display result search
منو
تفسیر آیه 88 تا 91 سوره هود

تفسیر آیه 88 تا 91 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 53 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 88 تا 91 سوره هود
- قوم شعیب سخنان حضرت شعیب (ع) را درباره نفی بت‌پرستی و کم فروشی عقلی نمی‌دانستند
- تهدید قوم نسبت به حضرت شعیب (ع)
- بیان روایات درباره کم‌فروشی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب ٭ و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید٭ واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود ٭ قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقول و انا لنراک فینا ضعیفا و لو لا رهتک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز﴾
بعد از اینکه وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) دعوت به توحید عبادی را تبیین کرد دعوت به عدل اقتصادی را تبیین کرد از نقص در کیل و وزن نهی کرد امر به وفا به کیل و وزن کرد و به طور جامع و کلی فرمود در هیچ چیزی حق کسی را کم نکنید آنها چند تا حرف زدند دست‌آویز آنها از یک سو آثار باستانی اینها و میراث فرهنگی‌شان بود یک و آزادی و رهایی اینها که به عنوان حق بشر تلقی می‌شد این بود دو، و از طرفی وجود مبارک شعیب را هم می‌گفتند حرف تو تکیه‌گاه عقلی ندارد این عادت تو به نماز باعث شده است که این سنت تو این نماز تو این حرفها را می‌زند این حرفها را از جای دیگر نیاوردی فقط از این عادت آوردی پس خودشان را مستند می‌کردند به آن آثار باستانی، میراث فرهنگی از یک سو و آزادی که حق بشر است از سوی دیگر و وجود مبارک شعیب را متهم می‌کردند که حرفهای تو قابل فهم نیست معنادار نیست و این حرف را برهان عقلی نمی‌گوید از هیچ جا نشأت نمی‌گیرد مگر همین عادتی که کردی به نماز از همین نماز برمی‌خیزد لذا گفتند ﴿أصلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ این نماز تو امر می‌کند که ما دست از آثار گذشتگانمان برداریم نهی از بت پرستی دلیل عقلی ندارد دلیل معتبر نقلی ندارد چون عادت کردی به نماز این نمازت این حرف را می‌زند تو هم که آدم حلیم و رشیدی نباید حرف بی دلیل بزنی این چه حرفی است که می‌زنی سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اصرار دارند که ﴿إنک لانت الحیم الرشید﴾ بر اساس استهزا و تحکم نیست بر اساس واقعیت است یعنی آنها باورشان این بود که وجود مبارک شعیب حلیم است رشید است و انسان حلیم رشید نباید حرفهای سفهی بزند خب لذا این نهی از پرستش بتها را به دستور نماز می‌دانند ﴿أصلاتک تامرک﴾ آن مفسرانی که جمع قرائت کردند گفتند آیا نمازهای تو ﴿أصلواتک تامرک﴾ که ما دست از آثار نیاکانمان برداریم پس ریشه عقلی ندارد و ریشه علمی ندارد و به تعبیر ایشان یعنی سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اینها نگفتند أنترک آلهتنا گفتند ﴿نترک ما یعبد آباؤنا﴾ وثنی‌ها دو گروه بودند محققینشان یک برهان داشتند مقلّدا نشان هم یک دلیلی برهان محققان وثنیت کم است و در مواردی از قرآن کریم به آنها اشاره شده که آنها به صورت قیاس استثنایی می‌گفتند ما خدا را قبول داریم خدا موجود است علیم مطلق است قدیر مطلق است این کار ما مرضی خداست اگر این کار ما مرضی خدا نبود خدا می‌توانست جلوی کار ما را بگیرد خب می‌گرفت دیگر ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من شیء﴾ که قرآن پاسخ می‌دهد شما بین تکوین و تشریع خلط می‌کنید خدای سبحان تکویناً قادر است ولی تشریعاً شما را امر کرده و شما را تکویناً آزاد گذاشته تا به اراده خود یکی از دوتا راه را انتخاب بکنید ولی تشریعاً راه را مشخص کرده خب اگر خدای سبحان جلوی شما را باز گذاشته این بگیر و ببندِ قیامت چیست ﴿خذوه فغلوه ٭ ثم الجحیم صلوه ٭ ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه﴾ این بگیر و ببندها با ﴿لا اکراه فی الدین﴾ جور در نمی‌آید با ﴿فمن شاء فالیؤمن و من شاء فالیکفر﴾ جور در نمی‌آید در نظام تکوین دست همه را باز گذاشت فرمود راه باز است چاه باز است هر راهی را خواستید بروید بروید ولی در نظام تشریع من شما را هدایت می‌کنم با دلیل عقلی با دلیل نقلی که بیراهه نروید پایانش عذاب است دوزخ است و مانند آن اینها وثنیهای اهل تحقیق مبتلا بودند به خلط بین تشریع و تکوین لذا قرآن کریم استدلال آنها را ذکر می‌کند و رد می‌کند در جای خودش اما غالب این وثنیها اینها همان توده اهل تقلید بودند اینها می‌گفتند ﴿نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ ﴿انا وجدنا آباءنا علی امة﴾ و مانند آن. این آثار باستانی ماست آثار فرهنگی ماست میراث فرهنگی ماست نیاکان ما سالیان متمادی اینها را عبادت کردند برای ما حجت است در این گروه سیّدنا الاستاد می‌فرماید اینها نگفتند أصلاتک او صلواتک تامرک ان نترک آلهتنا گفتند ﴿ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ که به دلیل هم اشاره شده باشد از اینها اگر سؤال بکنید که چرا این بتها را می‌پرستید می‌گویند ﴿انا وجدنا آباءنا علی امة﴾ چون نیاکان ما می‌پرستند دلیل بت پرستی این مقلدان همان اثر باستانی و اینها است لذا این دلیل را که حد وسط است در این جا ذکر کرده است ﴿أصلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ این ریشه عقلی ندارد که ما دست از آثار باستانی باید برداریم از آثار نیاکانمان برداریم می‌ماند مسئله مال، کم فروشی و بخس در مکیال و میزان این با آزادی ما مخالف است شما چرا [ما را] نهی می‌کنی این مال ماست هر طوری می‌خواهیم بفروشیم هر قدر می‌خواهیم بدهیم و اینکه جلوی آزادی ما را می‌گیری مطابق با عقل نیست همین عادتی که کردی به نماز این نماز جلوی آزادی ما را می‌گیرد یعنی این هم کار مهملی است تو که آدم حلیم و رشیدی آخر چرا جلوی آزادی ما را می‌گیری ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشٰوا﴾ مال که برای ماست آزادی هم که حق ماست همین حرفی که امروز می‌زنند می‌بینید از باب ﴿تشابهت قلوبهم﴾ این متاخران کالمتقدمین‌اند آن متقدمان کالمتأخرین‌اند اینها دلیلشان آثار باستانی و آزادی است شما ببینید همان حرفی که متاسفانه در مراسم چهارشنبه سوری و سیزده به در دارند حالا سیزده به در کم کم دارد یک صبغه خوبی پیدا می‌کند به عنوان روز طبیعت دیگر آن آثار تلخش را کم کم ان‌‌شاءالله از دست می‌دهد ولی این مراسم چهارشنبه سوری همچنان هست خب این چهارشنبه سوری را اینها به عنوان اینکه آثار گذشتگان است انجام می‌دهند دلیلی بر قداست آن نیست هم از آن طرف از آزادی دم می‌زنند هم از این طرف از آثار باستانی سخن می‌گویند همین حرفی که در جاهلیت کهن بود ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشٰؤا﴾ بعد اینها برای آزادی یک حدّی قائل‌اند می‌گویند تنها چیزی که آزادی را محدود می‌کند عدالت است بسیار خب ما هم می‌پذریم اما العدالة ما هی؟ عدالت را چه کسی باید تبیین کند؟ تنها چیزی که چهارچوب عدالت را معین می‌کند شریعت است دیگر مگر عدالت بدون شریعت حد و مرزی دارد مگر عدالت وحی است عدالت قانون است یا عدالت قانون صاحب وحی است؟ چه کسی باید بگوید چه چیزی عدل است چه کسی باید بگوید چه چیزی ظلم است مرز افراد را حدود اشخاص و اشیا را چه کسی باید معین بکند عدل یعنی انسان از حد خود تجاوز نکند به حد دیگری نرسد این معنای عدل است و سخنی است حق اما حدود اشیا چیست حدود اشخاص چیست حدود قبایل چیست حدود کشورها و نژادها چیست این را چه کسی باید معین کند جز خالق عالم و آدم اینها هم به آزادی تمسک می‌کردند هم به آثار باستانی در بحث دیروز اشاره شد این حرفهایی که مبتلایان به اصالة‌الحس و التجربه دارند می‌گویند اگر چیزی قابل حس و تجربه نبود در کالبد شکافی نبود در تالار تشریح نمی‌آید در آزمایشگاه نمی‌آید این مهمل است بی معناست برای اینکه نه ما می‌توانیم ثابت کنیم نه می‌توانیم منتفی بدانیم چیزی را که نه می‌شود ثابت کرد نه می‌شود نفی کرد این مهمل است بی معناست می‌گویند چیزی معنادار است که اثبات پذیر باشد ابطال پذیر باشد حالا شما بیایید درباره ازلیت عالم سخن بگویید این می‌شود مهمل و بی‌معنا برای اینکه نه دلیل دارید ازلیت عالم را ثابت کنید نه می‌توانید انقطاع عالم را بهشت و جهنم هم _معاذ الله_ همین طور است نه می‌توانید ثابت کنید هست نه می‌توانید ثابت بکنید نیست کسی که وحی را مراحل تجریدی را و امثال ذلک را نمی‌پذیرد و معیار معرفتی او هم اصالة الحس و التجربه است معارف اسمای حسنا را غیب گذشته را غیب آینده را مهمل می‌داند می‌گوید اینها بی معناست همین حرف را هم قوم شعیب به شعیب می‌گفتند می‌گفتند ما این حرفها را نمی‌فهمیم یعنی این حرفها قابل فهم نیست درحالی که انبیا (علیهم السلام) به زبان مردمشان حرف می‌زدند ﴿و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه﴾ و اینها هم انبیا بودند که با بیان حق مسئله را روشن می‌کردند این طور نبود که به زبان دیگر حرف بزنند با فرهنگ دیگر و ادبیات دیگر حرف بزنند با ادبیات مردم با فرهنگ مردم با اصطلاحات مردم با آنها سخن می‌گفتند اینها می‌‌گفتند ما این حرفها را نمی‌فهمیم خب چون مبنای آنها حس و تجربه بود
سؤال: ... جواب: بله می‌گفتند که این کار سفیهانه است تو که آدم حلیم و رشیدی یک عادتی کردی بر‌می‌خیزی می‌نشینی یک چیزهایی هم می‌گویی
سؤال: ... جواب: این را اسمش را ‌گفتند نماز چون صلات در همه ادیان بود چه اینکه وجود مبارک حضرت عیسی دارد ﴿و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیاً﴾ و مانند آن این اسمش این بود از آن فهمیدند که این اسمش نماز است آنها به زبان همان مدینی تعبیری می‌کردند که ترجمه عربی‌اش می‌شود نماز از شعیب سؤال می‌کردند این چیست می‌فرمود این نماز است و من می‌خوانم شما باید همین کار را بکنید اینها پر نمازی شعیب (سلام الله علیه) شما می‌ببینید آنهایی که قرائت جمع دارند می‌گویند ﴿أصلواتک﴾ براساس همین جهت است می‌دانند که او کثیر الصلاة است به شعیب گفتند تو کار رسمی‌ات نماز است به ما می‌گویی دست از آثار باستانی برداریم یک در اموالمان آزاد نباشیم دو این حرفها حرفهای سفهی است تو که آدم حلیم و رشیدی این حرفها را نه عقل می‌گوید نه وحی وحی هم که در کار نیست _معاذ الله_ همین عادتی که تو داری به نام نماز از همین نماز برخواسته است
سؤال: ... جواب: عادت شخصی او را که زیر سؤال بردن ندارد که هر کاری شخصی است او دارد می‌کند اما نسبت به ما نباید کار داشته باشی این نماز تو هر کاری نسبت به خودت می‌خواهد بکند بکند تو آزادی اما درباره ما چرا تصمیم‌گیری می‌کنی؟ پس نسبت به پرستش نیاکان به عنوان اثر باستانی بود یک درباره اموال می‌گفتند این آزادی است شما چرا جلوی آزادی ما را می‌گیری؟ یعنی کم فروشی را آزدای می‌دانستند بد فروشی را آزادی می‌دانستند و از طرفی هم دعوت به مبدأ و معاد را هم می‌گفتند که اینها اوهام و خرافات است برای اینکه قابل اثبات نیست همان حرفهایی را که به وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) می‌گفتند که ﴿لن نومن لک حتی نری الله جهرةً﴾ یک ﴿ارناالله جهرةً﴾ دو این آیات نشان می‌دهد که اینها مبتلا به اصالة الحس و التجربه بودند می‌گفتند ما تا چیزی را نبینیم باور نمی‌کنیم خدا و قیامت و وحی و نبوت و رسالت و ملائکه و اینها که دیدنی نیست چیزی که دیدنی نیست می‌شود افسانه
سؤال: ... جواب: نه منظور این است که در مسائل اجتماعی تا حال انسان حلیم و رشید بودی چون وجود مبارک حضرت شعیب با آن متانتی که زندگی می‌کرد حلم و رشدش برای آنها مقبول بود می‌گفتند تو که آدم عاقلی هستی آدم عاقل در مسائل معرفتی حرفی را می‌زند که قابل اثبات باشد در مسائل آزادی حرفی را می‌زند که مخالف آزادی نباشد در مسائل عبادی حرفی را می‌زند که مخالف با آثار باستانی نباشد تو حرفهایت مخالف آثار باستانی است مخالف با آزادی است مخالف با معرفت شناسی است
سؤال: ... جواب: خب حرفهای عادی که عدل است و ظلم نکنید و نسبت به هم خونریزی نکنید چون انبیا (علیهم السلام) مسائل اخلاقی دروغ نگویید خونریزی نکنید دزدی نکنید اینها را هم می‌گفتند دیگر تنها همین مسئله غیب که نبود مسائل اخلاقی و اجتماعی که جنبه انسانی دارد هم می‌فرمودند دیگر پس آنها را می‌فهمیدند اینها را می‌گفتند ما نمی‌فهمیم خب اینها خلاصه حرف
سیّدنا الاستاد با بیان سه چهارگانه آن مسائل می‌فرماید این ﴿انت لانت الحلیم الرشید﴾ چون جمله اسمیه است با ان است با لام است نشان می‌دهد که آنها در صدد استهزا نبودند قصدشان این بود تو با اینکه حلیم و رشیدی این حرفها را چرا می‌زنی؟ البته این می‌تواند باشد یکی از وجوه است لکن با آن حرفهای دیگری که اینها دارند که ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ این با رشد یک گوینده هماهنگ نیست انسان مهمل باف که رشید نیست اینها می‌گفتند حرفهایت معنادار نیست دیگر الان هم اینهایی که گرفتار تجربه هستند آنها هم می‌گویند مسائل وحی و اینها بی معناست معنا دار نیست چون نه قابل اثبات است نه قابل نفی
سؤال: ... جواب: نه نمی‌فهمیم قابل اثبات نیست فایده که خب نه اینکه ما می‌فهمیم و قابل اثبات نیست ما چگونه دست از آثار باستانی برداریم چگونه حرف ما مخالف با آزادی باشد؟ ما را به بهشت دعوت می‌کنی آخر اینها گفتند که ﴿و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما﴾ شما ما را به عذاب تهدید می‌کنی عذاب چیست فرشتگان عذاب می‌فرستند چیست؟ اینها را باور نمی‌کردند می‌گفتند فرشته‌ای که قابل دیدن نیست غیبی که قابل اثبات نیست اینها می‌شود بی معنا
وجود مبارک شعیب این براهین را که اقامه کرد آنها در جواب ماندند بعد گفتند ﴿قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقول﴾ یک حالا نوبت به آن مبارزه تن به تن می‌رسد آن بحثهای فرهنگی محاوره فرهنگی دارد تمام می‌شود تهدیدات شروع می‌شود
سؤال: ... جواب: نه الان مثل کارل کوپر و امثال ذلک اینهایی که فیلسوف تجربی‌اند می‌گویند تا چیزی را ما تجربه نکنیم نیازماییم نه نفی می‌کنیم نه اثبات
سؤال: ... جواب: معجزات را که قبلاً نشان داد اینها می‌گفتند سحر است منظور آن است که اگر کسی گرفتار اصالة الحس و التجربه بود شما باید دربارهٴ حدوث عالم بحث بکنید یا قِدَم عالم می‌گویند اینها مهمل بافی است شما نه می‌توانید برای عالم اول ثابت کنید نه می‌توانید بگویید عالم اول ندارد با چه چیزی می‌خواهید ثابت کنید به حس که نمی‌آید در آزمایشگاه که نمی‌آید در تالار تشریح که نمی‌آید با تلسکوپ و میکروسکوپ که دیده نمی‌شود با چه چیزی می‌خواهی ثابت کنید همین از آن طرف می‌خواهی بگویی بهشت هست جهنم هست روح هست برزخ هست تطایر کتب هست سؤال قبر هست اینها همه مهمل است _معاذ الله_ برای اینکه نه می‌شود اثبات کرد نه می‌شود نفی کرد می‌گویند اثبات پذیر نیست ابطال پذیر نیست چیزی را که نمی‌شود ثابت کرد نمی‌شود باطل کرد این می‌شود مهمل خب اگر کسی گرفتار تجربه محض بود حرفش همین است دیگر اما اگر کسی هم اصول معتبر تجربی را پذیرفت هم بالاتر از آن اصول معتبر تجریدی را پذیرفت هم ثابت کرد که اصول تجربی بدون تکیه به اصول تجریدی اصلاً قابل اثبات نیست آن‌وقت دستش پر است هرگز ممکن نیست ما بدون آن اصول تجریدی اصل تناقض و مانند آن بتوانیم اصول تجربی را هم ثابت بکنیم آن‌وقت این حرفهایش می‌شود معنادار خدای سبحان می‌فرماید به اینکه اینها چرا نمی‌فهمند ما که حرفهای برهانی داریم ﴿ فما لهؤلاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا﴾ ما دربارهٴ جبر درباره تفویض درباره قضا و قدر درباره من الله درباره من عند الله مطالب برهانی ارائه کردیم اینها چرا نمی‌فهمند ﴿فما لهؤلاء القوم﴾ این قوم لا یکادون یفقهون حدیثا﴾ اینها اصلاً چیز نمی‌فهمند اینها می‌گویند ﴿ما نفقه کثیراً مما تقول﴾ برای اینکه ابزار اینها حس و تجربه است وحی می‌گوید حس و تجربه گوشه‌ای از معرفت شناسی است بالاترش براهین عقلی است ﴿أفلا یعقلون﴾ سلطان همه این معارف وحی و الهام است ﴿فما لهولاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا﴾
سؤال: ... جواب: بله آن هم براساس آثار باستانی‌شان بود پدرانشان گفته بودند می‌پذیرفتند می‌گفتند این بتها ما را به الله می‌رساند اینها هم خیال می‌کردند الله یک موجودی است مثل خیلی از مجسمه‌ها که اینها می‌گفتند شبهای جمعه خدا _معاذ الله_ از عرش پایین می‌آید نازل می‌شود به سماء دنیا و مانند آن و تحقیق در این زمینه را هم بدعت می‌پنداشتند و این بتها را هم خیال می‌کردند می‌روند پیش خدا و شفاعت می‌کنند خب نوبت به تهدید که رسید گفتند ﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ ضعیف به سه وجهی که در بحث دیروز گذشت ﴿و لو لا رهتک﴾ اگر قبیله تو نبود ما بیرونت می‌کردیم رجم می‌کردیم یا سنگسار می‌کردیم بالأخره می‌راندیمت ﴿و ما انت علینا بعزیز﴾ پیش ما عزت و حرمتی نداری شخص خودت می‌ماند مسئله قبیله‌ات اگر قبیله‌ات نبود ما دست به این کار می‌زدیم وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) اهل یک قبیله بود یک نسبت به آن قبیله برادر قبیلی بود دو، نسبت به اعضای خانواده خودش که برادر نسبی بود سه، نسبت به اهل مدین نه برادر نسبی بود نه برادر قبیله‌ای بلکه برادر اقلیمی بود برای اینکه مردم مدین قبایل فراوانی داشتند یک گروه رهط حضرت شعیب بودند بقیه نه اعضای خانواده او بودند نه ارحام او بودند نه هم قبیله او مع ذلک تعبیر به اخ شده که فرمود ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ این همان اخوت انسانی است که در قرآن مسلمان با کافر برادر انسانی است
سؤال: ... جواب: بله اینها یک رهط درونی است اما کلّاً به آن اصل که برسند ممکن است به حضرت آدم هم برسند از یک جا باشند ولی قبیله قبیله که ﴿انا خلقناکم من ذکر و اُنثیٰ و جعلناکم شعوبا و قبائل﴾ این قبیله قبیله‌ها از هم جدایند به شهادت این آیه مردم مدین به حضرت شعیب می‌گفتند تو مربوط به یکی از این قبایلی این رهط تو پیش ما محترم است ولی تو خودت عزیز نیستی اگر این قبیله‌ات نبود ما رجمت می‌کردیم بقیه که رهط و قبیله حضرت شعیب نبودند ولی مع ذلک خدای سبحان می‌فرماید ﴿و الی مدین اخاهم شعیباً﴾ مثل اینکه درباره عاد و ثمود هم فرمود ما صالح را برای مردم هود را برای آن مردم تعبیر به اخ کردند این اخوت انسانی است نه اخوت نسبی است و نه اخوت دینی و نه اخوت قبیلگی خب فرمود ﴿و ما انت علینا بعزیز﴾ حالا بعد وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) برهان اقامه کرده است که این می‌ماند برای روزهای بعد حالا چون در آستانه نیمه شعبانیم به این سؤالها پاسخ بدهیم بعد تبرکاً چند تا روایتی که مربوط به بقیةالله است چون در اینجا وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ روایات فراوانی آمده است که وجود مبارک حضرت حجت (سلام الله علیه) وقتی ظهور فرمود در کنار کعبه تکیه کرد می‌فرماید «انا بقیة الله یقول الله بقیت الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» درباره قرائتها این چنین نیست که همه قرائتها ساختگی باشد وقتی آیه نازل می‌شود یک محتوایی دارد و یک لفظ این یک محتوای آن یا عام است یا مطلق است که به وسیله وحی و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) گفته می‌شود که این مطلق قیودی دارد آن عام مخصصاتی دارد که تخصیص عام و تقیید مطلق به وسیله روایات از راه وحی روشن می‌شود این برای محتوای آیه لفظ آیه را چندگونه بخوانیم چگونه بخوانیم این اگر به وسیله اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است معلوم می‌شود که با الهام به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته شد که این آیه را به این دو وجه می‌توانید بخوانید از هر دو وجهش هم می‌توانید برداشت صحیح داشته باشید آن وقت این دیگر ساختگی نیست اگر دلیل یک قرائتی روایت معتبر بود معلوم می‌شود که به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌رسد همان‌طوری که محتوای آیه را حضرت با الهام مشخص می‌کند قیود و حدود و شرایط و موانع را الفاظ را هم که چگونه می‌شود قرائت کرد چگونه نمی‌شود قرائت کرد بیان می‌کند می‌ماند بعضی از منطقة الفراغ‌ها که اگر دلیل خاصی نرسیده آنها به دلیل عموم ارجاع کرده‌اند مطابق با قواعد عام بود آنها را به عموم اجازه دادند که شما این‌چنین می‌توانید قرائت بکنید فتحصل [در نتیجه] اگر ما دلیل معتبری بر قرائت داشتیم که بلا واسطه یا مع الواسطه به اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) رسید این دیگر ساختگی نیست می‌شود حجت شرعی حالا حکم فقهی‌اش در نماز کدام قسم قرائت جایز است این دیگر به بحث فقهی برمی‌گردد صرف جواز تفسیری سند حکم فقهی قرائت در نماز نیست می‌ماند این مطلب که بت پرستها دعوای اذن می‌کردند نه دعوای استقلال
سؤال: ... جواب: نه فرمود قرائت او به عهده ماست همه اینها هم به ذات اقدس الاه برمی‌گردد دیگر اگر اهل بیت فرمودند یعنی وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) ازراه الهام به وسیله فرشتگان از خدای سبحان دستور دریافت کرد که مثلاً این را تفقهون بخوانید و یفقهون هر دو وجه جایز است اما اگر خودشان فرمودند این را «اقرأ کما یقرأ الناس» و ارجاع دادند منطقة الفراغ را به قوانین و قواعد ادبی آن هم مع الواسطهٴ اذن اینهاست این هم البته باید تثبیت بشود حکم تفسیری‌اش این است حکم فقهی‌اش که در نماز کدام قرائت کافی است کدام قرائت کافی نیست را باید بحث فقهی به عهده بگیرد
سؤال: ... جواب: نه به قرائتهای معروف است نه قواعد ادبی مثال زده شد که اگر یک منطقة الفراغ داشتیم آنها نظیر این را ارجاع دادند که هماهنگ با قواعد باشد می‌توانید بخوانید تازه بحث تفسیری اما درباره اذن بت‌پرستها که بت‌پرستها مدعی مأذون بودن باشند این در بحثهای قبلی هم اشاره شد حالا یک گوشه‌اش را تکرار می‌کنیم در سورهٴ مبارکهٴ سبأ آیه ٢٢ و ٢٣ اضلاع چهارگانه وثنیت را تشریح کرد فرمود اینها که بت پرست‌اند دلیلشان چیست یا می‌گویند از این بتها کاری ساخته است یا می‌گویند اینها کاری نمی‌کنند ولی خدا اذن داده بالأخره تکریم این بت پرستش این بت یا برای این است که این کاری کرده در نظام یا خدای سبحان اجازه داده این تقسیم اوّلی شما وقتی به این بتها خضوع می‌کنید و توقع تقریب و شفاعت دارید می‌گویید ﴿هولاء شفعاؤنا﴾ ﴿ما نعبدهم الا لیقربونا﴾ این یا برای آن است که از این بتها کاری ساخته است یا نه برای اینکه اینها ماذون‌اند اگر کاری از اینها ساخته است این کار از سه حال بیرون نیست یا بالاستقلال یک ذره‌ای را آفریدند یا با شرکت واجب شریک الباری‌اند کاری را انجام می‌دهند یا بالاستقلال نیست بالاشتراک نیست ولی بالمظاهره است اینها ظهیرند پشتوانه‌اند پشتیبان‌اند دستیار خدای سبحان‌اند مثل اینکه کسی کار اصلی را دارد انجام می‌دهد یک دستیاری هم زیر مجموعه او به فرمان او حرکت می‌کند قرآن کریم فرمود حضور اینها در صحنه خلقت این سه حال را دارد هر سه حال هم منفی است می‌ماند مسئله اذن اذن شما یک دلیل بیاورید که خدای سبحان اذن داده باشد از اینها شما احترام بکنید از صدر و ساقه انبیا هر که آمد با اینها مبارزه کرد یا با تبر مبارزه کرد یا با تیشه مبارزه کرد یا با علل و عوامل دیگر مبارزه کرد چه کسی آخر به اینها اذن داد این چهار قسم در سورهٴ مبارکهٴ سبأ آیه ٢٢ و ٢٣ به این صورت است فرمود ﴿قل ادعو الذین زعمتم من دون الله﴾ اینها ﴿لا یملکون مثقال ذرة فی السمٰوات و لاٰ فی الارض﴾ آسمان بروی زمین بروی ﴿و هو الذی فی السماء إلٰهٌ و فی الارض إلٰه﴾ غیر خدا احدی نقشی ندارد ﴿لا یملکون مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض﴾ این به نام استقلال ﴿و ما لهم فیهما من شرک﴾ که اینها شریک‌الباری باشند در آفرینش یک ذره مالکیت یک ذره این دو ﴿و ما له منه منهم ظهیر﴾ ذات اقدس الاه اینها را به عنوان ظهیر و پشتوانه و پشتیبان نگرفته این سه پس اینها می‌شوند معزولِ محضْ، بیکاره، بگویید که حالا که بیکارند بله کاری نکردند ولی خدا اذن داده می‌فرماید بله این محال نیست محال نیست که کسی نه بالاستقلال نه بالاشتراک نه بالمظاهره کاری در عالم نکرده باشد ولی خدا اذن داده باشد آن سه قسم محال است چون ﴿الله خالق کل شیء﴾ این چنین نیست که یک گوشه را خدا خلق کرده باشد گوشه دیگر را ولو یک ذره دیگری بلکه ﴿الله خالق کل شیء﴾ شرکت هم برای کار خدا محال است مظاهره هم برای خدایی که ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است محال است اما قسم چهارم ممکن است ممکن است خدای سبحان به کسی اذن بدهد که او شفاعت کند چه اینکه به انبیا اولیا (علیهم السلام) اذن داد اما به اینها اذن نداد درباره چهارم فرمود ﴿و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له﴾ اینها هم که اذن ندارند می‌گویید اذن دارند در سورهٴ مبارکهٴ احقاف فرمود ﴿ائتونی بکتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان کنتم صادقین﴾ آخر یک دلیل بیاورید بگویید در عهدین بود در حرف موسی بود در حرف عیسی بود در حرف ابراهیم بود در حرف نوح (علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود آخر یک دلیل بیاورید که خدای سبحان اذن داده باشد که از این بتها احترام بکنید پس آنکه ممکن است ثابت نشد آنها که اصلاً محال است بنابراین چرا اینها را می‌پرستید این خلاصه تحریم عقلی و نقلی وثنیت
اما درباره مسئله اقتصاد یک دوتا روایت از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخوانیم بعد جریان حضرت حجت را بخوانیم وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مدینه شدند مشکل رسمی مردم مدینه چون اقتصاد دست همین یهودیها بود کم فروشی و بد فروشی و گرانی و رباگرفتن و اینها بود طولی نکشید که آیات سورهٴ مبارکهٴ مطففین نازل شد ﴿ویل للمطففین ٭ الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون ٭ و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون﴾ حضرت این آیات را خواند و ترجمه کرد و تفسیر کرد و اجرا کرد و صریحا اعلام می‌کرد می‌گفت یا «للوزان زن و ارجح» ای کسی که ترازو در دست توست بکش که بیشتر بده و مستحب هم است این امر محمول بر رجحان است که انسان در موقع توزین چند گرمی یا مثقالی کمتری بیشتری افزوده عطا بکند «یا وزان زن و ارجح» همین مردم مدینه که «کانوا من اخبث الناس کیلا» از ابن عباس نقل شده که مردم مدینه «کانوا من اخبث الناس کیلا» بعد از اینکه ذات اقدس الاه ﴿ویل للمطففین﴾ را نازل کرد «حسنوا الکیل بعد ذلک» باز روایات دیگری در این زمینه هست که حالا چون در آستانه اذانیم و آن جریان بقیة الله را تبرکا باید بخوانیم از وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) رسیده است که گناهان کبیره تحریم شده است یکی شرک بالله است یکی قتل نفس است یکی بخس در میزان و کیل کم فروشی جزء گناهان کبیره است وجود مبارک امیر المومنین (سلام الله علیه) در زمان حکومتش تازیانه دستش بود و در بازار راه می‌رفت اصبغ به حضرت عرض کرد که شما که با تازیانه می‌گردی اگر کسی کم فروشی کرد او را تنبیه کنی این کار را به من واگذار کن شما کارهای دیگرتان را انجام بدهید اصبغ به وجود مبارک حضرت گفت که «انا أکفیک هذا یا امیر المؤمنین» من این کار را از طرف شما انجام می‌دهم «واجلس فى بیتک» شما در خانه‌تان بنشینید حضرت فرمود «ما نصحتنی» وظیفه شما «و النصیحة لائمة المسلمین» است این چه پیشنهادی است به من می‌دهی کار کار من است من باید جلوی این تورم و کم فروشی و گران فروشی را بگیرم من بروم در خانه بنشینم تازیانه را بدهم به دست تو تو وظیفه است نصیحت لائمة المسلمین است این که نصیحت نیست افرادی هم که مسخ شده بودند از اقوام دیگر آنها هم در این جوامع روایی ما هست و آنچه که تبرکاً خوانده می‌شود این است که وجود مبارک حضرت حجت (سلام الله علیه) که ظهور کردند به عنوان بقیة الله (ارواحنا فداه) مطرح‌اند و دیگران به حضور آن حضرت به عنوان «السلام علیک یا بقیة الله» عرض ارادت می‌کنند از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) کسی سؤال کرد که آیا حضرت که ظهور کرد به او می‌گویند «السلام علیک یا امیر المؤمنین» فرمود نه امیر المومنین لقبی بودکه ازآنِ وجود مبارک حضرت علی (سلام الله علیه) بود گفت که «جعلت فداک کیف یسلم علیه» وقتی حضرت (سلام الله علیه) ظهور کرد پس چگونه با چه لقبی عرض ادب می‌کنند؟ فرمود «یقولون السلام علیک یا بقیة الله» بعد این آیه «ثم قرأ بقیت الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» را قرائت کردند و این بقیة الله لقب عام است که غالب ائمه (علیهم السلام) در فرصتهایی به همین استدلال کردند در جریان مسافرت وجود مبارک امام باقر این طور بود در جریان میلاد وجود مبارک امام رضا این طور بود که گفتند این بقیة الله است
دیگر حالا از اذان هم می‌گذریم اینها را ملاحظه بفرمایید
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی