display result search
منو
تفسیر آیه 79 تا 83 سوره هود

تفسیر آیه 79 تا 83 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 96 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 79 تا 83 سوره هود
- شنیدن و دیدن فرشتگان خدا
- نگرانی حضرت لوط (ع) از آبروی خویش
- تسلی فرشتگان به حضرت لوط (ع) از آسیب قومش

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ ٭ قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ ٭ قَالُوا یَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ٭ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ﴾

بقیه نکاتی که در ذیل این آیات مطرح است عبارت از این است که اصل ملائکه آنها که جزء مدبرات ارض هستند کارهای زمین به عهده آنها است مرتب به اذن خدا در محدوده زمین تردد دارند گاهی یک کرامتی نصیب انسان می‌شود انسان آنها را می‌بیند گاهی نمی‌بینید معجزه یک پیامبری(علیه الصلاة و علیه السلام) اگر نصیب کسی بشود ممکن است چنین انسانی فرشته را ببیند همان‌طوری که در حالت رویا می‌بیند در حالت بیداری هم ببیند این که گفتند اگر کسی اذان و اقامه بگوید دو صف از ملائکه به او اقتدا می‌کنند و اگر اذان نگوید فقط اقامه بگوید یک صف از ملائکه به او اقتدا می‌کنند و این جمله معروف «المومن وحده جماعة» را به همین تطبیق کرده‌اند یعنی فرشتگان در مساجد و غیر مساجد حضور دارند منتها گاهی افراد آنها را می‌بینند گاهی نمی‌بینند نظیر اینکه سراسر جهان مسبّح حقند تکبیر گوی حقند تحمید گوی حق هستند گاهی انسان حالی پیدا می‌کند که صدای تسبیح موجودات را می‌شوند گاهی هم نمی‌شنود و گفتند معجزه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) در این نبود که آن سنگ ریزه را به تسبیح یا شهادت گویا کرد معجزه در این بود که پرده غفلت را از گوش ابوجهل یا مخاطب دیگر برداشت که آنها صدای تسبیح این سنگریزه‌ها را بشنوند بنابراین فرشتگان تردّد دارند حضور دارند گاهی انسان توفیق دیدن آنها را دارد گاهی ندارد چه فرشتگانی که مربوط به رحمت باشند چه فرشتگانی که مربوط به عذاب.
مطلب دیگر آن است که آنچه که برای حضرت مریم(سلام الله علیها) اتفاق افتاد حضور جبرئیل(سلام الله علیه) نبود چون در قرآن ندارد ما جبرئیل را برای او فرستادیم دارد ﴿فارسلنا إلیها روحنا فتمثل لها بشراً سویا﴾ آن روح چه فرشته‌ای از فرشتگان الهی بود در قرآن کریم نیامده شاید وجود مبارک جبرئیل(سلام الله علیه) نبوده است و اگر احیاناً در بعضی از ادلّه نقلی سخن از جبرئیل است ممکن است زیر مجموعه آن حضرت باشند خود جبرئیل که از حاملان عرش است بعید است برای این کار نزول کرده باشد.
مطلب بعدی آن است که
سؤال ...
جواب: آن ﴿تنزل الملائکة و الرّوح﴾ این‌گونه شد نه روح هرجا در قرآن کریم است منظور یا جبرئیل است یا انظار جبرئیل در آیاتی نظیر ﴿تنزل الملائکة و الروح﴾ آنجا گفتند که منظور از روح یا حضرت جبرئیل(سلام الله علیه) است یا فرشته‌ای است اعظم از جبرئیل نه روحی که در آیه ﴿فأرسلنا الیها روحنا﴾ و مانند آن است مطلب بعدی آن است که انبیا(علیهم السلام) به اذن الهی خوف و حزنی ندارند لکن هر حادثه اعجاز آمیزی که رخ می‌دهد اولین بار آنها اگر ندانند متأثّر می‌شوند بعد وقتی فهمیدند برای آنها عادی است وجود مبارک حضرت ابراهیم این بود وجود مبارک حضرت لوط این‌چنین بود لکن با اینکه پیامبرند اگر چنانچه فرشته‌های عذاب آمدند بالأخره این رعب هست پس دوتا مطلب است یکی اینکه برای اولین بار ممکن است اینها هراسناک بشوند بعد به عنایت الهی آرام بشوند و دیگران این‌چنین نیستند دوم این که اگر معلوم شد اینها فرشته عذابند وقتی خوب بفهمند که فرشته عذابند یا مال خود آن منطقه‌اند یا منطقه دیگر بالأخره نزول فرشته عذاب نشانه قهر الهی است و این هراس را به همراه دارد.
مطلب بعدی آن است که حضرت لوط(سلام الله علیه) از حیثیت خودش آبروی خودش نگران بود و از طرفی از فشار آنها هم در زحمت بود لذا فرمود ﴿و لا تخزون فی ضیفی﴾ حیثیت مرا نبرید آبروی مرا حفظ بکنید از خودش درباره خودش احساس خطر می‌کرد فرشتگان(سلام الله علیهم) به لوط(سلام الله علیه) گفتند ﴿لن یصلوا إلیک﴾ اینکه شما نگرانید آنها به شما دسترسی ندارند شما گفتید ﴿و لا تخزون فی ضیفی﴾ و ﴿هذا یوم عصیب﴾ و مانند آن آنها به شما دسترسی ندارند مطلب بعدی آن است که شما گفتید ‌ای کاش یکی از این دو امر حاصل بود یا من یک توانی می‌داشتم که شما را دفع می‌کردم یا یک مأمنی می‌داشتم که از دست شما نجات پیدا می‌کردم ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ که شما را دفع می‌کردم یا نه به رکن شدیدی پناهنده می‌شدم که از دست شما در امان باشم فرشتگان(سلام الله علیهم اجمعین) فرمودند این هر دو تأمین است هم خدا یک قدرتی داد که با آن قدرت آنها را سر جایشان می‌نشانیم و عذاب می‌کنیم یا عذاب می‌کنی و هم یک نعمتی نصیب تو کرد که تو را از دست اینها سالم نگه می‌دارد هر دو خواسته شما حاصل شده است و می‌شود این که شما می‌گویید ﴿لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید﴾ هر دو حاصل است برای اینکه اینها که ﴿لَنْ یصلوا الیک﴾ به تو دسترسی ندارند خوب پس تو از خطر اینها در امانی می‌ماند تنبیه اینها و نجات تو تنبیه اینها طبق مأموریت الهی بعهده ما است که ﴿لنرسل علیهم حجارةً من طینٍ﴾ و مانند آن نجات تو هم به این است که ﴿فاسر بأهلک بقطع من الَّیل﴾ پس هم نجات شما تأمین است هم سقوط آنها در نظر گرفته شده هم اصلاً به تو دسترسی ندارند تا بتوانند آسیبی به تو برسانند وقتی گفتند نال منه یعنی بالأخره یا از آبروی او گرفت یا از مال او گرفت یا از بدن او گرفت بالاخره به او آسیب رساند این را می‌گویند نال منه اما وقتی گفتند وصل الیه یعنی به او رسید حالا بعد از اینکه دسترسی پیدا کردند یا با مال او یا با آبروی او یا با جسم او آسیب می‌رسانند فرشتگان فرمودند اینها اصلا به تو دسترسی ندارند نه تنها لم ینالوا ﴿لن یصلوا﴾ یک وقتی سخن از لم ینالوا است یک وقت سخن از ﴿لن یصلوا﴾ است فرمود اینها اصلاً به تو نمی‌رسند کسی که دیگری را تعقیب می‌کند اول باید به او برسد بعد به او آسیب برساند فرشتگان به حضرت لوط(علیهم السلام) فرمودند اینها اصلاً به تو دسترسی پیدا نمی‌کنند خوب
سؤال ...
جواب: نه برای اینکه این که می‌گوید ﴿او أوی الی رکن شدید﴾ یا ﴿لی بکم قوة﴾ آنها در جمع مهمان‌ها یکجا خود را می‌دید ﴿او آوی الی رکن شدید﴾ او آوی بما له من الضیف و مانند آن این مجموعه‌ای که مال من است آن ضمیر مفرد آورد اما بالأخره بچه‌های او دخترهای او باید در معرض خطر نباشند این که می‌گوید من یعنی آنچه که زیر مجموعه من است و من مسئولیت آنها را به عهده دارم اینها در امان باشیم لذا از دخترهای خود فرزندان خود و مانند آن از سایر اعضای خانواده هم جداگانه نام نبرد این که فرمود ﴿او آوی الی رکن شدید﴾ یعنی من و اهل من من و ضیف من آن که حفظش به عهده من است فرشتگان گفتند ما از طرف خدای سبحان مأموریم همین که این جمله را گفتند آن رعب و هراس رخت بربست بعد نسبت به آن دوتا خواسته او هم پاسخ تعیین کننده دادند فرمودند شما گفتید ﴿لو ان لی بکم قوة﴾ بله ما آن قوة الهی را خدا به ما عطا کرده است که برای تعذیب اینها آماده‌ایم گفتی او ﴿آوی الی رکن شدید﴾ بله یک جایی هم برای شما تعیین کردیم که شما محفوظید ﴿فاسر باهلک بقطع من الَّیل﴾ در آیات دیگر هم دارد ﴿وامضوا حیث تؤمرون﴾ بروید آنجایی که مأمورید ما برای شما فراهم کردیم پس هم ﴿رکن شدید﴾ که عنایت الهی است در بالین شما است هم ﴿لو ان لی بکم قوة﴾
سؤال: ...
جواب: درست مفهوم نشد این اشکال
سؤال ...
جواب: اینها افراد عادی هستند که می‌آیند تا ذات اقدس إله معرفی نکند تا خودشان را معرفی نکنند اینها که عالم الغیب و الشهاده بالذات نیستند این را ذات اقدس إله در همین سورهٴ مبارکهٴ هود به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا﴾ فرمود اخبار غیب را خدای سبحان به شما اعلام می‌کند اگر خدا اعلام نکند قبل از اعلام خدا خوب نمی‌دانید فرمود ﴿تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا﴾ هر پیغمبری این‌طور است آنی که ذاتاً عالم الغیب و الشهاده است ذات اقدس إله است انبیا با تعلیم الهی با وحی الهی عالم به غیب می‌شوند اینجا هم وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) با اعلام فرشتگان از خصوصیات آگاه شدند دیگر خوب.
﴿یا لوط انا رسل ربک﴾ این جواب به منزله متن است آنچه که می‌آید به منزله شرح این است و زیر مجموعه این شرح است ﴿لن یصلوا الیک﴾ گفتی ﴿لو ان لی بکم قوة﴾ گفتی ﴿و لا تخزون فی ضیفی﴾ اینها تأمین است نه تنها لن ینال بلکه ﴿لن یصلوا﴾ گفتی ﴿او آوی الی رکن شدید﴾ این هم تأمین است ﴿فاسر بأهلک بقطع من الَّیل﴾ این ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ نظیرش در قصه حضرت موسی(سلام الله علیه) گذشت که وقتی ذات اقدس إله دستور داد به موسی و هارون(علیهم السلام) که شهر را ترک کنید مؤمنان را به همراه‌تان ببرید آن روایتی که آن روز مبسوطاً خوانده شد این بود تا یک کسی رفت پدرش را نصیحت کند یا پدری رفت پسرش را نصیحت کند بالأخره عذاب آمد و همه را از بین برد وقتی عذاب می‌آید کسی نباید خود را در جمع معذّبان حاضر کند اینجا هم فرمود مبادا به عقب برگردی حالا مبادا به خانه‌تان توجه کنید به بازماندگانتان توجه کنید به قبیله توجه بکنید خود همین این نافرمانی خدا محسوب می‌شود توجه به خانه توجه به بازماندگان توجه به ارحام وقتی فرمان الهی آمده است دیگر رابطه قطع است اگر رابطه قطع است شما دیگر برنگردید به اینها توجه داشته باشید لذا فرمود ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ این ﴿الا امْرأتک﴾ همان‌طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید استثنای از اهل است ﴿فاسر بأهلک ... الا أمْرأتک﴾ نه ﴿و لا یلتفت منکم احد الا امرأتک﴾ خوب یعنی همه این اعضای خانواده را که مسلمان شده‌اند مؤمند آنها را به همراه ببر مگر همسرت که در ردیف کفران است و ایمان نیاورده بود ﴿انه مصیبها ما أصابهم﴾ بعد شاید برای اینکه کمی توبه کنند و مانند آن تا صبح فرصت دادند که اینها بلکه برگردند احتمال هست شاید وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) این مهلت را هم زیاد می‌دانست که ای کاش عذاب سریعاً می‌آمد برای اینکه از دست اینها به ستوه آمد حالا آن مهمانها همان آن یک لحظه تحمل کردند که چنین است گناه وقتی در آن حدّی باشد که حد شرعیش اعدام است معلوم می‌شود به اینکه ﴿و تقطعون السبیل﴾ است و کاری بی سابقه هم هست که وجود مبارک لوط فرمود ﴿ما سبقکم بها من أحدٍ من العالمین﴾ و این رسوایی دامنه دار را هم آنها سالیان متمادی مرتکب شده بودند شاید وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) گفته باشد به اینکه خوب یک شبی را هم به آنها مهلت بدهید این طولانی است آنها گفتند ﴿ألیس الصبح بقریبٍ﴾ این‌چنین نیست که خیلی طول بکشد خوب صبح نزدیک است دیگر هم شما می‌توانید خودتان را نجات بدهید کسی شما را نمی‌بیند و هم صبح خیلی طول نمی‌کشد﴿ألیس الصبح بقریب﴾
سؤال ...
جواب: نه آنها چه می‌دانستند خوب بنابراین آن برخی از اهل تفسیر ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ را به معنای رغبت معنا کردند ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ یعنی ما رغبتی نداریم خوب این تفسیر لا علاجی است اما آن تفسیری که قبلاً سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بیان فرمودند بودند یک تفسیر محققانه است یک قومی وقتی آلوده بشود این را قانون می‌دانند نظیر آنچه که در جاهلیت قانون می‌پنداشتند ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ یعنی ما رغبتی به آن نداریم ﴿و إنَّک لتعلم ما نرید﴾
خوب وقتی به این حد رسید ﴿ألیس الصبح بقریبٍ﴾ دیگر اینها حرکت کردند یعنی حضرت لوط با آن اعضای مومن منزلشان حرکت کردند به استثنای همسر و صبح هم فرا رسید ﴿فلما جاء امرنا﴾ این همان امر ﴿کن فیکون﴾ است که ﴿انما أمره اذا أراد شیئا ان یقول له کن فیکون﴾ ﴿جعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیه حجارةً من سجیلٍ منضود ٭ مسوّمة عند ربک﴾ برخی از آثار این عذاب در سورهٴ مبارکهٴ حجر به این صورت آمده است آیهٴ 72 به بعد سورهٴ حجر این است که فرمود ﴿لعمرک إنهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ اینکه فرمود ﴿لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ ذات اقدس إله به عمر و حیات و زندگی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) سوگند یاد می‌کند که اینها مستانه به سر می‌برند در سکرند قبلاً هم این نکته بازگو شد که قسم‌های قرآن در مقابل بینه نیست بلکه به بینه است قسم‌هایی که در محاکم بشری هست در مقابل بینه است یعنی مدّعی بینه اقامه می‌کند و منکر سوگند یاد می‌کند «البینة علی المدّعی و الیمین علی من أنکر» ولی قسم‌های قرآنی به بینه است نه در مقابل بینه مثل اینکه کسی ادعا کند الان روز است و سوگند یاد کند و بگوید قسم به این آفتاب الان روز است این قسم به دلیل است و نه به بیگانه تحلیل قالبی سوگندهای قرآن کریم به همان بینه است خدای سبحان می‌فرماید اینها در سکرتند مستند در حال سکرند دلیلش سوگند یاد کردن به زندگی یک انسان عاقل هشیار بیدار است فرمود قسم به زندگی تو اینها مستانه به سر می‌برند چون زندگی تو که عقل ممثلی معیار است تو که عقل ممثلی اگر زندگی آنها را با این عقل ممثل بسنجیم می‌بینیم مستانه است هیچ با این هماهنگ نیست به جان تو یعنی به عمر تو قسم معمولاً چون قسم زیاد استعمال می‌شود و ذمّه هم سنگین است عُمر را عَمر می‌خوانند لعَمرک یعنی لعُمرک قسم به عمر تو یعنی به زندگی تو این زندگی تو که با عقل همراه است این دلیل است که اینها در حال سکرند ﴿لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ کارهایی را انجام می‌دهند که در حیوانات هم نیست کارهایی را انجام می‌دهند که ﴿و هم یحسبون أنَّهم یحسنون صنعاً﴾ و مانند آن ﴿فاخذتهم الصیحة مشرقین﴾ این صدایی که می‌آید هم امر الهی است هم تشر الهی گاهی می‌فرماید صیحه ما اینها را گرفته است در جریان عذاب قوم ثمود هم رجفه بود هم امر بود هم صاعقه بود هم صیحه بود و مانند آن همه اینها در یک حادثه خارجی منطبق است رجفه داشتن لرزیدن زمین صیحه و آن خروشی که پیدا می‌شود همه اینها از آن عذاب خاص حکایت می‌کند یعنی این رخداد همه آن اوصاف را دارد و در هر آیه به گوشه‌ای از گوشه‌های آن عذاب اشاره می‌شود در اینجا از امر الهی به صیحه یاد کرده است ﴿فأخذتهم الصیحة مشرقین ٭ فجعلنا عالیها سافلها أمطرنا علیهم حجارةً من سجّیل﴾ حالا این نزول سنگ ریزه‌ها از بالا بعد از جریان جعل عالی سافل و جعل سافل عالی است یا همزمان است در اینجا چون با فا عطف نشده با واو عطف شده ممکن است همزمان باشد تقدیم و تاخیر لفظی هم نشانه تقدیم و تاخیر خارجی نیست فرمود ما این کار را کردیم هم ﴿فجعلنا عالیها سافلها﴾ هم ﴿امطرنا علیهم حجارةً من سجیل﴾ فرمود اگر شما آثار باستانی را بشناسید خوب می‌توانید تحقیق کنید آن وقت هم اینها چون در منطقه اردن و نزدیک اردن به سر می‌بردند ﴿ان فی ذلک لآیات للمتوسّمین﴾ آنها که متوسم هستند آثار باستانی را می‌شناسند وسمه شناسند سیما شناسند موسوم شناسند علامت شناسند یعنی آثار باستانی را می‌شناسند خوب می‌توانند تحقیق کنند که اینها چه قومی بودند کارشان چه بود مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کند که در همان جلد اول اصول کافی است که مسئله قیافه شناسی طوری است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دید یکی از شیعیان به عرض آن حضرت رسید که من مورد بی مهری حاکم وقت قرار گرفتم در تحت تعقیب او هستم ممکن است مرا بگیرد و اعدام کند فرمود بیا وقتی که رفت حضور حضرت فرمود برو به مولایت بگو به همین این کسی که زیر نظر او کار می‌کنی بگو که جعفربن محمد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مرا پناه داده است ایشان به حضرت عرض کرد آقا ایشان سنی است شیعه نیست جزء دشمنان شما است و مخالف شما است و شما را به رسمیت نمی‌شناسد آن وقت من بروم آنجا با این پیام مشکل من حل نمی‌شود فرمود نه خیر من این پیام را طوری نگفتم که او بتواند عمل نکند و به تو آسیب برساند خوب این چون شیعه بود به امامت امام زمانش معتقد بود به معجزه او معتقد بود حرکت کرد اینها را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند در همان جلد اول اصول کافی کتاب الحجه این شخص حرکت کرد آن روز مسئله قافه یعنی قیافه شناسی و امثال آنها خیلی رواج داشت در بعضی از افراد کارشناس این رشته بودند وقتی که این را دیدند گفتند کجا می‌روی این چهره چهره‌ای است که به طرف مرگ می‌رود «انی اری وجه مقتولٍ» آن شخصی که قایف بود قیافه شناس بود گفت این چهره و این قیافه به طرف اعدام می‌رود «أخرج یدک» دستت را نشان بده دست را نشان داد گفت «ید مقتولٍ» این دست کسی است که به طرف اعدام می‌رود «أبرز رجلک» پاهایت را به من نشان بده پا را نشان داد گفت «رِجْلُ مقتولٍ» من پای کسی را می‌بینیم که به طرف اعدام می‌رود «ابرز جسدک» لباس را کنار بزن من بدنت را ببنیم بردنش را هم دید گفت «جسدُ مقتولٍ» خوب این بدن هم به طرف اعدام می‌رود بعد گفت «أخرج لسانک» این دهن را باز کرد زبان را نشان داد گفت برو هر جا می‌خواهی بروی برو گفت چه طور گفت یک اثری من در زبان شما می‌بینم اگر به کوه بگوید متلاشی می‌شود این چیست این چه علمی است؟ گفت اثری در زبان تو می‌بینم که حافظ تو است برو مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) این روایت را حتماً مراجعه کنید در شرح حال امام صادق(سلام الله علیه) هست در کتاب الحجه مرحوم آقای کافی جلد اول اصول کافی هم هست این شخص آمده و پیش مولایش و بعد او هم دید که این خدمتگزار گریزپایی برگشت گفت با پای خودت به چوبه اعدام آمدی دستور داد او را گرفتند و بستند این به مولایش گفت شما که مرا نگرفتید من خودم آمدم ولی یک پیامی دارم و آن پیام را من باید به شما ابلاغ کنم و آن پیام این است که مولای من وجود مبارک جعفربن محمد الصادق(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گفت من تو را پناه دادم چنین تعبیری یا سلام مرا به فلان کس برسان بگو من پناه دادم دفعتاً وضع آن والی عوض شد آن‌چنان عوض شد که همه این کارهایی که من درباره تو کردم بستم تو هم باید مرا ببندی حالا گفت شاید آن مراحل لازم نباشد بالأخره کار به اینجا رسید گفت «فناولنی خاتمه» این مهر مرا بگیر در این قلمرو حکومت من امضای تو مثل امضای من خریدار دارد او را به اینجا رساند اینها کسانی هستند که چه درباره دوست چه درباره دشمن گاهی قدرتها را نشان می‌دهند که اگر خدای سبحان بخواهد یک چنین کاری را انجام بدهد با ﴿کن فیکون﴾ یا با صیحه یا با رجفه انجام می‌دهد چه درباره دوست‌ها چه درباره دشمن‌ها شما این را وقتی به اصول کافی و شروح اصول کافی مراجعه کنید معلوم می‌شود این است.
در این کتاب جرجی زیدان در مسئله قافه ایشان دارد که عرب این طور بود گرچه فرهنگ آموزش و پرورش و به این صورت کتابی و تدوینی و اینها نداشت لکن در مسئله قافه و قیافه شناسی و کهانت و اینها خیلی کارشناس بود گفت اینها در اثر آن اثر پا از اثر پای این عابر می‌فهمیدند که این پای مرد است اینجا عابر زن بود یا مرد بود اگر زن بود شوهر کرده است یا نه اگر شوهر کرده است شوهرش مرده است یا زنده است ایشان نقل می‌کند که عرب به اینجا‌ها رسیده بود اینها هم علم است و قابل شناخت است و آثاری دارد و اینها در این بخش فرمود اگر شما متوسم باشید یعنی آثار باستانی بشناسید می‌بینید کاملاً این سنگهایی که آمده سنگهای زمینی نیست و چگونه یک منطقه وسیعی بالأخره زیر و رو شده یک وقتی شما در حفاری‌ها چهارتا آجر پیدا می‌کنید یا چهار تا ظرف پیدا می‌کنید خوب این معلوم می‌شود بالأخره در طی سالها چون آنجا ویران شده کم کم زیر زمین رفته یک وقتی شما در حفاری یک شهری را پیدا می‌کنید این پیداست که شهر فرو رفته دیگر اگر چهارتا آجر یا چهارتا عتیقه انسان زیر زمین پیدا کرد این یک حساب است یک وقتی اتاق پیدا می‌شود دیوارها پیدا می‌شود سالن خاص و عام پیدا می‌شود الان در این حفاری‌ها این‌چنین است فرمود شما اگر متوسم باشید آثار باستانی شناس باشید این علامت را کاملاً می‌توانید کشف بکنید این بخشی که در سورهٴ مبارکهٴ حجر است ﴿ان فی ذلک لآیاتٍ للمتوسّمین ٭ و إنّها لبسبیل مقیم ٭ ان فی ذلک لآیةً للمؤمنین﴾ از نظر آیت توحیدی بحث کلامی ضمیر را مفرد آورد فرمود ﴿لآیة﴾ بالأخره معجزه است دیگر برای کسی که بحث کلامی دارد آیه است اما برای کسی که آثار فرهنگی دارد و آثار باستانی دارد آیات است یعنی علائم است نه آیة الله است این دومی آیة الله است ﴿ان فی ذلک لآیةً للمومنین﴾ اما ﴿ان فی ذلک لآیاتٍ للمتوسمین﴾ یعنی آیات نشانه‌ها و آثار باستانی یک قومی است این کاری به آیات الهی ندارد آن آیه غیر از این آیه است زیرا آنها متوسمند اینها مومند مؤمن از این حادثه به قدرت غیبی خدا پی می‌برد می‌شود آیه الهی اما آنهایی که دنبال آثار باستانی‌اند آنها آیات علائم نشانه‌های قومیت و امثال ذلک تمدن گذشته را کشف می‌کنند کاری به مسئله کلامی ندارند کاری به مسئله هنری دارند کار قومی دارند لذا در آنجا جمع آورد فرمود ﴿ان فی ذلک لآیات للمتوسمین﴾ اینجا مفرد آورد فرمود ﴿ان فی ذلک لآیةً للمؤمنین﴾ در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت مطلب جدیدی که در این زمینه باشد نیست مگر اینکه فرمود آیه 33 ﴿لا تخف و لا تحزن انا منجوک و أهلک إلاّ امرأتک کانت من الغابرین ٭ انا منزلون علی اهل هذه القریة رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون﴾ اینجا رجز تعبیر شده چه آن رجز چه بود همان آن حجارة مسومه بود که علامت دار بود و منضود هم بود مرکب بود پشت‌سر هم منضود یعنی منظوم نضد همان نظم است منتها نظم بی فاصله نه نظم با فاصله ﴿و لقد ترکنا منها آیة بینة لقوم یعقلون﴾ که این می‌شود آیه الهی نه آن آیه متوسم در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات آیهٴ 31 به بعد این است که ﴿انا أرسلنا الی قوم مجرمین ٭ لنرسل علیهم حجارةً من طین ٭ مسوّمة عند ربک﴾ که این علامت دار است از طرف پروردگار فرشتگان می‌دانند که کدام یک از اینها مال چه شخص است و این کار اسراف است یعنی تجاوز از حد اسراف است ﴿فاخرجنا من کان فیها من المومنین ٭ فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین ٭ و ترکنا فیها آیةً للذین یخافون العذاب الالیم﴾ که اینجا باز آیه مفرد است یعنی آیه الهی خوب از این مجموعه آنچه را که بدست می‌آید این است که وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) هم ﴿لو انی لی بکم قوة﴾اش تأمین شده است هم ﴿آوی الی رکن شدید﴾ تأمین شده است و هم آن گروه منقرض شده‌اند حالا اگر فروعات جزئی هم مانده باشد در بحث نهایی فردا عرض می‌کنیم
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی