ کس بدون اذن خدا سخن نمیگوید خب در دنیا هم همین طور است هیچ کس در دنیا هم بدون اذن خدا سخن نمیگوید چون او مالک مطلق است تا اذن تکوینی ندهد کسی سخن نمیگوید منتها در نظام دنیا که نظام تشریعی هم هست خدای سبحان اذن تشریعی به گناه نمیدهد به غیبت و دروغ و تهمت و افترا اذن تشریعی نمیدهد و در قیامت چون سخن از تشریع و حلال و حرام رسالت و نبوت و امثال ذلک نیست آن روز دیگر سخن از امر و نهی تشریعی نخواهد بود میماند فقط تکوین در تکوین دنیا هم همین طور است از لحاظ تکوین تا خدای سبحان تکویناً به کسی اذن ندهد که او قدرت سخن ندارد این که فرمود ﴿لا تکلم نفس الا باذنه﴾ برای آن است که مثل ﴿یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله﴾ این گونه از اوصافی که ذات اقدس إلاه برای معاد ذکر میکند بازگشتش به حدوث نیست به ظهور است یعنی این آیات بیانشان این نیست که این احکام و این اوصاف در قیامت حادث میشود و در دنیا نبوده است بلکه به این معناست که در قیامت برای همگان مشخص میشود البته بعضی از احکام است که مخصوص قیامت است و در دنیا نخواهد بود آن راه دیگری دارد اگر در سورهٴ مبارکهٴ مرسلات آیه سی و پنجم به این صورت آمده است ﴿ویل یومئذ للمکذبین ٭ هذا یوم لا ینطقون ٭ و لا یوذن لهم فیعتذرون﴾ این روزی است که آنها قدرت حرف ندارند این ﴿هذا یوم لا ینطقون﴾ یعنی چون بدون اذن حرف نمیزنند به آنها هم خدا اذن نمیدهد البته در بعضی از مواقف به آنها اذن میدهد در بعضی از مواقف به آنها اذن نمیدهد چون مواقف قیامت زیاد است ﴿هذا یوم لا ینطقون ٭ و لا یوذن لهم فیعتذرون﴾ به آنها اذن هم داده نمیشود تا آنها عذر خواهی بکنند از نظر روانی یک مقداری آرام بشوند در سورهٴ مبارکهٴ نبأ هم آیه ٣٨ سورهٴ مبارکهٴ نبأ این است ﴿یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا﴾ در آن روز هیچ کس حق سخن ندارد مگر یک گروهی که خدای سبحان به آنها اذن میدهد آنها حرف میزنند این آیات یک طایفه نیست بعضی از این آیات نطاقش این است که در قیامت کسی حق حرف ندارد مگر یک گروه مخصوصی خدای سبحان به آنها اذن میدهد که از این گروه انبیا و اولیایند اهل بیت (علیهم السلام)اند که اینها در آن روز به اصحاب اعراف دستور میدهند و درباره آنها نظر میدهند و مانند آن این درباره مردم حاضر شده در صحنه قیامت است به استثنای این انبیا و اولیا که مأذون از طرف الاهیاند توده مردم در مواقف متعدد احکام متعدد دارند گاهی به آنها اذن میدهد که آنها حرفشان را بزنند در موتق استنطاق از آنها سؤال میکنند تا جواب بدهند و مانند آن در بعضی از مواقف هم به آنها اذن عذر خواهی هم نمیدهند پس آیات یک طایفه ناظر به متکلمان است که فقط یک گروه مخصوصاند که مأذونند حرف بزنند آن انسانهای کامل و معصومند مثل اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) گروهی دیگر طایفه دیگر ناظر به افراد عادی است که افراد عادی مأذون نیستند در سخن گفتن طایفه سوم ناظر به تخصیص و تقیید در همان افراد عادی است که افراد عادی به لحاظ مواقف متعددی که در معاد هست احکام گوناگون دارند در یک موطن آنها را بازداشت میکنند ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ اینها را بازداشت کنید دستور توقف بدهید از آنها سؤال بکنید بازخواست بکنید ببینید چه جوابتان را میدهند در بعضی از مواقف به آنها اجازه عذر خواهی هم نمیدهند در بعضی موارد میفرماید ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ بعد از اینها سؤال میکنند ﴿ما لکم لا تناصرون﴾ چطور به یکدیگر کمک نمیکنید آنها در آن موقف حرفی دارند به اذن خدا میگویند در بعضی از مواقف از آنها سؤال میکنند سؤال یعنی اتصال اعتراض آمیز که چرا این گناه را کردی ﴿فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین﴾ منتها مرسلین جواب خوب عطا میکنند مثل اینکه وجود مبارک حضرت عیسی آن جواب را میدهند و اینها هم ماذونند در جواب ﴿الذین ارسل الیهم﴾ که توده مردمند آنها بعضیها در جواب میمانند بعضیها جواب نقد دارند درموقف دیگر فرمود ما از اینها سؤال نمیکنیم ﴿یومئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ چون ﴿یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذ بالنواصی و الاقدام﴾ در آن موطن خاص و موقف مخصوص که حالا هر کسی برابر عمل و عقیده خود متمثل شده است و حاضر شده است و در آن بدن در آمده است از او سؤال نمیکنند تو بد کردی یا خوب کردی سعید بودی یا شقی بودی چرا ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ هر کسی با علامتش شناخته میشود دیگر جایی برای سؤال نیست خب این جواب آن سؤال است که چرا ﴿لا یسئل﴾ برای اینکه در اینجا اینها به یک صورتی درآمدند که هر کسی مشخص است بنابراین مواقف قیامت متعدد است احکام آنها هم متعدد است آنها که انسانهای کاملند ماذونند چون در دنیا هم جز حق آن کسی که ﴿و ما ینطق عن الهوی ٭ ان هو الا وحی یوحی﴾ است جزء حق چیزی نمیگفت در قیامت هم جز حق چیزی نمیگوید این گونه افراد ماذونند هر وقتی که خواستند به اذن خدا سخن میگویند و صواب هم میگویند خطا ندارد ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرحمٰن و قال صوابا﴾ این مال انبیا و اولیا (علیهم السلام) توده مردم در بعضی از مواقف از اینها سؤال میشود اینها جواب میدهند در بعضی از مواقف که برابر عقاید و اخلاق و اعمالشان متمثل شدند مجسم شدند با آن بدنها و جسمها در آ مدند دیگر برای همگان روشن است برای خودشان هم روشن است نیازی به سؤال ندارند پس یک جا ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ هست یک جا ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ است چرا ﴿لا یسئل﴾ برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ و مانند آن اینجا که فرمود ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ ناظر به آن است که در بعضی از مواقف عذرخواهی و اذن هم مقدورشان نیست که در همان سورهٴ مبارکهٴ مرسلات بود که ﴿هذا یوم لا ینطقون ٭ و لا یؤذن لهم فیعتذرون﴾ حتی اذن عذر خواهی هم به آنها داده نمیشود در موارد دیگر اذن پاسخ گویی هست در بعضی موارد هم اصلاً نیازی به سؤال نیست تا آنها جواب بگویند اینها احکامی است که در دنیا هم هست اینطور نیست که در دنیا افراد بدون اذن خدای سبحان بخواهند سخن بگویند هیچ چیزی در عالم نیست مگر بر اساس توحید افعالی خدای سبحان باید اذن بدهد او مدیر کل نظام هستی است منتها از نظر بحثهای تشریعی و حلال و حرام بله خدای سبحان بعضی از امور را اذن نداده بعضی از امور را اذن داده اما از نظر تکوینی فرمود ﴿لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی﴾ از نظر تشریعی فرمود ﴿و لا یغتب بعضکم بعضا﴾ ولی از نظر تکوینی میفرماید ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ ﴿انا هدیناه السبیل﴾ ﴿و هدیناه النجدین﴾ از نظر تکوینی خدای سبحان افراد را آزاد گذاشته تا تکامل مشخص بشود از نظر تشریعی راه را هم معین کرده که کدام راه مستقیم است و کجا کج راهه و بیراهه است پس اینکه فرمود ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ اگر از نظر تکوین مطرح باشد دنیا هم همین طور است منتها از نظر تشریع خدای سبحان در دنیا به بعضی از امور اذن داد به بعضی از امور اذن نداد آنجا نظام تشریع نیست یعنی قیامت پس اینکه گفته شد ﴿لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله﴾ نه یعنی در قیامت زمام کارها به دست خداست برای اینکه در دنیا هم زمام کارها به دست خداست ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ هیچ کاری در دنیا بدون اذن تکوینی خدای سبحان نخواهد بود پس این امور ظرف ظهورشان در معاد است نه ظرف حدوثشان چه اینکه سعادت و شقاوت هم همین طور است نه اینکه افراد در آنجا به دو گروه تقسیم بشوند بعضی سعید باشند بعضی شقی در دنیا بعضی سعیدند و بعضی شقیاند برای اینکه سعادت یا شقاوت را در دنیا کسب میکنند یا مؤمنند یا کافر آنجا که رفتند که عملی در کار نیست احکام تشریعی در کار نیست انسان یا مؤمناً میرود یا کافراً میرود یا منافقاً میرود بالأخره هر چه در دنیا کسب کرده است با همان کسبش سفر میکند پس سعید و شقی در دنیا است منتها در قیامت این اوصاف ظهور میکند میفهمند روز ظهور حقایق است و کلمه یوم در قرآن کریم در بسیاری از موارد که ذکر شده است ناظر به جریان قیامت است یوم و یومئذ و امثال اینها گاهی هم مربوط به حوادث و رخدادهای دنیاست که اینها با قرینه همراه است وگرنه یومئذ یومئذهایی که در قرآن کریم است یا یومی که هست بسیاری از اینها مربوط به جریان معاد است ﴿یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه﴾ متفرع بر چنین روز این است که ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ یعنی منهم شقی و منهم سعید بعد از اینکه حقایقشان ظهور کرده احکامشان همین است درباره من هم شقی و سعید حدیثی مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان نقل کرده است که از وجود مبارک امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند این که گفته شد «الشقى من شقى فى بطن امه» یعنی چه برخی از اهل تفسیر گفتند این ثابت نشده این جریان «الشقى من شقى فى بطن امه» این ثابت نشده بر فرض هم باشد خبر واحد است و در اینگونه از موارد حجت نیست و مانند آن این نظر برخی از اهل تفسیر و این فرمایش تام نیست اولاً اگر خبر واحد تعلیل باشد تبیین باشد سند علمی را به همراه داشته باشد این برمیگردد به یک معنای عقلی و قابل قبول اگر تعبد محض باشد البته در تعبدیات حجت است در اعتقادیات اگر مظنه بیاورد انسان میتواند اسناد ظنی به صاحب شریعت بدهد مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله علیه) در همان کتاب شریف توحیدشان از امام (سلام الله علیه) نقل میکنند که سؤال میکنند که «الشقى من شقى فى بطن امه» یعنی چه حضرت فرمود که ذات اقدس إلاه میداند آن وقتی که این کودک در بطن مادرش بود میداند که «سیعمل عمل الاشقیاء» نه اینکه برای او شقاوت را رقم زده است که بشود جبر «معاذ الله» فرمود این کودک که در رحم مادر هست خدای سبحان میداند که این با اینکه میتواند راه صحیح را برود همراهانش برادرانش دوستانشان آن راه صحیح را رفتند این شخص به سوء اختیار خود کجراهه میرود «سیعمل عمل الاشقیاء» و مشابه اینکه در این حدیث است میشود «السعید سعید فی بطن امه» را هم به همین معنا توضیح داد اگر گفته شد سعید در بطن مادرش سعید است نه یعنی برای او رقم خورده الا و لابد باید سعید باشد و نمیتواند بیراهه برود بلکه طبق این تفسیری که حالا اگر فرصت شد انشاءالله در نوبتهای بعد از همان کتاب شریف توحید مرحوم صدوق بخوانیم در آنجا که درباره شقی این تفسیر شده است درباره سعید هم همین تفسیر ممکن است یعنی خدای سبحان در بطن رحم این کودک در بطن رحم مادر است میداند که این شخص وقتی بالغ شد به دنیا آمد بالغ شد با اینکه میتواند بیراهه برود با حسن انتخاب و اختیار خود راه صحیح را طی میکند «سیعمل أعمال السعدا» بنابراین معنای حدیث این نیست که هر کسی در بطن مادر باشد خواه ناخواه یکی از دو طرف برای او تنظیم شده است از علم ازلی خدا خبر میدهد اما با مبادی این کار معلوم خداست نه بی مبادی خدا در ازل میداند که فلان شخص با میل و رغبت خود بیراهه میرود در حالی که میتواند به راه باشد و فلان شخص دیگر با میل خود به راه میرود با اینکه میتواند بیراهه برود چون این شخص با اراده و میل خود راه را انتخاب میکند در حالی که میتواند راه دیگر را برود ذات اقدس إلاه در ازل میداند که این چه کاره خواهد شد نه اینکه چون خدا میداند این شخص باید بیراهه برود یا مستقیم باشد خداوند میداند این چه کاری را با اراده و میل خود انجام میدهد ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ اما آنها که حالا گرفتار شقاوت شدند یک مقداری مختصری از این آیات توضیح بدهیم تا برسیم به آن
بخشهای نهایی تفسیر
سؤال: ... جواب: بله آنجا هم مینویسند و مینویسند که با میل خود و اراده خود این کار را کرده است اگر دارد که ﴿هو الذی یصورکم فی الاحام کیف یشاء﴾ مبادی اختیاری را هم مینویسند نه اینکه آن مبادی را ننویسند فقط بیمبادی نوشته میشود این طور نیست با مبادی مینویسند یعنی ﴿هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء﴾ هر طوری که او بخواهد با هر شکلی که او بخواهد با هر قیافهای که بخواهد او صور را عطا میکند اما عقاید را خود شخص باید تأمین بکند برای اینکه دارد ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ صدر و ساقه قرآن کریم پر از آن است که انسان را مختار میداند میفرماید ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ هر کسی هر کاری را کرده خودش مهمان خانه خودش است اگر کار خیر را انجام داد مهمان مایده الاهی است که خود فراهم کرده است و اگر راه بد را رفته است گرفتار دامی است که خود بافته است ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾
سؤال: ... جواب: البته مادر مؤثّر است پدر مؤثّر است معلم مؤثّر است محیط مؤثّر است اما همه اینها در حد علل اقتضایی اعدادی و امدادیاند آن تصمیم گیرنده نهایی خود شخص است البته در خانواده خوب در جامعه خوب در محیط پرورشی خوب رشد دینی آسانتر است در جای دیگر یک مقداری به این آسانی نیست اگر یک کسی واقعا دست رسی نداشته باشد که مستضعف فکری باشد که خوب معاقب نیست چون حجت خدا به او نرسیده است ﴿لیهلک من هلک عن بینه﴾ باید باشد آنجا نشد خب اختیار محفوظ است و هیچ کسی در هیچ کاری مجبور نیست ﴿فاما الذین شقوا﴾ اینجا شقاوت را به خودش اسناد میدهد خودی بیراهه رفته است ﴿ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ این نفسی که فرو میبرد و برمیآورد هر دو برای او دردناک و سوزناک و سوزنده است هم آنچه را که بالا میآید به نام زفیر هم آنچه را که فرو میبرد به نام شهیق از این طرف نفس را گفتند چون برمیآید مفرح ذات است فرو میرود کذا برمیآید کذا پس در هر نفسی دو نعمت موجود از آن طرف بزرگان گفتند عارفان هر دمی دو عید کنند برای آنها این دم چه زفیرش چه شهیقش چه فرو رفتنش چه فرو آمدنش هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمیگردد مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری لازم این سخن را سعدی از خود ندارد بزرگان و حکمای قبل از او گفتند مثل سنایی و اینها که عارفان هر دمی دو عید کنند وقتی دم برآورده میشود و فرو میرود یک عید همان نعمت فرو بردن است یک عید همان نعمت برآوردن
عارفان هر دمی دو عید کنند عنکبوتان از مگس قدید کنند
این عنکبوت است که به فکر این است که تاری بتند و مگسی شکار بکند قرمه کند بالاخره این گوشتهای مرده را قرمه را میگویند قدید کار عنکبوت قدید کردن مگس است کار عارف هر لحظه دوبار به لقای الاهی رفتن است آن معارف بلند کم کم بعد از مدتها به جناب مصلح الدین رسید و به این صورت در آمد خب دم دوتا نعمت را به همراه دارد و مردان الاهی غرق در نعمت ذات اقدس إلاه هستند اما اگر کسی این نعمت را کفران کرده است همین به صورت زفیر و شهیق در میآید برآمدنش دردناک فرو رفتنش دردناک این مثل اینکه آتش را فرو میبرد با آتش هم تنفس میکند هر دو سوزنده و دردناک است و در این حال هستند برای اینکه تمام نفس کشیدنهای اینها و حرکتهای اینها در معصیت الاهی بود ﴿خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک﴾ حالا اینها ناظر به اگر کسی «معاذ الله» به کفر و الحاد و نفاق و امثال اینها مبتلا بود که مخلد است و اگر نه موحد بود منتها فاسق بود این برابر فسقش به اندازه فسقش معذب است اینکه فرمود ﴿خالدین فیها﴾ در آن نار ﴿مادامت السموات و الارض﴾ این یا کنایه از دوام است که ما تعبیر میکنیم که مادامی که آسمانها زمینند نه مادامی که آسمانها و زمین سرپا هستند تا کسی بگوید در قیامت که آسمان و زمینی نیست ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه﴾ بساط آسمان و زمین برچیده میشود پس بنابراین چه آسمانی و چه زمینی تا بگوییم ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ این یا ناظر به ابدیت است که تعبیر محاورهای است بگوییم ﴿مادامت السموات والارض﴾ یعنی کنایه از أبدیت است یا ناظر به عذاب برزخی است که در برزخ هنوز آن نظام کلی عوض نشده است اگر چنانچه آسمان و زمینی هست معلوم میشود اینها هنوز در برزخند در معاد اکبر نرفتهاند اما چون بحث در ﴿ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود﴾ است این ناظر به ابدیت است اگر برای قیامت یک آسمان دیگری و زمین دیگری که با ابدیت سازگار باشد دیگر بساط آن آسمان و زمین محکوم ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ نباشد این با معاد اکبر و حشر اکبر هم سازگار است از آیه سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم برمیآید که این آسمان و زمین تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السمٰوات﴾ یعنی یوم تبدل السمٰوات غیرها یوم تبدل الارض غیرها اگر آسمان و زمین تبدیل شدند به آسمان و زمین دیگر و این مخصوص به برزخ نبود در قیامت هم این چنین بود آن ارض دیگر ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ نخواهد بود و أبدی است اما اگر چنانچه منظور این آسمان و زمین قابل زوال باشد این در حد برزخ است حالا تتمهاش برای روز بعد انشاء الله
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است