display result search
منو
تفسیر آیات 40 تا 41 سوره بقره – بخش دوم

تفسیر آیات 40 تا 41 سوره بقره – بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 199 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 40 تا 41 سوره بقره – بخش دوم
- اولین ها در قبول رسالت و عدم پیشینه در کفر
- تجارت انسان
- تجارت سودمند از نظر قرآن
- دنیا اندکش کم است؛ زیادش هم کم و ناچیز است
- نسبت انکار حق و الوهیت الهی و دنیا

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ

بعد از بیان این که هدایت خدای سبحان که تنزّل یافت انسان دو قسم است، یا هدایت الهی را می‌پذیرد و در نتیجه از خوف و حزن مصون می‌ماند یا کفر می‌ورزد و گرفتار عذاب می‌شود آنگاه جریان بنی اسراییل را به عنوان نمونه ذکر می‌کند. می‌فرماید به این که نِعَمی که به شما دادم متذکر آن نعمت باشید که تذکر نعمت بازگشتش به شکر نعمت است و به عهدم وفا کنید تا من به عهد شما وفا کنم. و به سوی من راهب و هراسناک باشید که این رهبت و ترس از من، ضامن اجرای همان تذکّر و شکر است و هم وفای به عهد.
شرط حتمیت وفای خدا
از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند چرا دعای ما را خدا مستجاب نمی‌کند با این که فرمود *«اُدعونی أستجب لکم»*﴿1﴾ فرمود: شما چون به عهد خدا وفا نکردید خدا هم به عهدش وفا نمی‌کند اگر شما به عهد خدا وفا کنید و دعایتان دعای صادق باشد خدا هم به عهدش وفا می‌کند.(2) معلوم می‌شود این ناظر به یک اصل کلی است اختصاصی به بنی اسراییل ندارد. این که فرمود: *«و أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* نه مورد، مخصّص است نه خود این لسان، لسان تخصیص است. بلکه تلازم بین عهدین را تفهیم می‌کند یعنی خدای سبحان اگر به عهدش، بخواهد به عهدش وفا کند مشروط است به این که بنده هم به عهد بندگی خودش وفا کند. تا عبودیّت محقّق نشود مستلزم آن نیست که ربوبیّت به عهدش وفا کند. لذا امام ششم(سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود شما به عهدتان وفا نکردید لذا دعایتان مستجاب نیست. و این *«إیّای فارهبون»* هم همان طوری که ملاحظه فرمودید از چند جهت مشتمل دعوت به رهبت و ترس از خداست با افادهٴ حصر.
ترغیب اهل کتاب به پذیرش قرآن
آنگاه فرمود: *«و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم»* یعنی آنها که اهل کتاب نیستند فقط یک معجزه در برابر آن‌هاست و آن‌ها را به پذیرش دعوت می‌کند و آن خود قرآن است. امّا شما که اهل کتاب هستید معجزهٴ انبیای سلف را دیده‌اید تورات و انجیل را دیده‌اید و به آن ایمان آورده‌اید این مطالب هم در تورات و انجیل هست هم در قرآن. بنابراین شما دیگر قبل از دیگران کفر نورزید. *«و لا تکونوا أول کافر به»* دیگران اگر کفر ورزیدند برای این که فقط با قرآن روبرو شدند که قرآن فی نفسه معجزه است امّا شما هم با قرآن روبه‌رو هستید که بیّنهٴ الهی است هم به تورات و انجیل مواجه هستید که آن‌‌ها هم بیّنات حق است. این سخن هم در تورات و انجیل هست هم در قرآن، پس شما قبل از دیگران کفر نورزید. *«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»* یعنی شما قبل از دیگران ایمان بیاورید. این لسان گرچه لسان نهی است ولی امر به ایمان است که قبل از دیگران شما مؤمن باشید. چون شما دو بیّنه دارید دیگران یک بیّنه. شما در برابر قرآن و تورات قرار دارید یا در برابر قرآن و انجیل قرار دارید دیگران فقط در برابر قرآن قرار دارند. کاری نکنید که قبل از دیگران کفر بورزید بلکه کاری کنید که قبل از دیگران ایمان بیاورید این *«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»* گرچه لسان، لسان نهی است امّا امر است به سبقت در ایمان. چون اگر کسی ایمان نیاورد کافر است. لازم نیست که کفر یک امر وجودی باشد تا این که نهی به آن تعلّق بگیرد همین که ایمان نیاورد کافر است. فرمود شما قبل از دیگران ایمان بیاورید و اگر قبل از دیگران ایمان نیاوردید قبل از دیگران کفر می‌ورزید. شما اولین کافر نباشید برای این که شما دارای دو بیّنهٴ الهی هستید.
سؤال ...
جواب: این بحثش قبلاً گذشت که عهد یک طرفش معاهد است طرف دیگر متعاهد. آن طرفی که معاهد دارد می‌گوید عهد من. آن طرفی که متعاهد دارد می‌شود «عهدکم». وگرنه دو پیمان نیست. این یک پیمان است یک طرفش ایجاب طرف دیگرش قبول. منتها آن طرفی که زمامش به دست معاهد است می‌شود «عهد المعاهد» آن طرفش که زِمامش به دست متعاهد است می‌شود «عهد المتعاهد» مثل بیع دو طرف دارد. این *«أوفوا بالعقود»*(3) که همان «أوفوا بالعهود» است اگر بایع به عهدش وفا کرد مثمن را تسلیم کرد مشتری به عهدش وفا می‌کند ثمن را تسلیم می‌کند.
سؤال ...
گرویدن به قرآن، تأکیدی بر ایمان به تورات و انجیل
جواب: *«وٰامنو بما أنزلت»* به آن *«ما أنزلت»* برمی‌گردد این *«ما أنزلت مصدقاً لما معکم»* است یک چیز جدایی نیست. یعنی آن چه که در تورات و انجیل آمده همان را قرآن تصدیق دارد. بنابراین شما اگر چنان چه به تورات و انجیل هم بخواهید مؤمن باشید باید به پیغمبر اسلام ایمان بیاورید. چون در تورات و انجیل این مسأله به خوبی آمده است و شما پیغمبر را می‌شناسید همان‌طوری که فرزندانتان را می‌شناسید. در بعضی از آیات خدای سبحان احتجاج کرد فرمود به این که این‌ها *«یعرفونه کما یعرفون أبنائهم»*(4)؛ به خوبی پیغمبر را می‌شناسند چون همهٴ مشخّصات در تورات و انجیل آمده. در بعضی از بخش‌های قرآن کریم وقتی که اهل کتاب را توبیخ می‌کند که چرا ایمان نیاوردید فرمود: شما پیامبر اسلام را می‌شناسید آن طوری که فرزندانتان را می‌شناسید؛ *«یعرفونه کما یعرفون أبناءهم»*.
سؤال ...
جواب: چون در تورات و انجیل نوع خصوصیّات حضرت آمده است. چه این که در همان سورهٴ مائده در آن آیهٴ معروف فرمود: *«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ»*﴿5﴾ آن‌چنان رسول خدا با همهٴ خصوصیّات در عهدین تبیین شده است که اهل کتاب وقتی رسول خدا را دیدند با همهٴ مشخّصات شناختند آن‌طوری که هر پدری پسرش را می‌شناسد. *«یعرفونه کما یعرفون أبناءهم»*(6) بنابراین وجهی ندارد که رسالت حضرت را نپذیرند و به قرآن ایمان نیاورند.
سؤال ...
جواب: خصوصیّات حضرت را، شخصی و شخصیتش را مشخص فرمود در همان کتاب آسمانی.
دعوت به اولین ایمان
بنابراین این که فرمود: *«و لا تکونوا أوّل کافر به»* روحش به این برمی‌گردد یعنی قبل از دیگران شما ایمان بیاورید و اولین مؤمن شما باشید. *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»* شما اگر اولین کافر شدید سنّت کفرگذاری را هم باید به عهده بگیرید دیگران هم به این سنّت باطل شما مبتلا می‌شوند. لذا یک عدّه زمام‌دار دیگران در جهنّم خواهند شد چطور دربارهٴ فرعون فرمود *«یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ»*﴿7﴾ در قیامت هم او جلو و دیگران به دنبال او حرکت می‌کنند. اگر کسی ایمان از او متوقع است او کفر بورزد سنت کفر را نهاده است و دیگران کافر می‌شوند و وِزر دیگران را هم او می‌برد. لذا خدای سبحان به اهل کتاب می‌فرماید شما قبل از دیگران کفر نورزید.
تجارت خانهٴ دنیا
*«وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* این *«ولا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً»* برای بیان نحوهٴ اشترا و فراهم کردن کالاست چون اصل حیات دنیا را خدای سبحان دار تجارت معرفی کرد فرمود: دنیا دار تجارت است یعنی انسان هر لحظه دارد کالا می‌دهد باید در برابرش یک ثمنی دریافت کند. این عمر کالاست این کالا خواه ناخواه از انسان گرفته می‌شود کسی نمی‌تواند بگوید من سرمایه‌ام را نگه می‌دارم تجارت نمی‌کنم. انسان هر لحظه دارد سرمایه می‌بازد پس این نشئه جای تجارت است، ممکن نیست کسی در این عالم زندگی کند و بگوید: من نمی‌خواهم کسب بکنم. نمی‌خواهم کسب بکنم یعنی نمی‌خواهم سرمایه بدهم این شدنی نیست. پس این دنیا دار تجارت است یعنی هر لحظه دارد سرمایه می‌دهد. چون هر لحظه دارد سرمایه می‌دهد در برابرش باید یک ثمنی داشته باشد. پس اصل این که دنیا دار تجارت است مفروغ عنه است این دیگر قراردادی نیست جزو اعتباریّات نیست این در نظام تکوین است.
تجارت منجیه
منتها دین برای آن آمده است که به انسان بگوید شما که در دنیا دارید تجارت می‌کنید هر لحظه دارید سرمایه می‌دهید در برابر این سرمایه چه دریافت کنید. این آیهٴ سورهٴ صف که فرمود: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»*﴿8﴾ ملاحظه بفرمایید به ما نمی‌آموزد که شما باید تجارت کنید. به ما می‌گوید که من شما را راهنمایی کنم که چه‌جور تجارت کنید. اصل تجارت را مفروغ عنها می‌گیرد، نحوهٴ تجارت را دلالت می‌کند نمی‌فرماید که آیا من شما را راهنمایی کنم چه کنید، شما تجارت کنید. این را نمی‌فرماید، می‌فرماید: *«هل أدلّکم علی تجارةٍ تنجیکم»* که این تجارت منجیه را می‌خواهد به ما نشان بدهد.
بنابراین ممکن نیست کسی در دنیا باشد و اهل تجارت نباشد. چون نشئهٴ گذرا نشئهٴ دادن سرمایه است. بنابراین انسان در هر شرایطی که باشد دارد کسب می‌کند اگر خوب کسب کرد *«لها ما کسبت»*﴿9﴾ اگر بد کسب کرد *«علیها ما اکتسبت»*﴿10﴾ اینچنین نیست که انسان کاسب یا مکتسب نباشد بالآخره یا کاسب است یا مکتسب. یا خیر کسب می‌کند *«لها ما کسبت»*﴿11﴾ یا شرّ کسب می‌کند *«علیها ما اکتسبت»*﴿12﴾ شریعت برای این است که انسان را به تجارت منجیه دلالت ‌کند. اصل این که دنیا دار تجارت است پس محلّ بحث نیست. یک بخش قرآن ما را به تجارت منجیه راهنمایی کرد. فرمود: *«هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»*﴿13﴾ آن راهش این است که *«تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»*﴿14﴾ و معنای ایمان همان بیعت است که مکرّر ملاحظه فرمودید. تجارت کردن یعنی سرمایه را دادن و در برابرش چیزی گرفتن و آن سرمایه را اضافه می‌کند و سرمایهٴ انسانی جان آدمی است. انسان جانش را در اختیار خریدار قرار می‌دهد یا آن خریدار خداست. *«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ»*﴿15﴾ یا آن خریدار هوس است که *«بئسما اشتروا به أنفسهم»*﴿116﴾ بالآخره انسان جانش را می‌فروشد این که گفته می‌شود وقت را می‌فروشد عمرش را می‌فروشد یعنی حیاتش را می‌فروشد و حیات همان عصارهٴ هستی انسان است. یا انسان خوب تجارت می‌کند می‌شود *«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ»*(17) یا بد تجارت می‌کند. *«بئسما اشتروا به أنفسهم»*(18) بالآخره انسان جان را می‌فروشد خود را می‌فروشد بیعت می‌کند یعنی خود را بیع کرده است. اگر در سورهٴ توبه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم»*﴿19﴾ برای این که «مؤمنین باعوا أنفسهم و أموالهم من الله سبحانه و تعالى» به او فروختند و خدا هم خرید. آن گاه در نحوهٴ تجارت به ما آموخت که چه بفروشیم و به چه کسی بفروشیم.
تجارت غیر مربحه
عدّه‌ای که بد تجارت کرده‌اند فرمود: *«فما ربحت تجارتهم»*﴿20﴾ این بحثش در همان اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره بود که مبسوطاً گذشت. بعد از بیان کردن جریان کفّار و منافقین در آیهٴ ١٦ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود: *«أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ»*﴿21﴾ این‌ها سود نبردند نه یعنی به همان حالت اولی هستند ممکن نیست کسی سرمایه را ببازد و ضرر نکند. این که فرمود: *«فما ربحت تجارتهم»* سود نبردند یعنی سرمایه را دادند و چیزی نصیبشان نشد نه سرمایه باقی است. لذا فرمود: *«خسروا أنفسهم»*(22) پس تجارت مربحه را، منجیه را مشخص کرده‌اند تجارتی که سود ندارد آن را هم مشخص کرده‌اند کسانی که بینابین هستند در این مسیر تجارت قدم برداشته‌اند که امید تجارت رابحه دارند آنها را هم به او معرفی کرد فرمود: *«وَعَلاَنِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ»*﴿23﴾ که فرمود این‌ها امیدوارند که چنین تجارتی نصیب‌شان بشود. بنابراین خصوصیّات تجارت را قرآن کریم به ما آموخت آن‌‌ها که سود کردند آن‌ها را به ما معرفی کرد آن‌ها که ضرر دیدند آن را هم به ما معرفی کرد.
کتمان علمی و عملی اهل کتاب
در این‌جا به اهل کتاب مخصوصاً به علما می‌فرماید: آن‌چه را که می‌دانید به مردم بگویید. یک وقت انسان کتمان علمی می‌کند این تحریف قرآن است، تحریف کتاب است. یک وقت کتمان عملی می‌کند. کتمان عملی یعنی طرزی عمل می‌کند وقتی دیگران این روحانی و این عالم را دیدند خیال می‌کنند دین همین است. دربارهٴ اهل کتاب دو جور تحریف ممکن بود هم تحریف علمی هم تحریف عملی. هم می‌توانستند آیات تورات و انجیل را تحریف کنند، چون تورات و انجیل به عنوان معجزهٴ خالده نازل نشد و هم تحریف عملی یعنی عملاً بد رفتار می‌کردند دیگران که علما و احبار را می‌دیدند خیال می‌کردند دین همین است که این‌ها انجام می‌دهند.
کتمان علمی و تحریف در اسلام و قرآن راه ندارد
ولی در اسلام تحریف علمی ممکن نیست که کسی قرآن کریم را تحریف کند. امّا تفسیر به رأی، بد عمل کردن این‌ها ممکن است که انسان بد عمل کند دیگری وقتی یک عالم را می‌بیند خیال می‌کند که دین همین است. لذا قرآن کریم روی این گروه زیاد تکیه می‌کند. روی تودهٴ مردم خیلی تکیه ندارد چون از تودهٴ مردم، مردم سنت تلقی نمی‌کنند و اما دربارهٴ کسی که روش او ممکن است سنتی باشد روی اینها خیلی تکیه می‌کند.
سرانجام تحریف کنندگان و اهل کتمان
لذا این مسأله را مکرّر در مکرّر قرآن گوشزد کرد نه تنها به عذاب الیم تهدید کرد فرمود اگر کسی قدمی برداشت که باعث تحریف دین بود خدا اصلاً او را نگاه نمی‌کند با او اصلاً سخن نمی‌گوید. *«وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا ینظر إلیهم یَوْمَ الْقِیَامَةِ»*﴿24﴾ قسمت مهم این تهدیدها مال اَحبار و رُهبان اهل کتاب است که دین را تحریف کردند یعنی آن حق را کتمان کردند. و اگر کسی حق را کتمان بکند در مقام عمل طوری عمل بکند که دیگران خیال کنند دین همین است این مشمول همان قهرهای الهی خواهد شد.
متاع قلیلٰ
لذا فرمود: *«و لا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً»* که این را قبلاً ملاحظه فرمودید *«ثمناً قلیلاً»* قید، قید توضیحی است نه قید احترازی. نه این که دنیا دو قسم است بعضی قلیل است بعضی کثیر. و شما با متاع کم تجارت نکنید. نه، سراسر دنیا قلیل است. همین که فرمود: *«قل متاع الدّنیا قلیل»*﴿25﴾ یعنی کثرت اصولاً در دنیا نیست. دربارهٴ کفّار و منافقین و امثال ذلک می‌فرماید: *«نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَی عَذَابٍ غَلِیظٍ»*﴿26﴾؛ ما یک مقدار کمی این‌ها را بهره‌مند می‌کنیم بعد به عذاب دردناک و سنگین مبتلا می‌کنیم. یا به کافر می‌فرماید: *«قل تمتّع بکفرک قلیلاً»*﴿27﴾ با آن که دربارهٴ قارون دارد که *«إنّ مفاتحه لتنوء بالعصبة»*﴿28﴾ این را قرآن قلیل می‌داند با آن که مخزن سرمایهٴ او یا کلید سرمایهٴ او طوری بود که یک گروه توانمند باید که می‌کشیدند و باز فرمود به این که سرمایه‌دارتر از قارون هم قبلاً بودند. ما کسانی که از قارون سرمایه‌دارتر بودند هم به هلاکت نشاندیم که *«أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً»*﴿29﴾ دربارهٴ سرمایه‌داران حجاز قرآن کریم به پیغمبر فرمود: به این‌ها بگو ما قبل از شماها سرمایه‌دارانی را هلاک کردیم که شما به معشار آنها نرسیدید. *«و ما بلغوا معشار ما آتیناهم»*﴿30﴾ یعنی شما یک عشر ثروت آنها را هم نداشتید. معلوم می‌شود داشتن ثروتی در حد قارون یا اعشاری بر ثروت قارون افزوده باشد همه و همه قلیل است چون چیزی که گذراست اندک است چیزی که دائمی است کثیر است. این را قرآن کریم در سورهٴ نحل بیان کرد که چرا متاع دنیا قلیل است. این که فرمود: *«لا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»* یعنی اگر همهٴ دنیا را هم به شما بدهند کم است و در برابر دریافت همهٴدنیا حاضر نباشید که خلاف بگویید. *«و لا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً»* این مسألهٴ *«و لا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً»* را ملاحظه می‌فرمایید که در بسیاری از آیات مطرح کرده است.
ادامهٴ بحث سرانجام تحریف کنندگان
اصل تحریف را که کتمان حق است در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره به اهل کتاب نسبت می‌دهد. آیهٴ ٧٥ می‌فرماید: *«وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»*﴿31﴾ این اصول کلی هم شامل اهل کتاب است هم شامل غیر اهل کتاب ولی آیهٴ ٧٩ بیانش این است فرمود: *«فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ»*﴿32﴾ در این آیهٴ کریمه چند بار می‌فرماید: وای به این‌ها. صدر آیه می‌فرماید: *«فویل للّذین یکتبون»* در ذیل آیه هم دوبار می‌فرماید: *«فویلٌ لهم»* این‌ها که دست نوشتهٴ خود را به عنوان وحی بر مردم عرضه می‌کنند بدا به حال این‌ها. این‌ها می‌خواهند ثمن کم دریافت کنند، یعنی هرچه بگیرند کم است. *«لیشتروا به ثمناً قلیلاً»*﴿33﴾ اگر مقام بگیرند کم است و اگر مال هم دریافت کنند کم است.
باز در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره، آیهٴ ٨٩ می‌فرماید به این که: *«وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَافِرِینَ ٭ بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»*﴿34﴾ این‌ها می‌شناختند خصوصیات رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با شناخت انکار کردند اینها خودشان را ارزان فروختند. پس اینچنین نیست که انسان چیزی بدهد و دنیا بگیرد بلکه خود را می‌دهد و دنیا می‌گیرد. حالا عنایت می‌فرمایید که چگونه عذاب از درون شروع می‌شود مگر دنیا درونش شعله نیست؟ حقیقت دنیا جهنّم نیست؟ اگر کسی خود را فروخت و دنیا گرفت یعنی چه؟ یعنی شد جهنّم. اگر گفته شد *«و أمّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً»*﴿35﴾ به این مناسبت‌هاست. انسان وقتی خود را فروخت دنیا خرید یعنی چه؟ مگر این یک خرید و فروش اعتباری است؟ نظیر خریدن فرش است که انسان در اتاق خود بگذارد؟ یا کتابی است که در دست نگه بدارد؟ انسان چیزی که جدای از خود است می‌دهد و چیزی که جدای از خود است می‌خرد با یک خرید و فروش اعتباری. یعنی مال می‌دهد و فرش می‌گیرد که آن مال امری است اعتباری. ملکیّت فرش امری است اعتباری. خرید و فروش یک امری است اعتباری. خود فرش هم یک موجود خارجی است از انسان جداست. ولی در عقاید انسان اینچنین داد و ستد دارد؟ یک داد و ستد اعتباری است یا خود را می‌دهد و دنیا می‌گیرد؟ اگر خود را داد و دنیا گرفت باطن دنیا مگر جهنّم نیست؟ دنیا اگر متمثّل بشود به چه صورت در می‌آید؟ اگر خدای سبحان بخواهد دنیا را به صورت جسم دربیاورد به چه صورت درمی‌آورد؟ دین را بخواهد به صورت جسم دربیاورد به چه صورت درمی‌آورد؟ دین را به صورت بهشت درمی‌آورد، دنیا را به صورت جهنم. اگر این دنیا بخواهد به صورت جسم متمثل بشود به چه صورت درمی‌آید؟ به صورت آتش درمی‌آید. اگر دین بخواهد به صورت جسم متمثل بشود به چه صورت درمی‌آید؟ *«جنّات تجری من تحتها الأنهار»*﴿36﴾ بنابراین اینچنین نیست اگر کسی دنیا را گرفت و دین را فروخت آتش در بیرون جان او باشد این است که *«نار الله الموقدة»* *«الّتی تطلّع علی الأفئده»*﴿37﴾ قرآن می‌فرماید: این‌ها جانشان را بد فروختند نه مالشان را بد فروختند. تا انسان بگوید این خرید و فروش بیرون از جان آن‌هاست. چون جان را دادند و دنیا گرفتند و حقیقت دنیا جهنّم است در قیامت در درون انسان شعله می‌جوشد *«نار الله الموقدة ٭ الّتی تطلّع علی الأفئده»*.
سؤال ...
جواب:
مراد از دنیا
این دنیا در بحث‌های قبل ملاحظه فرمودید آنچه که انسان را از یاد خدا غافل کند این دنیاست. در جمع بین این دو بیانی که در بیانات مبارک حضرت امیر است که گاهی می‌فرماید: دنیا متاع غرور است بعد می‌فرماید که دنیا متاع غرور نیست تو فریب خوردی او تو را فریب نداد. این بحثش گذشت فرمود به این که دنیا یک وقتی دار غرور است که زشتی‌ها را نشان ندهد او تمام زیبایی‌ها و تمام زشتی‌ها را به شما نشان داد. اگر سرسبزی و خرمی را نشان داد، بیماری و بیمارستان و گورستان و امثال ذلک را هم به شما نشان داد. مرده‌ها را هم به شما نشان داد. بدی‌ها را هم نشان داد. خوبی‌ها را هم نشان داد فرمود: «و ما الدنیا عرّتک»(38) او تو را فریب نداد «و لکن اغتررت بها»(39) تو به او مغرور شدی. آنچه که انسان را از خدا غافل می‌کند دنیاست، دنیا یعنی آن. و الاّ دنیا به معنای آسمان و زمین که نیست آسمان و زمین نظام طبیعت هستند. جزو نظام‌های زیبای عالم هستند و جزو آیات الهی هستند خدای سبحان که زمین را بد نگفت آسمان را بد نگفت. دریا و صحرا که دنیا نیست. این «من» و «ما» دنیاست. این مال من است، من از تو عالم‌تر هستم، من این مقام را دارم، من باید بالا بنشینم، من باید محترم باشم، من باید این سمت را داشته باشم. این «من» دنیاست. و اگر کسی حقیقت را بدهد این «من» و «ما» که دنیاست بخرد درونش شعله می‌شود لذا می‌فرماید: این‌ها خودشان را ارزان فروختند. *«بئسما اشتروا به أنفسهم»*﴿40﴾ چه کسی آزادتر از حضرت امیر(سلام الله علیه) بود؟ ولی از نظر قرآن کریم حضرت خودش را به خدا فروخت. کسی آزاد است که خود را به مولا بفروشد فرمود: *«و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»*﴿41﴾ خب اگر کسی خود را به خدا فروخت چه می‌گیرد؟ رضوان می‌گیرد. رضوان یک امر آزادی است. توکل می‌گیرد، تسلیم می‌گیرد. این جانش می‌شود راضی. آزاد خواهد بود.
بنابراین این تجارت نظیر تجارت‌های دنیایی یک امر اعتباری نیست که بیرون از جان انسان انجام بگیرد در این کریمه فرمود: *«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»*﴿42﴾ در همین آیهٴ قبل بر این افراد لعنت فرستاد فرمود: *«فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَافِرِینَ ٭ بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»*﴿43﴾. این‌ها خودشان را ارزان فروختند باز در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 159 می‌فرماید که: *«إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»*﴿44﴾؛ اگر احبار و رهبانِ اهل کتاب نبودند که ما امروز گرفتار این بیگانگان نبودیم. بالآخره اگر مسیحیّتی هست و اگر یهودیّتی هست برای این که اَحبار و رهبان نگذاشتند که حقیقت تورات و انجیل را مردم بفهمند وگرنه مردم فطرتاً موحّد هستند. فرمود به این که این‌ها کتمان کردند مسائل را نگفتند برای مردم. ما به طور روشن جریان اسلام و رسول خاتم(صلی الله علیه وآله وسلّم) را در تورات و انجیل گفتیم این‌ها جای ابهام نبود که *«یعرفونه کما یعرفون أبناءهم»*﴿45﴾ ولی برای حفظ مقام نگفتند مسائل را به مردم لذا می‌فرماید که این‌ها که کتمان کردند. *«یلعنهم الله و یلعنهم اللاّعنون»*(46) هر لعنتی که هر لاعن می‌کند آن‌ها هم ملعون این لعنت‌ها خواهند بود. چون بدترین ظلم را این‌ها روا داشتند
شعله کشیدن آتش از درون
حالا این تحلیل را ملاحظه فرمودید که انسان در معاصی خودش را می‌فروشد و دنیا می‌گیرد و دنیا جهنّم است آن وقت چگونه درون انسان شعله می‌جوشد. در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره، آیهٴ ١٧٤ ملاحظه می‌فرماید فرمود: *«إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ»*﴿47﴾. این‌ها فقط آتش می‌خورند. نه در قیامت آتش می‌خورند در قیامت معلوم می‌شود که در تمام این مدت داشتند آتش می‌خوردند الآن هم دارند آتش می‌خورند. فرمود: این‌ها که حق را کتمان کردند و آنچه در عهدین بود برای مردم نگفتند و برای حفظ مطامع دنیا خطر کتمان را تحمل کردند *«أولئک ما یأکلون فی بطونهم إلاّ النّار»* یعنی به حسب ظاهر دارند میوه می‌خورند ولی درونشان آتش است. به حسب ظاهر دارند نان می‌خورند ولی درونشان شعله است. این حصر کرد. این لسان قوی‌تر از لسان آیهٴ سورهٴ نساء است. آنجا حصر نکرد فرمود: *«الذین یأکلون أموال الیتامیٰ ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً»*﴿48﴾ *«إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً»* نه *«ما یأکلون فی بطونهم إلاّ النار»*(49) یعنی آنچه که این‌ها می‌خورند آتش است. امّا در این آیه کتمان که بدترین معصیت همین است این‌ها جز آتش چیز دیگر نمی‌خورند. چرا؟ برای این که خودشان را فروختند. آنکه مال یتیم می‌خورد یک گوشه‌ای از درونش را به جهنّم فروخت. با جهنّم یک شرکتی دارد یک گوشهٴ دیگر ممکن است برای توبه باز باشد. امّا این که کتمان کرد و جلوی دینداری مردم را گرفت و حق را کتمان کرد جز آتش چیز دیگر نمی‌خورد. چرا؟ چون خودش را فروخت به چه چیز فروخت؟ به دنیا، حقیقت دنیا چیست؟ جهنّم است. پس این شخص جز نار چیز دیگری نمی‌خورد. *«مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»*﴿50﴾.
سلب تکلم و نظر تشریفی خدای سبحان
خدای سبحان با بعضی از افراد در قیامت تکلّم تشریفی دارد یعنی آنچه که برای انبیا و معصومین(علیهم السّلام) در دنیا روشن شد نموداری از آن کرامت‌ها برای مؤمنین به مقدار درجه‌شان در بهشت روشن می‌شود. خدا با یک عدّه در قیامت سخن می‌گوید لذت مناجات و کلام خدا را عدّه‌ای به مقدار ایمانشان در بهشت بهره‌مند می‌شوند مشابه آنچه که موسای کلیم(سلام الله علیه) در دنیا از شنیدن کلام حق لذت برد. منتها موسای کلیم(سلام الله علیه) با درجات بیشتر، مؤمنین با درجات متوسط یا ضعیف‌تر. ولی بالآخره لذت شنیدن کلام حق در بهشت نصیب‌شان می‌شود. ولی خدای سبحان با این گروه اصلاً سخن نمی‌گوید *«لا یکلّمهم الله یوم القیامة»* و این‌ها به هیچ وجه قابل تزکیه نیستند. نه توبه برای این‌ها میسّر است نه شفاعت برای این‌ها میسر است کسی از این‌ها شفاعت کند فرمود: *«و لایزکّیهم و لهم عذاب ألیم»*(51) زیرا *«أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ»*﴿52﴾. چگونه این‌ها می‌توانند بر آتش صبر کنند؟ باز در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران مسألهٴ کلام را با نظر یکجا نفی می‌کند. آیهٴ ٧٧ سورهٴ آل عمران این است که: *«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ»*﴿53﴾، خلاق یعنی نصیب یعنی بهره‌ای ندارند. این که فرمود مردم در دعا چند قسمت هستند بعضی می‌گویند: *«ربّنا ٰاتنا فی الدّنیا»*﴿54﴾ فقط دنیا می‌خواهند. منطقشان این است که به ما دنیا بده *«وماله فی الآخرة من خَلاق»*﴿55﴾ یعنی لا نصیب لهم فی الآخرهٴ. در این کریمه هم فرمود: *«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ»*(56) یعنی هیچ نصیبی ندارند. *«و لایکلّمهم الله و لا ینظر إلیهم یوم القیامة»*﴿57﴾ این نظر تشریفی را خدای سبحان نسبت به این‌ها روا نمی‌دارد. با این که او *«بکلّ شیء بصیر»*﴿58﴾ است. اینچنین نیست که کسی از دید خدای سبحان بیرون باشد. لا یعزب عن علمه مثقال ذرّة او بکلّ شیءٍ شهید است او *«بکلّ شیءٍ محیط»*﴿59﴾ است. او *«بکلّ شیءٍ بصیر»*﴿60﴾ است. او «والبصر ذاته و لا مبصر»(61) هنوز مبصری در عالم نبود او بصیر بود چگونه در قیامت این‌ها را نگاه نمی‌کند؟ اینکه فرمود: *«لا ینظر إلیهم یوم القیامة»*(62) آن نظر تشریفی را نسبت به این‌ها ندارد *«و لایزکّیهم و لهم عذابٌ ألیم»*﴿63﴾.
سؤال ...
سرّ قلیل بودن دنیا
جواب: در سورهٴ مبارکهٴ نحل اوّل آن آیه را بیان می‌کند بعد می‌فرماید: *«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق»*﴿64﴾ در آیهٴ ٩٥ و ٩٦ سوره نحل این است که: *«و لا تشتروا بعهد الله ثمناً قلیلاً»*﴿65﴾ چرا؟ چون *«إنّما عند الله هو خیر لکم إن کنتم تعلمون»*(66) آنگاه در آیهٴ ٩٦ می‌فرماید: *«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق»*﴿67﴾ شما و آنچه نزد شماست نفاد و زوال‌پذیر هستید. خدا و آنچه نزد خداست بقا دارد. پس اگر در آیهٴ ٩٥ سورهٔ نحل فرمود: *«و لا تشتروا بعهد الله ثمناً قلیلاً»*(68) برای اینکه کلّ دنیا قلیل است چون نفادپذیر است. و کل آخرت باقی است چون ابدی است. لذا فرمود: *«و ما عندکم ینفد و ما عند الله باق و لنجزینّ الّذین صبروا أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون»*﴿69﴾.
این مسأله کتمان اهل کتاب بعد از روشن شدن را در آیهٴ ٢٠ سورهٴ انعام اینچنین بیان فرمود که: *«الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم»*﴿70﴾ پس هیچ بهانه‌ای این‌ها ندارند چون به خوبی پیغمبر را شناختند آنگاه *«الّذین خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون»*﴿71﴾ این‌ها خودشان را باختند. نه این که انسان سرمایه خارج از جان خود دارد آن سرمایه را می‌بازد اگر کسی ایمان نیاورد خود را می‌بازد، خود را می‌بازد نه یعنی خود را هدر می‌دهد گم می‌کند نه. خود را تبدیل می‌کند به جهنّم آن وقت خود می‌شود مشتعل. *«الّذین خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون»*.
سؤال ...
جواب: جلال که کمال باشد نمی‌بینند، جلال که قهر باشد می‌بینند. می‌گویند: *«ربّنا أبصرنا و سمعنا»*﴿72﴾.
تعبیر قرآن از اهل تحریف و کتمان به کفره ظلم و فسق
در سورهٴ مبارکهٴ مائده این معنا را هشدار می‌دهد می‌فرماید: به این که این‌که، ما به این‌ها گفتیم شما کتمان نکنید و برابر آن تورات عمل کنید می‌فرماید: اگر کسی قانون الهی در دستش بود و شأنیّت اجرای حدود الهی داشت مع ذلک بما أنزل الله حکم نکرد گرفتار کفر و ظلم و فسق است. این سه محذور را در سه آیه بیان کرد اینکه فرمود در آیهٴ سورهٴ مائده که آیهٔ 44 سورهٔ مائده *«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا»*﴿73﴾ بعد می‌فرماید در ذیلش: *«فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»*﴿74﴾ آنگاه در ذیل فرمود: *«وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ»*﴿75﴾ این *«من لم یحکم»* عدم ملکه است یعنی اگر کسی بتواند *«بما أنزل الله»* حکم بکند ولی حکم نکند گرفتار کفر است. نفرمود: من حکم به غیر ما أنزل الله فأولئک هم الکافرون. لازم نیست انسان حکم به غیر *«ما أنزل الله»* بکند همین که بتواند *«بما أنزل الله»* حکم کند ولی حکم نکند گرفتار کفر و ظلم است. شأنیّت باید داشته باشد البته کسی که قادر نیست به او نمی‌گویند: *«من لم یحکم بما أنزل الله»* چون قادر نیست این لسان، لسان عدم ملکه است امّا اگر کسی قادر بود ولی *«بما أنزل الله»* حکم نکرد حالا یا ساکت بود یا به غیر *«ما أنزل الله»* حکم کرد مشمول این حکم است *«و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون»*.
مشرکان حجاز، چون اهل کتاب، گرفتار تجارت زیانبار
و این مسألهٴ تهدید به این که دنیا قلیل است اختصاصی به اهل کتاب ندارد معنای تجارت کردن این نیست که انسان اول ایمان داشته باشد. بعد ایمانش را به دنیا بدهد نه. همین که ایمان نیاورد تجارت کرده است یعنی سرمایه را داد و کفر خرید لذا همین لسانی که خدای سبحان به اهل کتاب ـ که خدا را قبول دارند، قیامت را قبول دارند، وحی را قبول دارند ـ به همهٴ اینها فرمود. مشابهٴ این لسان را به مشرکین فرمود که مشرکین نه ربوبیّت خدا را قبول دارند نه قیامت را قبول دارند نه وحی و رسالت را. در سورهٴ توبه دربارهٴ مشرکین می‌فرماید که: *«اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ ٭ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ»*﴿76﴾ که این هم شامل اهل کتاب خواهد بود البته هم شامل مشرکین.
بنابراین انسان هر لحظه دارد تجارت می‌کند و تجارتش این است که هر لحظه دارد حیات و جان خود را می‌دهد و در برابر این اگر ایمان نگیرد تجارتش تجارت مربحه نیست.

«والحمد لله ربّ العالمین»

پاورقی‌ها:
(1) سورهٔ غافر، آیهٔ 60.
(2) تفسیر برهان، ج 1، ص 90؛ قمی، ج 1، ص 46؛ نور الثقلین، ج 1، ص 73.
(3) سورهٔ مائده، آیهٔ 1.
(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 146.
(5) سورهٔ اعراف، آیهٔ 157.
(6) سورهٴ بقره، آیهٴ 146.
(7) سورهٔ هود، آیهٔ 98.
(8) سورهٔ صف، آیهٔ 10.
(9) سورهٔ بقره، آیهٔ 286.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 286.
(11) سورهٔ بقره، آیهٔ 286.
(12) سورهٔ بقره، ایه 286.
(13) سورهٔ صف، آیهٔ 10.
(14) سورهٔ صف، آیهٔ 11.
(15) سورهٔ بقره، آیهٔ 207.
(16) سورهٔ بقره، آیهٔ 90.
(17) سورهٴ بقره، آیهٴ 207.
(18) سورهٴ بقره، آیهٴ 90.
(19) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(20) سورهٔ بقره ، آیهٔ 16.
(21) سورهٔ بقره، آیهٔ 16.
(22) سورهٔ انعام، آیهٔ 12.
(23) سورهٔ فاطر، آیهٔ 29.
(24) سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 77.
(25) سورهٔ نساء ، آیهٔ 77.
(26) سورهٔ لقمان، آیهٔ 24.
(27) سورهٔ زمر، آیهٔ 8.
(28) سورهٔ قصص، آیهٔ 76.
(29) سورهٔ قصص، آیهٔ 78.
(30) سورهٔ سبأ، آیهٔ 45.
(31) سورهٔ بقره، آیهٔ 75.
(32) سورهٔ بقره، آیهٔ 79.
(33) سورهٔ بقره، آیهٔ 79.
(34) سورهٔ بقره، آیات 89 ـ 90.
(35) سورهٔ جنّ، آیهٔ 15.
(36) سورهٔ بقره، آیهٔ 25، سورهٔ آل عمران، آیهٔ 15.
(37) سورهٔ همزه، آیات 6 ـ 7.
(38) نهج البلاغة، خطبهٴ 223.
(39) نهج البلاغة، خطبهٴ 223.
(40) سورهٔ بقره، آیهٔ 90.
(41) سورهٔ بقره، آیهٔ 207.
(42) سورهٔ بقره، آیهٔ 90.
(43) سورهٔ بقره، آیات 89 ـ 90.
(44) سورهٔ بقره، آیهٔ 159.
(45) سورهٔ بقره، آیهٔ 146.
(46) سورهٴ بقره، آیهٴ 159.
(47) سورهٔ بقره، آیهٔ 174.
(48) سورهٴ نساء، آیهٔ 10.
(49) سورهٴ بقره، آیهٴ 174.
(50) سورهٔ بقره، آیهٔ 174.
(51) سورهٴ بقره، آیهٴ 174.
(52) سورهٔ بقره، آیهٔ 175.
(53) سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 77.
(54) سورهٔ بقره، آیهٔ 200.
(55) سورهٔ بقره، آیهٔ 200.
(56) سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 77.
(57) سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 77.
(58) سورهٔ ملک، آیهٔ 19.
(59) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 54.
(60) سورهٔ ملک، آیهٔ 19.
(61) کافی، ج 1، ص 107.
(62) سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 77.
(63) سورهٔ آل عمران، آیهٔ 77.
(64) سورهٔ نحل، آیهٔ 96.
(65) سورهٔ نحل، آیهٔ 95.
(66) سورهٴ نحل، آیهٴ 95.
(67) سورهٔ نحل، آیهٔ 96.
(68) سورهٴ نحل، آیهٴ 95.
(69) سره نحل، آیهٔ 96.
(70) سورهٔ انعام، آیهٔ 20.
(71) سورهٔ انعام، آیهٔ سورهٔ 20.
(72) سورهٔ سجده، آیهٔ 12.
(73) سورهٔ مائده، آیهٔ 44.
(74) سورهٔ مائده، آیهٔ 44.
(75) سورهٔ مائده، آیهٔ 44.
(76) سورهٔ توبه، آیات 9 ـ 11.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی