- 1243
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 50 تا 51 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 50 تا 51 سوره هود
- داستان حضرت هود (ع) با قومش
- اولین سخن پیامبران مسئله توحید است
- موحد وقتی دعوت توحیدی او به ثمر می رسد که در دعوتش موحد باشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ ٭ یَاقَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَیَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ﴾
سورهٴ مبارکهٴ هود با تبیین اصول کلی اعتقادی شروع شد یعنی مسئله توحید معاد نبوت و بخشی از خطوط کلی فقه و اخلاق بازگو شد آنگاه به جریان حضرت نوح(سلام الله علیه) پرداخت و به حسب ظاهر قصه نوح را به پایان رساند بعد از نوح دومین پیامبری که در قرآن مطرح است حضرت هود است که برای هدایت قوم عاد فرستاده شد. ممکن است بین نوح و عاد انبیای دیگری هم بودند که برابر سورهٴ مبارکهٴ نساء و سورهٴ مبارکهٴ غافر قصههای آنها در قرآن نیامده چون خدای سبحان فرمود انبیایی بودن که ما قصه شان را در قرآن ذکر نکردیم ﴿وَ رسلاً قد قصصناهم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک﴾ آن انبیایی که دسترسی به آثار آنها نبود ممکن نبود به مردم بگویند شما بروید آثار آنها را بررسی کنید از قوم آنها سؤال کنید و مانند آن جزء داستانها نقل نشد. مطلب دیگر این است که این ﴿و إلی عاد أخاه هوداً﴾ عطف است بر آن جمله قبلی یعنی ﴿ارسلنا الی عاد اخاهم هودا﴾ که این هود عطف بیان آن اخ است اخوت در قرآن کریم به چند قسم است یک قسم اخوت نسبی است که در مسئله میراث مطرح است یک قسم از اخوت دینی است که ﴿انما المؤمنون إخوةً﴾ است یک قسم هم اخوت نژادی است که در این گونه از موارد مطرح است که این اخوه نژادی اخوت اجتماعی و مانند آن را به همراه دارد. تعبیر برادر یک تعبیر نرمی است چه اینکه غالب انبیا(علیهم السلام) از قومشان به عنوان یا قوم یاد میکردند که یک تعبیر عاطفی هم هست قوم من، قبیله من، که این صبغه عاطفی دارد و رسیدگی به فضایلی که در خود قوم هست یک تعصب محمود و ممدوحی است این تعصب زشتی نیست که انسان افراد قبیلهاش که شایسته علمی و عملیاند به آنها بیش از دیگران علاقه داشته باشد و آنها را بپروراند این یک چیز خوبی است بد نیست.
سؤال ...
جواب: نه اگر چنانچه او فضیلتش کم باشد در علم یا عمل نقصی داشته باشد میشود تعصب مذموم اما اگر در علم و عمل بیش از دیگران است و مثل دیگران است خوب اولی این است که انسان قبیله خود را تقویت کند دیگر. چرا حالا آنها را برنجاند ﴿و الی عادٍ أخاهم هودا﴾ تعبیر حضرت هود این بود که ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره﴾ اولین سخن این بزرگواران توحید است چه اینکه در جریان نوح هم در همین سورهٴ مبارکهٴ هود قبلاً به این صورت گذشت آیهٴ 26 همین سورهٴ مبارکهٴ هود این بود که ﴿و لقد أرْسلنا نوحاً الی قومه انّی لکم نذیرٌ مبین ٭ ان لا تعبدوا إلاّ الله إنی أخاف علیکم عذاب یومٍ ألیم﴾ این نشان میدهد که اولین سخن انبیا توحید است که ﴿ان لا تعبدوا إلا الله﴾ اینجا هم هود(سلام الله علیه) به قومش فرمود ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره﴾ یعنی تنها اعتقاد به وحدانیت خدا کافی نیست باید اثر عملی هم او را همراهی کند به نام عبادت
مطلب دیگر این است که این لا اله الا الله که حرف همه انبیا است همانطوری که بارها ملاحظه فرمودید این إلاّ به معنی غیر است این دو جمله نیست یکجملهٴ مثبت، یک جملهٴ ایجابی یک جمله سلبی که در نهاد انسان نه نفی باشد نه اثبات آنگاه انبیا آمدند هم نفی را به بشر بفهمانند هم اثبات را هم نفی الوهیت غیر الله را به بشر بفهمانند هم اثبات الوهیت الله را، این دو جمله نیست دوتا قضیه نیست بلکه یک قضیه است و به صورت وصف و موصوف بیان شده لا اله الا الله چون إلاّ به معنی غیر است این یک جمله است یعنی غیر از اللهی که فطرت پذیر است معقول است مقبول است، دل پذیر است، همه شما با آن فطرت خلق شدهاید دیگران نه، لا اله غیر همین یکی که همه شما قبول دارید این طور نیست که دلها هم نسبت به الله خالی باشد هم نسبت به آلهه تا انبیا آمدند یکی را نفی کنند دیگری را اثبات کنند بلکه انبیا آمدند فقط بیگانه را طرد کنند از این آشنا پاسداری به عمل بیاورند یعنی غیر از اللهی که شما قبول دارید فطری شما است دیگران نه، لا اله غیر از همین الله. نشانه اینکه لا اله الا الله دوتا قضیه نیست یک قضیه است دوتا جمله نیست یک جمله است همین تعبیرات انبیا(علیهم السلام) است در قرآن کریم که ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره﴾ یعنی غیر از اللهی که همه تا ن با فطرت توحیدی او را میپذیرید دیگران نه خوب ﴿ما لکم من اله غیره﴾ پس اگر کسی غیر خدا را به جای خدا بپذیرد و او را عبادت بکند این افترای بر خدا است یعنی یک منفی را مثبت کرده است یک دروغی را صدق کرده است یک نفیی را اثبات کرده است آن هم افترا است بر خدا ﴿إن أنتم إلا مفترون﴾
سؤال ...
جواب: آن هم همینطور است دیگر. این ﴿و لقد بعثنا فی کل أمّةٍ رسولاً أنِ اعْبدوا الله و اجتنبوا الطّاغوت﴾ یعنی این ﴿أنِ اعْبدوا الله﴾ اللهی را که فطرت شما است او را حفظ بکنید دیگری را ترک کنید این اجتناب از طاغوت یعنی لا اله اجتناب از طاغوت یعنی لا طاغوت، لا جبت، لا إله، لا آلهة و مانند آن آن، هم همین نفی است دیگر. مطلب دیگر آن است که یک موحد وقتی دعوت توحیدی او به ثمر میرسد که در دعوت خود هم موحد باشد و چیزی که با دعوت توحیدی ناسازگار است ریا است و سمعه. ریا یعنی انسان به مردم نشان بدهد که من دارم برای رضای خدا کار میکنم درحالیکه اینچنین نیست. سمعه آن است که به گوش مردم برساند اسماع کند به سمع مردم برساند که من دارم برای رضای خدا کار میکنم درحالیکه اینچنین نیست. ریا یعنی ارائه اینکه این کار برای خداست درحالیکه برای خوشایند دیگران است. سمعه یعنی به گوش دیگران میرساند که این کار برای خدا است درحالیکه برای تظاهر است اگر کاری ریائاً و سمعتاً نبود این با توحید سازگار است منافات ندارد ولو عزل بخواهد لذا عزل گیری با توحید و با اخلاص سازگار هست با چیز دیگر سازگار نیست که در فصل بعدی بحث است لذا اجرت بر عبادات مشکل فقهی و حقوقی ندارد یعنی اگر کسی اجیر بشود برای متوفایی نماز بخواند چه صلاة لیلة الدفن چه صلاة قضا و مانند آن حج واجب، عمره واجب حج مستحب و عمره مستحب نمازهای واجب و روزههای واجب و مستحب اینها هیچ کدام با اخلاص مخالفت ندارد او پول میگیرد که نماز را خالصاً لله بخواند. اگر این نماز ریائا یا سمعتا خواند آن اجاره باطل است حق گرفتن اجرت ندارد اجرت با اخلاص منافات ندارد اجرت اجر داشتن با اخلاص سازگار هست اگر کسی أجر نداشته باشد کارش عبث و هدر است یک وقت است که کسی نماز میخواند برای پول بله این نماز باطل است نماز برای پول نمیخواند بلکه پول میگیرد اجرت میگیرد که لله سبحانه و تعالی خالصاً نماز بخواند که به تعبیر بعضیها داعی بر داعی است و مانند آن انبیا(علیهم السلام) در دعوت توحیدی شان موحد و خالص بودند ﴿أدعوا الی الله علی بصیرة أنا و من اتّبعنی﴾ ﴿لله الدّین الخالص﴾ و سایر دعوتهایشان هم مخلصانه بود ولی هدایت مردم قیادت امت مسئولیت مردم این باید ناصح باشد خالص باشد خلوص در این مرحله این است که نه غرض داشته باشند و نه مرض نه مال طلب بکند و نه جاه طلب باشد آنکه مریض است و جاه طلب این ناصح نیست آنکه مزدور است در حقیقت او هم ناصح نیست او یک کارگر است نه رهبر اگر رهبری را و قیادت را و امامت را و نبوت را و رسالت را و امثال ذلک از سمتهای الهی را بدون چشم داشت از مردم نه از خدا بدون چشم داشت از مردم انجام داد این ناصحا لله دارد هدایت میکند کلاً أنبیا و ائمه(علیهم السلام) اینچنین هستند لسان همه آنها این است که ﴿ما اسئلکم علیه أجرا﴾ از شما هیچی نمیخواهیم ما نه مدح و ثنای شما را میخواهیم نه اجر و مزدی از شما طلب میکنیم اگر یک وقتی گفتیم که ﴿ما اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی﴾ برای اینکه این مودت اهل بیت یک مسیری است یک وسیلهای است باز به سوی شما برمیگردد ﴿ما سألتکم من أجرٍ فهو لکم﴾ چه ما را دوست داشته باشید چه ما را نداشته باشید ما راه خودمان را میرویم اینکه ما به شما گفتیم خدا به شما فرمود ﴿مٰا اسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی﴾ این اجر هم به سود شما است مگر شما نمیخواهید کامل بشوید راه کمال راه اهل بیت است دیگر ﴿مٰا سألتکم من أجرٍ فهو لکم﴾ این هم به سود شما است مثل اینکه ما به کسی به فرزندش بگوید اگر فلان کار را کردید فلان درس را خواندید ما فلان کتاب را برای شما میگیریم در حقیقت این اجر شما این است این اجر شما باز به خود آن شخص برمیگردد ما شما را به فلان نمایشگاه میبریم که نمایشگاه اگر بردند یک بهره علمی جدیدی است باز به سود خود دانشآموز و نوآموز برمیگردد اینطور نیست که به پدر و مادر چیزی برگردد.
سؤال ...
جواب: نه، مخالف اخلاص در امامت یا توحید، مخالف توحید که نیست بحثش گذشت برای اینکه مخالف با توحید ریا است و سمعه اجر داشتن با موحد بودن سازگار است میماند رهبری اگر کسی رهبری جامعه را با چشم داشت انجام داده است این ناصح نیست این مزدور است در حقیقت همه انبیا آمدند گفتند ﴿لا أسئلکم علیه أجراً﴾ ما از شما چیزی نمیخواهیم در سورهٴ مبارکهٴ یس هم این بازگو شد که ﴿اتَّبعوا من لا یسئلکم أجراً و هم مهتدون﴾ آنها که قیام کردند به مردم گفتند به اینکه حرف این انبیا را نمایندههای این انبیا را فرستادههای انبیا را هم گوش بدهید برای اینکه اینها هم پیام خوب دارند هم چیزی از شما نمیخواهند این حسن فعلی با حسن فاعلی هر دو کنار هم است آدمهای خوبی هستند چون هیچ چیزی از شما نمیخواهند حرفهای خوبی هم میزنند اگر حسن فعلی با حسن فاعلی جمع شد خوب بپذیرید دیگر انبیا همه شان با این دو حسن کار میکنند نه از مردم چیزی نمیخواهند نه حرفشان آلوده است هم حرفشان هدایت است هم اینها بی غرض و مرض هستند و اگر در باره وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که ﴿ما أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی﴾ آن را هم در بخشهای دیگر فرمود ﴿ما سألتکم من اجرٍ فهو لکم﴾ شما اگر بالاخره بخواهید کامل بشوید راهش ولایت اهل بیت است اینطور نیست که اگر ولایتی هم نداشته باشید اینها کمبود داشته باشند شما به مقصد نمیرسید که راه همین است بالاخره شما یک امامی میخواهید که به او اقتدا کنید یا نه؟ لذا فرمود به اینکه ما از شما چیزی نمیخواهیم اما کار ما عبث هم نیست حتی در آن جریان ﴿لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ هل اتی آنجا هم کارشان عبث نبود فرمودند ﴿إنما نطعمکم لوجْه الله﴾ ما وجه الله میخواهیم کار ما پس عبث نیست شما که یتیم و مسکین و اسیرید دریافت کننده این اطعام و طعامید ما هم از شما نه پول میخواهیم نه حق شناسی و شکر ﴿لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً﴾ یک دعایی بکنید آن را هم از شما نمیخواهیم قدر دانی بکنید آن را هم نمیخواهیم مزدی هم از شما نمیخواهیم پولی هم از شما نمیخواهیم این میشود خلوص در إنعام اما این کار عبث نیست ﴿إنما نطعمکم لوجْه الله﴾ ما برای تقرب الی الله این کار را انجام میدهیم که میشود عبادت انبیا همه شان همین کار را میکنند اینها از مردم هیچ چشم داشتی ندارند ولی دعوتشان هدایتشان هم لله سبحانه و تعالی است هود(سلام الله علیه) به قوم عاد فرمود که ﴿یا قوم لا اسئلکم علیه أجرا﴾ حرف ما حرف عالمانه و محققانه است شما را داریم هدایت میکنیم چیزی هم از شما نمیخواهیم برادرانه باهم رفتار میکنیم بعد فرمود این زحمتی که ما میکشیم اینطور نیست که عبث باشد تا حالا شما بگوییم که خوب حالا اگر از ما چیزی نمیخواهید پس کار مفتی که کسی انجام نمیدهد که نخیر کار مفت نیست این کار قیمتی است ارزش دارد ارزشش هم پیش خدا است ما همان را هم میطلبیم ﴿إن اجری إلاّ علی الذی فطرنی﴾ این ﴿الا علی الذی فطرنی﴾ تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است اگر بفرماید به اینکه ﴿ان اجری الا علی الله﴾ دلیل میخواهد خوب چرا از الله اجر میخواهید اما اگر گفته بشود ﴿إن أجری الا علی الذی فطرنی﴾ خلقنی رزقنی اینها حد وسط برهان با خودش ذکر شده است خوب آنکه فاطر ما است تامین کننده ما است آنکه ﴿هل أتیٰ علی الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکورا﴾ بعد هم ﴿ألم یک نطفةً من منّیً یمنی﴾ ما بعد به این صورت در آورد ما را خوب اول هیچ نبودیم بعد قابل ذکر نبودیم بعد یک قطره آب را به این صورت در آورد اینها برای یک عدهای که خواستند جنین شناسی کنند محیر العقول است که چگونه یک قطره آب به جایی میرسد که الان هزارها متخصص روی همین انسان کار میکنند آن وقت مجهولاتشان بیش از معلوماتشان است بسیاری از بیماریها شناخته نشده بسیاری از داروها شناخته نشده بسیاری از کیفیت درمان شناخته نشده بسیاری از عملها شناخته نشده چهطور میشود یک قطره آب یکی مغز میشود یکی قلب میشود یکی جوانه میزند چشم میشود یکی جوانه میزند گوش و دست و پا میشود ﴿ألم یک نطفةً من منیٍ یمنی﴾ این بیان نورانی سیدالشهدا(سلام الله علیه) که «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا» نفرین نیست جمله خبریه است در حقیقت نه انشائیه نه کور باد، کور است کسی که تو را نمیبیند نه اینکه حضرت نفرین کرده باشد کسی که خوب این را میبیند یک قطره آب اینطور شد و صانع را نمیبینید خوب کور است دیگر «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا» آن وقت حد وسط دلیل را حضرت هود در برهان ذکر فرمود که او فاطر است دیگر فاطر مقدم بر خالق است او که فطر کرده شطر کرده از عدم به وجود آورده فطرت که فعله است و نوعی از فعل را میرساند از همین قبیل است وقتی گفتیم جلست جلوساً یعنی نشستم اما وقتی گفتیم جَلسْت نه جَلْسَةً وقتی گفتیم جِلسة یعنی یک نوع خاص نشستیم این فطرت، فعله یک نوع خاص از آفرینش است این نوع خاص چیست آنجایی است که عدم را بشکافند نوظهور باشد و پدیده تامی را ارائه کند این کار برای خدا است لذا فرمود یک وقتی انسان اصلا چیزی نبود به حضرت ذکریا فرمود که شما یک مدتی لیس تامه بودید ما این لیس تامه را به لیس ناقصه تبدیل کردیم بعد به کان تامه تبدیل کردیم کان تامه را که لیس ناقصه بود به لیس تامه تبدیل کردیم انسان یک مرحلهای را گذشت که عدم محض بود لیس تامه بود یعنی لیسای که دیگر خبر ندارد فقط اسم میطلبد بعد از اینکه این معدوم موجود شد از لیس تام به در آمد کان تام شد این دیگر قابل ذکر نیست حالا یا تراب است یا نطفه است قابل ذکر نیست این کان تام را به صورت کان ناقصه درآورد. بعد به صورت کمال بعدی در آورد ﴿ثم أنشأنا﴾ تا رسید به ﴿تبارک الله﴾ آنجایی که لیس تام را کان تام کرد به حضرت ذکریا فرمود ﴿و قدْ خلقتکَ من قبل و لم تک شیئاً﴾ تو هیچ نبودی هیچ نبودی، اول انسان معدوم بود دیگر. یعنی چیزی نبودی نه اینکه چیز قابل ذکر نبودی این مال مرحله لیس تام است که انسان معدوم بود بعد از اینکه حالا به صورت تراب در آمد یا ﴿منی یمنی﴾ درآمد این مرحله همان است که در سورهٴ مبارکهٴ هل أتی است ﴿هل اتی علی الانسان حین من الدّهر﴾ که ﴿لم یکن شیئاً مذکورا﴾ یعنی شیء قابل ذکر نبود حالا کسی که در باره تکه خاک افتاده در مزرع سخن نمیگوید که یا درباره ﴿منی یمنی﴾ که حرف نمیزند که این مال مرحله کان تامه است منتها قابل ذکر نیست فرمود یک مرتبه که عدم محض بودید بعد هم که قابل ذکر نبودید بعد به این صورت در آمدید ﴿فتبارک الله احسن الخالقین﴾ ﴿هل أتیٰ علی الانسان حین من الدهر﴾ که ﴿لم یکن شیئاً مذکوراً﴾ بعد ﴿فجعلناه سمیعا بصیراً﴾ کذا و کذا این میشود فاطر. حضرت هود(سلام الله علیه) این حد وسط را در برهان ذکر کرده گفت: من اجرم را از او میخواهم ﴿ان اجزی إلاّ علی الذی فطرنی﴾ چون همان که فاطر است باید بپروراند دیگر اینطور نیست که خدای سبحان انسان را خلق بکند دیگری بپروراند که آنی که خالق است و فاطر است همان رب است نه اینکه زید خلق بکند عمرو ربوبیتش را به عهده بگیرد اینطور که نیست.
سؤال ...
جواب: عزل که همه گفتند همهاش از باب تفضل است
سؤال ...
جواب: نه هیچکس قایل به استحقاق نیست آنها هم که میفرمایند استقاق است یعنی زمینه مناسب است یعنی بجاست، بیجا نیست اگر به یک کسی خدای سبحان چیزی داد وگرنه برابر آیه ﴿وَ ما بکم من نعمة فمن الله﴾ همهاش فضل است در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که «مننک ابتداء» تمام منّتها و نعمتهای الهی ابتدایی است مسبوق به استحقاق نیست انسان چی دارد که بگوید خدایا من این کار را کردم و از تو طلب دارم آن توفیق را کی داد آن قدرت را کی داد آن فهم را کی داد؟ همه اینها نعمتهای الهی است دیگر.
سؤال ...
جواب: آنجا چون همه اشیا این طور هستند آن مرحله دیگر ﴿أحسن الخالقین﴾ نیست چون اگر خدا ﴿احسن الخالقین﴾ باشد آن مخلوق هم باید احسن المخلوقین باشد آن مرحله، مرحله احسن المخلوقین نیست لذا موجودات دیگر هم همینطور است گیاهان و حیوانات و اینها هم همینطور است وقتی که نطفه به صورت در قرار گاه در آمد علقه شد مضغه شد، جنین شد ﴿وَ کسونا العظام لحماً﴾ این مراحل را پیدا کرد تا رسید به ﴿ثم انشٰاناه خلقا آخر﴾ که شده انسان، که شده احسن المخلوقین، اینجا میشود ﴿فتبارک الله أحسن الخالقین﴾ وگرنه تا این مرحله ﴿ثم أنشأناه خلقاٌ آخر﴾ نرسد حیوانات دیگر هم با انسان شریکند آن حیوانات توالدی اینها هم در زهدان مادرشان یک بره در رحم مادرشان همین مراحل را طی میکند دیگر، او نطفه است علقه است مضغه است جنین است ﴿وَ کسونا العظام لحم﴾ است او دیگر ﴿أحسن الخالقین﴾ نیست برای اینکه مخلوقش احسن المخلوقین نیست وقتی ﴿لقد خلقنا الإنسان فی أحْسن تقویمٍ﴾ میشود میشود او ﴿أحسن الخالقین﴾ این هم احسن المخلوقین این ﴿ثم أنشاناه خلقا آخر﴾ با ﴿فتبارک الله﴾ این فا متفرع بر این جمله اخیر است و لا غیر وگرنه آن قبلی که حیوانات دیگر هم دارند که، این ﴿ثم أنشاناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین﴾ تا این اگر نباشد خوب همه حیوانات اینطور هستند حیوانات توالدی اینطور هستند این مرحله ﴿لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم﴾ است این مرحله انسان میشود احسن المخلوقین این مرحله ذات اقدس إله در مقام فعل میشود ﴿أحسن الخالقین﴾ این است که هود(سلام الله علیه) گفت ﴿ان اجری إلاّ علی الذی فطرنی﴾ یعنی کار ما هدف دار است این مارکسیستها مثل مارکس، انگلس، لنین، استالین اینها کارشان بی هدف است چرا؟ برای اینکه اینها میگویند انسان که مُرد مثل درختی است که خشک شده از اینها بپرسند شما این 60 سال، 80 سال را برای چی زحمت میکشید شما که مردید اگر بد باشید یکسانید. خوب باشید، یکسانید. بعد از مرگ هیچ خبری نیست الان اگر چهاتا عکس و پوستر میزنند مگر بعد از مرگ تو میفهمی کهچه کسی برای تو عکس و پوستر گذاشت اینها گرفتار وهن هستند. خیال میکنند بعد از مرگ مثل قبل از مرگ از این عکس و پوستر روی صحن و سرا؟ بهره میبرند اگر کسی معاذالله با مرگ نابود بشود برای او لعنت و نعمت یکسان است چون برای معدوم محض هیچ اثری ندارد که، اینها گرفتار وهم هستند خیال میکنند بعد از مرگ هم نام ما میخواهد بماند خب نامتان نمیماند که حالا بر فرض نام تو را به نیکی بردند تو که معدوم محضی هیچ درکی نداری که نامت هست یا نیست اینها خیال میکنند مثل قبل از موت هستند بنابراین اینها قرآن کریم درباره اینها فرمود: ﴿أفحسبتم أنمّا خلقناکم عبثاً﴾ اینها در حقیقت عبث اندیشند انبیا میگویند نه، ما مرتب در سیر الی الله هستیم هرگز از بین نمیرویم حیات ما بعد از مرگ کاملتر میشود هر چه این امتان بیشتر ترقی بکنند ما بهره بیشتری میبریم هم در دنیا هم در برزخ هم در قیامت لذا «إذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» لذا وجود مبارک هود فرمود ﴿ان اجری الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون﴾ خوب بیاندیشید شما عاقلانه فکر بکنید که آیا انسان مثل درخت است که با مردن نابود میشود یا نه. عاقلانه فکر کنید انسان مثل یک علف خودرویی است که همینطوری درآمده باشد یا کشاورزی دارد یک زارعی دارد این همه محققان در طی این قرنها میخواهند بفهمند چگونه یک قطره آب اینطور میشود هنوز ماندند در آن این خود به خود پیدا شد یا یک فاطری دارد بالاخره اگر فاطری دارد پس ﴿أفلا تعقلون﴾ اگر یک مقصدی هست پس ﴿أفلا تعقلون﴾ اگر مبدئی هست و منتهایی هست یک راهی هست ﴿أفلا تعقلون﴾ اگر راهی هست راهنمایی هست ﴿أفلا تعقلون﴾ میشود مبدا باشد معاد باشد، مقصد باشد، راه نباشد. اگر اول هست، آخر هست، چی بین اول و آخر را ربط میدهد آن صراط مستقیم است دیگر؟ آن صراط مستقیم دین است پس یقینا یک صراط مستقیمی هست آن صراط مستقیم چیست نمیدانیم کی میداند آنکه اول و آخر به دست او است یعنی خدا او چی را معرفی میکند؟ بوسیله انبیا و نبوت و رسالت تعیین میکند پس وحیی هست نبوتی هست رسالتی هست و مانند آن ﴿افلا تعقلون﴾
سؤال ...
جواب: خوب البته ذات اقدس إله همه را بر اساس اختیار آنها آفریده اینطور نیست که بی اختیار خلق کرده باشد ولی خدای سبحان میداند که این شخص با اختیار خودش راه خوب را طی میکند لذا به او پاداش بیشتری عطا میکند ما که نمیدانیم اسرار قدر چیست؟ گاهی میبینیم یک کسی به یک خیری رسیده تعجب میکنیم که چطور این خیر به این آقا رسیده همیشه خضر راه در بین راه است وجود مبارک موسی کلیم به خضر(سلام الله علیهما) گفت آخر اینجا دیوار درای میچینی برای چه کسی؟ فرمود سرش این است که این دیوار مال دوتا بچه یتیم است ﴿و کان أبوهما صالحاً﴾ پدرشان آدم خوبی بود خدای سبحان مرا مامور کرده که این بچه یتیمها را حفظ بکند حالا گفتند پدرهفتم بود یا هفتادم بود. جد هفتادم بود یا جد هفتم بود اینچنین نیست که این مخصوص دوران گذشته باشد و اینچنین نیست که خضر مال همان زمان باشد همیشه خضر راه هست همیشه خوبی پدران در فرزندان اثر میگذارد هیچ ممکن نیست کسی خوب باشد و خیرش به نوههای او نرسد این نظام محفوظ است نظام مضبوط است عمل هیچ کسی هدر نمیرود فرمود ﴿وکان أبوهما صالحاً﴾ خوب دوتا پیغمبر بزرگ خدا را ذات اقدس إله مامور میکند برای حفظ دیوار یک بچه یتیم برای اینکه پدرشان آدمهای خوبی بودند ما چه میدانیم اسرار قدر چیست؟ در خیلی از موارد ما به بعضی از دوستان میگوییم مثلا تفسیر و فلسفه حکمت فقه اصول اینها یک علمی است که انسان بعد از چند سال بالاخره چهارتا کلمه میفهمد اما راز قَدَر واقعا مجهول است این یک معادله چند مجهولی است. مثل اینکه از انسان سؤال بکنند که آقا فلان ضرب در فلان مساوی است با چی؟ ما نه مضروب را میدانیم نه مضروب علیه را میدانیم چی جواب بگوییم راز قدر واقع اینطور است حالا همیشه که خضر و موسی نیستند ولی یک گوشهای به ما نشان دادند به حسب ظاهر این با هیچ معادلاتی جور در نمیآید دوتا بزرگوار خسته از راه رسیده وارد یک شهر شدند یا روستا شدند آن اهل ده یا روستا حاضر نشدند اینها را به عنوان مهمانی قبول بکنند ﴿فأبوا أن یضیّفوهما﴾ خوب یک چنین آدمهایی که حاضر نشدن بالاخره اینها را پذیرایی بکنند این دو پیامبر بزرگ الهی مأمور شدند که گل کنند و این دیوار را بچینند این با کدام معامله جور درمیآید وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) فرمود ﴿لو شئت لاتَّخذت علیه أجرا﴾ آخر ما خسته گرسنه از راه رسیدیم اینها که ما را راه نمیدهند آنوقت تو اینجا داری عملگی میکنی کارگری میکنی ما را هم به کار گرفتی آخر این برای چی بعد فرمود اسراری دارد این کار این دیوار ﴿أما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة و کان تحته کنزٌ لهما و کان أبوهما صالحاً﴾ حالا یا پدر هفتم بود یا هفتادم. اینچنین نیست که حضر ذات اقدس إله برای همان دوتا بچه یتیم خضر بفرستد که. الان دهها فیض به وجود مبارک ولی عصر میرسد اما نمیدانیم کی به کی است چی به چی است؟ یک وقت میبینیم فلان کس به مقامی رسید ما چه میدانیم اجدادش چه بودند فلان کس میبینیم با اینکه همه علل و عوامل پیشرفتش بود سقوط کرده ما که نمیدانیم این چه کاری قبلا کرده بود کی است نه آن هبوط رازش برای ما معلوم است نه این صعود اینها مثل علوم حوزی و دانشگاهی نیست که انسان اگر سی چهل سال درس بخواند یک کمی بفهمد یا بر فرض مجتهد بشود راز قَدر یک راز سر به مهری است که به کسی ندادند این را علی و اولاد علی میدانند اهل بیت میدانند و بس از ما فقط خضوع است دعا است و نیایش است که بالاخره خدایا ما را حفظ بکند نلغزیم کسی را هم نلغزانیم بیراهه نرویم راه کسی را نبندیم و مانند آن خوب ﴿الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون﴾ در سوالات قبلی این بود که چر اسم بعل در قرآن نیامده چون بعل در قرآن اسمش نیست همان اسم هشت بت بود که سه بت در سورهٴ نجم است هشت بت در سورهٴ مبارکهٴ نوح اینها بعضی از سؤالات بود که بالاخره ما فرصت نکردیم در این بحثهای مبسوط سیدنا الاستاد جواب بگوییم ممکن است مناسبتهای دیگر پیش بیاید که عرض کنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
- داستان حضرت هود (ع) با قومش
- اولین سخن پیامبران مسئله توحید است
- موحد وقتی دعوت توحیدی او به ثمر می رسد که در دعوتش موحد باشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ ٭ یَاقَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَیَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ﴾
سورهٴ مبارکهٴ هود با تبیین اصول کلی اعتقادی شروع شد یعنی مسئله توحید معاد نبوت و بخشی از خطوط کلی فقه و اخلاق بازگو شد آنگاه به جریان حضرت نوح(سلام الله علیه) پرداخت و به حسب ظاهر قصه نوح را به پایان رساند بعد از نوح دومین پیامبری که در قرآن مطرح است حضرت هود است که برای هدایت قوم عاد فرستاده شد. ممکن است بین نوح و عاد انبیای دیگری هم بودند که برابر سورهٴ مبارکهٴ نساء و سورهٴ مبارکهٴ غافر قصههای آنها در قرآن نیامده چون خدای سبحان فرمود انبیایی بودن که ما قصه شان را در قرآن ذکر نکردیم ﴿وَ رسلاً قد قصصناهم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک﴾ آن انبیایی که دسترسی به آثار آنها نبود ممکن نبود به مردم بگویند شما بروید آثار آنها را بررسی کنید از قوم آنها سؤال کنید و مانند آن جزء داستانها نقل نشد. مطلب دیگر این است که این ﴿و إلی عاد أخاه هوداً﴾ عطف است بر آن جمله قبلی یعنی ﴿ارسلنا الی عاد اخاهم هودا﴾ که این هود عطف بیان آن اخ است اخوت در قرآن کریم به چند قسم است یک قسم اخوت نسبی است که در مسئله میراث مطرح است یک قسم از اخوت دینی است که ﴿انما المؤمنون إخوةً﴾ است یک قسم هم اخوت نژادی است که در این گونه از موارد مطرح است که این اخوه نژادی اخوت اجتماعی و مانند آن را به همراه دارد. تعبیر برادر یک تعبیر نرمی است چه اینکه غالب انبیا(علیهم السلام) از قومشان به عنوان یا قوم یاد میکردند که یک تعبیر عاطفی هم هست قوم من، قبیله من، که این صبغه عاطفی دارد و رسیدگی به فضایلی که در خود قوم هست یک تعصب محمود و ممدوحی است این تعصب زشتی نیست که انسان افراد قبیلهاش که شایسته علمی و عملیاند به آنها بیش از دیگران علاقه داشته باشد و آنها را بپروراند این یک چیز خوبی است بد نیست.
سؤال ...
جواب: نه اگر چنانچه او فضیلتش کم باشد در علم یا عمل نقصی داشته باشد میشود تعصب مذموم اما اگر در علم و عمل بیش از دیگران است و مثل دیگران است خوب اولی این است که انسان قبیله خود را تقویت کند دیگر. چرا حالا آنها را برنجاند ﴿و الی عادٍ أخاهم هودا﴾ تعبیر حضرت هود این بود که ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره﴾ اولین سخن این بزرگواران توحید است چه اینکه در جریان نوح هم در همین سورهٴ مبارکهٴ هود قبلاً به این صورت گذشت آیهٴ 26 همین سورهٴ مبارکهٴ هود این بود که ﴿و لقد أرْسلنا نوحاً الی قومه انّی لکم نذیرٌ مبین ٭ ان لا تعبدوا إلاّ الله إنی أخاف علیکم عذاب یومٍ ألیم﴾ این نشان میدهد که اولین سخن انبیا توحید است که ﴿ان لا تعبدوا إلا الله﴾ اینجا هم هود(سلام الله علیه) به قومش فرمود ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره﴾ یعنی تنها اعتقاد به وحدانیت خدا کافی نیست باید اثر عملی هم او را همراهی کند به نام عبادت
مطلب دیگر این است که این لا اله الا الله که حرف همه انبیا است همانطوری که بارها ملاحظه فرمودید این إلاّ به معنی غیر است این دو جمله نیست یکجملهٴ مثبت، یک جملهٴ ایجابی یک جمله سلبی که در نهاد انسان نه نفی باشد نه اثبات آنگاه انبیا آمدند هم نفی را به بشر بفهمانند هم اثبات را هم نفی الوهیت غیر الله را به بشر بفهمانند هم اثبات الوهیت الله را، این دو جمله نیست دوتا قضیه نیست بلکه یک قضیه است و به صورت وصف و موصوف بیان شده لا اله الا الله چون إلاّ به معنی غیر است این یک جمله است یعنی غیر از اللهی که فطرت پذیر است معقول است مقبول است، دل پذیر است، همه شما با آن فطرت خلق شدهاید دیگران نه، لا اله غیر همین یکی که همه شما قبول دارید این طور نیست که دلها هم نسبت به الله خالی باشد هم نسبت به آلهه تا انبیا آمدند یکی را نفی کنند دیگری را اثبات کنند بلکه انبیا آمدند فقط بیگانه را طرد کنند از این آشنا پاسداری به عمل بیاورند یعنی غیر از اللهی که شما قبول دارید فطری شما است دیگران نه، لا اله غیر از همین الله. نشانه اینکه لا اله الا الله دوتا قضیه نیست یک قضیه است دوتا جمله نیست یک جمله است همین تعبیرات انبیا(علیهم السلام) است در قرآن کریم که ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره﴾ یعنی غیر از اللهی که همه تا ن با فطرت توحیدی او را میپذیرید دیگران نه خوب ﴿ما لکم من اله غیره﴾ پس اگر کسی غیر خدا را به جای خدا بپذیرد و او را عبادت بکند این افترای بر خدا است یعنی یک منفی را مثبت کرده است یک دروغی را صدق کرده است یک نفیی را اثبات کرده است آن هم افترا است بر خدا ﴿إن أنتم إلا مفترون﴾
سؤال ...
جواب: آن هم همینطور است دیگر. این ﴿و لقد بعثنا فی کل أمّةٍ رسولاً أنِ اعْبدوا الله و اجتنبوا الطّاغوت﴾ یعنی این ﴿أنِ اعْبدوا الله﴾ اللهی را که فطرت شما است او را حفظ بکنید دیگری را ترک کنید این اجتناب از طاغوت یعنی لا اله اجتناب از طاغوت یعنی لا طاغوت، لا جبت، لا إله، لا آلهة و مانند آن آن، هم همین نفی است دیگر. مطلب دیگر آن است که یک موحد وقتی دعوت توحیدی او به ثمر میرسد که در دعوت خود هم موحد باشد و چیزی که با دعوت توحیدی ناسازگار است ریا است و سمعه. ریا یعنی انسان به مردم نشان بدهد که من دارم برای رضای خدا کار میکنم درحالیکه اینچنین نیست. سمعه آن است که به گوش مردم برساند اسماع کند به سمع مردم برساند که من دارم برای رضای خدا کار میکنم درحالیکه اینچنین نیست. ریا یعنی ارائه اینکه این کار برای خداست درحالیکه برای خوشایند دیگران است. سمعه یعنی به گوش دیگران میرساند که این کار برای خدا است درحالیکه برای تظاهر است اگر کاری ریائاً و سمعتاً نبود این با توحید سازگار است منافات ندارد ولو عزل بخواهد لذا عزل گیری با توحید و با اخلاص سازگار هست با چیز دیگر سازگار نیست که در فصل بعدی بحث است لذا اجرت بر عبادات مشکل فقهی و حقوقی ندارد یعنی اگر کسی اجیر بشود برای متوفایی نماز بخواند چه صلاة لیلة الدفن چه صلاة قضا و مانند آن حج واجب، عمره واجب حج مستحب و عمره مستحب نمازهای واجب و روزههای واجب و مستحب اینها هیچ کدام با اخلاص مخالفت ندارد او پول میگیرد که نماز را خالصاً لله بخواند. اگر این نماز ریائا یا سمعتا خواند آن اجاره باطل است حق گرفتن اجرت ندارد اجرت با اخلاص منافات ندارد اجرت اجر داشتن با اخلاص سازگار هست اگر کسی أجر نداشته باشد کارش عبث و هدر است یک وقت است که کسی نماز میخواند برای پول بله این نماز باطل است نماز برای پول نمیخواند بلکه پول میگیرد اجرت میگیرد که لله سبحانه و تعالی خالصاً نماز بخواند که به تعبیر بعضیها داعی بر داعی است و مانند آن انبیا(علیهم السلام) در دعوت توحیدی شان موحد و خالص بودند ﴿أدعوا الی الله علی بصیرة أنا و من اتّبعنی﴾ ﴿لله الدّین الخالص﴾ و سایر دعوتهایشان هم مخلصانه بود ولی هدایت مردم قیادت امت مسئولیت مردم این باید ناصح باشد خالص باشد خلوص در این مرحله این است که نه غرض داشته باشند و نه مرض نه مال طلب بکند و نه جاه طلب باشد آنکه مریض است و جاه طلب این ناصح نیست آنکه مزدور است در حقیقت او هم ناصح نیست او یک کارگر است نه رهبر اگر رهبری را و قیادت را و امامت را و نبوت را و رسالت را و امثال ذلک از سمتهای الهی را بدون چشم داشت از مردم نه از خدا بدون چشم داشت از مردم انجام داد این ناصحا لله دارد هدایت میکند کلاً أنبیا و ائمه(علیهم السلام) اینچنین هستند لسان همه آنها این است که ﴿ما اسئلکم علیه أجرا﴾ از شما هیچی نمیخواهیم ما نه مدح و ثنای شما را میخواهیم نه اجر و مزدی از شما طلب میکنیم اگر یک وقتی گفتیم که ﴿ما اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی﴾ برای اینکه این مودت اهل بیت یک مسیری است یک وسیلهای است باز به سوی شما برمیگردد ﴿ما سألتکم من أجرٍ فهو لکم﴾ چه ما را دوست داشته باشید چه ما را نداشته باشید ما راه خودمان را میرویم اینکه ما به شما گفتیم خدا به شما فرمود ﴿مٰا اسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی﴾ این اجر هم به سود شما است مگر شما نمیخواهید کامل بشوید راه کمال راه اهل بیت است دیگر ﴿مٰا سألتکم من أجرٍ فهو لکم﴾ این هم به سود شما است مثل اینکه ما به کسی به فرزندش بگوید اگر فلان کار را کردید فلان درس را خواندید ما فلان کتاب را برای شما میگیریم در حقیقت این اجر شما این است این اجر شما باز به خود آن شخص برمیگردد ما شما را به فلان نمایشگاه میبریم که نمایشگاه اگر بردند یک بهره علمی جدیدی است باز به سود خود دانشآموز و نوآموز برمیگردد اینطور نیست که به پدر و مادر چیزی برگردد.
سؤال ...
جواب: نه، مخالف اخلاص در امامت یا توحید، مخالف توحید که نیست بحثش گذشت برای اینکه مخالف با توحید ریا است و سمعه اجر داشتن با موحد بودن سازگار است میماند رهبری اگر کسی رهبری جامعه را با چشم داشت انجام داده است این ناصح نیست این مزدور است در حقیقت همه انبیا آمدند گفتند ﴿لا أسئلکم علیه أجراً﴾ ما از شما چیزی نمیخواهیم در سورهٴ مبارکهٴ یس هم این بازگو شد که ﴿اتَّبعوا من لا یسئلکم أجراً و هم مهتدون﴾ آنها که قیام کردند به مردم گفتند به اینکه حرف این انبیا را نمایندههای این انبیا را فرستادههای انبیا را هم گوش بدهید برای اینکه اینها هم پیام خوب دارند هم چیزی از شما نمیخواهند این حسن فعلی با حسن فاعلی هر دو کنار هم است آدمهای خوبی هستند چون هیچ چیزی از شما نمیخواهند حرفهای خوبی هم میزنند اگر حسن فعلی با حسن فاعلی جمع شد خوب بپذیرید دیگر انبیا همه شان با این دو حسن کار میکنند نه از مردم چیزی نمیخواهند نه حرفشان آلوده است هم حرفشان هدایت است هم اینها بی غرض و مرض هستند و اگر در باره وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که ﴿ما أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی﴾ آن را هم در بخشهای دیگر فرمود ﴿ما سألتکم من اجرٍ فهو لکم﴾ شما اگر بالاخره بخواهید کامل بشوید راهش ولایت اهل بیت است اینطور نیست که اگر ولایتی هم نداشته باشید اینها کمبود داشته باشند شما به مقصد نمیرسید که راه همین است بالاخره شما یک امامی میخواهید که به او اقتدا کنید یا نه؟ لذا فرمود به اینکه ما از شما چیزی نمیخواهیم اما کار ما عبث هم نیست حتی در آن جریان ﴿لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ هل اتی آنجا هم کارشان عبث نبود فرمودند ﴿إنما نطعمکم لوجْه الله﴾ ما وجه الله میخواهیم کار ما پس عبث نیست شما که یتیم و مسکین و اسیرید دریافت کننده این اطعام و طعامید ما هم از شما نه پول میخواهیم نه حق شناسی و شکر ﴿لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً﴾ یک دعایی بکنید آن را هم از شما نمیخواهیم قدر دانی بکنید آن را هم نمیخواهیم مزدی هم از شما نمیخواهیم پولی هم از شما نمیخواهیم این میشود خلوص در إنعام اما این کار عبث نیست ﴿إنما نطعمکم لوجْه الله﴾ ما برای تقرب الی الله این کار را انجام میدهیم که میشود عبادت انبیا همه شان همین کار را میکنند اینها از مردم هیچ چشم داشتی ندارند ولی دعوتشان هدایتشان هم لله سبحانه و تعالی است هود(سلام الله علیه) به قوم عاد فرمود که ﴿یا قوم لا اسئلکم علیه أجرا﴾ حرف ما حرف عالمانه و محققانه است شما را داریم هدایت میکنیم چیزی هم از شما نمیخواهیم برادرانه باهم رفتار میکنیم بعد فرمود این زحمتی که ما میکشیم اینطور نیست که عبث باشد تا حالا شما بگوییم که خوب حالا اگر از ما چیزی نمیخواهید پس کار مفتی که کسی انجام نمیدهد که نخیر کار مفت نیست این کار قیمتی است ارزش دارد ارزشش هم پیش خدا است ما همان را هم میطلبیم ﴿إن اجری إلاّ علی الذی فطرنی﴾ این ﴿الا علی الذی فطرنی﴾ تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است اگر بفرماید به اینکه ﴿ان اجری الا علی الله﴾ دلیل میخواهد خوب چرا از الله اجر میخواهید اما اگر گفته بشود ﴿إن أجری الا علی الذی فطرنی﴾ خلقنی رزقنی اینها حد وسط برهان با خودش ذکر شده است خوب آنکه فاطر ما است تامین کننده ما است آنکه ﴿هل أتیٰ علی الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکورا﴾ بعد هم ﴿ألم یک نطفةً من منّیً یمنی﴾ ما بعد به این صورت در آورد ما را خوب اول هیچ نبودیم بعد قابل ذکر نبودیم بعد یک قطره آب را به این صورت در آورد اینها برای یک عدهای که خواستند جنین شناسی کنند محیر العقول است که چگونه یک قطره آب به جایی میرسد که الان هزارها متخصص روی همین انسان کار میکنند آن وقت مجهولاتشان بیش از معلوماتشان است بسیاری از بیماریها شناخته نشده بسیاری از داروها شناخته نشده بسیاری از کیفیت درمان شناخته نشده بسیاری از عملها شناخته نشده چهطور میشود یک قطره آب یکی مغز میشود یکی قلب میشود یکی جوانه میزند چشم میشود یکی جوانه میزند گوش و دست و پا میشود ﴿ألم یک نطفةً من منیٍ یمنی﴾ این بیان نورانی سیدالشهدا(سلام الله علیه) که «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا» نفرین نیست جمله خبریه است در حقیقت نه انشائیه نه کور باد، کور است کسی که تو را نمیبیند نه اینکه حضرت نفرین کرده باشد کسی که خوب این را میبیند یک قطره آب اینطور شد و صانع را نمیبینید خوب کور است دیگر «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا» آن وقت حد وسط دلیل را حضرت هود در برهان ذکر فرمود که او فاطر است دیگر فاطر مقدم بر خالق است او که فطر کرده شطر کرده از عدم به وجود آورده فطرت که فعله است و نوعی از فعل را میرساند از همین قبیل است وقتی گفتیم جلست جلوساً یعنی نشستم اما وقتی گفتیم جَلسْت نه جَلْسَةً وقتی گفتیم جِلسة یعنی یک نوع خاص نشستیم این فطرت، فعله یک نوع خاص از آفرینش است این نوع خاص چیست آنجایی است که عدم را بشکافند نوظهور باشد و پدیده تامی را ارائه کند این کار برای خدا است لذا فرمود یک وقتی انسان اصلا چیزی نبود به حضرت ذکریا فرمود که شما یک مدتی لیس تامه بودید ما این لیس تامه را به لیس ناقصه تبدیل کردیم بعد به کان تامه تبدیل کردیم کان تامه را که لیس ناقصه بود به لیس تامه تبدیل کردیم انسان یک مرحلهای را گذشت که عدم محض بود لیس تامه بود یعنی لیسای که دیگر خبر ندارد فقط اسم میطلبد بعد از اینکه این معدوم موجود شد از لیس تام به در آمد کان تام شد این دیگر قابل ذکر نیست حالا یا تراب است یا نطفه است قابل ذکر نیست این کان تام را به صورت کان ناقصه درآورد. بعد به صورت کمال بعدی در آورد ﴿ثم أنشأنا﴾ تا رسید به ﴿تبارک الله﴾ آنجایی که لیس تام را کان تام کرد به حضرت ذکریا فرمود ﴿و قدْ خلقتکَ من قبل و لم تک شیئاً﴾ تو هیچ نبودی هیچ نبودی، اول انسان معدوم بود دیگر. یعنی چیزی نبودی نه اینکه چیز قابل ذکر نبودی این مال مرحله لیس تام است که انسان معدوم بود بعد از اینکه حالا به صورت تراب در آمد یا ﴿منی یمنی﴾ درآمد این مرحله همان است که در سورهٴ مبارکهٴ هل أتی است ﴿هل اتی علی الانسان حین من الدّهر﴾ که ﴿لم یکن شیئاً مذکورا﴾ یعنی شیء قابل ذکر نبود حالا کسی که در باره تکه خاک افتاده در مزرع سخن نمیگوید که یا درباره ﴿منی یمنی﴾ که حرف نمیزند که این مال مرحله کان تامه است منتها قابل ذکر نیست فرمود یک مرتبه که عدم محض بودید بعد هم که قابل ذکر نبودید بعد به این صورت در آمدید ﴿فتبارک الله احسن الخالقین﴾ ﴿هل أتیٰ علی الانسان حین من الدهر﴾ که ﴿لم یکن شیئاً مذکوراً﴾ بعد ﴿فجعلناه سمیعا بصیراً﴾ کذا و کذا این میشود فاطر. حضرت هود(سلام الله علیه) این حد وسط را در برهان ذکر کرده گفت: من اجرم را از او میخواهم ﴿ان اجزی إلاّ علی الذی فطرنی﴾ چون همان که فاطر است باید بپروراند دیگر اینطور نیست که خدای سبحان انسان را خلق بکند دیگری بپروراند که آنی که خالق است و فاطر است همان رب است نه اینکه زید خلق بکند عمرو ربوبیتش را به عهده بگیرد اینطور که نیست.
سؤال ...
جواب: عزل که همه گفتند همهاش از باب تفضل است
سؤال ...
جواب: نه هیچکس قایل به استحقاق نیست آنها هم که میفرمایند استقاق است یعنی زمینه مناسب است یعنی بجاست، بیجا نیست اگر به یک کسی خدای سبحان چیزی داد وگرنه برابر آیه ﴿وَ ما بکم من نعمة فمن الله﴾ همهاش فضل است در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که «مننک ابتداء» تمام منّتها و نعمتهای الهی ابتدایی است مسبوق به استحقاق نیست انسان چی دارد که بگوید خدایا من این کار را کردم و از تو طلب دارم آن توفیق را کی داد آن قدرت را کی داد آن فهم را کی داد؟ همه اینها نعمتهای الهی است دیگر.
سؤال ...
جواب: آنجا چون همه اشیا این طور هستند آن مرحله دیگر ﴿أحسن الخالقین﴾ نیست چون اگر خدا ﴿احسن الخالقین﴾ باشد آن مخلوق هم باید احسن المخلوقین باشد آن مرحله، مرحله احسن المخلوقین نیست لذا موجودات دیگر هم همینطور است گیاهان و حیوانات و اینها هم همینطور است وقتی که نطفه به صورت در قرار گاه در آمد علقه شد مضغه شد، جنین شد ﴿وَ کسونا العظام لحماً﴾ این مراحل را پیدا کرد تا رسید به ﴿ثم انشٰاناه خلقا آخر﴾ که شده انسان، که شده احسن المخلوقین، اینجا میشود ﴿فتبارک الله أحسن الخالقین﴾ وگرنه تا این مرحله ﴿ثم أنشأناه خلقاٌ آخر﴾ نرسد حیوانات دیگر هم با انسان شریکند آن حیوانات توالدی اینها هم در زهدان مادرشان یک بره در رحم مادرشان همین مراحل را طی میکند دیگر، او نطفه است علقه است مضغه است جنین است ﴿وَ کسونا العظام لحم﴾ است او دیگر ﴿أحسن الخالقین﴾ نیست برای اینکه مخلوقش احسن المخلوقین نیست وقتی ﴿لقد خلقنا الإنسان فی أحْسن تقویمٍ﴾ میشود میشود او ﴿أحسن الخالقین﴾ این هم احسن المخلوقین این ﴿ثم أنشاناه خلقا آخر﴾ با ﴿فتبارک الله﴾ این فا متفرع بر این جمله اخیر است و لا غیر وگرنه آن قبلی که حیوانات دیگر هم دارند که، این ﴿ثم أنشاناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین﴾ تا این اگر نباشد خوب همه حیوانات اینطور هستند حیوانات توالدی اینطور هستند این مرحله ﴿لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم﴾ است این مرحله انسان میشود احسن المخلوقین این مرحله ذات اقدس إله در مقام فعل میشود ﴿أحسن الخالقین﴾ این است که هود(سلام الله علیه) گفت ﴿ان اجری إلاّ علی الذی فطرنی﴾ یعنی کار ما هدف دار است این مارکسیستها مثل مارکس، انگلس، لنین، استالین اینها کارشان بی هدف است چرا؟ برای اینکه اینها میگویند انسان که مُرد مثل درختی است که خشک شده از اینها بپرسند شما این 60 سال، 80 سال را برای چی زحمت میکشید شما که مردید اگر بد باشید یکسانید. خوب باشید، یکسانید. بعد از مرگ هیچ خبری نیست الان اگر چهاتا عکس و پوستر میزنند مگر بعد از مرگ تو میفهمی کهچه کسی برای تو عکس و پوستر گذاشت اینها گرفتار وهن هستند. خیال میکنند بعد از مرگ مثل قبل از مرگ از این عکس و پوستر روی صحن و سرا؟ بهره میبرند اگر کسی معاذالله با مرگ نابود بشود برای او لعنت و نعمت یکسان است چون برای معدوم محض هیچ اثری ندارد که، اینها گرفتار وهم هستند خیال میکنند بعد از مرگ هم نام ما میخواهد بماند خب نامتان نمیماند که حالا بر فرض نام تو را به نیکی بردند تو که معدوم محضی هیچ درکی نداری که نامت هست یا نیست اینها خیال میکنند مثل قبل از موت هستند بنابراین اینها قرآن کریم درباره اینها فرمود: ﴿أفحسبتم أنمّا خلقناکم عبثاً﴾ اینها در حقیقت عبث اندیشند انبیا میگویند نه، ما مرتب در سیر الی الله هستیم هرگز از بین نمیرویم حیات ما بعد از مرگ کاملتر میشود هر چه این امتان بیشتر ترقی بکنند ما بهره بیشتری میبریم هم در دنیا هم در برزخ هم در قیامت لذا «إذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» لذا وجود مبارک هود فرمود ﴿ان اجری الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون﴾ خوب بیاندیشید شما عاقلانه فکر بکنید که آیا انسان مثل درخت است که با مردن نابود میشود یا نه. عاقلانه فکر کنید انسان مثل یک علف خودرویی است که همینطوری درآمده باشد یا کشاورزی دارد یک زارعی دارد این همه محققان در طی این قرنها میخواهند بفهمند چگونه یک قطره آب اینطور میشود هنوز ماندند در آن این خود به خود پیدا شد یا یک فاطری دارد بالاخره اگر فاطری دارد پس ﴿أفلا تعقلون﴾ اگر یک مقصدی هست پس ﴿أفلا تعقلون﴾ اگر مبدئی هست و منتهایی هست یک راهی هست ﴿أفلا تعقلون﴾ اگر راهی هست راهنمایی هست ﴿أفلا تعقلون﴾ میشود مبدا باشد معاد باشد، مقصد باشد، راه نباشد. اگر اول هست، آخر هست، چی بین اول و آخر را ربط میدهد آن صراط مستقیم است دیگر؟ آن صراط مستقیم دین است پس یقینا یک صراط مستقیمی هست آن صراط مستقیم چیست نمیدانیم کی میداند آنکه اول و آخر به دست او است یعنی خدا او چی را معرفی میکند؟ بوسیله انبیا و نبوت و رسالت تعیین میکند پس وحیی هست نبوتی هست رسالتی هست و مانند آن ﴿افلا تعقلون﴾
سؤال ...
جواب: خوب البته ذات اقدس إله همه را بر اساس اختیار آنها آفریده اینطور نیست که بی اختیار خلق کرده باشد ولی خدای سبحان میداند که این شخص با اختیار خودش راه خوب را طی میکند لذا به او پاداش بیشتری عطا میکند ما که نمیدانیم اسرار قدر چیست؟ گاهی میبینیم یک کسی به یک خیری رسیده تعجب میکنیم که چطور این خیر به این آقا رسیده همیشه خضر راه در بین راه است وجود مبارک موسی کلیم به خضر(سلام الله علیهما) گفت آخر اینجا دیوار درای میچینی برای چه کسی؟ فرمود سرش این است که این دیوار مال دوتا بچه یتیم است ﴿و کان أبوهما صالحاً﴾ پدرشان آدم خوبی بود خدای سبحان مرا مامور کرده که این بچه یتیمها را حفظ بکند حالا گفتند پدرهفتم بود یا هفتادم بود. جد هفتادم بود یا جد هفتم بود اینچنین نیست که این مخصوص دوران گذشته باشد و اینچنین نیست که خضر مال همان زمان باشد همیشه خضر راه هست همیشه خوبی پدران در فرزندان اثر میگذارد هیچ ممکن نیست کسی خوب باشد و خیرش به نوههای او نرسد این نظام محفوظ است نظام مضبوط است عمل هیچ کسی هدر نمیرود فرمود ﴿وکان أبوهما صالحاً﴾ خوب دوتا پیغمبر بزرگ خدا را ذات اقدس إله مامور میکند برای حفظ دیوار یک بچه یتیم برای اینکه پدرشان آدمهای خوبی بودند ما چه میدانیم اسرار قدر چیست؟ در خیلی از موارد ما به بعضی از دوستان میگوییم مثلا تفسیر و فلسفه حکمت فقه اصول اینها یک علمی است که انسان بعد از چند سال بالاخره چهارتا کلمه میفهمد اما راز قَدَر واقعا مجهول است این یک معادله چند مجهولی است. مثل اینکه از انسان سؤال بکنند که آقا فلان ضرب در فلان مساوی است با چی؟ ما نه مضروب را میدانیم نه مضروب علیه را میدانیم چی جواب بگوییم راز قدر واقع اینطور است حالا همیشه که خضر و موسی نیستند ولی یک گوشهای به ما نشان دادند به حسب ظاهر این با هیچ معادلاتی جور در نمیآید دوتا بزرگوار خسته از راه رسیده وارد یک شهر شدند یا روستا شدند آن اهل ده یا روستا حاضر نشدند اینها را به عنوان مهمانی قبول بکنند ﴿فأبوا أن یضیّفوهما﴾ خوب یک چنین آدمهایی که حاضر نشدن بالاخره اینها را پذیرایی بکنند این دو پیامبر بزرگ الهی مأمور شدند که گل کنند و این دیوار را بچینند این با کدام معامله جور درمیآید وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) فرمود ﴿لو شئت لاتَّخذت علیه أجرا﴾ آخر ما خسته گرسنه از راه رسیدیم اینها که ما را راه نمیدهند آنوقت تو اینجا داری عملگی میکنی کارگری میکنی ما را هم به کار گرفتی آخر این برای چی بعد فرمود اسراری دارد این کار این دیوار ﴿أما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة و کان تحته کنزٌ لهما و کان أبوهما صالحاً﴾ حالا یا پدر هفتم بود یا هفتادم. اینچنین نیست که حضر ذات اقدس إله برای همان دوتا بچه یتیم خضر بفرستد که. الان دهها فیض به وجود مبارک ولی عصر میرسد اما نمیدانیم کی به کی است چی به چی است؟ یک وقت میبینیم فلان کس به مقامی رسید ما چه میدانیم اجدادش چه بودند فلان کس میبینیم با اینکه همه علل و عوامل پیشرفتش بود سقوط کرده ما که نمیدانیم این چه کاری قبلا کرده بود کی است نه آن هبوط رازش برای ما معلوم است نه این صعود اینها مثل علوم حوزی و دانشگاهی نیست که انسان اگر سی چهل سال درس بخواند یک کمی بفهمد یا بر فرض مجتهد بشود راز قَدر یک راز سر به مهری است که به کسی ندادند این را علی و اولاد علی میدانند اهل بیت میدانند و بس از ما فقط خضوع است دعا است و نیایش است که بالاخره خدایا ما را حفظ بکند نلغزیم کسی را هم نلغزانیم بیراهه نرویم راه کسی را نبندیم و مانند آن خوب ﴿الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون﴾ در سوالات قبلی این بود که چر اسم بعل در قرآن نیامده چون بعل در قرآن اسمش نیست همان اسم هشت بت بود که سه بت در سورهٴ نجم است هشت بت در سورهٴ مبارکهٴ نوح اینها بعضی از سؤالات بود که بالاخره ما فرصت نکردیم در این بحثهای مبسوط سیدنا الاستاد جواب بگوییم ممکن است مناسبتهای دیگر پیش بیاید که عرض کنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است