display result search
منو
تفسیر آیات 38 تا 39 سوره بقره – بخش اول

تفسیر آیات 38 تا 39 سوره بقره – بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 231 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 38 تا 39 سوره بقره – بخش اول
- سکونت انسان در دنیا همراه با هدایت الهی و اختیار
- ترس انسان از هدایت و عدم هدایت خود
- رحمت و کرم الهی
- خوف مذموم
- خوف ممدوح
- رجا الهی
- عواقب ترک یاد خدا

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

جریان آدم(سلام الله علیه) و کیفیّت خروجش از بهشت در سورهٴ مبارکهٴ اعراف و طه هم مطرح است و آن دو سوره چون قبل از سورهٴ بقره نازل شد چون آن‌‌ها مکّی هستند و این سورهٴ بقره مدنی است بعضی از مطالب را خدای سبحان قبلاً بیان فرمود لذا در سورهٴ بقره همهٴ آن خصوصیّات نیامده و اگر به لطف الهی به سورهٴ اعراف و سورهٴ طه رسیدیم ممکن است آن خصوصیّاتی که در اصل جریان ذی دخل است و تا کنون مطرح نشد آنجا مطرح بشود و یکی از مسائلی که مربوط به مسألهٴ آدم و حوّا و ابلیس است همان شبهات هفت‌گانه‌ای است که معروف است و شهرستانی در ملل و نحل نقل کرد، امام رازی در تفسیر کبیر نقل کرد و از آن بهره‌برداری مکتب جبر کردند و اگر خدای سبحان توفیق داد به مناسبت مسائل جبر و تفویض از این شبهات هفتگانه سخن به میان آمد که حل می‌شود اِن شاء الله اگر نه موکول می‌شود به همان مسألهٴ سوره اعراف یا سورهٴ طه.
آنچه که فعلاً در این آیه مطرح است این است که خدای سبحان به آدم فرمود شما وقتی به زمین رفتید زمین جایگاه رنج و تعب و مرگ و امثال ذلک است مثل بهشت نیست و عداوت شما هم در زمین ظهور می‌کند در بهشت عداوت شیطان با شما در همین زمینه بود که شما را از بهشت بیرون می‌کرد یعنی شما را از آن مسائل رفاهی محروم می‌کرد ولی اگر به زمین رفتید دشمنی شیطان با شما این است که شما را از سعادت ابد محروم می‌کند. دیگر راه برای ترمیم نیست شما اگر از بهشت خارج شدید می‌روید به زمین که زمین‌دار تکلیف است بالاخره مشکلاتش قابل تحمّل هست ولی این شیطان در زمین اگر شما را اغوا کرده است از سعادت ابد محروم می‌شوید. و زمین هم نشئهٴ تکلیف است پس این دو مطلب را هنگام هبوط آدم و حوّا به زمین گوشزد کرد. یکی این که عداوت شیطان نسبت به شما یک عداوت دیرینه است دست‌بردار نیست و دوم این که مسألهٴ شریعت و تکلیف هم از این به بعد خواهد آمد شما که به زمین رفتید اینچنین نیست که بدون دین و قانون بتوانید زندگی کنید. هم عداوت شیطان با شما در زمین مسلّم است و هم نزول وحی و شریعت و رسالت در زمین مسلّم. لذا فرمود: *«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً»* همهٴ شما از این منزلت و جنّت بیرون بروید *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»* از این به بعد اگر هدایتی تنزّل کرده است برای شما آمده است شما مختارید هر کدام از شما هدایت مرا پذیرفتید هیچ آسیبی نمی‌بینید نه تنها آسیبی نمی‌بینید ترس هم به سراغ شما نمی‌آید و اگر هدایات و ادلهٴ ما را نپذیرفتید گرفتار عذاب الیم خواهید شد. این دو راه را همواره خدای سبحان در کنار دین تبیین کرد فرمود: بشر بدون دین نخواهد بود آغاز استقرار آدم و حوّا در زمین با وحی و دین همراه است.
هدایت الهی
و مطلب دیگر آن است که بشر در انتخاب راه آزاد است سوم آنست که هدایتی جز هدایت خدا نخواهد بود اگر کسی به فکر هدایت غیر الهی حرکت کرد در حقیقت ضلالت است نه هدایت. چهارم این است که انسان در انتخاب راه آزاد و مختار است فرمود: *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»* اگر از طرف من هدایت بیاید نه هر که شما را هدایت کند. لذا کلمهٴ *«منّی»* را قبل از *«هدی»* ذکر کرد و بعد هم باز که سخن از هدایت به میان می‌‌آید به ضمیر اکتفا نمی‌کند نمی‌فرماید «فمن تبعه» می‌فرماید: *«فمن تبع هدای»* با این که به حسب ظاهر اگر می‌فرمود «فمن تبعه» هم مختصرتر بود و هم کافی بود امّا مع ذلک این اسم ظاهر را به جای ضمیر ذکر می‌کند برای اهمیت مطلب، باز هم به خودش نسبت می‌دهد. نه به ضمیر اکتفا می‌کند که بفرماید «فمن تبعه» نه با «الف و لام» اکتفا می‌کند که بفرماید «فمن تبع الهدی» بلکه به اسم ظاهر می‌پردازد نه ضمیر و آن را هم به خودش اضافه می‌کند می‌فرماید *«فمن تبع هدای»* اگر کسی تابع هدایت من شد از هر گزندی مصون است. *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»* نه از هر جایی قانون بیاید، از طرف خدا باید قانون بیاید. آنگاه *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ»* کسی که تابع هدایت من بود، هدایت الله بود هرگونه میل و هوای خود را کنار گذاشت و هر گونه قانون بشری را کنار گذاشت فقط تابع خدا بود این گذشته و آینده‌اش تأمین است. *«فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»* نه در آینده آسیب می‌بیند پس ترسی ندارد نه در گذشته چیزی را از دست داده پس غمی ندارد.
خوف و حزن
انسان همواره یا از گذشته‌اش می‌نالد یا از آینده‌اش در زحمت است چیزی را که قبلاً از دست داد الآن غمگین است و این غم یک عذاب درونی است چیزی را که در آینده احتمال می‌دهد از دست بدهد الآن هراسناک است این خوف هم یک عذاب درونی است و اگر کسی اهل هدایت بود هم از حزن مصون است هم از خوف مصون است. نه در گذشته چیزی را از دست او گرفتند که او اکنون غمگین باشد نه در آینده چیزی را بر او تحمیل می‌کنند که هم‌اکنون خوفناک باشد این مسألهٴ خوف که سلب شد می‌فهماند به این که نه تنها در آینده انسان آسیب نمی‌بیند بلکه ترس هم ندارد الآن در امان است یک وقت انسان در آینده آسیب نمی‌بیند ولی الآن احتمال می‌دهد یک وقت احتمال آن را هم نمی‌دهد. پس انسان می‌تواند به جایی برسد که احتمال عذاب هم ندهد، راحت باشد وقتی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) سؤال کردند که شما بعد از ارتحال و شهادت کجا می‌روید فرمود: «إلی العرش الأعلی و إلی الکأس الأوفی و إلی العیش الأهنأ و إلی سدرة المنتهی»(1) جای من روشن است. گرچه می‌نالد و اشک می‌ریزد امّا همین ناله و اشک تبعیّت هدایت خداست. جای خود را می‌داند پس انسان می‌تواند طوری زندگی کند که به آینده‌اش امیدوار باشد خدای سبحان فرمود: می‌توانید به جایی برسید که اصلاً ترس نداشته باشید اگر گفتند خوف و رجا جزو کمالات انسانی است همین خوف و رجا جزو دستورات هدایت‌بخش خداست اگر کسی بین این خوف و رجا اعمال خود را انجام داد اطمینان دارد خدای سبحان به او پاداش قطعی خواهد داد منتها ترس در این است که عاقبتش به خیر ختم نشود این خوف ممدوح است وگرنه از آن طرف که آیا خدا به وعده‌اش عمل می‌کند یا نه؟ خوفی نیست انسان جزم دارد که خدای سبحان به وعده‌اش وفا می‌کند فقط اگر ترس است از این جهت انسان هراسناک است که می‌ترسد نتواند این راه را ادامه دهد این خوف، خوف ممدوح است. لذا خدای سبحان وقتی سخن از ترس را طرح می‌کند می‌فرماید کسانی که از پایان کار خودشان می‌ترسند و به ما امیدوارند آن‌‌ها رسته‌اند در همان آیهٴ معروف *«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»*﴿2﴾ صدرش این است *«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»*﴿3﴾ اول مسألهٴ خوف و رجا و تقوا و نزاهت روح را طرح می‌کند بعد مسألهٴ ارزش علم را ذکر می‌کند می‌فرماید: کسی که از آخرت می‌ترسد و به رحمت خدا امیدوار است یعنی از آخرت کار خودش می‌ترسد نه از خدا بترسد چون خدایی که رحمت محض است و جمال محض ترسی ندارد. انسان از پایان کار خود می‌ترسد، می‌ترسد نتواند این راه را به مقصد برسد و درست این راه را طی کند. وگرنه نسبت به خدا، اگر این راه را طی کرد، هیچ ترسی ندارد چون خدا هرگز خلف وعده نخواهد کرد.
سؤال ...
جواب: بله همین ناله کردن‌‌ها زمینهٴ تداوم آن صراط مستقیم را طرح می‌کند وگرنه این‌ها از آن جهت که به لطف حق امیدوارند اگر از این‌ها سؤال کنید شما بعد از رحلت به کجا می‌روید همان جواب حضرت امیر(سلام الله علیه) را می‌دهند فرمود: «إلی سدرة المنتهی»(4) این را حضرت به ضرس قاطع فرمود، فرمود: جایم روشن است امّا از این طرف با این ناله‌ها آنجا را روشن کرده است وگرنه خود به خود که انسان استحقاق آن سدرهٴ منتها ندارد.
سؤال ...
جواب: اصلاً خوف مال آینده است.
سؤال ...
جواب: نه این نفی جنس است خوف مال آینده است آن چیزی که باعث ترس است آینده است و حزن نسبت به گذشته است حزن نسبت به واقع است خوف نسبت به متوقّع است. انسان وقتی در گذشته چیزی را از دست داد الآن غمگین است و اگر در آینده چیزی را از دست بدهد احتمال زوالش را بدهد الآن خوفناک است. اگر کسی تابع هدایت خدا بود گذشته و آینده‌اش تأمین است. *«لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»* هیچ گونه ترس و اندوهی ندارند.
سرّ اضافه شدن *«هدى»* به ضمیر متکلم و تصریح به اسم ظاهر و اکتفا نکردن به ضمیر
و این خوف در برابر حزن است نه در برابر رجا آن خوفی که در برابر رجا است مطلوب است و ممدوح. این خوفی که در برابر حزن است عذاب است و این حزن از اولیای الهی زدوده شد و منشأ این هم تبعیّت هدایت خداست اِصرار این کریمه آن است که تنها چیزی که متبوع انسان است هدایةالله است هم کلمهٴ *«منّی»* را قبل از *«هدی»* ذکر می‌کند با این که *«هدی»* فاعل «یأتی» است و باید قبل ذکر بشود نفرمود: «فإمّا یأتینّکم هدیً منّی» اول سخن از خداست بعد سخن از هدایت یعنی هدایت باید از طرف خدا تنزّل کند بعد در جملهٴ دوم هم نمی‌فرماید «فمن تبعه» یا نمی‌فرماید «فمن تبع الهدی» می‌فرماید: *«فمن تبع هدای»* که در همین کریمه در کنار هم دو جا خود را مطرح می‌کند. یکی این *«منّی»* یکی *«هدای»* *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»* یکی هم *«فمن تبع هدای»* که در این کریمه به فاصلهٴ کوتاه دو جا خود را ارائه می‌دهد. اگر اینچنین شد *«فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»*.
پیامبر اکرم(ص) تابع هدایت انبیای پیشین
به پیغمبر یعنی آدم(سلام الله علیه) می‌فرماید تو تابع هدایت باش یعنی تابع شخصیّت حقوقیت باش. تو اگر پیغمبر هستی و به پیغمبری هم می‌رسی به میل خودت عمل نکن، به هدایت من که به تو می‌رسد عمل کن. به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: تو تابع هدایت انبیای پیشین باش نه تابع انبیای پیشین. در سورهٴ انعام وقتی جریان انبیای پیشین را مطرح می‌کند آنگاه به پیامبر خاتم هم خطاب می‌کند می‌فرماید به این که: تو به هدایت این‌ها تبعیّت کن نه تابع این‌ها باش. آیهٴ ٨٩ و ٩٠ سورهٴ انعام این است که وقتی اسم عدّه‌ای از انبیا(علیهم السّلام) را مطرح می‌کند می‌فرماید: *«أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن یَکْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَیْسُوا بِهَا بِکَافِرِینَ»*﴿5﴾ اگر بداند ایشان نسبت به آیات الهی کفر می‌ورزند ما انبیا و مرسلین را وکلای خود قرار دادیم که این‌ها هرگز کافر نخواهند شد آنگاه فرمود: *«أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»*﴿6﴾ نفرمود *«فبهم اقتده»* به پیغمبر نفرمود تو به این‌ها اقتدا کن که آن‌ها قبل از تو بودند تو تابع آن‌ها باش بلکه فرمود به هدای این‌ها اقتدا کن یعنی همان نوری که بر این‌ها نازل شد همان نور بر تو نازل می‌شود تو در حقیقت تابع هدایت خدا باش نه تابع این‌ها. این‌ها مانند تو سالک این راه هستند و تنها چیزی که متبوع این‌هاست هدایةالله است. پس به انسان اول هم می‌فرماید: تو باید تابع هدایت حق باشی. به خاتم انبیا(علیهم السّلام) هم می‌فرماید: تو تابع هدایت خدا باش که به این‌ها رسیده است.
سؤال ...
جواب: این لسان، لسان اخبار است بداعى الإنشاء. وعده است، وعده، انشا است.
سؤال ...
جواب: گاهی مقدم می‌شود غیر از این که در این جا مقدّم شده است، نه، در بسیاری از موارد می‌بینید ظرف و جارو مجرور در کنار فعل قرار گرفته است بعد از فاعل نسبت به سایر مفعولها تقدم دارد نسبت به فاعل بالنسبه باید باشد.
سؤال ...
جواب: چرا این ظرف و جارو مجرور در *«الذین کفروا بآیاتنا»*﴿7﴾ هم هست اینها، که *«بآیاتنا»* را بعد ذکر فرمود.
سؤال ...
جواب: این تشریع است این بیان قانون‌گذاری است.
وعده و وعید الهی
آنگاه اصل مسأله را که ذکر می‌کند نسبت به مؤمنین وعده می‌دهد نسبت به کفّار و منافقین وعید و هر دو انشا است. البته خلف وعده محال است امّا خلف وعید محال نیست ممکن است خدای سبحان نسبت به اطاعت وعده بدهد و این وعده را یقیناً انجاز می‌کند چون *«لا یخلف الله المیعاد»*﴿8﴾ ممکن است نسبت به یک معصیت وعید روا بدارد تهدید بکند اما خلف وعید محال نیست، قبیح هم نیست یک حکیم عادل، رؤوف، رحیم ممکن است تهدید بکند و به تهدیدش عمل نکند چون خلف وعید محال نیست امّا ممکن نیست وعده بدهد و به وعده‌اش عمل نکند ممکن است روی یک گناهی خدا عفو کند و نگیرد ولی نسبت کفر و نفاق فرمود اینچنین نیست ما عفو بکنیم.
سؤال ...
نفی خوف و حزن از اولیای الهی
جواب: این کسی که به مقام ولایت رسید بله، کسی که به مقام ولایت رسید آن را هم خدا از او سلب می‌کند اولیای خدا نه خوف دارند نه ترس. اگر کسی به مقام ولایت رسید، اگر کسی در طلیعهٴ ایمان است البته این خوف و حزن دنیایی هست فرمود *«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ»*﴿9﴾ انسان در حوادث می‌ترسد انسان عزیزانی را از دست می‌دهد که از فوت آن‌ها نگران است امّا کسی که به مقام ولایت رسید که فرمود: *«أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»*﴿10﴾ این مطلق است چه دربارهٴ دنیا، چه دربارهٴ آخرت. سرّش این است که اولیای الهی جز به خدا به احدی دل نمی‌بندند آنی که محبوب آن‌هاست که قابل زوال نیست آنکه قابل زوال است که محبوب این‌ها نیست بنابراین *«لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ»*﴿11﴾ نصیب این‌هاست این‌ها، غمی ندارند، حزنی ندارند.
سؤال ...
جواب: این در طلیعهٴ امر بود که اولین بار بود موسای کلیم دید یک چوبی به صورت یک مار دمان درآمده است بعدها وقتی خدای سبحان فرمود این معجزه است *«خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى»*﴿12﴾ بعدها مکرّر در مکرّر همین عصا در دست حضرت بود و همین عصا را القا می‌کرد و به صورت مار دمان می‌شد و دست می‌برد و آن را می‌گرفت و نمی‌ترسید.
سؤال ...
جواب: آن در طلیعهٴ امر است. آن قبل از نبوت است. خوف غیر از خشیت است البته و خدای سبحان قلب او را در همان حادثه تأمین کرده است و هرگونه خوف را زدود. بنابراین اگر کسی تابع هدایت باشد در حدّ عملِ به وظیفه این نسبت به قیامت خوف و حزنی ندارد و اگر از این مرحله بالاتر رفت جزو اولیای الهی شد این نه در دنیا خائف است و محزون، نه در آخرت. آخرت که فزع اکبر است *«لایحزنهم الفزع الأکبر»*﴿13﴾ در آن روزی که همه می‌نالند این‌ها از فزع اکبر محزون نخواهند شد. چون *«لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ»*﴿14﴾ اصلاً صدای جهنّم را هم نمی‌شنوند منظرهٴ جهنّم را هم نمی‌بینند.
سؤال ...
جواب: شرط است دیگر یعنی اگر بیاید در قضیهٴ شرطیّه ضرورت مقدّم یا ضرورت تالی منافات ندارد که به صورت قضیهٴ شرطیّه ذکر بشود چه این که امتناع طرفین هم با شرط سازگار است. در قضیّه شرطیّه تمام همّت متوجّه تلازم مقدّم و تالی است.
سؤال ...
جواب: موظّف بود که خودش را حفظ بکند برای این که اسلام را حفظ بکند والاّ از کشته شدن هراسی ندارد. مرحوم کاشف الغطا می‌فرماید: رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از همهٴ شجاعان اشجع بود و امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن طور که مرحوم کلینی نقل کرد می‌فرماید: «کنّا إذا احمرّ البأس اتقینا برسول الله»(15)(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یعنی ما وقتی نائرهٴ جنگ خیلی داغ می‌شد به پیغمبر پناه می‌بردیم وقتی میدان جنگ خیلی گرم می‌شد وقتی کنار حضرت می‌آمدیم مثل این که به سنگر رسیدیم حضرت به مراتب از حضرت امیر أشجع بود آن آرامش قلبی که در رسول خدا بود در دیگران نبود. جنگ بدر که اولین جنگ مسلمین بود حضرت امیر می‌فرماید به این که همه متأثّر بودند و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان شب در پای درختی تا صبح سرگرم مناجات و دعا بود مثل این که اصلاً فردا جنگی نیست! این مقام ولایت است.
سؤال ...
جواب: علی أیّ حال دین یک واحد خاص است دین مجموع است نه جمیع. یک واحد ارتباطی است دین. اینچنین نیست که انسان بگوید *«نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»*﴿16﴾ باید به همه تن در بدهد و همه را انجام بدهد. اینچنین نیست که نسبت به بعضی احکام اگر عمل کرد و نسبت به بعض احکام دیگر عمل نکرد خوف و حزن نداشته باشد. نفی خوف و حزن مترتّب است بر تبعیّت جمیع احکام الهی.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، لذا گفته شد به این که این ناظر به عذاب است و امّا اگر کسی این هدایت را در همهٴ ابعادش پذیرفت نظیر *«الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»*﴿17﴾ به مقام ولایت رسید او هم خوف ندارد.
سؤال ...
جواب: آن که هدایت خداست، همین ناله کردن و جزع کردن خودش تبعیت هدایت است.
سؤال ...
جواب: خوف در برابر رجا جزو مجموعهٴ هدایت است. الآن خوف در برابر حزن است نه خوف در برابر رجا. همهٴ اولیای الهی موظّفند بین خوف و رجا باشند هم بنالند و هم به رحمت خدا امیدوار باشند. آن ناله، جزو اطاعت هدایت است. اگر آن ناله نباشد یعنی تبعیّت نشد.
سؤال ...
جواب: این در طلیعهٴ نبوّت است در آغاز نبوت است به وسیله این دارد پیدا می‌کند به این مقام، هنوز نرسیده به آن مقام که آن *«خَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ»*﴿18﴾ قبل از نبوّت بود این هم *«خذ و لا تخف»*﴿19﴾ با همین، خدای سبحان خوف را بر داشت این *«لا تخف»* یک که کلمهٴ ظاهری نیست که انسان به دیگری بگوید نترس «إنّما قوله فعله» برای ما به صورت *«لا تخف»* که نهی است ترسیم شده است وگرنه فعل خداست امن را خدا در دل‌ها ایجاد کرده است همان طوری که ترس را در دل‌های عده‌ای ایجاد می‌کند چطور *«سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»*﴿20﴾ همچنین از دل‌های اولیا خوف را برمی‌دارد آن *«لاتخف»* است. نه *«لا تخف»* یعنی همان حرف ظاهری بزند بگوید نترس. این امن را برقرار کردن و خوف را ریشه‌کن کردن فعل خداست آن فعل را به صورت *«لا تخف»* بیان می‌کند چه این که *«سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»* ترس را خدای سبحان در دل عده‌ای القا می‌کند که رسول خدا منصور به رعب بود نه این که این کلمهٴ *«سنقلی»* را گفته باشد یا بفرماید.
سؤال ...
جواب: با همین ایجاد، با لطف حق خوف برطرف شد. پس بنابراین قبل از فیض خدا انسان خوف دارد با فیض خدا خوف برطرف می‌شود و الاّ این‌ها که ذاتاً مصون از خوف نیستند این که ما می‌گوییم اولیای الهی، معصومین، انبیا(علیهم السّلام) نباید ترس داشته باشند این نباید را از کجا می‌آورند؟ با فیض خدا می‌آورند دیگر، نفی جنس است برای اولیا. برای کسانی که در مراحل ابتدایی هدایت هستند نسبت به آخرت این چنین است برای کسانی که در مراحل نهایی هدایت هستند یعنی به ولایت رسیده‌اند این‌ها خوف در برابر حزن ندارند گرچه خوف در برابر رجا دارند. تا آخرین لحظه باید بترسند که انسان چه می‌داند عاقبت چه پیش می‌آید خوف در برابر رجا عبادت است خوف در برابر حزن عذاب است. حزن و خوف برداشته شد نه خوف و رجا لذا خدای سبحان وقتی همین تابعین هدایت را می‌شمارد می‌فرماید: *«یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً»*﴿21﴾ این جزو فضیلت است انسان از خدا بترسد ترس از خدا جزو تبعیتِ هدایت است امّا ترس از گذشته این چنین نیست یا ترس از آینده اینچنین نیست خوف در برابر رجا جزو دستورات خداست و جزو شؤون این هدایت است که انسان تا آخرین لحظه باید بین خوف و رجا باشد مادامی که به مرگ نزدیک نشد خوف او از رجای او بیشتر باشد مادامی که به مرگ نزدیک شد رجای او از خوف او بیشتر باشد. این جزو دستورات است امّا وقتی خدای سبحان وعده می‌دهد می‌فرماید به این که خوف در برابر حزن که عذاب است دامن‌گیر انسان تابع نخواهد بود.
سؤال ...
خوف چیست؟
جواب: *«والذین کفروا وکذبوا بآیاتنا»* این خوف در بحث‌های گذشته بیان شد که خوف یعنی ترتیب اثر عملی. انسان مؤمن مگر نباید از اتومبیلی که با سرعت دارد می‌آید فاصله بگیرد اگر کسی از اتومبیلی که با سرعت می‌آید فاصله گرفت رفت پیاده‌رو و ترسید تصادف کند این بد است؟ آیه اینها را می خواهد بگوید اگر ماری حمله کرد است انسان بخواهد خودش را نجات بدهد بگوید من از مار می‌ترسم این مذموم است؟ آیه این را می‌خواهد بگوید یا خوف در برابر حزن می‌خواهد بگوید نسبت به عذاب الهی نه عذاب متوقّع در کار است نه عذاب واقع. نه قبلاً چیزی را خدا از او گرفت که فعلاً محزون باشد نه بعداً چیزی را خدا از او می‌گیرد که فعلاً هراسناک باشد. و إلاّ اینچنین نیست که اگر کسی مؤمن شد نباید از اتومبیل تندرو هراسناک شود برود به پیاده‌رو که معنای خوف این نیست که.
سؤال ...
جواب: شما فکر سایر آقایان را هم بکنید هر چه به ذهنتان آمد خدا رحمت کند مرحوم حاج آقا مصطفی(قدس الله نفسه الزکیه) را، یکی پای درس امام مرتب هر چه زبانش می‌آمد سؤال می‌کرد ، ایشان به طنز گفته بود، ایشان در سؤال کردن فاعل بالعنایه است فاعل بالعنایه در فلسفه این است که همان چیزی را که انسان اندیشه کرد بگوید که گاهی علم سبب فعل می‌شود می‌گفت این بزرگوار در اشکال کردن فاعل بالعنایه است، فاعل بالعنایه این است که چیزی که در ذهن انسان آمد همین که اندیشه آمد کار محقق بشود نظیر آن کسی که می‌گویند علی الجزع حرکت می‌کندروی شاخه بالا، همین که تو هم سقوط کرد می‌افتد حالا یا درست یا نادرست یک قسم فاعلی در فلسفه است به نام فاعل بالعنایه شما در اشکال و سؤال فاعل بالعنایه نباشید یک مقدار بیاندیشید سؤال کنید فرمود این هدایت که آمد انسان آزاد است این آزادی تا آخرین لحظه است و خدای سبحان این راه را در اختیار انسان قرار داد. فرمود به این که شما مختارید آن راه هدایت را طی می‌کنید وعده نصیب شما می‌شود این راه ضلالت را طی می‌کنید گرفتار وعید خواهید شد و خودتان مختار هستید.
رابطهٴ هدایت و اختیار انسان
در جریان آدم(سلام الله علیه) هر جا سخن از هدایت است این دو بعد را مطرح می‌کند چه در سورهٴ بقره که در مدینه نازل شد و چه در سورهٴ طه که در مکّه نازل شد. در سورهٴ طه ملاحظه می‌فرمایید لسان، لسان آزادی انسان است در انتخاب راه. آیهٴ ١٢٣ به بعد می‌فرماید: *«قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدىً»*﴿22﴾ که باز لسان، همان تقدیم *«منّی»* بر هدایت *«فمن اتّبع هدای»* باز به ضمیر اکتفا نکرد نفرمود فمن اتّبعه یا به «الف و لام» اکتفا نکرد نفرمود فمن اتّبع الهدی بلکه فرمود: *«فمن اتّبع هدای»*﴿23﴾ که در هر دو جا به خود اضافه کرد فرمود: *«فلا یضلّ و لا یشقی»*﴿24﴾ نه گمراه می‌شود نه گرفتار شقاوت خواهد شد پس هم راه را درست طی می‌کند هم به هدف صحیح می‌رسد. *«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی»* که این عدل دوم قضیه است این *«ومن أعرض عن ذکری»*﴿25﴾ در برابر *«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا»* است. همه جا خدا وقتی سخن از هدایت را مطرح می‌کند آزادی انسان را هم در انتخاب راه طرح می‌کند می‌فرماید از طرف خدای سبحان هدایت تنزّل می‌کند انسان راه آزاد است. اگر در سورهٴ بقره‌ای که خوانده شد فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»* دو راه را مشخص کرد که در حقیقت یکی راه است و یکی بیراهه. در سورهٴ طه هم همین دو راه را مشخص می‌کند که یکی راه است، یکی بیراهه. می‌فرما ید که: *«فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَى ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی»*﴿26﴾ یعنی «و من لم یتّبع هدای» *«فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً»*﴿27﴾ گاهی به جای اینکه ضلع دوم آن شرطیه را ذکر بکند لازمی از لوازم آن ضلع دوم را ذکر می‌کند. گاهی می‌فرماید: *«إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً»*﴿28﴾ این مستقیم دو عِدل یکدیگرند نظیر آن چه که در سورهٴدهر که همان سورهٴ انسان است مشخص کرد آیهٴ سوم سورهٴ *«هل أتی»*﴿29﴾ این است: *«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً»*﴿30﴾ این یک راه روشنی است گاهی همین مطلب *«إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً»* که مقابل هم است به زبان‌های گوناگون بیان می‌کند گاهی هدایت را با ضلالت ذکر می‌کند گاهی هدایت را با لازمهٴ ضلالت ذکر می‌کند گاهی لازمهٴ هدایت را با لازمهٴ ضلالت ذکر می‌کند و مانند آن. این دو راه را همواره بعد از بیان اصل هدایت جلو انسان مختار و آزاد قرار می‌دهد. روشن‌تر از همه همان آیهٴ سورهٴ دهر است که فرمود: *«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً»* این معنا را در سورهٴ بقره به این صورت بیان کرد فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭وَالَّذِینَ کَفَرُوا»* که این *«و الّذین کفروا»* به منزلهٴ «فمن لم یتبع هداى» است. همین معنا را در سورهٴ طه به این لسان بیان کرد فرمود: *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَى»* به جای این که بفرماید *«فمن لم یتّبع هداى»* فرمود: *«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی»*﴿31﴾ این اِعراض از ذکر یعنی از هدایت من تبعیّت نکرده است. *«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً»*﴿32﴾
آثار ردّ هدایت
هر کس از یاد حق اعراض کرد گرفتار زندگی تنگ خواهد شد هرگز آسوده نیست یعنی «علیه خوف و هو یحزن» هم نسبت به گذشته خائف است و محزون است هم نسبت به آینده خوفناک. در فشار است فشار نه یعنی فقط فشار مالی کسی که از یاد حق اعراض بکند در زحمت است ولو متمکّن و سرمایه‌دار هم باشد. آن فشاری که یک انسان متمکّن دارد به مراتب بدتر از فشاری است که یک انسان فقیر دارد یک انسان تهیدست فقط یک فشار می‌بیند امّا انسان متکاثر دو فشار دارد تمام تلاشش یا صَرف آن است که چگونه این موجودها را حفظ کند یا صَرف آن است که چگونه بر آمار موجودها بیافزاید او در معیشهٴ ضنک است هرگز روح آسوده نصیب یک انسان متکاثر نخواهد شد و خدا کسی را مبتلا نکند تا ببیند آن درد چقدر زیاد است هیچ کسی را خدا به اندازهٴ متکاثرین گرفتار نکرده است اینچنین نیست که اگر کسی اعراضی از یاد حق کرد و مال دنیا نصیبش شد معیشت ضنک نداشته باشد. او در فشار است. هم در دنیا در فشار است هم در برزخ در فشار است هم در جهنّم. اینچنین نیست که در برزخ او راحت باشد چون ضغطهٴ قبر و فشار قبر مال همین بداندیشان و تبهکاران است. در جهنّم هم انسان جهنّمی جای او تنگ است *«القوا منها مکاناً ضیقاً مقرّنین»*﴿33﴾ این طور نیست که در جهنّم بگویند این میدان آتش و تو. در جهنّم هم جایش تنگ است و دست و پایش بسته است. اعراض از یاد خدا باعث معیشت ضنک است در همهٴ نشئات و توجه به یاد خدا باعث صیانت از ضلالت و شقاوت است هم انسان در راه آگاهانه انتخاب می‌کند در انتخاب راه از هدایت برخوردار است هم به مقصد می‌رسد نه گرفتار ضلالت است و نه گرفتار شقاوت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

پاورقی‌ها:
(1) بحار، ج 22، ص 455.
(2) سورهٔ زمر ، آیهٔ 9.
(3) سورهٔ زمر، آیهٔ 9.
(4) بحار، ج 22، ص 455.
(5) سورهٔ انعام، آیهٔ 89.
(6) سورهٔ انعام، آیهٔ 90.
(7) سورهٔ بلد، آیهٔ 19.
(8) سوره زمر، آیهٔ 20.
(9) سورهٔ بقره، آیهٔ 155.
(10) سورهٔ یونس، آیهٔ 62.
(11) سورهٔ حدید، آیهٔ 23.
(12) سورهٔ طه، آیهٔ 21.
(13) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 103.
(14) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 102.
(15) نهج البلاغة، فصل آخر، حدیث 9.
(16) سورهٔ نساء، آیهٔ 150.
(17) سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 69.
(18) سورهٔ قصص، آیهٔ 21.
(19) سورهٔ طه، آیهٔ 21.
(20) سورهٔ آل عمران، آیهٔ 151.
(21) سورهٔ سجده، آیهٔ 16.
(22) سورهٔ طه، آیهٔ 123.
(23) سورهٔ طه، آیهٔ 123.
(24) سورهٔ طه، آیهٔ 123.
(25) سورهٔ طه، آیهٔ 124.
(26) سورهٔ طه، آیات 123 ـ 124.
(27) سورهٔ طه، آیهٔ 124.
(28) سورهٔ انسان، آیهٔ 3.
(29) سورهٔ انسان، آیهٔ 1.
(30) سورهٔ انسان، آیهٔ 3.
(31) سورهٔ طه، آیهٔ 124.
(32) سورهٔ طه، آیهٔ 124.
(33) سورهٔ فرقان، آیهٔ 13.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی