display result search
منو
تفسیر آیه 96 تا 102 سوره هود

تفسیر آیه 96 تا 102 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 119 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 96 تا 102 سوره هود
- جایگاه تربیتی سوره مبارکه هود
- عبرت آموزی داستانهای سوره هود برای همه اقوام و جوامع
- فرق من حیوانی و من انسانی و نظری
- جریان شعیب و حضرت موسی(ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین ٭ الی فرعون و ملایه فالتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید ٭ یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النار و بئس الورد المورود ٭ و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود ٭ ذلک من انباءِ القری نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ ٭ و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک و مازادوهم غیر تتبیب ٭ و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ ان اخذهُ الیمٌ شدیدٌ﴾

جریان شعیب (سلام الله علیه) مبسوطاً در این سوره بازگو شد لکن آنچه که بین شعیب و موسی (علیهم السلام) گذشت در سوره‌های دیگر مطرح است و جریان قوم شعیب که به این هلاکت گرفتار شدند بعد از جریان شبانی موسی (سلام الله علیه) در محضر شعیب و ازدواج با دخترش و اینها بود بعد از اینکه وجود مبارک موسی در مدین شبانی را به عهده داشت چند سالی در خدمت شعیب (سلام الله علیه) بود با یکی از دختران او ازدواج کرد و از مدین به مصر برگشت دوباره آن جریان ادامه داشت و کم کم و از حیات قوم شعیب خاتمه داده شد و اما درباره رهط شعیب این رهط غیر از مومنان شعیب بودند که قبلاً اشاره شد مؤمنان شعیب حیثیت اجتماعی پیش مردم مدین نداشتند لذا مردم مدین هم به حضرت شعیب گفتند هم به مؤمنان گفتند ﴿لنخرجنک یا شعیب والذین آمنوا معک من قریتنا﴾ برای مومنان به شعیب حیثیت اجتماعی قایل نبودند اما برای آن رهط و قبیله اندک او که یک حیثیت اجتماعی داشتند حرمتی قایل بودند ملاحظه می‌کردند با ملاحظه او کاری با شعیب نداشتند حالا یا برای این بود که آنها واقعاً دفاع می‌کردند یا نه آنها پیش مردم مدین یک حیثیت اجتماعی داشتند محترم بودند مردم مدین ملاحظه می‌کردند اما در جریان ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة﴾ که فعل مجهول آورده شده گاهی خدای سبحان فعل مجهول می‌آورد به مناسبت مورد مثل ﴿و لعنوا بما قالوا﴾ در همین جریان یهود است گاهی فعل را معلوم ذکر می‌کند که به خودش و مدبران تحت امرش اسناد بدهد می‌فرماید ﴿و بضل من الذین هادوا کذا و کذا لعناهم﴾ همین لعنی که مال صهیونیست‌ها و یهود تبه‌کار بود گاهی به صورت فعل مجهول ذکر شده است که ﴿لعنوا بما قالوا﴾ گاهی به صورت فعل معلوم که ﴿لعناهم﴾ در اینجا ﴿اتبعوا﴾ هم همین طور است گاهی به مناسبت مورد فعل مجهول ذکر می‌شود که ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامه﴾ گاهی هم در بعضی از سور فعل معلوم ذکر می‌شود که در بحث دیروز قرائت شد ﴿واتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامه هم من المقبوحین﴾ اما در جریان «شیبتنی هود و الواقعه» گرچه وجود مبارک پیامبر فرمود «شیبتنی هود والواقعه» و گفته شد که حکیم سبزواری (رضوان الله علیه) دارد که سر اینکه فرمود سوره هود مرا پیر کرده است برای اینکه دعوت به استقامت است بعد هم این توضیحی پیدا کرد که منظور از استقامت تنها استقامت خود حضرت نیست زیرا دعوت به استقامت و امر به استقامت در سوره‌های دیگر هم آمده ولی در سوره شعیب دعوت استقامت او و پیروان امت است که فرمود ﴿فاستقم کما أمرت و من تاب معک﴾ حفظ استقامت ملت و امت به قدری دشوار است که پیر کننده است این درست است لکن و از طرفی هم ممکن است پیرکنندگی عواملی داشته باشد عوامل فراوانی برای پیر کردن داشته باشد آن هم درست است لکن این اشتراکی که دارد استنباط سیّدنا الاستاد مرحوم علامه این است که می‌فرماید چون فرمود «شیبتنی هود والواقعه» این یک مطلب و ظاهرش اشتراک این دو سوره در یک امر جامع پیر کننده است این مطلب دوم و آن جامع مشترک مسئله استقامت نیست زیرا در سورهٴ واقعه سخن از استقامت نیست مطلب سوم و مناسب با پیر کردن هم جریان قیامت است که فرمود ان هذا این یومی است که ﴿یجعل البلدان شیبا﴾ امر چهارم پس آن جامع مشترکی که بین هود و واقعه است و پیر کننده است همان جریان ذکر قیامت است و معاد البته در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

سؤال: ... جواب: غرض این است که آنجا سورهٴ مبارکهٴ واقعه را چون ضمیمه سوره هود کرده است که فرمود «شیبتنی هود والواقعه» باید این جامع مشترکی باشد قبلاً در آیات سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت که وجود مبارک پیغمبر به ابن مسعود یا دیگری فرمود قرآن قرائت بکن قرآن قرائت کرد تا به این بخش رسید ﴿فکیف اذا جئنا من کل أمةٍ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ آنجا وجود مبارک حضرت گریه کردند چون صحبت از قیامت بود بعد در بخشی دیگر از روایات دارد فرمود من تعجب می‌کنم از کسی که قرآن می‌خواند و پیر نمی‌شود سرش این است که مصالح ساختمانی دنیا غفلت است الان مثلاً این بنا مصالح ساختمانی او سیمان است و آهن است و اینها خانه دنیا با غفلت ساخته شده وگرنه این همه حوادث مرگ و میری که هست برای تنبه کافی است انسان اگر غافل نباشد و به فکر سفر باشد خب پیر می‌شود برای اینکه معلوم نیست چه کسی او را می‌برند و کجا می‌برند اگر واقعا معلوم نیست هیچ کسی نمی‌داند ﴿ماذا تکسب﴾ غدا نمی‌داند ﴿بای ارض تموت﴾ بعد هم کجا می‌برندش با چه کسی می‌رود با چه کسی محشور می‌شود و همه اعمال را یک‌جا به او نشان می‌دهند اینها پیر کننده است لکن کل این جریان دنیا برای اکثری مردم با غفلت همراه است این است که از یک نظر این غفلت رحمت است.

مطلب دیگر اینکه آنجا که خدای سبحان بخواهد مدبرات امر را مأموران زیر مجموعه خود را هم به رخ دیگران بکشد با عظمت یاد می‌کند می‌فرماید ﴿ولقد ارسلنا موسی بآیاتنا﴾ گرچه اینها هم آیات الله است آیاتی است لکن ﴿آیاتنا﴾ برای آن است که مدبرات امر هم در اینجا سهمی دارند امر فرعون هم یعنی کار فرعون جریان فرعون وقتی جریان فرعون برنامه فرعون کافر فرعون سفیهانه بود خود او هم سفیه است اینکه فرمود امر او رشید نیست فرمود شما به دنبال رشید حرکت می‌کنید برای رشد تلاش و کوشش می‌کنید چرا به دنبال امر فرعون می‌روید او امرش که رشید نیست کار او سفاهت است اگر کار او رشید نبود و سفاهت بود پس خود او هم رشید نیست و سفیه است ﴿فاتبعوا امر فرعون﴾ یعنی تابع جریان و فکر و دستور فرعون بودند خب حالا که ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ پس چرا شما به دنبال یک امر غیر رشید حرکت می‌کنید این بخش را ذات اقدس إلاه می‌فرماید ما این هفت داستانی را که در قرآن در سورهٴ مبارکهٴ هود برای شما بازگو کردیم اینها برای عبرت است قبلاً هم ملاحظه فرمودید یک وقتی کسی تماشا می‌کند او بهره‌ای از تاریخ نمی‌برد یک وقت عبرت می‌گیرد و قرآن ما را به عبرت گیری دعوت کرده است ﴿فاعتبروا یا اولى الابصار﴾ همین معنا است عبرت گرفتن یعنی انسان بتواند با بررسی یکی از این داستانها عبور بکند از جهل علمی به علم و از جهالت عملی به عقل عملی و عدل اگر عبور نکرد عبرت نگرفت فاعتبروا یعنی عبور کنید فقط تماشا کرد فرمود این جریانی که ما بازگو کردیم از داستان قریه‌ها است وقتی سرزمینها داستانشان مشخص بشود حاکمان آن سرزمین هم داستانشان مشخص می‌شود اگر انباء قراء را ما ذکر کردیم مثل انباء مرسلین خواهد بود که قبلاً هم گذشت این من نباء المرسلین است گاهی به سرزمین آنجایی که سخن از حکمت و تعلیم حکمت و تعلیم موعظه و امثال اینهاست می‌گوید اینها جریان انبیاست آنجا که مربوط به هلاکت و ظلم و تبهکاری و سقوط است می‌فرماید اینها مربوط به امم است یعنی مربوط به قراست ﴿ذلک من انباء القری﴾ که این مِن، مِن تبعیضیه است یعنی آنچه را که ما گفتیم بعضی از داستانهای سرزمینهای روی کرهٴ خاکی است که ﴿نقصُّهُ علیک﴾ یعنی همچنان این جریان‌ها ادامه دارد گرچه این قصه‌های هفت‌گانه را بازگو فرمود باید می‌فرماید ﴿قصصناه علیک﴾ اما هم برای احضار آن گذشته به صورت حاضر و هم برای بیان تداوم این جریان به فعل مضارع که دلالت بر استمرار می‌کند تعبیر کرده است وگرنه این قصه‌های هفت‌گانه را قبلاً گفت باید می‌فرمود ﴿ذلک من انباء القری نقصّه علیک﴾ خب این ضمیر مذکر آوردن هم به همان تعبیر ذلک است ذلک بعضی از انباء قراست در نوبت‌های قبل هم ملاحظه فرمودید انبیای الاهی فراوانند بخشی از آنها اسامی مبارکشان در قرآن کریم آمده است آن طوری که در سوره نساء و در سوره زمر یا غافر در دو جا آمده فرمود که انبیای الاهی فراوانند ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ آن سرزمین‌هایی که شما به آنها دسترسی ندارید آن طرف اقیانوس کبیر است یا آن طرف اقیانوس اطلس است ما قصه‌های آنها را برای شما برای چه نقل بکنیم ما قصه‌ای نقل می‌کنیم که شما ببینید و عبرت بگیرید ما داستانهایی را نقل می‌کنیم که شما ارزیابی کنید بعد عبرت بگیرید اگر بلادی شهرهایی در آن طرف اقیانوس اطلس باشد یا این طرف اقیانوس کبیر باشد در شرق دور باشد یا در غرب دور باشد شما دسترسی ندارید تحقیق بکنید لذا برای همیشه هم هست اصل کلی را فرمود این آیات آیاتش که هیچ شهری نیست مگر اینکه ما بر او راهنما فرستادیم این جهانیتش را در بر دارد فرمود ﴿و لقد بعثنا فی کل أمةٍ رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ اینها کلیت دارد نذیراً للعالمین است نذیراً للبشر است و مانند آن الان ولی برای مردم خاورمیانه بازگو کردن کسانی که آن طرف اقیانوس اطلسند و هیچ دسترسی نیست برای تحقیق نه برای کسانی که می‌خواهند تحقیق علمی بکنند نه برای کسانی که می‌خواهند تحقیقات عملی و عبرت گیری داشته باشند لذا به طور اجمال می‌فرماید می‌فرماید هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه پیغمبری دارد یک، و انبیای الاهی فراوانند ما قصه بعضی از آنها را برای شما بازگو کردیم بعضی از اینها را بازگو نکردیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ خب در دو جای قرآن فرمود ما داستان بعضی از انبیا را برای شما نگفتیم چون شما راهی برای دسترسی ندارید بخواهید اثر علمی ببرید مقدورتان نیست بخواهید عبرت بگیرید مقدورتان نیست اما این سرزمینهایی که ما گفتیم اینها دو قسم است بعضیها را باید خیلی کندو کاو بکنید در کتابهای تاریخ و امثال تاریخ بخوانید ما طوری اینها را ریشه‌کن کردیم که هیچ اثری از اینها روی زمین نیست ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ این ﴿لم تغن بالامس﴾ را قبلاً گذشت مثل اینکه آدم این بوته‌ای که دیروز سبز شده و بیش از یک سانت طول او نیست وقتی این را از زمین بکند اصلاً اثری نمی‌ماند فرمود ما طرزی اینها را ریشه‌کن کردیم که گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ بعضی‌ها را عذاب کردیم ولی آثار باستانی اینها را تا حدودی نگه داشتیم مخروبه‌های اینها را تا حدودی نگه داشتیم در این بخش فرمود آن سرزمینهایی که ما به دست عذاب سپردیم دو قسم است ﴿ذلک من انباء القری نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ﴾ یعنی منها قائم و منها حصید بعضی از این قراء همین سر پا هستند ما خود آنها را هلاک کردیم آن عناصر محوری‌اش از بین بردیم ولی آن خانه‌هایشان را آن بناهایشان را آن آثار باستانی‌شان را اینها هست این اهرام مصر هست این تخت جمشید هست اینها هست بعضی از اینها را ریشه‌کن کردیم نظیر جریان طوفان نوح خب اثری نداشت الان شما بالأخره اهرام مصر یک اثری از آنها مانده است تخت جمشید اثری است که مانده است ولی در جریان طوفان نوح اثری نمانده در جریان قوم لوط که ﴿فدمرناها تدمیرا﴾ اثری نمانده بعضی از شهرها را آنچنان زیر و رو کردند که هیچ نمانده بعضی از شهرها فرمود هنوز سرپاست آثار آنها فی الجمله نه بالجمله سر پاست ﴿منها قائمٌ﴾ بعضی از آنها سر پاست خب این اهرام الان سر پاست دیگر این تخت جمشید سر پاست دیگر ﴿و حصیدٌ﴾ یعنی و منها حصیدٌ این حصید فعیل به معنای مفعول است یعنی محصود یعنی درو شده شما می‌بینید این مزرعه سبز وقتی خشک می‌شود بعضی‌ها ساقه‌هایشان هنوز سر پاست بعضی‌ها را آنچنان با این ماشین درو می‌کنند که اثری از آنها نمی‌ماند فرمود بعضی از اینها محصودند حصاد با صاد یعنی درو شده ﴿و آتوا حقه یوم حصاده﴾ یعنی روزی که درو می‌کنیم فرمود ما بعضی‌ها را درو کردیم بعضی‌ها را هنوز سر پا نگه داشتیم اما مردمش را هلاک کردیم شهرها بعضی‌ها سر پاست بعضی‌ها درو شده است ﴿منها﴾ یعنی من القری قائمٌ و حصیدٌ یعنی و منهم حصیدٌ بعضی‌ها محصود و درو شده و قطع شده‌اند بعضی‌ها سر پا هستند در سورهٴ مبارکهٴ حجر هم فرمود شما که از مکه به شام می‌روید یا از شام به مکه می‌آیید این جریان انطاکیه و اینها سر راهتان است ﴿و إنهما لبأمامٍ مبین﴾ ما این دو تا شهری را که ویران کردیم این بر جاده است این بزرگ‌راه را این آزاد راه را می‌گویند امام، امام آن راهی است که اگر رونده به آن راه برسد بدون اینکه گرفتار کج‌راهه‌ای بشود به مقصد می‌رسد این را می‌گویند امام وقتی به مبین متصل شد یعنی به بزرگ‌راهی که خیلی شفاف است روشن است صاف است بدون فراز و نشیب است و اینها فرمود شما سر راهتان است این دو تا شهری که ما ویران کردیم ﴿و إنهما لبأمامٍ مبین﴾ اما ﴿ان فی ذلک لآیاتٍ للمتوسمین﴾ شما اگر متوسم باشید سیما شناس باشید وسمه شناس باشید موسوم شناس باشید یعنی آثار فرهنگی را بشناسید می‌فهمید اینها چه کسی بودند و چه بودند ﴿ان فی ذلک لآیاتٍ للمتوسمین﴾ سیما به معنای علامت است نه یعنی صورت موسوم یعنی علامت‌دار شده سمه یعنی علامت سمه سیما موسوم از این قبیل است فرمود اگر کسی متوسم باشد آثار باستانی بشناسد علامت شناس باشد این می‌فهمد که چه قومی در چه قرنی این سرزمین با چه تمدنی زندگی می‌کردند ما اینها را خاک کردیم بعد هم برای عبرت گرفتن فرمود ﴿ان فی ذلک لآیةً للمومنین﴾ اینجا دیگر جای مفرد است جای جمع نیست خوب اصل کار عبرت انگیز است دیگر اما وقتی یک کسی متوسم باشد آثار باستانی را بشناسد آن ظرف‌های آنها آن آجرهای آنها آن مسائل ساختمانی و تک تک اینها میراث فرهنگی محسوب می‌شود اثر باستانی محسوب می‌شود و مانند آن لذا فرمود ﴿ذلک من انباء القری نقصه علیک﴾ ما اینها را برای تو قصه می‌خوانیم و اینها تمام هم نشد برخی از اینها همچنان هستند ﴿منها قائمٌ و حصیدٌ﴾ و رازش هم این است ک ما سالیان متمادی به اینها مهلت دادیم تنها جریان قوم نوح نبودند که وجود مبارک نوح به خدا عرض کند ﴿و لا لم یلدوا الا فاجراً کفارا﴾ اقوام دیگر هم همین طور بودند اینها به جایی رسیدند که صریحاً به انبیایشان می‌گفتند ﴿سواءٌ علینا أو عظت أم لم تکن من الواعظین﴾ وجود مبارک شعیب هم به جایی رسیده که بالأخره نصیحت را به نصاب رسانده است آنها هم صریحاً به حضرت شعیب گفتند که اگر دست بر نداری ما تو و پیروان تو را از این شهر بیرون می‌کنیم یا تبعیدتان می‌کنیم یا رجم ﴿و لنخرجنک یا شعیب والذین آمنوا معک من قریتنا﴾ این سرزمین مال ما است خب وجود مبارک شعیب هم مال همان سرزمین بود مؤمنان به حضرت شعیب هم مال همان سرزمین بودند اما اینها ادعای سرزمین می‌کردند می‌گفتند ما از سرزمین‌مان بیرون می‌کنیم ﴿قولوا نرجمنک﴾ و یا می‌گفتند ﴿و لولا رهطک لرجمناک﴾ به اینجا رسیده بودند از این به بعد دیگر امیدی به فلاح و صلاح اینها نبود سایر قسمتهای هفت‌گانه دیگر که شش قسمت دیگر می‌ماند آنها هم به همین وضع رسیدند وقتی نصیحت به نصاب تام برسد آن‌گاه ذات اقدس إلاه اینها را گرفتار عذاب می‌کند نظیر آنچه که در جریان حضرت نوح گذشته بود.

مطلب دیگر آن است که فرمود ﴿و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم﴾ ما به اینها ستم نکردیم اینها به خودشان ستم کردند این بخشها که در قرآن کریم کم نیست از آن لطایف قرآن کریم است و آن لطیفه این است که خدای سبحان می‌فرماید ما به اینها ظلم نکردیم اینها به خودشان ظلم کردند اینها به خودشان ظلم کردند یعنی چه؟ این کدام خود است که ظالم است و کدام خود است که مظلوم قبلاً این معنا بازگو شد که گرچه به حسب واقع تمام هویت ما مِلک و مُلک خداست اما ذات اقدس إلاه در بخشی از این قلمرو ما را آزاد گذاشته و تا حدودی قابل اغماض است ولی در بخش دیگر ما را آزاد نگذاشته قابل اغماض نیست در آن بخش ما فقط امینیم نه مالک ما یک خودی داریم که خود حیوانی ماست غذا می‌خوریم زندگی عادیمان را می‌گذرانیم می‌خوابیم تجارت می‌کنیم رفت و آمد می‌کنیم گفتگو داریم از این کارها این همان خودی است که همه‌مان می‌شناسیم یک خودی در درون ما نهادینه است که آن پایگاه فطرت ماست آن پایگاه سرشت ماست آن مِلک ما نیست آن مِلک و مُلک خداست و امانت خداست و خدای سبحان آن امانت را به ما سپرده است اینکه می‌فرماید هم مرحوم کلینی در جلد دوم کافی نقل کرده هم در جوامع روایی دیگر هست که خدای سبحان به موسی کلیم (سلام الله علیه) می‌فرماید من بیمار شدم چرا مرا عیادت نکردی عرض کرد شما که منزه از بیماری هستید فرمود آن مومن بیمار شد عیادت او عیادت من است کمک به او این‌چنین است احسان به او اینچنین است و هر کس مؤمنی را برنجاند و آزار کند «فقد بارزنی بالمحاربة» این آن خود درونی است آن جایگاه فطرت است که آن هرگز آلوده نخواهد شد ما هم گرچه دست ما را باز گذاشتند ولی آن‌قدر آزاد نیستیم که هر کاری انجام بدهیم به حریم آن فطرت و سرشت تعدی بکنیم و حق او را تضییع بکنیم اگر این کار را کردیم می‌شود ظلم ظلم به آن خود خود است و آن اصلی است یعنی چه؟ این آیات که کم هم نیست می‌فرماید اینها به خودشان ظلم کردند الظلم ما هو؟ ظلم چیست؟ ظلم آن است که یک ظالمی فرض می‌شود و یک مظلومی فرض می‌شود این ظالم یک مرز خاص دارد یک حد خاص دارد یک حقوق مخصوص این مظلوم هم یک حد خاص دارد حقوق مخصوص و مرز خاص اگر این یکی از مرز خود تعدی بکند به مرز او برسد می‌شود ظلم اگر به مرز او اهانت نکند می‌شود عدل خوب اگر ما فقط یک خود می‌داشتیم ما بودیم و همین که هستیم بعد بگویید به خودش ظلم کرده یا باید مجاز باشد یا اگر حقیقت است آن کثرت و تعدد به چیست آن ظالم کدام است آن خود ظالم کدام است آن خود مظلوم کدام است اگر ما یک ظالمی داریم یک مظلوم معلوم می‌شود این دومی خود ما نیستیم که مِلک ما باشد اگر خود ماییم به عنوان «امانت اللهیم خلیفة اللهیم ودیعة اللهیم او ما شئت فسم» این را به ما ندادند که مِلک ما باشد که ما هر کاری خواستیم نسبت به او انجام بدهیم این را به ما دادند به عنوان خلیفهٴ خدا این یک پیغمبری است از طرف خدای سبحان به دست ما آمده این از آن لطایف روایات است که مرحوم شیخ طریحی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف مجمع البحرین ضمن لغت عقله از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل می‌کند که می‌فرماید «العقل شرعٌ من داخل والشرعُ عقلٌ من خارج» گرچه ایشان این روایت را به عنوان مرسل نقل می‌کنند ولی خیر سر تا پای این حدیث نورانی لطافت و ظرافت است این یک شریعتی است که خدای سبحان در درون ما با دست خود نهادینه کرده است فطرة الله شد خودش ملهم ما است ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ شد این درون درون ما دیگر مِلک طلق ما نیست که ما هر کاری خواستیم بلا بسرش در بیاوریم ما اگر یک کمی تعدی بکنیم به او به آن خود اصیل که امانت خداست فطرت خداست حق او را از بین بردیم و به او ستم کردیم لذا می‌فرماید ﴿و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون﴾ یعنی این مرحله خود حیوانی اینها به خود انسانی اینها ظلم کرده است این خود انسانی یک شریعتی است که من آنجا گذاشتم این خلیفه است خلیفة الله است مال اینها نیست این نماینده من است و آلوده هم نمی‌شود این فطرت آلوده هم نمی‌شود آن کسی که سالیان متمادی در بت پرستی غوطه‌ور بود وقتی وجود مبارک ابراهیم (سلام الله علیه) تبر را گرفت و بتها را شکست با آنها احتجاج کرد ﴿ثمّ نکسوا علی رؤسهم﴾ سرافکنده شدند این سرافکندگی برای این است که این فطرت درونی سر اینها را گرفته خم کرده که حالا چه می‌گویی؟ وگرنه این خود حیوانی‌شان که همیشه می‌گفت ﴿انا وجدنا آباءنا علی أمة﴾ همین‌ها می‌گفتند ﴿حرقوه وانصروا آلهتکم﴾ چرا سرافکنده شدند این سرافکندگی به فتوای این درون، درون است اینکه فرمود «العقل شرعٌ من داخل والشرعُ عقلٌ من خارج» این در درون درون ماست و امانة الله است به دست ما داده شده مِلک طلق ما نیست که ما هر کار خواستیم انجام بدهیم این مال ما نیست فتحصل ان هاهنا امرین یک امر است که خود حیوانی است این می‌تواند تاخت و تاز داشته باشد و به حسب ظاهر ماییم و مِلک ماست اما این یکی که فطرت است به ما به عنوان امانت دادند مرز این مشخص مرز این هم مشخص حق آن مشخص حق این مشخص اگر این خود حیوانی تاخت و تاز کرد به مرز فطرت رسید به این ظلم کرده اگر چنانچه این الفاظ با ظواهر باید معنا بشود ظواهرش باید معنا بشود کما هو الحق راهش همین است که ما اگر از یک مرزی بگذریم به آن خود اصیل ما که فطرت خداست به او ظلم کرده‌ایم فرمود ﴿و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون﴾ و مانند آن در چنین موردی آن‌گاه خدای سبحان اینها را به دست عذاب الاهی می‌سپارد در این بخش فرمود ﴿و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم﴾ حالا در روز خطر از این بتها چه کار ساخته است تلاش و کوشش اینها این بود که ﴿لیقربونا الی الله زلفیٰ﴾ باشد ﴿مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفیٰ﴾ باشد ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ باشد مشکلات اینها در حوادث تلخ به وسیله اینها برداشته بشود و مانند آن فرمود از این بتها هم کاری ساخته نبود و جز فلاکت و هلاکت چیزی دامن‌گیرشان نشد برای اینکه این بت پرستی و گرایش به بت نگذاشت که اینها در روز خطر هم بگویند که یا الله خدای سبحان در بخشهای دیگر فرمود ما به اینها فشار آوردیم چرا اینها در فشار نگفتند «یا الله» انسان مصیبت دیده رنج دیده بیماردار این از این فرصت باید حداکثر استفاده را بکند فرمود ﴿فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرعوا ﴾ چرا ناله نکردند این ناله را خدا دوست دارد این تضرع را خدا دوست دارد فرمود بالأخره از ما بخواهید ما می‌دهیم اینها در روز خطر هم به ما مراجعه نکردند ﴿فلولا﴾ چرا تضرع نکردند ﴿فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرعوا ﴾ خب بگویید یا الله این ﴿امّن یجیب﴾ خیلی کار ساز است انسان مضطر اگر به در خانه خدای الاهی برود یقیناً نتیجه می‌گیرد فرمود ما اینها را فشار را دادیم آ‌زمودیم که در حال فشار بگویند یا الله باز هم نگفتند اینها این گرایش به بت باعث شد که در روز خطر هم همان بت پرستی دامن‌گیرشان بود.

اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا

«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی