display result search
منو
تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش دوازدهم

تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش دوازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 299 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش دوازدهم
- فساد و بت‌پرستی در ادیان غیر ابراهیمی
- منشآ شرک و بت‌پرستی : حس گرایی، فقدان استدلالهای عقلی و سوء استفاده ارباب مذاهب
- اعتقاد به معاد و رد توهم تناسخ

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها إنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتقین﴾

در پایان جریان نوح(سلام الله علیه) دو مقام که یکی مربوط به عالمی بودن طوفان آن حضرت است یا نه و مقام دیگر مربوط به علل پیدایش شرک در ادیان مطرح شد در مقام اول تقریباً 25 صفحه از تفسیر شریف المیزان راجع به همین موضوع بود که غالب مسائل بررسی شد در مقام ثانی هم تقریباً 27 صفحه مربوط به این مسئله است که قسمت مهمش ارائه شد در بخش پایانی ایشان مسئله ادیان غیر ابراهیمی که در مشرق زمین رواج دارند و احیاناً فساد بت‌پرستی از آن ادیان غیر ابراهیمی به ادیان ابراهیمی(علیه السلام) رسیده است بازگو کردند در آنها جریان صابئین مطرح بود براهمین مطرح بود بودایی‌ها مطرح بود خطوط کلی اینها هم مسئله شرک و بت پرستی بود منشأ شرک و بت پرستی هم چند چیز بود یکی حس گرایی مردم از یک سو یکی فقدان تربیتهای عقلی و اسلامی از سوی دیگر یکی هم سوء استفاده ارباب مذاهب از سوی سوم این امور دست به هم داد کم کم شرک را رواج داد در جریان مبدأ براهمه صابئین و بودایی‌ها مبتلا به شرک شدند در جریان معاد مبتلا به تناسخ شدند گرچه می‌پذیرفتند پاداش و کیفری هست بالأخره پرهیزگار و تبه‌کار یکسان نیست به برخی‌ها باید پاداش خوب بدهند به عده‌ای باید کیفر تلخ بچشانند لکن جای پاداش و کیفر هم همین دنیا است یعنی انسان بعد از مرگ روحش تعلّق می‌گیرد به بدن نوزاد در آنجا یا سعادت یا شقاوت را تجربه می‌کنند اگر قبلاً انسان وارسته بود که روحش تعلق می‌گیرد به بدن یک نوزادی کاملاً مرفّهانه به سر می‌برند و اگر قبلاً تبه‌کار بود که روحش تعلق می‌گیرد به بدن انسانی که کاملاً در رنج و عذاب و فقر و تنگ‌دستی است این سخن ناصواب بر اثر این بود که جریان برزخ و قیامت و بهشت و جهنّم برای اینها حل نشد این آثاری که در ادیان شرقی بود دین البته مستحضرید دین حق تثنیه ندارد چه رسد به جمع دوتا دین نداریم چه رسد به ادیان ولی خوب الآن در حقیقت اینها مناهج و شرایع است نه ادیان آنچه که در این مناهج و شرایع شرقی رسوخ کرده بود متأسّفانه به خاورمیانه هم رسید یعنی به یهودیت رسید به مسیحیت رسید به زرتشتیّت رسید آنها سابقه بیشتری داشتند یعنی هندی‌ها تا نسبت به مردم خاور میانه یهودیت هم کم و بیش مبتلا به شرک ﴿قالت الیهود عزیر بن الله﴾ در جریان مسیحیت هم همین این شرک رسوخ کرد که ﴿قالوا إنّ الله ثالث ثلاثه﴾ در جریان زرتشت هم گرچه آنها اهورا مزدا را می‌پرستیدند ولی جریان یزدان اهرمن زیرمجموعه اهورا مزدا برای خودشان یک صبغه استقلالی پیدا کرد ممکن است محقّقان آنها فقط اهورا مزدا را بپرستند نه یزدان و اهرمن را ولی غالب اینها آلوده شدند به شرک عبادی البتّه اسلام که آمد زرتشتهای ایران مقداری افکارشان را تطهیر کردند لکن این وضع در بین مجوسی‌ها بود در جریان مبدأ این شرک در این سه دین رسمی رسوخ کرد بت‌پرستی رسوخ کرد حالا فرق نمی‌کند که انسان ملائکه بپرستد چه قدیسین بشر را بپرستد چه ستاره‌ها و شمس و قمر را بپرستد چه اجرام و اشخاص دیگر را تا برسد به فرعون که گفت ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ در بت پرستی از این جهت فرقی نیست این وضع ادیان در هند که یک سرزمین اسرار آمیزی بود و مقدم بود بر این منطقه خاور میانه و همچنین دین یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت که در خاور میانه رواج داشت مشرکین عرب چون در آنجا تمدّنی در کار نبود عرب جاهلی در اثر ارتباط با مشرق‌شان مثل ایران یا مغرب‌شان مثل روم کم و بیش این مسائل را می‌آموختند وگرنه خود اعراب رشد فکری نداشتند اولش شهری در کار نبود غالباً اینها بیابان نشین بودند بصورت ایل و عشیره و قبیله زندگی می‌کردند نه به صورت شهر و کار آنها هم همین دامداری و کشاورزی این کار خوبانشان بود کار اشرارشان هم غارت‌گری و خونریزی و برای سوسمار هم اینها مسابقه می‌دادند و غارت می‌کردند اسلام که آمد اولا اینها را به آن اصول اصلی انسانیّت آشنا کرد به قدری اینها را بالا برد که همین اعرابی که از سوسمار نمی‌گذشتند از آهو و تیهو در حال احرام و برای حرمت حرم صرف نظر می‌کردند ﴿لا تقتلوا الصید و أنتم حرم﴾ اینها را در حد یک فرشته بالا آورد همین‌ها را ابوذر دست کرد عمار درست کرد مقداد درست کرد همین‌ها را و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اعراب جاهلی را تشریح کرد که بالأخره شما نه بهداشت داشتید نه آب داشتید نه مسکن داشتید خانه‌هایتان در سنگلاخ بود اینها را حضرت در نهج البلاغه مبسوطاً بیان فرمود، فرمود: اسلام آمد به شما مسکن داد کار خوب داد هوای خوب داد بهداشت خوب داد، تعلیم و تربیت خوب داد تمدّن داد اقتصاد داد همه چیز را تأمین می‌کرد حالا وقتی به شما فرمود به احترام حرم از آهو بگذرید از کبک دری بگذرید از غزال‌های طیب و طاهر بگذرید اطاعت می‌کنید شما باید یادتان باشد که برای سوسمار مسابقه می‌دادید حالا برای آهو می‌بینید حریم می‌گیرید اینها را به این صورت در آورد و بهترین جایگاهش همان مسجد بود فرمود وقتی که وارد قبا شدند قبل از اینکه وارد مدینه بشوند در قبا مسجدی ساختند فرمودند اینجا جای مردان الهی است ما نمی‌خواهیم اینجا فقط اینها نماز بخوانند و دعا بکنند نماز و دعا مقدّمه است و وسیله است برای اینکه اینها طیب و طاهر بشوند و اینها به عبادت مهر بورزند عشق بورزند ﴿فیه رجال یحبّون أن یتطهّروا﴾ نه فیه رجال یصومون و یصلون ﴿فیه رجال یحبّون أن یتطهّروا﴾ اینها طهارت را عدالت را معنویت را دوست دارند اینها را در مسجد قبا و امثال قبا سازماندهی داد و شکل داد و پروراند بعد وارد مدینه شد حکومت اسلامی تشکیل داد بوسیله اینها کار تشکیل داد اینها مسئولیت قبول کردند و حکومت شده حکومت اسلامی آنکه آلوده است نمی‌تواند عضو یک نظام باشد بالأخره حضرت نمازگزار محض تربیت نکرد نفرمود من مسجدی ساختم که یک عده‌ای در آن نماز بخوانند فرمود این مسجد قبا جای تطهیر است و جای محبت است ﴿فیه رجال یحبّون أن یتطهّروا﴾ همین‌ها وقتی به ایران آمدند همین اعراب محروم وقتی به ایران آمدند آن ثروت‌های سنگین را دیدند دستشان پاک بود وقتی به روم رسیدند آن ثروت‌های سنگین را دیدند دستشان پاک بود بعد کم کم اسلام عالم‌گیر شد کارهای فراوانی که ذات مقدّس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به برکت اهل بیت و حضرت امیر و سایر صحابه علوی و فاطمی و حسنی و حسینی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) کردند این است که از یک سو نگذاشتند تا آثار شرکی که در براهمه بود در بودایی‌ها بود در صابئین بود و در عرب جاهلی حجاز بود به حوزه اسلامی راه پیدا کند کاملا شرک زدایی کردند غبارروبی کردند فرمود نه من نه هیچ پیامبری از طرف خدا کلمه‌ای به عظمت لا اله الا الله نیاورد نه من و ما قلت و لا قال احد من قبلی قط مثل لااله الا الله بر اساس توحید فرمود یک کلمه‌ای است که کم نظیر است و سایر کلمات هم به همین توحید برمی‌گردد جریان توحید را خیلی حکیمانه ﴿یعلّمهم الکتاب و الحکمة﴾ مطرح کرد که الان بازگو می‌شود که چه‌طور توحید را مطرح کرد درباره جریان معاد و قیامت برای اینکه شبهه تناسخ و امثال ذلک پیش نیاید ضمن اینکه پاداش را و کیفر را تسجیل کرد تثبیت کرد تحقیق کرد آن‌قدر آیات برزخ و معاد و قیامت و بهشت و جهنّم را به وفور از طرف ذات اقدس إله که القا شده بود به مردم خواند تا مردم برای آنها مسئله تناسخ بین الغی شد و معاد بین الرشد که انسان یقیناً پاداشی دارد و یقیناً کیفری دارد اما «تنقلون من دار الی دار» به یک جهان دیگری هجرت می‌کند به نام برزخ و قیامت که آنجا جای پاداش و کیفر است نه به دنیا بر‌گردد این جریان کمتر شما آیه‌ای می‌بینید که مسئله معاد و قیامت را مطرح نکرده باشد بعد فرمود منشأ همه مشکلات گناه فراموشی معاد است مسئله مبدأ برخی از مشکلات را حل می‌کند عمده یعنی صد در صد مسئله معاد است چون جریان مبدأ را بالاخره مشرکین هم قبول داشتند بله خدایی هست اصل وجودش را قبول داشتند و واجب الوجود هم هست جودش هم به نحو امکان نیست یا دوام نیست بلکه ضرورت ازلی است این دو شریک هم ندارد واحد است لا شریک له در مسئله ذات این سه در خالقیّت هم او خالق کل است شریک ندارد این چهار در ربوبیت رب العالمینی مدیر عامل کل مجموع بودن رب الارباب بودن ﴿رب العالمین﴾ بودند هم هیچ شریکی ندارد پنج در همه این مراحل بت‌پرستان معتقد بودند منتها مشکل اساسی آنها در ارباب متفرقه بود لذا آنها را عبادت می‌کردند از این جهت مشرک و بت پرست بودند و قسمت مهمش این بود که می‌گفتند معاد خبری نیست و کسی آمده حرف عجیبی می‌زند ﴿ینبّئکم اذا مزّقتم کلّ ممزّق﴾ وقتی تکه پاره شدید ﴿إنّکم لفی خلق جدید﴾ مگر این‌چنین شدنی است ﴿إذا ضللنا فی الأرض أ إنّا لفی خلق جدید﴾ مگر ما رفتیم زمین و مردیم و خاک شدیم دوباره زنده می‌شویم مشکل اساسی مشرکان همان منکر معاد و حساب و قیامت بود ذات اقدس إله هم فرمود اینها به دنبال تباهی رفتند ﴿انّ الذین یضلّون﴾ اینها که گفتند ضلالت دامن‌گیر شد و گرفتار گناه شدند برای این است که ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ اینها چون قیامت را از بین بردند آن که تأثر مهم دارد این است که انسان احساس مسئولیت بکند که من هر کاری که کردم در برابرش محاکمه می‌شوم این اگر «معاذالله» از انسان گرفته بشود انسان داعی ندارد که اعتقاد به خدا فقط یک ثمره علمی دارد نه عملی بله خدایی هست این به درد کلام و حکمت می‌خورد نه به درد اخلاق و قانون و فقه بله خدایی هست که خدا آفرید خوب حالا از من چه می‌خواهد من را زیر سؤال می‌برد تا نباشد مسئله ﴿و قفوهم إنّهم مسئولون﴾ تا نباشد جریان ﴿فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره ٭ و من یعمل مثقالَ ذرة شرّاً یره﴾ انسان داعی ندارد که از گناه صرف نظر کند یک گناهی که هیچ مسئولیتی هم ندارد برای او در دنیا یک لذت نقد است بدون هیچ خطر خوب چرا از آن صرف نظر کند و دست بردارد در سورهٴ مبارکهٴ صاد فرمود منشا همه تبه‌کاری اینها این است که اینها ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ اینها جریان معاد را فراموش کردند آیه 26 سورهٴ مبارکهٴ صاد این است که یا داوود ﴿إنّا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل الله﴾ آن‌گاه ذیل آیه یک اصل کلی را بیان می‌کند ﴿انّ الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید﴾ چرا؟ ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ حالا اعتقاد به خدا هست بله خدایی هست اما بالأخره شما در برابر او مسئولید یا نه؟ نه این است که اصرار قیامت جریان قبر است و معاد است بهشت است و جهنّم کمتر آیه‌ای شما می‌بینید چه رسد به سوره مگر اینکه جریان تقویٰ و پاداش و کیفر و حساب و جزا و بهشت و جهنّم و اینها را مطرح می‌کند این کار حکیمانه ذات اقدس إله در قرآن کریم توهّم تناسخ را در این خاورمیانه ذایل کرده است حتی از یهودی‌ها مسیحی‌ها زرتشتی‌ها هم برداشت و خدا غریق رحمت کند مرحوم کاشف الغطا را این حرف چندین بار از ایشان نقل شده است ایشان در کتاب شریف کشف الغطا دارد که این قرآن که آمده مسیحیت را زنده کرده یهودیت را زنده کرده مجوسیت را زنده کرده وگرنه اینها دینی نبود که با پیشرفت علم بماند دین تثلیثی دین تثنیه‌ای دینی که عیسی را ابن الله می‌داند دینی که «معاذالله» در کتاب آسمانی شان نوشته است که خدا تنزّل کرده با یعقوب کشتی گرفته فلان پیغمبر میگساری کرده این دینی نیست که بماند با پیشرفت علم می‌گویند یک برنامه حزبی است مرحوم کاشف الغطا(رضوان الله علیه) آمده است که قرآن نازل شده است که عیسی را به عظمت تطهیر کرد و معصوم دانست مریم(سلام الله علیه) را عذرا و طاهره معرفی کرده است موسی را با عظمت معرفی کرد به قدری تجلیل قرآن کریم از موسی کلیم اثر گذاشت که همین علمای هند نامه رسمی در زمان صفویه برای دربار می‌نویسند که شما این جریان تجلی را برای ما حل کنید چگونه خدای سبحان تجلّی می‌کند آن کوه به آن عظمت ریزریز می‌شود ولی موسی می‌ماند این جریان چه است این موسی چه کسی است؟ شاه عباس هم این نامه را به بعضی از علما می‌دهد آنها جواب می‌دهند جواب را به علمای هند منتقل می‌کنند آنها می‌بینند این جواب نارسا است و کافی نیست بعد از مرحوم میر داماد(رضوان الله علیه) می‌خواهند که شما بالاخره دست به قلم بکنید در این زمینه چیزی بنویسید که مرحوم میرداماد آن کتاب معروف جرباتشان را می‌نویسند که طوری ثابت می‌کنند که انسان کامل بالاتر از سلسله جبال است ممکن است چیزی را تحمل بکند که کوه نمی‌تواند تحمل بکند خوب بالأخره همین قرآن است که ﴿لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة الله﴾ لا اقل پیغمبر او را تحمل کرده مگر این قرآن بر سلسله جبال البرز یا زاگرس می‌آمد آن را تحمل می‌کرد یقیناً متلاشی می‌شد ﴿لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً﴾ امّا ﴿إنّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً﴾ بر وجود مبارک نازل شد و او کاملا تحمّل می‌ کند گرچه برای او دشوار هست ولی بالأخره تحمّل می‌کند این یک میرداماد می‌خواهد که مشکل علمی هند را حل کند که آبرویی باشد برای ایران خوب این حرفها در قرآن کریم موسیٰ را به عظمت زنده نگه داشت معرّفی کرد عیسی را هم همچنین بزرگان دیگر مخصوصاً مریم(سلام الله علیها) را ﴿إنّ الله اصطفیٰک و طهّرک و اصطفیٰک علی نساء العالمین﴾ حرف مرحوم کاشف الغطا این است که قرآن آمده اینها را زنده کرده فرمود این دینی نبود که با پیشرفت علم کسی مسیحیت و یهودیت را بپذیرد آنها هم وامدار اسلام هستند این را مرحوم کاشف الغطا در کتاب قیم کشف الغطا در بحث قرآن و اینها دارد خوب اصرار قرآن کریم در جریان معاد دیگر جلوی هرگونه توهّم تناسخ و اینها را در این محدوده خاورمیانه گرفته البته حالا گاهی ممکن است برخی‌ها آلوده بشوند اما غالباً نجات داد.
می‌ماند مسئله توحید در جریان توحید هم قرآن کریم هم سهم کسانی که می‌گویند «ما کنت أعبد ربّاً لم أره» مثل حضرت امیر و سایر چهارده معصوم همه همین‌طورند منتها حالا حضرت امیر(سلام الله علیه) شفّاف بیان کرده از دیگران شرایط محیط اجازه نداد که برسد وگرنه این چهارده ذات مقدس چون نور واحدند همه‌شان همین‌طورند اینها سهم اینها را هم حفظ کرده که اینها کسانی هستند که «ما کنت أعبد ربّاً لم أره» گویان خدا را عبادت می‌کنند حریم این مقام را هم حفظ کرده فرمود دست دیگران به این مقام نمی‌رسد مطالب را که در براهمه و در بودایی‌ها و در صابئین عریان می‌گفتند قرآن کریم آنها را در لفّافه بیان کرده در پشت پرده بیان کرده با استعارات بیان کرده با کنایات بیان کرده یک در کنار هر بیانی اصل محکم را ذکر کرده که ﴿لا تدرکه الأبصار﴾ بود ﴿و هو یدرک الابصار﴾ از یک سو ﴿لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر﴾ از سوی دیگر این ﴿لیس کمثله شیء﴾ از محکم‌ترین محکمات آیات قرآن است که هر جا اگر یک وقتی آیه‌ای بخواهد بلغزد این ﴿لیس کمثله شیء﴾ تثبیت می‌کند که نه چیزی شبیه خدا است نه خدا شبیه چیزی است نه شبیه عرش است نه شبیه فرشته است نه شبیه پیغمبر است نه شبیه انسان کامل است نه شبیه هیچ موجودی است که به ذهن کسی خطور بکند خوب این معارف را با این تنزیه و تشبیه آمیخت اگر ﴿و جاء ربّک و الملک صفّاً صفّاً﴾ هست فرمود ﴿أتی أمر الله﴾ است اگر فرمود ﴿ید الله﴾ یا ﴿خلقت بیدی﴾ فرمود: ﴿لیس کمثله شیء﴾ است اگر فرمود: ﴿وجوه یومئذٍ ناضرة ٭ الی ربّها ناظرة﴾ فرمود ﴿لا تدرکه الأبصار﴾ است اینها را با تشبیه و تنزیه بیان کرده تا مبادا کسی به دام شرک بیفتد و آلوده شود و این خاورمیانه را حفظ کرده است شما نوشته‌های یهودی‌ها مسیحی‌ها زرتشتی‌ها بعد از اسلام را هم ببینید قبل از اسلام را هم ببنید آن‌طوری که اسلام اینها را تطهیر کرده معارف را عرضه کرده است در آنها که نبود و تأسّف در آن جریان سقیفه است که نگذاشتند کار به دست اهلش باشد وقتی که جریان غدیر فراموش شد و سقیفه روی کار آمد و بعد کم کم أمویان گرفتند شما این کتاب تحقیق ما للهند ابوریحان بیرونی را بخوانید ایشان هم نقل کرده ست آن اعلامی که مال ابوالحسن عامری است اینها را هم بخوانید اینها از بزرگان حکمت و تاریخند مال قبل از هزار سال مخصوصاً ابوریحان بیرونی اینها نوشته‌های مسندیست اینها که نظیر نوشته‌های مرحوم آقا شیخ عباس قمی یا ناسخ التواریخ نیست که اینها کسانی هستند که هم مشرق زمینی‌ها روی اینها اعتبار دارند هم مغرب زمینی‌ها به آنها اعتماد دارند محقّقین دیرپسند اینها را قبول دارند ابوریحان بیرونی هم یک آ دم عادی نیست یک کسی که بالأخره بیش از هزار سال به عظمت همه پژوهش‌گرهای علمی او را قبول دارند چه مسلمان چه کافر ایشان می‌گویند در این تحقیق ما للهند نوشته که همین معاویه علیه من الرحمن ما یستحق بعد از جریان پیروزی نسبت به کشورهای شرک برای اینکه چون برای او فرق نمی‌کرد برای او فرق نمی‌کرد از چه راه پول دربیاورد کشورهایی که مشرک بودند و در آنجا بالأخره بت‌های عمومی بود بت‌های خصوصی بود بت‌های مرسّع بود بت‌های مزیّن بود بت‌های قیمتی بود بت‌های آثار باستانی بود اینها را هم غارت می‌کردند می‌آوردند چون هنوز در هند برخی از بت پرست‌ها بودند سلاطین پول‌دار بودند و این بت‌های مزین و مرسع قیمتی را خوب می‌خریدند همین معاویه علیه من الرحمن ما یستحق این بت‌ها را که آورده بودند باز سازی کرد و مرسّع تر کرد و مزین‌تر کرد و از راه کشتی به عنوان صادرات کشور اسلامی فروخته به سلاطین هند تا بیت المالش را تأمین کند یک چنین روزی را بالأخره اسلام گذراند حالا اگر یک وقتی گریه‌ای هست اگر ناله‌ای هست برای اینها است وگرنه خوب برای فدک و اینها وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه دارد «ما أصنع بفدک و غیر فدک» آن وقتی که فدک دست ما بود که ما می‌دادیم به دیگران حالا این‌چنین نیست که ما برای فدک غصه بخوریم که زیر آسمان این فدک مال ما بود ما بالاخره از خود فدک بهره نمی‌بردیم می‌دادیم به مستمندان و نگران خودمان نیستیم نگرانی ما برای این معارف بود خوب حالا بت‌فروشی این ترویج آثار بت پرستی نیست؟ این ترویج شرک نیست از چه کسی از یک خلیفه رسمی مسلمان‌ها حالا این را اگر ناسخ التواریخ می‌نوشت یا مثلاً یک مورخ دیگری آدم با مسامحه رد می‌شد اما این دو بزرگوار این را نقل کردند این روزگار تلخ هم بر اسلام گذشت مع ذلک آیات قرآنی به قدری شفاف و روشن بود که این خاورمیانه را تطیهر کرد هیچ جایی برای شرک نگذاشت در بحث معاد هیچ جایی هم برای تناسخ نگذاشت در مسئله معاد این ﴿هو الأوّل و الآخر﴾ را خوب تبیین کرد تحلیل کرد و ترویج کرد و از آن حمایت کرد حالا می‌ماند حرف‌های جناب عبدو در المنار صاحب تفسیر المنار این قدم به قدم هرجا سخن از شرک و امثال ذلک شد این بالأخره شیعه را مورد قهر قرار می‌دهد قهر غیر عالمان اما قدم به قدم سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این را تعقیب می‌کند به نفس‌گیر او را به زمین می‌زند تأثیر این المیزان این بود که قبل از اینکه المیزان به خوزه‌ها عرضه بشود طلبه‌های جوان بالاخره شیفته تفسیر بودند بالأخره یک فاضل سند رسمی و اصلی دین خود را که قرآن است تقدیس می‌کند آن روزها متأسّفانه تفسیر رایجی در حوزه‌ها نبود مگر همین المنار اینها هم نمی‌دانستند به اینکه این تفکر وهابیّت یک کودتای خزنده است علیه امامیه و تشیع و اینها چون حرفهای نویی داشت حرفهای لطیف اجتماعی داشت حرفهای عالمانه هم داشت سالیان متمادی با این تفکر کتاب المنار همراه بودند به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) بیش از بیست معجزه در سورهٴ مبارکهٴ مائده هست زیر همه اینها را این به طور خزنده آب می‌بندد از جریان ذبح بقره و ﴿اضربوه ببعضها کذلک یحی الله الموتیٰ﴾ و زیر همه اینها را آب می‌بندد جریان حضرت ابراهیم است که آن چهارتا طیر است و کشتن چهارتا طیر است و احیاء چهارتا طیر است زیر را هم آب می‌بندد که می‌گوید این دستور داد اگر این‌طوری بکنی چنین می‌شود نه اینکه کرد و شد و مرده‌ها زنده شدند با این تفکر یک تیره‌گی شعوری در ذهن بعضی‌ها پیدا شد کم کم کم طولی نکشید که محصولش انکار علم امام شد اینها نمی‌دانستند که محصول 15 سال یا بیست سال یا 25 سال این تیره‌گی شعور این مطالعه آنها است که بعد از المنار نوبت به المیزان شد و واقعاً احیا کرد یعنی همه آن شبهات را برطرف کرد هم دفع کرد نسبت به نسل بعدی هم رفع کرد نسبت به کسانی که در لبه پرت بودند قدم به قدم این حرف المنار را مطرح می‌کند و رد می‌کند که اصلاً شما معنای شفاعت را که شیعه می‌گوید بررسی کنید معنای توسّلی را که می‌گوید بررسی کنید اصل توسل را که قبول دارید ذات اقدس إله در قرآن امر کرده است فرمود در سورهٴ مبارکهٴ مائده ﴿و ابتغوا إلیه الوسیلة﴾ این اصل اولی اما چه وسیله است چه وسیله نیست تمسک به عام در شبهه مصداقیّه خود عام را احدی تجویز نکرده این هم مطلب دوم ما قبول داریم که نمی‌شود با آیه ﴿و ابتغوا الیه الوسیلة﴾ ثابت کرد به اینکه توسل به اهل بیت خوب است و با این آیه نمی‌شود برای اینکه تمسک به عام است در شبهه مصداقیه خود عام ما نمی‌دانیم آیا فلان کار محبّت و زیارت و نزدیک قبر رفتن این وسیله است یا نه خدا فرمود چیزی را که من وسیله قرار دادم شما ابتغاء کنید من نمی‌دانم این را وسیله قرار داد یا وسیله قرار نداد اصل سوم آن است که ما به سراغ ادله دیگر برویم ادله دیگر محبت اینها را تکریم اینها را درباره خود پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) فرمود اگر اینها گناه بکنند ﴿جاؤک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّٰاباً رحیماً﴾ اینها را گفته اینها را پس تجویز کرده چه اینکه نماز را أمر کرده روزه را امر کرده واجبات دیگر را امر کرده هر چه را که خدای سبحان امر کرده ما بوسیله آنها به خدا نزدیک می‌شویم ﴿و ابتغوا إلیه الوسیلة﴾ اینها وسیله است فرق ما با مشرکان این است که ما هرگز اینها را عبادت نمی‌کنیم ما خدا را در کنار قبر اینها عبادت می‌کنیم تا عبادت ما مقبول‌تر باشد ما خدا را در سایه احترام به اینها و اطاعت از اینها و فرمان‌برداری از اینها عبادت می‌کنیم تا عبادت ما مقبول‌تر باشد نه اینکه اینها را عبادت بکنیم آنی که دامن‌گیر مشرکان شده است این است که می‌گویند ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفی﴾ آنها بت‌ها را عبادت می‌کنند بت‌ها معبودند نه وسیله تا بعد از معبودیت بشوند وسیله ماها هرگز غیر خدا را عبادت نمی‌کنیم ما خدا را عبادت می‌کنیم منتها در حرم اینها با محبت اینها با اطاعت از اینها که از خدا پیام آوردند همین مطلب بعدی اینکه شما بگویید حالا چرا به قبور اینها تمسک می‌کنید توسل می‌کنید مسح می‌کنید به صورت‌تان می‌مالید می‌گوییم مگر پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) حجر الاسود را استعلام نکرد مگر بوسیدن حجر الاسود ثواب ندارد مگر استعلام او ثواب ندارد مگر این جزء دستورات دینی ما نیست مگر سنگ با سنگ فرق دارد این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که در نهج البلاغه فرمود خدای سبحان بندگانش را به یک سلسله احجار آزمود که «لا تضرّ و لا تنفع» خوب این علی بن ابی‌طالب است فرمود در و دیوار کعبه چه خاصیتی دارد خدا امر کرده که دور این بگردید ما هم می‌گویید سمعاً و طاعة فرمود این سنگ یعنی حجر الأسود را استعلام کنید ببوسید ما می‌گوییم چشم ما که معتقد نیستیم این احجار «تضر او تنفع» «ان الله سبحانه اختبر ... بأحجار لا تضرّ و لا تنفع» این در بیان نورانی حضرت است در نهج ما که عقیده مان این نیست «معاذالله» حجر الاسود کاره‌ای هست یا کعبه کاره‌ای هست چون ذات اقدس إله فرمود: دور این سنگها بگردید می‌گوییم چشم آن سنگ را استعلام کنید می‌گوییم چشم همین کار را پیغمبر هم کرد مگر پیغمبر حجر الاسود را استعلام نکرد مگر نبوسید مگر دور کعبه طواف نکرد اطاعت دستور خدا به عنوان ابتغاء وسیله است خدا این را امر کرد ما مأمور به خدا را وسیله قرار می‌دهیم همین محبت اینها را که امر کرد فرمود ﴿ما أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی﴾ این مزد رسالت این را که امر کرده اگر امر کرده ما مأمور به ذات اقدس إله را اطاعت می‌کنیم تقرباً الیه همین با آنهایی که می‌گویند ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا الی الله زلفیٰ﴾ یک فرق جوهری دارد شرک کجا توسل کجا.
اما گفتید مسئله شفاعت، شفاعت معنایش این است که اینها پیش خدا برای ما تقرّبی و شفیع بشوند که مشکل ما حل بشود شفاعت عقلاً ممکن است چون شفاعت به الوهیت و ربوبیّت اینها برنمی‌گردد غیر خدا هیچ سمتی ندارد آن‌طوری که در سورهٴ مبارکهٴ سبأ یا فاطر آمده ﴿لا یملکون مثقال ذرّة فی السماوات ولا فی الأرض و ما لهم فیهما منشرک و ما له منهم من ظهیر﴾ این سه اصل را خدا نفی کرده فرمود غیر خدا نه بالاستقلال ذره‌ای را مالک است یک غیر خدا شریک خدا نیست در ذره‌ای دو غیر خدا ظهیر و پشتبان و پشتیبان و پشتوانه خدا نیست در ذره‌ای سه پس از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست نتایج این سه امر خوب شفاعت ممکن است یا نه؟ بله شفاعت ممکن است یعنی کسی که هیچ کاری از او ساخته نیست در اثر عبادت به ذات اقدس إله نزدیک شد به خدای سبحان عرض می‌کند از گناه فلان کس صرف نظر کنید یا مشکل فلان کس حل بشود این عقلا ممکن است این که به ربوبیت برنمی‌گردد این دوتا شرط دارد یک شرط قابلی دارد که خود این شخص باید طاهر و معصوم و امثال ذلک باشد یک شرط فاعلی دارد که خدا باید اجازه بدهد درباره این ذوات قدسی اجازه داد ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ ﴿إلاّ لمن ارتضی﴾ ﴿لا یملکون الشّفاعة إلاّ من اتّخذ عند الرّحمن عهداً﴾ از این تعیبرات در قرآن کریم کم نیست آن سه امر را به عنوان سالبه کلیه نفی کرده هیچ کسی را استثنا نکرده هیچ چیزی را هم استثنا نکرده ولی درباره شفاعت در آیات فراوانی عده‌ای را استثناء کرده مواردی را استثناء کرده پس شفاعت و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) این مکمل توحید است این همان بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که کلمه لا اله الا الله حصن خدا ست و شروطی دارد و ما از شروط آن هستیم این دالان ورودی است و اینها راهنما ما هستند و اگر آیاتی را ذات اقدس إله عریان نقل کرده است برای اینکه سهم «ما کنت أعبد ربّاً لم أره» محفوظ باشد و همان‌طوری که خود قرآن درجاتی دارد که آن معارف برین را ﴿لا یمسّه الاّ المطهّرون﴾ معارف الهی هم بشرح ایضا (همچنین) آنجایی که بی پرده خدای سبحان با دلها سخن می‌گوید ﴿لا یمسّه الاّ المطهّرون﴾ آیه تطهیر هم این خاندان مشخص را مطهر کرده است این خاندان هم معارف قرآن را به خوبی درک می‌کنند چون این قرآن ﴿لقرآن کریم ٭ فی کتابٍ مکنون ٭ لا یمسه الاّ المطهّرون﴾ این کبرای مسئله که در سورهٴ اذا وقع بیان شده صغرای مسئله هم که در سوره احزاب این خاندان را بعنوان ﴿انمّا یرید الله لیذهب عنکم الرّجس﴾ بعنوان صغرای مسئله مطهّر کرده این هم صغرای مسئله.
در جریان مسئله توحید آنجا یک بیان نورانی از امام صادق(سلام الله علیه) هست که مردم که خدا را عبادت می‌کنند بعضی‌ها «خوفاً» است بعضی «طلب الثواب» است بعضی «حبّاً له» است «فتلک عبادة الأحرار» و این مقام مکنون است ﴿و لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾ و ما از این قبیلیم خوب پس در مسائل توحید هم مقاماتیست که ﴿لا یمسه الا المطهرون﴾ این خاندان‌اند در فهم مطالب قرآنی هم یک سلسله مقاماتی است که این خاندان درک می‌کنند انسان به اینها متوسّل می‌شود و اینها را شفیع قرار می‌دهد که عقلاً و نقلاً ممکن است غرض این است که در غالب این موارد در کتاب تفسیر محترم المنار این مشکلات و این آسیبها هست و قدم به قدم سیدنا الاستاد که حشرش با صاحب این کتاب باشد اینها را نقل کرد و رد کرد

«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی