display result search
منو
تفسیر آیه 56 تا 60 سوره هود

تفسیر آیه 56 تا 60 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 81 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 56 تا 60 سوره هود
- رحمت خاصه خداوند شامل بندگان مومن، و موجب نجات آنهاست
- صراط مستقیم نه قابل تغییر است نه قابل تبدیل
- سرانجام قوم عاد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ٭ فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَیْئاً إِنَّ رَبِّی عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ ٭ وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُوداً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ ٭ وَتِلْکَ عَادٌ َجَحدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ ٭ وَأُتْبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلا إِنَّ عَاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ﴾

بعد از اتمام حجت سخنان قوم هود یعنی عاد را بازگو فرمود وجود مبارک هود(سلام الله علیه) که از ایمان آنها ناامید شد برای آخرین مرحله هم اتمام حجت فرمود هم انذار، فرمود تکیه‌گاه من خدایی است که ربوبیت مطلق از آن اوست چه من و چه شما در تحت ربوبیت اوییم که همگان باید او را وکیل قرار بدهیم در این بخش مشرکان را هم ذکر فرمود، فرمود ﴿انی توکّلت علی الله﴾ که خدا هم رب من است هم رب شما این ربوبیت بر اساس رحمت رحمانیه‌ای که «و برحمتک التی وسعت کل شیءٍ» کار می‌کند اما در بخش رحمت خاص و نجات مخصوص بر اساس ﴿بالمؤمنین رئوف رحیم﴾ کار می‌کند لذا در بخش دوم از مشرکان هیچ نامی نبرد فرمود ﴿انی توکلت علی الله ربی و ربکم ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی﴾ نه ان ربی و ربکم ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ این ناظر به آن است که گرچه ربوبیت مطلق از آن خداست و به استناد ربوبیت مطلق رحمت رحمانیه دارد همان رحمتی که «و برحمتک التی وسعت کل شیء» لکن آن ربوبیت خاصه‌ای که باعث نجات انبیا و مؤمنان است بهره ماست و شما از آن بهره‌ای ندارید لذا فرمود ﴿بالمؤمنین رئوفٌ رحیم﴾ همان خدایی که «و برحمتک التی وسعت کل شیء» همان خدا «ارحم الراحمین» است «فی موضع العفو و الرحمة و أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النّکال و النّقمة» این «اشد المعاقبین» بودن با رحمت رحمانیه سازگار است گرچه با رحمت رحیمیه سازگار نیست لذا وجود مبارک هود(سلام الله علیه) آن ربوبیت مطلق را که منشأ رحمت رحمانیه است به هر دو اسناد داد فرمود ﴿انی توکلت علی الله ربی و ربکم﴾ چه اینکه ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ اما آنجا که سخن از رحمت رحیمیه است و رحمت خاصه است دیگر مشرکان را سهیم ندانست فرمود ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ نه ان ربی و ربکم
مطلب دوم آن است که نه اصل ﴿صراط مستقیم﴾ قابل تغییر است چون تعدد در آن نیست و نه قابل تحویل نه می‌شود این را تبدیل کرد به راه دیگر نه می‌شود این را گرفت به جای این و چیزی به جای آن نگذاشت لذا فرمود ﴿فلَنْ تجد لسنّت الله تبدیلاً و لن تجد لسنّت الله تحویلاً﴾ هم اصل تدبیر لازم است و هم تدبیر باید بر صراط مستقیم باشد لذا نه تغییرپذیر است نه تحویل پذیر از یک سو چه اینکه کلمات الاهی هم تبدیل پذیر نیست از سوی دیگر که ﴿لا تبدیل لکلمات الله﴾ این به عنوان نفی جنس فرمود که کلمات الاهی تبدیل پذیر نیست یعنی نه خدا عوض می‌کند نه غیر خدا امّا خدا تغییر نمی‌دهد چون به احسن وجه آفرید از این بهتر که ممکن نیست تا خدا تغییر بدهد غیر خدا تغییر نمی‌دهد برای اینکه قدرت ندارد خدا تغییر نمی‌دهد برای اینکه قدرت دارد لکن احسن از این فرض ندارد لذا ﴿لا تبدیل لکلمات الله﴾ به عنوان نفی جنس به کار رفته است اینجا هم لا تبدیل لصراط المستقیم از همین جهت معلوم می‌شود که در تمام این صحنه‌ها شرک و کفر و نفاق هست ولی در هر مجموعه تاریخی پیروزی از آن توحید است جهانی که ما در آن به سر می‌بریم جهانی نیست که در آن کفر نباشد شرک نباشد نفاق نباشد آن بهشت است خدای سبحان بشر را آزاد آفرید تکویناً گرچه تشریعاً برای او راه خاص مشخص کرده است و اگر جریان کفر و نفاق و شرک در کل عالم نباشد دیگر جهاد اصغر و جهاد اکبر و امثال ذلک راه ندارد لکن در هر مجموعه تاریخی پیروزی از آن حق است و این اصل استثا پذیر هم نیست که مثلاً در یک جا حق شکست بخورد اگر احیاناً بعضی از جاها مسلمانها شکست خوردند برای آن است که در آنجا حق با آنها نبود حق وحدت بود حق اطاعت از رهبری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) بود آنجایی که حرف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) را در جریان جنگ احد گوش ندادند معصیت کردند بر باطل بودند شکست خوردند هیچ جا به عنوان نمونه حق شکست نمی‌خورد در هیچ‌جا و همیشه باطل شکست می‌خورد و به عنوان نمونه هم یک جا باطل یکجا پیروز نمی‌شود بنابراین در این جریان ما انتظار داشته باشیم عالم شرک و کفر و نفاق و معصیت نباشد این توقع بیجاست برای اینکه آنجا بهشت است که ﴿لا لغوٌ فیها و لا تاثیمٌ﴾ در قرآن کریم فرمود در جهان حرکت چون همه در حرکت‌اند بالاخره تزاحم هست برخورد هست ﴿و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ إلاّ اذا تمنّی اُلقی الشیطان فی اُمنیته﴾ هیچ نبیی نیست هیچ رسولی نیست وقتی که حرفهایش را ابلاغ کرده تعلیماتش را مطرح کرده در جامعه شیطنت به وسیله شیاطین در برنامه‌های او نفوذ بکند که جلوی نفوذ برنامه‌های او را بگیرد انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) حرفهای حق را دریافت می‌کنند حق را حفظ می‌کنند حق را ابلاغ می‌کنند و در صدد اجرای حق‌اند در محدوده اجرا و در قلمرو تنفیذ دستورات الاهی شیاطین راه پیدا می‌کنند راهزنی می‌کنند سدّ راه می‌شوند ﴿و ما ارسلنا من قبلک من رسولٍ و لا نبیّ الا اذا تمنّی ألقی الشیطان فی أمنیته﴾ نه در محدوده وحی و رسالت و امثال ذلک در بخش اجرا و در قلمرو تنفیذ این هست آن‌گاه در همان محدوده فرمود ﴿ثم یحکم الله آیاته﴾ خدای سبحان آنها را از بین می‌برد و آیات خود را حاکم می‌کند تحکیم می‌کند و مانند آن خب پس ما این توقع را نباید داشته باشیم که در جهان شرک نباشد ولی این توقع را باید داشته باشیم و داریم و این چنین هم هست که در هر مجموعه جنگ و گریز حق و باطل حق پیروز است ﴿و العاقبة للمتقین﴾ فرمود ﴿کتب الله لاغلبن انا و رسلی﴾ این تنفیذ الاهی است و دستور الاهی است هیچ پیامبری نیامد که شکست بخورد الان هم این شش هفت میلیارد بشر را همین پنج شش نفر دارند اداره می‌کنند یعنی انبیای فراوانی که آمدند و تاریخ نام آنها را ثبت نکرده است بعضی‌ها قبل از تاریخ‌اند بعضی‌ها بعد از تاریخ آن رسمی هایشان همین چهار پنج نفراند وجود مبارک نوح است وجود مبارک ابراهیم است وجود مبارک موسیٰ است وجود مبارک عیسیٰ است و وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند اینها دارند عالم را اداره می‌کنند و اگر چند نفر شعارهای مارکسیستی دادند آمدند بخشی از احکام الاهی را گرفتند و بخشهای دیگر را رها کردند آنها که صبغه عدل و آزادی و انسانی و امثال ذلک داشت آنها را گرفتند آنها که صبغه الاهی و تعبد و تجریدی و امثال ذلک داشت آنها را رها کردند بنابراین
سؤال ...
جواب: چرا آنها هم همین‌طور است آنها هم که بیراهه رفتند نان اینها را دارند می‌خورند اگر سخن از عدالت است و آزادی است و امثال ذلک اینها را انبیا آمدند و یاد دیگران دادند آنها بخشهای الاهی را رها کردند بخشهای انسانی را گرفتند و شعار دادند آنها هم در حقیقت در کنار سفره انبیا نشستند فرمود این صراط مستقیم نه اختلاف پذیر است نه تخلف پذیر نه تبدیل پذیر است نه تحویل پذیر نه تبدیل پذیر ﴿لا تبدیل لکلمات الله﴾ غیر خدا که قدرت ندارد خدا هم که قدرت دارد عوض نمی‌کند چون به احسن وجه آفریده و من هم با همین صراط مستقیم که با رحمت رحمانیه هماهنگ است کار دارم لذا نام آنها را در این بخش پایانی نیاورد فرمود ﴿انی توکلت علی الله ربی و ربکم ما من دابةٍ الا هو آخذٌ بناصیتها ان ربی علی صراطٍ مستقیم﴾ من هم که بر صراط مستقیم هستم مرا به مقصد می‌برد شما هم که کج راهه می‌روید ﴿فاخذناهم و نبذناهم فی الیم﴾ می‌شود یا مثلاً به عذاب دیگر مبتلا می‌شوید و مانند آن این سرّ اختصاص جمله دوم و سرّ تعمیم جمله اوُلاٰ آنها گفتند ﴿و ما نحن بتارکی آلهتنا﴾ یک ﴿و ما نحن لک بمومنین﴾ دو وجود مبارک هود(سلام الله علیه) در برابر این حرف که گفتند ﴿و ما نحن بتارکی آلهتنا﴾ دعوتت را نمی‌پذیریم ﴿و ما نحن لک بمؤمنین﴾ ادعای تو را نمی‌پذیریم یعنی نه توحید و معاد را می‌پذیریم و نه نبوت را وجود مبارک هود فرمود ﴿فان تولوا﴾ یعنی شما گفتید ﴿و ما نحن بتارکی آلهتنا﴾ حالا فان لم تقبل التوحید لم تقبل النبوة و مانند آن ﴿فان تولوا﴾ من حرفهایم را ابلاغ کردم ﴿فقد ابلغتکم ما ارسلت به إلیکم﴾ و همان طوری که شما را بعد از جریان قوم نوح قرار داد بعد از شما هم عده دیگر را به عنوان خلف و خلیفه قرار می‌دهد در بخشهای قبل خواندیم که خدای سبحان به قوم هود فرمود ما شما را بعد از قوم نوح قرار دادیم شما خلیفه قوم نوح هستید خلف آنها هم هستید برای شما هم خلفی می‌آوریم که مثل شما نباشد ﴿و یستخلف ربی قوماً غیرکم و لا تضرّونه شیئا﴾ هیچ مشکلی هم نمی‌توانید انجام بدهید شما به بتهایتان مراجعه کنید که بتوانید جلوی این تصمیم الاهی را بگیرید آن قدرت را ندارید چرا برای اینکه هر چیزی تحت حفظ خدای سبحان است شما و خواسته‌هایتان و مکرها و کینه‌ها و کیدهایتان تحت حفظ اوست فرمود اگر اینها مکر بکنند ﴿و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال﴾ اثری ندارند چرا؟ چون ﴿و عند الله مکرهم﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید فرض ندارد که کسی بخواهد در برابر خدا مقاومت کند ممکن است در برابر یک مقتدری مقاومت بکند ولو یک لحظه اگر در برابر یک مقتدری ولو یک لحظه بتواند مقاومت کند برای آن است که آن مقتدر محدود است و این مقاوم در برابر اوست و لو یک لحظه مقاومت بکند بعد از بین می‌رود اما اگر آن مقتدر قدرتش نامتناهی بود و این موجود مقاوم هم جزء سربازان او بود مقاومت فرض ندارد فرضی است محال نه فرض محال فرمود ﴿لله جنود السمٰاوات و الأرض﴾ الان اعضا و جوارح ما می‌تواند در برابر ما مقاومت کند؟ نه برای اینکه تمام کارهای دست و پای ما به اختیار و اراده ماست ما هر طوری بخواهیم این دست را حرکت بدهیم دست حرکت می‌کند این چنین نیست که دست در قبال صاحب دست یک قدرتی داشته باشد بنابراین اگر ﴿لله جنود السماوات و الارض﴾ است اگر طبق بیان نورانی حضرت امیر المؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود «و جوارحکم جنوده» اعضا و جوارح شما سربازان اویند اگر خدای سبحان بخواهد کسی را بگیرد لازم نیست از جای دیگر لشگر کشی بکند با زبان همین شخص با دست همان شخص او را می‌گیرد یک حرفی می‌زند یک جایی را امضا می‌کند چیزی را که نباید بگوید می‌گوید جایی که نباید برود می‌رود با پای خود گرفتار می‌شود با دست خود گرفتار می‌شود با زبان خود گرفتار می‌شود فرمود «واعلموا عباد الله ان و جوارحکم جنوده ... و خلواتکم عیانه»
خب اینجا هم فرمود ﴿ان ربی علی کل شیء حفیظ﴾ پس معلوم می‌شود که چرا در جریان ربوبیت یک جا تعمیم اعمال شد یکجا تخصیص آنجا که جای تعمیم بود فرمود ﴿انی توکلت علی الله ربی و ربکم﴾ آنجا که جای خصیص است فرمود ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ ﴿ان ربی علی کل شیء حفیظ﴾ اینجا‌ها ناظر به رحمت رحیمیه است و نجات خود را می‌خواهد تثبیت کند اما اینکه فرمود شما نقشه‌هایتان را بگویید به من مهلت ندهید و من تحمل می‌کنم این دو گونه است یک وقت است که می‌خواهد بفرماید کاری از شما ساخته نیست این معجزه است یک وقتی این می‌خواهد بفرماید که هر کاری بکنید نمی‌توانید مرا بترسانید این از مقاومت و استقامت حکایت می‌کند انبیا هر دو را داشتند اما اینجا اگر ناظر به این باشد که هر کاری بکنید نمی‌توانید مرا ساکت کنید نمی‌توانید مرا عاجز کنید این از مقاومت حکایت می‌کند ﴿انَّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة﴾ اما اگر منظور آن باشد که کاری از شما ساخته نیست این معجزه است برای اینکه یک آدم عادی فاقد همه امکانات به کسانی که همه امکانات را دارند می‌گوید اصلاً کاری از شما ساخته نیست خب این معجزه است دیگر اخبار غیب دارد و از جایی خبر می‌دهد که حاکم بر تمام قدرتهاست آنها که سحره فرعون گفتند آن از سنخ معجزه نبود وقتی فرعون گفت ﴿انه لکبیرکم الذی علَّمکم السّحر﴾ من هم ﴿لأُصلبنّکم فی جذوع النخل﴾ چنین می‌کنم چنان می‌کنم اینها هم گفتند ﴿فاقض ما أنت قاضٍ انما تقضی هذه الحیاة الدّنیا﴾ هر کاری می‌خواهی بکنی بکن تو نمی‌توانی ما را آرام بکنی این معجزه نیست این بیان مقاومت است یعنی ما جزء کسانی هستیم که ﴿قالوا ربنا الله ثم استقاموا﴾ تو بالاخره هر کاری هم می‌توانی بکنی چند لحظه بیشتر نیست ﴿انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ غیر از یک کشتن کار دیگر از شما برنمی‌آید که ما هم تا زنده‌ایم حرفمان همین است که ﴿آمنا برب هارون و موسیٰ﴾ این مقاومت است نه معجزه اگر تعجیز است تعجیز در تخویف است یعنی تو نمی‌توانی ما را بترسانی نه تعجیز در قتل نمی‌توانی کاری نسبت به ما انجام بدهی اینها نه مدّعیِ معجزه بودند نه حرف اینها معجزه است اما وجود مبارک نوح که آن حرف را زده وجود مبارک هود(سلام الله علیه) که این حرف را زده این معجزه است یعنی کاری از شما ساخته نیست نه اینکه هر کاری بکنید ما مقاومیم ما حاضریم آن یک مطلب دیگر است آن را نمی‌گویند امر تعجیز امر تعجیز نظیر همان بود که در سوره مرسلات خواندیم که خدای سبحان در قیامت می‌فرماید که ﴿فکیدونی﴾ اگر کاری از شما برمی‌آید بکنید خب در قیامت چه کاری از بشر برمی‌آید در برابر خدا در دنیا برنمی‌آید چه رسد به قیامت
فتحصّل که دو گونه تعجیز است یک تعجیزِ معجزه‌ای که این کار حضرت هود است و حضرت نوح است و امثال ذلک که می‌فرماید بکنید، بکنید یعنی نمی‌توانید بکنید یک تعجیزی از قول ساحران فرعون است که بعد از اینکه ایمان آوردند گفتند تو هر کاری می‌کنی بکن ولی نمی‌توانی ما را آرام بکنی ما را تسلیم بکنی نسبت به تسلیم ما عاجزی گرچه نسبت به قتل ما قادری ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ اما ﴿آمنّا برب هارون و موسی﴾ وجود مبارک هود و وجود مبارک نوح(سلام الله علیهما) حرفشان از سنخ حرف سحرهٴ موسیٰ نیست که ما مقاومیم وگرنه معجزه نبود حرفشان از این قبیل است که کاری از شما ساخته نیست این اخبار به غیب است برای اینکه بر خلاف جریان عادت دارد به ضرس قاطع حکم می‌کند می‌فرماید ما سالم می‌مانیم کاری هم از پیش نمی‌برید این که به ضرس قاطع می‌گوید شما کاری از پیش نمی‌برید این به اعلام الاهی است این به اعلام کسی است که علی ﴿صراط مستقیم﴾ است و مانند آن پس دو گون است.
مطلب دیگر آن است که خدای سبحان از این جریان تعذیب به امرش یاد کرده است که فرمود ﴿ولما جاء امرنا﴾ این فرمان، فرمانِ قاطع است گاهی می‌فرماید ما انبیا را می‌فرستیم این انبیا که آمدند اتمام حجت می‌کنند وقتی اتمام حجت کردند آنها نپذیرفتند آن‌گاه امر ما می‌آید یعنی آن امر تکوینی می‌آید و فصل الخطاب همان است آیهٴ 78 سورهٴ مبارکهٴ غافر این است ﴿و لقد ارسلنا علیک رسلاً من قبلک منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک و ما کان لرسولٍ ان یاتی بایةٍ الا باذن الله فاذا جاء أمر الله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون﴾ اگر اتمام حجت شده است آنها نپذیرفتند فرمان خدا می‌آید انبیا و همراهانشان نجات پیدا می‌کنند طاغیان به هلاکت می‌رسند ﴿و خسر هنالک المبطلون﴾ این ﴿امر الله﴾ این این همیشگی است بعد از اتمام حجت در همان سورهٴ مبارکهٴ غافر آیهٴ 51 به این صورت فرمود ﴿انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد﴾ در هر مقطع تاریخی در هر جریان و رخداد تاریخی بالاخره مؤمنان پیروزند این یک اصل کلی است ﴿و العاقبة للمتّقین﴾ نه عاقبت یعنی پایان کار فقط برای متقیان است آن مسلم است با ظهور حضرت(سلام الله علیه) الحکومة لله است و مانند آن در هر مقطع تاریخی موفقیت ازآن مومن است در هر مقطعی در دعواهای جزئی هم همین‌طور است ممکن است یک دعوایی پنج سال طول بکشد ممکن است پنجاه سال طول بکشد بالاخره در هر پاراگراف تاریخی حق پیروز است برای اینکه او دارد اداره می‌کند اگر کسی حق باشد یقینا حق با اوست درباره یک عده دیگر فرمود ﴿فجعلناهم احادیث و مزقناهم کل ممزق﴾ فرمود اینها همان تعبیری که امام راحل(رضوان الله علیه) داشتند اینها را در زباله‌دان تاریخ می‌ریزند همین است فرمود اینها خیلی چیز روی زمین داشتند اما فقط الان نام اینها در کتابهای تاریخ دفن شده ما اینها را حدیث قرار دادیم می‌گویند روزی ساسانیان در این مملکت بودند هخامنشیان بودند سامانیان بودند اما هیچ خبری از اینها نیست فقط حدیثشان مانده ﴿فجعلناهم احادیث﴾ اما ﴿فسیروا فی الأرض﴾ می‌بینید که شرق عالم غرب عالم سخن از توحید است و نبوت است و عیسی چنین گفته موسی چنین گفته با اینکه امکانات ظاهری نداشتند دو میلیارد و اندی می‌گویند عیسیٰ(سلام الله علیه) چنین گفته فرمود آنها را ﴿و مزّقناهم کل ممزّقٍ﴾ از یک سو ﴿فجعلناهم أحادیث﴾ از سوی دیگر اینها حدیثشان فقط مانده در کتابهای تاریخ در جهان خارج اثری از اینها نیست آنی که می‌ماند همان است که ذات اقدس إلاه فرمود ﴿إنّا لننصر رسلنا و الّذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشْهاد﴾ مؤمنین هم همین‌طورند
پس امر خدا آنچه که در سوره غافر آمده از دو جای آن می‌شود استفاده کرد که آن فرمان نهایی و حکم قاطعی است که فصل الخطاب بودن را به عهده دارد ﴿و لما جاء امرنا نجینا هودا و الذین آمنوا﴾ گاهی ممکن است یک حادثه تلخی پیش بیاید هر دو را فرو ببرد و فرا بگیرد لکن برای مؤمن راحت است او مستقیماً روح و ریحان را مشاهده می‌کند اصلاً احساس عذاب نمی‌کند یک تعبیری سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی داشتند فرمودند این که شهید در میدان جبهه در جنگ تیر خورده دست و پا می‌زند آدم خیال می‌کند این فشار جان دادن است آن ربا خوار که دفعتاً با ایست قلبی می‌میرد خیال می‌کنند که این فشار جان دادن ندارد اصلاً جان دادن آن که قرآن می‌گوید غیر از جان دادنی است که طبیب اجازه دفن می‌دهد طبیب اگر ببیند این بدن سرد شد و قلب کار نمی‌کند و دستگاه اوّلی کار نمی‌کند می‌گوید دفنش کنید معنای مرگ این نیست که طبیب اجازه دفن بدهد معنای مرگ این است که انسان از دنیا به برزخ برود آن رباخوار که می‌خواهد منتقل بشود ده‌ها عقبه کئود را دارد تا اینکه وارد، مگر آسان می‌گذارند این در دوجای قرآن ذات اقدس إلاه فرمود وقتی که ببینید ﴿إذ یتوفّی الذین کفروا الملائکة یضربون وجوههم و أدْبارهم﴾ با سیلی پشت و صورت اینها را می‌زنند اینها را برزخ می‌برند سیلی به صورتشان می‌زنند سیلی به پشتشان می‌زنند آنها که مسئولان برزخ‌اند می‌بینند اینها با روی سیاه و دست خالی دارند می‌آیند محکم به صورتشان می‌زنند که در عمر چه کردی اینها که مسئولان دنیا هستند محکم پشتشان را می‌زنند که بیرون بروید عمر [را] اینجا تلف کردید نوبت دیگران است ﴿اذ ... الملائکة یضربون وجوههم و أدبارهم﴾ فرمود مرگ به معنای تمام شدن نفس نیست به معنای اجازه دفن نیست انسان که همین لاشه نیست مرگ انتقال از دنیا به برزخ است او دهها عقبه کئود را دارد فرمود این که تیر خورده در میدان جنگ دارد دست و پا می‌زند اگر حالی می‌داشت یا ما حالی می‌داشتیم از او سؤال می‌کردیم که در چه وضعی هستی؟ این کاملاً پاسخ می‌داد می‌فرمود من مثل یک انسانی هستم که در فضای گرم در هوای گرم به یک استخر زلالی رسیدم دارم شنا می‌کنم این دست و پای من همان است ایشان دارد لذت می‌برد تا این نشئه هست بله تیر خودرن است و خون دادن اما همین که حالت احتضار پیش آمد روح و ریحان است این چنین نیست که او رنجی خب ببیند اگر آنها ﴿یضربون وجوههم و أدبارهم﴾ است اینها هم از یک سو ﴿تتوفٰیهم الملائکة طیّبین﴾ ﴿سلام علیکم طبتم فادْخلوها خالدین﴾ این مربوط به حالت احتضار است وقتی فرشتگان برای توفّی و قبض روح این پاکان وارد می‌شوند با عرض ادب وارد می‌شوند با سلام وارد می‌شوند ﴿تتوفٰیهم الملائکة طیبین﴾ در این حال می‌آیند سلام هم عرض می‌کنند خب این با آن فرد ربا خواری که ﴿یضربون وجوههم و أدبارهم﴾ فرق می‌کند پس دو گونه مرگ است دو گونه مردن است مردنی که طب ظاهری دارد آن اجازه دفن است مردنی که قرآن می‌گوید انتقال از دنیا به برزخ است فرمود ما راحتیم پس بنابراین اگر در بعضی از موارد یک عذاب سنگینی بیاید دامن گیر مؤمن و کافر بشود مثل اینکه در یک جبهه‌ای یک جایی یک بمبی آمده مؤن و کافر هر دو که در رو در روی هم بودند درگیر بودند هر دو کشته شدند خب این «حفرةً من حفر النیّران» است این «روضةً من ریاض الجنّة» است اگر عذاب اگر یک حادثه تلخی عمومی بود و هر دو را فرا گرفت برای یک عده روح و ریحان است برای یک عده «حفْرة من حضر النیران»
اما در خصوص این قسمتها فرمود این عذاب بود نه بلا و این عذاب مخصوص کافران بود و ما حضرت هود و مؤمنان را نجات دادیم در سورهٴ مبارکهٴ اعراف که بحثش قبلاً گذشت آنجا هم از نجات حضرت هود سخن به میان آمده آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این است که ﴿فانجیناه و الّذین معه برحمةٍ منّا﴾ این رحمت خاصه است ﴿و قطعنا دابر الذین کذبوا بآیاتنا و ما کانوا مؤمنین﴾ اینها گفتند ﴿و ما نحن لک بمؤمنین﴾ فرمود این اصلشان را ما قطع کردیم وقتی اصلشان را قطع بکنیم دیگر ریشه نمی‌ماند که این که می‌گوید ﴿کان لم تغن بالامس﴾ چرا ﴿و مزقناهم کل ممزق﴾ چرا ﴿فجعلناهم احادیث﴾ برای اینکه ما اینها را ریشه‌کن کردیم ریشه‌کن کردیم یعنی چه؟ یعنی همین ﴿و قطعنا دابر﴾ دابر یعنی اصل یک وقتی شما شاخه درخت را قطع می‌کنید تنه و ساقه درخت را قطع می‌کنید ریشه‌اش هست بعد از یک مدتی رشد می‌کند اما اگر ریشه را بکنید یک طوری بکنید که اصلاً گویا در این سرزمین نبود خب این دیگر سبز نمی‌شود که فرمود ما ریشه را می‌کنیم یک نه آن طوری که شما درخت را از ریشه در می‌آورید ما درخت را آن طوری از ریشه در می‌آوریم که شما یک بوته را از ریشه در می‌آورید این بنفشه‌ها این بوته‌های ضعیف که بهار سبز می‌شود اندامش یک سانتی متر است شما این بنفشه یا این بوته‌ای که یک سانتی متر یا کمتر از [یک] سانتی متر قد اوست چطور می‌کنید یک طوری می‌کنید که اصلاً معلوم نیست که دیروز یک بوته‌ای بوده دیگری هم بکند همین‌طور است اما حالا اگر یک چنار ریشه‌دار چند قرنه را بکنید تا یک مدتی این چاله می‌ماند فرمود این ساسانی این سامانی این فلان و این فلان که چند قرن در این کشور بودند ما اینها را طوری ریشه کن می‌کنیم که آن بنفشه یک سانتی را ریشه کن می‌کنیم ﴿کأن لم تغن بالأمس﴾ غنی یغنی یعنی دیروز اینجا بود گویا دیروز اصلاً نبود برای اینکه آنچنان ما ریشه اینها را تسطیح کردیم و قطع کردیم که هیچ اثری از اینها نیست این درخت کهن مثل آن بنفشه یک سانتی شد ﴿کأن لم تغن بالأمس﴾ گویا دیروز اصلاً اینجا چناری نبود ما این‌گونه می‌کنیم خب اگر بکنیم دیگر می‌شود ﴿جعلناهم احادیث﴾ می‌شود ﴿و مزقناهم کل ممزق﴾ اینکه می‌فرماید ﴿و قطعنا دابر الذین﴾ دستشان را ما ریشه شان را این‌طور قطع کردیم در سورهٴ مبارکهٴ اعراف
سؤال ...
جواب: بله خب همین است دیگر اگر عذاب است با اینکه در یک شهر است در یک روستا است ذات اقدس إلاه اینها را حفظ می‌کند آنها را به معجزه از بین می‌برد معنای معجزه بودن همین است در جریان عاد که ﴿سخّرها علیهم سبع لیال و ثمانیة أیّام﴾ از همین قبیل است چه اینکه در جریان ﴿أنِ اضرب بعصاک البحر﴾ ﴿فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبساً﴾ همین‌طور بود این دریای روان آبهای رفته رفت و آبهای نیامده یک طلّی درست کرد و سدی درست کرد و سدی از آب و ماند فرمود شما رد بشوید من این آبها را راه می‌اندازم همین دریاست همین آب است گاهی می‌رود گاهی نمی‌رود در جریان ﴿سخَّرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة أیّام﴾ همین‌طور است باد که خود به خود حرکت نمی‌کند که طوفان این‌چنین است نسیم این‌چنین است هر کدام ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ این طوفان‌ها را این بادها را یک نفر رهبری می‌کند یک بیان نورانی حضرت ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) دارد که مگر متحرِّک بی محرک می‌شود همین برهان حرکت معروفی که در کتابهای عقلی هست در فرمایشات نورانی حضرت ابی ابراهیم امام کاظم هست مگر می‌شود متحرک بی محرک باشد اگر یک جا حرکت هست حتماً محرکی هست اگر نسیمی هست اگر بادی هست اگر طوفانی هست اگر تند می‌شود اگر کند می‌شود یک رهبری دارد آن رهبر که ﴿سخَّرها علیهم سبع لیال و ثمانیة أیام﴾ نسبت به هود و مؤمنان دستور رفاه داده نسبت به آنها دستور عذاب
فرمود ﴿و لما جاء امرنا نجینا هودا و الذین آمنوا معه برحمة منا و نجیناهم من عذابٍ غلیظٍ﴾ سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید این ﴿نجیناهم﴾ هم مربوط به عذاب دنیاست فعل ماضی است و ظاهرش هم از همین عذاب است برخی‌ها هم نظرشان این است که در بحثهای دیروز اشاره شد این است که این ناظر به عذاب آخرت باشد اما ایشان اصرار دارند که مربوط به عذاب دنیاست ظاهر فعل مضارعه هم همین را تأیید می‌کند درجاهای دیگر فرمود ﴿انا لننصر رسلنا وَ الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد﴾ آنجا به عنوان وعده است و فعل مضارع و می‌شود اما اینجا چون به صورت فعل ماضی است نشان می‌دهد که این عذابِ دامن گیر و غلیظ فقط شامل حال عاد شده است و حضرت هود و پیروان سالم ماندند حالا می‌خواهد جمع بندی کند فرمود
﴿و تلک عاد﴾ با اینکه قصه قصه حاضر است نفرمود هذه عاد این تلک تأنیث به لحاظ امت است اما اینها را تبعید کرده اعلام بٌعد کرده اینها از صحنه دورند با اینکه قصه قصه نقد است فرمود آنها ما داریم قصه عاد را نقل می‌کنیم که قصه نقد است این برای هماهنگی صدر و ساقه این قصه است چون در ذیل این قصه دارد ﴿ألا بعداً لعاد﴾ خب اگر یک گروهی از ساحت ربوبی دورند خدای سبحان بخواهد از دورها سخن بگوید دیگر نمی‌فرماید هذه که می‌فرماید تلک دیگر خب پس ﴿و تلک عاد﴾ که ﴿جحدوا بآیات ربهم﴾ این جحد متعدی است لازم نیست که با حرف جر استعمال بشود ولی اگر به معنای کفر باشد ﴿جحدوا﴾ یعنی کفروا یا برای تأکید باشد حرف جرّ استعمال می‌شود نظیر ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾ اینجا هم فرمود ﴿جحدوا بایات ربهم و عصوا رسله﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ شعرا آیهٴ 123 آمده است ﴿کذبت عادٌ المرسلین﴾ این دو توجیه دارد یا برای آن است که بر اساس ﴿لا نفرق بین أحدٍ منهم﴾ حرف یک پیغمبر حرف همه انبیاست قبول حرف یک پیغمبر مستلزم قبول حرف همه انبیاست و انکار یک پیغمبر انکار همه انبیاست از این جهت فرمود ﴿کذبت عادٌ المرسلین﴾ یا نه بر اساس آیهٴ سورهٴ نساء آیات سورهٴ غافر که خیلی از انبیا بودند که قصصشان در قرآن کریم نیامده اینها هم جزء افراد ما قبل تاریخ‌اند ممکن است انبیایی هم داشته باشند که قرآن کریم نام آنها را نبرده باشد پس بنابراین ﴿کذبت عادٌ المرسلین﴾ از یک سو ﴿فعصوا رسله﴾ از سوی دیگر دارای این دو توجیه است خب حالا این کسی که به دنبال توحید نرود بالاخره به هر گردن کلفتی باج می‌دهد کسی که نگفت الله این «بارکش غول بیابان» می‌شود فرمود اینها نیامدند حرف الاهی را قبول بکنند ﴿واتبعوا امر کل جبار عنید﴾ هر ظالمی آمده اینها گفتند ﴿آمنا و صدقنا﴾ او گفته اولدرم و بولدورم اینها گفتند ﴿آمنا و صدقنا﴾ خب شما بگو الله هر قَدَری را هم طرد کن فرمود اینها نگفتند الله ﴿و اتبعوا امر کل جبار عنید﴾ این است که پیغمبر ﴿و یضع عنهم إصْرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم﴾ این است فرمود شما تابع خدا باشید قانونی دارید حسابی دارید کتابی دارید او مؤید شماست ناصر شماست به دنبال او می‌روید ماندید به مقصد رسیدید شهید شدید به مقصد می‌رسید آن نشد هر روز یک قلدری بر شما حکومت می‌کند حالا شما خدا را رها کردید روزانه به دنبال قلدری شرق و غرب افتادید تابع آنها شدید از پشت سرتان هم بی خبرید نمی‌دانید ﴿و اتبعوا فی هذه الدنیا لعنةً و یوم القیامة﴾ شما اگر دنباله روی طاغیان شدید لعنت شما را رها نمی‌کند شما یک قدری هم برگردید از آینده‌تان باخبر باشید آخر ببینید پشت سر شما چه کسی هست این‌طور نیست که شما یک سنت باطلی را گذاشتید شرک را بت پرستی را ظلم را باند بازی را ترویج کردید کردید که کردید اینها ﴿واتبعوا امر کل جبار عنید ٭ و اتبعوا فی هذه الدّنیا لعنةً و یوم القیامة﴾ این اصل کلی است چه صد قرن قبل چه صد قرن بعد چه الیوم کسی توحید را رها کند به دنبال زید و عمرو راه بیفتد لعنت هم به دنبال اوست این سه اصل را قرآن کریم تبیین کرده آنی که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ﴿و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم﴾ همین است یعنی انبیا آمدند به ما آزادی بگویند بگویند بالاخره شما و جهان و پیوند شما و جهان این مثلث را خدا تنظیم کرده خب بیگانه را چرا می‌پرستید اینها گفتند ﴿و ما نحن بتارکی آلهتنا﴾ ﴿و اتبعوا امر کلّ جبارٍ عنیدٍ ٭ و اتبعوا فی هذه الدنیا لعنةُ و یوم القیامة﴾
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی