display result search
منو
تفسیر آیه 77 تا 83 سوره هود

تفسیر آیه 77 تا 83 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 118 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 77 تا 83 سوره هود
- تمثل فرشتگان عذاب برای افراد تبهکار ممکن است
- استغاثه حضرت لوط (ع) به خدا در برابر اندیشه پلید قوم
- چگونگی نجات حضرت لوط (ع) از عذاب قومش

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ٭ وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قَالَ یَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ٭ قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ ٭ قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلیٰ رُکْنٍ شَدِیدٍ ٭ قَالُوا یَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ الّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إلاّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ٭ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ﴾

در جریان قوم لوط و آمدن فرشتگان(علیهم السلام) چند نکته مطرح است یکی اینکه افراد کافر و تبه‌کار فرشتگان رحمت را آنهایی که برای تعلیم کتاب و حکمت می‌آیند و مانند آن نمی‌بینند اما فرشتگان عذاب را می‌بینند تمثل فرشتگان عذاب برای تبه‌کار ممکن است مطلب دوم آن است که قوم لوط بخشی مهمی از آنها به همین این خلاف بَیّن آلوده بودند و گروهی که انجمن خاص داشتند و اعضای آن انجمن بودند و به این کار افتخار می‌کردند و این کار را رسماً و علناً در آن انجمن‌شان انجام می‌دادند اینها فقط با جنس موافق زندگی می‌کردند لذا جمع بین دو امر ممکن است یکی حفظ نسل و کثرت میلاد و تولید که نسل‌شان منقرض نشد برای اینکه همسر داشتند و دیگر اینکه آنهایی که اعضای این انجمن بودند با همین هم جنس زندگی می‌کردند در قرآن کریم فرمود ﴿و تأتون فی نادیکم المنکر﴾ نادی یعنی انجمن فرمود شما در نادیتان در آن محفل رسمیتان علناً دست به این کار می‌زنید معلوم می‌شود این مال گروه مخصوصی بود که اینها فقط با جنس مؤافق زندگی می‌کردند این دو مطلب لذا هم نسل منقرض نشد و هم اینها آلوده بودند و هم گروه خاصی که گفتند ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ و مانند آن حرفهایشان مشخص شد این سه مطلب است یعنی سه مطلب جدای از هم بخش دیگر این است که اینها که آمدند به وجود مبارک لوط این پیشنهاد را دادند و وجود مبارک لوط آن حرف را زد در این حال وجود مبارک لوط یک استغاثه‌ای کرده گرچه در تمام حالات اینها به خدای سبحان متّکی‌اند امّا در حین خطر بالأخره به خدا عرض می‌کنند ای کاش یک راه نجاتی برای ما بود این که وجود مبارک لوط فرمود ﴿او آوی الی رکنٍ شدید﴾ این در حقیقت یک زمزمه و استغاثه‌ای است با خدای سبحان جواب را هم فوراً شنیده آن جوابی که فوراً شنیده به پنج مطلب خلاصه می‌شود که آن مطالب پنجگانه را باید جداگانه درک کنیم خوب پس بخشی از این سؤالات با اینها حل می‌شود وجود مبارک لوط وقتی دید اینها شتابان آمدند فرمود ﴿فاتقوا الله﴾ این کار خلاف است گذشته از اینکه معصیت است حیثیت مرا هم باید رعایت کنی ﴿و لا تحزون فی ضیفی ألیس منکم رجل رشید﴾ این گروه نه همه مردم آن منطقه این گروه گفتند تو می‌دانی که ما حقی نسبت به دختران تو نداریم و تو می‌دانی ما چه می‌طلبیم این چه می‌طلبیم کسانی که مبتلا به این هم‌جنس بازی هستند هرگز با جنس مخالف راضی نخواهند شد بنابراین به وجود مبارک لوط گفتند که تو می‌دانی ما فقط با جنس مؤافق زندگی می‌کنیم ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ و اینها هم خودشان را متمدن می‌پنداشتند برای اینکه به انبیای الهی نظیر آنچه را که وجود مبارک نوح از مردم شنید یا انبیای دیگر شنیدند اینها هم همان حرفها را به پیامبرانشان می‌گفتند ﴿إنّا لنراک فی سفاهه﴾ ﴿انّا لنراک فی ضلالٍ مبین﴾ خوب کسی که پیغمبر زمانش را می‌گوید «معاذ الله» تو سفیهی پس خود را متمدّن می‌پندارد کسی که پیغمبر زمانش را می‌گوید تو در ضلالتی پس خودش را مهتدی تلقی می‌کند و چون خود را متمدن و مهتدی و در راه می‌بیند و عاقل می‌پندارد لذا هرگز نیست دست از این تمدن دروغینش بردارد شما در جریان عراق هم می‌بینید که غالب سیاستمداران دنیا به این بوش پلید گفتند حمله به عراق صحیح نیست به استثنای دوسه تا کشور استعماری همه گفتند این کار بد است و این می‌گفت این دموکراسی است و برای آزاد سازی است و کار خوبی است و ما باید انجام بدهیم و آن مسئول امور جنگی‌شان هم گفته بود ما هم‌زمان اگر بخواهیم هم به عراق حمله کنیم هم به کره شمالی می‌توانیم و این را هم تمدن می‌پنداشتند کسی که منطقش این است ﴿و قد أفلح الیوم من استعلی﴾ و به پیغمبر زمانش می‌گوید ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ ﴿انا لنراک فی ضلالٍ مبین﴾ او همین دست بردار نیست لذا متمدّن پنداشتن منافات ندارد به اینکه حرف وجود مبارک لوط را گوش ندهند و اصرار کنند و بخواهند با مهمانها درگیر بشوند یا با لوط درگیر بشوند در چنین فضایی وجود مبارک لوط استغاثه کرد که ای کاش من به یک تکیه گاه قوییی پناهنده می‌شدم یعنی ای کاش خدای سبحان مرا به یک تکیه گاه قوی می‌سپرد یا او را برای من نازل می‌کرد که من این مشکل را در روز عسیر حل کنم این جمله گرچه به حسب ظاهر جمله خبریه است اما چون مصدر به لیس و امثال ذلک است در جمله انشائیه است یک و دعا است دو و از خدا درخواست کردن است سه آنگاه پاسخ پنجگانه را فرشتگان به حضرت لوط دادند تا وجود مبارک لوط عرض کرد یعنی در حقیقت با خدای سبحان در میان گذاشت ﴿او آوی الی رکن شدید﴾ اینها گفتند بله خدا برای شما ﴿رکن شدید﴾ فرستاد ما همان ﴿رکن شدید﴾یم این جوابهای پنج گانه از اینجا شروع می‌شود ﴿قالوا یا لوط انا رسل ربک﴾ یعنی هواستان جمع باشد ما ملائکه هستیم فرستاده‌های خداییم گرچه به این صورت زیبا در آمدیم ولی فرستاده خداییم مهمان عادی نیستیم که آنها دسترسی به ما پیدا کنند این یک پس از نظر ما خاطر جمع باشد چون ﴿انا رسل ربک لن یصلوا الیک﴾ این مطلب اول
سؤال ...
جواب: همیشه دارد اما چه زمانی خدای سبحان کمک می‌فرستد گاهی ﴿و زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصر الله﴾ گاهی آزمون الهی به قدریست که خیلی‌ها مضطرند متزلزلند تا پیامبر و همراهان او می‌گویند ﴿متی نصر الله﴾ منتها نسبت به پیامبر استدعاست یعنی درخواست است نسبت به بعضی از مؤمنین ممکن است استبطاء باشد یعنی بطیء شده کند شده دیر شده چرا تا حال نیامده ولی ﴿زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصر الله﴾ خوب پس اولین بشارتی که فرشتگان به حضرت لوط دادند این است که ﴿انا رسل ربک﴾ چون ما فرستاده‌های خداییم پس به ما دسترسی ندارند آن وقت مشکل شما درباره مهمانها ﴿و لا تخزون فی ضیفی﴾ و امثال ذلک حل شده است دو آنها بخواهند با تو درگیر بشوند که چرا راه ندادی اینها هم ﴿لن یصلوا الیک﴾ به تو دسترسی پیدا نمی‌کنند ما کاریم می‌کنیم که اینها به تو دسترسی نمی‌دهند سه برای اینکه مقدمات نجات شما و عذاب آنها شروع بشود ﴿فاسر باهلک بقطع من الّیل﴾ سری همان سیر در شب است بر خلاف سیر که در روز است لکن برای اینکه معلوم بشود بخش پایانی شب است نه اول شب و گوشه‌ای از شب باید باشد لذا فرمود ﴿فاسر باهلک بقطع من الَّیل﴾ این سه این ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ ظاهرا گفتند جمله معترضه است یعنی هیچ کدام به عقب برنگردید برای اینکه یک کسی که در حال آزمون الهی است باید کلاً راضی باشد الان ما به شما دستور دادیم دست زن و بچه‌هایتان را بگیرید و بیرون بروید اگر به عقب برگردید نگاه کنید که چگونه خانه‌هایتان دارد ویران می‌شود شاید یک مقداری متأثّر بشوید غمگین بشوید و قلبتان رقیق بشود یا دلتان پیش آن اموالتان و اینها باشد این با آزمون الهی سازگار نیست هیچ کدامتان بر نگردند و پشت سرشان را نگاه بکنند برای اینکه طولی نمی‌کشد که اوضاع را دگر گون می‌کنیم این امر کن فیکون خدا دارد شروع می‌شود هیچ کدام پشت سرتان را نگاه نکنید گفتند این ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ این جمله معترضه است قهراً ﴿الا امراتک﴾ که مستثنی است و منصوب است استثنای از آن اهل است ﴿فاسر باهلک ... الا امرأتک﴾ نه استثنای از ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ باشد تا ﴿الا امرأتک﴾ به رفع قرائت بشود گرچه بعضی به رفع هم قرائت کردند پس جمله ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ معترضه است در وسط قرار گرفت این ﴿الا امرأتک﴾ استثنای از آن اهل است نه استثنای از احد نه ﴿ولا یلتفت منکم احد الا امرأتک﴾ بلکه ﴿فاسر باهلک ... الا امرأتک﴾ آن وقت حالا همین اهل‌تان که دارید در پایان شب در موقع سحر از شهر بیرون می‌روید هیچ کدامتان برنگردید و شهر را نگاه نکنید خوب
سؤال ...
جواب: ظهور می‌کند از نظر ارتباط به فاعل تدریجی نیست از ارتباط با قابل تدریجی است خوب ﴿فاسر باهلک بقطع من الّیل و لا یلتفت منکم احد﴾ این در پرانتز پس ﴿فاسر باهلک ... الا امرأتک﴾ انه شأن این است که مصیبُها می‌رسد به این امرئه ﴿ما اصابهم﴾ پس هر چه که به این قوم می‌رسد به این همسر شما هم می‌رسد برای اینکه اینها هم کیش آنها بودند بعد چه زمانی حالا شروع می‌شود ﴿ان موعدهم الصبح﴾ ما همان بین طلوعین هنوز اینها کاملاً از خواب برنخواسته‌اند شروع می‌کنیم و هنوز آفتاب طلوع نکرده کار تمام است همین ﴿ان موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب﴾ صبح هم که نزدیک است تمام آن تلخی‌هایی را که کفار در پیشنهادهایشان داشتند این فرشتگان پاسخ دادند آنها پس نجات تو در کار هست عذاب آنها در کار هست و این هم یک اصل کلی است که دامن‌گیر خیلی‌ها خواهد شد کفار می‌گفتند تو که مدّعی نبوتی و داعیه‌داری با خدای سبحان رابطه داشته باشی عذاب الهی را بیاور وجود مبارک لوط هم می‌فرمود این به امر الهی وابسته است در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیهٴ 28 به بعد این است ﴿و لوطا اذ قال لقومه انکم لتأتون الفاحشة﴾ یعنی کار خیلی زشت را می‌گویند فاحشه حالا یا تای مبالغه است یا نظیر عافیه و امثال ذلک مصدر است ﴿ما سبقکم بها من أحدٍ من العالمین﴾ تاکنون این گناه سابقه نداشت ﴿أئنَّکم لتأتون الرجال و تقطعون السبیل﴾ اگر شما این را ادامه بدهید نسل قطع می‌شود آن راه را می‌بندید راه میلاد داشتن نکاح صحیح است ﴿و تأتون فی نادیکم المنکر﴾ نادی یعنی انجمن در محفل‌تان علناً این کار خلاف را می‌کنید یعنی این را شما به عنوان یک فضیلت و به عنوان یک تمدّن تلقی کردید آنهایی که اعضای این گروه بودند این چنین‌اند ﴿فما کان جواب قومه الا أنْ قالوا ائتنا بعذاب ان کنت من الصادقین﴾ جدال کردند گفتند اگر تو پیامبری خوب از طرف خدا آمدی عذاب خدا را بیاور این درخواست آن عذاب است این درخواستی را که آنها داشتند فرشتگان می‌گویند که ﴿ألیس الصبح بقریب﴾ زود هم دارد می آید در چنین فضایی وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) به خدای سبحان عرض کرد ﴿رب انصرنی علی القوم المفسدین﴾ آنگاه ﴿و لما جائت رسلنا ابراهیم بالبشری﴾ آنها گفتند ما آماده‌ایم برویم قریه لوط را ویران کنیم ﴿و لما ان جائت رسلنا لوطا سیء بهم وضاق بهم ذرعا﴾ که آیهٴ 33 به بعد سورهٴ عنکبوت این است ﴿و قالوا لا تخف و لا تحزن إنا منجوک و أهلک إلاّ امرأتک کانت من الغابرین ٭ انا منزلون علی اهل هذه القریة رجزا من السماء بما کانوا فیه یفسقون﴾ ما دو گونه اینها را عذاب بکنیم که کسی سالم نماند هم از بالا هم از پایین از بالا آن ﴿حجارةً ...٭ مسومةً﴾ را بر اینها می‌بارانیم از پایین زلزله و خسف و رانش زمین و اینها را دامن‌گیرشان می‌کنیم که کسی سالم نماند ﴿رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون﴾ بعد فرمود ﴿و لقد ترکنا منها آیة بینة لقوم یعقلون﴾ که بحث جداست در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات این جریان عذاب فوق به این صورت ترسیم شده است آیهٴ 31 به بعد سورهٴ ذاریات این است وقتی اینها آمدند ﴿قالوا إنّا ارسلنا الی قوم مجرمین ٭ لنرسل علیهم حجارةً من طین﴾ اینها مأموریت‌شان فرق می‌کرد یا هر دو مأموریت را اینها داشتند بعضی‌ها مأمور تعذیب از بالا بودند که آن حجاره‌های الهی را که علامت دار بود به صورت انطار بر اینها ببارند بعضی‌ها مأمور رانش زمین و زلزله و خسف و امثال ذلک بودند ﴿مسومة عند ربک للمسرفین ٭ فاخرجنا من کان فیها من المؤمنین﴾ ما اینها را بیرون کردیم یعنی ما به لوط گفتیم شما با بچه‌هایتان بروید بیرون زنتان بماند یعنی در حقیقت ما اینها را نجات دادیم برای اینکه ما هدایت کردیم ما گفتیم بروید عذاب دارد می‌آید
سؤال ...
جواب: آنها جزء اسرائیلیّات است دیگر یعنی از کتابهای تورات تحریف شده آمده نه روایات معتبری در دسترس هست نه در آیات قرآنی چنین خبری داده شده است خوب.
سؤال ...
جواب: حالا ممکن است آن زمینه هم اشاره بشود.
فرمود ﴿فأخرجنا من کان فیها من المؤمنین ٭ فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین ٭ و ترکنا فیها آیةً للذین یخافون العذاب الألیم﴾ این آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات آمده است در سورهٴ مبارکهٴ حجر به این صورت است آنجایی که می‌فرماید عذاب مشرفین آمده آیهٴ 65 به بعد سورهٴ مبارکهٴ حجر این است ﴿فأسر بأهلک بقطعٍ من اللَّیل و اتَّبع ادبارهم و لا یلتفت منکم أحدٌ وامْضوا حیث تؤمرون﴾ در آیات سورهٴ مبارکهٴ هود و بخشهای دیگر فرمود شما دست زن و بچه هایتان را بگیرید به حضرت لوط فرمودند سحر که شد بیرون بروید کجا بروید کدام طرف بروید آن راهی که ما به شما می‌گوییم ﴿وامضوا حیثُ تؤمرون﴾ آن مکانی که ما به شما می‌گوییم بروید آنجایی که ما أمر می‌کنیم دستور می‌دهیم راهنمایی می‌کنیم به آن سمت بروید پس هم خروجش مشخص است هم مسیر و ورودش منتها خروج در آیهٴ سورهٴ هود و مانند آن مسیر و مقصد و مقصود در سورهٴ مبارکهٴ حجر مشخص شد فرمود ﴿وامضوا حیث تؤمرون ٭ وَ قضینا الیه ذلک الامر أن دابر هولاء مقطوعٌ﴾ ما به وجود مبارک لوط گفتیم اصل اینها قطع می‌شود نسل اینها هم قطع می‌شود ﴿دابر﴾ یعنی اصل، ریشه فرمود: ﴿فقطع دابُر القوم الذین ظلموا والحمد لله رب العالمین﴾ که مجموعاً این یک آیه است یعنی اصل ظالمین قطع شد خدا را شکر اینجا هم فرمود ﴿دابر هولاء مقطوع﴾ خوب چه زمانی مصبحین اینها وقتی که صبح می‌کنند می‌بینند که فرو رفتند ﴿و جاء اهل المدینة یستبشرون ٭ قال ان هٰؤلاء ضیفی فلا تفضحون ٭ و اتّقوا الله و لا تخزون ٭ قالوا اولم ننهک عن العالمین﴾ ما گفتیم دیگر مهمان نیاورد ما گفتیم بیگانه راه نده وگرنه ما می‌آییم این اصلاً پیام رسمی آنها بود ما به تو گفتیم کسی نیاید اینجا وجود مبارک لوط فرمود ﴿هولاء بناتی ان کنتم فاعلین ٭ لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون ٭ فأخذتهم الصَّیحة مشرقین﴾ ما یک تشر زدیم این مرگ شروع شد وقتی آفتاب طلوع کرد همه خاموش شدند در بامداد این خطر شروع شد عند اشراق الشمس تمام شد ﴿فأخذتهم الصَّیحة مشرقین﴾ چرا حالا برای اینکه همه آنها در خانه‌ها باشند حالا یا رانش زمین بود یا زلزله بود یا جا به جایی بود در این بحثهای تفسیری فرمودند آیا گسل است یا هرچه هست فرمود اول ذات اقدس إله جاسازی کرده آن زیرش را خالی کرده وقتی زیرش را خالی کرده خوب این خانه‌ها فرو می‌ریزد دیگر این دو گونه یکی اینکه زیرش را خالی می‌کند اینها فرو می‌ریزد یکی این که یک طرفش را خالی می‌کند اینها یک طرف می‌ریزند وقتی یک طرف ریختند می‌شود ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ شما دیدید اگر اتومبیل را بخواهند چپ بکنند بالأخره آن چرخهایش که پایین است می‌آید بالا فرمود ما یا ﴿فأتی الله بنیانهم من القواعد﴾ اینها همین‌طور صاف نشستند دیگر نمی‌دانند زیر زمین چه کسی دارد پایه‌ها را خراب می‌کند که اینها در خانه نشستند سقف سالم دیوار‌ها سالم درها سالم پنجره‌ها سالم ولی مأموران ما از زیر دارند پایه را ویران می‌کنند ﴿فأتی الله﴾ یعنی امر الله و حکم الله ﴿فأتی الله بنیانهم من القواعد﴾ یعنی قاعده‌ها این درباره قوم لوط نیست درباره نحوه تعذیب خداست که خدای سبحان وقتی بخواهد گروهی را بگیرد بعد از اینکه اتمام حجت کرده است از راه عقل و نقل و فطرت همه حجج را بر اینها روشن کرده است آنها عالماً عامداً بیراهه رفته‌اند دیگر حالا ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ و یحیی من حیَّ عن بینة﴾ فرمود ما حالا که می‌خواهیم اینها را بگیریم فرصت فرار را به اینها نمی‌دهیم ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد﴾ آنگاه ﴿فخرَّ علیهم السقف ... لا یشعرون﴾ کذا و کذا این برای توده مردم آن منطقه حالا احیاناً ممکن است که کسی کار شبانه می‌کرده یا مأموریت داشته یا سحرخیز بوده برای کارهای مادی خودش زود رفته و بیرون بوده در منزل نبود این آن رانش زمین و زلزله و خسف و امثال ذلک به حیات او خاتمه نمی‌دهد اما ﴿لنرسل علیهم حجاره من طینٍ﴾ از آن سنگهای آسمان کیمیا حالا یا شهاب سنگ است یا ریزه‌های دیگر است فرمود ما اینها را در کوچه پس کوچه اگر یکی دوتایشان را پیدا شده به حیاتشان خاتمه ‌دادیم گرچه ممکن است جمع بین عذابین شده باشد هم از بالا سنگ باران شده باشد هم از پایین زلزله و رانش زمین و خسف ولی آن راه هم هست آن احتمال هم هست یک کسی از اینها سالم نمانده باشد بالأخره در یک شهری یک چند نفری بیرون هستند حالا یا از سفر برمی‌گردد یا قصد سفر دارند زودتر از منزل بیرون می‌روند فرمود اگر کسی در مسافرت بود و برگشت و آمد یا قصد سفر داشت یا کار دیگر داشت زود از منزل رفت بیرون ما در کوی و برزن هم اگر این را می‌دیدیم این کار را می‌کردیم لذا هم ﴿و امطرنا علیها حجارةً من سجّیل﴾ شد هم خسف شد ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ شد.
اما در جریان زلزله و اینها گاهی تعذیب است گاهی بلا است ولی این مقدار مسلّم است که هیچ چیزی نیست مگر اینکه بر اساس تصمیم و اراده الهی است نظم علّی و علت و معلول علمی سر جایش محفوظ است اما گاهی انسان وقتی مورد خشم خدا شد باید یک غذایی را می‌خورد یک جایی را می‌رود یا حالا تصادف می‌کند یا بیمار می‌شود یا درگیر می‌شود این طور نیست که اگر کسی نظم علی و معلولی و قضا و قدر و تدبیر الهی را «معاذ الله» نپذیرفت یک راه حلی داشته باشد قهراً به دام شانس می‌افتد به دام بخت می‌افتد که هم بخت جزء خرافات است و هم شانس جزء خرافات است یا به سبر و جفر تکیه می‌کند که جزء خرافات است نه ریشه عقلی دارد نه ریشه نقلی دارد آنکه ریشه عقلی و نقلی دارد راه علی و معلولی است و قضا و قدر است و تقدیر الهی است آنکه نه ریشه علمی دارد نه ریشه نقلی دارد می‌شود خرافات و شانس و وقت و سبر و جفر و امثال ذلک خوب.
سؤال ...
جواب: بله اینها که ﴿عالیها سافلها﴾ شد راجع به ابنیه اینها بود ا گر چنانچه از یک طرف گسلی ایجاد بشود و این خانه‌ها بخواهد برگردد آن عالی سافل می‌شود مثل اتومبیلی که چپ می‌شود در دره این چرخهایش می‌آید بالا دیگر این می‌شود عالی سافل سافل عالی یک وقتی همین طوری که هست ﴿فخسفنا به و بداره الارض﴾ است این در جریان قارون شد یک وقت است نه این گسل از زیر با دهن باز نمی‌کند که این نشست بکند خانه‌ها نشست بکند بلکه از پهلو دهن باز می‌کند وقتی از پهلو دهن باز می‌کند اینها وقتی آوار ریزی می‌شود به خوب خیلی‌ها به این صورت درمی‌آید دیگر ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ وقتی می‌خواهد بریزد الان یک کوت آجر می‌خواهد بریزد خوب آن بالایی پایین می‌آید دیگر پایینی می‌رود بالا وقتی پهلو خالی می‌شود این می‌خواهد بیفتد این به این صورت است این اتومبیلی که هست گاهی زیرش گسل باز می‌کند دهن باز می‌کند این همین طوری نشست می‌کند نظیر این مترو که همین طوری فرو رفته یک وقت است که نه یک پهلویش فاصله می‌گیرد خوب این دمر می‌شود این چرخش می‌آید بالا این می‌شود ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ همه اینها را راهنمایی کرد خوب
اما ساختن زمینها و امثال ذلک اینها مبدأ قابلی است آنکه خانه مسکونی درست نساخت با زلزله سنج نساخت مطابق دستور خدا عمل نکرد این مثل اینکه به آیه عمل نکرد یک وقتی است انسان نمازش را نمی‌خواهد این یک طور خلاف شرع است یک وقتی است به دستور خدای سبحان در خانه سازی عمل نمی‌کند این یک طور دیگر خلاف شرع است معصیت معصیت است منتها بعضی امور تعبّدی‌اند بعضی امور توسلی حالا اگر کسی دستش را نشست و غذا خورد معصیت کرد یا نکرد اگر دست کثیف بود و آلوده اگر کسی دستش نشست و بقیه دست را شست و وضو گرفت آنجا هم معصیت کرد اگر کسی دستش را نشست و با همان دست آلوده غذا خورد دست آلوده میکروبی اینجا هم معصیت کرد این‌چنین نیست که حالا این آقا بگوید من حق دارم می‌خواهم به خودم آسیب برسانم این‌طور نیست که انسان مطلق باشد مالک خودش باشد بگوید من حق دارم درباره خودم هر چه تصمیم بگیرم این‌طور که نیست ما امانت خدا هستیم این طور نیست که خود کشی جایز باشد یا وقت کشی جایز باشد همان‌طوری که اسراف در وقت جایز نیست اسراف در مال جایز نیست اسراف در عمر جایز نیست این سرش آن است که انسان مالک خودش نیست یک مقدار آزادی به ما دادند بقیه ما را امین کردند که در امانت الهی این امانت را به جا صرف بکنیم این‌طور نیست که عمر را به ما دادند گفته بودند ملک طلق شما هر کاری بخواهی بکنی بکن که وگرنه چرا گذراندن وقت وقت تلف کردن و بیکار بودن حرام است حالا اگر یک طلبه‌ای درس‌خوان نبود یا دانشجویی درس‌خوان نبود یا کاسبی اهل کسب نبود عمر را تلف کرد این هم که شرعاً مجاز بود که عمر را تلف بکند یا معصیت کرده؟ معصیت که تنها در دروغ و غیبت و امثال ذلک نیست اینها معاصی شرعی است دیگر پس اگر کسی دست آلوده داشت با آن دست آلوده وضو گرفت معصیت کرده دست آلوده داشت با آن دست آلوده غذا خورد معصیت کرده در هر دو خلاصه جهنم دارد عذاب دارد منتها یکی تعبّدی است و دیگری توسلی حالا اگر کسی آمده خانه ساخته مخصوصاً اگر مسئولین دولت باشند و از بیت المال بخواهند مسکن بسازند روی اصول فنی نساختند خوب این حرف خدا را عمل نکرده دیگر این دوتا قصه که زبان‌زد همه ماست هم درباره یکی از صحابه نقل شده هم در باره پسر پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) نقل شده که وجود مبارک حضرت یعنی حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) هم در مراسم تدفین پسر خودشان حضور داشتند این قصه نقل شد هم در مراسم تدفین یکی از اصحاب حضرت وقتی وارد گورستان شدند دستور دادند آن گورکن این مقدار گور بکند این مقدار لحد درست بکند این مقدار لحد بچیند خیلی هم سفارش می‌کرد شاید بعضی می‌گفتند خوب بالأخره مرده است دیگر فرار نمی‌کند ما این را چال کردیم و خاک هم ریختیم رویش دیگر فرمود نه «ان الله یحب عبداً اذا عمل عملا أحکمهُ» دستور ما این است ما خانه‌ای که برای مرده‌ها درست می‌کنیم باید محکم باشد این کار خدا است وظیفه خدا است وظیفه الهی است این را تنها درباره پسرش که نفرمود درباره آن صحابه هم فرمود حالا این طور نیست که اگر کسی همچنین خانه ساخته معصیت نکرده باشد جلوی ضرر را گرفتن جلوی خطر را گرفتند جزء واجبات شرعی است منتها واجب دو قسم است بعضی تعبّدی است بعضی توسّلی اگر یک کاری را واجب تعبّدی بود انسان باید قربةً الی الله انجام بدهد مثل نماز و روزه اگر واجب توسلی بود باید خوب همان را انجام بدهد دیگر یعنی دست آلوده آیا شستنش واجب است یا نه؟ قاشق آلوده شستنش واجب است یا نه؟ خوب بله واجب است دیگر اگر آلوده است به میکروب دست آلوده است به میکروب بر آدم واجب است دست بشوید غذا بخورد یا نه؟ منتها واجب توسلی است یا کسی مجاز است بگوید نه من می‌خواهم به بدن خودم آسیب برسانم این که نیست ما هرگز حق نداریم به بدنمان به مالمان به حیثیتمان آسیب برسانیم خوب بنابراین اگر کسی خانه‌ها را مقاوم نساخت بر خلاف دستور اسلام عمل کرد این مال این.
اما کل اینها راجع به مبادی قابلی و علل قابلی است اینها در عین حال که لازم است کافی نیست در همین جریان زلزله شمال دیدید خیلی افراد بودند به اینکه عابر سبیل بودند رهگذر بودند شاید خانه‌های مقاوم هم داشتند در شهرهای خودشان اما به عنوان رهگذر در یک مسیری گذشتند که از بالا سنگ آمده کوه ریزش کرده این معلوم نیست که کار به دست افراد عادی باشد بنابراین دائماً انسان باید خود را به یک کسی بسپرد که به ﴿بیده الملک﴾ اگر چنانچه مصلحت او در این شد که انسان با این عذاب رحلت بکند دیگر بلاء مبین است و او جزء صابران عذاب نیست برای او کارها را ذات اقدس إله به دست گرفته فرمود چه زمین باشد چه آسمان باشد همه اینها تحت تدبیر ما است و عالمانه اداره می‌شود کجا را می‌جنبانیم کجا را نمی‌جنبانیم گاهی شق الارض است گاهی شق البحر است گاهی شق القمر است گاهی شق الجبل است همه این شقوق را در قرآن ملاحظه فرمودید گاهی به کوه می‌گوییم بشکاف ناقه دربیاید گاهی به قمر می‌گویید بشکاف گاهی به زمین می‌گوییم بشکاف ﴿فَخسفنا به و بداره الارض﴾ گاهی به دریا می‌گوییم بشکاف ﴿فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبسا﴾ اینها همان شق الله است تنها شق القمر که معجزه نیست شق بحر حضرت موسی معجزه است شق جبل حضرت صالح معجزه است شق زمین حضرت موسی که ﴿فخسفنا به و بداره الارض﴾ معجزه است اینها همه شق الارض است معجزه است خوب اگر چنانچه این است اگر کسی خودش را به خدای سبحان بسپرد محفوظ می‌ماند دیگر این‌طور نیست که زلزله آمدن روی حوادث طبیعی می‌آید بله حوادث طبیعی گوشه‌ای از کار است علت قابلی این کار است علت امدادی و اعدای این کار است اما علت فاعلی دیگری است و مبدأ فاعلی دیگری است خوب پس بخشی از سؤالات با این وضع روشن شد و آن اسرائیلیات هم اعتباری به آنها نیست در این قسمت هم فرمود ما از دو راه اینها را عذاب می‌کنیم ﴿فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها﴾ اینها که در خانه‌ها بودند معذب شدند ﴿و امطرنا علیها حجارةً من سجیل منضود ٭ مسومةً عند ربّکم﴾ این ﴿مسوِّمة﴾ وصف است برای آن حجاره ﴿و امطرنا علیها حجارة ... ٭ مسومة عند ربک﴾ موسوم است سمه است علامت دار است که این سنگ به چه کسی بخورد به کدام اتومبیل بخورد حالا برخی‌ها خواستند بگویند مسوم است یعنی منقوش است اینها بعضی گفتند نه اصلاً موسوم است علامت دارد و علامتش هم پیش فرشتگان است و فرشتگان می‌دانند که این سنگ باید به چه کسی بخورد کجا بخورد به کدام اتومبیل بخورد در این جاده کندوان به چه شخصی بخورد.
سؤال ...
جواب: چرا خوب ما از کجا می‌دانیم فلان چیز عذاب نبود ما فقط می‌گوییم حوادث طبیعی بود این‌طور نیست ما اگر چنانچه به غالب الاتفاق یقول الاتفاق جاهل السبب این طور نیست که نظمی نباشد مبدأ فاعلی نباشد کسی که علت فاعلی را نمی‌داند می‌گوید اتفاق افتاده بعد می‌بینیم گسل زمین چه بوده بله گسل زمین هست زلزله هست ابخروهٴ ارض هست همین آزاد سازی نیروهای زمین هست اما همه اینها به رهبری یک کسی است که ﴿والارض وضعها للأنام﴾ فرمود ما راه‌های آسمان را راه‌های زمین را زیر زمین را همه را فرمود ما تنظیم می‌کنیم فرمود این باران‌هایی که کجا در زمین فرو برود چه قدر فاصله داشته باشد از سطح زمین سفره آبی چقدر باشد کجا سر در بیاورد بنام قنات و چشمه و چاه اینها را ما تنظیم می‌کنیم ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ بعد هم در آن بخش فرمود ﴿قل أرایتم ان أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین﴾ فرمود این آبهایی که الان آب معین است معین آبی است که تراه العیون و تناله الدلاء هم در دسترس دلو است هم چشم می‌بینید این را به آن می‌گویند آب معین آب جاری را می‌گویند آب معین برای اینکه تراه العیون و تناله الدلاء فرمود این آبهایی که الان شما می‌بینید از چشمه‌ها می‌جوشد اگر ما دستور بدهیم دو سه کیلومتر برود پایین کی برایتان آب می‌آورد ﴿قل أرأیتم إن أصبح مائکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین﴾ همان آب است وقتی بالا آمده می‌شود معین وگرنه الآن آب غائر است و تحت الارض است چه کسی برایتان آب می‌آورد فرمود ﴿فسلکه ینابیع فی الارض﴾ ما دو راه و سه راه و ترافیک و ورود ممنوع و خروج ممنوع و بی‌راه طرفه و دو طرفه و اینها را ما سه راه و چهار راه آب را ما تنظیم می‌کنیم زیرش خلاصه مأموران ما راهنمایی ترافیک آب زیرزمین را به عهده دارند یک وقتی می‌گوییم پایین ببرند یک وقتی می‌گوییم بالا ببرند آن وقت زلزله هم همین‌طور است خسف هم همین‌طور است برای اینکه کسی از اینها سالم نماند ﴿و امطرنا علیهما حجارة من سجیل﴾ که این سجیل این سنگ گل و مانند منضود است و متراکم است و منظم است آن حجاره هم مسوّم است ﴿عند ربک﴾ بعد هم بخش پایانی فرمود ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾ این مخصوص قوم لوط نبود و مخصوص آن گناه هم نبود گناه در برابر فرمان خدا طغیان این عذابها را دارد طغیان نافرمانی بعد از اینکه به نصاب رسیده است خدای سبحان مهلت داده مهلت توبه داده مهلت انابه داده ﴿إنَّ الانسان لیطغی ٭ ان رَّآه استغنی﴾ اینها برنگشتند آنگاه ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ خواهد شد
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی