- 1482
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره _ بخش پنجم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره _ بخش پنجم
- نوع نهی آیه شریفه 35 نهی ارشادی است
- محرومیت سرپیچی از نهی ارشادی
- توبه عبد و توبه الهی
- چگونگی فریب انسان توسط شیطان
- فرق بین غوایت و ضلالت
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
این نهی که متوجّه آدم و حوّا(علیهما السّلام) شد، نهی تشریعی نبود و نهی ارشادی بود. چون نهی تشریعی و تکلیفی نبود قهراً نه تحریمی است و نه تنزیهی. زیرا تحریمی و تنزیهی از اقسام نهی تکلیفی هستند و نهی تشریعی مقسم این دو قسم است امّا امر و نهی ارشادی در مقابل امر و نهی تکلیفی است چیزی که تکلیفی نیست نه تحریم است و نه تنزیه. چنان که نه واجب است و نه مستحب امر اگر ارشادی شد نه واجب است نه مستحب. نهی اگر ارشادی شد نه حرام است و نه مکروه، چون این اقسام از آن تکلیف هستند و طبق شواهدی که در آیات یاد شده مطرح است این نهی، نهی ارشادی بود خدای سبحان فرمود: نزدیک این درخت نروید، از این درخت استفاده نکنید که خود را به زحمت میاندازید.
معنای عصیان و توبهٴ حضرت آدم(علیه السلام) در این داستان
وقتی تکلیف نبود و نهی ارشادی بود همهٴ تبعاتی که در این قصّه هست تبعات ارشاد است نه تبعات تکلیف. یعنی اگر عصیان و غوایت و ضلالت و نسیان و امثال ذلک هست همه و همه در حدود ارشاد دور میزند سخن از تکلیف نیست. پس اگر خدای سبحان فرمود: نزدیک این درخت نشوید ٭«فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»٭ یعنی به خود ستم میکنید این ظلم به نفس است، یعنی از خیلی از مسایل رفاهی محروم میشوید خود را به زحمت میاندازید و عصیان و غوایتی هم که در این قصّه هست ٭«وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»٭(١) آن هم مربوط به محدودهٴ ارشاد است نه تکلیف، توبهای هم که به دنبال عصیان مطرح است توبه در مسایل ارشادی است همهٴ اینها را شما میتوانید در جریان یک طبیب و بیمار ناپرهیز خلاصه کنید. اگر طبیبی به یک بیمار گفت از آن غذا استفاده نکن وگرنه رنجور میشوی این پیداست که این نهی، نهی ارشادی است. اگر آن بیمار از آن غذا استفاده کرد و رنجور شد میتواند بگوید من به خودم ظلم کردم و اگر به طبیب مراجعه کرد گفت: شما مرا راهنمایی کنید من دگربار دستور شما را ترک نمیکنم این یک توبه در محدودهٴ ارشاد است. همهٴ این موارد صادق است که توبه شد، همهٴ این موارد صادق است که ظلم شد و مانند آن امّا هیچ کدام از اینها در محدودهٴ تکلیف نیست. چون اگر تکلیف الهی ترک بشود شخص مستحقّ عذاب است و اگر توبه نکرد در قیامت معاقَب خواهد داشت جریان آدم(سلام الله علیه) اینچنین نبود که اگر توبه نکرده بود در قیامت مثلاً گرفتار عذاب میشد چون هنوز تکلیف و تشریعی نیامده است نبوّت و رسالت از این به بعد که حضرت به زمین تنزّل کرده است صادر شده است. قهراً این ظلم، ظلم به نفس است. البته ظلم به نفس بسیاری از خیرات را هم از انسان سلب میکند.
نمونهای از امر ارشادی در دعای ابو حمزه ثمالی
در دعاها هم ما را به بسیاری از این مسایل ارشادی راهنمایی کردهاند. در همین دعای ابوحمزهٴ ثمالی از امام سجّاد(سلام الله علیه) به خدای سبحان عرض میکند که گویا شما مرا دیدید که در مجالس علما حضور ندارم من را مخذول کردهای، یا دیدی که من در مجلس بطّالین حضور پیدا میکنم بین من و اینها انس و الفت برقرار کردی. «أو لعلّک فقدتنی من مجالس العلماء فخذلتنی ... أو لعلّک رأیتنی آلف مجالس البطّالین فبینی و بینهم خلّیتنی»(2) اگر شما به یک محصّل بگویید وقت را تلف نکن، در جلساتی که سخن از علم و فضیلت نیست سخن از گفتن و خندیدن است شرکت نکن. این دستور شما دستور ارشادی است اگر یک کسی در دوران جوانی که باید درس بخواند و بحث کند. در مجالس گعده شرکت کرده است خب این از فضائل محروم میشود این خسارت را بر خودش تحمیل کرده است. این نهی تکلیفی نیست از خیلی از فضائل محروم میشود این که امام سجّاد عرض کرد که خدایا مثل این که دیدی من در مجالس بطّالین حضور پیدا میکنم «بینى و بینهم خلّیتنی» اینگونه از امور، امور ارشادی است البته بعضی از مسایل تکلیفی است و پیامد کیفر جهنّم دارد امّا بعضی از این امور، امور ارشادی است.
سؤال ...
جواب: نه آنها خب تکلیف است البته،
سؤال ...
جواب: چون امر و نهی ارشادی تابع آن مرشد الیه هستند در امر ارشادی انسان را دعوت به جذب منافع مرشد الیه میکنند و در نهی ارشادی انسان را از مضارّمرشد الیه بر حذر میدارند.
سؤال ...
جواب: معذّب هستند امّا نه برای ترک أمر ٭«أطیعوا»٭، برای این که مرشد الیه آن تکلیف است. ٭«أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»٭(3) انسان را ارشاد به انجام دستورات الهی میکند خود دستورات الهی تکلیف است این ارشاد به تکلیف است. یک دستوری است رسیده ٭«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»٭(4) یک دستور رسیده ٭«أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»٭(5) این ٭«أطیعوا الله وأطیعوا الرّسول»٭ ارشاد به تکلیف است. مرشد الیه آن تکلیف است. لذا اگر کسی نماز نخواند دو عقاب ندارد یکی ترک ٭«أقیموا الصّلاة»٭(6) یکی هم ترک ٭«أطیعوا»٭ امّا در جریان آدم(سلام الله علیه) فقط نهیش، نهی ارشادی بود روی همان شواهدی که در مسأله هست. قهراً آن اموری که در اطراف این قصه دور میزند از قبیل ظلم، از قبیل عصیان، از قبیل غوایت، از قبیل توبه، همه و همه در محدودهٴ تشریع است. اینگونه از عناوین در لغت معانی اولیه خود را دارد و در لسان شرع معانی شرعی، حقیقت شرعی یا متشرعیّه یا اصطلاح جدید را فراهم کرده است.
سؤال ...
جواب: لغزش دیگر، نه این ضلالت نیست، ضلالت با ضاد که نیست یعنی لغزش، البته انسان که از مقام بالا تنزل میکند لغزید دیگر، اگر یک کسی در دوران تحصیل در مجلس بطّالین عمر گذراند این لغزید از مجلس علما سقوط کرد.
ستمی که آدم بر خود کرد
خدای سبحان در همین آیهٴ سورهٴ بقره که محل بحث است فرمود: ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»٭ هر نقصی هم ظلم است. ظلم به نفس وقتی انسان از یک فضیلتی خود را محروم میکند به خود ستم میکند. شما در سورهٴ کهف میبینید خدای سبحان میفرماید درختی که میوه میدهد ظالم نیست یعنی ثمر داد، نقصی در او نبود. قهراً درخت بیثمر، ظالم است. درختی که میوه نمیدهد ظالم است. در جریان آن جنّت که ذکر میکند آیهٴ ٣٢ به بعد دارد: ٭«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً»٭(7)؛ یعنی این دو باغ که ما به این شخص متمکّن دادیم هیچ کدام از این دو باغ ظالم نبودند که میوه ندهند. معلوم میشود اگر یک درخت میوه نداد ظالم است، یعنی ناقص است. این ظلم به معنای لغوی است. اگر انسان به خود ستم کرد و میوه نداد ظالم است، ظلم به نفس کرده است. یک درخت بیبر است. ٭«و لم تظلم منه»٭ منه یعنی از این اکل، اکل یعنی خوراکی نه اکل. ٭«و لم تظلم منه شیئاً»٭ اینگونه از موارد ظلم به همان معنای لغوی اطلاق میشود و اگر خدای سبحان فرمود: ٭«فتکونا من الظّالمین»٭ یعنی مثل درخت بیثمر میشوید. شما در اینجا بهرهها دارید و این بهرهها از شما گرفته میشود و اگر آدم(سلام الله علیه) بعداً کلماتی را از خدای سبحان تلقّی کرد و گفت: ٭«ربّنا ظلمنا أنفسنا»٭(8) این ظلم هم همان نقص بر نفس است و نه ظلم تکلیفی که اگر توبه نکند جهنّم پیآمد آن باشد.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه ظلم یعنی نقصان هست و رجوع هم نظیر رجوع بیمار است به طبیب، مسألهٴ غفران و خسران همه اینها هم در محدودهٴ ارشاد دور میزند. آنچه که در سورهٴ اعراف است این است که: ٭«قالا ربّنا ظلمنا أنفسنا»٭(9)؛ ما به خودمان ظلم کردیم. برای این که اگر آنجا میبودیم از منافع رفاهی برخوردار میشدیم وقتی به زمین آمدیم به زحمت افتادیم. ٭«وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»٭(10)؛ اگر این نقص را با آن رحمت خاصه جبران نکنید ما خسارت دیدهایم و خسارت میبینیم پس هیچ کدام از اینها در محدودهٴ تشریع نیست. نه مسألهٴ نهی تکلیفی به نحو حرمت است و نه مسألهٴ نهی تکلیفی به نحو کراهت.
سؤال ...
جواب: نه عذاب الهی است، نه در لازمه امر شریکند چون هنوز مسألهٴ تکلیف و نبوّت نیامده است. آدم(سلام الله علیه) وقتی به زمین آمده شده پیغمبر، شده مکلّف به دستورات از آن وقتی که فرمود: بروید به زمین ٭«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی»٭(11) و امثال ذلک از آن به بعد تکلیف آمده است. پس قبلش تکلیف نیست.
سؤال ...
جواب: معذب بالنار است.
سؤال ...
جواب: البته آن یک لازمهٴ اعمّ است مثل این که به یک محصّل بگویند شما عمرت را در جوانی تلف نکن در مجالس بطّالین ننشین.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب. یکوقت است که انسان اگر یک کاری بکند او را با آتش میسوزانند. این معلوم میشود معصیت است. یک وقت اگر یک کاری بکند به خودش ظلم کرده است از بعضی منافع محروم میشود این معلوم میشود ارشاد است. خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) فرمود: خودت را به زحمت نینداز.
سؤال ...
جواب: آن لازمه عام است. معصیت، هر معصیتی باشد، عذاب و عقاب الهی در پی هست البته یک لوازم دیگری هم دارد. معصیت آن است که اگر کسی توبه نکند گرفتار آتش میشود.
سؤال ...
جواب: آن معنیاش توبه است، توبه لازمهٴ عام است، نقص لازمه عام است. فرق بین ارشاد و تکلیف آن است که در موارد تکلیف اگر کسی عصیان کرد کیفرش جهنّم است.
سؤال ...
جواب: در همین دنیا هم پیامدی دارند، نه این که گناه فقط اثر دنیایی داشته باشد یوم القیامه ٭«وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ»٭(12) آنجا میبیند و عذاب هم میبیند. خاصیّت تکلیف این است فرق بین تکلیف و ارشاد این است.
سؤال ...
جواب: چون تشریع در جنّت نبود اولاً و آدم(سلام الله علیه) بعد از هبوط به زمین به مقام نبوّت رسیده است.
سؤال ...
جواب: پس ارشاد است، چون تکلیف دنبال نبوّت است و نبوّت در زمین است حضرت آدم(سلام الله علیه) وقتی که به زمین آمد مکلّف میشود. وقتی وحی و رسالت و نبوّت و دین در زمین مستقر است آنجا، جا برای تکلیف نیست، وقتی که به زمین آمد فرمود: ٭«فإمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن اتّبع هدای فلا»٭(13) آنجا که تکلیف نبود.
سؤال ...
جواب: همین، این عناوینی که تکرار میشود برای آن است که در محدودهٴ ارشاد است. عصیان است و غوایت است و ظلم است و توبه است و خسارت، همه اینها در محدودهٴ ارشاد است وقتی خدای سبحان درباره حضرت آدم(سلاماللهعلیه) تعبیر میکند ٭«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»٭(14) یعنی تمرد کرده است از آن امر ارشادی. مگر همه اینها را ما دربارهٴ بیمار ناپرهیز نداریم، یک اصطلاح رایج هم نیست، در مسائل ارشادی مگر ما میگوئیم این شخص بیمار مجدداً به طبیب مراجعه کرد گفت: من دیگر توبه کردم یعنی هر دستوری که شما بدهید من عمل میکنم. اگر بیماری در اثر ناپرهیزی رنجور شد دوباره به طبیب نمیگردد، نمیگوید من توبه کردم.
سؤال ...
جواب: توبه یعنی رجوع و توبه خاص معصیت و تمرد دستورات تکلیفی نیست.
سؤال ...
جواب: بله اینکه فرمود ٭«فاجبتاه ربّه»٭(15) بعد نبوت به او داد و بسیاری از کمالات از این بعد نصیبش شد چون هنوز پیغمبر نشده بود.
توجیه عصیان و توبهٴ حضرت آدم(علیه السلام) در محدودهٴ ارشاد
بنابراین، اگر چنان چه دربارهٴ آدم تعبیر به عصیان کرد یا توبه کرد همه و همه در محدودهٴ تشریع دور میزند. در سورهٴ طه فرمود که: ٭«فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»٭(16) اگر در تحلیل آن نهی جز منافع مادی چیز دیگر مطرح نبود معلوم میشود عصیان و غوایت هم در محدودهٴ ارشاد است. چون خدای سبحان فرمود به اینکه اگر از این درخت نخورید در این جنّت میمانید، اینجا جای خوبی است رنجی نیست، گرسنگی نیست، عطش نیست و مانند آن. و اگر از این درخت استفاده کردید باعث خروج شما از این جنّت میشود، آن وقت خود را به زحمت میاندازید به شقا و تعب میاندازید. آنگاه خود این نهی میشود نهی ارشادی. اگر نهی ارشادی شد، مسألهٴ عصیان و مسألهٴ غوایت هم در محدودهٴ ارشاد است، نظیر آنچه که بیمار به طبیب میگوید، بیمار میگویند عاصی است یعنی معصیت کرد حرف طبیب را و گمراه شد.
فرق بین غوایت و ضلالت
فرق بین غوایت و ضلالت این است که اگر انسان هدف را در ذهن داشته باشد و راه را گم کند میگویند او ضالّ است و اگر هدف یادش برود میگویند غاوی است. غوایت در قبال ضلالت است گرچه گاهی بر یکدیگر اطلاق میشود انسان بیهدف را میگویند غیّ و انسان با هدف بیراه را میگویند ضال، ضال آن است که راه را گم کرده باشد. غاوی آن است که هدف یادش رفته باشد. ٭«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ٭ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ»٭(17)؛ خدای سبحان او را برچین کرد. جبایه یعنی برچین کردن ٭«فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى»٭(18) یعنی خدای سبحان لطفش شامل آدم(سلام الله علیه) شد، آدم دوباره راه را یافت.
توبه عبد محفوف به دو توبهٴ خدای سبحان
این توبه آدم(سلام الله علیه) محفوف به دو توبه خدای سبحان است. اصولاً هر توبهای که انسان انجام میدهد محفوف به دو توبه از خدای سبحان است. توبه یعنی رجوع، خدای سبحان اوّل توفیق بازگشت را به انسان مذنب میدهد تا انسان عاصی با دریافت این توفیق بتواند به طرف خدای سبحان برگردد. وقتی به طرف خدای سبحان برگشت توبه کرد بار دیگر لطف خدای سبحان منعطف به حال این شخص میشود و توبهٴ او را میپذیرد. لذا هر وقت انسان توبه میکند، توبهٴ انسان محفوف به دو توبهٴ خداست. توبه یعنی رجوع، اوّل لطف خدا متوجّه انسان میشود انسان بیدار میشود و از گناه پشیمان میشود و انسان بیدار شدهٴ پشیمانِ از گناه به سمت خدا رجوع میکند. وقتی به سمت خدا رجوع کرد خدای سبحان توّاب است. ٭«یقبل التّوبة عن عباده»٭(19) گذشت میکند، تجاوز میکند و توبهٴ عبد را میپذیرد. پس یک بار خدا توبه میکند یعنی رجوع به عبد دارد و انعطاف دارد، عبد را بیدار میکند. وقتی که عبد بیدار شد به خدای سبحان رجوع میکند. بار دیگر خدای سبحان لطفش را منعطف به حال عبد میکند او را میپذیرد. در اینجا فرمود خدای سبحان: ٭«تاب علیه»٭(20) این توبه، توبهٴ اولی است، یعنی لطف خدا شامل آدم(سلام الله علیه) شد آدم به راه افتاد. آنگاه در سورهٴ اعراف توبهٴ اینها را به این صورت بیان کرد: ٭«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»٭(21) و خدای سبحان هم لطف مجدّدش را نصیب اینها کرد و توبهٴ اینها را پذیرفت. چنان که گوشهای از این بحث در سورهٴ بقره آمده است. دارد، ٭«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»٭ اوّل یک سلسله فیوضاتی را آدم(سلام الله علیه) از خدای سبحان تلقّی کرد بعد ٭«فتاب علیه»٭ خدای سبحان تواب رحیم است. این رجوع آدم برای جبران آن نقیصه است، وقتی که خدای سبحان این نقیصه را جبران کرده است فضائل نبوّت و رسالت و امثال ذلک را به او اعطا کرد. خوردن از این شجره باعث بُعد از جنّت شد.
درخت ممنوع چه بود؟
البته ممکن است در بحثهای آینده روشن بشود که این شجره چی بود چنان که قبلاً هم اشاره شد که بعضی گفتند این درخت، درخت خوراکی بود، نظیر گندم یا انگور یا مانند آن که از امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند که روایات در تعیین این شجره مختلف است بعضی دارد که این درختِ انگور بود، بعضی دارد درخت گندم بود و مانند آن کدام یک از این روایات درست است، حضرت فرمود: همهٴ آنها درست است چون درخت بهشت اینچنین نیست که گندم از گندم بروید بلکه درخت بهشت، هر چه بهشتی بخواهد میدهد. نظیر درختان دنیا نیست که محتاج شرایط مادّی باشد هر چه بهشتی طلب کند آن ثمر میدهد درخت بهشت اصل پیدایش آن به ارادهٴ بهشتیهاست کیفیّت اثمارش هم به ارادهٴ بهشتی است.
سؤال ...
جواب: از این جهت شبیه بهشت قیامت است. در این کریمه فرمود به این که شما از شجره استفاده نکنید وگرنه خارج میشوید.
سؤال ...
جواب: این شجره است، اثمارش فرق میکند. این شجره شجرهٴ خاص است. حالا این چه شجرهای بود هم آن روایات میگوید که همهٴ این میوهها را این درخت میتواند بدهد و هم روایتی دارد که این شجره، شجرهٴ علم است. این پیداست به این که یک مقامی است که قرب به آن مقام برای آدم میسور نبود. ولی ثمر شجر به ارادهٴ بهشتیهاست. خود این شجره چه شجرهای است، آن یک مسأله است. میوهای که آدم خورد چه میوهای است مسألهٴ دیگر است. هر یک از این میوهها باشد درست است چون این شجره همهٴ آن میوهها را میتواند بدهد.
تعبیر قرآن قبل و بعد از سقوط از بهشت
تعبیرات قرآن کریم این است که لحظه به لحظه، قدم به قدم، آیات نشان میدهد که به مجرّد تصرّف در این درخت آدم(سلام الله علیه) از این بهشت دور شد. برای این که تا در بهشت هست سخن از *«هٰذه»* است. خدا میفرماید: از این درخت استفاده نکنید. ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(22) ٭«فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ»٭(23) یا ٭«فأکلا منها»٭(24) آنگاه میبینیم لحن آیه عوض میشود خدای سبحان میفرماید که: ٭«ألم أنهٰکما عن تلکما الشّجرة»٭(25) معلوم میشود اینها دور افتادند. تا قبل از نهی و قبل از خوردن سخن از ٭«هذه الشّجرة»٭(26) است. وقتی خوردند و از این مقام پایین افتادند، دور شدند؛ از جنّت و شجرهٴ جنّت جدا شدند. سخن از تلک است نه سخن از *«هذه»* ملاحظه میفرمایید که لحن آیات چگونه عوض میشود.
سؤال ...
جواب: نه، جنّةالخلد نیست و ثابت شد که جنّت دنیا هم نیست برای اینکه جنت دنیا آن منافع را ندارد ٭«إن لک ألا تجوع فیها ولاتعریٰ ٭ وأنّک لاتظمؤا فیها ولاتضحی»٭(27) را ندارد. جنة الخلد نیست چون کسی که وارد جنة الخلد میشود بیرون نمیآید ثابت شد بین جنّت دنیا و جنّت خلد است.
در سورهٴ اعراف آیهٴ 19 به بعد دربارهٴ این شجره چنین میفرماید: ٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»٭(28). قبل از این که از جنّت خارج شوند هم خدا میفرماید ٭«لا تقربا هذه الشّجرة»٭ و هم شیطان به آدم میگوید ٭«ما نهاکما ربّکما عن هذه الشّجرة»٭(29) معلوم میشود در کنار درخت هستند. وقتی از این درخت استفاده کردند آنگاه خدا میفرماید: ٭«فَلَمَّا ذَاقَا»٭ یعنی آدم و حوا ٭«الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا»٭(30) قبلاً سخن از ندا نبود، سخن از قول بود. قبلاً سخن این بود که خدا فرمود ما به آدم گفتیم به این که: ٭«لا تقربا»٭(31) ندا ندادیم، چون ندا عن بُعدٍ است. ما به آدم گفتیم که ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(32) ما به آدم گفتیم نه این که ندا دادیم چون به ما نزدیک بود. وقتی به ما نزدیک بود به این شجره هم نزدیک بود لذا سخن از ندا نبود سخن از قول بود چنان که سخن از ٭«هذه الشّجرة»٭ بود. وقتی از این درخت استفاده کردند و سقوط کردند دور شدند خدای سبحان تعبیر را عوض میکند ٭«ونادٰهما ربّهما»٭(33) این یک نکته. نکتهٴ دیگر این است که فرمود: ٭«ألم انهـٰکما عن تلکما الشجرة»٭(34)، اشاره به آن شجره با تلک است. مخاطب تثنیه است. سخن از هذه الشجرة نیست سخن از تلک الشّجرة است. معلوم میشود اینها دور شدند.
سؤال ...
جواب: بعد عن الله. مثل همان مثالی که الآن گفته شد، اگر یک کسی عمرش را در مجالس بطّالین بگذراند از فضائل علمی محروم بشود بعد عن الله است، امّا آن بعدی که جهنّم ببرد نیست. از فضائلی محروم شده است. همان بیان امام سجّاد(علیه السّلام) که عرض میکند: «أولعلّک رأیتنى آلف مجالس البطّالین فبینى و بینهم خلّیتنی»(35) حالا اگر کسی در این شبهای زمستان که «الشتاء ربیع المؤمن»(36) که پاییز و زمستان بهار مؤمن است روزها برای روزهگرفتن آماده است و شبها برای شبزندهداری. اگر کسی یک مقداری به کتاب انس داشت بعد این شبهای پربرکت را با بطّالین در حجرهها گذراند خب طولی نمیکشد که سن میگذرد و چیزی هم نیاموخت. او را به جهنّم نمیبرند البته از خدا دور شد چون از کمال علمی که دور شد، از خدا دور شد. صرف بعد عذاب نیست.
٭«ونادیٰهما ربّهما ألم أنهکما عن تلکما الشّجرة»٭(37) معلوم میشود اینها از بهشت و درخت دور شدند. اینها البتّه بعد از آن جنّت است.
تنوع راههای فریب شیطان
مطلب بعدی آن است که شیطان که مظهر اضلال است و کار او جز ضلالت چیز دیگر نیست برای این که ضلالت را تحمیل کند زیر پوشش دلالت تحمیل میکند. که میگوید: ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(38) ثانیاً کار شیطان این است که هر کسی را از راه مخصوص او فریب میدهد. اگر کسی أهل الأرض باشد ٭«حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ»٭(39) را برای او تزیین میدهد. امّا اگر کسی اهل الأرض نباشد به خدا و فرشته و حیات جاوید و مانند آن معتقد باشد او را با همین عناوین فریب میدهد. آدم(سلام الله علیه) را با این عنوان که اگر میخواهی مثل فرشته بشوی، از این درخت استفاده کن، فریب داد. یا اگر میخواهی جاودانه بمانی به این بهانه او را فریب داد. معلوم میشود هر کسی را با راه مخصوص او فریب میدهد. اینچنین نیست که اگر کسی زاهد بود یا عالم بود یا اهل تقوا بود، شیطان برای وسوسهٴ او وسیله نداشته باشد. او خیانت را به لباس نصیحت تحمیل میکند. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(40) در حالی که خیانت بود و او را فریب داد. او از قسم که جزو بهترین کارهای عبادی است یعنی شریفترین نام است از این قسم به عنوان وسیلهٴ شیطنت استفاده کرد ٭«وقاسمهما إنّی لکما لمن الناصحین»٭ پس این طور نیست که اگر کسی یک سطح بالا آمد بگوید من که اهل دنیا نیستم شیطان به من کاری ندارد. شیطان انسان را به بهانهٴ اینکه اگر این کار را بکنی فرشته میشوی فریب میدهد. یا اگر این کار را بکنی با انبیا محشور میشوی فریب میدهد این طور نیست که ابزار او، ابزار محدود باشد. مگر انسان به مرحلهٴ إخلاص محض برسد که آنجا اصلاً شیطنت راه ندارد.
سؤال ...
جواب: انسان کامل در آن مرحله مصون از وسوسه بود وقتی که به مرحلهٴ جنّت برزخی رسید البته در دسترس شیطنت است و آن مرحله عالیه که معلّم فرشتگان است در آنجا جا برای شیطنت نیست.
سؤال ...
جواب:
نقطهٴ پایان جنگ با شیطان
این حضرات(علیهم السّلام و علیهم الصلاة) هم در آن مراحل عالیه معصوم و مصون مطلق هستند. در مراحل نازله در جهاد اکبر تلاش و کوشش میکنند. در آنجا که اصلاً جهاد نیست. انسانی که فاتح است جهاد ندارد. اینها فتح مطلق دارند. وقتی در مراحل اخلاص رسیدند همهٴ این مراحل را زیر پا گذاشتند و به فتح مطلق رسیدند و در فتح مطلق جای جهاد نیست. در مراحل وسطی و در مراحل نازله به جهاد مبتلا هستند. آنجا که شیطان زندگی میکند.
سؤال ...
جواب: او نهی تکلیفی دارد و این کار، کار ارشادی است. الآن اگر کسی، طلبهٴ جوانی را با دسیسه و فریب به مجالس بطّالین دعوت کند این معصیت کرده است ولو آن طلبه نهی ارشادی دارد ولی این نهی تکلیفی دارد.
سؤال ...
جواب: نشد، اتلاف دیگران، تضییع حق دیگران معصیت است. شیطان کار معصیت کرده است ولو این شخص معصیت نکرده است.
خلاصه شواهد بر ارشادی بودن نهی در داستان حضرت آدم(علیه السلام)
بنابراین، اگر چنان چه دربارهٴ آدم(سلام الله علیه) مسأله عصیان و مسألهٴ نسیان و مسألهٴ غوایت و و مسألهٴ توبه و مسألهٴ ظلم و مسألهٴ خسارت آمده است همه و همه اینها را باید در محدودهٴ امر و نهی ارشادی باید خلاصه کرد، نه تکلیف. زیرا اولاً حضرتش هنوز به مقام نبوّت و رسالت نرسیده بود. هنوز شریعتی و دینی نیامد. ثانیاً در جنّتی که این احکام بر آن بار است جا برای تکلیف نیست. ثالثاً قرائن داخله در کار است که این نهی، نهی ارشادی بود نه نهی مولوی.
«والحمد لله رب العالمین»
پاروقیها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(2) مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی.
(3) سورهٴ نساء، آیهٴ ٥٩.
(4) سورهٴ بقره، آیات ٤٣ و ٨٣ و ١١٠.
(5) سورهٴ نساء، آیهٴ 59.
(6) سورهٴ بقره، آیهٴ 43.
(7) سورهٴ کهف، آیهٴ ٣٣.
(8) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(9) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(10) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(11) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٣.
(12) سورهٴ زلزله، آیهٴ ٨.
(13) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٣.
(14) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(15) سورهٴ قلم، آیهٴ ٥٠.
(16) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(17) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١٢١ ـ ١٢٢.
(18) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(19) سورهٴ توبه، آیهٴ ١٠٤.
(20) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(21) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(22) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(23) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(24) سورهٴ طه، آیهٴ ١٢١.
(25) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(26) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٩.
(27) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(28) سورهٴ اعراف، آیات 19 ـ 20.
(29) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(30) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(31) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٩.
(32) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٩.
(33) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(34) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(35) مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی.
(36) معانی الاخبار، ص 228.
(37) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(38) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(39) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(40) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١.
- نوع نهی آیه شریفه 35 نهی ارشادی است
- محرومیت سرپیچی از نهی ارشادی
- توبه عبد و توبه الهی
- چگونگی فریب انسان توسط شیطان
- فرق بین غوایت و ضلالت
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
این نهی که متوجّه آدم و حوّا(علیهما السّلام) شد، نهی تشریعی نبود و نهی ارشادی بود. چون نهی تشریعی و تکلیفی نبود قهراً نه تحریمی است و نه تنزیهی. زیرا تحریمی و تنزیهی از اقسام نهی تکلیفی هستند و نهی تشریعی مقسم این دو قسم است امّا امر و نهی ارشادی در مقابل امر و نهی تکلیفی است چیزی که تکلیفی نیست نه تحریم است و نه تنزیه. چنان که نه واجب است و نه مستحب امر اگر ارشادی شد نه واجب است نه مستحب. نهی اگر ارشادی شد نه حرام است و نه مکروه، چون این اقسام از آن تکلیف هستند و طبق شواهدی که در آیات یاد شده مطرح است این نهی، نهی ارشادی بود خدای سبحان فرمود: نزدیک این درخت نروید، از این درخت استفاده نکنید که خود را به زحمت میاندازید.
معنای عصیان و توبهٴ حضرت آدم(علیه السلام) در این داستان
وقتی تکلیف نبود و نهی ارشادی بود همهٴ تبعاتی که در این قصّه هست تبعات ارشاد است نه تبعات تکلیف. یعنی اگر عصیان و غوایت و ضلالت و نسیان و امثال ذلک هست همه و همه در حدود ارشاد دور میزند سخن از تکلیف نیست. پس اگر خدای سبحان فرمود: نزدیک این درخت نشوید ٭«فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»٭ یعنی به خود ستم میکنید این ظلم به نفس است، یعنی از خیلی از مسایل رفاهی محروم میشوید خود را به زحمت میاندازید و عصیان و غوایتی هم که در این قصّه هست ٭«وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»٭(١) آن هم مربوط به محدودهٴ ارشاد است نه تکلیف، توبهای هم که به دنبال عصیان مطرح است توبه در مسایل ارشادی است همهٴ اینها را شما میتوانید در جریان یک طبیب و بیمار ناپرهیز خلاصه کنید. اگر طبیبی به یک بیمار گفت از آن غذا استفاده نکن وگرنه رنجور میشوی این پیداست که این نهی، نهی ارشادی است. اگر آن بیمار از آن غذا استفاده کرد و رنجور شد میتواند بگوید من به خودم ظلم کردم و اگر به طبیب مراجعه کرد گفت: شما مرا راهنمایی کنید من دگربار دستور شما را ترک نمیکنم این یک توبه در محدودهٴ ارشاد است. همهٴ این موارد صادق است که توبه شد، همهٴ این موارد صادق است که ظلم شد و مانند آن امّا هیچ کدام از اینها در محدودهٴ تکلیف نیست. چون اگر تکلیف الهی ترک بشود شخص مستحقّ عذاب است و اگر توبه نکرد در قیامت معاقَب خواهد داشت جریان آدم(سلام الله علیه) اینچنین نبود که اگر توبه نکرده بود در قیامت مثلاً گرفتار عذاب میشد چون هنوز تکلیف و تشریعی نیامده است نبوّت و رسالت از این به بعد که حضرت به زمین تنزّل کرده است صادر شده است. قهراً این ظلم، ظلم به نفس است. البته ظلم به نفس بسیاری از خیرات را هم از انسان سلب میکند.
نمونهای از امر ارشادی در دعای ابو حمزه ثمالی
در دعاها هم ما را به بسیاری از این مسایل ارشادی راهنمایی کردهاند. در همین دعای ابوحمزهٴ ثمالی از امام سجّاد(سلام الله علیه) به خدای سبحان عرض میکند که گویا شما مرا دیدید که در مجالس علما حضور ندارم من را مخذول کردهای، یا دیدی که من در مجلس بطّالین حضور پیدا میکنم بین من و اینها انس و الفت برقرار کردی. «أو لعلّک فقدتنی من مجالس العلماء فخذلتنی ... أو لعلّک رأیتنی آلف مجالس البطّالین فبینی و بینهم خلّیتنی»(2) اگر شما به یک محصّل بگویید وقت را تلف نکن، در جلساتی که سخن از علم و فضیلت نیست سخن از گفتن و خندیدن است شرکت نکن. این دستور شما دستور ارشادی است اگر یک کسی در دوران جوانی که باید درس بخواند و بحث کند. در مجالس گعده شرکت کرده است خب این از فضائل محروم میشود این خسارت را بر خودش تحمیل کرده است. این نهی تکلیفی نیست از خیلی از فضائل محروم میشود این که امام سجّاد عرض کرد که خدایا مثل این که دیدی من در مجالس بطّالین حضور پیدا میکنم «بینى و بینهم خلّیتنی» اینگونه از امور، امور ارشادی است البته بعضی از مسایل تکلیفی است و پیامد کیفر جهنّم دارد امّا بعضی از این امور، امور ارشادی است.
سؤال ...
جواب: نه آنها خب تکلیف است البته،
سؤال ...
جواب: چون امر و نهی ارشادی تابع آن مرشد الیه هستند در امر ارشادی انسان را دعوت به جذب منافع مرشد الیه میکنند و در نهی ارشادی انسان را از مضارّمرشد الیه بر حذر میدارند.
سؤال ...
جواب: معذّب هستند امّا نه برای ترک أمر ٭«أطیعوا»٭، برای این که مرشد الیه آن تکلیف است. ٭«أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»٭(3) انسان را ارشاد به انجام دستورات الهی میکند خود دستورات الهی تکلیف است این ارشاد به تکلیف است. یک دستوری است رسیده ٭«أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ»٭(4) یک دستور رسیده ٭«أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»٭(5) این ٭«أطیعوا الله وأطیعوا الرّسول»٭ ارشاد به تکلیف است. مرشد الیه آن تکلیف است. لذا اگر کسی نماز نخواند دو عقاب ندارد یکی ترک ٭«أقیموا الصّلاة»٭(6) یکی هم ترک ٭«أطیعوا»٭ امّا در جریان آدم(سلام الله علیه) فقط نهیش، نهی ارشادی بود روی همان شواهدی که در مسأله هست. قهراً آن اموری که در اطراف این قصه دور میزند از قبیل ظلم، از قبیل عصیان، از قبیل غوایت، از قبیل توبه، همه و همه در محدودهٴ تشریع است. اینگونه از عناوین در لغت معانی اولیه خود را دارد و در لسان شرع معانی شرعی، حقیقت شرعی یا متشرعیّه یا اصطلاح جدید را فراهم کرده است.
سؤال ...
جواب: لغزش دیگر، نه این ضلالت نیست، ضلالت با ضاد که نیست یعنی لغزش، البته انسان که از مقام بالا تنزل میکند لغزید دیگر، اگر یک کسی در دوران تحصیل در مجلس بطّالین عمر گذراند این لغزید از مجلس علما سقوط کرد.
ستمی که آدم بر خود کرد
خدای سبحان در همین آیهٴ سورهٴ بقره که محل بحث است فرمود: ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»٭ هر نقصی هم ظلم است. ظلم به نفس وقتی انسان از یک فضیلتی خود را محروم میکند به خود ستم میکند. شما در سورهٴ کهف میبینید خدای سبحان میفرماید درختی که میوه میدهد ظالم نیست یعنی ثمر داد، نقصی در او نبود. قهراً درخت بیثمر، ظالم است. درختی که میوه نمیدهد ظالم است. در جریان آن جنّت که ذکر میکند آیهٴ ٣٢ به بعد دارد: ٭«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً»٭(7)؛ یعنی این دو باغ که ما به این شخص متمکّن دادیم هیچ کدام از این دو باغ ظالم نبودند که میوه ندهند. معلوم میشود اگر یک درخت میوه نداد ظالم است، یعنی ناقص است. این ظلم به معنای لغوی است. اگر انسان به خود ستم کرد و میوه نداد ظالم است، ظلم به نفس کرده است. یک درخت بیبر است. ٭«و لم تظلم منه»٭ منه یعنی از این اکل، اکل یعنی خوراکی نه اکل. ٭«و لم تظلم منه شیئاً»٭ اینگونه از موارد ظلم به همان معنای لغوی اطلاق میشود و اگر خدای سبحان فرمود: ٭«فتکونا من الظّالمین»٭ یعنی مثل درخت بیثمر میشوید. شما در اینجا بهرهها دارید و این بهرهها از شما گرفته میشود و اگر آدم(سلام الله علیه) بعداً کلماتی را از خدای سبحان تلقّی کرد و گفت: ٭«ربّنا ظلمنا أنفسنا»٭(8) این ظلم هم همان نقص بر نفس است و نه ظلم تکلیفی که اگر توبه نکند جهنّم پیآمد آن باشد.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه ظلم یعنی نقصان هست و رجوع هم نظیر رجوع بیمار است به طبیب، مسألهٴ غفران و خسران همه اینها هم در محدودهٴ ارشاد دور میزند. آنچه که در سورهٴ اعراف است این است که: ٭«قالا ربّنا ظلمنا أنفسنا»٭(9)؛ ما به خودمان ظلم کردیم. برای این که اگر آنجا میبودیم از منافع رفاهی برخوردار میشدیم وقتی به زمین آمدیم به زحمت افتادیم. ٭«وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»٭(10)؛ اگر این نقص را با آن رحمت خاصه جبران نکنید ما خسارت دیدهایم و خسارت میبینیم پس هیچ کدام از اینها در محدودهٴ تشریع نیست. نه مسألهٴ نهی تکلیفی به نحو حرمت است و نه مسألهٴ نهی تکلیفی به نحو کراهت.
سؤال ...
جواب: نه عذاب الهی است، نه در لازمه امر شریکند چون هنوز مسألهٴ تکلیف و نبوّت نیامده است. آدم(سلام الله علیه) وقتی به زمین آمده شده پیغمبر، شده مکلّف به دستورات از آن وقتی که فرمود: بروید به زمین ٭«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی»٭(11) و امثال ذلک از آن به بعد تکلیف آمده است. پس قبلش تکلیف نیست.
سؤال ...
جواب: معذب بالنار است.
سؤال ...
جواب: البته آن یک لازمهٴ اعمّ است مثل این که به یک محصّل بگویند شما عمرت را در جوانی تلف نکن در مجالس بطّالین ننشین.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب. یکوقت است که انسان اگر یک کاری بکند او را با آتش میسوزانند. این معلوم میشود معصیت است. یک وقت اگر یک کاری بکند به خودش ظلم کرده است از بعضی منافع محروم میشود این معلوم میشود ارشاد است. خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) فرمود: خودت را به زحمت نینداز.
سؤال ...
جواب: آن لازمه عام است. معصیت، هر معصیتی باشد، عذاب و عقاب الهی در پی هست البته یک لوازم دیگری هم دارد. معصیت آن است که اگر کسی توبه نکند گرفتار آتش میشود.
سؤال ...
جواب: آن معنیاش توبه است، توبه لازمهٴ عام است، نقص لازمه عام است. فرق بین ارشاد و تکلیف آن است که در موارد تکلیف اگر کسی عصیان کرد کیفرش جهنّم است.
سؤال ...
جواب: در همین دنیا هم پیامدی دارند، نه این که گناه فقط اثر دنیایی داشته باشد یوم القیامه ٭«وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ»٭(12) آنجا میبیند و عذاب هم میبیند. خاصیّت تکلیف این است فرق بین تکلیف و ارشاد این است.
سؤال ...
جواب: چون تشریع در جنّت نبود اولاً و آدم(سلام الله علیه) بعد از هبوط به زمین به مقام نبوّت رسیده است.
سؤال ...
جواب: پس ارشاد است، چون تکلیف دنبال نبوّت است و نبوّت در زمین است حضرت آدم(سلام الله علیه) وقتی که به زمین آمد مکلّف میشود. وقتی وحی و رسالت و نبوّت و دین در زمین مستقر است آنجا، جا برای تکلیف نیست، وقتی که به زمین آمد فرمود: ٭«فإمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن اتّبع هدای فلا»٭(13) آنجا که تکلیف نبود.
سؤال ...
جواب: همین، این عناوینی که تکرار میشود برای آن است که در محدودهٴ ارشاد است. عصیان است و غوایت است و ظلم است و توبه است و خسارت، همه اینها در محدودهٴ ارشاد است وقتی خدای سبحان درباره حضرت آدم(سلاماللهعلیه) تعبیر میکند ٭«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»٭(14) یعنی تمرد کرده است از آن امر ارشادی. مگر همه اینها را ما دربارهٴ بیمار ناپرهیز نداریم، یک اصطلاح رایج هم نیست، در مسائل ارشادی مگر ما میگوئیم این شخص بیمار مجدداً به طبیب مراجعه کرد گفت: من دیگر توبه کردم یعنی هر دستوری که شما بدهید من عمل میکنم. اگر بیماری در اثر ناپرهیزی رنجور شد دوباره به طبیب نمیگردد، نمیگوید من توبه کردم.
سؤال ...
جواب: توبه یعنی رجوع و توبه خاص معصیت و تمرد دستورات تکلیفی نیست.
سؤال ...
جواب: بله اینکه فرمود ٭«فاجبتاه ربّه»٭(15) بعد نبوت به او داد و بسیاری از کمالات از این بعد نصیبش شد چون هنوز پیغمبر نشده بود.
توجیه عصیان و توبهٴ حضرت آدم(علیه السلام) در محدودهٴ ارشاد
بنابراین، اگر چنان چه دربارهٴ آدم تعبیر به عصیان کرد یا توبه کرد همه و همه در محدودهٴ تشریع دور میزند. در سورهٴ طه فرمود که: ٭«فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»٭(16) اگر در تحلیل آن نهی جز منافع مادی چیز دیگر مطرح نبود معلوم میشود عصیان و غوایت هم در محدودهٴ ارشاد است. چون خدای سبحان فرمود به اینکه اگر از این درخت نخورید در این جنّت میمانید، اینجا جای خوبی است رنجی نیست، گرسنگی نیست، عطش نیست و مانند آن. و اگر از این درخت استفاده کردید باعث خروج شما از این جنّت میشود، آن وقت خود را به زحمت میاندازید به شقا و تعب میاندازید. آنگاه خود این نهی میشود نهی ارشادی. اگر نهی ارشادی شد، مسألهٴ عصیان و مسألهٴ غوایت هم در محدودهٴ ارشاد است، نظیر آنچه که بیمار به طبیب میگوید، بیمار میگویند عاصی است یعنی معصیت کرد حرف طبیب را و گمراه شد.
فرق بین غوایت و ضلالت
فرق بین غوایت و ضلالت این است که اگر انسان هدف را در ذهن داشته باشد و راه را گم کند میگویند او ضالّ است و اگر هدف یادش برود میگویند غاوی است. غوایت در قبال ضلالت است گرچه گاهی بر یکدیگر اطلاق میشود انسان بیهدف را میگویند غیّ و انسان با هدف بیراه را میگویند ضال، ضال آن است که راه را گم کرده باشد. غاوی آن است که هدف یادش رفته باشد. ٭«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ٭ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ»٭(17)؛ خدای سبحان او را برچین کرد. جبایه یعنی برچین کردن ٭«فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى»٭(18) یعنی خدای سبحان لطفش شامل آدم(سلام الله علیه) شد، آدم دوباره راه را یافت.
توبه عبد محفوف به دو توبهٴ خدای سبحان
این توبه آدم(سلام الله علیه) محفوف به دو توبه خدای سبحان است. اصولاً هر توبهای که انسان انجام میدهد محفوف به دو توبه از خدای سبحان است. توبه یعنی رجوع، خدای سبحان اوّل توفیق بازگشت را به انسان مذنب میدهد تا انسان عاصی با دریافت این توفیق بتواند به طرف خدای سبحان برگردد. وقتی به طرف خدای سبحان برگشت توبه کرد بار دیگر لطف خدای سبحان منعطف به حال این شخص میشود و توبهٴ او را میپذیرد. لذا هر وقت انسان توبه میکند، توبهٴ انسان محفوف به دو توبهٴ خداست. توبه یعنی رجوع، اوّل لطف خدا متوجّه انسان میشود انسان بیدار میشود و از گناه پشیمان میشود و انسان بیدار شدهٴ پشیمانِ از گناه به سمت خدا رجوع میکند. وقتی به سمت خدا رجوع کرد خدای سبحان توّاب است. ٭«یقبل التّوبة عن عباده»٭(19) گذشت میکند، تجاوز میکند و توبهٴ عبد را میپذیرد. پس یک بار خدا توبه میکند یعنی رجوع به عبد دارد و انعطاف دارد، عبد را بیدار میکند. وقتی که عبد بیدار شد به خدای سبحان رجوع میکند. بار دیگر خدای سبحان لطفش را منعطف به حال عبد میکند او را میپذیرد. در اینجا فرمود خدای سبحان: ٭«تاب علیه»٭(20) این توبه، توبهٴ اولی است، یعنی لطف خدا شامل آدم(سلام الله علیه) شد آدم به راه افتاد. آنگاه در سورهٴ اعراف توبهٴ اینها را به این صورت بیان کرد: ٭«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»٭(21) و خدای سبحان هم لطف مجدّدش را نصیب اینها کرد و توبهٴ اینها را پذیرفت. چنان که گوشهای از این بحث در سورهٴ بقره آمده است. دارد، ٭«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»٭ اوّل یک سلسله فیوضاتی را آدم(سلام الله علیه) از خدای سبحان تلقّی کرد بعد ٭«فتاب علیه»٭ خدای سبحان تواب رحیم است. این رجوع آدم برای جبران آن نقیصه است، وقتی که خدای سبحان این نقیصه را جبران کرده است فضائل نبوّت و رسالت و امثال ذلک را به او اعطا کرد. خوردن از این شجره باعث بُعد از جنّت شد.
درخت ممنوع چه بود؟
البته ممکن است در بحثهای آینده روشن بشود که این شجره چی بود چنان که قبلاً هم اشاره شد که بعضی گفتند این درخت، درخت خوراکی بود، نظیر گندم یا انگور یا مانند آن که از امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند که روایات در تعیین این شجره مختلف است بعضی دارد که این درختِ انگور بود، بعضی دارد درخت گندم بود و مانند آن کدام یک از این روایات درست است، حضرت فرمود: همهٴ آنها درست است چون درخت بهشت اینچنین نیست که گندم از گندم بروید بلکه درخت بهشت، هر چه بهشتی بخواهد میدهد. نظیر درختان دنیا نیست که محتاج شرایط مادّی باشد هر چه بهشتی طلب کند آن ثمر میدهد درخت بهشت اصل پیدایش آن به ارادهٴ بهشتیهاست کیفیّت اثمارش هم به ارادهٴ بهشتی است.
سؤال ...
جواب: از این جهت شبیه بهشت قیامت است. در این کریمه فرمود به این که شما از شجره استفاده نکنید وگرنه خارج میشوید.
سؤال ...
جواب: این شجره است، اثمارش فرق میکند. این شجره شجرهٴ خاص است. حالا این چه شجرهای بود هم آن روایات میگوید که همهٴ این میوهها را این درخت میتواند بدهد و هم روایتی دارد که این شجره، شجرهٴ علم است. این پیداست به این که یک مقامی است که قرب به آن مقام برای آدم میسور نبود. ولی ثمر شجر به ارادهٴ بهشتیهاست. خود این شجره چه شجرهای است، آن یک مسأله است. میوهای که آدم خورد چه میوهای است مسألهٴ دیگر است. هر یک از این میوهها باشد درست است چون این شجره همهٴ آن میوهها را میتواند بدهد.
تعبیر قرآن قبل و بعد از سقوط از بهشت
تعبیرات قرآن کریم این است که لحظه به لحظه، قدم به قدم، آیات نشان میدهد که به مجرّد تصرّف در این درخت آدم(سلام الله علیه) از این بهشت دور شد. برای این که تا در بهشت هست سخن از *«هٰذه»* است. خدا میفرماید: از این درخت استفاده نکنید. ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(22) ٭«فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ»٭(23) یا ٭«فأکلا منها»٭(24) آنگاه میبینیم لحن آیه عوض میشود خدای سبحان میفرماید که: ٭«ألم أنهٰکما عن تلکما الشّجرة»٭(25) معلوم میشود اینها دور افتادند. تا قبل از نهی و قبل از خوردن سخن از ٭«هذه الشّجرة»٭(26) است. وقتی خوردند و از این مقام پایین افتادند، دور شدند؛ از جنّت و شجرهٴ جنّت جدا شدند. سخن از تلک است نه سخن از *«هذه»* ملاحظه میفرمایید که لحن آیات چگونه عوض میشود.
سؤال ...
جواب: نه، جنّةالخلد نیست و ثابت شد که جنّت دنیا هم نیست برای اینکه جنت دنیا آن منافع را ندارد ٭«إن لک ألا تجوع فیها ولاتعریٰ ٭ وأنّک لاتظمؤا فیها ولاتضحی»٭(27) را ندارد. جنة الخلد نیست چون کسی که وارد جنة الخلد میشود بیرون نمیآید ثابت شد بین جنّت دنیا و جنّت خلد است.
در سورهٴ اعراف آیهٴ 19 به بعد دربارهٴ این شجره چنین میفرماید: ٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»٭(28). قبل از این که از جنّت خارج شوند هم خدا میفرماید ٭«لا تقربا هذه الشّجرة»٭ و هم شیطان به آدم میگوید ٭«ما نهاکما ربّکما عن هذه الشّجرة»٭(29) معلوم میشود در کنار درخت هستند. وقتی از این درخت استفاده کردند آنگاه خدا میفرماید: ٭«فَلَمَّا ذَاقَا»٭ یعنی آدم و حوا ٭«الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا»٭(30) قبلاً سخن از ندا نبود، سخن از قول بود. قبلاً سخن این بود که خدا فرمود ما به آدم گفتیم به این که: ٭«لا تقربا»٭(31) ندا ندادیم، چون ندا عن بُعدٍ است. ما به آدم گفتیم که ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(32) ما به آدم گفتیم نه این که ندا دادیم چون به ما نزدیک بود. وقتی به ما نزدیک بود به این شجره هم نزدیک بود لذا سخن از ندا نبود سخن از قول بود چنان که سخن از ٭«هذه الشّجرة»٭ بود. وقتی از این درخت استفاده کردند و سقوط کردند دور شدند خدای سبحان تعبیر را عوض میکند ٭«ونادٰهما ربّهما»٭(33) این یک نکته. نکتهٴ دیگر این است که فرمود: ٭«ألم انهـٰکما عن تلکما الشجرة»٭(34)، اشاره به آن شجره با تلک است. مخاطب تثنیه است. سخن از هذه الشجرة نیست سخن از تلک الشّجرة است. معلوم میشود اینها دور شدند.
سؤال ...
جواب: بعد عن الله. مثل همان مثالی که الآن گفته شد، اگر یک کسی عمرش را در مجالس بطّالین بگذراند از فضائل علمی محروم بشود بعد عن الله است، امّا آن بعدی که جهنّم ببرد نیست. از فضائلی محروم شده است. همان بیان امام سجّاد(علیه السّلام) که عرض میکند: «أولعلّک رأیتنى آلف مجالس البطّالین فبینى و بینهم خلّیتنی»(35) حالا اگر کسی در این شبهای زمستان که «الشتاء ربیع المؤمن»(36) که پاییز و زمستان بهار مؤمن است روزها برای روزهگرفتن آماده است و شبها برای شبزندهداری. اگر کسی یک مقداری به کتاب انس داشت بعد این شبهای پربرکت را با بطّالین در حجرهها گذراند خب طولی نمیکشد که سن میگذرد و چیزی هم نیاموخت. او را به جهنّم نمیبرند البته از خدا دور شد چون از کمال علمی که دور شد، از خدا دور شد. صرف بعد عذاب نیست.
٭«ونادیٰهما ربّهما ألم أنهکما عن تلکما الشّجرة»٭(37) معلوم میشود اینها از بهشت و درخت دور شدند. اینها البتّه بعد از آن جنّت است.
تنوع راههای فریب شیطان
مطلب بعدی آن است که شیطان که مظهر اضلال است و کار او جز ضلالت چیز دیگر نیست برای این که ضلالت را تحمیل کند زیر پوشش دلالت تحمیل میکند. که میگوید: ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(38) ثانیاً کار شیطان این است که هر کسی را از راه مخصوص او فریب میدهد. اگر کسی أهل الأرض باشد ٭«حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ»٭(39) را برای او تزیین میدهد. امّا اگر کسی اهل الأرض نباشد به خدا و فرشته و حیات جاوید و مانند آن معتقد باشد او را با همین عناوین فریب میدهد. آدم(سلام الله علیه) را با این عنوان که اگر میخواهی مثل فرشته بشوی، از این درخت استفاده کن، فریب داد. یا اگر میخواهی جاودانه بمانی به این بهانه او را فریب داد. معلوم میشود هر کسی را با راه مخصوص او فریب میدهد. اینچنین نیست که اگر کسی زاهد بود یا عالم بود یا اهل تقوا بود، شیطان برای وسوسهٴ او وسیله نداشته باشد. او خیانت را به لباس نصیحت تحمیل میکند. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(40) در حالی که خیانت بود و او را فریب داد. او از قسم که جزو بهترین کارهای عبادی است یعنی شریفترین نام است از این قسم به عنوان وسیلهٴ شیطنت استفاده کرد ٭«وقاسمهما إنّی لکما لمن الناصحین»٭ پس این طور نیست که اگر کسی یک سطح بالا آمد بگوید من که اهل دنیا نیستم شیطان به من کاری ندارد. شیطان انسان را به بهانهٴ اینکه اگر این کار را بکنی فرشته میشوی فریب میدهد. یا اگر این کار را بکنی با انبیا محشور میشوی فریب میدهد این طور نیست که ابزار او، ابزار محدود باشد. مگر انسان به مرحلهٴ إخلاص محض برسد که آنجا اصلاً شیطنت راه ندارد.
سؤال ...
جواب: انسان کامل در آن مرحله مصون از وسوسه بود وقتی که به مرحلهٴ جنّت برزخی رسید البته در دسترس شیطنت است و آن مرحله عالیه که معلّم فرشتگان است در آنجا جا برای شیطنت نیست.
سؤال ...
جواب:
نقطهٴ پایان جنگ با شیطان
این حضرات(علیهم السّلام و علیهم الصلاة) هم در آن مراحل عالیه معصوم و مصون مطلق هستند. در مراحل نازله در جهاد اکبر تلاش و کوشش میکنند. در آنجا که اصلاً جهاد نیست. انسانی که فاتح است جهاد ندارد. اینها فتح مطلق دارند. وقتی در مراحل اخلاص رسیدند همهٴ این مراحل را زیر پا گذاشتند و به فتح مطلق رسیدند و در فتح مطلق جای جهاد نیست. در مراحل وسطی و در مراحل نازله به جهاد مبتلا هستند. آنجا که شیطان زندگی میکند.
سؤال ...
جواب: او نهی تکلیفی دارد و این کار، کار ارشادی است. الآن اگر کسی، طلبهٴ جوانی را با دسیسه و فریب به مجالس بطّالین دعوت کند این معصیت کرده است ولو آن طلبه نهی ارشادی دارد ولی این نهی تکلیفی دارد.
سؤال ...
جواب: نشد، اتلاف دیگران، تضییع حق دیگران معصیت است. شیطان کار معصیت کرده است ولو این شخص معصیت نکرده است.
خلاصه شواهد بر ارشادی بودن نهی در داستان حضرت آدم(علیه السلام)
بنابراین، اگر چنان چه دربارهٴ آدم(سلام الله علیه) مسأله عصیان و مسألهٴ نسیان و مسألهٴ غوایت و و مسألهٴ توبه و مسألهٴ ظلم و مسألهٴ خسارت آمده است همه و همه اینها را باید در محدودهٴ امر و نهی ارشادی باید خلاصه کرد، نه تکلیف. زیرا اولاً حضرتش هنوز به مقام نبوّت و رسالت نرسیده بود. هنوز شریعتی و دینی نیامد. ثانیاً در جنّتی که این احکام بر آن بار است جا برای تکلیف نیست. ثالثاً قرائن داخله در کار است که این نهی، نهی ارشادی بود نه نهی مولوی.
«والحمد لله رب العالمین»
پاروقیها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(2) مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی.
(3) سورهٴ نساء، آیهٴ ٥٩.
(4) سورهٴ بقره، آیات ٤٣ و ٨٣ و ١١٠.
(5) سورهٴ نساء، آیهٴ 59.
(6) سورهٴ بقره، آیهٴ 43.
(7) سورهٴ کهف، آیهٴ ٣٣.
(8) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(9) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(10) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(11) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٣.
(12) سورهٴ زلزله، آیهٴ ٨.
(13) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٣.
(14) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(15) سورهٴ قلم، آیهٴ ٥٠.
(16) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(17) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١٢١ ـ ١٢٢.
(18) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(19) سورهٴ توبه، آیهٴ ١٠٤.
(20) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(21) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(22) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(23) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(24) سورهٴ طه، آیهٴ ١٢١.
(25) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(26) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٩.
(27) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(28) سورهٴ اعراف، آیات 19 ـ 20.
(29) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(30) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(31) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٩.
(32) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٩.
(33) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(34) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(35) مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی.
(36) معانی الاخبار، ص 228.
(37) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(38) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(39) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(40) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١.
تاکنون نظری ثبت نشده است