- 549
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 53 تا 56 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 53 تا 56 سوره هود
- پاسخ منفی قوم عاد به دعوت حضرت هود (ع)
- حل معضلات و مشکلات با اعتقاد به معاد
- صراط مستقیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ٭ إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ٭ مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ ٭ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾
بعد از اینکه حضرت نوح(سلام الله علیه) هم دعوت و هم دعوای خود را ارائه کرد هم بیان فرمود که توحید عبادی حقّ است ﴿لا ریب فیه﴾ و هم مسئلهٴ وحی و نبوّت حقّ است ﴿و لا ریب فیها﴾ پاسخی که عاد به حضرت هود ارائه کرد این بود گفتند شما دلیلی اقامه نکردید درحالیکه در همان آیهٴ 37 فرمود ﴿و تلک عاد جحدوا بایات ربهم﴾ که خواهد آمد بعد گفتند ما دست از آلههٴمان برنمیداریم در موارد دیگر مشرکان را به دو قسم تقسیم فرمود گروهی که اکثریّت اهل شرک را تشکیل میدهند همان عوام مشرکند و تودهٴ مردم شرک است که میگفتند ﴿انا وجدنا آبائنا علی أمةٍ﴾ و عدّهای که محقّقان اهل وثنیّت بودند میگفتند این یک کاری است مورد پسند خدا چرا برای اینکه خدا میداند که ما این کارها را میکنیم و میتواند جلوی این کارها را بگیرد و چون ما را آزاد گذاشته است و جلوی ما را نگرفته معلوم میشود حقّ است ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آبائنا و لا حرمنا من شیء﴾ حالا خوب بررسی کنید ببینید این حرفها همان حرفهایی است که بعضیها امروز میگویند یا نمیگویند؟ گروه سوّم که اقلّی بودند و رهبران سیاسی بودند و زراندوز بودند همان محقّقانشان را اجیر کرده بودند هم این تودهٴ مردم را راه انداختند آنها همیشه از همین بساطها ارتزاق میکنند چه اینکه جریان کلید داری کعبه را که بتکده شده بود خرید و فروش میکردند آنها نه به خدا معتقد بودند نه به بتها آنها که پشت پرده این کارها را میکردند شما مستحضرید در جریان خرید و فروش حقّ التولیه کعبه روی همان پشت بام کعبه سفرهٴ قمار پهن کرده بودند و حقّ التولیه را میباختند و میبردند همین مشرکین همین نه این جزء محقّقان شرک بودند و نه جزء تودهٴ مردم آنها که هر دو را به بازی گرفتند الیوم هم همینطور است خوب منتها آنها کم بودند نام آنها در قرآن خیلی به صورت شفاف و تکرار نیامده امّا پژوهشگران اهل وثنیّت و شرک و تودهٴ مردم تا حدودی قابل توجّه بودند قرآن حرفهای اینها را زیاد نقل کرد مخصوصاً حرف تودهٴ مردم در اینجا سخن آنها که ما چرا دست از آلهه برنمیداریم نقل نفرمود فقط همین سه چهار جمله را از آنها نقل کرد که یکی اینکه ما دست از آلههٴمان برنمیداریم این یک این راجع به توحید و دعوت توحید و به تو هم ایمان نمیآوریم این راجع به دعوای تو، تو یک دعوا و ادّعایی داشتی که رسول خدایی ما قبول نداریم تو ما را به توحید و نفی شرک فرا خواندی آن هم قبول نداریم حرف ما دربارهٴ تو این است که تو ـ معاذالله ـ دیوانهای حالا امروز میگویند متحجّر هستند جامدند مرتجع هستند آن روز میگفتند مجنون هستند سفیه هستند ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوء﴾ اینها سه چهار حرفی بود که مشرکین داشتند وجود مبارک هود(سلام الله علیه) بعد از اینکه اتمام حجّت فرمود برای اینکه حرف پایانی را بزنند و برای قیامت حرفی برای گفتن داشته باشد یک سخنی با ذات اقدس إله در میان گذاشت یک سخنی هم با اینها هود(سلام الله علیه) فرمود که ﴿انی اشهد الله﴾ من خدا را شاهد میگیرم که حجّت خدا را ابلاغ کردم گفت فردا که محکمهٴ عدل خدا است خدا شاهد باشد من حرفهایم را گفتم این یک و شما را هم شاهد میگیرم ﴿واشهدوا﴾ شما هم شاهد باشید که من از بت پرستی بیزارم ما هرگز ساکت نبودیم امضا نکردیم نپذیرفتیم نپرستیدیم بلکه نهی کردیم منع کردیم و مانند آن ﴿واشهدوا انی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ شما هم شاهد باشید که من تبرّی دارم این برائت از شرک و مشرکان جزء برنامههای رسمی انبیا است در اینجا چند مطلب است یکی اینکه شهادت ذات اقدس إله یعنی چه؟ دوّم اینکه شهادت اینها با اینکه مسئلهٴ معاد و قیامت را منکرند یعنی چه؟ سوّم اینکه چه فرق است بین شهادتی که اینجا مطرح است با شهادتی که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد مطرح است شهادتی که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد مطرح است برای تتمیم حجّت است یعنی دلیل من به نصاب میرسد ادّعا فرمود، فرمود من پیغمبر خدا هستم خوب کی شاهد این دعوای تو است تو که مدعی هستی مدعی باید بیّنه اقامه بکند کی شاهد است که تو پیغمبر هستی اینها هم که نمیپذیرفتند مشرکان میگفتند و کافران میگفتند تو پیامبر نیستی در آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد این است که ﴿و یقول الذین کفروا لست مرسلا﴾ پس آنها میشوند منکر و وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میشود مدعی خوب مدعی باید بیّنه اقامه کند منکر را انکار کافی نیست ﴿و یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفیٰ بالله شهیداً﴾ شما که خدا را قبول دارید چون مشرکین خدا را قبول داشتند به عنوان واجب الوجود قبول داشتند به عنوان خالق کل قبول داشتند به عنوان ربّ الارباب قبول داشتند منتها در ربوبیّت مقطعی مشکل داشتند آن آیات ﴿و لئن سألتهم من خلق السّمٰوات و الأرض لیقولن الله﴾ هم تأیید میکند فرمود خدا را شما قبول دارید خدا شهادت داد که من پیغمبر هستم ﴿قل کفی بالله شهیداً﴾ نه یعنی خدا میداند این خدا میداند بمنزلهٴ پیشنهاد کفایت مذاکرات است آنها میگویند نه اینطور که تو میگویی نیست و خدا اینجور نمیداند جور دیگر میداند این که در مقام احتجاج سودمند نیست آن کسی که میگوید خدا میداند یعنی کفایت مذاکرات را دارد پیشنهاد میدهد یعنی دیگر حرفی برای گفتن ندارد آنهایی که مظلومانه میخواهند صحنه را ترک کنند میگویند بالأخره خدا میداند یعنی یوم القیامه خدا رسیدگی میکند امّا الان چه؟ الان حرفی برای گفتن ندارند وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اینچنین نیست هنوز همچنان در میدان احتجاج است و مناظره است و دعوایش را تکرار میکند و مبارز طلب میکند و فرمود من پیغمبر هستم ادّعا میکنم شاهدت کیست؟ خدا خدا شهادت داده من پیامبرم برای اینکه نامهٴ خود کلام خود همه چیز را به دست من داد خوب این کلام او است دیگر اگر او مرا پیامبر نمیدانست که نامهاش را کتابش را به دست من نمیداد میگویید حرف او نیست مثل این بیاورید میگویید کتاب او نیست مثل این بیاورید همین یک دانه شاهد کافی است ﴿قل کفیٰ بالله شهیدا﴾ خوب اگر شما خدا را قبول دارید خدا شهادت داد که من پیامبر هستم برای اینکه همهٴ کلمات و کتاب و خصوصیّاتش را به دست من داد خوب پس از طرف او آمدم دیگر اگر من از طرف او نیامدم پس چرا نامهٴ او به دست من است میگویید نامهٴ او نیست من خودم آوردم شما هم مثل این بیاورید من که یک نفر هستم و درس نخوانده شما همهٴ درس خواندههاتان جمع بشوند مثل این بیاورند این احتجاج است این از سنخ کفایت مذاکرات نیست امّا در اینجا وجود مبارک هود از سنخ کفایت مذاکرات است فرمود ما که بیّنات را آوردیم ادله را آوردیم دعوت را گفتیم دعوا را گفتیم شما که نمیپذیرید بالأخره خدای سبحان شاهد باشد که ما کارمان را کردیم شما هم شاهد باشید که ما کارمان را کردیم شهادت گرچه در ظرف تحمّل سودآور نیست ولی در ظرف ادا سود آور است یک کسی که صحنه را مشاهده میکند در آن حین مشاهدهٴ صحنه که عدّهٴ زیادی میبینند سودی برای مظلوم ندارد برای اینکه آنجا که محکمهٴ داوری نیست ولی مشاهدهٴ شاهدان عینی برای مظلوم در محکمه سود آور است وجود مبارک هود(سلام الله علیه) فرمود گرچه شما محکمه را قبول ندارید قیامت را قبول ندارید ولی میآورنتان شما را میآورند از شما سؤال میکنند شما این صحنه را گواهی بدهید شاهد باشید من نسبت به برائت مشرکین کم نیاوردم ﴿واشهدوا انی برئٌ مما تشرکون ٭ من دونه﴾ خوب پس شهادت دو قسم است یک قسم برای تتمیم حجّت است نظیر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد یک مقدار هم برای پایان کفایت مذاکرات و شهادت در قیامت و که در روز ادا نه در روز تحمّل در روز ادا شما مشکل قیامت را حل کنید بالأخره از شما سؤال میکنند دیگر شهادت بدهید جریان سورهٴ مبارکهٴ رعد مثل محکمهٴ قیامت است در محکمهٴ قیامت طرفین را حاضر میکنند شاهد و مدعی و منکر و بیّنه و همه را احضار میکنند تا حقّ روشن بشود این جا هم جریان محاکمه و محاجّه و مناظره و محکمهٴ عقل و عدل است همانطوری که شهادت شاهد در محکمه نافع است در میدان مناظره و مجادله و گفتگو هم نافع است پس هر دو شهادت نافع است و هر دو به لحاظ محکمه است منتها محکمهٴ پایان سورهٴ رعد در دنیا است محکمهٴ آیهٴ محل بحث سورهٴ هود به لحاظ آخرت است چون این محکمه به لحاظ آخرت است مشرکین را هم در این استشهاد شرکت داده است فرمود﴿و اشهدوا﴾ شما هم شاهد باشید که ﴿انی بریءٌ مما تشرکون ٭ من دونه﴾ خوب
و امّا اینکه در خلال بحثهای قبل گفته شد به اینکه نود درصد مسائل را اعتقاد به معاد و وحی و نبوّت تأمین میکند برای این است که گرچه عقل بسیاری از خطوط کلی را درک میکند مسائل حقوقی را درک میکند دربارهٴ عقاید درک میکند دربارهٴ اخلاقیّات درک میکند مسائل حقوقی را درک میکند امّا کل اینها جزء مسائل خطوط کلی است اولاً و نسبت به آنچه را که درک نمیکند خیلی ناچیز است ثانیاً انواع و اقسام غذاهایی که در عالم هست حیواناتی که در دریا هست پرندههایی که در فضا هست حیواناتی که جنبندهای که روی زمین هست کدامهایشان حلال گوشت هستند کدامهایشان حرام گوشت هستند اصلاً عقل دسترسی ندارند به اینها چه کاری حلال است چه کاری حلال نیست میراث چگونه است نکاح چگونه است چه باید بکنند و چه لفظی را بگویند که دوتا نامحرم محرم بشوند صدها و هزارها مسائل است که عقل اصلاً اینها را درک نمیکند جرئیّات را این تازه مسئلهٴ ادراک قسمت مهمّ آن است که حالا درک کرد حالا عقل درک کرد حالا آن چیزهایی که عقل درک میکند ضامن اجرایش چیست؟ این یک لذّت نقد میطلبد این نگاه به نامحرم برای او لذیذ است صرف نظر نمیکند چیزی که جلوی او را میگیرد ﴿قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم﴾ است ﴿یعلم خائنة الأعین و ما تخفی الصدور و الله﴾ است آن اگر نباشد چه چیزی رادع او است دست به مال مردم هم زده حب جاه و امثال ذلک حب ریاست و حب جاه و مقام و امثال ذلک که دامن گیر عقل بشری است او را که رها نمیکنند تنها چیزی که جلوی انسان را میگیرد که گناه نکند این است که بداند یک حسابی هست یک کتابی هست بالأخره در روز قیامت در حضور دیگران باید پاسخ بگوید دیگر این نود درصد به برکت قیامت است اگر در سورهٴ صاد دارد ﴿ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب﴾ سرّش همین است تعلیل قرآن کریم این نیست که اینها چون عاقل نیستند تعلیلش این است که اینها معاد را فراموش کردند خوب حالا اگر کسی بداند بد است خوب بله بد است این کار کار بدی است امّا چه میشود چرا از این لذّت نقد بگذرد چرا مال مردم را نگیرد چرا به حقّ مردم تجاوز نکند چی جلوی او را میگیرد پس هم در بعد اندیشه مشکل کمبود هست و هم در بعد انگیزه که مشکلش صد در صد است بنابراین تنها چیزی که جلوی انسان را میگیرد که دست به گناه نزند همان مسئلهٴ یاد معاد است امّا آنچه که دربارهٴ مرحوم بوعلی گفته که ایشان مشکلاتشان را با نماز حل میکردند خود ایشان و امثال ایشان میگویند ما آدمهای عادی هستیم ما محتاج به معصوم هستیم ما هزارها اشتباه داریم بیشترین دلیل برای ضرورت وحی و نبوت و رسالت را همین حکما اقامه کردهاند که ماها که تازه جزء خوبهای اینها هستیم بیشتر از دیگران میفهمیم هزارها اشتباه داریم یک کسی باید باشد که معصوم باشد آن بیان لطیف مرحوم بوعلی در الهیات شفا خیلی عمیق تر است سخنان مرحوم صدوق است مرحوم صدوق یک غفلتی دارند در جریان سهو النبی که ـ معاذالله ـ انبیا اشتباه میکنند حالا بعد خواستند این سهو را به اسها برگردانند خیال میکردند که مثلاً این بار انبیا را کم کردند درحالیکه این بار را به دوش ذات اقدس إله بردند که بدتر از سهو النبی است اسهاء الهی بدتر از سهو النبی است امّا این بزرگوار در الهیات شفا دارد ﴿الأنبیا الذین لا یعطون من جهة غلطا و لا سهوا﴾ این است اگر حمایت اینها از عصمت حکما و ضرورت وجود انسان کامل نبود نه متکلمین قدرتی داشتند نه مهندسین.
اینها میگویند ما جزء خوبهای بشر هستیم هزارها اشتباه داریم هزارها چیز را نمیفهمیم چه رسد به افراد عادی برای ما داشتن وحی و نبوت مثل هوای شفّاف ضروری است که اگر وحیی نباشد نبوّتی نباشد رسالتی نباشد ما حقّ حیات نداریم قدرت نفس کشیدن نداریم هزار برکات فراوانی البتّه از نماز و دعا و توسل گرفتیم و چون معصوم نیستیم خیلی از جاها اشتباه میکنیم حالا این جا که فرمود ﴿انی اشهد الله و اشهدوا انی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ بعد فرمود به اینکه حالا که محاجّه تمام شد اکنون که مناظرهٴ فرهنگی و مجاهدهٴ فرهنگی و گفتگوی فرهنگی تمام شد میدان عمل است و مبارزه هر کاری از دستتان برمیآید بکنید من دست از حرفم برنمیدارم شما هم که برهانی ندارید فقط میتوانید بتازید هر کاری از دستتان برمیآید بکنید فرمود ﴿فکیدونی جمیعا﴾ این ﴿جمیعاً﴾ نه یعنی همهٴ شما همهٴ شما به علاوه آلههٴتان چون شما هر وقت گیر کردید مشکل شدید متوسّل میشوید به آلههٴتان از آلههٴتان هم کمک بگیرید آخر شما نگفتید ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا﴾ حالا بروید از همهٴ آلهه کمک بگیرید نیروهای خودتان را جمع بکنید نیروهای آلهه را هم جمع بکنید آن دو تا جمع را هم باهم جمع بکنید ببینیم چه میکنید شما که میگویید ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوءٍ﴾ حالا بروید از همهٴ آلهه کمک بگیرید از همهٴ همفکرانتان هم مددبگیرید ببینیم چه میکنید این بیان را قبلاً انبیای دیگر هم فرمودند وجود مبارک نوح هم طبق آیهٴ 71 سورهٴ یونس هم فرمود ﴿فعلی الله توکّلت فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا لکن أمرکم علیکم غمّةً ثمّ اقوا إلیَّ و لا تنظرون﴾ مرا مهلت ندهید ببینیم چه میکنید شما و آلههٴتان در جریان تحدّی هم وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به بتپرستها فرمود ﴿و اَدْعوا شهداءکم من دون الله﴾ هر کسی بالأخره شاهد حرف شما است هم بتهایتان را به کمک دعوت کنید هم صاحبنظرانتان را در اینگونه از مبارزات ببینیم از مجموعتان چه کاری ساخته است ﴿فکیدونی جمیعا﴾ همهٴتان با من از راه کید و مکر و حیله و نقشه رفتار کنید و من را مهلت ندهید ببینیم چه میکنید من از این طرف به یک پناهگاه مراجعه کردم ﴿انی توکلت علی الله ربی و ربکم﴾ من به الله این حدّ وسط است دوتا حدّ وسط است و دوتا برهان هم هست در مسئله ذات اقدس إله منشأ جمیع کمالات است هر کس به ذات اقدس إله تکیه کند او را وکیل بگیرد پیروز است من هم خدا را وکیل گرفتم این حدّ وسط روی الله بودن حدّ وسط برهان دوّم ربوبیّت است منتها تصریح فرمود که هم ربّ من است هم ربّ شما شما نمیدانید در تحت تدبیر که هستید خوب هر مربوبی اگر کار را به ربّ خود واگذار کند ربّ خود را وکیل بگیرد یعنی توکّل کرد یعنی وکیل بگیرد آن ربّ علیم قدیر حکیم عادل مشکل متوکل خود را حل میکند و خدا هم مشکل ما را حل میکند بعد هم برهان عام را اقامه کرده است باید بخوانیم ﴿انی توکلت﴾ بر چی؟ ﴿علی الله﴾ این حدّ وسط که ربّ من است و ربّ شما است بنابراین این توکّل من سودآور است چه اینکه همین توکّل را در آیات دیگر بازگو فرمودند از این جهت من به ذات اقدس إله متوکّل هستم آن وقت مبارزات هم شروع میشود اساس برهان این است که دیگر از آن به بعد با واو ذکر نفرمود فرمود اینکه من توکّل میکنم برای اینکه همهٴ ما نه تنها مخلوق او هستیم که او ما را خلق کرده و ما را روزی میدهد بلکه همهٴ ما متحرّکانی هستیم که پیشانوی همهٴ ما زمام همهٴ ما به دست او است اگر کسی این معنا را بفهمد که زمام همه به دست او است میکوشد تشریع را با تکوین منطبق کند اعمال عبادی خود را هم به دستور او انجام بدهد اختیارات خود را به قوانین او عرضه کند که این تطابق شریعت است با تکوین و موفّق هم هست اگر بخواهد سرپیچی کند و شریعت را با تکوین تطبیق نکند زمام خودش را به دست دیگری بدهد دیگری بر او سوار میشود اینجا ذات اقدس إله همه را مستقیماً بر سبیل صراط مستقیم به مقصد میرساند باری از کسی نمیخواهد توقّعی هم ندارد ﴿ان الله هو الرزّاق ذو القوّة المتین﴾ این همانطوری که انبیا میگویند ما از شما چیزی طلب نمیکنیم ذات اقدس إله هم پیشاپیش فرمود ما که از شما چیزی نخواستیم ما همهٴ خواستههای شما را تأمین میکنیم آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ ذاریات این است که ﴿و ما خلقت الجن و الإنس الا لیعبدون ٭ ما أرید منهم من رزقٍ و ما أرید أن یطعمون﴾ از بشر که کاری ساخته نیست چیزی هم از بشر نمیخواهیم نمیخواهیم کاری برای ما انجام بدهد ﴿ان الله هو الرزّاق ذو القوّة المتین﴾ همین بیان نورانی را که ذات اقدس إله دارد که ما از شما چیزی نمیخواهیم خلفای خدا پیامبران الهی هم از مردم چیزی نمیخواهند همان حرف را میزنند میگویند ﴿ان اسئلکم علیه اجرا ان الله لذی القربی﴾ و مانند آن که حضرت رسول فرمود خوب بنابراین خدای سبحان بدون اینکه از انسان کمکی چیزی طلب بکند تمام زحمات او را به دست مدبّرات امر میسپارد و او را به مقصد میرساند اگر کسی به سوء اختیار خود بیراهه رفته است آنگاه ذات اقدس إله میفرماید اگر ما را رها کردند به سراغ دیگران رفتند باید سواری بدهند آیهٴ 62 سورهٴ اسراء این است که شیطان به ذات اقدس إله میگوید ﴿أأسْجد لمن خلقت طیناً ٭ قال أرایتک هذا الّذی کرّمت علی لئن أخّرتن إلیٰ یوم القیامة لأحتنکنَّ ذریته إلا قلیلاً﴾ اگر به من مهلت بدهی من از اینها سواری میگیرم احتناک کردن یعنی حنک و تحت حنک اینها دست من است یک اسب سوار یک سوار کار حنک اسب و تحت حنک اسب دست او است این قسمت زیر گلو را میگویند حنک آن افساری که بستند به گردنش و حنکش به دست سوار کار دادند میگویند سوار کار احتناک کرده است شیطان گفت من سوارشان میشوم اینها مرکوب من هستند من حنک اینها را میگیریم تحت حنک اینها را میگیریم هر جا هم بخواهم میبرم ﴿لأحتنکنَّ ذریته﴾ خوب چقدر فرق است که انسان زمام خودش را به دست کسی بدهد که از او سواری میخواهد بعد مستقیماً ﴿کتب علیه انه من تولاّه فأنّه یضلّه وَ یهدیه إلی عذاب السّعیر﴾ یا نه زمام خودش را به دست کسی بدهد که علی صراط مستقیم است وجود مبارک هود میفرماید ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ همه در یک مسیر دارند حرکت میکنند اگر کسی برگردد مثل اینکه در جهت خلاف این رود کبیر دارد شنا میکند این خودش را خسته می کند اگر همهٴ موجودات زمامشان را خدا دارد و خدای سبحان علی صراط مستقیم دارد هدایتشان میکند کسی کج راهه برود با همه در جنگ است یک مختصری دست و پا میزند و خسته میشود و میافتد وجود مبارک نوح به اینها هم فرمود شما دارید در جهت خلاف این رود کبیر همگانی شنا میکنید ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ این برهان حضرت هود است که من چرا بر خدا توکّل کردم برهان اوّلش تام بود برهان دوّمش تام بود این برهان سوّم تفصیل همان برهان اوّل و دوّم است
سؤال ...
جواب: خوب حالا آن مقداری که در سورهٴ مبارکهٴ هود آمده است احتجاجش همان است البتّه بخشهای دیگر در سورههای دیگر هست به مقداری که حجّت بالغ بشود دیگر ﴿لله البالغة﴾ اگر بالغ نشد باید گفتگو ادامه پیدا کند دیگر که بالأخره ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ و یحیی من حیَّ عن بینة﴾ بشود دیگر خوب
﴿ما من دابة الا هو﴾ ذات اقدس إله ﴿آخذ بناصیتها﴾ این یک تمثیل است و نه تعیین آن بخشی از موی سر که به جبهه میریزد آن را به او میگویند ناصیة همهٴ جنبندهها که اینطور نیستند همهٴ حیوانات که اینطور نیستند که سرشان مو داشته باشد بخشی از موی سرشان به پیشانو بریزد و او را بگویند ناصیه امّا این یک تمثیل است یعنی زمام یعنی افسار یعنی افسری اینها دست او است اینچنین نیست که حالا همهٴ انسانها ناصیه داشته باشند یعنی موی سرشان آنقدر بلند باشد یک بریزد به پیشانو دو آن وقت انسان این موی طولانی ریخته میشوند را پیشانی را بکشند بگوید ناصیهاش را بدست گرفته این سه این طور نیست این یک تمثیلی است کنایه از آن است که زمامش و اختیارش به دست خدای سبحان است
سؤال ...
جواب: نه تفویض محال است امّا به دیگری میگوید تو این را به آن سمت ببر و فوق آن دیگری خودش دارد یعنی آن دیگری اگر زمام کسی را گرفته دست و زمام و زمامداری هر سه در تحت قدرت بی کران خدای سبحان است خدا دست بردارد بنام تفویض کاری را به غیر خود واگذار کند چه انسان چه فلک چه ملک چنین کاری محال است چون او حقّ هم حقیقت نامتناهی قابل تقطیع نیست که یک جا فیض خدا باشد یک جا نباشد یک جا حضور باشد یک جا نباشد و مانند آن خوب ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ اینکه فرمود ﴿آخذ بناصیتها﴾ نه نظیر آن است که زمام یک اسبی را یک کسی میگیرد ولی در دو حاشیهٴ اسب حضور ندارد یا در پشت سر اسب حضور ندارد این طور نیست این دابّهها وقتی یک زمامدار دارند آن زمامدار قائد اینها است پیشاپیش حرکت میکند و زمامشان را میکشد امّا دیگر در دو پهلو نیست در پشت سر هم نیست ولی ذات اقدس إله در عین حال که آخذ ناصیهٴ هر جنبنده است در دو پهلوی او هست در بالا و پایین او هست در پشت سر او هم هست که ﴿وَ نسوق المجرمین إلی جهنم ورداً﴾ فرمود ما همانطوری که اینها را از جلو میکشیم از پشت سر هم اینها را به جهنّم هی میکنیم چون همان که قائد است سائق است همان که سائق است قائد است چون ﴿والله من ورائهم محیطٌ﴾ اگر یک حقیقت محیط محض بود هم در اَمام و خلف هست هم در یمین و یسار هست هم در علو و سفل که «فی علوه و ان وفی دنوه عال» جایی از او خالی نیست این مفهوم ندارد که ﴿هو آخذ بناصیتها﴾ فقط و دیگر سائق نباشد نه در عین حال که ﴿آخذ بناصیتها﴾ سائق هم هست با او هم هست به هر سمتی هم که بخواهد میبرد و هدایت میکند ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم﴾ خوب
سؤالی که از حضرت نوح مطرح است این است که بسیار خوب همه را او آفرید همه را او زمامداری میکند امّا خوب کجا میبرد چگونه میبرد فرمود به راه راست میبرد این صراط مستقیم صراط تکوین است لذا با نکره به صورت نکره و با تنوین ذکر شده است آن صراط مستقیمی که در سورهٴ فاتحه مطلوب همهٴ ما است ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ آن بزرگراهی است که مستقیم به بهشت میرسد مار و عقرب را هم علی صراط مستقیم میبرند یعنی تمام کارهای اینها زاد و ولد اینها نکاح اینها اکل و شرب اینها جامه دربر کردن اینها پوست و پوسته عوض کردن اینها همه روی اصول علمی است آنهایی که مار شناسند عقرب شناسند مثل طاووس شناسی طیهو شناسی فلان ستاره شناسی فلان سنگ شناسی همه بر اساس نظم و علم است نظم ... میشود صراط مستقیم امّا اینچنین نیست که همهٴ اینها بهشت بروند آنجا که نظم دقیق علمی است صراط مستقیم است آنجا که کج راهه است معلوم نیست پایانش چیست میشود سبیل الغی فرمود همهٴ موجودات یک نظم عالمانه و حکیمانه دارند هیچ کدام بیراهه نمیروند اگر علم است اگر نظم است اگر دقّت ریاضی است خوب میشود صراط مستقیم دیگر ولی بعضی به بهشت میروند بعضی جهنّم میروند بعضی اصلاً اهل این عالمها نیستند امّا انسان در بین این صراطها که نظم علمی دارد یک بزرگراهی مخصوص انسان است که مستقیماً به بهشت ختم میشود این همان است که با الف و لام میخوانیم ﴿اهدنا﴾ آن ﴿الصراط المستقیم﴾ را آن بزرگراه را که ورود به آن همان و رسیدن به بهشت همان ما آن را میخواهیم در بین این راههایی که چنین راهها اینطور نیست که همه شان بشوند بهشت صراط مستقیم انسان با صراط مستقیم مار و عقرب فرق دارد اگر یک کسی دهها سال زحمت بکشد آن نظم ریاضی سازمان یافتهٴ مار و عقرب را ارزیابی بکند میبیند هنوز کم آورده این معنای نظم ریاضی صراط مستقیم است امّا اینچنین نیست که حالا این برود بهشت و با انبیا و اولیا محشور بشود که انسان هم همینطور است یعنی با نظم ریاضی است لکن باید شریعتش را با تکوین تطبیق بکند این چنین نیست که هر کاری را که دلش خواست انجام بدهد آن ﴿الصراط المستقیم﴾ را میطلبد که مستقیماً او را به بهشت منتهی کنند
حالا شما ببینید حرفی که امروز بعضی از متجدّدان دارند همان حرف قوم عاد و ثمود است یا نه؟ اینها میگویند عقل بشر کافی است اینها میگویند بشر آزاد است و خدا بشر را آزاد آفرید گاهی هم به ﴿لا اکراه فی الدین﴾ تمسک میکنند خوب این همان جدال باطل و مرای باطل و مغالطهٴ قوم عاد و ثمود نیست خدای سبحان بله انسان را در نظام تکوین آزاد آفرید فرمود انسان یک موجود مجبوری نیست هر راهی که میخواست انتخاب بکند بکند یعنی میتواند خواست بکند یعنی تکویناً میتواند بکند یعنی تکویناً قدرت انتخاب دارد تکویناً در صلاحیّت او است یعنی تکویناً امّا کدام برایش خوب است کدام برایش بد است هر دو یکسان است؟ خیر همین خدایی که میفرماید ﴿لاا کراه فی الدین﴾ چون ﴿قد تبین الرّشد من الغیّ﴾ همین خدایی که میفرماید ﴿قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ همین خدایی که میفرماید ﴿انا هدیناه السبیل﴾ ﴿و هدیناه النّجدین﴾ ﴿إنا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفوراً﴾ همین خدا دستور به گیر و بند میدهد ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثم الجحیم صلُّوه ٭ ثم فی سلسلةٍ ذرعها سبعون ذراعاً فاسلکوه﴾ خوب اگر انسان آزاد است این بگیر و ببند چیست این همان خَلطی که قوم عاد و ثمود کردند بین ارادهٴ تکوین و تشریع آزادی تشریع و تکوین اینها هم میکنند ذات اقدس إله انسان را خلقتاً آزاد آفرید چون کمالش در این است او اگر مجبور بود راه خیر را طی کند که کمالی نبود او اگر مضطربود که راه شرّ را طی کند که انتخاب درستی نبود او را آزاد آفرید عقل را از درون وحی را از بیرون مشخص کرده است برای او که چه بد است چه خوب است در چنین فضایی اگر کسی به سوء اختیار خودش کج راهه برود آن بگیر و ببند شروع میشود و در چنین فضایی اگر کسی به حسن اختیار خودش به راه راست برود فرشتگان را به استقبال او میآورند ﴿سلام علیکم طبتم فادْخلوها خالدین﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
- پاسخ منفی قوم عاد به دعوت حضرت هود (ع)
- حل معضلات و مشکلات با اعتقاد به معاد
- صراط مستقیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ٭ إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ٭ مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ ٭ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾
بعد از اینکه حضرت نوح(سلام الله علیه) هم دعوت و هم دعوای خود را ارائه کرد هم بیان فرمود که توحید عبادی حقّ است ﴿لا ریب فیه﴾ و هم مسئلهٴ وحی و نبوّت حقّ است ﴿و لا ریب فیها﴾ پاسخی که عاد به حضرت هود ارائه کرد این بود گفتند شما دلیلی اقامه نکردید درحالیکه در همان آیهٴ 37 فرمود ﴿و تلک عاد جحدوا بایات ربهم﴾ که خواهد آمد بعد گفتند ما دست از آلههٴمان برنمیداریم در موارد دیگر مشرکان را به دو قسم تقسیم فرمود گروهی که اکثریّت اهل شرک را تشکیل میدهند همان عوام مشرکند و تودهٴ مردم شرک است که میگفتند ﴿انا وجدنا آبائنا علی أمةٍ﴾ و عدّهای که محقّقان اهل وثنیّت بودند میگفتند این یک کاری است مورد پسند خدا چرا برای اینکه خدا میداند که ما این کارها را میکنیم و میتواند جلوی این کارها را بگیرد و چون ما را آزاد گذاشته است و جلوی ما را نگرفته معلوم میشود حقّ است ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آبائنا و لا حرمنا من شیء﴾ حالا خوب بررسی کنید ببینید این حرفها همان حرفهایی است که بعضیها امروز میگویند یا نمیگویند؟ گروه سوّم که اقلّی بودند و رهبران سیاسی بودند و زراندوز بودند همان محقّقانشان را اجیر کرده بودند هم این تودهٴ مردم را راه انداختند آنها همیشه از همین بساطها ارتزاق میکنند چه اینکه جریان کلید داری کعبه را که بتکده شده بود خرید و فروش میکردند آنها نه به خدا معتقد بودند نه به بتها آنها که پشت پرده این کارها را میکردند شما مستحضرید در جریان خرید و فروش حقّ التولیه کعبه روی همان پشت بام کعبه سفرهٴ قمار پهن کرده بودند و حقّ التولیه را میباختند و میبردند همین مشرکین همین نه این جزء محقّقان شرک بودند و نه جزء تودهٴ مردم آنها که هر دو را به بازی گرفتند الیوم هم همینطور است خوب منتها آنها کم بودند نام آنها در قرآن خیلی به صورت شفاف و تکرار نیامده امّا پژوهشگران اهل وثنیّت و شرک و تودهٴ مردم تا حدودی قابل توجّه بودند قرآن حرفهای اینها را زیاد نقل کرد مخصوصاً حرف تودهٴ مردم در اینجا سخن آنها که ما چرا دست از آلهه برنمیداریم نقل نفرمود فقط همین سه چهار جمله را از آنها نقل کرد که یکی اینکه ما دست از آلههٴمان برنمیداریم این یک این راجع به توحید و دعوت توحید و به تو هم ایمان نمیآوریم این راجع به دعوای تو، تو یک دعوا و ادّعایی داشتی که رسول خدایی ما قبول نداریم تو ما را به توحید و نفی شرک فرا خواندی آن هم قبول نداریم حرف ما دربارهٴ تو این است که تو ـ معاذالله ـ دیوانهای حالا امروز میگویند متحجّر هستند جامدند مرتجع هستند آن روز میگفتند مجنون هستند سفیه هستند ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوء﴾ اینها سه چهار حرفی بود که مشرکین داشتند وجود مبارک هود(سلام الله علیه) بعد از اینکه اتمام حجّت فرمود برای اینکه حرف پایانی را بزنند و برای قیامت حرفی برای گفتن داشته باشد یک سخنی با ذات اقدس إله در میان گذاشت یک سخنی هم با اینها هود(سلام الله علیه) فرمود که ﴿انی اشهد الله﴾ من خدا را شاهد میگیرم که حجّت خدا را ابلاغ کردم گفت فردا که محکمهٴ عدل خدا است خدا شاهد باشد من حرفهایم را گفتم این یک و شما را هم شاهد میگیرم ﴿واشهدوا﴾ شما هم شاهد باشید که من از بت پرستی بیزارم ما هرگز ساکت نبودیم امضا نکردیم نپذیرفتیم نپرستیدیم بلکه نهی کردیم منع کردیم و مانند آن ﴿واشهدوا انی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ شما هم شاهد باشید که من تبرّی دارم این برائت از شرک و مشرکان جزء برنامههای رسمی انبیا است در اینجا چند مطلب است یکی اینکه شهادت ذات اقدس إله یعنی چه؟ دوّم اینکه شهادت اینها با اینکه مسئلهٴ معاد و قیامت را منکرند یعنی چه؟ سوّم اینکه چه فرق است بین شهادتی که اینجا مطرح است با شهادتی که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد مطرح است شهادتی که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد مطرح است برای تتمیم حجّت است یعنی دلیل من به نصاب میرسد ادّعا فرمود، فرمود من پیغمبر خدا هستم خوب کی شاهد این دعوای تو است تو که مدعی هستی مدعی باید بیّنه اقامه بکند کی شاهد است که تو پیغمبر هستی اینها هم که نمیپذیرفتند مشرکان میگفتند و کافران میگفتند تو پیامبر نیستی در آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد این است که ﴿و یقول الذین کفروا لست مرسلا﴾ پس آنها میشوند منکر و وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میشود مدعی خوب مدعی باید بیّنه اقامه کند منکر را انکار کافی نیست ﴿و یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفیٰ بالله شهیداً﴾ شما که خدا را قبول دارید چون مشرکین خدا را قبول داشتند به عنوان واجب الوجود قبول داشتند به عنوان خالق کل قبول داشتند به عنوان ربّ الارباب قبول داشتند منتها در ربوبیّت مقطعی مشکل داشتند آن آیات ﴿و لئن سألتهم من خلق السّمٰوات و الأرض لیقولن الله﴾ هم تأیید میکند فرمود خدا را شما قبول دارید خدا شهادت داد که من پیغمبر هستم ﴿قل کفی بالله شهیداً﴾ نه یعنی خدا میداند این خدا میداند بمنزلهٴ پیشنهاد کفایت مذاکرات است آنها میگویند نه اینطور که تو میگویی نیست و خدا اینجور نمیداند جور دیگر میداند این که در مقام احتجاج سودمند نیست آن کسی که میگوید خدا میداند یعنی کفایت مذاکرات را دارد پیشنهاد میدهد یعنی دیگر حرفی برای گفتن ندارد آنهایی که مظلومانه میخواهند صحنه را ترک کنند میگویند بالأخره خدا میداند یعنی یوم القیامه خدا رسیدگی میکند امّا الان چه؟ الان حرفی برای گفتن ندارند وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اینچنین نیست هنوز همچنان در میدان احتجاج است و مناظره است و دعوایش را تکرار میکند و مبارز طلب میکند و فرمود من پیغمبر هستم ادّعا میکنم شاهدت کیست؟ خدا خدا شهادت داده من پیامبرم برای اینکه نامهٴ خود کلام خود همه چیز را به دست من داد خوب این کلام او است دیگر اگر او مرا پیامبر نمیدانست که نامهاش را کتابش را به دست من نمیداد میگویید حرف او نیست مثل این بیاورید میگویید کتاب او نیست مثل این بیاورید همین یک دانه شاهد کافی است ﴿قل کفیٰ بالله شهیدا﴾ خوب اگر شما خدا را قبول دارید خدا شهادت داد که من پیامبر هستم برای اینکه همهٴ کلمات و کتاب و خصوصیّاتش را به دست من داد خوب پس از طرف او آمدم دیگر اگر من از طرف او نیامدم پس چرا نامهٴ او به دست من است میگویید نامهٴ او نیست من خودم آوردم شما هم مثل این بیاورید من که یک نفر هستم و درس نخوانده شما همهٴ درس خواندههاتان جمع بشوند مثل این بیاورند این احتجاج است این از سنخ کفایت مذاکرات نیست امّا در اینجا وجود مبارک هود از سنخ کفایت مذاکرات است فرمود ما که بیّنات را آوردیم ادله را آوردیم دعوت را گفتیم دعوا را گفتیم شما که نمیپذیرید بالأخره خدای سبحان شاهد باشد که ما کارمان را کردیم شما هم شاهد باشید که ما کارمان را کردیم شهادت گرچه در ظرف تحمّل سودآور نیست ولی در ظرف ادا سود آور است یک کسی که صحنه را مشاهده میکند در آن حین مشاهدهٴ صحنه که عدّهٴ زیادی میبینند سودی برای مظلوم ندارد برای اینکه آنجا که محکمهٴ داوری نیست ولی مشاهدهٴ شاهدان عینی برای مظلوم در محکمه سود آور است وجود مبارک هود(سلام الله علیه) فرمود گرچه شما محکمه را قبول ندارید قیامت را قبول ندارید ولی میآورنتان شما را میآورند از شما سؤال میکنند شما این صحنه را گواهی بدهید شاهد باشید من نسبت به برائت مشرکین کم نیاوردم ﴿واشهدوا انی برئٌ مما تشرکون ٭ من دونه﴾ خوب پس شهادت دو قسم است یک قسم برای تتمیم حجّت است نظیر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ رعد یک مقدار هم برای پایان کفایت مذاکرات و شهادت در قیامت و که در روز ادا نه در روز تحمّل در روز ادا شما مشکل قیامت را حل کنید بالأخره از شما سؤال میکنند دیگر شهادت بدهید جریان سورهٴ مبارکهٴ رعد مثل محکمهٴ قیامت است در محکمهٴ قیامت طرفین را حاضر میکنند شاهد و مدعی و منکر و بیّنه و همه را احضار میکنند تا حقّ روشن بشود این جا هم جریان محاکمه و محاجّه و مناظره و محکمهٴ عقل و عدل است همانطوری که شهادت شاهد در محکمه نافع است در میدان مناظره و مجادله و گفتگو هم نافع است پس هر دو شهادت نافع است و هر دو به لحاظ محکمه است منتها محکمهٴ پایان سورهٴ رعد در دنیا است محکمهٴ آیهٴ محل بحث سورهٴ هود به لحاظ آخرت است چون این محکمه به لحاظ آخرت است مشرکین را هم در این استشهاد شرکت داده است فرمود﴿و اشهدوا﴾ شما هم شاهد باشید که ﴿انی بریءٌ مما تشرکون ٭ من دونه﴾ خوب
و امّا اینکه در خلال بحثهای قبل گفته شد به اینکه نود درصد مسائل را اعتقاد به معاد و وحی و نبوّت تأمین میکند برای این است که گرچه عقل بسیاری از خطوط کلی را درک میکند مسائل حقوقی را درک میکند دربارهٴ عقاید درک میکند دربارهٴ اخلاقیّات درک میکند مسائل حقوقی را درک میکند امّا کل اینها جزء مسائل خطوط کلی است اولاً و نسبت به آنچه را که درک نمیکند خیلی ناچیز است ثانیاً انواع و اقسام غذاهایی که در عالم هست حیواناتی که در دریا هست پرندههایی که در فضا هست حیواناتی که جنبندهای که روی زمین هست کدامهایشان حلال گوشت هستند کدامهایشان حرام گوشت هستند اصلاً عقل دسترسی ندارند به اینها چه کاری حلال است چه کاری حلال نیست میراث چگونه است نکاح چگونه است چه باید بکنند و چه لفظی را بگویند که دوتا نامحرم محرم بشوند صدها و هزارها مسائل است که عقل اصلاً اینها را درک نمیکند جرئیّات را این تازه مسئلهٴ ادراک قسمت مهمّ آن است که حالا درک کرد حالا عقل درک کرد حالا آن چیزهایی که عقل درک میکند ضامن اجرایش چیست؟ این یک لذّت نقد میطلبد این نگاه به نامحرم برای او لذیذ است صرف نظر نمیکند چیزی که جلوی او را میگیرد ﴿قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم﴾ است ﴿یعلم خائنة الأعین و ما تخفی الصدور و الله﴾ است آن اگر نباشد چه چیزی رادع او است دست به مال مردم هم زده حب جاه و امثال ذلک حب ریاست و حب جاه و مقام و امثال ذلک که دامن گیر عقل بشری است او را که رها نمیکنند تنها چیزی که جلوی انسان را میگیرد که گناه نکند این است که بداند یک حسابی هست یک کتابی هست بالأخره در روز قیامت در حضور دیگران باید پاسخ بگوید دیگر این نود درصد به برکت قیامت است اگر در سورهٴ صاد دارد ﴿ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب﴾ سرّش همین است تعلیل قرآن کریم این نیست که اینها چون عاقل نیستند تعلیلش این است که اینها معاد را فراموش کردند خوب حالا اگر کسی بداند بد است خوب بله بد است این کار کار بدی است امّا چه میشود چرا از این لذّت نقد بگذرد چرا مال مردم را نگیرد چرا به حقّ مردم تجاوز نکند چی جلوی او را میگیرد پس هم در بعد اندیشه مشکل کمبود هست و هم در بعد انگیزه که مشکلش صد در صد است بنابراین تنها چیزی که جلوی انسان را میگیرد که دست به گناه نزند همان مسئلهٴ یاد معاد است امّا آنچه که دربارهٴ مرحوم بوعلی گفته که ایشان مشکلاتشان را با نماز حل میکردند خود ایشان و امثال ایشان میگویند ما آدمهای عادی هستیم ما محتاج به معصوم هستیم ما هزارها اشتباه داریم بیشترین دلیل برای ضرورت وحی و نبوت و رسالت را همین حکما اقامه کردهاند که ماها که تازه جزء خوبهای اینها هستیم بیشتر از دیگران میفهمیم هزارها اشتباه داریم یک کسی باید باشد که معصوم باشد آن بیان لطیف مرحوم بوعلی در الهیات شفا خیلی عمیق تر است سخنان مرحوم صدوق است مرحوم صدوق یک غفلتی دارند در جریان سهو النبی که ـ معاذالله ـ انبیا اشتباه میکنند حالا بعد خواستند این سهو را به اسها برگردانند خیال میکردند که مثلاً این بار انبیا را کم کردند درحالیکه این بار را به دوش ذات اقدس إله بردند که بدتر از سهو النبی است اسهاء الهی بدتر از سهو النبی است امّا این بزرگوار در الهیات شفا دارد ﴿الأنبیا الذین لا یعطون من جهة غلطا و لا سهوا﴾ این است اگر حمایت اینها از عصمت حکما و ضرورت وجود انسان کامل نبود نه متکلمین قدرتی داشتند نه مهندسین.
اینها میگویند ما جزء خوبهای بشر هستیم هزارها اشتباه داریم هزارها چیز را نمیفهمیم چه رسد به افراد عادی برای ما داشتن وحی و نبوت مثل هوای شفّاف ضروری است که اگر وحیی نباشد نبوّتی نباشد رسالتی نباشد ما حقّ حیات نداریم قدرت نفس کشیدن نداریم هزار برکات فراوانی البتّه از نماز و دعا و توسل گرفتیم و چون معصوم نیستیم خیلی از جاها اشتباه میکنیم حالا این جا که فرمود ﴿انی اشهد الله و اشهدوا انی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ بعد فرمود به اینکه حالا که محاجّه تمام شد اکنون که مناظرهٴ فرهنگی و مجاهدهٴ فرهنگی و گفتگوی فرهنگی تمام شد میدان عمل است و مبارزه هر کاری از دستتان برمیآید بکنید من دست از حرفم برنمیدارم شما هم که برهانی ندارید فقط میتوانید بتازید هر کاری از دستتان برمیآید بکنید فرمود ﴿فکیدونی جمیعا﴾ این ﴿جمیعاً﴾ نه یعنی همهٴ شما همهٴ شما به علاوه آلههٴتان چون شما هر وقت گیر کردید مشکل شدید متوسّل میشوید به آلههٴتان از آلههٴتان هم کمک بگیرید آخر شما نگفتید ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا﴾ حالا بروید از همهٴ آلهه کمک بگیرید نیروهای خودتان را جمع بکنید نیروهای آلهه را هم جمع بکنید آن دو تا جمع را هم باهم جمع بکنید ببینیم چه میکنید شما که میگویید ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوءٍ﴾ حالا بروید از همهٴ آلهه کمک بگیرید از همهٴ همفکرانتان هم مددبگیرید ببینیم چه میکنید این بیان را قبلاً انبیای دیگر هم فرمودند وجود مبارک نوح هم طبق آیهٴ 71 سورهٴ یونس هم فرمود ﴿فعلی الله توکّلت فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا لکن أمرکم علیکم غمّةً ثمّ اقوا إلیَّ و لا تنظرون﴾ مرا مهلت ندهید ببینیم چه میکنید شما و آلههٴتان در جریان تحدّی هم وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به بتپرستها فرمود ﴿و اَدْعوا شهداءکم من دون الله﴾ هر کسی بالأخره شاهد حرف شما است هم بتهایتان را به کمک دعوت کنید هم صاحبنظرانتان را در اینگونه از مبارزات ببینیم از مجموعتان چه کاری ساخته است ﴿فکیدونی جمیعا﴾ همهٴتان با من از راه کید و مکر و حیله و نقشه رفتار کنید و من را مهلت ندهید ببینیم چه میکنید من از این طرف به یک پناهگاه مراجعه کردم ﴿انی توکلت علی الله ربی و ربکم﴾ من به الله این حدّ وسط است دوتا حدّ وسط است و دوتا برهان هم هست در مسئله ذات اقدس إله منشأ جمیع کمالات است هر کس به ذات اقدس إله تکیه کند او را وکیل بگیرد پیروز است من هم خدا را وکیل گرفتم این حدّ وسط روی الله بودن حدّ وسط برهان دوّم ربوبیّت است منتها تصریح فرمود که هم ربّ من است هم ربّ شما شما نمیدانید در تحت تدبیر که هستید خوب هر مربوبی اگر کار را به ربّ خود واگذار کند ربّ خود را وکیل بگیرد یعنی توکّل کرد یعنی وکیل بگیرد آن ربّ علیم قدیر حکیم عادل مشکل متوکل خود را حل میکند و خدا هم مشکل ما را حل میکند بعد هم برهان عام را اقامه کرده است باید بخوانیم ﴿انی توکلت﴾ بر چی؟ ﴿علی الله﴾ این حدّ وسط که ربّ من است و ربّ شما است بنابراین این توکّل من سودآور است چه اینکه همین توکّل را در آیات دیگر بازگو فرمودند از این جهت من به ذات اقدس إله متوکّل هستم آن وقت مبارزات هم شروع میشود اساس برهان این است که دیگر از آن به بعد با واو ذکر نفرمود فرمود اینکه من توکّل میکنم برای اینکه همهٴ ما نه تنها مخلوق او هستیم که او ما را خلق کرده و ما را روزی میدهد بلکه همهٴ ما متحرّکانی هستیم که پیشانوی همهٴ ما زمام همهٴ ما به دست او است اگر کسی این معنا را بفهمد که زمام همه به دست او است میکوشد تشریع را با تکوین منطبق کند اعمال عبادی خود را هم به دستور او انجام بدهد اختیارات خود را به قوانین او عرضه کند که این تطابق شریعت است با تکوین و موفّق هم هست اگر بخواهد سرپیچی کند و شریعت را با تکوین تطبیق نکند زمام خودش را به دست دیگری بدهد دیگری بر او سوار میشود اینجا ذات اقدس إله همه را مستقیماً بر سبیل صراط مستقیم به مقصد میرساند باری از کسی نمیخواهد توقّعی هم ندارد ﴿ان الله هو الرزّاق ذو القوّة المتین﴾ این همانطوری که انبیا میگویند ما از شما چیزی طلب نمیکنیم ذات اقدس إله هم پیشاپیش فرمود ما که از شما چیزی نخواستیم ما همهٴ خواستههای شما را تأمین میکنیم آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ ذاریات این است که ﴿و ما خلقت الجن و الإنس الا لیعبدون ٭ ما أرید منهم من رزقٍ و ما أرید أن یطعمون﴾ از بشر که کاری ساخته نیست چیزی هم از بشر نمیخواهیم نمیخواهیم کاری برای ما انجام بدهد ﴿ان الله هو الرزّاق ذو القوّة المتین﴾ همین بیان نورانی را که ذات اقدس إله دارد که ما از شما چیزی نمیخواهیم خلفای خدا پیامبران الهی هم از مردم چیزی نمیخواهند همان حرف را میزنند میگویند ﴿ان اسئلکم علیه اجرا ان الله لذی القربی﴾ و مانند آن که حضرت رسول فرمود خوب بنابراین خدای سبحان بدون اینکه از انسان کمکی چیزی طلب بکند تمام زحمات او را به دست مدبّرات امر میسپارد و او را به مقصد میرساند اگر کسی به سوء اختیار خود بیراهه رفته است آنگاه ذات اقدس إله میفرماید اگر ما را رها کردند به سراغ دیگران رفتند باید سواری بدهند آیهٴ 62 سورهٴ اسراء این است که شیطان به ذات اقدس إله میگوید ﴿أأسْجد لمن خلقت طیناً ٭ قال أرایتک هذا الّذی کرّمت علی لئن أخّرتن إلیٰ یوم القیامة لأحتنکنَّ ذریته إلا قلیلاً﴾ اگر به من مهلت بدهی من از اینها سواری میگیرم احتناک کردن یعنی حنک و تحت حنک اینها دست من است یک اسب سوار یک سوار کار حنک اسب و تحت حنک اسب دست او است این قسمت زیر گلو را میگویند حنک آن افساری که بستند به گردنش و حنکش به دست سوار کار دادند میگویند سوار کار احتناک کرده است شیطان گفت من سوارشان میشوم اینها مرکوب من هستند من حنک اینها را میگیریم تحت حنک اینها را میگیریم هر جا هم بخواهم میبرم ﴿لأحتنکنَّ ذریته﴾ خوب چقدر فرق است که انسان زمام خودش را به دست کسی بدهد که از او سواری میخواهد بعد مستقیماً ﴿کتب علیه انه من تولاّه فأنّه یضلّه وَ یهدیه إلی عذاب السّعیر﴾ یا نه زمام خودش را به دست کسی بدهد که علی صراط مستقیم است وجود مبارک هود میفرماید ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ همه در یک مسیر دارند حرکت میکنند اگر کسی برگردد مثل اینکه در جهت خلاف این رود کبیر دارد شنا میکند این خودش را خسته می کند اگر همهٴ موجودات زمامشان را خدا دارد و خدای سبحان علی صراط مستقیم دارد هدایتشان میکند کسی کج راهه برود با همه در جنگ است یک مختصری دست و پا میزند و خسته میشود و میافتد وجود مبارک نوح به اینها هم فرمود شما دارید در جهت خلاف این رود کبیر همگانی شنا میکنید ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ این برهان حضرت هود است که من چرا بر خدا توکّل کردم برهان اوّلش تام بود برهان دوّمش تام بود این برهان سوّم تفصیل همان برهان اوّل و دوّم است
سؤال ...
جواب: خوب حالا آن مقداری که در سورهٴ مبارکهٴ هود آمده است احتجاجش همان است البتّه بخشهای دیگر در سورههای دیگر هست به مقداری که حجّت بالغ بشود دیگر ﴿لله البالغة﴾ اگر بالغ نشد باید گفتگو ادامه پیدا کند دیگر که بالأخره ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ و یحیی من حیَّ عن بینة﴾ بشود دیگر خوب
﴿ما من دابة الا هو﴾ ذات اقدس إله ﴿آخذ بناصیتها﴾ این یک تمثیل است و نه تعیین آن بخشی از موی سر که به جبهه میریزد آن را به او میگویند ناصیة همهٴ جنبندهها که اینطور نیستند همهٴ حیوانات که اینطور نیستند که سرشان مو داشته باشد بخشی از موی سرشان به پیشانو بریزد و او را بگویند ناصیه امّا این یک تمثیل است یعنی زمام یعنی افسار یعنی افسری اینها دست او است اینچنین نیست که حالا همهٴ انسانها ناصیه داشته باشند یعنی موی سرشان آنقدر بلند باشد یک بریزد به پیشانو دو آن وقت انسان این موی طولانی ریخته میشوند را پیشانی را بکشند بگوید ناصیهاش را بدست گرفته این سه این طور نیست این یک تمثیلی است کنایه از آن است که زمامش و اختیارش به دست خدای سبحان است
سؤال ...
جواب: نه تفویض محال است امّا به دیگری میگوید تو این را به آن سمت ببر و فوق آن دیگری خودش دارد یعنی آن دیگری اگر زمام کسی را گرفته دست و زمام و زمامداری هر سه در تحت قدرت بی کران خدای سبحان است خدا دست بردارد بنام تفویض کاری را به غیر خود واگذار کند چه انسان چه فلک چه ملک چنین کاری محال است چون او حقّ هم حقیقت نامتناهی قابل تقطیع نیست که یک جا فیض خدا باشد یک جا نباشد یک جا حضور باشد یک جا نباشد و مانند آن خوب ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ اینکه فرمود ﴿آخذ بناصیتها﴾ نه نظیر آن است که زمام یک اسبی را یک کسی میگیرد ولی در دو حاشیهٴ اسب حضور ندارد یا در پشت سر اسب حضور ندارد این طور نیست این دابّهها وقتی یک زمامدار دارند آن زمامدار قائد اینها است پیشاپیش حرکت میکند و زمامشان را میکشد امّا دیگر در دو پهلو نیست در پشت سر هم نیست ولی ذات اقدس إله در عین حال که آخذ ناصیهٴ هر جنبنده است در دو پهلوی او هست در بالا و پایین او هست در پشت سر او هم هست که ﴿وَ نسوق المجرمین إلی جهنم ورداً﴾ فرمود ما همانطوری که اینها را از جلو میکشیم از پشت سر هم اینها را به جهنّم هی میکنیم چون همان که قائد است سائق است همان که سائق است قائد است چون ﴿والله من ورائهم محیطٌ﴾ اگر یک حقیقت محیط محض بود هم در اَمام و خلف هست هم در یمین و یسار هست هم در علو و سفل که «فی علوه و ان وفی دنوه عال» جایی از او خالی نیست این مفهوم ندارد که ﴿هو آخذ بناصیتها﴾ فقط و دیگر سائق نباشد نه در عین حال که ﴿آخذ بناصیتها﴾ سائق هم هست با او هم هست به هر سمتی هم که بخواهد میبرد و هدایت میکند ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم﴾ خوب
سؤالی که از حضرت نوح مطرح است این است که بسیار خوب همه را او آفرید همه را او زمامداری میکند امّا خوب کجا میبرد چگونه میبرد فرمود به راه راست میبرد این صراط مستقیم صراط تکوین است لذا با نکره به صورت نکره و با تنوین ذکر شده است آن صراط مستقیمی که در سورهٴ فاتحه مطلوب همهٴ ما است ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ آن بزرگراهی است که مستقیم به بهشت میرسد مار و عقرب را هم علی صراط مستقیم میبرند یعنی تمام کارهای اینها زاد و ولد اینها نکاح اینها اکل و شرب اینها جامه دربر کردن اینها پوست و پوسته عوض کردن اینها همه روی اصول علمی است آنهایی که مار شناسند عقرب شناسند مثل طاووس شناسی طیهو شناسی فلان ستاره شناسی فلان سنگ شناسی همه بر اساس نظم و علم است نظم ... میشود صراط مستقیم امّا اینچنین نیست که همهٴ اینها بهشت بروند آنجا که نظم دقیق علمی است صراط مستقیم است آنجا که کج راهه است معلوم نیست پایانش چیست میشود سبیل الغی فرمود همهٴ موجودات یک نظم عالمانه و حکیمانه دارند هیچ کدام بیراهه نمیروند اگر علم است اگر نظم است اگر دقّت ریاضی است خوب میشود صراط مستقیم دیگر ولی بعضی به بهشت میروند بعضی جهنّم میروند بعضی اصلاً اهل این عالمها نیستند امّا انسان در بین این صراطها که نظم علمی دارد یک بزرگراهی مخصوص انسان است که مستقیماً به بهشت ختم میشود این همان است که با الف و لام میخوانیم ﴿اهدنا﴾ آن ﴿الصراط المستقیم﴾ را آن بزرگراه را که ورود به آن همان و رسیدن به بهشت همان ما آن را میخواهیم در بین این راههایی که چنین راهها اینطور نیست که همه شان بشوند بهشت صراط مستقیم انسان با صراط مستقیم مار و عقرب فرق دارد اگر یک کسی دهها سال زحمت بکشد آن نظم ریاضی سازمان یافتهٴ مار و عقرب را ارزیابی بکند میبیند هنوز کم آورده این معنای نظم ریاضی صراط مستقیم است امّا اینچنین نیست که حالا این برود بهشت و با انبیا و اولیا محشور بشود که انسان هم همینطور است یعنی با نظم ریاضی است لکن باید شریعتش را با تکوین تطبیق بکند این چنین نیست که هر کاری را که دلش خواست انجام بدهد آن ﴿الصراط المستقیم﴾ را میطلبد که مستقیماً او را به بهشت منتهی کنند
حالا شما ببینید حرفی که امروز بعضی از متجدّدان دارند همان حرف قوم عاد و ثمود است یا نه؟ اینها میگویند عقل بشر کافی است اینها میگویند بشر آزاد است و خدا بشر را آزاد آفرید گاهی هم به ﴿لا اکراه فی الدین﴾ تمسک میکنند خوب این همان جدال باطل و مرای باطل و مغالطهٴ قوم عاد و ثمود نیست خدای سبحان بله انسان را در نظام تکوین آزاد آفرید فرمود انسان یک موجود مجبوری نیست هر راهی که میخواست انتخاب بکند بکند یعنی میتواند خواست بکند یعنی تکویناً میتواند بکند یعنی تکویناً قدرت انتخاب دارد تکویناً در صلاحیّت او است یعنی تکویناً امّا کدام برایش خوب است کدام برایش بد است هر دو یکسان است؟ خیر همین خدایی که میفرماید ﴿لاا کراه فی الدین﴾ چون ﴿قد تبین الرّشد من الغیّ﴾ همین خدایی که میفرماید ﴿قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ همین خدایی که میفرماید ﴿انا هدیناه السبیل﴾ ﴿و هدیناه النّجدین﴾ ﴿إنا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفوراً﴾ همین خدا دستور به گیر و بند میدهد ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثم الجحیم صلُّوه ٭ ثم فی سلسلةٍ ذرعها سبعون ذراعاً فاسلکوه﴾ خوب اگر انسان آزاد است این بگیر و ببند چیست این همان خَلطی که قوم عاد و ثمود کردند بین ارادهٴ تکوین و تشریع آزادی تشریع و تکوین اینها هم میکنند ذات اقدس إله انسان را خلقتاً آزاد آفرید چون کمالش در این است او اگر مجبور بود راه خیر را طی کند که کمالی نبود او اگر مضطربود که راه شرّ را طی کند که انتخاب درستی نبود او را آزاد آفرید عقل را از درون وحی را از بیرون مشخص کرده است برای او که چه بد است چه خوب است در چنین فضایی اگر کسی به سوء اختیار خودش کج راهه برود آن بگیر و ببند شروع میشود و در چنین فضایی اگر کسی به حسن اختیار خودش به راه راست برود فرشتگان را به استقبال او میآورند ﴿سلام علیکم طبتم فادْخلوها خالدین﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است