- 1787
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 63 تا 68 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 63 تا 68 سوره هود
- مغرور شدن قوم ثمود بخاطر امکانات مادی
- انکار نبوت حضرت صالح (ع) توسط قوم ثمود
- داستان قوم ثمود در سایر آیات و عذاب آنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَآتَانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ ٭ وَیَا قَوْمِ هذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ ٭ فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ ٭ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحاً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیرُ ٭ وَأَخَذَ الَّذیِنَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ٭ کَأَن لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِثَمُودَ﴾
سومین پیامبری که نام شریفش در قرآن کریم آمده است حضرت صالح(سلام الله علیه) است قوم صالح هم نظیر قوم هود از امکانات مادی فراوانی برخوردار بودند این امکانات مادی آنها را فریب داد و مغرور کرد و آثاری از گذشتگان به جا مانده بود که همان بتپرستی بود آن بتپرستی که آثار نیاکانشان بود حفظ کردند و جریان وحی و نبوت را هم که راساً منکر بودند میگفتند بشر نمیتواند پیام خدا را به دیگران منتقل کند اگر رسولی هست باید فرشته باشد و اگر کسی مدعی رسالت بود گذشته از آن اشکال اول باید دارای بیّنه و معجزه باشد وجود مبارک صالح همه این شبهات را برطرف کرد و خدای سبحان بوسیله حضرت صالح آنها را هدایت کرد لکن آنها کوری را بر هدایت ترجیح دادند اما فرمود ﴿فهدیناهم فاستحبُّوا العمیٰ علی الهدی﴾ اینها کوری را بر بینایی ترجیح دادند اینهایی که ﴿یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف﴾ اینها همانهاییاند که قبیح را بر حسن ترجیح میدهند و این را هم سعادت تلقّی میکنند در سوره فصلت فرمود ﴿أمّا ثمود فهدیناهم﴾ آیهٴ 17 سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿و أمّا ثمود فهدیناهم فاستحبوا الْعمیٰ علی الهدیٰ فأخذتهم صاعقة العذاب الهون بما کانوا یکسبون﴾ این هدایت تشریعی است که ما آنها را از نظر راهنمایی عقلی و نقلی هدایت کردیم اگر کسی کفر را بر ایمان ترجیح بدهد و راهنمایی الهی را بر خواستههای درونی خود مقدم بدارد چنین آدمی کوری را بر بینایی ترجیح داده است فرمود ﴿و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی﴾ منشأ تحلیلی این اوصاف را قرآن کریم از این راه میداند که انسان یک سرمایهای دارد آن سرمایه از بین نمیرود ولی ممکن است کسی آن سرمایه را دفن کند یعنی ممکن نیست انسان انسانیت خود را بتواند از بین ببرد ولی میتواند آن را دفن کند مدسوس بکند ﴿و قد خاب من دسّاها﴾ انسان اگر انسانیّت خود را واقعاً بتواند از بین ببرد یا انسانیّت انسان به علل و عوامل بیرونی از بین برود او دیگر عذابی ندارد اگر در قیامت هم به صورت حیوان محشور شد خوب حیوان حشری که دارد نظیر حیوانات دیگر از کار خودش لذّت میبرد و اگر مجبور باشد یک سلسله عوارضی داشته باشد آن عوارض ذاتی هر حیوانی برای او گوارا است یعنی اگر مرا نیش میزند عقرب میزند لذت میبرد همانطوری که بلبل از خواندن لذّت میبرد اینطور نیست که سم دادن یا نیش زدن برای مار عذاب باشد چگونه میشود که انسان اگر حیوان شد واقعاً معذّب است در ذیل آیه ﴿ فتاتون افواجا ٭ و فتحت السماء﴾ آنجا آمده است که عدّهٴ زیادی بصورت حیوانات درمیآیند هم مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرد هم جناب زمخشری خوب اینها که بصورت حیوان درمیآیند واقعاً هم حیوانند نه اینکه به صورت حیوان دربیایند واقعاً حیوانند حیوان حقیقیاند این ﴿أولئک کالأنعام بل هم أضلّ﴾ یعنی اینها واقعاً حیوان شدند نه اینکه شکلشان شکل حیوان باشد نه واقعاً حیوانند اما مشکل این است که در عین حال که واقعاً حیوانند واقعاً انسانند سرّش این است که آن حیوانیّتی که در دنیا است در عرض انسان است مثلاً حیوان یا ناطق است یا ساهل یا ناطق است یا خائر یا ناطق است یا .. و مانند آن اما حیوانیتی که در معاد هست در طول انسانیت است یعنی هم بر او انسان صادق است هم بر او حیوان او انسان قرد انسان بقر انسان حیة و عقرب و کذا و کذا سرش آن است که او انسانیت خود را یعنی همه هوش و علم خود را در راه مار و عقرب شدن یا شاخ زدن یا نیش زدن یا مانند آن به کار گرفته است بنابراین حیوانیتی که در معاد ظهور میکند یا در دنیا برای بعضیها با چشم برزخی ظهور میکند که در دنیا واقعاً اینها حیوان میشوند و در قیامت ظرف ظهور این حیوانیت است نه حدوث حیوانیّت آن حیوانیتی است که در طول انسانیّت است نه حیوانیتی که در عرض انسانیت حیوانیتی که در دنیا مطرح است در عرض انسانیت است بالأخره حیوان یا ناطق است یا ساهل یا ناطق است یا خائر اما حیوانیتی که در معاد است یا در اینجا در اثر کفر و نفاق پدید میآید در طول انسانیت است یعنی هذا حیوان ناطق قرد که قهراً این انسان میشود جنس متوسط نه نوع اخیر که تحتش اصناف باشد بلکه جنس متوسط است تحت او انواع است بنابراین انسانیت همیشه محفوظ است منتها مغبور است مدسوس است به زنجیر کشیده شده است و مانند آن اگر کسی آن فطرت را آن انسانیت را بتواند رأسا از بین ببرد و بشود حیوان خوب حالا در قیامت به صورت حیوان محشور شد چه عذابی دارد او که درک نمیکند که انسان بوده است و حیوان شده است مثل همه حیوانات دیگر بنابراین عمده آن است که انسان یک سرمایه گرانبهایی دارد و این را در اثر جهاد اوسط یا اکبر در درون خود این سرمایه را به اسارت دشمن میدهد دشمن هم اسیر میگیرد نه قتیل فرق جهاد اکبر و جهاد اصغر یا جهاد درون و جهاد بیرون این است در جهاد بیرون دشمن تلاش میکند که بکشد سرزمین کسی را بگیرد اما شیطان نمیخواهد بکشد میخواهد برده بگیرد تمام تلاش شیطان این است که اسیر بگیرد نه قتیل قهراً این فطرت در درون انسان آن عقل در درون انسان آن سرمایههای الهی در درون انسان موجود است و اسیر و تمام رنجها را آن بیچاره درک میکند درک میکند که الان حیوانیت دارد حکومت میکند درک میکند که در تحت اسارت حیوان است و مانند آن قهراً جای فرمانروایی خالی است وقتی جای فرمانروایی خالی شد پس این اصول را ملاحظه فرمودید آن انسانیتی که آدم فکر میکند نوع اخیر است نوع اخیر نیست نوع متوسط است تحتش انواع فراوان است یک و اگر کسی خدای ناکرده راه کفر و نفاق را طی کرد در او هم انسان صادق است حقیقتاً و هم قرد و مانند آن حقیقتاً چون در طول هماند نه در عرض هم این ثانیاً و چون حرف آخر را آن فصل اخیر میزند آن فصلهای قبلی مثل ناطق انسان و امثال ذلک اینها اسیرانه به سر میبرند ثالثاً وقتی جای ناطقیت این کرسی فرمانروایی را ناطق عاقل اداره نکرد قرد اداره کرد این خلأ دهها تالی فاسد را به همراه دارد هم از نظر معرفت شناسی این گرفتار خلأ است هم از طرف هستی شناسی گرفتار خلأ است هم در مسائل اخلاق و ارزشیابی گرفتار خلأ است هم در مسائل سیاسی و اجتماعی نمونههایی را قرآن کریم بعد از تحلیل عقلی ذکر میکند میفرماید شما اولا درون اینها را وقتی بررسی میکند میبینید ﴿و افئدتهم هواءٌ﴾ یعنی دل اینها تهی است یعنی آن کرسی که باید یک فتوا دهنده عقلی عاقل در آنجا مستقر باشد این کرسی خالی است ﴿و افئدتهم هواء﴾ یعنی فواد اینها تهی است اینها تهی دلند اینکه میگویند تهی مغزند از همین قبیل است وقتی ﴿و افئدتهم هواءً﴾ شد قلبهای اینها تهی شد اگر کسی بگوید اینها انسانند این یک اسم بی مسمّا است برای اینکه کرسی انسانیت کرسی عقل و ناطقیت را دیگری اشغال کرده است اگر یک حوزه علمی باشد کرسی تدریس و فقه را غیر فقیه بخواهد اداره کند یا دانشگاه باشد کرسی علوم تجربی را مثلاً یک اُمّی بخواهد اداره کند این میشود اسم دانشگاه بی مسمّا اسم حوزه بی مسمّا بنابراین این شخص اسم بی مسما دارد لذا فرمود ﴿و تراهم ینظرون الیک و هم لا یُبصرون﴾ ﴿إنْ هم إلاّ کالأنعام بل هم اضلّ﴾ و مانند آن چون ﴿و افئدتهم هواءً﴾ پس این اسم انسانیت را به یدک میکشد باور انسان نیست چون اینچنین است از نظر جهان بینی به سراغ بتهایی میرود که اسم ربوبیت را یدک میکشند ﴿ان هی إلاّ اسماءٌ سمیتموها ... ما أنزل الله بها من سلطانٍ﴾ از صدر تا ساقه از ساقه تا صدر همه اسم بی مسمّا را یدک میکشند اگر به دنبال یک سلسه آلههای میرود که اینها اسم خدا را دارند بی مسما ﴿ان هی إلا اسماءٌ سمیتموها أنتم و آبائُکم ما أنزل الله بها من سلطانٍ﴾ به دنبال یک استعماری میرود که اسم استعمار را دارد مسمّا استعمار را ندارد که در بحثهای قبل داشتیم که از بهترین و پربرکتترین واژههای قرآنی این کلمه مقدّس استعمار است چه بلایی به روزگار این کلمه درآوردند که جزء نحسترین کلمات شد استعمار ﴿هو أنشأکم من الأرض واستعمرکم فیها﴾ معنای استعمار این است که ذات اقدس إله زمین را در اختیار شما قرار داده آب در اختیار شما قرار داده هوا در اختیار شما قرار داده امکانات به شما داده همه راهنماییها را کرده که برای خودتان کار کنید و آقای خودتان باشید همین معنای استعمار این است این کلمه را آوردند گفتند که همه امکانات مال شما رایگان برای ما کار کن این میشود برده آن وقت این کلمه استعمار اسمی است بی مسما پس در مسائل جهان بینی و آلهه و ارباب و امثال ذلک ﴿ان هی الا أسماءٌ سمیتموها ... ما انزل الله بها من سلطان﴾ در مسائل اجتماعی سیاسی نظیر استعمار نظیر آزادی ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها ... ما انزل الله بها من سلطان﴾ یک اسم آزادی مانده است وگرنه رهایی بودن حیوانی زندگی کردن که آزادی نیست آن حریت از بهترین کلمات دینی است که وجود مبارک حضرت امیر آنطوریکه در نهج البلاغه به پسرش فرمود یا «و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً» خدای سبحان به تو حریت داد بر ده دیگری نباش خوب این حریت که از پربرکتترین واژههای دینی است به آن صورت نحس در آمده میماند مسئله تمدن این هم ﴿ان هی الا أسماء سمیتموها انتم و آبائُکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ این یک کلمهای است اسمی است بی مسما این چه تمدّنی است که شما از یک طرفی میبینید جز خونریزی و حتّاکی و تجاوز چیزی در آن نیست دموکراسی اینطور است آزادی اینطور است حقوق بشر همینطور است میبینید صدر تا ساقه ساقه تا صدر همهاش در این فضا است ﴿ان هی الا اسماء سمیتوها أنتم و آبائُکم ما أنزل الله بها من سلطانٍ﴾ همهاش اسم بی مسما شد سرّش آن است وقتی انسان اسم بی مسما شد خداشناسی او خدا باوری او عدل او آزادی او استعمار او حقوق بشر او دموکراسی او همه ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها أنتم و آبائکم﴾ گاهی انسان میگوید ای کاش این آیه قرآن یک حلوایی بود انسان این را میمکید یا انسانی بود به دست و پایش میافتاد میبوسید از بس این کتاب شیرین است چگونه تحلیل کرده مسئله را به دودوتا چهارتا رسانده که بابا خودت را خالی کردی آن وقت دست به هر چیز بردی سرقت کردی و خالی کردی حیف آن الوهیت و ربوبیت است که تو به اسم بی مسما دادی حیف آن استعمار است که تو به اسم بی مسما دادی حیف آن حریت است که تو به اسم بیمسما دادی حیف آن حقوق بشر است که تو به اسم بیمسما دادی تو خودت را چون گم کردی ﴿و افئدتهم هواء﴾ یک انسان بی مسمایی آن وقت همه چیز را سرقت کردی این میشود تبیان کل شیء این میشود عالمانه حرف زدن این میشود ﴿یس ٭ و القرآن الحکیم﴾ قسم به این کتابی که حکیمانه حرف میزند خوب خودت را دریاب خودت را پر کن سیراب کن آنگاه الوهیت معنا پیدا میکند ربوبیت را پیدا میکند گفتند:
دلا خود را در آینه تو کج بینی هر آینه تو کج باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول
آنها از همینآیات گرفتند خوب آیینه چه تقصیری دارد اگر کسی خودش کج است باید خودش را راست بکند آن وقت اگر انسان سنگین شد وزین شد بر اساس ﴿إنّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً﴾ وزین شد سنگین شد حکیم شد کل جهان برای او معنا پیدا میکند به کسی میگوید رب که اسمش با مسما است به چیزی میگوید عدل و حقوق بشر که اسم با مسمّاست به چیزی میگوید آزادی که اسم با مسمّاست حالا نه چون امام واقعاً استاد ما بود یا از قم رفته یا ایرانی بود این واقعاً خوب قرآن را فهمیده و تا آخر هم برای تفسیر قرآن و تبیین قرآن و اجرای قرآن همه هزینهها را تحمّل کرده اینکه انسان درباره او شیفتهوار اشک میریزد سرّش این است این خوب این حرفها را فهمید و تا آنجا که ممکن بود ایستاد گفت این چه حقوق بشری است این چه آزادی است که شما میخواهید به مردم بدهید این سید اولاد پیغمبر خوابش نمیبرد آن وقتی که جریان کاپیتولاسیون مطرح بود گفت غیرت پس کجا رفته خوب حالا شما ایرانی را به هر وضعی بخواهید محکوم بکنید هر وضعی بخواهید به سرش در بیاورید کسی نتواند آمریکاییها را محاکمه بکند این غیور بودن یک چیزی دیگر است شجاع بودن یک چیز دیگر غیور بودن خیلی از مواقع سیّدنا الاستاد میگفت دیشب خوابم نبرد میگفت من خوابم نبرد وقتی این لایحه به مجلس رفت اینکه میبینید چهارده خرداد پانزده خرداد مردم اینطور به سر و سینه میزنند به همین جهت است خوب.
شما ببینید وقتی خود انسان تهی مغز شد درونش خالی شد همه چیز را خالی میکند آن ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ نشأت گرفته از این است که اینهایی که خودشان را انسان میدانند واقعاً انسان نیستند یعنی انسانیتشان را معزول کردند در یک جایی دفن کردند زنده به گور کردند روی انسانیتشان یک قصری ساختند و دارند مینشینند فرمود اینها کوری را بر دیدن ترجیح دادند اما ثمود هم همینطور بودند دیگر ﴿و اما ثمود فهدیناهم فاستحبّوا العمی علی الهدی فأخذتهم صاعقة العذاب الهون﴾ در اینگونه از موارد ذات اقدس إله میفرماید این عذاب آمده است ولی عذاب ﴿هون﴾ یا گاهی عذاب مهین چون هر عذابی مناسب با آن گناهی است که آن گروه مرتکب شدند بالأخره یک عده ربا خوارند یک عده ظالمند یک عده فاسقند یک عده منافقند و یک عده گذشته از این سیّئات مستکبرند وقتی قرآن کریم بخواهد عذاب مستکبران را تبیین میکند میگوید خواری و فرومایگی را ما برای اینها تثبیت کردیم چرا؟ برای اینکه مستکبر خود را بزرگ و برتر میبیند و دیگران را کوچک این یک بزرگ بینی او یک چیز باطل و غلطی است واقعاً بزرگ نیست این دو اگر واقعاً بزرگ نیست واقعاً کوچک است و صغیر و حقیر و ذلیل است این سه چون نمیشود که هر دو دروغ باشد که هم تکبر آنها دروغ باشد هم تذلّل آنها اگر یکی دروغ بود آن مقابلش راست است دیگر در این گونه از موارد ضدّان لا ثالث هم هستند چون بزرگی اینها دروغ است حقارت اینها راست است روز عذاب روز ظهور آن راستها است لذا حقارتشان ظاهر میشود فرمود عذاب هون آمده ﴿عذابٌ مهیّن﴾ میآید رسوایی میآید خوب یک وقتی کسی بالأخره زیر یک خروارها خاک از بین میرود مورد احترام دیگری است ترحم دیگری است و همواره برای آنها اشک میریزند و مانند آن یک وقت است نه کسی رسوا شده میمیرد این که عذاب هون عذاب مهین و مانند آن ذکر میشود با پسوند هون و مهین میآید برای کیفر استکبار اینها است اینها چون مستکبرانه زندگی میکردند عذاب هون و فرومایگی دامنگیرشان شد در سورهٴ مبارکهٴ فجر بعد از جریان عاد آیهٴ 9 جریان ثمود را ذکر میکند ﴿و ثمود الذین جابوا الصَّخر بالْواد﴾ که از امکانات فراوانی برخوردار بودند در سورهٴ مبارکهٴ قمر آنها هم بخشی از آن سوره هم جریان ثروت و قدرت اینها به این صورت بازگو شده است آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ قمر این است ﴿إنّا مرسلوا النّاقة فتنةً لهم فارتقبهم واصطبر﴾ ﴿کذّبت ثمود بالنّذر ٭ فقالوا أبشراً منّا واحدا نتّبعه إنّا إذاً لفی ضلال و سعر ٭ أ أُلقِیَ الذکر علیه من بیننا بل هم کذّابٌ اشرٌ﴾ آنگاه خدا میفرماید ﴿سیعلمون غداً من الکذّاب الأشر ٭ انا مرسلوا النّاقة فتنةً لهم فارتقبهم و اصطبر﴾ از آیه 24 به بعد سورهٴ مبارکهٴ قمر ﴿و نبّئهم أن الماء قسمة بینهم کل شربٍ محتضرٌ ٭ فنادوا صاحبهم فتعاطیٰ نعقر﴾ یک نفر را به او جعاله بر اثر عقد جعاله یک چیزی به عنوان جعل به او دادند حق الزحمه او هم از نظر عقیده کافر بود و از نظر شرارت هم از دیگران کم نداشت بلکه بیش از دیگران بود قبول کرد که این ناقه را پی کند و عقر کند دیگران هم در تحریک و تهییج و تهیه او آماده بودن هم بعد تشویقش کردند لذا فعل را یک نفر انجام داد اسناد فعل به همه است برای اینکه همه در کار او سهیم بودند یک باندی بودند یا مقدمات قبلی را فراهم کردند یا رضایت بعدی داشتند ﴿فنادوا صاحبهم فتعاطیٰ فعقر﴾ ولی در سورهٴ مبارکهٴ شمس دارد ﴿فکذّبوه فعقرُوها﴾ ضمیر ﴿عقر﴾ را به فعل ﴿عقر﴾ را به ضمیر جمع اسناد دادند که این کار را کردند خوب اینها چون ﴿فاستحبوا العمی علی الهدیٰ﴾ بود بقیه امور را هم بدنبال خودشان دارند.
در سورهٴ مبارکهٴ نمل آیه 45 به بعد به این صورت است ﴿و لقد أرسلنا إلی ثمودَ أخاهم صالحاً أن اعبدو الله فاذا هم فریقان یختصمون﴾ یک عده که مستکبر بودند ملإشان آن مؤمنین را مسخره میکردند آن مؤمنینشان هم که پذیرفته بودند و جریان گفتگوی مستکبر و مستضعف را هم در بخشی از آیات دیگر آنجا به صورتهایی جداگانه بازگو کردند که مستکبران میگویند که ﴿أتعلمون أن صالحا مرسل من ربه﴾ آنگاه میگفتند بله ما صالح را به عنوان رسول قبول داریم و اینها آیهٴ 45 سورهٴ نمل این است ﴿و لقد ارسلنا الی ثمود اخاهم صالحا ان اعبدو الله فاذا هم فریقان تختصمون﴾ که آن ملإ مستکبر یک حرف دارند و مستضعفشان یک حرف ﴿قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئّة قبل الحسنه لولا تستغفرون الله لعلکم ترحمون﴾ غفلت و دنیا زدگی همه این این خطرات را به دنبال دارد ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾ ﴿وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ یُصْلِحُونَ﴾ ﴿قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾ ﴿وَمَکَرُوا مَکْراً وَمَکَرْنَا مَکْراً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ ﴿فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ ﴿فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَأنجینا الّذینَ آمنوا و کانوا یَتّقون﴾ که بعد به قصه نوح منتهی میشود فرمود اینها توطئهشان تنها در باره شتر نبود قصدشان این بود که حضرت صالح را با همراهانشان شبیخون بزنند تبییت یعنی شبیخون زدن نبیت تبییت میکنیم اینها بیتوته کردند ما تبییت میکنیم یعنی شبیخون میزنیم غافلگیرشان میکنیم همهشان را میکشیم بعد به بازماندگانشان میگوییم ما خبر نداریم ﴿ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک أهلهِ﴾ این کار را میکنیم فرمود تمام این نقشهها را کشیدند امّا ﴿و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون﴾ سرانجام مکر اینها دامنگیر اینها شد و ما در جریان آن عقد ناقه همه آنها را به دست عذاب سپردیم و حضرت صالح و همراهانش را حفظ کردیم و نجات دادیم.
در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ شعرا وقتی جریان صالح را مطرح میکنند این دو گروه با هم یک گفتگویی دارند آیهٴ 142 سورهٴ مبارکهٴ شعرا این است ﴿کذبت ثمود المرسلین﴾ حالا سر اینکه ﴿المرسلین﴾ را جمع محلی به الف و لام آورد یا ناظر به این است که کسی حرف یک پیامبر را تکذیب بکند حرف همه انبیا را تکذیب میکند چون ﴿لا نفرق بین أحد منهم﴾ یا نه مثلاً چند تا پیامبر داشتند اینها ﴿اذ قال لهم أخوهم صالحٌ ألاٰ تتقون ٭ انی لکم رسول أمین ٭ فاتقوا الله و أطیعون ٭ و ما اسئلکم علیه من اجرٍ انْ أجری إلاّ علی ربّ العالمین﴾ آن حرفی که حضرت نوح گفته بود یک همان حرفی که حضرت هود گفته بود دو که ما نه غرضی داریم نه مرضی در تبلیغ هدفی نداریم جز هدایت شما این حرف را وجود مبارک صالح هم فرمود ﴿و ما أسئلکم علیه من أجرٍ ان اجری الا علی ربّ العالمین﴾ بعد فرمود همه این نعمتهایی که دارید امانت است از دست دیگران به شما رسیده است شما به نسل بعدی منتقل میکنید اینطور نیست که همینطور رها باشید هر کاری که خواستید بکنید آزاد باشید ﴿أتترکون فیما هٰهُنا آمنین ٭ فی جناتٍ و عیونٍ ٭ و زروعٍ و نخلٍ طلعها هضیتم ٭ و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین﴾ ییلاقهای خوب دارید قشلاقهای خوب دارید هم دامداری و کشاورزیتان تأمین است هم آن تفرجتان و اترافتان و اسرافتان تأمین است ﴿فاتقوا الله و أطیعون ٭ و لا تطیعوا أمر المسرفین ٭ الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون﴾ آنها گفتند ﴿إنما أنت من المسحَّرین﴾ تو مسحوری حالا یا مثلاً این بتها در تو اثر کردند یا ساحران در تو اثر گذاشتند ﴿ما انت إلاّ بشرٌ مثلنا﴾ اگر کسی از طرف خدا میآید باید فرشته باشد بر فرض هم تو پیامبر باشی باید معجزه بیاوری ﴿فأتِ بآیةٍ إنْ کنت من الصّادقین﴾ وجود مبارک صالح فرمود ﴿هذه ناقةٌ لها شربّ و لکم شرب یومٍ معلومٍ ٭ و لا تمسُّوها بسوءٍ فیأخذکم عذاب یوم عظیم ٭ فعقروها﴾ در آن سوره قبل ضمیر ﴿عقر﴾ به فعل ﴿عقر﴾ به ضمیر مفرد اسناد داده شد ﴿فتعاطیٰ فعقر﴾ اینجا به جمع اسناد داده شد برای اینکه «انما یجمع النّاس الرضا و السخط» ﴿فعقروها فأصبحوا نادمین ٭ فاخذهم العذاب ان فی ذلک لایةً و ما کان أکثرهم مؤمنین﴾
آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آمده است هم گوشهای از همین صحنه است آیهٴ 59 ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یک آیه روشنی دادیم ما﴿مبصرةً﴾ یعنی آیة مبصرة برای اینکه اینها پیشنهاد دادند گفتند این سخره بزرگی که مورد تقدیس ماست گاهی هم در برابرش قربانی میکنند و گاهی هم احترامات دینی برایش قائلند از دل همین سخره صمّاء یک شتری در بیاید و همینطور هم شد فرمود شما در مبصره بودن یعنی روشن بودن این آیه حرفی ندارید چو آیات الهی بعضی روشن هستند بعضی خیلی روشنتر و شفافند فرمود ﴿و جعلنا اللّیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیه النَّهار مبصرةً﴾ هم شب تاریک آیه خدا است هم روز روشن منتها روز روشن آیه شفافتر است و شب تاریک به شفافی روز نیست ولی هر دو آیه الهیاند هر دو روی نظمند اینجا هم فرمود ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إلاّ تَخْوِیفاً﴾ غرض آن است که تحلیل قرآنی درباره انسان شناسی از گذشته و حال و آینده یکی است اگر آن کرسی انسانیت خالی شد در فضای دل یک حاکم عادلی فتوا نداد ﴿وَ افئدتهم هواء﴾ شد در درجه اول خود این شخص ان هو الا اسم که لا مسما له این انسان نیست چنین انسانی جهان بینی ﴿ان هی الا أسماء سمیتموها﴾ است در مسائل اخلاقی و ارزشیاش اینچنین است در مسائل حقوقی و سیاسیاش اینچنین است در مسائل دیگر اینچنین است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مغرور شدن قوم ثمود بخاطر امکانات مادی
- انکار نبوت حضرت صالح (ع) توسط قوم ثمود
- داستان قوم ثمود در سایر آیات و عذاب آنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَآتَانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ ٭ وَیَا قَوْمِ هذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ ٭ فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ ٭ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحاً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیرُ ٭ وَأَخَذَ الَّذیِنَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ٭ کَأَن لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِثَمُودَ﴾
سومین پیامبری که نام شریفش در قرآن کریم آمده است حضرت صالح(سلام الله علیه) است قوم صالح هم نظیر قوم هود از امکانات مادی فراوانی برخوردار بودند این امکانات مادی آنها را فریب داد و مغرور کرد و آثاری از گذشتگان به جا مانده بود که همان بتپرستی بود آن بتپرستی که آثار نیاکانشان بود حفظ کردند و جریان وحی و نبوت را هم که راساً منکر بودند میگفتند بشر نمیتواند پیام خدا را به دیگران منتقل کند اگر رسولی هست باید فرشته باشد و اگر کسی مدعی رسالت بود گذشته از آن اشکال اول باید دارای بیّنه و معجزه باشد وجود مبارک صالح همه این شبهات را برطرف کرد و خدای سبحان بوسیله حضرت صالح آنها را هدایت کرد لکن آنها کوری را بر هدایت ترجیح دادند اما فرمود ﴿فهدیناهم فاستحبُّوا العمیٰ علی الهدی﴾ اینها کوری را بر بینایی ترجیح دادند اینهایی که ﴿یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف﴾ اینها همانهاییاند که قبیح را بر حسن ترجیح میدهند و این را هم سعادت تلقّی میکنند در سوره فصلت فرمود ﴿أمّا ثمود فهدیناهم﴾ آیهٴ 17 سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿و أمّا ثمود فهدیناهم فاستحبوا الْعمیٰ علی الهدیٰ فأخذتهم صاعقة العذاب الهون بما کانوا یکسبون﴾ این هدایت تشریعی است که ما آنها را از نظر راهنمایی عقلی و نقلی هدایت کردیم اگر کسی کفر را بر ایمان ترجیح بدهد و راهنمایی الهی را بر خواستههای درونی خود مقدم بدارد چنین آدمی کوری را بر بینایی ترجیح داده است فرمود ﴿و اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی﴾ منشأ تحلیلی این اوصاف را قرآن کریم از این راه میداند که انسان یک سرمایهای دارد آن سرمایه از بین نمیرود ولی ممکن است کسی آن سرمایه را دفن کند یعنی ممکن نیست انسان انسانیت خود را بتواند از بین ببرد ولی میتواند آن را دفن کند مدسوس بکند ﴿و قد خاب من دسّاها﴾ انسان اگر انسانیّت خود را واقعاً بتواند از بین ببرد یا انسانیّت انسان به علل و عوامل بیرونی از بین برود او دیگر عذابی ندارد اگر در قیامت هم به صورت حیوان محشور شد خوب حیوان حشری که دارد نظیر حیوانات دیگر از کار خودش لذّت میبرد و اگر مجبور باشد یک سلسله عوارضی داشته باشد آن عوارض ذاتی هر حیوانی برای او گوارا است یعنی اگر مرا نیش میزند عقرب میزند لذت میبرد همانطوری که بلبل از خواندن لذّت میبرد اینطور نیست که سم دادن یا نیش زدن برای مار عذاب باشد چگونه میشود که انسان اگر حیوان شد واقعاً معذّب است در ذیل آیه ﴿ فتاتون افواجا ٭ و فتحت السماء﴾ آنجا آمده است که عدّهٴ زیادی بصورت حیوانات درمیآیند هم مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرد هم جناب زمخشری خوب اینها که بصورت حیوان درمیآیند واقعاً هم حیوانند نه اینکه به صورت حیوان دربیایند واقعاً حیوانند حیوان حقیقیاند این ﴿أولئک کالأنعام بل هم أضلّ﴾ یعنی اینها واقعاً حیوان شدند نه اینکه شکلشان شکل حیوان باشد نه واقعاً حیوانند اما مشکل این است که در عین حال که واقعاً حیوانند واقعاً انسانند سرّش این است که آن حیوانیّتی که در دنیا است در عرض انسان است مثلاً حیوان یا ناطق است یا ساهل یا ناطق است یا خائر یا ناطق است یا .. و مانند آن اما حیوانیتی که در معاد هست در طول انسانیت است یعنی هم بر او انسان صادق است هم بر او حیوان او انسان قرد انسان بقر انسان حیة و عقرب و کذا و کذا سرش آن است که او انسانیت خود را یعنی همه هوش و علم خود را در راه مار و عقرب شدن یا شاخ زدن یا نیش زدن یا مانند آن به کار گرفته است بنابراین حیوانیتی که در معاد ظهور میکند یا در دنیا برای بعضیها با چشم برزخی ظهور میکند که در دنیا واقعاً اینها حیوان میشوند و در قیامت ظرف ظهور این حیوانیت است نه حدوث حیوانیّت آن حیوانیتی است که در طول انسانیّت است نه حیوانیتی که در عرض انسانیت حیوانیتی که در دنیا مطرح است در عرض انسانیت است بالأخره حیوان یا ناطق است یا ساهل یا ناطق است یا خائر اما حیوانیتی که در معاد است یا در اینجا در اثر کفر و نفاق پدید میآید در طول انسانیت است یعنی هذا حیوان ناطق قرد که قهراً این انسان میشود جنس متوسط نه نوع اخیر که تحتش اصناف باشد بلکه جنس متوسط است تحت او انواع است بنابراین انسانیت همیشه محفوظ است منتها مغبور است مدسوس است به زنجیر کشیده شده است و مانند آن اگر کسی آن فطرت را آن انسانیت را بتواند رأسا از بین ببرد و بشود حیوان خوب حالا در قیامت به صورت حیوان محشور شد چه عذابی دارد او که درک نمیکند که انسان بوده است و حیوان شده است مثل همه حیوانات دیگر بنابراین عمده آن است که انسان یک سرمایه گرانبهایی دارد و این را در اثر جهاد اوسط یا اکبر در درون خود این سرمایه را به اسارت دشمن میدهد دشمن هم اسیر میگیرد نه قتیل فرق جهاد اکبر و جهاد اصغر یا جهاد درون و جهاد بیرون این است در جهاد بیرون دشمن تلاش میکند که بکشد سرزمین کسی را بگیرد اما شیطان نمیخواهد بکشد میخواهد برده بگیرد تمام تلاش شیطان این است که اسیر بگیرد نه قتیل قهراً این فطرت در درون انسان آن عقل در درون انسان آن سرمایههای الهی در درون انسان موجود است و اسیر و تمام رنجها را آن بیچاره درک میکند درک میکند که الان حیوانیت دارد حکومت میکند درک میکند که در تحت اسارت حیوان است و مانند آن قهراً جای فرمانروایی خالی است وقتی جای فرمانروایی خالی شد پس این اصول را ملاحظه فرمودید آن انسانیتی که آدم فکر میکند نوع اخیر است نوع اخیر نیست نوع متوسط است تحتش انواع فراوان است یک و اگر کسی خدای ناکرده راه کفر و نفاق را طی کرد در او هم انسان صادق است حقیقتاً و هم قرد و مانند آن حقیقتاً چون در طول هماند نه در عرض هم این ثانیاً و چون حرف آخر را آن فصل اخیر میزند آن فصلهای قبلی مثل ناطق انسان و امثال ذلک اینها اسیرانه به سر میبرند ثالثاً وقتی جای ناطقیت این کرسی فرمانروایی را ناطق عاقل اداره نکرد قرد اداره کرد این خلأ دهها تالی فاسد را به همراه دارد هم از نظر معرفت شناسی این گرفتار خلأ است هم از طرف هستی شناسی گرفتار خلأ است هم در مسائل اخلاق و ارزشیابی گرفتار خلأ است هم در مسائل سیاسی و اجتماعی نمونههایی را قرآن کریم بعد از تحلیل عقلی ذکر میکند میفرماید شما اولا درون اینها را وقتی بررسی میکند میبینید ﴿و افئدتهم هواءٌ﴾ یعنی دل اینها تهی است یعنی آن کرسی که باید یک فتوا دهنده عقلی عاقل در آنجا مستقر باشد این کرسی خالی است ﴿و افئدتهم هواء﴾ یعنی فواد اینها تهی است اینها تهی دلند اینکه میگویند تهی مغزند از همین قبیل است وقتی ﴿و افئدتهم هواءً﴾ شد قلبهای اینها تهی شد اگر کسی بگوید اینها انسانند این یک اسم بی مسمّا است برای اینکه کرسی انسانیت کرسی عقل و ناطقیت را دیگری اشغال کرده است اگر یک حوزه علمی باشد کرسی تدریس و فقه را غیر فقیه بخواهد اداره کند یا دانشگاه باشد کرسی علوم تجربی را مثلاً یک اُمّی بخواهد اداره کند این میشود اسم دانشگاه بی مسمّا اسم حوزه بی مسمّا بنابراین این شخص اسم بی مسما دارد لذا فرمود ﴿و تراهم ینظرون الیک و هم لا یُبصرون﴾ ﴿إنْ هم إلاّ کالأنعام بل هم اضلّ﴾ و مانند آن چون ﴿و افئدتهم هواءً﴾ پس این اسم انسانیت را به یدک میکشد باور انسان نیست چون اینچنین است از نظر جهان بینی به سراغ بتهایی میرود که اسم ربوبیت را یدک میکشند ﴿ان هی إلاّ اسماءٌ سمیتموها ... ما أنزل الله بها من سلطانٍ﴾ از صدر تا ساقه از ساقه تا صدر همه اسم بی مسمّا را یدک میکشند اگر به دنبال یک سلسه آلههای میرود که اینها اسم خدا را دارند بی مسما ﴿ان هی إلا اسماءٌ سمیتموها أنتم و آبائُکم ما أنزل الله بها من سلطانٍ﴾ به دنبال یک استعماری میرود که اسم استعمار را دارد مسمّا استعمار را ندارد که در بحثهای قبل داشتیم که از بهترین و پربرکتترین واژههای قرآنی این کلمه مقدّس استعمار است چه بلایی به روزگار این کلمه درآوردند که جزء نحسترین کلمات شد استعمار ﴿هو أنشأکم من الأرض واستعمرکم فیها﴾ معنای استعمار این است که ذات اقدس إله زمین را در اختیار شما قرار داده آب در اختیار شما قرار داده هوا در اختیار شما قرار داده امکانات به شما داده همه راهنماییها را کرده که برای خودتان کار کنید و آقای خودتان باشید همین معنای استعمار این است این کلمه را آوردند گفتند که همه امکانات مال شما رایگان برای ما کار کن این میشود برده آن وقت این کلمه استعمار اسمی است بی مسما پس در مسائل جهان بینی و آلهه و ارباب و امثال ذلک ﴿ان هی الا أسماءٌ سمیتموها ... ما انزل الله بها من سلطان﴾ در مسائل اجتماعی سیاسی نظیر استعمار نظیر آزادی ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها ... ما انزل الله بها من سلطان﴾ یک اسم آزادی مانده است وگرنه رهایی بودن حیوانی زندگی کردن که آزادی نیست آن حریت از بهترین کلمات دینی است که وجود مبارک حضرت امیر آنطوریکه در نهج البلاغه به پسرش فرمود یا «و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً» خدای سبحان به تو حریت داد بر ده دیگری نباش خوب این حریت که از پربرکتترین واژههای دینی است به آن صورت نحس در آمده میماند مسئله تمدن این هم ﴿ان هی الا أسماء سمیتموها انتم و آبائُکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ این یک کلمهای است اسمی است بی مسما این چه تمدّنی است که شما از یک طرفی میبینید جز خونریزی و حتّاکی و تجاوز چیزی در آن نیست دموکراسی اینطور است آزادی اینطور است حقوق بشر همینطور است میبینید صدر تا ساقه ساقه تا صدر همهاش در این فضا است ﴿ان هی الا اسماء سمیتوها أنتم و آبائُکم ما أنزل الله بها من سلطانٍ﴾ همهاش اسم بی مسما شد سرّش آن است وقتی انسان اسم بی مسما شد خداشناسی او خدا باوری او عدل او آزادی او استعمار او حقوق بشر او دموکراسی او همه ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها أنتم و آبائکم﴾ گاهی انسان میگوید ای کاش این آیه قرآن یک حلوایی بود انسان این را میمکید یا انسانی بود به دست و پایش میافتاد میبوسید از بس این کتاب شیرین است چگونه تحلیل کرده مسئله را به دودوتا چهارتا رسانده که بابا خودت را خالی کردی آن وقت دست به هر چیز بردی سرقت کردی و خالی کردی حیف آن الوهیت و ربوبیت است که تو به اسم بی مسما دادی حیف آن استعمار است که تو به اسم بی مسما دادی حیف آن حریت است که تو به اسم بیمسما دادی حیف آن حقوق بشر است که تو به اسم بیمسما دادی تو خودت را چون گم کردی ﴿و افئدتهم هواء﴾ یک انسان بی مسمایی آن وقت همه چیز را سرقت کردی این میشود تبیان کل شیء این میشود عالمانه حرف زدن این میشود ﴿یس ٭ و القرآن الحکیم﴾ قسم به این کتابی که حکیمانه حرف میزند خوب خودت را دریاب خودت را پر کن سیراب کن آنگاه الوهیت معنا پیدا میکند ربوبیت را پیدا میکند گفتند:
دلا خود را در آینه تو کج بینی هر آینه تو کج باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول
آنها از همینآیات گرفتند خوب آیینه چه تقصیری دارد اگر کسی خودش کج است باید خودش را راست بکند آن وقت اگر انسان سنگین شد وزین شد بر اساس ﴿إنّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً﴾ وزین شد سنگین شد حکیم شد کل جهان برای او معنا پیدا میکند به کسی میگوید رب که اسمش با مسما است به چیزی میگوید عدل و حقوق بشر که اسم با مسمّاست به چیزی میگوید آزادی که اسم با مسمّاست حالا نه چون امام واقعاً استاد ما بود یا از قم رفته یا ایرانی بود این واقعاً خوب قرآن را فهمیده و تا آخر هم برای تفسیر قرآن و تبیین قرآن و اجرای قرآن همه هزینهها را تحمّل کرده اینکه انسان درباره او شیفتهوار اشک میریزد سرّش این است این خوب این حرفها را فهمید و تا آنجا که ممکن بود ایستاد گفت این چه حقوق بشری است این چه آزادی است که شما میخواهید به مردم بدهید این سید اولاد پیغمبر خوابش نمیبرد آن وقتی که جریان کاپیتولاسیون مطرح بود گفت غیرت پس کجا رفته خوب حالا شما ایرانی را به هر وضعی بخواهید محکوم بکنید هر وضعی بخواهید به سرش در بیاورید کسی نتواند آمریکاییها را محاکمه بکند این غیور بودن یک چیزی دیگر است شجاع بودن یک چیز دیگر غیور بودن خیلی از مواقع سیّدنا الاستاد میگفت دیشب خوابم نبرد میگفت من خوابم نبرد وقتی این لایحه به مجلس رفت اینکه میبینید چهارده خرداد پانزده خرداد مردم اینطور به سر و سینه میزنند به همین جهت است خوب.
شما ببینید وقتی خود انسان تهی مغز شد درونش خالی شد همه چیز را خالی میکند آن ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ نشأت گرفته از این است که اینهایی که خودشان را انسان میدانند واقعاً انسان نیستند یعنی انسانیتشان را معزول کردند در یک جایی دفن کردند زنده به گور کردند روی انسانیتشان یک قصری ساختند و دارند مینشینند فرمود اینها کوری را بر دیدن ترجیح دادند اما ثمود هم همینطور بودند دیگر ﴿و اما ثمود فهدیناهم فاستحبّوا العمی علی الهدی فأخذتهم صاعقة العذاب الهون﴾ در اینگونه از موارد ذات اقدس إله میفرماید این عذاب آمده است ولی عذاب ﴿هون﴾ یا گاهی عذاب مهین چون هر عذابی مناسب با آن گناهی است که آن گروه مرتکب شدند بالأخره یک عده ربا خوارند یک عده ظالمند یک عده فاسقند یک عده منافقند و یک عده گذشته از این سیّئات مستکبرند وقتی قرآن کریم بخواهد عذاب مستکبران را تبیین میکند میگوید خواری و فرومایگی را ما برای اینها تثبیت کردیم چرا؟ برای اینکه مستکبر خود را بزرگ و برتر میبیند و دیگران را کوچک این یک بزرگ بینی او یک چیز باطل و غلطی است واقعاً بزرگ نیست این دو اگر واقعاً بزرگ نیست واقعاً کوچک است و صغیر و حقیر و ذلیل است این سه چون نمیشود که هر دو دروغ باشد که هم تکبر آنها دروغ باشد هم تذلّل آنها اگر یکی دروغ بود آن مقابلش راست است دیگر در این گونه از موارد ضدّان لا ثالث هم هستند چون بزرگی اینها دروغ است حقارت اینها راست است روز عذاب روز ظهور آن راستها است لذا حقارتشان ظاهر میشود فرمود عذاب هون آمده ﴿عذابٌ مهیّن﴾ میآید رسوایی میآید خوب یک وقتی کسی بالأخره زیر یک خروارها خاک از بین میرود مورد احترام دیگری است ترحم دیگری است و همواره برای آنها اشک میریزند و مانند آن یک وقت است نه کسی رسوا شده میمیرد این که عذاب هون عذاب مهین و مانند آن ذکر میشود با پسوند هون و مهین میآید برای کیفر استکبار اینها است اینها چون مستکبرانه زندگی میکردند عذاب هون و فرومایگی دامنگیرشان شد در سورهٴ مبارکهٴ فجر بعد از جریان عاد آیهٴ 9 جریان ثمود را ذکر میکند ﴿و ثمود الذین جابوا الصَّخر بالْواد﴾ که از امکانات فراوانی برخوردار بودند در سورهٴ مبارکهٴ قمر آنها هم بخشی از آن سوره هم جریان ثروت و قدرت اینها به این صورت بازگو شده است آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ قمر این است ﴿إنّا مرسلوا النّاقة فتنةً لهم فارتقبهم واصطبر﴾ ﴿کذّبت ثمود بالنّذر ٭ فقالوا أبشراً منّا واحدا نتّبعه إنّا إذاً لفی ضلال و سعر ٭ أ أُلقِیَ الذکر علیه من بیننا بل هم کذّابٌ اشرٌ﴾ آنگاه خدا میفرماید ﴿سیعلمون غداً من الکذّاب الأشر ٭ انا مرسلوا النّاقة فتنةً لهم فارتقبهم و اصطبر﴾ از آیه 24 به بعد سورهٴ مبارکهٴ قمر ﴿و نبّئهم أن الماء قسمة بینهم کل شربٍ محتضرٌ ٭ فنادوا صاحبهم فتعاطیٰ نعقر﴾ یک نفر را به او جعاله بر اثر عقد جعاله یک چیزی به عنوان جعل به او دادند حق الزحمه او هم از نظر عقیده کافر بود و از نظر شرارت هم از دیگران کم نداشت بلکه بیش از دیگران بود قبول کرد که این ناقه را پی کند و عقر کند دیگران هم در تحریک و تهییج و تهیه او آماده بودن هم بعد تشویقش کردند لذا فعل را یک نفر انجام داد اسناد فعل به همه است برای اینکه همه در کار او سهیم بودند یک باندی بودند یا مقدمات قبلی را فراهم کردند یا رضایت بعدی داشتند ﴿فنادوا صاحبهم فتعاطیٰ فعقر﴾ ولی در سورهٴ مبارکهٴ شمس دارد ﴿فکذّبوه فعقرُوها﴾ ضمیر ﴿عقر﴾ را به فعل ﴿عقر﴾ را به ضمیر جمع اسناد دادند که این کار را کردند خوب اینها چون ﴿فاستحبوا العمی علی الهدیٰ﴾ بود بقیه امور را هم بدنبال خودشان دارند.
در سورهٴ مبارکهٴ نمل آیه 45 به بعد به این صورت است ﴿و لقد أرسلنا إلی ثمودَ أخاهم صالحاً أن اعبدو الله فاذا هم فریقان یختصمون﴾ یک عده که مستکبر بودند ملإشان آن مؤمنین را مسخره میکردند آن مؤمنینشان هم که پذیرفته بودند و جریان گفتگوی مستکبر و مستضعف را هم در بخشی از آیات دیگر آنجا به صورتهایی جداگانه بازگو کردند که مستکبران میگویند که ﴿أتعلمون أن صالحا مرسل من ربه﴾ آنگاه میگفتند بله ما صالح را به عنوان رسول قبول داریم و اینها آیهٴ 45 سورهٴ نمل این است ﴿و لقد ارسلنا الی ثمود اخاهم صالحا ان اعبدو الله فاذا هم فریقان تختصمون﴾ که آن ملإ مستکبر یک حرف دارند و مستضعفشان یک حرف ﴿قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئّة قبل الحسنه لولا تستغفرون الله لعلکم ترحمون﴾ غفلت و دنیا زدگی همه این این خطرات را به دنبال دارد ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾ ﴿وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ یُصْلِحُونَ﴾ ﴿قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾ ﴿وَمَکَرُوا مَکْراً وَمَکَرْنَا مَکْراً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ ﴿فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ ﴿فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَأنجینا الّذینَ آمنوا و کانوا یَتّقون﴾ که بعد به قصه نوح منتهی میشود فرمود اینها توطئهشان تنها در باره شتر نبود قصدشان این بود که حضرت صالح را با همراهانشان شبیخون بزنند تبییت یعنی شبیخون زدن نبیت تبییت میکنیم اینها بیتوته کردند ما تبییت میکنیم یعنی شبیخون میزنیم غافلگیرشان میکنیم همهشان را میکشیم بعد به بازماندگانشان میگوییم ما خبر نداریم ﴿ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک أهلهِ﴾ این کار را میکنیم فرمود تمام این نقشهها را کشیدند امّا ﴿و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون﴾ سرانجام مکر اینها دامنگیر اینها شد و ما در جریان آن عقد ناقه همه آنها را به دست عذاب سپردیم و حضرت صالح و همراهانش را حفظ کردیم و نجات دادیم.
در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ شعرا وقتی جریان صالح را مطرح میکنند این دو گروه با هم یک گفتگویی دارند آیهٴ 142 سورهٴ مبارکهٴ شعرا این است ﴿کذبت ثمود المرسلین﴾ حالا سر اینکه ﴿المرسلین﴾ را جمع محلی به الف و لام آورد یا ناظر به این است که کسی حرف یک پیامبر را تکذیب بکند حرف همه انبیا را تکذیب میکند چون ﴿لا نفرق بین أحد منهم﴾ یا نه مثلاً چند تا پیامبر داشتند اینها ﴿اذ قال لهم أخوهم صالحٌ ألاٰ تتقون ٭ انی لکم رسول أمین ٭ فاتقوا الله و أطیعون ٭ و ما اسئلکم علیه من اجرٍ انْ أجری إلاّ علی ربّ العالمین﴾ آن حرفی که حضرت نوح گفته بود یک همان حرفی که حضرت هود گفته بود دو که ما نه غرضی داریم نه مرضی در تبلیغ هدفی نداریم جز هدایت شما این حرف را وجود مبارک صالح هم فرمود ﴿و ما أسئلکم علیه من أجرٍ ان اجری الا علی ربّ العالمین﴾ بعد فرمود همه این نعمتهایی که دارید امانت است از دست دیگران به شما رسیده است شما به نسل بعدی منتقل میکنید اینطور نیست که همینطور رها باشید هر کاری که خواستید بکنید آزاد باشید ﴿أتترکون فیما هٰهُنا آمنین ٭ فی جناتٍ و عیونٍ ٭ و زروعٍ و نخلٍ طلعها هضیتم ٭ و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین﴾ ییلاقهای خوب دارید قشلاقهای خوب دارید هم دامداری و کشاورزیتان تأمین است هم آن تفرجتان و اترافتان و اسرافتان تأمین است ﴿فاتقوا الله و أطیعون ٭ و لا تطیعوا أمر المسرفین ٭ الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون﴾ آنها گفتند ﴿إنما أنت من المسحَّرین﴾ تو مسحوری حالا یا مثلاً این بتها در تو اثر کردند یا ساحران در تو اثر گذاشتند ﴿ما انت إلاّ بشرٌ مثلنا﴾ اگر کسی از طرف خدا میآید باید فرشته باشد بر فرض هم تو پیامبر باشی باید معجزه بیاوری ﴿فأتِ بآیةٍ إنْ کنت من الصّادقین﴾ وجود مبارک صالح فرمود ﴿هذه ناقةٌ لها شربّ و لکم شرب یومٍ معلومٍ ٭ و لا تمسُّوها بسوءٍ فیأخذکم عذاب یوم عظیم ٭ فعقروها﴾ در آن سوره قبل ضمیر ﴿عقر﴾ به فعل ﴿عقر﴾ به ضمیر مفرد اسناد داده شد ﴿فتعاطیٰ فعقر﴾ اینجا به جمع اسناد داده شد برای اینکه «انما یجمع النّاس الرضا و السخط» ﴿فعقروها فأصبحوا نادمین ٭ فاخذهم العذاب ان فی ذلک لایةً و ما کان أکثرهم مؤمنین﴾
آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آمده است هم گوشهای از همین صحنه است آیهٴ 59 ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یک آیه روشنی دادیم ما﴿مبصرةً﴾ یعنی آیة مبصرة برای اینکه اینها پیشنهاد دادند گفتند این سخره بزرگی که مورد تقدیس ماست گاهی هم در برابرش قربانی میکنند و گاهی هم احترامات دینی برایش قائلند از دل همین سخره صمّاء یک شتری در بیاید و همینطور هم شد فرمود شما در مبصره بودن یعنی روشن بودن این آیه حرفی ندارید چو آیات الهی بعضی روشن هستند بعضی خیلی روشنتر و شفافند فرمود ﴿و جعلنا اللّیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیه النَّهار مبصرةً﴾ هم شب تاریک آیه خدا است هم روز روشن منتها روز روشن آیه شفافتر است و شب تاریک به شفافی روز نیست ولی هر دو آیه الهیاند هر دو روی نظمند اینجا هم فرمود ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إلاّ تَخْوِیفاً﴾ غرض آن است که تحلیل قرآنی درباره انسان شناسی از گذشته و حال و آینده یکی است اگر آن کرسی انسانیت خالی شد در فضای دل یک حاکم عادلی فتوا نداد ﴿وَ افئدتهم هواء﴾ شد در درجه اول خود این شخص ان هو الا اسم که لا مسما له این انسان نیست چنین انسانی جهان بینی ﴿ان هی الا أسماء سمیتموها﴾ است در مسائل اخلاقی و ارزشیاش اینچنین است در مسائل حقوقی و سیاسیاش اینچنین است در مسائل دیگر اینچنین است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است