display result search
منو
تفسیر آیه 100 تا 105 سوره هود

تفسیر آیه 100 تا 105 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 98 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 100 تا 105 سوره هود
- ناتوانی آلهه در مقابل الله
- نفس محل درک لذت و الم است
- جواب شبهه آکل و ماکول
- معاد جسمانی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ذلک من انباءِ القری نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ ٭ و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک و مازادوهم غیر تتبیب ٭ و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ ان اخذهُ الیمٌ شدیدٌ ٭ ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة ذلک یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهودٌ ٭ و ما نؤخره الا لأجلٍ مَّعدودٍ ٭ یوم یأت لا تکلّم نفس الا بإذنه فمنهم شقی و سعید﴾

بعد از نقل هفت قصه از داستانهای قرآن کریم به صورت جمع بندی شده فرمود اینها مناطقی‌اند که محکوم عذاب الاهی شده‌اند آثار بعضی از اینها سرپاست آثار بعضی از اینها درو شده است و اثری از آنها به حسب ظاهر نیست و هیچ‌کدام از اینها مورد ظلم ما قرار نگرفتند ما به هیچ کدام ظلم نکردیم ما برابر با عدل رفتار کردیم و اگر ستمی بود اینها به خودشان کردند در نوبت دیروز اشاره شد که اگر یک فعلی باشد و یک کیفری یقیناً یکی‌اش ظلم است برای اینکه اگر آن فعل حق و عدل باشد آن عذاب ظلم است اگر آن فعل ظلم باشد آن عذاب عدل است اینکه فرمود ﴿و ما ظلمناهم﴾ یعنی یک ظلمی یقیناً هست ولی ما ظالم نیستیم آنها ظلم کردند ما مظلوم هم نیستیم کسی هم به ما نمی‌تواند ظلم کند ما نه ظالمیم و نه مظلوم آنها هم ظالمند و هم مظلوم به خودشان ظلم کردند و این تحلیل به آن اصل گذشت که انسان یک خودی دارد ظالم و یک خودی دارد مظلوم که تعدد ظالم و مظلوم به این دو نحوه از مراحل معرفت نفس برمی‌گردد بعد فرمود کاری از خدایان آنها هم ساخته نبود اینکه کاری از آنها ساخته نیست برای اینکه آنها در روز خطر به آلهه‌شان پناهنده می‌شدند و از آنها سودی نمی‌بردند لکن برابر برخی از آیات دیگر که می‌فرماید ﴿انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾ که عابد و معبدود کلاهما فی النار است آنها می‌بینند این سنگهای دست تراش که به صورت بت تراشیده‌اند و عبادت می‌کردند اینها هم به صورت حجر جهنم درآمده‌اند که ﴿وقودها الناس و الحجارة﴾ خب این ناس که عابد است آن حجاره که معبود است هر دو دارند گداخته می‌شوند معلوم می‌شود از این آلهه کاری ساخته نبود دیگر این مال عذاب آ خرت در جریان دنیا البته این چنین نیست اینها به آلهه شان مراجعه کردند از آلهه کاری ساخته نبود و اما در باره عذاب آخرت می‌بینند ﴿انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم﴾ همه حصبا و سنگ ریزه جهنمید برابر آیه ﴿قوا انفسکم و أهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة﴾ که گفتند آن حجاره منظور سنگهای وثن و صنم است آنجا معلوم می‌شود که از آن آلهه کاری ساخته نبود﴿ فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک﴾ امر الاهی هم که بیاید کن فیکون است مانعی برای نفوذ امر الاهی نیست نه از درون و نه از بیرون انسان کاری که انجام می‌دهد گاهی مشکل درونی پیدا می‌کند که ضعف اوست اعضا و جوارح او با او همراه نیستند عضو فلج می‌شود یا ضعیف می‌شود و مانند آن گاهی علل و عوامل بیرونی مانع نفوذ کارند و نمی‌گذارند کار انجام بگیرد درباره ذات اقدس إلاه هیچ کدام از این دو فرض ندارد نه از درون و نه از بیرون از درون فرض ندارد برای اینک کسی که قوه او نامتناهی است ضعف و عجز فرض ندارد لذا فرمود ﴿ ‌‌أفعیینا بالخلق الاول﴾ درباره عوامل بیرونی فرض ندارد برای اینکه بیرون از نظام هستی چیزی نیست تا جلوی کار خدای سبحان را بگیرد بنابراین هر چه هم که هستند سربازان الاهی‌اند لله ﴿جنود السموات و الارض﴾ بنابراین فرض ندارد که چیزی جلوی اراده الاهی قدرت الاهی را بگیرد ﴿و مازادوهم غیر تتبیب﴾ که در نوبت قبل گذشت آن‌گاه ذات اقدس إلاه می‌فرماید این سنت ماست نه اقومی که قبل از جریان حضرت موسی و عیسی بودند عذاب آنها آخرین عذاب بود نه عذاب قوم موسی و عیسی (علیهم السلام) آخرین عذاب است بعداً هم در پیش است فرمود ﴿ و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری﴾ قبلاً این طور بود الان هم همین طور است بعداً هم همین طور خواهد بود سنت الاهی این است اینکه سنت الاهی است گاهی در سورهٴ مبارکهٴ سبأ و فاطر به عنوان ﴿و لن تجد لسنّت الله تبدیلا و لن تجد لسنّت الله تحویلاً﴾ به آن لسان قضیه سالبه ذکر می‌شود گاهی هم نظیر این آیه به صورت قضیه موجبه ذکر می‌شود که ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمة﴾ این اصل کلی است نموداری از این اصل کلی را در بخشهای دیگر بیان فرمود فرمود ما خیلی از مناطق را ویران کرده‌ایم در اثر بی بند و باری ساکنان او در سورهٴ مبارکهٴ انبیا آیه ١١ این است ﴿و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة﴾ قصم همان قطع کردن است نظیر همین حسیب گاهی انسان چوب را می‌شکند گاهی شاخه‌ای را و خوشه‌ای را درو می‌کند ﴿و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة و انشأنا بعدها قوما آخرین﴾ منظور از این قریه که قریه ظالم است یعنی اهل او ظالمند بدلیل اینکه در بعضی از موارد دارد که ﴿من قریة ظالم اهلها﴾ اسناد ظلم به قریه برای آن است که گویا کل قریه آلوده شده است مثل اینکه اگر یک کسی معروف باشد در این محل گویا کل محل این را می‌شناسند ﴿وسئل القریة﴾ گویا کل قریة این را می‌شناسند نظیر آنچه که فرزدق درباره حضرت اما م سجاد (سلام الله علیه) گفت «هذا الذى تعرف البطحاء وطاقه ٭٭٭ والبیت یعرفه و الحلّ و الحرم» این طور است کل این شهر آن حضرت را می‌شناسند در جریان مصر کل این شهر حضرت یوسف را می‌شناسند ﴿واسئل القریة﴾ که مصحح می‌طلبد این‌گونه از موارد که ظلم به قریه اسناد داده می‌شود از همین قبیل است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انبیا آیه ٧٤ به این صورت بیان شد ﴿و لوطا آتیناه حکما و علما و نجیناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث﴾ خب آن قریه که کار بد نمی‌کردند مردم آن قریه کار بد می‌کردند ولی در اثر آلودگی فراوان گویا این شهر شهر عمل خبیث بود در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیه ٥٨ هم فرمود ﴿و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها﴾ این اسراف و اضافه خواهی و افزون طلبی و رفاه طلبی باعث فساد است بالأخره فسادهای دیگر است فرمود ﴿و کم اهلکنا من قریة بترت معیشتها﴾ پس گاهی به صورت ﴿و کم قسمنا من قریة﴾ است گاهی به صورت ﴿و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها﴾ است گاهی به عنوان ﴿و کم اهلکنا من قریة﴾ و مانند آن است پس قری و قصبات و شهرهایی که عذاب الاهی به حیات آنها خاتمه داده است کم نیست لذا به عنوان یک اصل کلی در آیه محل بحث فرمود ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمة﴾ و هرگز ذات اقدس إلاه ملتی را عذاب نمی‌کند مگر اینکه آن ملت گرفتار ظلم باشند ﴿و ما کان ربک مهلک القریٰ ... الا و اهلها ظالمون﴾ ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمة ان اخذه ألیم شدید﴾ در آنجا فرمود اگر امر الاهی برسد فرار از آن ممکن نیست اینجا می‌فرماید این عذاب الاهی دردناک و شدید هم هست البته در بعضی از موارد فقط از دردناکی و شدت او خبر می‌دهد مثل همین آیه گایه نظیر بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ فجر می‌فرماید ﴿فیومئذ لا یعذب عذابه احد ٭ و لا یوثق وثاقه احد﴾ اینکه ﴿لایعذب عذابه احد ٭ و لا یوثق وثاقه احد﴾ یعنی فرض ندارد که یک عذابی مثل او معادل داشته باشد مثل او باشد آیه ٢٦و ٢٥ سورهٴ مبارکهٴ فجر در آن روز می‌فرماید ﴿یا لیتنی قدمت لحیاتی ٭ فیومئذ لا یعذب عذابه احد ٭ و لا یوثق وثاقه احد﴾ در دنیا هیچ ممکن نیست کسی بتواند مثل ذات اقدس إلاه در آخرت کسی را عذاب بکند حتی آنهایی که در اخدود و در کانال عذاب یک عده‌ای را می‌سوزاندند آنها ممکن نبود که بتواند مثل عذاب الاهی کسی را تعذیب بکنند چرا؟ برای اینکه اینهایی که در اصحاب اخدود بودند در کانال عذاب می‌سوختند جسم‌شان البته می‌سوخت اما اینها به پاداش الاهی امیدوار بودند آنها که غرق در جمال و جلال الاهی بودند که اصلاً احساس نمی‌کردند واقعا احساس نمی‌کردند همانطوری که از امام باقر (سلام الله علیه) سؤال شد که شهدای کربلا در برابر این همه تیرها و دشنه‌ها و نیزه‌ها و شمشیر‌ها چه احساسی داشتند می‌فرماید مثل اینکه شما با دو انگشتتان مقداری گوشت یکی از انگشتها را فشار بدهید خب آدم با دو انگشت خودش گوشت یکی از انگشتها را فشار بدهد مگر چه قدر درد احساس می‌کند فرمود به همان اندازه اینها تیرها را احساس می‌کردند آن حادثه‌ای که برای آنها در شب عاشورا پیش آمد باعث شد حواس‌شان جای دیگر بود خب چرا اینهایی که در اتاق عملند مغمی علیه‌اند بیهوشند بدنهای اینها را ارباً اربا می‌کنند ولی اینها احساس ندارند برای اینکه توجه شان اینجا نیست جای دیگر است اینها که نمردند که نه مردند و نه به خواب رفتند حوسشان جای دیگر است از این محدوده فعلا توجه‌شان سلب شد اگر جریان کشیدن تیر از پای حضرت امیر است از این قبیل است اگر جریان شهدای کربلاست از این قبیل است بدن که درد احساس نمی‌کند که عمده روح است که درد احساس می‌کند آن هم بوسیله لامسه که در قسمت مهمش در پوستهاست در استخوان هست در قسمتهای دیگر هست اما قسمت مهم نیروی لمس در پوست است لذا در سورهٴ مبارکهٴ نساء می‌فرماید ﴿کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب﴾ وقتی سوخت و سوز آمده این پوستها را سوزانده ما پوست تازه می‌رویانیم که عذاب را بیشتر احساس کنند اینها ابزار لمسند لامس حقیقی نفس است نفس اگر توجهش را از این بدن بردارد با تخییر عضو یا با تخییر کل بدن اصلاً احساس نمی‌کند همین معنا در بیداری هست همین معنا در حالتهای مدهوشی هست و نه بیهوشی این چنین نیست که وجود مبارک موسی کلیم ﴿و خر موسی صعقا﴾ مثلاً یک حالت سختی به او دست داده باشد این طور نیست که مثلاً احساس رنج و درد کرده باشد خب بلکه احساس نشاط دارد درباره اصحاب اخدود و مانند آن این چنین است و در باره افراد دیگر اینها می‌گویند بالأخره روزی ما انتقام می‌گیریم یا خودمان انتقام می‌گیریم یا تاریخ به قول آنها انتقام می‌گیرد یا نسلهای بعد باید انتقام می‌گیرد با همین خیال ولو واهی یک مقدار تشفی پیدا می‌شود ولی اگر انسان وارد صحنه‌ای بشود که حق برای او روشن شد و روشن شد که هیچ راهی نیست این عذابی که می‌بینند حق است ﴿لا ریب فیه﴾ نه بطلان در او هست نه جبران در او هست نه نسل بعد در او هست نه قدرت انتقام گیری هست هیچ هیچ نیست بنابراین این عذابش می‌شود عذاب خالص چنین عذابی مقدور هیچ کس نیست که کسی دیگری را عذاب بکند به این سبک ﴿فیومئذ لا یعذب عذابه احد﴾ این هم نکره در سیاق نفی در دنیا ممکن است شبیه عذاب الاهی به حسب ظاهر خیال بشود ولی در آخرت اصلاً فرض ندارد لذا فرمود ﴿و لا یوثق وثاقه احد﴾ تمام اعضا و جوارح انسان هم علیه انسان شهادت می‌دهند و علیه انسان می‌شورند یک چنین چیزی است خب اگر کسی خدای ناکرده بی‌راهه برود خب یقیناً عاقل نیست برای اینکه این طور خودش را به عذاب الاهی گرفتار بکند لذا فرمود ﴿ان اخذه الیم شدید﴾ این جامع بین عذاب دنیا و عذاب آخرت است اما آن مرحله شدیدش مال قیامت کبراست چه اینکه آن نشاط شدیدش هم مال قیامت کبراست در جریان دنیا انسان به هر نعمتی هم که برسد به هر مقامی هم که برسد چه مقام علمی چه مقام عملی به هر درجه‌ای که برسد ولو درجه صلاح و فلاح باشد باز نشاط او مشوب به اندوه است برای اینکه می‌داند یک وقتی از او می‌گیرند دیگر می‌میرد

سؤال: ... جواب: در جریان آکل و مأکول که خوب بالأخره مستحضرید انسان که حیوان نمی‌خورد همین که حیوان ذبح شده است می‌شود جماد آن هم جزء بدن او می‌شود کل بدن در طی دوران زندگی سالیان متمادی عوض می‌شود همان‌طوری که در دنیا اگر کسی گوشت حیوان دیگری را بخورد یا مثلاً دست او دست کافر باشد جراحی بشود یک کسی سرقت کرده و محکوم شده به قطع ید و فرار کرده از زندان مثلاً بعد از یک مدتی تصادف کرده و دستش قطع شده بعد دست یک کافر را گرفتند پیوند زدند و گرفته و کاملاً دست او شد بعد از هشت ده سال از این صحنه که گذشت دوباره دستگیر شد و به محکمه عدل آمد آیا حاکم شرع دستش را قطع می‌کند یا نه؟ آیا این می‌تواند بگوید این دست کافر است دست من نیست وقتی جزء بدن شد بدن او را پذیرفت و همه کارهای طبیعی‌اش را به عهده گرفت بدن اوست الان در این جراحی‌های پلاستیکی هم همین طور است دست کافر خوب نجس است با دست کافر نمی‌شود وضو گرفت و مانند آن اما وقتی که این دست به این بدن رسید و ملتحم شد و جوش خورد و گرفت هم این دست پاک است هم می‌شود با او وضو گرفت هم می‌شود با او نماز خواند وقتی جزء بدن انسان شد نفس او را پذیرفت بدن اوست این تازه گوشه‌ای از گوشه‌های معاد جسمانی است یعنی اگر ما بخواهیم آن معاد جسمانی را مثلاً از آن قله بیاوریم در این دشت هزارها مرتبه پایین بیاوریم نمونه‌هایش این است از پیچیده‌ترین مسئله مسئله معاد است چون این بحثها در حوزه‌ها نیست برای ما سنگین است کدام وضع می‌شود آیا این بدنها از زمین درمی‌آیند برابر بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ یس ﴿من یحی العظام و هی رمیم ٭ قل یحییها الذی أنشأها اول مرة﴾ عین او را زنده می‌کند در این که عین است حرفی نیست امّا در عینیت مطالب نظری فراوان است آیا قبل از اینکه زمین تبدیل بشود به زمین دیگر انسانها زنده می‌شوند یا حین تبدیل زنده می‌شوند چون ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات﴾ این زمین تبدیل می‌شود به زمین دیگر از وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) رسیده است که تبدیل می‌شود به زمینی که لم یعص علیها خب بعد از اینکه این زمین تبدیل شده است به زمین دیگر ابدان از زمین برمی‌خیزند یا قبل از تبدیل یا حین تبدیل در هر سه صورت سوالات خاص خودش را دارد معاد جسمانی و روحانی مطالب نظری فراوانی دارد که تصور بعضی‌ها چند سال درس می‌خواهد تصورش چه رسد به تصدیق آن وقت آدم بگوید معاد جسمانی بشود ضروری ضروری هست اما برای اهلش ضروری هست همین بدن محشور می‌شود بدون کم و کاست همین گوشتها همین پوستها همین ﴿علیٰ ان نسوی بنانه﴾ همین ﴿من یحى العظام و هی رمیم﴾ اما عینیت به ما هی به چه چیزی عینیت صادق است در عین حالی که ما می‌گوییم این زید همان زید چند سال قبل است این مطالب فراوانی دارد الان ما هیچ تردیدی نداریم این آقایانی که هفتاد هشتاد سال زندگی کردند عین همانهایی بودند که در بیست سال قبل بودند سی سال قبل بودند چهل سال قبل بودند هشتاد سال بعد بودند درحالی که برای همه ما ثابت شده است طبق بحثهای علمی که چندین بار کل ذرّات بدن اینها عوض شد هیچ جزء ثابتی در اینها نیست اگر هم که جراحی پلاستیک شده تلقیح شده دستشان عوض ‌بشود پایش عوض بشود چشمشان عوض بشود گوششان عوض بشود باز این آقا همان آقاست عین اوست و در اینکه این زید است ما کمترین تسامحی نداریم اسناد این زید به این شخص اسناد الی من هم له است غرض آن است که تصور خیلی از مسائل جزء پیچیده‌ترین مسائل نظری است فضلا از تصدیقش فضلا از جمع معارضاتش

سؤال: ... جواب: آنها هم همین طور است آنهایی که اربا اربا کردند شهیدشان کردند آنها هم بالأخره عین همان قبلی است آنها هم حتی آنهایی که سر مطهرشان را بریدند آنهایی که بدنشان را قطع کردند دستشان را قطع کردند آنها هم عین حالت اولیشان را می‌آورند

سؤال: ... جواب: بالأخره به همین است که ما در دنیا داریم در دنیا چگونه داریم در دنیا این آقا چندید بار عوض شده ولی این آقا همین آقاست ما هیچ تردیدی نداریم که الان این زیدی که بعد از این مثال زدیم فرار کرده و دوباره آ مده محکمه بگوید آقا این دست من پیوندی است کسی گوش به حرفش نمی‌دهد محکمه عادل که گوش نمیدهد می‌گوید دستت باید قطع بشود تو همان شخصی وقتی که بگوید آقا من بیست سال قبل سرقت کردم محکوم شدم به قطع ید و از زندان فرار کردم و در بین راه تصادف کردم دستم قطع شده دست یک کافری را گرفتند به دست من چسباندند و دستم گرفته و این غیر از آن است می‌گویند نخیر الا و لابد در جریان اینکه اگر سه نفر یکی دیدبان باشد یکی ببندد یکی بکشد در آن قصه معروف که یکی را اعدام بکنند یکی حبس أبد دارد یکی تسمل عیناه چشمش را با بالأخره با میل گداخته یا کور می‌کنند یا در می‌آورند اگر کسی کور بشود چشم مصنوعی بگذارند در همان حالی که چشمش ترکش خورده و آسیب دیده در بیاورند یک چشم دیگری همان‌طوری که گرم است فورا به جایش بگذارند این چشمش می‌گیرد این دیگر نمی‌تواند بگوید این چشم من غیر از آن چشم است عمده آن است که ما این را معتقد باشیم این زید با همه خصوصیات عین این زید بدون کم و زیاد در قیامت می‌آید این را باید معتقد باشیم اما همان طوری که در دنیا عینیتش مطالب علمی فراوانی دارد در آخرت پیچیده تر است آن مقداری که بر همه ما لازم است این است که این زید با این انگشتانش با سرانگشتانش با اعضا و جوارحش بدون کمترین تفاوت می‌آید طوری که به تعبیر روایات «لو رأیته لقلت انه فلان» خب حالا ممکن است در بعضی از آیات همین قرآن کریم راجع به معاد که بحث بشود که بدن چگونه است زمین چگونه است زمین تبدیل می‌شود آیا این ابدان قبل از تبدیل زمین زنده می‌شوند یا نه ممکن است آن‌جا اشاره بشود عمده این است که فرمود ﴿ان فی ذلک لآیة لمن خاف عذاب الآخرة﴾ در قرآن کریم جریان‌های فراوانی است یکی اینکه بعضی‌ها باید اهل خشیت باشند این خشیت مال هر کسی نیست ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ بعضی‌ها باید از این حوادث و رخداد تلخ عبرت بگیرند این گذشته از اینکه برای اهل خشیت کافی است برای اهل خوف هم کافی است که در همین بخش فرمود ﴿ان فی ذلک لآیة لمن خاف عذاب الاخرة﴾ برای همه آیه است منتها کسی که اهل خوف است برای و علامت الاهی است آیت الاهی است و مانند آن عبرت گیری که خب بتواند تحولی پیدا کند حالا این شخص فهمید علامت است ولی یک تحولی در درون او پیدا می‌شود یا نمی‌شود آن را فرمود برای همه نیست تحول که ﴿ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی﴾ آن برای همه نیست درباره گروه خاصی آنها می‌توانند عبرت بگیرند سورهٴ مبارکهٴ نازعات آیه ٢٦ به این صورت است بعد از جریان فرعون فرمود ﴿فحشر فنادیٰ ٭ فقال انا ربکم الاعلی ٭ فاخذه الله نکال الاخرة والاولی ٭ ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی﴾ این یخشی در حقیقت به علما برمی‌گردد اینها اهل عبورند خیلی‌ها اهل تماشایند یک اظهار تأسفی هم می‌کنند اما بالأخره یک هجرتی یک عبوری یک تحولی از جایی به جایی باید عبور بکنند بالأخره دیگر اگر عبور نکنند خب بهره‌ای بمی‌برند فرمود عبور مال اهل خشیت است خشیت هم که خب ع المان دین دارای خشیتند ﴿ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی﴾ آنهایی که اهل خشیت نیستند تماشا می‌کنند احیانا متاثر می‌شوند و گاهی هم ممکن است گریه بکنند این گریه کردن اینها یک مقدار برای تسکین عواطف خوب است ا ما بالأخره عبور نکرده این آقا تحولی در او پیدا نشد بنابراین آنهایی که اهل خوف‌اند یک درجه از بهره را می‌برند آنهایی که اهل خشیتند درجات بیشتر و برتر نصیب آنها خواهد شد عمده آن است که این روز قیامت را ذات اقدس إلاه با عظمت و جلال تعریف می‌کند می‌فرماید ﴿ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود﴾ روزی که همه جمع می‌شوند نه در او جمع می‌شوند خب در او جمع شدن می‌شود یک مکان عمومی که مهم نیست برای او جمع می‌شوند معلوم می‌شود او چیزی است هدف است مرجع است که ﴿ان الاولین و الاخرین ٭ لمجموعون الیٰ میقات یوم معلوم﴾ اولین و آخرین در آن روز برای آن روز جمع می‌شوند برای آن روز جمع می‌شوند نه در آن روز جمع می‌شوند معلوم می‌شود آن روز یک حسابی دارد یک کتابی دارد برای آن روز جمع می‌شوند از اینجا معلوم می‌شود که می‌فرماید ﴿ذلک یوم مشهود﴾ نه یعنی همه او را می‌بینند خب یک وقت است در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدیٰ و الفرقان من شهد منکم الشهر﴾ خب خیلی‌ها هستند که ماه مبارک رمضان را می‌بینند ﴿فمن شهد منکم الشهر﴾ یک طور است شهد المعاد طور دیگر است این از قبیل من شهد منکم الشهر نیست یوم القیامه معاد مشهود فیه است نه مشهودٌ ماه مبارک رمضان مشهودٌ ﴿من شهد منکم الشهر﴾ حکمش این است ماه مبارک رمضان آمد و ما هم می‌دانیم که ماه مبارک رمضان دیگر آسمانی به زمین نیامد زمینی به آسمان نرفت ماه مبارک رمضان خب آمد اما وقتی قیامت می‌شود آسمان به زمین می‌آید زمین به آسمان می‌رود کل اوضاع عوض می‌شود جلال و جمال خدا ظهور می‌کند آن روز همه می‌فهمند که کار دست دیگری بود ﴿ان القوة لله جمیعا﴾ آن روز است ﴿یوم لا تملک نفس لنفس شیئاً و الامر یومئذ لله﴾ آن روز است ﴿یوم مشهود﴾ چه چیزی مشهود است؟ جلال و جمال الاهی مشهود است فیه یک ضمیر محذوف نه یوم مشهود خب همه آن را می‌بینند این طور نیست خب بنابراین در آثار توحیدی ذات اقدس إلاه در بخشهای فراوان برای خودش اوصافی ذکر می‌کند بعد می‌فرماید اینها در قیامت هست در قیامت هست «معاذالله» یعنی در دنیا نیست خب این که در سورهٴ مبارکهٴ بقره دارد ﴿ان القوة لله جمیعا﴾ یعنی امروز قوه مال دیگران است فردا مال خداست «معاذ الله» اینکه شد قدرت محدود که آن روز ﴿یرون﴾ ﴿ان القوة لله جمیعا﴾ نه آن روز ﴿ان القوة لله جمیعا﴾ آن روز ظرف ظهور توحید ناب است نه ظرف حدوث توحید آن روز ظرف ظهور ﴿لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله﴾ است آن روز می‌فهمیم که مدیر عامل همیشه یک نفر بود و سراسر عالم جوارح او بودند «اعلموا عباد الله ان جوارحکم جنوده» خب انسان اگر بداند اعضا و جوارح او سربازان الاهی‌اند هم وضو می‌گیرد هم حساب شده وضو می‌گیرد هم آن اسراری که برای غسلتان و مسحتان ذکر شده در توجه دارد همیشه این دستوراتی که به ما دادند که به زبانتان سفارش کنید به اعضاء و جوارحتان سفارش کنید اینها را جدی می‌گیرد یعنی از صبح که برخواستید به زبانتان بگویید آبروی من را نبر حرفی نزن کاری نکن که بالأخره من در خطر بیفتم دست همین طور است پا همین طور است این است که گفتند کفش می‌پوشی پای چپ را بگذار یا پای راست را بگذار این ذکر را بگو آن ذکر را بگو یعنی ما باورمان بشود که اینها جوارح ماست و جنود الاهی و اگر بی‌راهه رفتیم ذات اقدس إلاه با اعضا و جوارح ما که سربازان او هستند ما را می‌گیرند یک حرفی می‌زنیم رسوا می‌شویم یک جایی می‌رویم که نباید برویم رسوا می‌شویم یک چیزی را امضا می‌کنیم که نباید امضا بکنیم رسوا می‌شویم این چنین نیست بارها ملاحظه فرمودید اگر خدای سبحان خواست کسی را بگیرد از جای دیگر لشکر کشی بکند که خب این معنا برای اولیای الاهی مشخص است برای همگان در آن روز روشن می‌شود ﴿یوم مشهود فیه﴾ چه چیزی مشهود است جمال الاهی جلال الاهی توحید الاهی آن روز این معنا در قیامت برای همه مشهود است که ﴿لا تملک نفس لنفس شیئا﴾ از هیچ کسی کاری ساخته نیست نه این که کاری ساخته است و مضایقه می‌کنند نه ﴿یوم یفر المرء من أخیه﴾ از هیچ کسی کاری ساخته نیست این می‌شود توحید


سؤال: ... جواب: یکی از مصادیقش البته یکی از مصادیق این یوم مشهود است شاهد و مشهود را والد و ولد را برای آن مسائل ذکر کردند ولی در این جا آن مصداق کاملش این است آنجا هم خیلی از آثار توحید الاهی مشهود است غرض آن است که این روز ﴿مجموع له الناس﴾ است این روز مشهود فیه است در حقیقت خیلی از چیزها را آدم مشاهده می‌کند بعد حالا اگر کسی سؤال بکند چه زمانی ظهور می‌کند می‌فرماید آن وقتی که چه وقت و کجا برطرف شد چون چه وقت از تاریخ خبر می‌دهد کجا از مکان خبر می‌دهد ما اگر جا را برداریم دیگر سؤال از جا به نام کجا نیست اگر تاریخ را برداریم سؤال از تاریخ به عنوان چه زمانی نیست اگر چنانکه این شمس و قمر برداشته شد آسمان و زمین برداشته شد دیگر تاریخ هجری و میلادی نمی‌ماند که ما بگوییم قیامت در فلان تاریخ هجری است برای اینکه خود این مجموعه که تاریخ سازند زمان سازند زمین سازند برداشته شد ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ کل این جریان برداشته شد آن وقت نه تاریخی می‌ماند تا بگویم چه وقت نه مکانی می‌ماند تا بگوییم کجا اینها همه یک جا رخت برمی‌بندند تا دوباره ذات اقدس اله بساط دیگر پهن کند


«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:40

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی