display result search
منو
تفسیر آیه 92 تا 95 سوره هود

تفسیر آیه 92 تا 95 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 156 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 92 تا 95 سوره هود
- سد کردن راه راست توسط قوم شعیب (ع)
- تهدید حضرت شعیب (ع) توسط مردم مدین
- تبیین جایگاه علم تجربی و وحیانی
- منظور از رهط قوم حضرت شعیب (ع) چیست

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿قال یا قوم ارهطی اعزِّ علیکم من الله واتخذتموه وراءَکم ظهریاً ان ربی بما تعملون محیط٭ و یا قوم اعملوا علی مکانتکم انی عاملٌ سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ وارتقبوا انی معکم رقیب٭ و لما جاء امرنا نجینا شعیبا والذین آمنوا معه برحمة منا و اخذت الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین٭ کأن لم یغنوا فیها ألا بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾

گرچه قوم مدین اهالی مدین به مشکلات فراوانی مبتلا بودند ولی مهم‌ترین گناه آنها کم فروشی بود وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) هم به سایر مشکلات پرداختن هم به این مهم‌ترین مشکل‌شان بخشهایی از قرآن کریم که قصه شعیب (سلام الله علیه) را طرح می‌کند به گناهان آنها غیر از مسئله کم فروشی هم اشاره می‌کند تا آنجا که ممکن بود هدایت کردند و گروه اندکی به وجود مبارک شعیب ایمان آوردند رهط او بستگان نزدیک او غیر از مؤمنان بودند ممکن است گروهی از آنها هم ایمان آورده باشند ولی اینکه اهالی مدین به شعیب (سلام الله علیه) گفتند اگر رهط تو نبود ما تو را رجم می‌کردیم منظور از این رهط مؤمنان به حضرت شعیب نیستند بستگان نزدیک او هستند ممکن است در بین بستگان افراد با ایمانی هم بودند لکن غالب آنها اهل ایمان نبودند بنابراین شعیب (سلام الله علیه) یک طرف مؤمنانی که به آن حضرت افرادی که به آن حضرت ایمان آوردند یک گروهی بودند که آنها هم قدرت دفاع نداشتند طرف دیگر که اینها هم به حساب حضرت شعیب (سلام الله علیه) می‌آمدند رهط و بستگان و فامیلان شعیب بودند که اینها یک حیثیت اجتماعی داشتند منشا حیثیت اجتماعی اینها شاید همان اصرار در الحادی بود که اهالی مدین مبتلا بودند بالأخره این گروه نزد مردم مدین یک حیثیت اجتماعی داشتند از طرف دیگر هم خود مردم مدین بودند اینکه مردم مدین به شعیب (سلام الله علیه) گفتند ﴿لولا رهطک لرجمناک﴾ نه یعنی اگر مؤمنان به تو نبودند ما تو را رجم می‌کردیم چون خود شعیب (سلام الله علیه) قدرتی نداشت ﴿ما انت علینا بعزیز﴾ آن مؤمنان به شعیب (سلام الله علیه) هم که گروه زیادی نبودند تا بتوانند حمایت و دفاع کنند بنابراین منظور از رهط همان بستگان نزدیک شعیب بودند که یک حیثیت اجتماعی داشتند و مردم مدین به پاس احترام آن رهط و بستگان نزدیک شعیب که مؤمن هم نبودند گرچه ممکن است بعضی افراد ایمان آورده باشند ولی غالب آنها مؤمن نبودند و حیثیت اجتماعی داشتند و پیش مردم مدین محترم بودند لذا گفتند ﴿لولا رهطک لرجمناک﴾ منظور از این رجم همان آن اعدام و قتل است گرچه رجم هر دو سبّ و لعن و اینها در قرآن کریم آمده است که شیطان رجیم است به این معناست لکن منظور آنها ظاهراً از رجم همان اعدام بود و سنگسار کردن بود و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ اعراف بخشی از سیّئات قوم مدین بازگو شد و وجود مبارک شعیب گذشته از مسئله کم فروشی به آن سیئات هم اشاره کرد آیه ٨٥ سورهٴ مبارکهٴ اعراف که قبلاً بحث شد این بود این آیات را یک قدری تندتر بخوانیم مگر آن جهاتی که اشاره لازم باشد ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إلاه غیره﴾ که در سوره هود هم بود ﴿قد جاء تکم بینة من ربکم﴾ که در سوره هود هم آمده است که ﴿انی علی بینة من ربی﴾ ﴿فاوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم﴾ این ﴿وَ لا تبخسوا الناس اشیاءهم﴾ از جوامع الکلم است ﴿و لا تفسدوا فی الارض﴾ بعد اصلاحها هم می‌تواند از جوامع الکلم باشد انحای فساد را شامل می‌شود ﴿ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین٭ و لا تقعدوا بکل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا﴾ این همان تبلیغات سوء است تهاجم فرهنگی است آن شبیخون فرهنگی است اغوای جوانها به انحای راه غوایت و ضلالت است فرمود سر راه مردم ننشینید آنها را بی‌راهه نبرید راه مردم را کج نکنید راه خودتان را کج نکنید این ﴿و لا تقعدوا بکل صراط﴾ تنها منظور آن راه فیزیکی نیست یعنی سر راه مردم بنشینید نگذارید که مثلاً اینها مسجد بیایند یا مراکز مذهب بروند وقتی یک کسی چیزی را منتشر می‌کند حرفی را می‌زند کتابی می‌نویسد مقاله‌ای می‌نویسد آن در حقیقت سر راه مردم نشسته است و جلوی طی صراط مستقیم را گرفته ﴿ولا تقعدوا بکل صراط﴾ هر جا راه راست دیدید آنجا می‌خواهید مردم را منحرف کنید این کار، کار شیطان است کسانی که زیر مجموعه شیطان شدند و جزء شیاطین‌الانس شدند همین کار را می‌کنند شیطان صریحاً اعلام کرده که کار من این است ﴿لاقعدن صراطک المستقیم﴾ چندتا کار که شیطان تهدید کرد یکی اینکه من سر راه راست مردم می‌نشینم آنهایی که می‌خواهند بیایند نمی‌گذارم دفع می‌کنم آنهایی که وارد صراط مستقیم شدند آنها هم پرت می‌کنم یک عده‌ای را حدوثاً مانع می‌شوم یک عده را بقائاً از ادامه راه باز می‌دارد گفت ﴿لاقعدن صراطک المستقیم﴾ اینها که زیر مجموعه ابلیسند جزء شیاطین الانسند اینها هم همینند وجود مبارک شعیب به اینها فرمود سر راه مردم ننشینید خب اگر کسی راه مستقیم خودش را طی می‌کند بعد چهارتا مقاله‌ای چهارتا فیلمی چهارتا نواری چهارتا سی دی مبتذل به دست او رسید این سر راه این جوان نشست و او را از این راه راست بازداشت یا نگذاشت این راه راست را تشخیص بدهد یا نگذاشت بعد از تشخیص دادن برود یا نگذاشت راه را ادامه بدهد این دوسه تا کار را اینها می‌کردند وجود مبارک شعیب این کار را پرده برداشت و از این کار هم نهی کرد فرمود ﴿وَ لا تقعدوا بکل صراط توعدون وتصدون عن سبیل الله﴾ با تهدیدهای بی‌جا گاهی تهدیدهای نظامی بود تحریم اقتصادی و امثال اینهاست گاهی هم نه این که این ارتجاع است عقب افتاده است انسان را محروم بکند با این امور تهدید می‌کردند ﴿و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا﴾ در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ اعراف گذشت که راه راست کج راهه نیست این یک راه مستقیم است و کج راهه‌ای هم در عالم وجود ندارد که خدا دوتا راه خلق کرده باشد یکی راه راست یکی هم بی‌راهه بلکه دیگران این راه راست را کج می‌کنند یعنی این فطرت مستقیمی را که خدای سبحان به اینها عطا کرده است همین را ﴿تَبغونها عوجا﴾ نه اینکه یک راه معوجی هست آنها راه مستقیم را رها می‌کنند راه معوج را می‌روند کج راهه‌ای در عالم نیست همین راهی را که مستقیم است اینها این را کجش می‌کنند ﴿تبغونها عوجا﴾ یعنی همین صراط مستقیم را خب بعد فرمود نعمتهای خدا را هم فراموش نکنید ﴿واذکروا اذ کنتم قلیلا فکثرکم وانظروا کیف کان عاقبة المفسدین﴾ هم از نظر پاسداری نعمت به یاد فضلهای بی پایان الاهی باشید و هم ببینید کسانی که کفران نعمت کردند به چه عاقبت تلخی مبتلا شدند هر دو را ببینید بعد فرمود ﴿و ان کان طائفة منکم آمنوا بالذی ارسلت به و طائفه لم یؤمنوا فاصبروا حتی یحکم الله بیننا و هو خیر الحاکمین﴾ در مدین مردم دو گروهند یک عده حرفهای وحی را قبول دارند یک عده قبول ندارند دیگر جلوی آنها را نگیرید ببینید عاقبت کار چه می‌شود چه کسی بالأخره سر انجام به فلاح و صلاح می‌رسد این فرمایشات شعیب بود که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف گذشت در همان سوره اعراف آیه ٨٨ حرف مستکبران مدین به این صورت بیان شد ﴿قال الملأ الذین استکبروا من قومه لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا﴾ از اینجا معلوم می‌شود که این رهط غیر از آن ﴿وَالذین آمنوا﴾ هستند نه خود شعیب (سلام الله علیه) پیش مردم مدین جایگاه کریمانه داشت نه مؤمنان به شعیب پیش مردم جایگاه عزیزانه داشتند لذا ملأ مستکبر مدین به شعیب (سلام الله علیه) گفتند اگر دست از این حرفها برنداری تو و مؤمنان به تو را تبعید می‌کنیم معلوم می‌شود که نه تنها درباره شعیب می‌گفتند ﴿وَ ما أنت علینا بعزیز﴾ درباره مؤمنان به شعیب هم می‌گفتند ﴿ما هم علینا باعزه﴾ فقط آن قوم و خویش و بستگان نزدیک شعیب که حیثیت اجتماعی داشتند و جزء مؤمنان نبودند آنها از یک حیثیت عزیزانه‌ای برخوردار بودند که مردم مدین به پاس عزت آنها به شعیب (سلام الله علیه) حمله نکردند ﴿لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن فی ملتنا﴾ که قبلاً هم اشاره شد که الی ملتنا نیست فی ملتناست نه یعنی شما قبلاً در ملت ما بودید الان برگردید بلکه نه ابتدائاً ملت ما را بپذیرید.

سؤال: ... جواب: نه مؤمن نبودند و کافر بودند لذا پیش آنها محترم بودند گاهی ممکن است همان کرامت‌های قبیلگی مانع باشد ولی نخیر آنها مؤمن نبودند.

سؤال: ... جواب: بله لذا الی نفرمود فی فرمود ناظر به همین است اگر می‌فرمود «لتعودنّ الی ملتنا» یعنی قبلاً در ملت ما بودید حالا دوباره برگردید اما این فی که آورده با اینکه جای الی بود نه جای فی برای آن است که این قبول ابتدایی است ﴿قالوا اوَلَوْ کنّا کارهین﴾ ما از این کار منزجریم چگونه برگردیم اگر این کار را بکنیم ﴿قد افترنا علی الله کذبا ان عدنا فی ملتکم﴾ هم وجود مبارک شعیب فی بکار برد هم آنها نه یعنی الی ملتکم اگر می‌فرمود ﴿ان عدنا فی ملتکم﴾ یعنی قبلاً ما در ملت شما بودیم برگشتیم حالا می‌خواهیم دوباره برگردیم به ملت شما ﴿بعد اذ نجانا الله منها﴾ که این هم دفع است ﴿و ما یکون لنا ان نعود فیها الا ان یشاء الله ربنا و سع ربنا کل شیء علما علی الله توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحقّ و انت خیر الفاتحین﴾ بعد تهدید آن ملأ شروع شد که گفتند ﴿و قال الملأ الذین کفروا من قومه لئن اتبعتم شعیبا انکم اذاً لخاسرون﴾ اول تبلیغ سوء فرهنگی می‌کردند می‌گفتند این یک خسارت است این یک ارتجاع است این یک عقب افتادگی است این یک محرومیت است این چه کاری است که شما به دنبال شعیب حرکت می‌کنید بعد هم تهدیدات خدای سبحان می‌فرماید وقتی تبلیغ شعیب به نصاب رسید دعوتش به حکمت و موعظه و جدال احسن به نصاب رسید موعظت او به نصاب رسید صبر ما هم به نصاب رسید از آن به بعد ﴿فأخذتهم الرجفة فاصبحوا فی دارهم جاثمین٭ الذین کذبوا شعیبا کان لم یغنوا فیها الذین کذبوا شعیبا کانوا هم الخاسرین﴾ بعد وجود مبارک شعیب ﴿فتولی عنهم و قال یا قوم لقد ابلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم فکیف ءاسیٰ علی قوم کافرین﴾ این عصاره بحثهایی بود که درباره شعیب (سلام الله علیه) و قوم او مؤمنان به او از یک سو رهط او که کافر بودند از سوی دیگر مردم مدین که کافر بودند از سوی سوم و چهارم در سورهٴ مبارکهٴ اعراف گذشت در اینجا همان معارف هست به استثنای ﴿و لا تقعدوا بکل صراط توعدون﴾ معلوم می‌شود که مشکلات مردم مدین فراوان بود منتها بارزترین گناه آنها کم فروشی بود وگرنه تبلیغات سوء هم داشتند جلو جوانها را هم می‌گرفتند وسایل فساد آنها را هم فراهم می‌کردند یا نمی‌گذاشتند به راه راست هدایت بشوند یا اگر می‌فهمیدند نمی‌گذاشتند بروند یا اگر شروع به رفتن کردند مانع ادامه بودند لذا فرمود کار شیطان را نکنید که گفت ﴿لاقعدن لهم صراطک المستقیم﴾ در این بخش که چگونه آن‌ها گفتند ارهطی پس معلوم شد که رهط غیر از مؤمنان به حضرت شعیب بودند

اما جریان اینکه وجود مبارک شعیب فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ گرچه خدای سبحان رحمت رحمانیه دارد رحمت رحیمیه دارد اما می‌خواهد بفرماید اگر شما استغفار بکنید توبه بکنید مشمول همین رحمت خاصه خواهید شد وگرنه معنا ندارد که بفرماید رب من نسبت به مؤمنان رحیم و ودود است و شما ایمان بیاورید شما استغفار کنید شما توبه کنید می‌خواهد بفرماید شما موضوع فراهم بکنید برای این حکم او نسبت به مؤمنان رؤف رحیم است ﴿بالمؤمنین رئوف رحیم﴾ این وصف هم برای پیامبر آمده است بالتبع هم برای ذات اقدس إلاه است بالاصاله فرمود شما مؤمن بشوید برای اینکه خدا ﴿بالمؤمنین رؤف رحیم﴾ ﴿رحیم ودود﴾ و مانند آن ﴿إن ربی رحیم ودود﴾
اما آنکه در اثنای بحث اشاره شد که از نظر معرفت شناسی اول حس و تجربه است بعد مسائل ریاضی بعد حکمت و کلام بعد عرفان و سلطان مسائل وحی و شهود است آن در سورهٴ مبارکهٴ انفال مبسوطاً گذشت که فرمود ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ اگر شما اهل تقوا باشید راه فرق بین حق و باطل به شما ارایه می‌شود تشخیص صدق و کذب به شما داده می‌شود و مانند آن یعنی اگر در کتابهای درسی در مدرسه‌ها و حوزه‌ها و دانشگاهها گفته می‌شود «من فقد حسا فقد فقد علما» یک سخن حقی هم هست از نظر ابزار شناخت اگر کسی حسی را از دست بدهد علم حاصل از آن حس را از بدست نمی‌آورد چیزی که انبیاء آوردند که ﴿وَ یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ این است می‌فرماید ضمن اینکه «من فقد حسا فقد فقد علما» حالا چه حس ظاهر چه حس باطن اگر کسی حس ظاهر را از دست داد علم حاصل از آن حس را ندارد حسی از حواس باطن را از دست داد علم حاصل آن حس را تحصیل نمی‌کند اینها درست است «من فقد حسا فقد فقد علما» اما یک چیز دیگری را وحی آ ورد و آن این است که «من فقد تقوا فقد فقد علما» اگر کسی تقوا را از دست داد دانش حاصل از آن تقوا دیگر بهره‌اش نمی‌شود آن دانش یک دانش حیات بخش است فرمود ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ در خیلی از موارد است که انسان شک دارد مشکل علمی دارد این یک در موارد مهمتر این که مشکل علمی ندارد مشکل عملی دارد آنجا که مشکل علمی دارد گرفتار شک است که چه حق است چه باطل اینجا باید عالم بشود آنجا که مشکل علمی ندارد مشکل عملی دارد این است که مسئله برای او روشن است بینه و بین الله حق را می‌داند اما مردد است بکند یا نکند از یک طرفی سود هست از یک طرفی دنیا هست از یک طرفی زرق و برق هست از یک طرفی پیشنهاد دوستان است از طرفی باند و جناح است و مانند آن از طرفی هم خدا و پیغمبر است این بین جهنم و بهشت سرگردان است این مردد است نه شاک تردید در حوزه عزم است شک در حوزه جزم این جزم دارد شک ندارد اما باند بازی نمی‌گذارد رانت خواری نمی‌گذارد این مردد است اگر کسی اهل تقوا بود هم از شک حوزه علم نجات پیدا می‌کند ﴿إنْ تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ هم از تردید حوزه عزم خلاص می‌شود ﴿إنْ تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ این دیگر نه در حوزه است نه در دانشگاه است آنکه در حوزه و دانشگاه است همین حرفهای منطقی رایج است که «من فقد حسا فقد فقدعلما» اگر کسی حسی از حواس ظاهر را نداشت علم حاصل آن حس بهره‌اش نمی‌شود حسی از حواس باطن را نداشت علم حاصل از آن حس بهره‌اش نمی‌شود «من فقدحسا فقد فقد علما» اما وحی آمده یک حرف تازه آورده فرمود ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ این قضیه، قضیه شرطیه است و اگر خدای سبحان آن نور را ندهد که دادن آن نور مشروط به تقواست هیچ راهی برای تحصیل آن نور نیست «من لم یجعل الله له نورا فما له من نور» او را از هیچ جایی نمی‌تواند پیدا کند وقتی روشن نبود هم در حوزه علم مشکل دارد که چگونه از دست شک نجات پیدا کند هم در حوزه تصمیم مشکل دارد که چگونه از دست تردید نجات پیدا کند این خیال می‌کند با استعاره مسئله حل می‌شود کدام یک از ماهاست که ندانیم چه بد است چه خوب است اگر کمی هم در اوایل امر برای ما مشکوک باشد بعد از یک مقدار تأمل و مشورت برای ما بین الغی بودن یک بین الرشد بودن دیگری معلوم می‌شود فرمود این با تقوا حاصل می‌شود این در سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت بحثی البته مربوط به او بود خوب.

فرمود وقتی این حادثه تلخ پیش آمد ما شعیب (سلام الله علیه) را نجات دادیم با مؤمنان او دیگر رهط او را نجات ندادیم چون رهط او که لله از او حمایت نمی‌کردند مسئله قوم و خویشی بود و دفاع هم نکردند دیگر آن رهط قیام نکردند نگفتند چه حرفی می‌زنید می‌گفت ﴿لنخرجنّک یا شعیب والذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن﴾ حمایت هم نکردند پس مردم مدین با رهط حضرت شعیب به کام عذاب رفتند ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ خود شعیب (سلام الله علیه) و مؤمنان به او نجات پیدا کردند گاهی خدای سبحان یک شهر را مطرح می‌کند تنها مردم آن شهر نیست از بس مردم آن سرزمین آلوده‌اند که آن سرزمین، سرزمین نحس می‌شود سرزمینی را مانند یک قوم می‌داند نه اینکه سرزمینی را نظیر سرزمین دیگر بدانند در جریان مدین این خصیصه هست هم در صدر داستان هم در ساقه داستان سخن از اهل مدین نیست سخن از خود مدین است بعد هم وقتی می‌خواهد او را از صحنه تاریخ دور کند به تاریخ‌دان بیندازد می‌فرماید ﴿الا بعدا لمدین کما بعدت ثمود﴾ با اینکه در اینجا با ضمیر ممکن بود اکتفا بشود و شاید به حسب ظاهر مناسب‌تر بود اما به ضمیر اکتفا نکردن به ضمیر نپرداختن به اسم ظاهر عنایت کردن برای اهمیت مسئله است که روشن بشود این سرزمین باید از بین برود ﴿الا بعدا لمدین کما بعدت ثمود﴾ خب سرزمین کم‌فروشان مباد سرزمین کسانی که راه دیگران را می‌بندند نمی‌گذارند این جوانها به مقصد برسند مباد ﴿الا بعدا لمدین کما بعدت ثمود﴾ یک بیانی از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که فرمود سوره هود مرا پیر کرده «شیبتنی هود» حکیم سبزواری (رضوان الله علیه) و دیگران در این‌اند که چون در سورهٴ مبارکهٴ هود داد ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ استقامت خود او و همراهان او پیر‌کننده است سیّدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله علیه) می‌فرماید درست است استقامت توان‌فرساست و باعث پیر شدن افراد است لکن در بعضی از روایات دارد که «شیبتنی هود والواقعة» چون در سورهٴ مبارکهٴ واقعه سخن از استقامت نیست معلوم می‌شود مشترک بین سوره هود و واقعه معیار است آن جامع و مشترک بین هود و واقعه همان طرح مسئله قیامت است آن جامع است که پیر کننده است و آیه ﴿یوماً یجعل الولدان شیبا﴾ هم احیاناً ممکن است مؤید این باشد برخی از اهل معرفت مطلب دیگری دارند می‌گویند آنی که آدم را پیر می‌کند تشر دور باش است خدای سبحان در سوره هود این قسمت را دارد ﴿الا بعدا لمدین کما بعدت ثمود﴾ ﴿الا بعدا لثمود﴾ این الا بعدا الا بعدا این تشر خداست یعنی دور باشند خب وقتی اینها دور باشند کجا دور باشند وقتی خدای سبحانی که ﴿هو معکم این ما کنتم﴾ هرجا باشید با شماست ﴿وَ هو الذی فی السماء إلٰه و فی الارض إله﴾ اگر چنین خدایی تشر زد و فرمود دور باش یعنی از حوزه هستی برو بیرون وگرنه این زمین باشد با خداست آسمان باشد با خداست یک وقت است یک شخصی در یک مکانی یا در یک کشوری نفوذ دارد می‌گوید دور باش خب یعنی از این قاره از این منطقه برو بیرون این فرض دارد اما درباره ذات اقدس إلاه که ﴿وَ هو الذی فی السماء إلٰه و فی الارض إله﴾ چنین خدای فرمود دور باش این دور باش او یعنی از حوزه هستی برو بیرون و این حوزه هستی برو بیرون نه این که یک دستور باشد ﴿انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کنْ فیکون﴾ این دور باش او یعنی او را از حوزه هستی بالکل نسیاً منسیا می‌کند ﴿الا بعدا لمدین کما بعدت ثمود﴾ اینها عصاره قصه شعیب (سلام الله علیه) است و قوم او یک بخشی مربوط به جریان شعیب هست که با موسی (سلام الله علیه) دارند که در مدین وجود مبارک موسی چندین سال خدمت شعیب بود آنجا شبانی می‌کرد و اصرار و راز و رمز نبوت را هم آنجا آگاه شد آن در سوره‌های دیگر آمده در این بخش آن بحث مبسوط اصلاً طرح نشده وجود مبارک موسی سالیان متمادی که در مدین در مشهد و محضر شعیب (سلام الله علیه) بود چه چیزهایی بین این دو بزرگوار رد و بدل شد چه مأموریتی به عهده موسی بود چه رسالتی را وجود مبارک شعیب به عهده موسی گذاشتند این‌ها در بحثهای دیگر است بعد برمی‌گردیم به جریان رسالت حضرت موسی که قسمت جدید است.

«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی