display result search
منو
تفسیر آیه 74 تا 83 سوره هود

تفسیر آیه 74 تا 83 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 196 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 74 تا 83 سوره هود
- فرستادگان خدا نزد حضرت لوط (ع)
- قصد سوء قوم لوط نسبت به مهمانان حضرت لوط (ع)
- عذاب سنگ باران بر قوم لوط

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ البُشْرَی یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ (7٤) إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ (75) یَاإِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیِهمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (76) وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ (77) وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قَالَ یَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (78) قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ (79) قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ (80) قَالُوا یَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (81)﴾

آمدن فرشته‌ها برای حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) از آن جهت که به حسب ظاهر به صورت بشر متمثل شدند و وجود مبارک آن حضرت در طلیعه امر اینها را بشر عادی تلقی می‌کرد برای این بود که آنها پیام وحی و مانند آن را در طلیعه امر به همراه نداشتند از آن جهت که دید دست آنها به طرف غذا دراز نمی‌شود یعنی اهل خوردن نیستند نه دستشان را دراز نمی‌کنند تعبیر آیه این است که ﴿فلمّا رأی أیدیهم لا تصل الیه﴾[1] وقتی دید دست اینها به طرف غذا دراز نمی‌شود نه اینها دستشان را دراز نمی‌کنند نمی‌خورند یک تعمدی باشد در نخوردن، بلکه اهل خوردن نیستند آن‌گاه ﴿نکرهم و أوجس منهم خیفةً﴾[2] برای اینکه نشانه قهر را دیدند غرض آن است که از این جمله معلوم می‌شود که آنها اهل خوردن نبودند نه اهل خوردن بودند و نخوردند
مطلب دیگر آن است که تعبیری سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در بحث روایی دارند که این مجادله حضرت ابراهیم با فرشتگان الاهی درباره قوم لوط بود نه درباره مؤمنین و یا درباره شخص لوط و آنچه که در بعضی از روایات آمده است که وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) درباره مؤمنان مجادله کرد یا طبق آیه سورهٴ عنکبوت دارد که درباره خود لوط سخن گفت فرمود شما آن منطقه را می‌خواهید ویران کنید ﴿فیها لوطاً﴾[3] آنها گفتند ﴿نحن اعلم بمن فیها﴾[4] آن یک گفتگوی دیگر است زیرا از این آیه برمی‌آید که اینها درباره قوم لوط، وجود مبارک ابراهیم درباره قوم لوط با آنها گفتگو کرد و آیه هم این است که قضای الاهی قطعی شد و عذاب خدا قطعی است ﴿انه قد جاء امر ربک و انهم آتیهم عذاب غیر مردود﴾ بنابراین احتمال اینکه دوتا گفتگو باشد هست البته نظر نهایی به بعد موکول می‌شود لکن فعلاً طبق بیان ایشان یعنی مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در بحث روایی این قسمت این است که این گفتگو غیر از گفتگوی سوره عنکبوت است که آنجا مربوط به خود لوط(سلام الله علیه) است اینجا مربوط به قوم لوط فرستاده‌های الاهی بعد از این گفتگو از محضر وجود مبارک ابراهیم فاصله گرفتند رفتند به دیدار لوط وقتی آنجا رفتند دیگر این مجادله و این گفتگوها نبود سرّش آن است که وجود مبارک ابراهیم خصیصه‌ای داشت که در انبیای دیگر این خصیصه نبود ﴿ان ابراهیم لحلیم اواه منیب﴾ این خصوصیتهای سه‌گانه را خدا برای لوط ذکر نمی‌کند لذا حضرت لوط برای قوم خودش تأخیر عذاب را هم مسئلت نکرد البته همان‌طوری که در بحثهای قبل اشاره شد جریان درخواست تأخیر عذاب برای قوم لوط غیر از جریان درخواست نجات و آن مطلب سؤال‌انگیز پسر نوح بود که کاملاً با هم فرق دارند که بحثش گذشت وقتی وارد محضر حضرت لوط شدند دیگر این گفتگوها و امثال ذلک نبود ﴿ولما جائت رسلنا لوطا﴾ حالا فاصله چقدر بود؟ با اعلام قبلی بود یا وجود مبارک حضرت ابراهیم به حضرت لوط خبر داد یا نداد؟ اینها را این بخش از قرآن بازگو نمی‌کند وقتی لوط(سلام الله علیه) یک مهمانانی را به این وضع دید ﴿سیء بهم و ضاق بهم ذرعاً﴾ فاعل سیء معلوم نیست یعنی به اینها خوش نگذشت بدرفتاری شد برای اینکه اینها مهمانهای ناخوانده‌ای بودند و حضرت لوط نظیر وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) امکانات پذیرایی نداشت آن دستگاه وسیع و ضیافت و اینها را در اختیار نداشت ﴿و ضاق بهم ذرعا﴾

سؤال ...
جواب: آن هم محتمل هست که اینها به صورتهای دیگر درآمدند حالا آن هم اشاره می‌شود به خواست خدا
﴿و ضاق بهم ذرعا﴾ این ﴿ضاق بهم ذرعا﴾ اصل مثلش از آنجاست که اگر باری را بیش از اندازه شتر بر او تحمیل بکنند او دیگر گردن خودش را دراز می‌کند این دستها را تنگ می‌گیرد به جای اینکه این دست را بازتر کند و بهتر برود تنگ تر می‌کند و به زحمت می‌رود این را می‌گویند ضقت به زرعا و مانند آن این کنایه از احساس تنگ دستی و مانند آن [است] بعد فرمود این یک روز سختی است مهمانهای متعددی آمدند از چند جهت من مشکل دارم یکی اینکه این قوم تبه کار الان با خبر می‌شوند و به دنبال اینها راه می‌افتند از طرفی اداره اینها برای من مشکل است هم ضیافت مشکل است هم نگهداری مشکل است هم طرد این قوم تبه کار مشکل است روزی است دشوار در این حال قوم حضرت لوط با شتاب آمدند حالا آن طوری که جناب فخر رازی نقل می‌کند که این فرشتگان به صورتهای زیبایی درآمدند و همسر لوط هم به همان اوباش خبر داد اوباش یک اصطلاحی است در احادیث، بعد هم به کلام راه پیدا کرد بعد هم دیگر تعبیرات اجتماعی شد این چرکهای روی ناخن را وبْش یا وَبش می‌گویند و جمعش هم اوباش است در احادیث دارد که اوباش این کار را می‌کنند اوباش از آن وضع فاصله می‌گیرند به این وضع درمی‌آیند این اصطلاحی است در روایات از آنجا به علم کلام راه پیدا کرد می‌بینید در مقاصد تفتازانی و مانند آن آنها که صاحب نظرند و خردمندند این‌چنین می‌گویند مثلاً قالت الاشاعره کذا قالت المعتزله کذا آنها که اهل رای صائبی نیستند از آنها تعبیر می‌کنند می‌گویند قالت الاوباش اوباش یعنی کسی که اهل خرد و رأی و فکر نیست آنجا می‌گویند قالت الاشاعره اینجا می‌گویند قالت المعتزله اینجا می‌گویند قالت الاوباش پس اول در حدیث بود بعد کم کم به کلام راه پیدا کرد بعداً هم که خب دیگر تعبیر رسمی شد برای اراذل و از افرادی که به تعبیر حضرت امیر(سلام الله علیه) جزء غوغا سالارها هستند از آنها به اوباش یاد می‌شود غوغا را که در نهج البلاغه حضرت معنا می‌کند می‌فرماید غوغا کسانی‌اند که «اذا اجتمعوا زاحموا و اذا تفرقوا لم یعرفوا»[5] غوغا گروهی‌اند که وقتی یک جای جمع بشوند باعث زحمت‌اند و مزاحمتی ایجاد می‌کنند وقتی پراکنده بشوند کسی اینها را نمی‌شناسد چون سرشناس نیستند «اذا اجتمعوا غلبوا و إذا تفرّقوا لم یعرفوا»[6] اینها غوغا هستند که از اینها هم به اوباش یاد می‌شود امام رازی می‌گوید اوباشِ لوط باخبر شدند و به دنبال اینها راه افتادند حالا یا خودشان با خبر شدند یا طبق نقلی که ایشان بازگو می‌کند همسر لوط که کافره بود به آنها خبر داد بالاخره باخبر شدند و با سرعت هم آمدند ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه﴾ درباره یهرعون گفتند یک مفعولی است که فاعل ندارد فعل مجهولی است که فعل معلومش استعمال نشده لکن دوتا حرف است مجهولی است که معلوم ندارد مفعولی است که فاعل ندارد یا نه فاعلش محذوف است یهرعون یعنی اهرَعَهم خوفُهم یا طمَعُهم یا طبعُهم و مانند آن حتماً فاعل دارد منتها محذوف است اِهراع هم آن سرعت با لرز است رعد است یا سرعت با دویدن است انسان یک وقتی می‌دود یک وقتی نه به صورت دویدن نیست راهش را تسریع می‌کند راه رفتن است دویدن نیست ولی تند می‌رود تند رفتن غیر از دویدن است آن تند رفتن همراه با دویدن را می‌گویند اهراء یک چنین حالتی آنها داشتند با آن آمدن از این تعبیر ﴿و من قبل کانوا یعملون السیئات﴾ معلوم می‌شود که آنها برای چه انگیزه مشئومی حرکت کردند آمدند، اینها تبهکارانی بودند به دنبال فساد و قبلاً آلوده به این کار سیّیء و زشت بودند به دنبال همین این مهمانهای حضرت لوط حرکت کردند آمدند آن‌گاه وجود مبارک لوط به آنها فرمود ﴿یا قوم هؤلاء بناتی﴾ شما اگر بخواهید ازدواج بکنید اینها دختران من هستند با دختران من، نه این مهمانها با دختران من ازدواج بکنید آنها برای شما طاهر‌ترند پاک ترند آیا منظور از این بنات دختران صلبی آن حضرت بود؟ این از چند جهت بعید است یا منظور چیز دیگر است آن‌طوری که جناب رازی و برخی از همفکرانشان بازگو کردند گفتند منظور از این بنات دختران صلبی آن حضرت باشد از چند جهت بعید است یک اینکه یک انسان عاقل یک چنین پیشنهادی نمی‌دهد چه رسد به وجود مبارک لوط که از انبیای الاهی است ثانیاً برای آن حضرت فقط دوتا دختر نقل کردند تعبیر از بنتین به بنات مصحِّح می‌طلبد این که دخترانی نداشت ثالثاً بر فرض سه دختر یا چهار دختر داشته باشد در برابر این همه جمعیت چگونه می‌توانند با آنها ازدواج بکنند؟ چهار دختر برای ازدواج چهار نفر است نه برای این همه جمعیت پس منظور از این بنات دختران صُلبی نیست منظور از این دختران همین دختران جامعه هستند که پیغمبر به منزله پدر امت هست و آنها به منزله فرزندان امت‌اند چه اینکه درباره پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) آمده است که ﴿و أزواجه أمَّهاتهم﴾[7] همسران پیغمبر مادران مردم‌اند اگر همسران پیغمبر امّ المؤمنین‌اند آنها هم اب المؤمنین‌اند لذا می‌توانند از دختران جامعه به عنوان دختران خود یاد بکنند که بفرمایند ﴿هولاء بناتی﴾ یعنی با دختران من با این دختران جامعه که دختران من محسوب می‌شوند از نظر اینکه پیغمبر پدر امت است با اینها ازدواج بکنید چرا حالا با این گروه و فخر رازی این را هم ترجیح می‌دهد که منظور از ﴿بناتی﴾ دختران سلبی نیست بلکه دختران امت اسلامی است بعد اما اینکه فرمود ﴿هنّ اطهر لکم﴾ این افعل تعیینی است نه افضل تفضیلی معنایش این نیست که کار شما طاهر هست ولی این ازدواج با دخترها اطهر است معنایش این است که آن خبیث است و این طیب آن سَیِّء است و این حسن نظیر ﴿أذلک خیر ام شجرة الزقّوم﴾[8] این خیر تعیینی است و نه تفضیلی فرمود آیا بهشت و شجره طوبا و نعمتهای بهشت خوب است یا شجره زقوم که در دوزخ است؟ این چنین نیست که این خیر خیرٍ افعل تفضیلی باشد یعنی شجره زقّوم خوب باشد ولی بهشت بهتر باشد بلکه نظیر ﴿و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعضٍ﴾[9] یک افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی ﴿أفمن یهدی الی الحق أحق أن یتّبع أممن لا یهدّی إلا ان یهدی﴾[10] که افعل تعیینی است نه تفضیلی این جا هم که فرمود ﴿هنّ أطهرلکم﴾ افعل تعیینی است نه تفضیلی یعنی این کار ازدواج با زنها طیب است و طاهر، آن کار خبیث است و سَیِّء ﴿هنّ اطهر لکم﴾ این از نظر مسائل ازدواج و تشکیل خانواده بعد فرمود ﴿فاتّقوا الله﴾ دست از آن کار حرام بردارید و حیثیت مرا هم حفظ بکنید مرا پیش مهمانهای من شرمنده نکنید ﴿و لا تخزون﴾ یعنی لا تخرونی﴿ فی ضیفی ألیس منکم رجل رشید﴾ در [بین] شما یک آدم عاقل نیست که این مسئله را بفهمد هم خودش متناهی بشود هم شما را نهی از منکر کند هم خودش دست بردارد و هم شما را وادار کند که دست بردارید و هدایت بشوید ﴿ألیس منکم رجل رشید﴾ آنها در جواب این سخنان وجود مبارک لوط گفتند ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق﴾ آنها هم که می‌گویند بنات یعنی دختران تو یعنی دختران جامعه اسلامی آنها هم اسم جمع آوردند نگفتند بنتین آنها گفتند این دختران شهر که دختران شما محسوب می‌شوند ما نمی‌خواهیم با اینها ازدواج بکنیم خب وقتی انسان آن فطرت اساسی را از دست بدهد ﴿فاستخفَّ قومه فأطاعوه﴾[11] آن معیار درک را که از دست بدهد خب یری الحسنة قبیحاً و یری القبیح حسناً این‌طور می‌شود اگر آن قدرت تحقیق و تشخیص را از دست بدهد آن‌گاه جهل به جای علم می‌نشیند هوا به جای عقل می‌نشیند و مانند آن آنها به حضرت لوط(سلام الله علیه) گفتند که تو که می‌دانی ما نمی‌خواهیم با زنها ازدواج کنیم و این دختران امت شما که به منزله دختران شما هستند می‌دانی که ما با آنها کاری نداریم ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ تو می‌دانی که ما چه چیز می‌طلبیم

سؤال ...
جواب: حق ازدواج دارند هر پسری حق ازدواج با دختر دارد و هر دختری هم حق ازدوج با پسر دارد این حقی است که خدای سبحان قرار داده است برای اینها نمی‌شود به یک مرد گفت تو حق ازدواج نداری یا به دختر گفت تو حق ازدواج نداری این حق همسرداری و همسرگیری هست

سؤال ...
جواب: نسبت به این مهمانها که حق نداشتند که گفتند ما اصلاً چنین حقی یعنی کسانی که گرفتار آن رذیلت‌اند این نکاح را حق طبیعی نمی‌دانند می‌گویند حق طبیعی هر کسی همان است که میل دارد او بر اساس میل قانون صادر می‌کند نه بر اساس عقل ﴿أفرایت من اتّخذ إلهه هواه﴾[12] اگر هوای کسی الاه او شد او یک قانون اساسی دارد یک قانون مصوبی دارد تبصره و تذکره دارد مواد حقوقی دارد که همه آنها را هوای او تدوین می‌کند بنابراین چه چیز حق است چه چیز تکلیف است کجا محق است کجا مبطل است این را هوا باید بگوید آنها که گرفتار این سنخ از زندگی‌اند می‌گویند انسان حقش همان است که طلب می‌کند بنابراین ما حقی درباره دخترها نداریم حقمان درباره دیگران است.

سؤال ...
جواب: نه خب جامعه اسلامی که کم نبود که

سؤال ...
جواب: بسیار خود همان اعضای خانواده برای اینها که، همه اهل شهر که حرکت نکرده بودند اینها چند نفری گفتند حرکت کردند آمدند همه اهل شهر که نیامدند که و در آن روزگار ازدواج، در صدر آن روزگار ازدواج یک مسلمان با غیر مسلمان، مسلمانِ در همان دین جایز بود چه اینکه در مکه خب خیلی از مسلمانها با غیر مسلمانها ازدواج می‌کردند بعداً آمده است که ﴿و لا تنکحوا المشرکات﴾[13]

سؤال ...
جواب: منظور آن است که در آن روزها اگر کسی می‌خواست مسلمانی با غیر مسلمان ازدواج کند قانونی بود و حلال بود نظیر صدر اسلام در خود مکه از خود بستگان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) هم با کفار ازدواج می‌کردند بعداً آیه آمد که ﴿ولا تنکحوا المشرکات﴾[14] ﴿لا﴾ و مانند آن اینها در آن روزگار وجود مبارک حضرت لوط(سلام الله علیه) پیشنهاد داد با این دخترها ازدواج کنید اینها هم گفتند تو می‌دانی که ما خب این دخترها قبلاً هم بودند در جامعه ما نمی‌خواهیم با اینها ازدواج کنیم خب ﴿ألیس منکم رجل رشید﴾ پاسخی که قوم لوط به حضرت لوط دادند این است که ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍ﴾ شما مستحضرید الان ما تازه وارد قصه لوط شدیم اینها تقریبا سر فصل مباحث است آیات دیگری هست که این بخشِ آیات سورهٴ هود را به خوبی تبیین کند که در طی بحثهای بعد انشاء الله روشن می‌شود ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق﴾ ما حقمان این است که پسرها باهم ازدواج کنند ما درباره آن حقی نداریم ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ تو می‌دانی مقصود ما چیست یعنی مقصود ما ازدواج با دختر نیست آن گاه وجود مبارک لوط فرمود در بین شما عاقلی نیست که بفهمد و دیگران را رد کند ای‌کاش من یک قدرتی می‌داشتم که شما را دفع می‌کردم یا به یک پایگاه قوی متحصن می‌شدم ﴿قال لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید﴾ الان که جوانید قدر سلامتی را بدانید الان سن ما به جایی رسیده است که همین که [از] یک کولر باد می‌خورد عطسه شروع می‌شود از یک طرفی هوا گرم است از یک طرفی همین که باد کولر در یک فضایی هست آدم به اینجا می‌رسد ﴿قال لو أن لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید﴾ من مشکلم حل می‌شد ای کاش یک توانی می‌داشتم که شما را دفع می‌کردم یا یک پایگاه قوی می‌داشتم این را در جمع مهمانها فرمود مهمانها به حضرت لوط(سلام الله علیه) فرمودند که ما کسانی نیستیم که آنها به ما دسترسی پیدا کنند ما هم خودمان محفوظیم هم شما را حفظ می‌کنیم هم اینها را به هلاکت می‌رسانیم این سه تا کار از ما برمی‌آید ﴿قالوا یا لوط إنّا رسل ربک﴾ ما ماموران الاهی هستیم ﴿لن یصلوا الیک﴾ با نفی تأکید، لن برای تأبید نیست برای تأکید است آن نفیی که غایت دارد و مغیّا به یک حد است برای تأیید است نه تأبید وقتی فرمود ﴿فلن أبرح الأرض حتی یأذن لی أبی﴾[15] معلوم می‌شود ابدی نیست چون اگر یک چیز ابدی بود که منتفی نمی‌شد منتها برای تأکید است ﴿قالوا یا لوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک﴾ یعنی مطمئن باش به شما دسترسی پیدا نمی‌کنند و اینها را ما می‌خواهیم عذاب بکنیم در همین شهر بهترین فرصت این است که شما با اعضای مسلمانِ از خانواده خود این شهر را ترک کنید ﴿فاسر باهلک بقطع من اللَّیل﴾ اِسراء همان بردن شب است ﴿سبحان الذی أسریٰ بعبده﴾[16] سری همان سیر در شب است به حضرت لوط پیشنهاد دادند که شما آن اعضای مسلمان خانواده را جمع بکن پاسی از شب که گذشت از این منطقه بیرون برو ﴿فاسر باهلک بقطع من اللیل﴾ و هیچ کدام از اعضای منزل شما برنگردند و در این سرزمین نمانند و با کسی هم رابطه نداشته باشند ﴿و لا یلتفت منکم احد﴾ هیچ کدام به این سرزمین توجه نکنند مگر همسر تو که بالاخره باید بماند و عذاب بشود ﴿الا امرأتک﴾ که این را به همراه نمی‌برید این همینجا می‌ماند چون ﴿انه مصیبها ما أصابهم﴾ آنچه را که از اینجا با فعل ماضی یاد کرد آنچه را که به طور قطع به این قوم لوط می‌رسد به او هم خواهد رسید آن مصیبت قوم لوط دامن‌گیر این هم می‌شود ﴿انه مصیبها ما أصابهم﴾ از مضارع محقق الوقوع به ماضی یاد کرده است نفرمود یصیبهم یا سیصیبهم فرمود ﴿ما أصابهم﴾ آنچه که قطعاً به اینها می‌رسد به همسر شما هم می‌رسد و مستحضر باشید که عذاب در همان آن سحر و اول بامداد شروع می‌شود ﴿ان موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب﴾ بعد فرمود ﴿فلمَا جاء أمرنا جعلنا عالیها سافلها و أمطرنا علیها حجارةً من سجیلٍ منضود ٭ مسومةً عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید﴾[17]
وقتی امر ما رسید ما این شهر را زیر و رو کردیم حالا یا با زلزله با خسف با علل و عوامل دیگر این منطقه را زیر و رو کردیم

سؤال ...
جواب: اگر قرینه باشد ما ابدیت را از آن قرینه استفاده می‌کنیم نه از خود لن چون لن وقتی مغیّا شد ﴿فلن ابرح الارض حتی یاذن لی ابی﴾[18] معلوم می‌شود ابدی نیست چون اگر ابدی بود که غایت برنمی‌داشت آنجاهایی که قرینه داریم مثل ﴿لن ترانی﴾[19] آن را از کلمه لن استفاده نمی‌کنند آن برای این که ﴿لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار﴾[20] ﴿لا تدرکه الابصار﴾[21] یعنی بالضروره الازلیه
﴿و امطرنا علیها حجارةً من سجیل منضود﴾[22] از سنگ و گِل نضد و نظم یافته ما همه اینها را سنگ باران کردیم محل را ویران کردیم سنگ باران کردیم حالا گاهی به صورت ﴿ترمیهم بحجارةٍ من سجیل﴾[23] است که طیر ابابیل ابرهه را سنگ باران می‌کند گاهی هم طبق علل و عوامل دیگر است که سنگ‌باران می‌شود حالا یا ریزه‌هایی از شهاب سنگها است یا علل و عوامل دیگری است بالاخره خصوصیاتش را این بخش از آیات بیان نفرمود فرمود ما سنگ باران کردیم این کلمه مطر در این گونه از موارد همراه با قرینه است یعنی سنگ باران کردیم نه بارش باران و اینها همه علامت دار بود مسوَّم بود موسوم بود سمه داشت سیما داشت سمهِ یعنی علامت موسوم یعنی علامت دار سیما یعنی نشانه ﴿مسومة عند ربک﴾[24] بعد هم فرمود این‌چنین نیست که یک قضیة فی واقعة باشد این قضیه گذشته باشد بلکه همواره این گونه از احجار از ظالمین بعید نیست همیشه هست ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾[25]

حالا الان گروهی بعد از گذشتن قرنها می‌بینید به حسب ظاهر اینها ترقی کرده‌اند رفتند آسمانها اما مشمول همین جاهلیت کهن هستند الان اینهایی که رفتند در کره مریخ یا کرات دیگر اینها وقتی خوب بررسی می‌کنید البته محققانشان پژوهشگرانشان که خدمات علمی می‌کنند آنها هرگز در این بحثها و فازهای سیاسی نیستند اما آنهایی که هزینه اینها را تأمین می‌کنند و تمام این قدرتهای علمی اینها را مصادره می‌کنند اینهایی که من دیشب فکر می‌کردم که اینها در چه حالی هستند اینها همان دب اکبرند منتها دب اکبر یک شکل است اینها یک دبّ اکبر واقعی‌اند رفتند کرات دیگر برای اینکه می‌گویند ما باید بیایم هیچ کسی حق ندارد این اصرار را بفهمد آنجا هم که هستند کار دب اکبر را می‌کنند خب شما همین جریان انرژی اتمی را می‌بینید همین نیروی هسته‌ای را می‌بینید همین استعدادهای سرشار جوانهای ایرانی را ببینید چه در حوزه چه در دانشگاه‌ها خب جلوی همه اینها را می‌گیرند این جز دب اکبر بودن چیز دیگر که نیست منتها آن دب اکبر بیچاره آن دب اصغر بیچاره چهار تا ستاره است ریختش این است واقعاً که دبّ نیست به شکل خرس است اما اینها واقعاً خرس واقعی‌اند یعنی ما باید بیاییم شما نباید بیایید هیچ حق ندارید بیایید نباید مثلاً آن نیروی هسته‌ای را داشته باشید آن [نیروی] اتمی را داشته باشید آن پیشرفت را داشته باشید و الان هم جریان این کار قوم لوط را بردند به مجلس و قانونی کردند این است بنابراین انسان باید فرق بگذارد بین کمالات و ببیند کمال دست کیست و چه چیزی کمال است و چه چیزی کمال نیست حالا بر فرض رفتند کره مریخ این کره مریخ هم باز مثل عراق و افغانستان و فلسطین می‌کنند همین است آن دب اکبر بیچاره دب اصغر بیچاره از دور این‌چنین نشان می‌دهد به تعبیر جناب شیخ اشراق می‌گوید همه اینها ستاره نورانی هستند منتها حالا چینش اینها طوری است که انسان دبّ می‌بیند خرس می‌بیند اما اینها واقعاً دب اکبرند واقعاً دب اصغرند از اینکه جلوی هر گونه ترقی را برای ملل می‌گیرند و همین‌ها همین کاررا قانونی کردند حالا چه زمانی این تهدید ضمنی الاهی عمل می‌شود روشن نیست که فرمود ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾[26] فرمود این عذاب ما در کمین است بالاخره حالا چه زمانی نازل می‌شود معلوم نیست ﴿مسوّمة عند ربک وما هی من الظالمین ببعیدٍ﴾[27] در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید یک ترجمه گونه‌ای بود گذشته است الان این یک ترجمه گونه‌ای است از این پنج شش آیه تا معنای تمثّل در خلال بحث روشن بشود کیفیت گفتگوی این فرشته‌ها با حضرت لوط مشخص بشود کیفیت نجات حضرت لوط و همراهان به استثنای زنش مشخص بشود کیفیت تعذیب قوم تبه کار لوط مشخص بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»


[1] ـ سورهٴ هود، آیهٴ 70.
[2] ـ سورهٴ هود، آیهٴ 70.
[3] ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 34.
[4] ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 32.
[5] ـ نهج البلاغة، حکمت 199.
[6] ـ نهج البلاغة، حکمت 199.
[7] ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ 6.
[8] ـ سورهٴ صافات، آیهٴ 62.
[9] ـ سورهٴ انفال، آیهٴ 75.
[10] ـ سورهٴ یونس، آیهٴ 35.
[11] ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ 54.
[12] ـ سورهٴ جاثیه، آیهٴ 23.
[13] ـ سورهٴ بقره، آیهٴ 221.
[14] ـ سورهٴ بقره، آیهٴ 221.
[15] ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ 80
[16] ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ 1.
[17] ـ سورهٴ هود، آیات 82 ـ 83.
[18] ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ 80.
[19] ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ 143.
[20] ـ سورهٴ انعام، آیهٴ 103.
[21] ـ سورهٴ أنعام، آیهٴ 103.
[22] ـ سورهٴ هود، آیهٴ 82.
[23] ـ سورهٴ فیل، آیهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ هود، آیهٴ
[25] ـ سورهٴ هود، آیهٴ 83.
[26] ـ سورهٴ هود، آیهٴ 83.
[27] ـ سورهٴ هود، آیهٴ 83.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی