- 1247
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 43 تا 44 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 43 تا 44 سوره بقره
- اهمیت نماز
- اهمیت نماز جماعت
- اهمیت زکات
- اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
- خود فراموشی و جهل مدرن
- معیار عقلانیت
- ناهیان منکر غیر عامل
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَأَقِیمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الْرَّاکِعِینَ ٭ أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
خدای سبحان به بنیاسراییل دستور اقامه نماز و إیتاء زکات میدهد این دستور گذشته از این که یک وظایف عبادی همگانی است دستور لازم مستضعفانی است که به حکومت رسیدهاند.
خدای سبحان در سورهٴ حج وقتی محرومین به حکومت رسیدهاند نحوه حکومت آنها را چنین تشریح میکند در آیهٴ 41 میفرماید *«الذین إن مکناهم فی الأرض أقاموا الصلاة وآتو الزکوة وأمروه بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبة الأمور»*﴿1﴾
آنها که از نصرت حق برخوردارند اگر حاکم بر زمین بشوند به اذن خدا یعنی دین خدا را در زمین احیا کنند وقتی به قدرت برسند نماز را اقامه میکنند. و زکات را میپردازند و دیگران را به معروف امر میکنند و از بدی بازمیدارند و پایان همه کارها را بسوی خدای سبحان میدانند. آنگاه دربارهٴ خصوص بنیاسراییل در آیات فراوان میفرماید ما شما مستضعفان را به حکومت رساندیم دربارهٴ بنیاسراییل مکرّر این لسان را بیان میدارد میفرماید به این که ما شما را از ستم رهایی بخشیدیم و مسلّط بر زمین کردیم. در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 49 که بعد خواهد آمد ان شاء الله میفرماید: *«وَإِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ»*﴿2﴾؛ فرمود: بیاد آن روزی باشید که زیر سلطه فراعنه بودید ما شما را نجات دادیم گاهی میفرماید: متذکر باشید که خدای سبحان از بین شما انبیا و سلاطین الهی مبعوث کرد. *«و جعلکم ملوکاً»*﴿3﴾ چون اصل کلی آن است که اگر محرومین به حکومت رسیدند باید نماز را اقامه کنند، زکات را بپردازند امر به معروف و نهی از منکر را احیا کنند. به بنی اسراییل هم میفرماید: شما مشمول همان اصل کلی هستید، محرومینی بودید که امروز به قدرت رسیدهاند بنابراین *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»*﴿4﴾ این دستوری که خدای سبحان به بنی اسراییل میدهد دستور عبادی فردی نیست که انسان در هر شرایطی موظّف است نماز بخواند و روزه بگیرد و زکات بپردازد بلکه ترسیم حکومت محرومان الهی را در سورهٴ حج بیان کرد، مصداق حکومت محرومان را در بسیاری از موارد در نقل داستان بنیاسراییل ذکر کرد. آنگاه میفرماید: *«یا بنی إسراییل»*﴿5﴾ شما *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»*﴿6﴾ در کنار این اقامه صلاة و ایتای زکات مسأله امر به معروف و نهی از منکر را هم با یک عنایت خاص طرح میکند. لذا میفرماید: *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»*﴿7﴾.
ـ استعانت از نماز برای فائق آمدن بر مشکلات
در آیات دیگر راجع اقامه صلاة و ایتای زکات سخن میگوید میفرماید: شما با این نماز بر مشکلات فائق میآیید *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»*﴿8﴾ این معلوم میشود تنها یک دستور عبادی و دستور انفرادی نیست. در آیهٴ 45 میفرماید: *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* شما مشکلاتی دارید این مشکلات را با نماز باید حل کنید. مگر نه آن است که خدای سبحان شما را فائق کرد و دشمن شما را از بین برد؟ با کدام قدرت شما فائق شدید؟ با قدرت الهی. اگر بخواهید این حکومتتان مستدام بشود چاره جز استعانت به نماز نیست یعنی تحکیم ارتباط شما با خدا، باعث دوام شماست. لذا فرمود: *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* تنها سخن از *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ»* نیست استعانت به نماز است نماز معین خوبی است به انسان قدرت میبخشد چه نقشی در نماز هست که انسان را مقتدر میکند؟ چه کمکی از نماز به انسان میرسد؟ این را در آیهٴ بعد که فرمود: *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* باید مطرح کرد.
سؤال ...
جواب: منظور آن است که این کریمهٴ *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»* همان بیان وظایف حکومت محرومین است که یکی از پس از دیگری دارد ذکر میکند.
تعبیر *«وارکعوا ...»* به منزلهٴ «صَلّوا»
بعد فرمود: *«وَارْکَعُوا مَعَ الْرَّاکِعِینَ»*﴿9﴾ باز همان مسألهٴ نماز را دوباره تکرار میکند مثل این که فرمود: صلّوا مع المصلّین این که فرمود *«أقیموا الصلوة وآتوا الزکوٰة»* دوباره فرمود *«وارکعوا مع الْرَّاکِعِینَ»*﴿10﴾ خدای سبحان از نماز به اشرف اجزایش یاد میکند. گاهی از نماز به عنوان رکوع یاد میکند. گاهی از نماز به عنوان سجود یاد میکند. گاهی از مصلّین به عنوان راکعین و ساجدین یاد میکند چون رکوع و سجود دو رکن از اهمّ ارکان صلاة هستند گاهی خدای سبحان از نماز به عنوان رکوع و سجود یاد میکند اینکه فرمود: *«وَارْکَعُوا مَعَ الْرَّاکِعِینَ»* یعنی «صلّوا مع المصلّین». تقریباً تکرار همان امر صلاة است برای تأکید برای آن است که این مسأله صلاة نسبت به افرادی که حاکم بر زمین شدند نقش اساسی صیانت حکومت آنها را دارد.
سؤال ...
جواب: برپا داشتن چه مفرد چه جمع. مثل *«أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً»*﴿11﴾.
سؤال ...
ترغیب به نماز جماعت در *«وارکعوا مع الراکعین»*
جواب: نه، هر دو هست. هم میتواند جماعت باشد که در بحث دیروز اشاره شد هم میتواند این جمله *«و ارکعوا مع الراکعین»*﴿12﴾ میتواند تأکید باشد منتها اساس نماز بر جماعت است لذا جمع ذکر میکند. اصولاً صیغ نماز، صیغ جماعت است. «السّلام علیکم و رحمة الله» نشان میدهد که نماز، نماز جماعت است. یا «السّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین» نشان میدهد که بساط نماز، بساط جماعت بود.
سؤال ...
جواب: نه آن هم *«مع الرّاکعین»* است. چون *«مع الرّاکعین»* است معلوم میشود گروه دیگری هم اهل رکوعند، شما هم از صف دیگران جدا نشوید.
ـ رکوع و سجود، دو رکن مهم نماز
در مسأله تعبیر از نماز به رکوع و سجود در سورهٴ مبارکهٴ حج، آیهٴ 77 اینچنین است که *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا»*﴿13﴾ اینکه فرمود: رکوع و سجود کنید یعنی نماز بخوانید منتها چون مهمترین اجزای نماز یا از اهم ارکان نماز رکوع و سجود است لذا از نماز به عنوان رکوع و سجود یاد کرده است. چنان که وقتی مسلمین را معرفی میکند میفرماید: جریان مسلمین در تورات و انجیل اینچنین آمده است آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ فتح، آیهٴ 29 اینچنین است بعد از این که فرمود: *«أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»* فرمود: *«تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً»* *«تراهم رکّعاً سجّداً»* یعنی «تریٰهم مصلّین». *«تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»*﴿14﴾ یعنی «تریٰهم مصلّین»؛ آنها را اهل نماز مییابی. منتها در بین اجزای نماز چون رکوع و سجود از اهمیّت خاص برخوردار است لذا رکوع و سجود یاد کرده است.
ـ اهمیت سجده با استفاده از آیات و روایات
چنان که در بین رکوع و سجود باز سجود اشرف از رکوع است دربارهٴ سجود علی حدّه بحث فرمود که: *«سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»* سیما یعنی نشانه. نه سیما یعنی چهره. سیما از سمه وسمه و موسوم و امثال ذلک است. موسوم یعنی چیزی که علامت دارد سمه یعنی نشانه، سیما یعنی نشانه. فرمود: نشانهٴ ایمان در چهره اینهاست. یعنی اثر سجده در پیشانی آنهاست. در بعضی از روایات حضرت به بعضی از شاگردان میفرماید: چرا پیشانی شما صاف است؟ چرا اثر سجده نیست؟ اینکه گفتهاند سجدههای طولانی کنید برای آن است که حضرت فرمود چرا این جبهه شما جلحاست.(15) صاف است مثل این که فقط به حد ضرورت اکتفا میکنید سری به خاک میزنید و برمیدارید. فرمود: اینچنین نباشید. فرمود: *«سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»*﴿16﴾ رکوع یک عبادت مستقلی، ظاهراً نیست اما برای سجده یک عبادت مستقلی در اسلام هست سجدهٴ شکر هست سجده تلاوت هست و یک دستورات خاصی دادهاند سجده شکر یک عبادت است سجده تلاوت چه سجده واجب در مواضع اربعه چه سجدههای مستحب که بیش از ده جا در قرآن کریم سجدههای مستحبّی دارد. اینها عبادت است. سجده یک عبادت نفسی دارد غیر از آن عبادت جزیی و ضمنی که در صلاة دارد اما رکوع ظاهراً یک عبادت نفسی ندارد که چیزی به عنوان رکوع یک عبادت مستقل باشد ولی علی ایّ حال از نماز به عنوان رکوع و سجود یاد میکند.
سؤال ...
جواب: نه چون شایسته است که آن هزار رکعتی که در ماه مبارک رمضان مطرح است انسان کل قرآن را در رکوعات این هزار رکعت بخواند بعد تقسیم کردهاند این ششهزار و اندی آیه را به این رکوعات هزار رکعت که در هر رکوعی چند آیه بخوانند. این رکوعات است که مثلاً در صدر سوره مینویسند آیاتش چقدر است و رکوعش چقدر یعنی اینها را در چند رکوع بخوانند.
سؤال ...
جواب: نماز جماعت امر دارد نماز جماعت که مستحب نیست، افضل فردی الواجب است. نماز جماعت که نافله نیست. نماز جماعت جزو نمازهای واجب است فرق است بین نافله و نماز جماعت، نماز جماعت افضل فردی الواجب است یا نماز اوّل وقت افضل فردی الواجب است و نافله مستحب است. پس میشود ظهور امر را حفظ کرد.
سؤال ...
جواب: نه نظیر *«أوفوا بالعقود»*﴿17﴾ این یعنی «فلیف کلّ عاقد بعقده» این جمع به جمع است. منتها وقتی خطاب به جمع کردند افضل فردی الواجب نماز جماعت است *«أوفوا بالعقود»* نه یعنی با هم جمع بشوید عقدها را وفا کنید یعنی هر که عقد خودش را وفا بکند. *«أقیموا الصّلوة»*﴿18﴾ نه یعنی جمع بشوید نماز بخوانید هر کسی نماز خودش را بخواند. منتها آن فرد کامل این است.
بنابراین، این *«وارکعوا مع الرّاکعین»*﴿19﴾ به منزلهٴ آن است که «صلّوا مع المصلّین».
ـ اقامه نماز دستور همه ادیان
اصل صلاة را که خدای سبحان به بنیاسراییل دستور میدهد و تکرار میکند برای آن است که در همهٴ ادیان آمده است و آن طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید در آغاز وحی، خدای سبحان به موسای کلیم مسأله نماز را آموخت در سورهٴ طٰهٰ اینچنین آمده است که موسای کلیم میفرماید که: وقتی خدای سبحان به او وحی آموخت آیهٴ 14 سورهٴ طٰهٰ اینست که: *«وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی ٭ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی»*﴿20﴾ این آغاز وحییابی موسای کلیم(سلام الله علیه) است. در طلیعهٴ وحی سخن از توحید است و سخن از عبادت حق است و سخن از اقامهK صلاة لذکر الله.
چنان که در سورهٴ مبارکهٴ مریم وقتی که جریان عیسای مسیح(سلام الله علیه) را ذکر میکند در آیهٴ 31 این است: *«وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً»*﴿21﴾ تا من زندهام باید نماز بخوانم تا من زندهام باید زکات بپردازم اگر زکات مال بود که واجب است اگر زکات فطره بود بنام اوّل ماه شوال که روز عید است که واجب است تا زندهام باید با نماز و روزه و زکات باشم. این بنیاسراییل بالآخره یا تابع موسای کلیم هستند یا تابع عیسی(سلام الله علیه) موظفند صلاة و زکات را احیا کنند.
گاهی به مریم(علیها سلام) دستور سجده یا رکوع میدهد. *«واسجْدِی وارکَعی مع الرّاکعین»*﴿22﴾ این یعنی اهل نماز باش. امر به رکوع، امر به سجود کنایه از امر به صلاة است.
سؤال ...
جواب: نه البته از نظر کیفیّت فرق میکند. وگرنه ارکان عمومیش یکسان است.
سؤال ...
جواب: چرا، اما خصوصیاتش با ماخیلی فرق میکنند. در جریان معراج مشخص است که نحوه صلاة آنها چقدر بود مثلاً و ارقام صلاة ما با صلاة آنها چقدر فرق دارد.
سؤال ...
جواب: آن دیروز عرض شد به این که انسان باید یک رابطهای با خدا داشته باشد و یک رابطهای با خلق خدا در پرتو راهنمایی و هدایت خدا که بشود عبادت و اگر مسألهٴ قربةً إلی الله نباشد هرگز انسان نمیتواند با خلق رابطه برقرار کند سخن از خلق در برابر خدا نیست که بگوییم خدا و خلق، سخن از خداست ولاغیر . و اگر ارتباط با بندگان خداست به دستور خداست و برای تقرب به خداست.
سؤال ...
جواب: آنها را در قرآن کریم مشخص نفرمودند، اما رکوع و سجود داشت چون به مریم(علیها سلام) دستور به رکوع و سجود میدهد. ارقامشان، آمارشان و کیفیاتشان البته فرق میکند.
پس آنچه که فعلاً خدای سبحان به بنیاسراییل دستور میدهد که نماز را اقامه کنید و زکات را ایتا کنید یعنی گذشته از آن وظیفه شخصیتان آنچه که لازمه حکومت اسلامی است آن را هم فراموش نکنید.
زکات را خدای سبحان مصارفش را در قرآن کریم مشخص کرده است امّا در چه زکات واجب است آن را بیان نفرمود و بخشی از این زکاتها که در قرآن کریم است مربوط به تزکیهٴ نفس است، بخشی از اینها هم زکاتهای مستحب است. یک مقداری زکات واجب هست. چون بسیاری از این آیاتی که مسأله زکات را مطرح میکند در سور مکی نازل شد و در مکه زکات واجب نبود در مکه نماز واجب شد ولی زکات و صوم و امثال ذلک در مدینه واجب شده است. آن آیاتی که در مکه نازل شده است و دستور زکات میدهد یا زکاتهای مستحبّه است یا زکاتهایی که به عنوان واجب کفایی نظیر انفاقهایی که دیگران را از خطر مرگ و مانند آن رهایی میبخشد خواهد بود یا تزکیهٴ نفس.
امر به معروف و نهی از منکر
اما دربارهٴ امر به معروف و نهی از منکر که باز جزو همان شؤون حکومت اسلامی است که در سورهٴ حج فرمود: *«الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»*﴿23﴾ در این کریمه به بنیاسراییل میفرماید: ما که شما را به حکومت رساندیم تنها به این فکر نباشید که نماز را اقامه کنید و زکات را ایتا کنید که خود را اصلاح کنید. بلکه به اصلاح دیگران هم قدم بردارید. همان طوری که در آیات قبل فرمود خود را گمراه نکنید و به فکر گمراهی دیگران هم نباشید. هم ضلالت بد است هم اِضلال در اینجا هم میفرماید: هم اهتدا خوب است هم هدایت، هم خود مهتدی باشید هم دیگران را هدایت کنید. فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿24﴾ مسألهٴ امر به معروف و نهی از منکر در همه اُمم هست. اینچنین نیست که مخصوص امت اسلام باشد. دربارهٴ بعضی از اهل کتاب میفرماید: *«من أهل الکتاب اُمة قائمة یتلون آیاتِ الله ... ٭ ... یأمرون بالمعروف»*﴿25﴾ اصل امر به معروف در امتهای دیگر بود منتها خصوصیاتی که در اسلام است چون اسلام مهیمن بر ادیان دیگر است آن خصوصیات امر به معروف و نهی از منکر هم مهیمن بر نحوه خصوصیت امر به معروف اُمم دیگر خواهد بود. لذا فرمود: *«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»*﴿26﴾. اینکه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*. آیین امر به معروف را هم به انسان میآموزد. فرمود: امر به معروف غیر از تبلیغ است، غیر از تدریس است. نفرمود: شما معروف را تدریس کنید به مردم یاد بدهید که چه واجب است فرمود: امر کنید امر با ولایت همراه است یک ولایت عامی است که خدای سبحان برای مؤمنین به عنوان ولایت متقابل جعل کرده است که فرمود: *«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ»*﴿27﴾ حتی لسان امر به معروف غیر از لسان نصیحت است، لسان فرمان است که احیاناً بعضی احتمال دادهاند که اگر کسی فرمان یک مؤمنی را اطاعت نکرده است، دو معصیت کرده است یکی اینکه آن مأمور به که واجب بود انجام نداد یکی اینکه فرمان ولیّ خدا را اطاعت نکرد این ارشاد نیست این یک جنبه مولوی دارد و اگر هم تازه جنبهٴ ارشادی داشته باشد غیر از تدریس است. امر به معروف، فرمان است. چه کسی میتواند فرمان بدهد؟ چه کسی حق فرمانروایی دارد؟
ـ تقبیح خود فراموشی
یک انسان وارسته لذا اگر کسی بخواهد امر به معروف کند باید بداند امر به معروف غیر از سخنرانی است، غیر از تدریس است. انسان باید دیگران را به نیکی فرمان بدهد و تا به یاد خود نباشد و خود را تهذیب نکرده باشد توان فرمان ندارد. این دارد سخنرانی میکند نه امر به معروف، آن امر به معروف که بابی از ابواب بهشت است غیر از سخنرانی غیر از درس گفتن است. در این کریمه فرمود شما خود را فراموش نکنید چگونه خود را فراموش نکنیم؟ فرمود اگر کسی به دیگران گفت و خودش عمل نکرد خود را فراموش کرده است.
خود فراموشی و منشأ آن
این خود فراموشی در قرآن، با خدا فراموشی همراه است. انسان اگر خود را فراموش کرد خدا را فراموش میکند. چه این که خدا فراموشی هم با خود فراموشی آمیخته است اگر خدا را فراموش کرد خود را هم فراموش میکند اینها تلازم دارند گاهی به عنوان *«نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»* مطرح شد در سورهٴ حشر فرمود: *«وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»*﴿28﴾ مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و کیفر نسیان خدا هم این بود که خدای سبحان إنسا کرد. آنها را از یاد خودشان برد لذا خودشان را فراموش کردند گاهی در حدیث میفرمایند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(29) که این جمله معروف «من عرف نفسه»را فرمودند به منزله عکس نقیض آیهٴ سورهٴ حشر است. آیهٴ سورهٴ حشر این است که *«وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»*(30) یعنی نسیان خدا، زمینهٴ نسیان نفس میشود. یعنی «من نسی الله نسی نفسه» عکس نقیض آن این است که «من لم ینس نفسه لم ینس الله» یعنی؛ «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(31) که این حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» به منزلهٴ عکس نقیض آیهٴ سورهٴ حشر است و آیهٴ مبارکهٴ سورهٴ یٰس که فرمود: *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ»*﴿32﴾ به منزلهٴ عکس مستوی *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»*(33) است. در عکس مستوی محمول به جای موضوع، موضوع به جای محمول است. *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»* یعنی «نسوا الله فنسوا أنفسهم» در پایان سوره «یٰس» میفرماید: *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ»*﴿34﴾ یعنی چون خودش را فراموش کرده ما را هم فراموش کرده است. معاد یادش رفته است. چون *«نسی خلقه»* نسٰانٰا ما را هم فراموش کرده است. پس *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ»* به منزلهٴ عکس مستوی آیهٴ سورهٴ حشر است که *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»*﴿35﴾ و حدیث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(36) به جای اینست که «من لم ینس نفسه لم ینس ربّه» این عکس نقیض *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»* است. اینها بحثهای فنٰی آن.
ـ برخورداری انسان از دو «خود» که دو درجه از نفس است
اما آن بحثهای اصلی خدا میفرماید: اینها حقیقتشان را فراموش کردند فقط به فکر حیات حیوانی هستند همین گروهی را که خدا میفرماید: اینها خودشان را فراموش کردهاند میفرماید: اینها فقط به فکر خودشان هستند این خود کدام خود است؟ در سورهٴ آلعمران میفرماید: وقتی سخن از جبهه و جنگ و اعزام به جبهه است آنها که اهل جهاد و نثار و ایثارند به جبهه میروند آنها که فقط به فکر خودشان هستند میمانند. این خود کدام خود است؟ یکجا خدای سبحان میفرماید: اینها خودشان را فراموش کردهاند، یکجا میفرماید: وقتی سخن از جنگ و جبهه است اینها که میمانند فقط به فکر خودشان هستند. معلوم میشود انسان دو خود دارد یعنی دو درجه از نفس است این همان نفس است که «فی وحدتها کل مراتب» است آن مرتبه عالیه که مرتبه حیات انسانی است آن را فراموش کردهاند مرتبهٴ دانیه که مرتبهٴ نباتی یا مرتبهٴ حیوانی است آن را فقط متذکرند. در سورهٴ آل عمران وقتی سخن از اعزام به جبهه و امثال ذلک است فرمود: *«طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ»* گروهی هستند که به هیچ فکر نیستند فقط به فکر خودشان هستند *«یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ»* که *«أهمّتهم أنفسهم»*.
سؤال ...
جواب: آن را هم عرض میکنیم چگونه علم حضوری با نسیان سازگار است. آیهٴ ١٥٤ سورهٴ آلعمران میفرماید: *«ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*﴿37﴾؛ فرمود اینها که مسأله جنگ مطرح است فقط به فکر خودشان هستند انسان چند تا روح دارد مگر؟ آن روح اصلی را که فراموش کرد. این روح که فقط به یاد اوست، این روح نباتی است یا بالاتر از نباتی روح حیوانی است.
ـ تعبیر قرآن و اهل معنا
آنکه فقط به فکر خوردن و پوشیدن است و لباس در بر کردن است آن را اهل معنا میگویند هنوز حیوان نشده است، گیاه خوبی است، درخت خوبی است خوب میخورد خوب میروید و خوب میخرامد و سرسبز میشود آن هنوز به حیات حیوانی نرسیده است چه رسد به حیات انسانی، معلوم میشود سرگرمی به نشئهٴ گیاه و نشئهٴ حیوان، ارتباط را از آن نشئهٴ بالا ضعیف میکند وقتی ضعیف کرد انسان حضور ندارد. گرد روی آن را گرفته است. لذا آن مرحلهٴ عالیه را فراموش میکند آنگاه وقتی یک عدّهای دارند به عنوان شهید تشییع میکنند اینها در کنار دل میگویند خب اگر اینها به جبهه نمیرفتند کشته نمیشدند خدای سبحان میفرماید: شما به این افراد بگویید: شما اگر جبهه نرفتید اینطور نیست که خدا دست از دینش بردارد. *«لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ»*﴿38﴾. یک عدّه رادمردانی هستند که سرنوشت آنها شهادت است، اینها جبهه را پر میکنند. اینچنین نیست که حالا وقتی دین خدا مطرح شد شما نرفتید خدای سبحان دست از دینش بردارد *«قل لو کنتم فی بیوتکم»* این همان بیانی بود که زینب کبرا ـ علیها سلام ـ به ابنزیاد در کوفه فرمود. فرمود: «هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل و برزوا إلی مضاجعهم»(39) از همین کریمه استفاده کرد. در این آیه هم فرمود: *«قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ»* اگر هم در خانههایتان باشید بالآخره *«لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ»*(40) آن مبارزی که سرنوشت او شهادت است حرکت میکند به خوابگاهش میرسد و میآرمد ولی خدای سبحان میخواهد شما را بیازماید *«لِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*﴿41﴾ منظور آن است که اینها که حقیقت خود را فراموش کردهاند فقط به فکر خود حیوانی هستند لذا قرآن میفرماید: *«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ»*﴿42﴾ فتحصّل انسان اگر مرتبه عالیهاش را فراموش کرد فقط به فکر مرتبه دانیه است همینها که قرآن اصرار دارد چه در سورهٴ «حشر» چه در سورهٴ «یٰس» میفرماید: اینها خودشان را فراموش کردند درباره همینها میفرماید: اینها فقط به فکر خودشان هستند بعد میفرماید: *«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ»* معلوم میشود آن حقیقت انسان آن حقیقت الهی است آن را اگر فراموش کرد فقط به حیات حیوانیش میپردازد لذا جز به حیات حیوانی به چیزی نمیاندیشد آنگاه فرمود: *«أفلا تعقلون»*﴿43﴾.
ـ تعبیر *«إن هم الا کالانعام»* بیان واقعیت نه دشنام
حالا ملاحظه میفرمایید که چگونه خدای سبحان در این کریمه فرمود کسی که خودش را فراموش کرد عاقل نیست بارها ملاحظه فرمودید که قرآن کتاب سبّ نیست لسان قرآن، لسان ادب است اگر فرمود: *«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ»*(44) نخواست به کسی فحش بدهد هرگز فحش در قرآن نیست آن عذاب الهی را که قرآن بیان میکند میفرماید: *«تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»*﴿45﴾ یک هلاکت و یک تعذیب است وگرنه سراسر قرآن لسانش، لسان ادب است. خودش در سورهٴ انعام به ما آموخت که *«وَلاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»*﴿46﴾ هرگز به مقدّسات کسی بد نگویید آنها هم برمیگردند به مقدّسات شما بد میگویند. با استدلال سخن بگویید اما اینکه میفرماید: *«إن هم إلاّ کالأنعام»*(47) یک واقعیت را دارد بیان میکند میفرماید: امروز تردید دارید فردا در روز قیامت به صورت حیوان محشور میشوند روشن میشود. اینچنین نیست کسی را سبّ بکند و فحش بدهد یک حقیقتی را بیان میکند.
سؤال ...
جواب: خب لعن همان غضب فعلی خدای سبحان است. *«یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»*﴿48﴾ لعن صفت فعل خداست یعنی وقتی صاعقه میآید لعن خداست. لعن خدا که لعن لفظی نیست.
سؤال ...
جواب: این بیان حقیقت است میفرماید به اینکه در قیامت جایشان جهنّم است این بدگویی نیست سبّ نیست که قرآن به کسی فحش بدهد میفرماید پایان گناه جهنّم است کاری به شخص ندارد.
عقل نظری و عملی در قرآن
بنابراین، در همین کریمه فرمود اگر کسی خود را فراموش کرد عاقل نیست عاقل کیست؟ العقل ما هو؟ «العقل ما عبد به الرّحمٰن و اکتسب به الجنان»(49) عقل این است. خب اگر کسی لم یکتسب جنّة تجری من تحتها الأنهار این عاقل است یا نه؟ خب لیس بعاقل «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان» اگر کسی در طی عمرش لم یکتسب جنة تجری من تحتها الأنهار فهو لیس بعاقل. لذا در کریمهٴ سورهٴ بقره فرمود: *«وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ»*(50) کسی از روش ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) فاصله بگیرد خُب سفیه است. چون عاقل کسی است که بهشت کسب کند اگر کسب نکرد عاقل نیست عاقل کسی است که به یاد خدا باشد تا انسان به یاد خود نباشد که به یاد خدا نیست. لذا فرمود: *«أفلا تعقلون»*﴿51﴾ عقل در برابر جهل است. آنچه که در برابر جهل است عقل است نه علم. شما در جوامع روایی ملاحظه میفرمایید که کتاب «العلم و الجهل» نداریم کتاب «العقل و الجهل» است. انسان یا عاقل است یا جاهل، ثمّ الجاهل یا عالم است یا غیر عالم. اگر آن جاهل عالم بود جهلش بیشتر است و اگر جاهل بود جهل ساده دارد. جهل در برابر علم نیست در برابر عقل است. انسان یا عاقل است یا لیس بعاقل. کسی که عاقل نشد جاهل است سواء کان عالماً او غیر عالم. خواه خواندن و نوشتن را بداند یا نداند به همین علمای اهل کتاب که عالمند فرمود: چرا عاقل نیستید؟ چون الآن چه کسی امر به معروف و نهی از منکر میکند؟ جز علما و دانشمندان؟ تودهٴ مردم که اهل امر به معروف و نهی از منکر نیستند در این کریمه به احبار و رهبان به علمای بنی اسراییل میفرماید چرا عاقل نیستید نه چرا عالم نیستید اگر بیان مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این بود که «لا تجعلوا علمکم جهلاً و لا یقینکم شکّاً إذا علمتم فاعملوا و إذا تیقّنتم فأقدموا»(52) ناظر به همین است. فرمود: علمتان را جهل نکنید، علم را میشود جهل کرد اما عقل را نمیشود جهل کرد چون عقل مقابل جهل است. اصلاً عقل را طبق بیان مبارک رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) عقل گفتند چون پای جهل را عقال میکند عقل یعنی عقال یعنی زانوبند. اگر جهل را عقال کرد دیگر جهلی در کار نیست هرگز جهل در برابر عقل قدرت مقاومت ندارد ولی در برابر علم چرا توان مقاومت دارد لذا به علمای بنیاسراییل فرمود چرا عاقل نیستید اصرار قرآن کریم این است که عاقل بشوید و اگر ما را به علم دعوت کردند فرمودند این علم نردبان است که انسان را به عقل برساند وگرنه علم هدف نیست. فرمود: *«تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»*﴿53﴾ ما این مثلها را میزنیم تا علما عاقل بشوند. یعنی از علم به عقل بیایند. پس اگر کسی به فکر تهذیب نفس نبود عاقل نیست نه عالم نیست.
سؤال ...
جواب: این عقل یک مقدارش هبه است آن اکتسابیش هم باز هبه الهی است. انسان به هر اندازه که میداند عمل بکند خدای سبحان نور عقل به او مرحمت میکند در این کریمه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿54﴾. ملاحظه فرمودید: در همین آیات مسأله *«و أنتم تتلون الکتاب»* را هم مطرح کرده است معلوم میشود خطاب به علما است فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*.
گستره خطاب در قرآن
و این اختصاصی هم به بنیاسراییل ندارد ملاحظه میفرمایید در جوامع روایی، از معصومین(سلام الله علیهم) دربارهٴ مسلمانها و مؤمنین هم مشابه این آمده است مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وسائل در کتاب *«الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»* باب 10 که شرایط امر به معروف و نهی از منکر را ذکر میکند عنوان باب اینست در این باب روایات مناسبی را نقل میکند که ملاحظه میفرمایید: باب 10 عنوانش این است «باب وجوب الإتیان بما یأمر به من الواجبات و ترک ما ینهى عنه من المحرّمات» یعنی آن آمر به معروف و ناهی از منکر، وقتی امر به معروف و نهی از منکر میکند باید خودش عمل بکند. آنگاه روایات فراوانی را ذکر میکند که بعضی از آن روایات را تبرّکاً میخوانیم. فرمود به این که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در وصیّتی که به فرزندش ابنحنفیه دارد میفرماید: «یا بنیّ اقبل من الحکماء مواعظهم و تدبّر أحکامهم و کن ٰاخذ النّاس بما تأمر به» یعنی اگر چیزی را به دیگران امر کنی خودت بیش از دیگران آن را بگیر. آخذ باش أشدُّ أخذاً باش. «کن ٰاخذ الناس بما تأمر به و أکَفّ النّاس عمّا تنهی عنه» اگر چیزی را به عنوان منکر از دیگران باز میداری خود کفّ نفست از دیگران بیشتر باشد «و امر بالمعروف تکن من أهله» اهل معروف باش نه سخنران معروف. «فإنّ استتمام الأمور عند الله تبارک و تعالی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»(55) در این بیان که آیهٴ کریمه مخصوص اهل کتاب نیست ملاحظه میفرمایید.
حدیث دیگری که از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است آن حدیث این است رسول خدا میفرماید که: «رأیت لیلة اُسری بی إلی السماء قوماً تقرض شفاههم بمقاریض من نار ثمّ تُرمىٰ» در معراج گروهی را دیدم که لبهای اینها با مقراض قیچی میشود و قطع میشود با مقراضی از آتش بعد این لبها را به دور میاندازند حضرت فرمود: من گفتم که: «یا جبرئیل! من هؤلاء؟ فقال: خطباء اُمّتک یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون أنفسهم و هم یتلون الکتاب أفلا یعقلون»(56) ملاحظه میفرمایید این اختصاصی به بنیاسراییل ندارد.
بیان دیگری که از امام سجّاد(سلام الله علیه) رسیده است این است که در همین باب شریف، حدیث 5، حضرت میفرماید که: منافق کسی است «و المنافق ینهیٰ و لٰا ینتهی»؛ نهی از منکر میکند ولی خود منتهی نیست نهیپذیر نیست «و یأمر بما لا یأتی»(57) امر به معروف میکند ولی خود اهل معروف نیست. خب حالا حضرت چطور منافق را بر این شخص تطبیق فرمود؟ برای اینکه اگر کسی امر به معروف کند و خود اهل معروف نباشد، خود را فراموش کرده است و کسی که خود را فراموش کند منافق است. دربارهٴ منافقین در سورهٴ مبارکهٴ توبه میفرماید به اینکه: منافقین *«نسوا الله فنسیهم»*﴿58﴾ منافقین خدا را فراموش کردند خدا هم اینها را فراموش کرد. خب اگر منافقین خدا را فراموش کردند در سورهٴ توبه چنین آمده است که: *«نسوا الله»* و هر که خدا را فراموش کند خود را هم فراموش میکند برای اینکه کبرای کلّی در سورهٴ حشر مشخص شد چون *«و لا تکونوا کالّذین نسوا الله فأنسیهم أنفسهم»*﴿59﴾ آنگاه یک صغرا و کبرای منطقی به ما ارائه دادهاند. «إنّ المنافق من ینسی نفسه و کلّ من ینسی نفسه فینسی الله سبحانه و تعالی» و هر کسی خود را فراموش کرد منافق است. لذا امام سجّاد میفرماید منافق کسی است که امر میکند و خود عمل نمیکند نهی میکند و منتهی نمیشود، چون خدای سبحان میفرماید: کسی که امر به معروف کند وخود عمل نکند خود را فراموش کرده است *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»**﴿60﴾ لذا حضرت مسأله نفاق را هم بر این مطرح میکند.
أعاذنا الله من شرور أنفسنا
«و الحمد لله ربّ العالمین»*
پاورقیها:
(1) سورهٔ حج، آیهٔ 41.
(2) سورهٔ بقره، آیهٔ 46.
(3) سورهٔ مائده، آیهٔ 20.
(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(5) سورهٔ بقره، آیهٔ 40.
(6) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(7) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(8) سورهٔ بقره، آیهٔ 45.
(9) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(11) سورهٔ اسراء، آیهٔ 78.
(12) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(13) سورهٔ حج، آیهٔ 77.
(14) سورهٔ فتح، آیهٔ 29.
(15) التهذیب، ج 2، ص 313؛ ... قال لی علی(ع) إنّی لأکره للرّجل أن أرى جبهته جَلحاء لیس فیها أثر السجود.
(16) سورهٔ فتح، آیهٔ 29.
(17) سورهٔ مائده، آیهٔ 1.
(18) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(19) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(20) سورهٔ طٰهٰ ، آیات 13 ـ 14.
(21) سورهٔ مریم، آیهٔ 31.
(22) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 43.
(23) سورهٔ حج، آیهٔ 41.
(24) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(25) سورهٔ آلعمران، آیات 113 ـ 114.
(26) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 110.
(27) سورهٔ توبه، آیهٔ 71.
(28) سورهٔ حشر، آیهٔ 19.
(29) بحار، ج 2، ص 32.
(30) سورهٴ حشر، آیهٴ 19.
(31) بحار، ج 2، ص 32.
(32) سورهٔ یٰس، آیهٔ 78.
(33) سورهٴ حشر، آیهٴ 19.
(34) سورهٔ یٰس، آیهٔ 78.
(35) سورهٔ حشر، آیهٔ 19.
(36) بحار، ج 2، ص 32
(37) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 154.
(38) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 154.
(39) بحار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160.
(40) سورهٴ آلعمران، آیهٴ 154.
(41) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 154.
(42) سورهٔ فرقان، آیهٔ 44.
(43) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(44) سورهٴ فرقان، آیهٴ 44.
(45) سورهٔ مسد، آیهٔ 1.
(46) سورهٔ انعام، آیهٔ 108.
(47) سورهٴ فرقان، آیهٴ 44.
(48) سورهٔ بقره، آیهٔ 159.
(49) کافی، ج 1، ص 11.
(50) سورهٴ بقره، آیهٴ 130.
(51) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(52) نهج البلاغة، حکمت 274.
(53) سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 43.
(54) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(55) وسائل الشیعة، ج 16، ص 149 ـ 150.
(56) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151 ـ 152.
(57) وسائل الشیعة، ج 16، ص 150.
(58) سورهٔ توبه آیهٔ 67.
(59) سورهٔ حشر، آیهٔ 19.
(60) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
- اهمیت نماز
- اهمیت نماز جماعت
- اهمیت زکات
- اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
- خود فراموشی و جهل مدرن
- معیار عقلانیت
- ناهیان منکر غیر عامل
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَأَقِیمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الْرَّاکِعِینَ ٭ أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
خدای سبحان به بنیاسراییل دستور اقامه نماز و إیتاء زکات میدهد این دستور گذشته از این که یک وظایف عبادی همگانی است دستور لازم مستضعفانی است که به حکومت رسیدهاند.
خدای سبحان در سورهٴ حج وقتی محرومین به حکومت رسیدهاند نحوه حکومت آنها را چنین تشریح میکند در آیهٴ 41 میفرماید *«الذین إن مکناهم فی الأرض أقاموا الصلاة وآتو الزکوة وأمروه بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبة الأمور»*﴿1﴾
آنها که از نصرت حق برخوردارند اگر حاکم بر زمین بشوند به اذن خدا یعنی دین خدا را در زمین احیا کنند وقتی به قدرت برسند نماز را اقامه میکنند. و زکات را میپردازند و دیگران را به معروف امر میکنند و از بدی بازمیدارند و پایان همه کارها را بسوی خدای سبحان میدانند. آنگاه دربارهٴ خصوص بنیاسراییل در آیات فراوان میفرماید ما شما مستضعفان را به حکومت رساندیم دربارهٴ بنیاسراییل مکرّر این لسان را بیان میدارد میفرماید به این که ما شما را از ستم رهایی بخشیدیم و مسلّط بر زمین کردیم. در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 49 که بعد خواهد آمد ان شاء الله میفرماید: *«وَإِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ»*﴿2﴾؛ فرمود: بیاد آن روزی باشید که زیر سلطه فراعنه بودید ما شما را نجات دادیم گاهی میفرماید: متذکر باشید که خدای سبحان از بین شما انبیا و سلاطین الهی مبعوث کرد. *«و جعلکم ملوکاً»*﴿3﴾ چون اصل کلی آن است که اگر محرومین به حکومت رسیدند باید نماز را اقامه کنند، زکات را بپردازند امر به معروف و نهی از منکر را احیا کنند. به بنی اسراییل هم میفرماید: شما مشمول همان اصل کلی هستید، محرومینی بودید که امروز به قدرت رسیدهاند بنابراین *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»*﴿4﴾ این دستوری که خدای سبحان به بنی اسراییل میدهد دستور عبادی فردی نیست که انسان در هر شرایطی موظّف است نماز بخواند و روزه بگیرد و زکات بپردازد بلکه ترسیم حکومت محرومان الهی را در سورهٴ حج بیان کرد، مصداق حکومت محرومان را در بسیاری از موارد در نقل داستان بنیاسراییل ذکر کرد. آنگاه میفرماید: *«یا بنی إسراییل»*﴿5﴾ شما *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»*﴿6﴾ در کنار این اقامه صلاة و ایتای زکات مسأله امر به معروف و نهی از منکر را هم با یک عنایت خاص طرح میکند. لذا میفرماید: *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»*﴿7﴾.
ـ استعانت از نماز برای فائق آمدن بر مشکلات
در آیات دیگر راجع اقامه صلاة و ایتای زکات سخن میگوید میفرماید: شما با این نماز بر مشکلات فائق میآیید *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»*﴿8﴾ این معلوم میشود تنها یک دستور عبادی و دستور انفرادی نیست. در آیهٴ 45 میفرماید: *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* شما مشکلاتی دارید این مشکلات را با نماز باید حل کنید. مگر نه آن است که خدای سبحان شما را فائق کرد و دشمن شما را از بین برد؟ با کدام قدرت شما فائق شدید؟ با قدرت الهی. اگر بخواهید این حکومتتان مستدام بشود چاره جز استعانت به نماز نیست یعنی تحکیم ارتباط شما با خدا، باعث دوام شماست. لذا فرمود: *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* تنها سخن از *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ»* نیست استعانت به نماز است نماز معین خوبی است به انسان قدرت میبخشد چه نقشی در نماز هست که انسان را مقتدر میکند؟ چه کمکی از نماز به انسان میرسد؟ این را در آیهٴ بعد که فرمود: *«اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ»* باید مطرح کرد.
سؤال ...
جواب: منظور آن است که این کریمهٴ *«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»* همان بیان وظایف حکومت محرومین است که یکی از پس از دیگری دارد ذکر میکند.
تعبیر *«وارکعوا ...»* به منزلهٴ «صَلّوا»
بعد فرمود: *«وَارْکَعُوا مَعَ الْرَّاکِعِینَ»*﴿9﴾ باز همان مسألهٴ نماز را دوباره تکرار میکند مثل این که فرمود: صلّوا مع المصلّین این که فرمود *«أقیموا الصلوة وآتوا الزکوٰة»* دوباره فرمود *«وارکعوا مع الْرَّاکِعِینَ»*﴿10﴾ خدای سبحان از نماز به اشرف اجزایش یاد میکند. گاهی از نماز به عنوان رکوع یاد میکند. گاهی از نماز به عنوان سجود یاد میکند. گاهی از مصلّین به عنوان راکعین و ساجدین یاد میکند چون رکوع و سجود دو رکن از اهمّ ارکان صلاة هستند گاهی خدای سبحان از نماز به عنوان رکوع و سجود یاد میکند اینکه فرمود: *«وَارْکَعُوا مَعَ الْرَّاکِعِینَ»* یعنی «صلّوا مع المصلّین». تقریباً تکرار همان امر صلاة است برای تأکید برای آن است که این مسأله صلاة نسبت به افرادی که حاکم بر زمین شدند نقش اساسی صیانت حکومت آنها را دارد.
سؤال ...
جواب: برپا داشتن چه مفرد چه جمع. مثل *«أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً»*﴿11﴾.
سؤال ...
ترغیب به نماز جماعت در *«وارکعوا مع الراکعین»*
جواب: نه، هر دو هست. هم میتواند جماعت باشد که در بحث دیروز اشاره شد هم میتواند این جمله *«و ارکعوا مع الراکعین»*﴿12﴾ میتواند تأکید باشد منتها اساس نماز بر جماعت است لذا جمع ذکر میکند. اصولاً صیغ نماز، صیغ جماعت است. «السّلام علیکم و رحمة الله» نشان میدهد که نماز، نماز جماعت است. یا «السّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین» نشان میدهد که بساط نماز، بساط جماعت بود.
سؤال ...
جواب: نه آن هم *«مع الرّاکعین»* است. چون *«مع الرّاکعین»* است معلوم میشود گروه دیگری هم اهل رکوعند، شما هم از صف دیگران جدا نشوید.
ـ رکوع و سجود، دو رکن مهم نماز
در مسأله تعبیر از نماز به رکوع و سجود در سورهٴ مبارکهٴ حج، آیهٴ 77 اینچنین است که *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا»*﴿13﴾ اینکه فرمود: رکوع و سجود کنید یعنی نماز بخوانید منتها چون مهمترین اجزای نماز یا از اهم ارکان نماز رکوع و سجود است لذا از نماز به عنوان رکوع و سجود یاد کرده است. چنان که وقتی مسلمین را معرفی میکند میفرماید: جریان مسلمین در تورات و انجیل اینچنین آمده است آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ فتح، آیهٴ 29 اینچنین است بعد از این که فرمود: *«أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»* فرمود: *«تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً»* *«تراهم رکّعاً سجّداً»* یعنی «تریٰهم مصلّین». *«تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»*﴿14﴾ یعنی «تریٰهم مصلّین»؛ آنها را اهل نماز مییابی. منتها در بین اجزای نماز چون رکوع و سجود از اهمیّت خاص برخوردار است لذا رکوع و سجود یاد کرده است.
ـ اهمیت سجده با استفاده از آیات و روایات
چنان که در بین رکوع و سجود باز سجود اشرف از رکوع است دربارهٴ سجود علی حدّه بحث فرمود که: *«سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»* سیما یعنی نشانه. نه سیما یعنی چهره. سیما از سمه وسمه و موسوم و امثال ذلک است. موسوم یعنی چیزی که علامت دارد سمه یعنی نشانه، سیما یعنی نشانه. فرمود: نشانهٴ ایمان در چهره اینهاست. یعنی اثر سجده در پیشانی آنهاست. در بعضی از روایات حضرت به بعضی از شاگردان میفرماید: چرا پیشانی شما صاف است؟ چرا اثر سجده نیست؟ اینکه گفتهاند سجدههای طولانی کنید برای آن است که حضرت فرمود چرا این جبهه شما جلحاست.(15) صاف است مثل این که فقط به حد ضرورت اکتفا میکنید سری به خاک میزنید و برمیدارید. فرمود: اینچنین نباشید. فرمود: *«سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»*﴿16﴾ رکوع یک عبادت مستقلی، ظاهراً نیست اما برای سجده یک عبادت مستقلی در اسلام هست سجدهٴ شکر هست سجده تلاوت هست و یک دستورات خاصی دادهاند سجده شکر یک عبادت است سجده تلاوت چه سجده واجب در مواضع اربعه چه سجدههای مستحب که بیش از ده جا در قرآن کریم سجدههای مستحبّی دارد. اینها عبادت است. سجده یک عبادت نفسی دارد غیر از آن عبادت جزیی و ضمنی که در صلاة دارد اما رکوع ظاهراً یک عبادت نفسی ندارد که چیزی به عنوان رکوع یک عبادت مستقل باشد ولی علی ایّ حال از نماز به عنوان رکوع و سجود یاد میکند.
سؤال ...
جواب: نه چون شایسته است که آن هزار رکعتی که در ماه مبارک رمضان مطرح است انسان کل قرآن را در رکوعات این هزار رکعت بخواند بعد تقسیم کردهاند این ششهزار و اندی آیه را به این رکوعات هزار رکعت که در هر رکوعی چند آیه بخوانند. این رکوعات است که مثلاً در صدر سوره مینویسند آیاتش چقدر است و رکوعش چقدر یعنی اینها را در چند رکوع بخوانند.
سؤال ...
جواب: نماز جماعت امر دارد نماز جماعت که مستحب نیست، افضل فردی الواجب است. نماز جماعت که نافله نیست. نماز جماعت جزو نمازهای واجب است فرق است بین نافله و نماز جماعت، نماز جماعت افضل فردی الواجب است یا نماز اوّل وقت افضل فردی الواجب است و نافله مستحب است. پس میشود ظهور امر را حفظ کرد.
سؤال ...
جواب: نه نظیر *«أوفوا بالعقود»*﴿17﴾ این یعنی «فلیف کلّ عاقد بعقده» این جمع به جمع است. منتها وقتی خطاب به جمع کردند افضل فردی الواجب نماز جماعت است *«أوفوا بالعقود»* نه یعنی با هم جمع بشوید عقدها را وفا کنید یعنی هر که عقد خودش را وفا بکند. *«أقیموا الصّلوة»*﴿18﴾ نه یعنی جمع بشوید نماز بخوانید هر کسی نماز خودش را بخواند. منتها آن فرد کامل این است.
بنابراین، این *«وارکعوا مع الرّاکعین»*﴿19﴾ به منزلهٴ آن است که «صلّوا مع المصلّین».
ـ اقامه نماز دستور همه ادیان
اصل صلاة را که خدای سبحان به بنیاسراییل دستور میدهد و تکرار میکند برای آن است که در همهٴ ادیان آمده است و آن طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید در آغاز وحی، خدای سبحان به موسای کلیم مسأله نماز را آموخت در سورهٴ طٰهٰ اینچنین آمده است که موسای کلیم میفرماید که: وقتی خدای سبحان به او وحی آموخت آیهٴ 14 سورهٴ طٰهٰ اینست که: *«وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی ٭ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی»*﴿20﴾ این آغاز وحییابی موسای کلیم(سلام الله علیه) است. در طلیعهٴ وحی سخن از توحید است و سخن از عبادت حق است و سخن از اقامهK صلاة لذکر الله.
چنان که در سورهٴ مبارکهٴ مریم وقتی که جریان عیسای مسیح(سلام الله علیه) را ذکر میکند در آیهٴ 31 این است: *«وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً»*﴿21﴾ تا من زندهام باید نماز بخوانم تا من زندهام باید زکات بپردازم اگر زکات مال بود که واجب است اگر زکات فطره بود بنام اوّل ماه شوال که روز عید است که واجب است تا زندهام باید با نماز و روزه و زکات باشم. این بنیاسراییل بالآخره یا تابع موسای کلیم هستند یا تابع عیسی(سلام الله علیه) موظفند صلاة و زکات را احیا کنند.
گاهی به مریم(علیها سلام) دستور سجده یا رکوع میدهد. *«واسجْدِی وارکَعی مع الرّاکعین»*﴿22﴾ این یعنی اهل نماز باش. امر به رکوع، امر به سجود کنایه از امر به صلاة است.
سؤال ...
جواب: نه البته از نظر کیفیّت فرق میکند. وگرنه ارکان عمومیش یکسان است.
سؤال ...
جواب: چرا، اما خصوصیاتش با ماخیلی فرق میکنند. در جریان معراج مشخص است که نحوه صلاة آنها چقدر بود مثلاً و ارقام صلاة ما با صلاة آنها چقدر فرق دارد.
سؤال ...
جواب: آن دیروز عرض شد به این که انسان باید یک رابطهای با خدا داشته باشد و یک رابطهای با خلق خدا در پرتو راهنمایی و هدایت خدا که بشود عبادت و اگر مسألهٴ قربةً إلی الله نباشد هرگز انسان نمیتواند با خلق رابطه برقرار کند سخن از خلق در برابر خدا نیست که بگوییم خدا و خلق، سخن از خداست ولاغیر . و اگر ارتباط با بندگان خداست به دستور خداست و برای تقرب به خداست.
سؤال ...
جواب: آنها را در قرآن کریم مشخص نفرمودند، اما رکوع و سجود داشت چون به مریم(علیها سلام) دستور به رکوع و سجود میدهد. ارقامشان، آمارشان و کیفیاتشان البته فرق میکند.
پس آنچه که فعلاً خدای سبحان به بنیاسراییل دستور میدهد که نماز را اقامه کنید و زکات را ایتا کنید یعنی گذشته از آن وظیفه شخصیتان آنچه که لازمه حکومت اسلامی است آن را هم فراموش نکنید.
زکات را خدای سبحان مصارفش را در قرآن کریم مشخص کرده است امّا در چه زکات واجب است آن را بیان نفرمود و بخشی از این زکاتها که در قرآن کریم است مربوط به تزکیهٴ نفس است، بخشی از اینها هم زکاتهای مستحب است. یک مقداری زکات واجب هست. چون بسیاری از این آیاتی که مسأله زکات را مطرح میکند در سور مکی نازل شد و در مکه زکات واجب نبود در مکه نماز واجب شد ولی زکات و صوم و امثال ذلک در مدینه واجب شده است. آن آیاتی که در مکه نازل شده است و دستور زکات میدهد یا زکاتهای مستحبّه است یا زکاتهایی که به عنوان واجب کفایی نظیر انفاقهایی که دیگران را از خطر مرگ و مانند آن رهایی میبخشد خواهد بود یا تزکیهٴ نفس.
امر به معروف و نهی از منکر
اما دربارهٴ امر به معروف و نهی از منکر که باز جزو همان شؤون حکومت اسلامی است که در سورهٴ حج فرمود: *«الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»*﴿23﴾ در این کریمه به بنیاسراییل میفرماید: ما که شما را به حکومت رساندیم تنها به این فکر نباشید که نماز را اقامه کنید و زکات را ایتا کنید که خود را اصلاح کنید. بلکه به اصلاح دیگران هم قدم بردارید. همان طوری که در آیات قبل فرمود خود را گمراه نکنید و به فکر گمراهی دیگران هم نباشید. هم ضلالت بد است هم اِضلال در اینجا هم میفرماید: هم اهتدا خوب است هم هدایت، هم خود مهتدی باشید هم دیگران را هدایت کنید. فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿24﴾ مسألهٴ امر به معروف و نهی از منکر در همه اُمم هست. اینچنین نیست که مخصوص امت اسلام باشد. دربارهٴ بعضی از اهل کتاب میفرماید: *«من أهل الکتاب اُمة قائمة یتلون آیاتِ الله ... ٭ ... یأمرون بالمعروف»*﴿25﴾ اصل امر به معروف در امتهای دیگر بود منتها خصوصیاتی که در اسلام است چون اسلام مهیمن بر ادیان دیگر است آن خصوصیات امر به معروف و نهی از منکر هم مهیمن بر نحوه خصوصیت امر به معروف اُمم دیگر خواهد بود. لذا فرمود: *«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»*﴿26﴾. اینکه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*. آیین امر به معروف را هم به انسان میآموزد. فرمود: امر به معروف غیر از تبلیغ است، غیر از تدریس است. نفرمود: شما معروف را تدریس کنید به مردم یاد بدهید که چه واجب است فرمود: امر کنید امر با ولایت همراه است یک ولایت عامی است که خدای سبحان برای مؤمنین به عنوان ولایت متقابل جعل کرده است که فرمود: *«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ»*﴿27﴾ حتی لسان امر به معروف غیر از لسان نصیحت است، لسان فرمان است که احیاناً بعضی احتمال دادهاند که اگر کسی فرمان یک مؤمنی را اطاعت نکرده است، دو معصیت کرده است یکی اینکه آن مأمور به که واجب بود انجام نداد یکی اینکه فرمان ولیّ خدا را اطاعت نکرد این ارشاد نیست این یک جنبه مولوی دارد و اگر هم تازه جنبهٴ ارشادی داشته باشد غیر از تدریس است. امر به معروف، فرمان است. چه کسی میتواند فرمان بدهد؟ چه کسی حق فرمانروایی دارد؟
ـ تقبیح خود فراموشی
یک انسان وارسته لذا اگر کسی بخواهد امر به معروف کند باید بداند امر به معروف غیر از سخنرانی است، غیر از تدریس است. انسان باید دیگران را به نیکی فرمان بدهد و تا به یاد خود نباشد و خود را تهذیب نکرده باشد توان فرمان ندارد. این دارد سخنرانی میکند نه امر به معروف، آن امر به معروف که بابی از ابواب بهشت است غیر از سخنرانی غیر از درس گفتن است. در این کریمه فرمود شما خود را فراموش نکنید چگونه خود را فراموش نکنیم؟ فرمود اگر کسی به دیگران گفت و خودش عمل نکرد خود را فراموش کرده است.
خود فراموشی و منشأ آن
این خود فراموشی در قرآن، با خدا فراموشی همراه است. انسان اگر خود را فراموش کرد خدا را فراموش میکند. چه این که خدا فراموشی هم با خود فراموشی آمیخته است اگر خدا را فراموش کرد خود را هم فراموش میکند اینها تلازم دارند گاهی به عنوان *«نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»* مطرح شد در سورهٴ حشر فرمود: *«وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»*﴿28﴾ مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و کیفر نسیان خدا هم این بود که خدای سبحان إنسا کرد. آنها را از یاد خودشان برد لذا خودشان را فراموش کردند گاهی در حدیث میفرمایند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(29) که این جمله معروف «من عرف نفسه»را فرمودند به منزله عکس نقیض آیهٴ سورهٴ حشر است. آیهٴ سورهٴ حشر این است که *«وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»*(30) یعنی نسیان خدا، زمینهٴ نسیان نفس میشود. یعنی «من نسی الله نسی نفسه» عکس نقیض آن این است که «من لم ینس نفسه لم ینس الله» یعنی؛ «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(31) که این حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» به منزلهٴ عکس نقیض آیهٴ سورهٴ حشر است و آیهٴ مبارکهٴ سورهٴ یٰس که فرمود: *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ»*﴿32﴾ به منزلهٴ عکس مستوی *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»*(33) است. در عکس مستوی محمول به جای موضوع، موضوع به جای محمول است. *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»* یعنی «نسوا الله فنسوا أنفسهم» در پایان سوره «یٰس» میفرماید: *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ»*﴿34﴾ یعنی چون خودش را فراموش کرده ما را هم فراموش کرده است. معاد یادش رفته است. چون *«نسی خلقه»* نسٰانٰا ما را هم فراموش کرده است. پس *«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ»* به منزلهٴ عکس مستوی آیهٴ سورهٴ حشر است که *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»*﴿35﴾ و حدیث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(36) به جای اینست که «من لم ینس نفسه لم ینس ربّه» این عکس نقیض *«نسوا الله فأنسیٰهم أنفسهم»* است. اینها بحثهای فنٰی آن.
ـ برخورداری انسان از دو «خود» که دو درجه از نفس است
اما آن بحثهای اصلی خدا میفرماید: اینها حقیقتشان را فراموش کردند فقط به فکر حیات حیوانی هستند همین گروهی را که خدا میفرماید: اینها خودشان را فراموش کردهاند میفرماید: اینها فقط به فکر خودشان هستند این خود کدام خود است؟ در سورهٴ آلعمران میفرماید: وقتی سخن از جبهه و جنگ و اعزام به جبهه است آنها که اهل جهاد و نثار و ایثارند به جبهه میروند آنها که فقط به فکر خودشان هستند میمانند. این خود کدام خود است؟ یکجا خدای سبحان میفرماید: اینها خودشان را فراموش کردهاند، یکجا میفرماید: وقتی سخن از جنگ و جبهه است اینها که میمانند فقط به فکر خودشان هستند. معلوم میشود انسان دو خود دارد یعنی دو درجه از نفس است این همان نفس است که «فی وحدتها کل مراتب» است آن مرتبه عالیه که مرتبه حیات انسانی است آن را فراموش کردهاند مرتبهٴ دانیه که مرتبهٴ نباتی یا مرتبهٴ حیوانی است آن را فقط متذکرند. در سورهٴ آل عمران وقتی سخن از اعزام به جبهه و امثال ذلک است فرمود: *«طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ»* گروهی هستند که به هیچ فکر نیستند فقط به فکر خودشان هستند *«یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ»* که *«أهمّتهم أنفسهم»*.
سؤال ...
جواب: آن را هم عرض میکنیم چگونه علم حضوری با نسیان سازگار است. آیهٴ ١٥٤ سورهٴ آلعمران میفرماید: *«ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*﴿37﴾؛ فرمود اینها که مسأله جنگ مطرح است فقط به فکر خودشان هستند انسان چند تا روح دارد مگر؟ آن روح اصلی را که فراموش کرد. این روح که فقط به یاد اوست، این روح نباتی است یا بالاتر از نباتی روح حیوانی است.
ـ تعبیر قرآن و اهل معنا
آنکه فقط به فکر خوردن و پوشیدن است و لباس در بر کردن است آن را اهل معنا میگویند هنوز حیوان نشده است، گیاه خوبی است، درخت خوبی است خوب میخورد خوب میروید و خوب میخرامد و سرسبز میشود آن هنوز به حیات حیوانی نرسیده است چه رسد به حیات انسانی، معلوم میشود سرگرمی به نشئهٴ گیاه و نشئهٴ حیوان، ارتباط را از آن نشئهٴ بالا ضعیف میکند وقتی ضعیف کرد انسان حضور ندارد. گرد روی آن را گرفته است. لذا آن مرحلهٴ عالیه را فراموش میکند آنگاه وقتی یک عدّهای دارند به عنوان شهید تشییع میکنند اینها در کنار دل میگویند خب اگر اینها به جبهه نمیرفتند کشته نمیشدند خدای سبحان میفرماید: شما به این افراد بگویید: شما اگر جبهه نرفتید اینطور نیست که خدا دست از دینش بردارد. *«لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ»*﴿38﴾. یک عدّه رادمردانی هستند که سرنوشت آنها شهادت است، اینها جبهه را پر میکنند. اینچنین نیست که حالا وقتی دین خدا مطرح شد شما نرفتید خدای سبحان دست از دینش بردارد *«قل لو کنتم فی بیوتکم»* این همان بیانی بود که زینب کبرا ـ علیها سلام ـ به ابنزیاد در کوفه فرمود. فرمود: «هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل و برزوا إلی مضاجعهم»(39) از همین کریمه استفاده کرد. در این آیه هم فرمود: *«قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ»* اگر هم در خانههایتان باشید بالآخره *«لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ»*(40) آن مبارزی که سرنوشت او شهادت است حرکت میکند به خوابگاهش میرسد و میآرمد ولی خدای سبحان میخواهد شما را بیازماید *«لِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*﴿41﴾ منظور آن است که اینها که حقیقت خود را فراموش کردهاند فقط به فکر خود حیوانی هستند لذا قرآن میفرماید: *«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ»*﴿42﴾ فتحصّل انسان اگر مرتبه عالیهاش را فراموش کرد فقط به فکر مرتبه دانیه است همینها که قرآن اصرار دارد چه در سورهٴ «حشر» چه در سورهٴ «یٰس» میفرماید: اینها خودشان را فراموش کردند درباره همینها میفرماید: اینها فقط به فکر خودشان هستند بعد میفرماید: *«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ»* معلوم میشود آن حقیقت انسان آن حقیقت الهی است آن را اگر فراموش کرد فقط به حیات حیوانیش میپردازد لذا جز به حیات حیوانی به چیزی نمیاندیشد آنگاه فرمود: *«أفلا تعقلون»*﴿43﴾.
ـ تعبیر *«إن هم الا کالانعام»* بیان واقعیت نه دشنام
حالا ملاحظه میفرمایید که چگونه خدای سبحان در این کریمه فرمود کسی که خودش را فراموش کرد عاقل نیست بارها ملاحظه فرمودید که قرآن کتاب سبّ نیست لسان قرآن، لسان ادب است اگر فرمود: *«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ»*(44) نخواست به کسی فحش بدهد هرگز فحش در قرآن نیست آن عذاب الهی را که قرآن بیان میکند میفرماید: *«تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»*﴿45﴾ یک هلاکت و یک تعذیب است وگرنه سراسر قرآن لسانش، لسان ادب است. خودش در سورهٴ انعام به ما آموخت که *«وَلاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»*﴿46﴾ هرگز به مقدّسات کسی بد نگویید آنها هم برمیگردند به مقدّسات شما بد میگویند. با استدلال سخن بگویید اما اینکه میفرماید: *«إن هم إلاّ کالأنعام»*(47) یک واقعیت را دارد بیان میکند میفرماید: امروز تردید دارید فردا در روز قیامت به صورت حیوان محشور میشوند روشن میشود. اینچنین نیست کسی را سبّ بکند و فحش بدهد یک حقیقتی را بیان میکند.
سؤال ...
جواب: خب لعن همان غضب فعلی خدای سبحان است. *«یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»*﴿48﴾ لعن صفت فعل خداست یعنی وقتی صاعقه میآید لعن خداست. لعن خدا که لعن لفظی نیست.
سؤال ...
جواب: این بیان حقیقت است میفرماید به اینکه در قیامت جایشان جهنّم است این بدگویی نیست سبّ نیست که قرآن به کسی فحش بدهد میفرماید پایان گناه جهنّم است کاری به شخص ندارد.
عقل نظری و عملی در قرآن
بنابراین، در همین کریمه فرمود اگر کسی خود را فراموش کرد عاقل نیست عاقل کیست؟ العقل ما هو؟ «العقل ما عبد به الرّحمٰن و اکتسب به الجنان»(49) عقل این است. خب اگر کسی لم یکتسب جنّة تجری من تحتها الأنهار این عاقل است یا نه؟ خب لیس بعاقل «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان» اگر کسی در طی عمرش لم یکتسب جنة تجری من تحتها الأنهار فهو لیس بعاقل. لذا در کریمهٴ سورهٴ بقره فرمود: *«وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ»*(50) کسی از روش ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) فاصله بگیرد خُب سفیه است. چون عاقل کسی است که بهشت کسب کند اگر کسب نکرد عاقل نیست عاقل کسی است که به یاد خدا باشد تا انسان به یاد خود نباشد که به یاد خدا نیست. لذا فرمود: *«أفلا تعقلون»*﴿51﴾ عقل در برابر جهل است. آنچه که در برابر جهل است عقل است نه علم. شما در جوامع روایی ملاحظه میفرمایید که کتاب «العلم و الجهل» نداریم کتاب «العقل و الجهل» است. انسان یا عاقل است یا جاهل، ثمّ الجاهل یا عالم است یا غیر عالم. اگر آن جاهل عالم بود جهلش بیشتر است و اگر جاهل بود جهل ساده دارد. جهل در برابر علم نیست در برابر عقل است. انسان یا عاقل است یا لیس بعاقل. کسی که عاقل نشد جاهل است سواء کان عالماً او غیر عالم. خواه خواندن و نوشتن را بداند یا نداند به همین علمای اهل کتاب که عالمند فرمود: چرا عاقل نیستید؟ چون الآن چه کسی امر به معروف و نهی از منکر میکند؟ جز علما و دانشمندان؟ تودهٴ مردم که اهل امر به معروف و نهی از منکر نیستند در این کریمه به احبار و رهبان به علمای بنی اسراییل میفرماید چرا عاقل نیستید نه چرا عالم نیستید اگر بیان مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این بود که «لا تجعلوا علمکم جهلاً و لا یقینکم شکّاً إذا علمتم فاعملوا و إذا تیقّنتم فأقدموا»(52) ناظر به همین است. فرمود: علمتان را جهل نکنید، علم را میشود جهل کرد اما عقل را نمیشود جهل کرد چون عقل مقابل جهل است. اصلاً عقل را طبق بیان مبارک رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) عقل گفتند چون پای جهل را عقال میکند عقل یعنی عقال یعنی زانوبند. اگر جهل را عقال کرد دیگر جهلی در کار نیست هرگز جهل در برابر عقل قدرت مقاومت ندارد ولی در برابر علم چرا توان مقاومت دارد لذا به علمای بنیاسراییل فرمود چرا عاقل نیستید اصرار قرآن کریم این است که عاقل بشوید و اگر ما را به علم دعوت کردند فرمودند این علم نردبان است که انسان را به عقل برساند وگرنه علم هدف نیست. فرمود: *«تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»*﴿53﴾ ما این مثلها را میزنیم تا علما عاقل بشوند. یعنی از علم به عقل بیایند. پس اگر کسی به فکر تهذیب نفس نبود عاقل نیست نه عالم نیست.
سؤال ...
جواب: این عقل یک مقدارش هبه است آن اکتسابیش هم باز هبه الهی است. انسان به هر اندازه که میداند عمل بکند خدای سبحان نور عقل به او مرحمت میکند در این کریمه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿54﴾. ملاحظه فرمودید: در همین آیات مسأله *«و أنتم تتلون الکتاب»* را هم مطرح کرده است معلوم میشود خطاب به علما است فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*.
گستره خطاب در قرآن
و این اختصاصی هم به بنیاسراییل ندارد ملاحظه میفرمایید در جوامع روایی، از معصومین(سلام الله علیهم) دربارهٴ مسلمانها و مؤمنین هم مشابه این آمده است مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وسائل در کتاب *«الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»* باب 10 که شرایط امر به معروف و نهی از منکر را ذکر میکند عنوان باب اینست در این باب روایات مناسبی را نقل میکند که ملاحظه میفرمایید: باب 10 عنوانش این است «باب وجوب الإتیان بما یأمر به من الواجبات و ترک ما ینهى عنه من المحرّمات» یعنی آن آمر به معروف و ناهی از منکر، وقتی امر به معروف و نهی از منکر میکند باید خودش عمل بکند. آنگاه روایات فراوانی را ذکر میکند که بعضی از آن روایات را تبرّکاً میخوانیم. فرمود به این که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در وصیّتی که به فرزندش ابنحنفیه دارد میفرماید: «یا بنیّ اقبل من الحکماء مواعظهم و تدبّر أحکامهم و کن ٰاخذ النّاس بما تأمر به» یعنی اگر چیزی را به دیگران امر کنی خودت بیش از دیگران آن را بگیر. آخذ باش أشدُّ أخذاً باش. «کن ٰاخذ الناس بما تأمر به و أکَفّ النّاس عمّا تنهی عنه» اگر چیزی را به عنوان منکر از دیگران باز میداری خود کفّ نفست از دیگران بیشتر باشد «و امر بالمعروف تکن من أهله» اهل معروف باش نه سخنران معروف. «فإنّ استتمام الأمور عند الله تبارک و تعالی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»(55) در این بیان که آیهٴ کریمه مخصوص اهل کتاب نیست ملاحظه میفرمایید.
حدیث دیگری که از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است آن حدیث این است رسول خدا میفرماید که: «رأیت لیلة اُسری بی إلی السماء قوماً تقرض شفاههم بمقاریض من نار ثمّ تُرمىٰ» در معراج گروهی را دیدم که لبهای اینها با مقراض قیچی میشود و قطع میشود با مقراضی از آتش بعد این لبها را به دور میاندازند حضرت فرمود: من گفتم که: «یا جبرئیل! من هؤلاء؟ فقال: خطباء اُمّتک یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون أنفسهم و هم یتلون الکتاب أفلا یعقلون»(56) ملاحظه میفرمایید این اختصاصی به بنیاسراییل ندارد.
بیان دیگری که از امام سجّاد(سلام الله علیه) رسیده است این است که در همین باب شریف، حدیث 5، حضرت میفرماید که: منافق کسی است «و المنافق ینهیٰ و لٰا ینتهی»؛ نهی از منکر میکند ولی خود منتهی نیست نهیپذیر نیست «و یأمر بما لا یأتی»(57) امر به معروف میکند ولی خود اهل معروف نیست. خب حالا حضرت چطور منافق را بر این شخص تطبیق فرمود؟ برای اینکه اگر کسی امر به معروف کند و خود اهل معروف نباشد، خود را فراموش کرده است و کسی که خود را فراموش کند منافق است. دربارهٴ منافقین در سورهٴ مبارکهٴ توبه میفرماید به اینکه: منافقین *«نسوا الله فنسیهم»*﴿58﴾ منافقین خدا را فراموش کردند خدا هم اینها را فراموش کرد. خب اگر منافقین خدا را فراموش کردند در سورهٴ توبه چنین آمده است که: *«نسوا الله»* و هر که خدا را فراموش کند خود را هم فراموش میکند برای اینکه کبرای کلّی در سورهٴ حشر مشخص شد چون *«و لا تکونوا کالّذین نسوا الله فأنسیهم أنفسهم»*﴿59﴾ آنگاه یک صغرا و کبرای منطقی به ما ارائه دادهاند. «إنّ المنافق من ینسی نفسه و کلّ من ینسی نفسه فینسی الله سبحانه و تعالی» و هر کسی خود را فراموش کرد منافق است. لذا امام سجّاد میفرماید منافق کسی است که امر میکند و خود عمل نمیکند نهی میکند و منتهی نمیشود، چون خدای سبحان میفرماید: کسی که امر به معروف کند وخود عمل نکند خود را فراموش کرده است *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»**﴿60﴾ لذا حضرت مسأله نفاق را هم بر این مطرح میکند.
أعاذنا الله من شرور أنفسنا
«و الحمد لله ربّ العالمین»*
پاورقیها:
(1) سورهٔ حج، آیهٔ 41.
(2) سورهٔ بقره، آیهٔ 46.
(3) سورهٔ مائده، آیهٔ 20.
(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(5) سورهٔ بقره، آیهٔ 40.
(6) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(7) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(8) سورهٔ بقره، آیهٔ 45.
(9) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(11) سورهٔ اسراء، آیهٔ 78.
(12) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(13) سورهٔ حج، آیهٔ 77.
(14) سورهٔ فتح، آیهٔ 29.
(15) التهذیب، ج 2، ص 313؛ ... قال لی علی(ع) إنّی لأکره للرّجل أن أرى جبهته جَلحاء لیس فیها أثر السجود.
(16) سورهٔ فتح، آیهٔ 29.
(17) سورهٔ مائده، آیهٔ 1.
(18) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(19) سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
(20) سورهٔ طٰهٰ ، آیات 13 ـ 14.
(21) سورهٔ مریم، آیهٔ 31.
(22) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 43.
(23) سورهٔ حج، آیهٔ 41.
(24) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(25) سورهٔ آلعمران، آیات 113 ـ 114.
(26) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 110.
(27) سورهٔ توبه، آیهٔ 71.
(28) سورهٔ حشر، آیهٔ 19.
(29) بحار، ج 2، ص 32.
(30) سورهٴ حشر، آیهٴ 19.
(31) بحار، ج 2، ص 32.
(32) سورهٔ یٰس، آیهٔ 78.
(33) سورهٴ حشر، آیهٴ 19.
(34) سورهٔ یٰس، آیهٔ 78.
(35) سورهٔ حشر، آیهٔ 19.
(36) بحار، ج 2، ص 32
(37) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 154.
(38) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 154.
(39) بحار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160.
(40) سورهٴ آلعمران، آیهٴ 154.
(41) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 154.
(42) سورهٔ فرقان، آیهٔ 44.
(43) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(44) سورهٴ فرقان، آیهٴ 44.
(45) سورهٔ مسد، آیهٔ 1.
(46) سورهٔ انعام، آیهٔ 108.
(47) سورهٴ فرقان، آیهٴ 44.
(48) سورهٔ بقره، آیهٔ 159.
(49) کافی، ج 1، ص 11.
(50) سورهٴ بقره، آیهٴ 130.
(51) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(52) نهج البلاغة، حکمت 274.
(53) سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 43.
(54) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
(55) وسائل الشیعة، ج 16، ص 149 ـ 150.
(56) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151 ـ 152.
(57) وسائل الشیعة، ج 16، ص 150.
(58) سورهٔ توبه آیهٔ 67.
(59) سورهٔ حشر، آیهٔ 19.
(60) سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
کاربر مهمان