- 1231
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 تا 35 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 34 تا 35 سوره بقره
- امر به سجده تشریعی یا تکوینی
- زوج و زوجه در قرآن
- قرآن کریم ذو الوجوه است و هر که به اندازه خود بهره می برد
- تکلیف حضرت آدم در زمین نبود
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لِٰادم فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ٭ وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ
در بیان اینکه این امر تکوینى بود یا تشریعى یا تمثیل مطالبى به عرض رسید. حکم هر کدام از این سه فرض هم روشن شد و معناى تمثیل هم این بود که عناصر این قضیّه یک وجودات حقیقى و واقعى هستند. یعنى آدم(سلاماللهعلیه) و فرشتگان(علیهم السلام) و شیطان اینها عناصر حقیقى این داستان هستند و وجود خارجى دارند. و همهٔ فرشتگان در برابر مقام انسانیّت ساجد و خاضعند، الیوم هم اینچنین است و شیطان در برابر مقام انسانیّت مستکبر هست و عدوّ مبین است الیوم هم اینچنین است. و آفرینش انسان یعنى پیدایش انسان کامل، حدِّ فرشتهها را از حدِّ شیطان جدا میکند و همهٔ فرشتگان در برابر مقام انسانیّت خاضعند و شیطان با همهٔ ذریهٴ پلیدش در برابر مقام انسانیت عداوت دارد. معناى تمثیل این نیست که فقط قصه بصورت یک سمبلیک تلقى بشود که قبلاً گذشت. اگر هم راه داشته باشد که ما بر امر خارجى تشریعى یا تکوینى حمل کنیم هرگز بر تمثیل حمل نمیشود.
کلام سید شرف الدین در تمثیلی بودن آیهٴ سورهٴ فصّلت
بیانى را مرحوم آقا سیّد عبد الحسین شرف الدّین جبل آملى (رضوان الله علیه) دارند در تفسیر آیهٔ 11 سورهٔ فصلت که آن را حمل بر تمثیل میکنند. آیهٔ 11 سورهٔ فصّلت اینست: ٭«ثُمَّ اسْتَوَیٰ إِلَیٰ السَّماءِ وَهِى دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭(١) ایشان یک رسالهاى دارند بنام «فلسفة المیثاق و الولایة» در آن رساله جریان آیهٔ ذرّیّه را تفسیر میکنند. ٭«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»٭(٢) آن را تبیین میکنند و بسیارى از آیاتى که در این حد است آنها را بر تمثیل حمل میکنند یکى آیاتى که در همان رساله بر تمثیل حمل میکنند همین آیهٔ 11 سورهٔ فصّلت است که خداى سبحان در این کریمه فرمود: ٭«فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭(٣) یعنى خداى سبحان به زمین و آسمان فرمود بیایید خواه و ناخواه باید بطرف ما حرکت کنید، تابع امر ما باشید ٭«ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭ یعنى آسمان و زمین گفتند ما با طوع و رغبت به طرف شما حرکت میکنیم، امرتان را امتثال میکنیم. ایشان در این آیه این را حمل بر تمثیل کردهاند(4) یعنى امرى در کار نبود. چون اینها مطیع فرمان خدا هستند مثل آن است که خدا امر کرده باشد اینها اطاعت کرده باشند. آنگاه آن آیاتى که دلالت میکند بر اینکه در قرآن تمثیل هست از آن آیات استفاده میکنند، نظیر همان آیهٔ سورهٔ روم، آیهٔ سورهٔ زمر که: ٭«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ»٭(5) و امثال ذلک.
نقد کلام سید شرف الدین
ـ بیان علامه طباطبائی(ره)
سیّدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله علیه) میفرمودند به اینکه، صرف اینکه قرآن فرمود ما مثل میزنیم و صرف اینکه ما بتوانیم یک آیه را بر تمثیل حمل کنیم این کافى نیست که ما آیه را بر تمثیل حمل کنیم باید شواهد دیگر هم تأیید کند.
این آیهٔ سورهٔ فصّلت را ما نمیتوانیم بر تمثیل حمل کنیم چون میتوانیم بر همان امر حقیقى حمل بکنیم. امرى که در اینجاست امر تکوینى است و همهٔ موجودات طبق آیهٔ سورهٔ اسراء مسبّح حق هستند. اهل اندیشه و ادراک و شعور و آگاهى هستند ٭«إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»٭(6) پس هر موجودى بر اساس آیهٔ سورهٔ اسراء ادراک و اندیشه دارد اهل تسبیح است. چون اهل تسبیح است، اهل درک و شعور است. چون اهل درک و شعور است. اهل خطاب است پس میشود این امر ٭«ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً»٭(7) را بر همان امر تکوینى و امر حقیقى حمل کرد. آن جوابى هم که اینها میدهند ٭«قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭ بر جواب حقیقى حمل میشود واقعاً یک سؤال است و یک جواب. یک امر است و یک پاسخ. چون اینها امرهاى تکوینى میپذیرند و هیچ محذورى هم ندارد که ما این امر را بر امرتکوینى حمل کنیم.
میزان برای حمل نمودن یک آیهٴ بر تمثیل
صرف اینکه قرآن مشتمل بر مَثَل هست و صرف اینکه ما یک آیه را میتوانیم بر تمثیل حمل بکنیم اینها کافى نیست که به لفظ ظهور بدهد ما بگوییم منظور از این آیه همان مطلب تمثیلى است بنحو ظهور. بلکه باید شواهد خارجى این را تأیید کند امّا در خصوص این جریانِ امر فرشتگان و شیطان به سجده ملاحظه فرمودید که هر یک از امر تکوینى و تشریعى محذور علیٰ حده دارد، جمع اینها هم دشوار است لذا احتمال اینکه مسألهٴ امر فرشتگان یک امر تمثیلى باشد و نه تکوینى و نه تشریعى این احتمال منقدح است و قابل عرضه است. بر خلاف آنکه ما آیهٔ سورهٔ فصّلت را حمل بر تمثیل بکنیم. البته این قصّه در بسیارى از موارد دیگر هست اگر همهٔ شبهات امر تکوینى و امر تشریعى حل شد وقتى به آن آیات دیگر رسیدیم ممکن است اگر خداى سبحان توفیق داد یک احتمال دیگرى یک وجه دیگرى در ذهن منقدح شود.
سؤال ...
جواب: آنها هم مثل علماى خاصّه این نظرات گوناگون را دارند.
سؤال ...
جواب: نه، این سجده «وضع الجبهة على الأرض» نیست. چون اینها در زمین نبودند چون خود آدم(سلاماللهعلیه) که مسجود بود در زمین نبود بعدها به زمین آمد. این صحنه اصلاً در زمین نیست هنوز آدم به زمین نیامده است.
فرمان سکونت و بهرهوری در بهشت
در آیهٔ بعد خداى سبحان امرى به آدم و همسرش میکند میفرماید: ٭«وقلنا یا ٰادم اسکن أنت وزوجک الجنة وکلا منها رَغداً حیث شئتُما ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین»٭ که این ٭«قلنا»٭ ضمیر متکلم مع الغیر گفتند براى تعظیم و تکریم است، یا اگر در این سخن فرشتگان هم سهیم باشند خداى سبحان میتواند بفرماید ما دستور دادیم یعنى من و مدبّرات امر به اذن من، همه با هم به انسان گفتیم: شما در جنّت مستقر باشید، مسکن داشته باشید. ٭«وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»٭؛ گفتیم یا آدم تو در بهشت مسکن داشته باش و همسرت هم در بهشت مسکن داشته باشد.
خلقت حضرت حوا(سلام الله علیها)
از این جریان معلوم میشود که همسر خلق شده بود در جریان آفرینش همسرش در سورهٔ نساء به این مسأله اشاره کرد در آیهٔ اول سورهٔ نساء فرمود: ٭«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»٭(8)؛ یعنى خداى سبحان شما را از یک نفس آفرید یعنى شما همه فرزندان یک انسان هستید ـ که آدم سلام الله علیه باشد ـ و خداى سبحان از همان آدم همسرش را آفرید یعنى اوّل آدم(سلاماللهعلیه) را خلق کرد بعد از آدم حوّا را آفرید یعنى از همان دستگاهى که با آن دستگاه آدم(سلاماللهعلیه) خلق شد همسرش را هم از همان دستگاه آفرید
مراد از زوج در آیه
و کلمه زوج افصح از زوجه است معمولاً در لغت فصحیٰ به زن نمیگوید زوجه. مرد و زن هر دو زوج هستند، چون هر کدام به انضمام دیگرى میشوند زوج. از این جهت بر مرد هم میگویند زوج بر زن هم میگویند زوج. اطلاق کلمه زوجه بر زن در عربى افصح و لغت فصحیٰ نیست لذا قرآن کریم بر زن زوج اطلاق کرده است نه زوجه. اَزواج دارد که جمع زوج است. از زنها به عنوان زوجات، جمع نبست به عنوان ازواج جمع بست ٭«و لهم فیها أزواج مطهّرة»٭(9) که همسران بهشتیان زنان پاکند که از طمس و امثال طمس پاک هستند در همین سورهٔ بقره که آیاتش قبلاً بحث شد وقتى نعمت بهشتیها را توصیف میکند که در بهشت نعم فراوان است یکى از آن نعماء اینست در آیهٔ 25 سورهٔ بقره (که قبلاً بحثش گذشت) ٭«و لهم فیها أزواج مطهّرة»٭ نه زوجات و از زن به عنوان زوج یاد میکند نه بعنوان زوجه. بنابراین در اوّل سورهٔ نساء فرمود که خداى سبحان آدم را اول آفرید: ٭«و خلق منها زوجها»٭(10) یعنى از همین نفس زوج او را آفرید بنابراین اگر کسى اینچنین توهّم کند که اول خدا حوّا را خلق کرد بعد آدم را به شهادت اینکه هم تعبیر به زوج کرد و هم فرمود: ٭«و خلق منها زوجها»٭ و نفرمود «منه زوجته» این ناشى از آن است که فکر میکردند زوج یعنى مرد زوجه یعنى زن و چون در این آیه از آدم(سلاماللهعلیه) بعنوان نفس واحده یاد کرده است ضمیرى که به این نفس برگشت مؤنّث بود و از حوّا(علیهاالسلام) هم به عنوان زوج تعبیر کرد فرمود: ٭«خلقکم من نفس واحدة»٭(11) که آدم سلام الله علیه باشد. آنگاه فرمود ٭«و خلق منها»٭ یعنى از همین نفس واحده ٭«زوجها»٭ همسرش را که حوّا(علیهاسلام) باشد. جریان آفرینش حوّا را در همان آیهٔ اول سورهٔ نساء اشاره کرد. تاکنون این دو نفر خلق شدهاند امّا فرزندان اینها چگونه خلق شدند و چگونه با هم ازدواج کردند در همان آیهٔ اول سورهٔ نساء باید مطرح بشود وقتى آدم و حوا(علیهماالسّلام) خلق شدند
سکون در برابر اضظراب، نه در برابر حرکت
آنگاه خداى سبحان میفرماید به اینکه ما امر کردیم که اینها در بهشت سکونت پیدا کنند. سکون در برابر اضطراب است نه در برابر حرکت فرمود شما اینجا ساکن باشید نه یعنى حرکت نکنید یعنى اینجا بیارمید نظیر آنچه که خداى سبحان به پیامبر دستور داد فرمود وقتى اینها زکات را پرداخت کردند ٭«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»٭(12) تو نسبت به اینها دعا بکن دعاى تو باعث سکونت و طمأنینه و آرامش اینهاست اگر دعا کردى اینها میآرمند. مسکن یعنى جایى که انسان میآرمد. سکون یعنى آرامش نه سکون یعنى در برابر حرکت! که خدا فرمود اینجا ساکن باشید یعنى حرکت نکنید نه، یعنى اینجا بیارمید. ٭«وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»٭ تو و همسرت در این بهشت بیارمید. پس هنوز اینها به زمین نیامدهاند.
مراد از «أکل» مطلق تصرف است
آنگاه فرمود: ٭«و کلاّ منها رغداً»٭؛ هر میوهاى که از این جنّت خواستید بهره بردارى کنید. این اکل تنها همان معناى لغویش مراد نیست که بخورید یعنى همهٔ بهرهها را میتوانید ببرید. مثل اینکه میگویند: ٭«وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ»٭(13)؛ مال را باطل نخورید مگر اینکه با تجارت عن تراض باشد. چون مهمترین مصرف اکل است از این تصرفات به اکل یاد کردهاند وگرنه اگر کسى لباس را بعنوان تجارت لا عن تراض فراهم بکند باز مشمول نهى آیه است. مسکن را هم که خوراکى نیست بخواهد تهیه کند باید روى تجارت عن تراض باشد. کتاب را که خوراکى نیست باید روى تجارت عن تراض باشد. اینکه فرمود: ٭«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ»٭(14) این همین تعبیر ادبى و عرفى ماست که میگوییم مال مردم را خورد. این مال مردم را خورد نه یعنى فقط دربارهٔ خوراکیها این حرف صادق است. اگر لباس غصبى هم در بر کند میگویند مال مردم را خورد. خانه غصبى هم فراهم بکند میگویند مال مردم را خورد. این أکل کنایه از مطلق تصرّف است. فرمود همهٔ انحاى تصرّفات در این بهشت براى شما رواست فقط نزدیک این درخت نروید ٭«و کلا منها رغداً»٭ رغد آن سود فراوان است یعنى بهرههاى واسع و فراوان میتوانید از بهشت ببرید. ٭«و کلا منها رغداً»٭ که این اباحه است ٭«حیث شئتُما»٭ هر طورى که بخواهید مقدور شماست. نظیر همانطورى که در بهشت به بهشتیان میگویند ٭«لهم ما یشاؤن فیها»٭(15) هرچه بخواهند حاصل است در بهشت اصولاً بد نمیخواهند و بد هم وجود ندارد. در این کریمه فرمود: ٭«حیث شئتُما»٭ هرچه بخواهید و هر جا بخواهید براى شما رواست.
نهی ارشادی خداوند در *«لا تقربا»*
ولى ٭«و لا تقربا هذه الشجرة»٭؛ نزدیک این درخت نشوید. به یک درخت معین اشاره کرد فرمود نزدیک این درخت نشوید. اگر نزدیک این درخت شدید آنگاه ٭«من الظّالمین»٭ خواهید شد. این نزدیک این درخت نشوید یعنى در این درخت تصرف نکنید. که این هم کنایه از نهى از تصرّف است، نه اینکه نزدیک نشوید یعنى از کنارش نگذرید. مثل اینکه میگویند نزدیک مال یتیم نشوید. ٭«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ»٭(16) نزدیک مال یتیم نشوید نه به این معناست که اگر یک کسى خواست از یک خیابانى عبور کند که خانه یتیم در آن خیابان است باید حتماً فاصله بگیرد که به دیوار خانه نزدیک نشود. نزدیک نشوید یعنى کنایه از آنست که تصرف نکنید منتها چون مسأله مهم است تعبیر به نهى از قرب کردهاند چون اگر یک وقتى نزدیک شدید خداى ناکرده ممکن است انسان مبتلا بشود. مثل اینکه میگویند نزدیک مار نروید. نزدیک این قرقگاه نروید چون آنجا ناامن است. کنایه از اهمیّت موضوع و خطر مسأله است.
کان در *«فتکونا من الظالمین»* به معنای صار است
٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»٭ یعنى «فتصیرا من الظالمین» اینجا کان میتواند بمعناى صار باشد ولى برخلاف ٭«کان من الکافرین»٭ آنجا شواهدى بود که کان بمعناى خودش هست با این تفاوت که در آنجا «فاء» نداشت نفرمود «فکان من الکافرین» نظیر جریان پسر نوح که فرمود: ٭«فکان من المغرقین»٭(17) یعنى «فصار من المغرقین» که با «فاء» بود. در سورهٔ هود وقتى که جریان پسر نوح را نقل میکند میفرماید: ٭«فکان من المغرقین»٭ یعنى «فصار من المغرقین» امّا دربارهٔ شیطان فرمود ٭«و کان من الکافرین»٭ که این «کان» بمعناى «صار» در جریان شیطان نخواهد بود. امّا در جریان آدم(سلاماللهعلیه) و حوّا(علیهاسلام) خداى سبحان فرمود اگر نزدیک این درخت شدید ٭«فتکونا من الظالمین»٭ یعنى «فتصیرا من الظّالمین».
نهی ارشادی خداوند
ـ چون نهی *«لا تقربا»* در بهشت صادر شده، مولوی نمیتواند باشد
این ترجمه آیه بود حالا وارد بحث بشویم ببینیم که این امر و نهیى که در این آیه است این تشریعى است؟ تکوینى است؟ چگونه است؟ آنچه که نظم طبیعى این قصه نشان میدهد اینست که هنوز آدم و حوّا(سلاماللهعلیهما) به زمین نیامدهاند و هنوز مسأله وحى و رسالت طرح نشد. چون بعد از چند آیه خداى سبحان میفرماید به اینکه، ما به همهٔ اینها دستور دادیم که ٭«اِهبطوا منها جمیعاً»٭(18) از این منزلت پایین بیایید ٭«فإمّا یأتینّکم منّى هدیً»٭(19) اگر از این به بعد یک قانون دینى از طرف من براى شما آمد شما مواظب باشید اطاعت کنید اگر کسى اطاعت کرد که از خوف و حزن محفوظ است و اگر کسى کفر ورزید و تکذیب کرد از اصحاب نار خواهد شد. در دو سه آیهٔ بعد که خواهد آمد تازه مسألهٴ دین و شریعت و وحى مطرح است که میفرماید: ٭«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّى هُدیً»٭(20) یعنى اگر از این به بعد یک هدایت و قانون تشریعى از طرف من براى شما نازل بشود شما دو قسم خواهید شد ٭«فَمَنْ تَبِعَ هُدَاى فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»٭(21) بعداً سخن از دین و شریعت است هنوز سخن از دین و شریعت و وحى نیست. بعداً میفرماید به اینکه اگر هدایتى بیاید هرکه بپذیرد از خوف و حزن محفوظ است و هرکه نپذیرد از اصحاب نار خواهد شد. پس فعلاً هنوز آدم(سلاماللهعلیه) به زمین نیامد، هنوز سخن از وحى و شریعت هم مطرح نشد، آنگاه باید دید که این امرها و این نهیها چه امر و نهى است. اگر چنانچه این صحنه در زمین اتفاق افتاده باشد و بعد از طرح اصل شریعت و دین باشد آنگاه جاى این هست که انسان بگوید این نهی، تحریمى است یا تنزیهى است یا ترک اولیٰ است و امثال ذلک. ولى اگر هنوز به زمین نیامده است در نشئه دیگر است و هنوز مسألهٴ هدایت براى انسانها طرح نشد قانون الهى نیامد این امر و نهى لابد معناى دیگرى خواهد داشت.
سؤال ...
جواب:
آموزش نماز در معراج
آن «ارض» هم در مخزن الهى ارض است مثل اینکه در جریان معراج مسألهٴ رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) به عنوان نماز خواند و کیفیت نماز را حضرت در آنجا آموخت و سجده رفت و رکوع کرد و امثال ذلک، آنجا هم على الأرض بود با اینکه در معراج بود. نماز را حضرت در معراج یاد گرفت، این نمازى که هفده رکعت است بعد از معراج تنظیم شد و الاّ قبل از معراج نماز دو رکعت بود مسألهٴ فرض النّبى و فرض الله و اینکه «الرّکعتان أولیتان فرض الله» است «و لاتحتملان السّهو و رکعتان أخیرتان فرض النّبى» است. «و تحتملان السّهو» و امثال ذلک. همهٔ اینها از معراج به بعد تنظیم شد.(22) حضرت در همان شب در مدّت کوتاه که به معراج رفت همهٔ مسئلهٴ نماز پنجگانه را فراگرفت و امتثال کرد و خواند به زمین آمد با اینکه آنجا «وضع الجبهة على الأرض» بود یک ارضى است که با آن عالم هم سازگار است نه این عرض در برابر آن عالم.
سؤال ...
جواب:
نوع درخت ممنوع
در همین قصه شواهد فراوانى است که امام ارشاد فرمود، در همین قصهٴ آدم(سلاماللهعلیه) ملاحظه میفرماید که امام(سلاماللهعلیه) چگونه ارشاد کرده است. مثلاً سؤال میکنند از امام(سلاماللهعلیه) که این درخت چه درختى بود. بعضى میگویند درخت انگور بود بعضى میگویند، گندم بود بعضى میگویند، میوه دیگر بود. کدام یک از این نقلها درست است؟ حضرت فرمود: همهٔ این نقلها درست است.(23) براى اینکه آن درخت مثل درخت دنیا نیست که اگر درخت انگور بود فقط انگور بدهد که یک درختى است که هر چه شما بخواهید میدهد. از این یک قدرى جلوتر میروید میبینید در تفسیر امام حسن عسگری(سلاماللهعلیه) هست که این درخت، درخت علم است. علم محمّد و آل محمّد(علیهم الصّلاة وعلهیم السّلام) است.(24) که این مقام مخصوص اهل بیت عصمت و طهارت است و آدم نباید به آنجا برسد و اگر طمع بکند سقوط میکند. خب ببینید این روایت با آن روایت چقدر با هم فرق دارند. هر دو آن درست است. در همین تفسیر امام آمده است که منظور شجرهٴ علم است، آن مقامى که مال اهل بیت است آن مقام مخصوص این خاندان پیغمبر و آدم(سلاماللهعلیه) نباید به آن مقام برسد. به او گفتهاند تو به این مقام نمیرسى.
وجوه جمع بین روایات نوع درخت ممنوع
اینکه دربارهٔ شجره، تفسیرات گوناگونى است درجات گوناگونى است نشان میدهد که ائمه(علیهمالسّلام) با هر کسى به اندازهٴ فهم او حرف میزنند.
در همین تفسیر نورالثّقلین ملاحظه میفرمایید: در ذیل آیهٔ ٭«ن و القلم»٭(25) دو، سه روایت است که امام(سلاماللهعلیه) با هر راوى به اندازهٴ فهم او حرف میزند. به یکى میگوید ن و قلم، قلم حسب ظاهر همان قلمى است که انسان مینویسد. به یکى میفرماید: به اینکه یک نهر روانى است خداى سبحان دستور داد جامد شو، جامد شد و بعد از آن مرکب شد و نوشتند به یکى میفرماید: به اینکه اینها نور است به سفیان میفرماید: «اللّوح و القلم مَلَکان»(26) دو فرشته هستند بعد میفرماید: برخیز من بیش از این نمیتوانم با تو حرف بزنم اینجا هم جاى امن نیست. اینها را در همین تفسیر نورالثّقلین ملاحظه بفرمایید(27) که با هر کسى به اندازهٴ فکر او حرف میزدند بعد میفرمودند به این که حالا که فهمیدى ن و قلم دو فرشتهاند برخیز من دیگر در امان نیستم.
هماهنگی اشاعره با عباسیان در عدم طرح مسائل ولایی و معنوی
آن روز که روز حکومت اشاعره بود خب سعى میکردند همهٔ الفاظ را بر ظواهر حمل بکنند و دستگاه حکومت هم اشاعره را میپروراند که جامداندیش بودند اینها جبرى بودند و مورد حمایت دستگاههاى بنى العباس بودند. و آنچه که بوى معنویّت و ولایت و امثال ذلک میداد سعى میکردند که اصلاً مطرح نشود. اینکه میبینید امام(سلاماللهعلیه) در همین ٭«ن و القلم»٭(28) قلم را چند جور معنا میکند، لوح را چند جور معنا میکند بعد آخر میفرماید به اینکه لوح و قلم دو فرشته از فرشتگان الهى هستند بعد به سفیان میفرماید برخیز که ما در امان نیستیم، بیش از این نمیتوانم بگویم.
استعداد برتر، زمینهساز دریافت معارف لطیفتر
معلوم میشود که انسان اگر جلوتر برود، استعداد داشته باشد با انسان حرفهاى لطیفتر طرح میکنند چه اینکه در همین تفسیر شریف صافى ملاحظه میفرمایید که این روایت [روایت قصهٴ آدم و شجره] به چه گونه تفسیر شده است.(29) بعد حالا مرحوم فیض معناهاى لطیفترى کردند چون هم حکیم بود هم محدّث خوبى بود. انس فراوانى به روایات داشت. و اینچنین نیست که اگر یک معناى لطیفى انسان از آیه استفاده کرد بگوید همین است و دیگر غیر از این نیست و دیگران سهمى ندارند نه دیگران هم سهم دارند و قرآن کریم یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست انسانهاست هر کسى به هر اندازه از قرآن بفهمد قرآن را فهمیده است اینکه به ما فرمودند: ٭«و اعتصموا بحبل الله»٭(30) در روایات اعتصام بحبل الله آمده است که یک طرف قرآن بدست شماست یک سرش هم بدست خداست. «حبلٌ» که « طرف بید الله و طرف بأیدیکم»(31) از دست شما تا دست خدا هرچه بروید به عمق سفر کنید قرآن است
نکته: ظواهر قرآن سرپل رسیدن به باطن قرآن
منتها ظواهر باید سر پل باشد که انسان از ظاهر به باطن برسد نه اینکه ظواهر را ترک کند با حفظ همهٔ ظواهر به باطن برسد هر کسى از ظاهر قرآن استفاده کرد مقدارى از قرآن بهرهاش، شد هر کسى از این یک مقدار عمیقتر و لطیفتر استفاده کرد مقدار بالاتر تا اینکه برسد به مسألهٴ ٭«وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»٭(32)
چهرهٴ «علیّ» و «حکیم» قرآن
به پیغمبر هم اینچنین فرمود، فرمود این قرآن یک سرش عربى است، براى اینکه فرمود: ٭«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً»٭(33) یک سمتش دیگر نه عبرى است و نه عربی، نه تازى است و نه فارسى چون سخن از لفظ و کلمه و قرارداد نیست. فرمود: ٭«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»٭ امّا همین کتاب ٭«وَإِنَّهُ فِى أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِى حَکِیمٌ»٭(34) آنجا على حکیم است اینجا عربى است اینجا انسان باید با قواعد عربى یک آیه را بفهمد، آنجا سخن از عبرى و عربى نیست سخن از لفظ نیست قبل از اینکه آسمان و زمین خلق بشود و بشر خلق بشود و قرارداد خلق بشود تا انسان ادبیات خلق بکند، آنجا این حقیقت قرآن بود چون ادبیّات جزو علوم اعتبارى است. این لفظى که ما در لغتمان براى چند معنا او را بکار میبریم؛ در فرهنگ دیگر مهمل است بعضیها در لغتشان براى الفاظ خاص معانى خاصّه دارند که در لغت ما مهمل است اینها جزو قرارداد است عربى بودن، سریانى بودن، عبرى بودن، فارسى بودن، تازى بودن اینها قرارداد است. وقتى انسان از محلّ قرارداد بیرون آمد با على حکیم در تماس است. ٭«وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»٭(35) بنابراین، این شجره که در تفسیر او روایات فراوانى است همهاش قابل تطبیق است، منتها هر کسى به اندازهٴ سهم خودش از قرآن بهره میگیرد و نباید بگوید حالا که ما بهرهمند شدیم دیگران حقّى ندارند. چه اینکه نباید ناامید بشود بگوید اگر معارف این بود که ائمه فرمودند پس ما تا حال چه میکردیم. در همین شجره روایات فراوان هست که گوشهاى از این در ذیل آیهٔ ٭«لامقطوعة و لاممنوعة»٭(36) در چند روز قبل به عرضتان رسید
بهشت حضرت آدم و حوا
ـ بهشت آدم باغی از باغهای دنیا نبوده است
خب اگر آدم(سلاماللهعلیه) هنوز به زمین نیامد و اگر این جریان در آن منزلت و در بهشت است و اگر در بهشت جاى تکلیف نیست و اگر دین و شریعت بعداً تشریع شده است طبق روایاتى که در همین سورهٔ مبارکهٴ بقره داریم باید دید که این امر و نهى به چه صورت است. و آن بهشت هم چه بهشتى است بهشت دنیایى یعنى باغى از باغهاى دنیا باشد اینکه مقام نیست که مثلاً اینها را به یک باغ ییلاقى جا دادند که شیطان اینجا راه نداشته باشد در دنیا هر چه باغ است و امکانات هست رفاه هست که شیطان بهتر راه پیدا میکند پس این را نمیشود گفت «جنّة من جنان الدّنیا»(37) یعنى باغى از باغهاى همین دنیا یعنى از امکانات چون هرچه امکانات مادى بیشتر باشد اصلاً ابزار شیطنت فراهم است. چون ٭«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ»٭(38) اینها را چه کسى تزیین میکند؟ اینها را شیطان تزیین میکند، پس نمیشود گفت به اینکه باغى از باغهاى دنیاست. یعنى نظیر همین باغهایى که در دنیاست. گاهى نشئهٴ برزخ را در برابر آخرت قرار میدهند. شما وقتى که سه عالم را ملاحظه میفرمایید عالم دنیا عالم برزخ عالم قیامت کبرا گاهى این برزخ را به حساب قیامت میآورند، از مرگ به بعد را به حساب دار آخرت حساب میکنند اگر از این طرف شروع بشود یعنى ما که در دنیاییم مرگ به بعد را جزو آخرت حساب میکنیم گاهى برزخ را به حساب دنیا میآورند. اگر وارد قیامت کبرا شدیم جریان برزخ به حساب زمین مطرح است به حساب دنیا مطرح است لذا وقتى ما در قیامت سر از قبر برداشتیم بعضیها از یکدیگر سؤال میکنند ٭«کم لبثتم فى الأرض عدد سنین»٭(39) شما چند سال در زمین بودید؟ آنها میگویند: ٭«لبثنا یوماً أو بعض یوم»٭(40) مثل اینکه یک روز یا یک نصف روز یا یک مقدارى چند ساعتى ما روى زمین نبودیم بعضیها که اهل معنا هستند در قیامت میگویند «بل لبثتم فى الأرض» یعنى شما در زمین ماندید ٭«إلى یوم البعث فهٰذا یوم البعث»٭(41) یعنى این قابل تاریخ نیست که ما بگوییم چند میلیون سال ماندید یا چند سال ماندید. کار یک روز و یک نصف روز نیست شما اینقدر در زمین ماندید تا روز قیامت. ٭«لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ»٭(42) وقتى انسان وارد قیامت شد مسأله برزخ را به حساب زمین و دنیا میآورد. وقتى که در دنیاست مسأله برزخ را به حساب آخرت میآورد. قدر مسلّم اینست که این بهشتى که آدم(سلاماللهعلیه) بود آن «جنة الخلد» نبود آن جنّتِ قیامت کبرا نبود چون آنجا هر کس رفت دیگر بیرون نمیآید. خلد است دارى نیست که شیطان در آنجا راه داشته باشد انسان را بیرون کند چون شیطان در «جنّة الخلد» راه ندارد. و انسان هم که خود بخود بیرون نمیآید. تا آنجا که مرز شیطنت هست آنجا جنّة الخلد نیست جنّة الخلد جایى است که ٭«لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ»٭(43) اصلاً خیال باطل در آنجا نیست. نسبت به یکدیگر هم در صفاى محض هستند ٭«وَنَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ»٭(44) هیچ کینهاى نسبت به هم ندارند و جز صفا چیزى در بهشت حاکم نیست. ٭«لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ»٭(45) این «جنّة الخلد» است پس این مرز شیطنت نیست این در تیررس وسوسه نیست بنابراین این جنّتى که خداى سبحان به آدم اجازهٴ سکونت داد نه جنّت دنیاست یعنى (باغى از باغهاى دنیاست) چون هنوز حضرت به زمین نیامده است و نه «جنّة الخلد» است براى اینکه در این جنّتى که آدم سلام الله علیه بود وسوسه راه پیدا کرد و در جنّة الخلد جاى وسوسه و شیطنت نیست اولاً و آنجا جاى جاودانه است و انقطاع ندارد که کسى وارد «جنّة الخلد» بشود و از آن بیرون بیاید ثانیاً، آنگاه باید حساب کرد که این جنّت کجا بود در کدام نشئه از جهان هستى بود تا قهراً آن امر و نهى هم وضعش روشن بشود.
«و الحمد لله ربّ العالیمن»
پاورقیها:
(1) سورهٴ فصّلت، آیهٴ ١١.
(2) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٢.
(3) سورهٴ فصّلت، آیهٴ ١١.
(4) فلسفة المیثاق والولایة، ص 3.
(5) سورهٴ روم، آیهٴ ٥٨؛ سورهٴ زمر، آیهٴ ٢٧.
(6) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٤٤.
(7) سورهٴٴ فصّلت، آیهٴٴ 11.
(8) سورهٴ نساء، آیهٴ ١.
(9) سورهٴ بقره، آیهٴ ٢٥.
(10) سورهٴ نساء، آیهٴ ١.
(11) سورهٴٴ نساء، آیهٴٴ 1.
(12) سورهٴ توبه، آیهٴ ١٠٣.
(13) سورهٴ بقره، آیهٴ ١٨٨.
(14) سورهٴ نساء، آیهٴ ٢٩.
(15) سورهٴ ق، آیهٴ ٣٥.
(16) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(17) سورهٴ هود، آیهٴ ٤٣.
(18) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٨.
(19) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٨.
(20) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٨.
(21) سورهٴ بقره، آیات ٣٨ ـ ٣٩.
(22) ر . ک وسائل الشیعة، ج 5، ص 466 ـ 468.
(23) تفسیر صافی، ج 1، ص 102.
(24) تفسیر الامام العسکری، ص 221؛ «فقال الله تعالى *«ولا تقربا هذه الشجرة»* شجرة العلم فإنّها لمحمّد وآله خاصة دون غیرهم و ...»
(25) سورهٴ قلم، آیهٴ ١.
(26) تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 388؛ حدیث 5؛ «فنون ملک یؤدى الى القلم وهو ملک، والقلم یؤدى الى اللوح وهو ملک».
در روایت دیگر در تفسیر برهان، ج 4، ص 368 حضرت میفرمایند: «هما ملکان»
(27) تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 387 ـ 389، حدیث 3 ـ 11.
(28) سورهٴ قلم، آیهٴ ١.
(29) تفسیر صافی، ج 1، ص 102 ـ 103.
(30) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٠٣.
(31) تفسیر القمی، ج 1، ص 3؛ «... کتاب الله الثقل الاکبر طرف بید الله و طرفٌ بأیدیکم ...».
تذکر: این عبارت در حدیث ثقلین آمده است.
(32) سورهٴ نمل، آیهٴ ٦.
(33) سورهٴ زخرف، آیهٴ ٣.
(34) سورهٴ زخرف، آیهٴ ٤.
(35) سورهٴٴ نمل، آیهٴ 6.
(36) سورهٴ واقعه، آیهٴ ٣٣.
(37) کافی، ج 3، ص 247.
(38) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(39) سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ١١٢.
(40) سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ١١٣.
(41) سورهٴٴ روم، آیهٴ 56.
(42) سورهٴ روم، آیهٴ ٥٦.
(43) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(44) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٤٣؛ سورهٴ حجر، آیهٴ ٤٧
(45) سورهٴٴ طور، آیهٴ 23.
- امر به سجده تشریعی یا تکوینی
- زوج و زوجه در قرآن
- قرآن کریم ذو الوجوه است و هر که به اندازه خود بهره می برد
- تکلیف حضرت آدم در زمین نبود
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لِٰادم فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ٭ وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ
در بیان اینکه این امر تکوینى بود یا تشریعى یا تمثیل مطالبى به عرض رسید. حکم هر کدام از این سه فرض هم روشن شد و معناى تمثیل هم این بود که عناصر این قضیّه یک وجودات حقیقى و واقعى هستند. یعنى آدم(سلاماللهعلیه) و فرشتگان(علیهم السلام) و شیطان اینها عناصر حقیقى این داستان هستند و وجود خارجى دارند. و همهٔ فرشتگان در برابر مقام انسانیّت ساجد و خاضعند، الیوم هم اینچنین است و شیطان در برابر مقام انسانیّت مستکبر هست و عدوّ مبین است الیوم هم اینچنین است. و آفرینش انسان یعنى پیدایش انسان کامل، حدِّ فرشتهها را از حدِّ شیطان جدا میکند و همهٔ فرشتگان در برابر مقام انسانیّت خاضعند و شیطان با همهٔ ذریهٴ پلیدش در برابر مقام انسانیت عداوت دارد. معناى تمثیل این نیست که فقط قصه بصورت یک سمبلیک تلقى بشود که قبلاً گذشت. اگر هم راه داشته باشد که ما بر امر خارجى تشریعى یا تکوینى حمل کنیم هرگز بر تمثیل حمل نمیشود.
کلام سید شرف الدین در تمثیلی بودن آیهٴ سورهٴ فصّلت
بیانى را مرحوم آقا سیّد عبد الحسین شرف الدّین جبل آملى (رضوان الله علیه) دارند در تفسیر آیهٔ 11 سورهٔ فصلت که آن را حمل بر تمثیل میکنند. آیهٔ 11 سورهٔ فصّلت اینست: ٭«ثُمَّ اسْتَوَیٰ إِلَیٰ السَّماءِ وَهِى دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭(١) ایشان یک رسالهاى دارند بنام «فلسفة المیثاق و الولایة» در آن رساله جریان آیهٔ ذرّیّه را تفسیر میکنند. ٭«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»٭(٢) آن را تبیین میکنند و بسیارى از آیاتى که در این حد است آنها را بر تمثیل حمل میکنند یکى آیاتى که در همان رساله بر تمثیل حمل میکنند همین آیهٔ 11 سورهٔ فصّلت است که خداى سبحان در این کریمه فرمود: ٭«فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭(٣) یعنى خداى سبحان به زمین و آسمان فرمود بیایید خواه و ناخواه باید بطرف ما حرکت کنید، تابع امر ما باشید ٭«ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭ یعنى آسمان و زمین گفتند ما با طوع و رغبت به طرف شما حرکت میکنیم، امرتان را امتثال میکنیم. ایشان در این آیه این را حمل بر تمثیل کردهاند(4) یعنى امرى در کار نبود. چون اینها مطیع فرمان خدا هستند مثل آن است که خدا امر کرده باشد اینها اطاعت کرده باشند. آنگاه آن آیاتى که دلالت میکند بر اینکه در قرآن تمثیل هست از آن آیات استفاده میکنند، نظیر همان آیهٔ سورهٔ روم، آیهٔ سورهٔ زمر که: ٭«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ»٭(5) و امثال ذلک.
نقد کلام سید شرف الدین
ـ بیان علامه طباطبائی(ره)
سیّدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله علیه) میفرمودند به اینکه، صرف اینکه قرآن فرمود ما مثل میزنیم و صرف اینکه ما بتوانیم یک آیه را بر تمثیل حمل کنیم این کافى نیست که ما آیه را بر تمثیل حمل کنیم باید شواهد دیگر هم تأیید کند.
این آیهٔ سورهٔ فصّلت را ما نمیتوانیم بر تمثیل حمل کنیم چون میتوانیم بر همان امر حقیقى حمل بکنیم. امرى که در اینجاست امر تکوینى است و همهٔ موجودات طبق آیهٔ سورهٔ اسراء مسبّح حق هستند. اهل اندیشه و ادراک و شعور و آگاهى هستند ٭«إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»٭(6) پس هر موجودى بر اساس آیهٔ سورهٔ اسراء ادراک و اندیشه دارد اهل تسبیح است. چون اهل تسبیح است، اهل درک و شعور است. چون اهل درک و شعور است. اهل خطاب است پس میشود این امر ٭«ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً»٭(7) را بر همان امر تکوینى و امر حقیقى حمل کرد. آن جوابى هم که اینها میدهند ٭«قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»٭ بر جواب حقیقى حمل میشود واقعاً یک سؤال است و یک جواب. یک امر است و یک پاسخ. چون اینها امرهاى تکوینى میپذیرند و هیچ محذورى هم ندارد که ما این امر را بر امرتکوینى حمل کنیم.
میزان برای حمل نمودن یک آیهٴ بر تمثیل
صرف اینکه قرآن مشتمل بر مَثَل هست و صرف اینکه ما یک آیه را میتوانیم بر تمثیل حمل بکنیم اینها کافى نیست که به لفظ ظهور بدهد ما بگوییم منظور از این آیه همان مطلب تمثیلى است بنحو ظهور. بلکه باید شواهد خارجى این را تأیید کند امّا در خصوص این جریانِ امر فرشتگان و شیطان به سجده ملاحظه فرمودید که هر یک از امر تکوینى و تشریعى محذور علیٰ حده دارد، جمع اینها هم دشوار است لذا احتمال اینکه مسألهٴ امر فرشتگان یک امر تمثیلى باشد و نه تکوینى و نه تشریعى این احتمال منقدح است و قابل عرضه است. بر خلاف آنکه ما آیهٔ سورهٔ فصّلت را حمل بر تمثیل بکنیم. البته این قصّه در بسیارى از موارد دیگر هست اگر همهٔ شبهات امر تکوینى و امر تشریعى حل شد وقتى به آن آیات دیگر رسیدیم ممکن است اگر خداى سبحان توفیق داد یک احتمال دیگرى یک وجه دیگرى در ذهن منقدح شود.
سؤال ...
جواب: آنها هم مثل علماى خاصّه این نظرات گوناگون را دارند.
سؤال ...
جواب: نه، این سجده «وضع الجبهة على الأرض» نیست. چون اینها در زمین نبودند چون خود آدم(سلاماللهعلیه) که مسجود بود در زمین نبود بعدها به زمین آمد. این صحنه اصلاً در زمین نیست هنوز آدم به زمین نیامده است.
فرمان سکونت و بهرهوری در بهشت
در آیهٔ بعد خداى سبحان امرى به آدم و همسرش میکند میفرماید: ٭«وقلنا یا ٰادم اسکن أنت وزوجک الجنة وکلا منها رَغداً حیث شئتُما ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین»٭ که این ٭«قلنا»٭ ضمیر متکلم مع الغیر گفتند براى تعظیم و تکریم است، یا اگر در این سخن فرشتگان هم سهیم باشند خداى سبحان میتواند بفرماید ما دستور دادیم یعنى من و مدبّرات امر به اذن من، همه با هم به انسان گفتیم: شما در جنّت مستقر باشید، مسکن داشته باشید. ٭«وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»٭؛ گفتیم یا آدم تو در بهشت مسکن داشته باش و همسرت هم در بهشت مسکن داشته باشد.
خلقت حضرت حوا(سلام الله علیها)
از این جریان معلوم میشود که همسر خلق شده بود در جریان آفرینش همسرش در سورهٔ نساء به این مسأله اشاره کرد در آیهٔ اول سورهٔ نساء فرمود: ٭«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»٭(8)؛ یعنى خداى سبحان شما را از یک نفس آفرید یعنى شما همه فرزندان یک انسان هستید ـ که آدم سلام الله علیه باشد ـ و خداى سبحان از همان آدم همسرش را آفرید یعنى اوّل آدم(سلاماللهعلیه) را خلق کرد بعد از آدم حوّا را آفرید یعنى از همان دستگاهى که با آن دستگاه آدم(سلاماللهعلیه) خلق شد همسرش را هم از همان دستگاه آفرید
مراد از زوج در آیه
و کلمه زوج افصح از زوجه است معمولاً در لغت فصحیٰ به زن نمیگوید زوجه. مرد و زن هر دو زوج هستند، چون هر کدام به انضمام دیگرى میشوند زوج. از این جهت بر مرد هم میگویند زوج بر زن هم میگویند زوج. اطلاق کلمه زوجه بر زن در عربى افصح و لغت فصحیٰ نیست لذا قرآن کریم بر زن زوج اطلاق کرده است نه زوجه. اَزواج دارد که جمع زوج است. از زنها به عنوان زوجات، جمع نبست به عنوان ازواج جمع بست ٭«و لهم فیها أزواج مطهّرة»٭(9) که همسران بهشتیان زنان پاکند که از طمس و امثال طمس پاک هستند در همین سورهٔ بقره که آیاتش قبلاً بحث شد وقتى نعمت بهشتیها را توصیف میکند که در بهشت نعم فراوان است یکى از آن نعماء اینست در آیهٔ 25 سورهٔ بقره (که قبلاً بحثش گذشت) ٭«و لهم فیها أزواج مطهّرة»٭ نه زوجات و از زن به عنوان زوج یاد میکند نه بعنوان زوجه. بنابراین در اوّل سورهٔ نساء فرمود که خداى سبحان آدم را اول آفرید: ٭«و خلق منها زوجها»٭(10) یعنى از همین نفس زوج او را آفرید بنابراین اگر کسى اینچنین توهّم کند که اول خدا حوّا را خلق کرد بعد آدم را به شهادت اینکه هم تعبیر به زوج کرد و هم فرمود: ٭«و خلق منها زوجها»٭ و نفرمود «منه زوجته» این ناشى از آن است که فکر میکردند زوج یعنى مرد زوجه یعنى زن و چون در این آیه از آدم(سلاماللهعلیه) بعنوان نفس واحده یاد کرده است ضمیرى که به این نفس برگشت مؤنّث بود و از حوّا(علیهاالسلام) هم به عنوان زوج تعبیر کرد فرمود: ٭«خلقکم من نفس واحدة»٭(11) که آدم سلام الله علیه باشد. آنگاه فرمود ٭«و خلق منها»٭ یعنى از همین نفس واحده ٭«زوجها»٭ همسرش را که حوّا(علیهاسلام) باشد. جریان آفرینش حوّا را در همان آیهٔ اول سورهٔ نساء اشاره کرد. تاکنون این دو نفر خلق شدهاند امّا فرزندان اینها چگونه خلق شدند و چگونه با هم ازدواج کردند در همان آیهٔ اول سورهٔ نساء باید مطرح بشود وقتى آدم و حوا(علیهماالسّلام) خلق شدند
سکون در برابر اضظراب، نه در برابر حرکت
آنگاه خداى سبحان میفرماید به اینکه ما امر کردیم که اینها در بهشت سکونت پیدا کنند. سکون در برابر اضطراب است نه در برابر حرکت فرمود شما اینجا ساکن باشید نه یعنى حرکت نکنید یعنى اینجا بیارمید نظیر آنچه که خداى سبحان به پیامبر دستور داد فرمود وقتى اینها زکات را پرداخت کردند ٭«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»٭(12) تو نسبت به اینها دعا بکن دعاى تو باعث سکونت و طمأنینه و آرامش اینهاست اگر دعا کردى اینها میآرمند. مسکن یعنى جایى که انسان میآرمد. سکون یعنى آرامش نه سکون یعنى در برابر حرکت! که خدا فرمود اینجا ساکن باشید یعنى حرکت نکنید نه، یعنى اینجا بیارمید. ٭«وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»٭ تو و همسرت در این بهشت بیارمید. پس هنوز اینها به زمین نیامدهاند.
مراد از «أکل» مطلق تصرف است
آنگاه فرمود: ٭«و کلاّ منها رغداً»٭؛ هر میوهاى که از این جنّت خواستید بهره بردارى کنید. این اکل تنها همان معناى لغویش مراد نیست که بخورید یعنى همهٔ بهرهها را میتوانید ببرید. مثل اینکه میگویند: ٭«وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ»٭(13)؛ مال را باطل نخورید مگر اینکه با تجارت عن تراض باشد. چون مهمترین مصرف اکل است از این تصرفات به اکل یاد کردهاند وگرنه اگر کسى لباس را بعنوان تجارت لا عن تراض فراهم بکند باز مشمول نهى آیه است. مسکن را هم که خوراکى نیست بخواهد تهیه کند باید روى تجارت عن تراض باشد. کتاب را که خوراکى نیست باید روى تجارت عن تراض باشد. اینکه فرمود: ٭«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ»٭(14) این همین تعبیر ادبى و عرفى ماست که میگوییم مال مردم را خورد. این مال مردم را خورد نه یعنى فقط دربارهٔ خوراکیها این حرف صادق است. اگر لباس غصبى هم در بر کند میگویند مال مردم را خورد. خانه غصبى هم فراهم بکند میگویند مال مردم را خورد. این أکل کنایه از مطلق تصرّف است. فرمود همهٔ انحاى تصرّفات در این بهشت براى شما رواست فقط نزدیک این درخت نروید ٭«و کلا منها رغداً»٭ رغد آن سود فراوان است یعنى بهرههاى واسع و فراوان میتوانید از بهشت ببرید. ٭«و کلا منها رغداً»٭ که این اباحه است ٭«حیث شئتُما»٭ هر طورى که بخواهید مقدور شماست. نظیر همانطورى که در بهشت به بهشتیان میگویند ٭«لهم ما یشاؤن فیها»٭(15) هرچه بخواهند حاصل است در بهشت اصولاً بد نمیخواهند و بد هم وجود ندارد. در این کریمه فرمود: ٭«حیث شئتُما»٭ هرچه بخواهید و هر جا بخواهید براى شما رواست.
نهی ارشادی خداوند در *«لا تقربا»*
ولى ٭«و لا تقربا هذه الشجرة»٭؛ نزدیک این درخت نشوید. به یک درخت معین اشاره کرد فرمود نزدیک این درخت نشوید. اگر نزدیک این درخت شدید آنگاه ٭«من الظّالمین»٭ خواهید شد. این نزدیک این درخت نشوید یعنى در این درخت تصرف نکنید. که این هم کنایه از نهى از تصرّف است، نه اینکه نزدیک نشوید یعنى از کنارش نگذرید. مثل اینکه میگویند نزدیک مال یتیم نشوید. ٭«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ»٭(16) نزدیک مال یتیم نشوید نه به این معناست که اگر یک کسى خواست از یک خیابانى عبور کند که خانه یتیم در آن خیابان است باید حتماً فاصله بگیرد که به دیوار خانه نزدیک نشود. نزدیک نشوید یعنى کنایه از آنست که تصرف نکنید منتها چون مسأله مهم است تعبیر به نهى از قرب کردهاند چون اگر یک وقتى نزدیک شدید خداى ناکرده ممکن است انسان مبتلا بشود. مثل اینکه میگویند نزدیک مار نروید. نزدیک این قرقگاه نروید چون آنجا ناامن است. کنایه از اهمیّت موضوع و خطر مسأله است.
کان در *«فتکونا من الظالمین»* به معنای صار است
٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»٭ یعنى «فتصیرا من الظالمین» اینجا کان میتواند بمعناى صار باشد ولى برخلاف ٭«کان من الکافرین»٭ آنجا شواهدى بود که کان بمعناى خودش هست با این تفاوت که در آنجا «فاء» نداشت نفرمود «فکان من الکافرین» نظیر جریان پسر نوح که فرمود: ٭«فکان من المغرقین»٭(17) یعنى «فصار من المغرقین» که با «فاء» بود. در سورهٔ هود وقتى که جریان پسر نوح را نقل میکند میفرماید: ٭«فکان من المغرقین»٭ یعنى «فصار من المغرقین» امّا دربارهٔ شیطان فرمود ٭«و کان من الکافرین»٭ که این «کان» بمعناى «صار» در جریان شیطان نخواهد بود. امّا در جریان آدم(سلاماللهعلیه) و حوّا(علیهاسلام) خداى سبحان فرمود اگر نزدیک این درخت شدید ٭«فتکونا من الظالمین»٭ یعنى «فتصیرا من الظّالمین».
نهی ارشادی خداوند
ـ چون نهی *«لا تقربا»* در بهشت صادر شده، مولوی نمیتواند باشد
این ترجمه آیه بود حالا وارد بحث بشویم ببینیم که این امر و نهیى که در این آیه است این تشریعى است؟ تکوینى است؟ چگونه است؟ آنچه که نظم طبیعى این قصه نشان میدهد اینست که هنوز آدم و حوّا(سلاماللهعلیهما) به زمین نیامدهاند و هنوز مسأله وحى و رسالت طرح نشد. چون بعد از چند آیه خداى سبحان میفرماید به اینکه، ما به همهٔ اینها دستور دادیم که ٭«اِهبطوا منها جمیعاً»٭(18) از این منزلت پایین بیایید ٭«فإمّا یأتینّکم منّى هدیً»٭(19) اگر از این به بعد یک قانون دینى از طرف من براى شما آمد شما مواظب باشید اطاعت کنید اگر کسى اطاعت کرد که از خوف و حزن محفوظ است و اگر کسى کفر ورزید و تکذیب کرد از اصحاب نار خواهد شد. در دو سه آیهٔ بعد که خواهد آمد تازه مسألهٴ دین و شریعت و وحى مطرح است که میفرماید: ٭«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّى هُدیً»٭(20) یعنى اگر از این به بعد یک هدایت و قانون تشریعى از طرف من براى شما نازل بشود شما دو قسم خواهید شد ٭«فَمَنْ تَبِعَ هُدَاى فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»٭(21) بعداً سخن از دین و شریعت است هنوز سخن از دین و شریعت و وحى نیست. بعداً میفرماید به اینکه اگر هدایتى بیاید هرکه بپذیرد از خوف و حزن محفوظ است و هرکه نپذیرد از اصحاب نار خواهد شد. پس فعلاً هنوز آدم(سلاماللهعلیه) به زمین نیامد، هنوز سخن از وحى و شریعت هم مطرح نشد، آنگاه باید دید که این امرها و این نهیها چه امر و نهى است. اگر چنانچه این صحنه در زمین اتفاق افتاده باشد و بعد از طرح اصل شریعت و دین باشد آنگاه جاى این هست که انسان بگوید این نهی، تحریمى است یا تنزیهى است یا ترک اولیٰ است و امثال ذلک. ولى اگر هنوز به زمین نیامده است در نشئه دیگر است و هنوز مسألهٴ هدایت براى انسانها طرح نشد قانون الهى نیامد این امر و نهى لابد معناى دیگرى خواهد داشت.
سؤال ...
جواب:
آموزش نماز در معراج
آن «ارض» هم در مخزن الهى ارض است مثل اینکه در جریان معراج مسألهٴ رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) به عنوان نماز خواند و کیفیت نماز را حضرت در آنجا آموخت و سجده رفت و رکوع کرد و امثال ذلک، آنجا هم على الأرض بود با اینکه در معراج بود. نماز را حضرت در معراج یاد گرفت، این نمازى که هفده رکعت است بعد از معراج تنظیم شد و الاّ قبل از معراج نماز دو رکعت بود مسألهٴ فرض النّبى و فرض الله و اینکه «الرّکعتان أولیتان فرض الله» است «و لاتحتملان السّهو و رکعتان أخیرتان فرض النّبى» است. «و تحتملان السّهو» و امثال ذلک. همهٔ اینها از معراج به بعد تنظیم شد.(22) حضرت در همان شب در مدّت کوتاه که به معراج رفت همهٔ مسئلهٴ نماز پنجگانه را فراگرفت و امتثال کرد و خواند به زمین آمد با اینکه آنجا «وضع الجبهة على الأرض» بود یک ارضى است که با آن عالم هم سازگار است نه این عرض در برابر آن عالم.
سؤال ...
جواب:
نوع درخت ممنوع
در همین قصه شواهد فراوانى است که امام ارشاد فرمود، در همین قصهٴ آدم(سلاماللهعلیه) ملاحظه میفرماید که امام(سلاماللهعلیه) چگونه ارشاد کرده است. مثلاً سؤال میکنند از امام(سلاماللهعلیه) که این درخت چه درختى بود. بعضى میگویند درخت انگور بود بعضى میگویند، گندم بود بعضى میگویند، میوه دیگر بود. کدام یک از این نقلها درست است؟ حضرت فرمود: همهٔ این نقلها درست است.(23) براى اینکه آن درخت مثل درخت دنیا نیست که اگر درخت انگور بود فقط انگور بدهد که یک درختى است که هر چه شما بخواهید میدهد. از این یک قدرى جلوتر میروید میبینید در تفسیر امام حسن عسگری(سلاماللهعلیه) هست که این درخت، درخت علم است. علم محمّد و آل محمّد(علیهم الصّلاة وعلهیم السّلام) است.(24) که این مقام مخصوص اهل بیت عصمت و طهارت است و آدم نباید به آنجا برسد و اگر طمع بکند سقوط میکند. خب ببینید این روایت با آن روایت چقدر با هم فرق دارند. هر دو آن درست است. در همین تفسیر امام آمده است که منظور شجرهٴ علم است، آن مقامى که مال اهل بیت است آن مقام مخصوص این خاندان پیغمبر و آدم(سلاماللهعلیه) نباید به آن مقام برسد. به او گفتهاند تو به این مقام نمیرسى.
وجوه جمع بین روایات نوع درخت ممنوع
اینکه دربارهٔ شجره، تفسیرات گوناگونى است درجات گوناگونى است نشان میدهد که ائمه(علیهمالسّلام) با هر کسى به اندازهٴ فهم او حرف میزنند.
در همین تفسیر نورالثّقلین ملاحظه میفرمایید: در ذیل آیهٔ ٭«ن و القلم»٭(25) دو، سه روایت است که امام(سلاماللهعلیه) با هر راوى به اندازهٴ فهم او حرف میزند. به یکى میگوید ن و قلم، قلم حسب ظاهر همان قلمى است که انسان مینویسد. به یکى میفرماید: به اینکه یک نهر روانى است خداى سبحان دستور داد جامد شو، جامد شد و بعد از آن مرکب شد و نوشتند به یکى میفرماید: به اینکه اینها نور است به سفیان میفرماید: «اللّوح و القلم مَلَکان»(26) دو فرشته هستند بعد میفرماید: برخیز من بیش از این نمیتوانم با تو حرف بزنم اینجا هم جاى امن نیست. اینها را در همین تفسیر نورالثّقلین ملاحظه بفرمایید(27) که با هر کسى به اندازهٴ فکر او حرف میزدند بعد میفرمودند به این که حالا که فهمیدى ن و قلم دو فرشتهاند برخیز من دیگر در امان نیستم.
هماهنگی اشاعره با عباسیان در عدم طرح مسائل ولایی و معنوی
آن روز که روز حکومت اشاعره بود خب سعى میکردند همهٔ الفاظ را بر ظواهر حمل بکنند و دستگاه حکومت هم اشاعره را میپروراند که جامداندیش بودند اینها جبرى بودند و مورد حمایت دستگاههاى بنى العباس بودند. و آنچه که بوى معنویّت و ولایت و امثال ذلک میداد سعى میکردند که اصلاً مطرح نشود. اینکه میبینید امام(سلاماللهعلیه) در همین ٭«ن و القلم»٭(28) قلم را چند جور معنا میکند، لوح را چند جور معنا میکند بعد آخر میفرماید به اینکه لوح و قلم دو فرشته از فرشتگان الهى هستند بعد به سفیان میفرماید برخیز که ما در امان نیستیم، بیش از این نمیتوانم بگویم.
استعداد برتر، زمینهساز دریافت معارف لطیفتر
معلوم میشود که انسان اگر جلوتر برود، استعداد داشته باشد با انسان حرفهاى لطیفتر طرح میکنند چه اینکه در همین تفسیر شریف صافى ملاحظه میفرمایید که این روایت [روایت قصهٴ آدم و شجره] به چه گونه تفسیر شده است.(29) بعد حالا مرحوم فیض معناهاى لطیفترى کردند چون هم حکیم بود هم محدّث خوبى بود. انس فراوانى به روایات داشت. و اینچنین نیست که اگر یک معناى لطیفى انسان از آیه استفاده کرد بگوید همین است و دیگر غیر از این نیست و دیگران سهمى ندارند نه دیگران هم سهم دارند و قرآن کریم یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست انسانهاست هر کسى به هر اندازه از قرآن بفهمد قرآن را فهمیده است اینکه به ما فرمودند: ٭«و اعتصموا بحبل الله»٭(30) در روایات اعتصام بحبل الله آمده است که یک طرف قرآن بدست شماست یک سرش هم بدست خداست. «حبلٌ» که « طرف بید الله و طرف بأیدیکم»(31) از دست شما تا دست خدا هرچه بروید به عمق سفر کنید قرآن است
نکته: ظواهر قرآن سرپل رسیدن به باطن قرآن
منتها ظواهر باید سر پل باشد که انسان از ظاهر به باطن برسد نه اینکه ظواهر را ترک کند با حفظ همهٔ ظواهر به باطن برسد هر کسى از ظاهر قرآن استفاده کرد مقدارى از قرآن بهرهاش، شد هر کسى از این یک مقدار عمیقتر و لطیفتر استفاده کرد مقدار بالاتر تا اینکه برسد به مسألهٴ ٭«وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»٭(32)
چهرهٴ «علیّ» و «حکیم» قرآن
به پیغمبر هم اینچنین فرمود، فرمود این قرآن یک سرش عربى است، براى اینکه فرمود: ٭«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً»٭(33) یک سمتش دیگر نه عبرى است و نه عربی، نه تازى است و نه فارسى چون سخن از لفظ و کلمه و قرارداد نیست. فرمود: ٭«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»٭ امّا همین کتاب ٭«وَإِنَّهُ فِى أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِى حَکِیمٌ»٭(34) آنجا على حکیم است اینجا عربى است اینجا انسان باید با قواعد عربى یک آیه را بفهمد، آنجا سخن از عبرى و عربى نیست سخن از لفظ نیست قبل از اینکه آسمان و زمین خلق بشود و بشر خلق بشود و قرارداد خلق بشود تا انسان ادبیات خلق بکند، آنجا این حقیقت قرآن بود چون ادبیّات جزو علوم اعتبارى است. این لفظى که ما در لغتمان براى چند معنا او را بکار میبریم؛ در فرهنگ دیگر مهمل است بعضیها در لغتشان براى الفاظ خاص معانى خاصّه دارند که در لغت ما مهمل است اینها جزو قرارداد است عربى بودن، سریانى بودن، عبرى بودن، فارسى بودن، تازى بودن اینها قرارداد است. وقتى انسان از محلّ قرارداد بیرون آمد با على حکیم در تماس است. ٭«وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»٭(35) بنابراین، این شجره که در تفسیر او روایات فراوانى است همهاش قابل تطبیق است، منتها هر کسى به اندازهٴ سهم خودش از قرآن بهره میگیرد و نباید بگوید حالا که ما بهرهمند شدیم دیگران حقّى ندارند. چه اینکه نباید ناامید بشود بگوید اگر معارف این بود که ائمه فرمودند پس ما تا حال چه میکردیم. در همین شجره روایات فراوان هست که گوشهاى از این در ذیل آیهٔ ٭«لامقطوعة و لاممنوعة»٭(36) در چند روز قبل به عرضتان رسید
بهشت حضرت آدم و حوا
ـ بهشت آدم باغی از باغهای دنیا نبوده است
خب اگر آدم(سلاماللهعلیه) هنوز به زمین نیامد و اگر این جریان در آن منزلت و در بهشت است و اگر در بهشت جاى تکلیف نیست و اگر دین و شریعت بعداً تشریع شده است طبق روایاتى که در همین سورهٔ مبارکهٴ بقره داریم باید دید که این امر و نهى به چه صورت است. و آن بهشت هم چه بهشتى است بهشت دنیایى یعنى باغى از باغهاى دنیا باشد اینکه مقام نیست که مثلاً اینها را به یک باغ ییلاقى جا دادند که شیطان اینجا راه نداشته باشد در دنیا هر چه باغ است و امکانات هست رفاه هست که شیطان بهتر راه پیدا میکند پس این را نمیشود گفت «جنّة من جنان الدّنیا»(37) یعنى باغى از باغهاى همین دنیا یعنى از امکانات چون هرچه امکانات مادى بیشتر باشد اصلاً ابزار شیطنت فراهم است. چون ٭«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ»٭(38) اینها را چه کسى تزیین میکند؟ اینها را شیطان تزیین میکند، پس نمیشود گفت به اینکه باغى از باغهاى دنیاست. یعنى نظیر همین باغهایى که در دنیاست. گاهى نشئهٴ برزخ را در برابر آخرت قرار میدهند. شما وقتى که سه عالم را ملاحظه میفرمایید عالم دنیا عالم برزخ عالم قیامت کبرا گاهى این برزخ را به حساب قیامت میآورند، از مرگ به بعد را به حساب دار آخرت حساب میکنند اگر از این طرف شروع بشود یعنى ما که در دنیاییم مرگ به بعد را جزو آخرت حساب میکنیم گاهى برزخ را به حساب دنیا میآورند. اگر وارد قیامت کبرا شدیم جریان برزخ به حساب زمین مطرح است به حساب دنیا مطرح است لذا وقتى ما در قیامت سر از قبر برداشتیم بعضیها از یکدیگر سؤال میکنند ٭«کم لبثتم فى الأرض عدد سنین»٭(39) شما چند سال در زمین بودید؟ آنها میگویند: ٭«لبثنا یوماً أو بعض یوم»٭(40) مثل اینکه یک روز یا یک نصف روز یا یک مقدارى چند ساعتى ما روى زمین نبودیم بعضیها که اهل معنا هستند در قیامت میگویند «بل لبثتم فى الأرض» یعنى شما در زمین ماندید ٭«إلى یوم البعث فهٰذا یوم البعث»٭(41) یعنى این قابل تاریخ نیست که ما بگوییم چند میلیون سال ماندید یا چند سال ماندید. کار یک روز و یک نصف روز نیست شما اینقدر در زمین ماندید تا روز قیامت. ٭«لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ»٭(42) وقتى انسان وارد قیامت شد مسأله برزخ را به حساب زمین و دنیا میآورد. وقتى که در دنیاست مسأله برزخ را به حساب آخرت میآورد. قدر مسلّم اینست که این بهشتى که آدم(سلاماللهعلیه) بود آن «جنة الخلد» نبود آن جنّتِ قیامت کبرا نبود چون آنجا هر کس رفت دیگر بیرون نمیآید. خلد است دارى نیست که شیطان در آنجا راه داشته باشد انسان را بیرون کند چون شیطان در «جنّة الخلد» راه ندارد. و انسان هم که خود بخود بیرون نمیآید. تا آنجا که مرز شیطنت هست آنجا جنّة الخلد نیست جنّة الخلد جایى است که ٭«لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ»٭(43) اصلاً خیال باطل در آنجا نیست. نسبت به یکدیگر هم در صفاى محض هستند ٭«وَنَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ»٭(44) هیچ کینهاى نسبت به هم ندارند و جز صفا چیزى در بهشت حاکم نیست. ٭«لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ»٭(45) این «جنّة الخلد» است پس این مرز شیطنت نیست این در تیررس وسوسه نیست بنابراین این جنّتى که خداى سبحان به آدم اجازهٴ سکونت داد نه جنّت دنیاست یعنى (باغى از باغهاى دنیاست) چون هنوز حضرت به زمین نیامده است و نه «جنّة الخلد» است براى اینکه در این جنّتى که آدم سلام الله علیه بود وسوسه راه پیدا کرد و در جنّة الخلد جاى وسوسه و شیطنت نیست اولاً و آنجا جاى جاودانه است و انقطاع ندارد که کسى وارد «جنّة الخلد» بشود و از آن بیرون بیاید ثانیاً، آنگاه باید حساب کرد که این جنّت کجا بود در کدام نشئه از جهان هستى بود تا قهراً آن امر و نهى هم وضعش روشن بشود.
«و الحمد لله ربّ العالیمن»
پاورقیها:
(1) سورهٴ فصّلت، آیهٴ ١١.
(2) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٢.
(3) سورهٴ فصّلت، آیهٴ ١١.
(4) فلسفة المیثاق والولایة، ص 3.
(5) سورهٴ روم، آیهٴ ٥٨؛ سورهٴ زمر، آیهٴ ٢٧.
(6) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٤٤.
(7) سورهٴٴ فصّلت، آیهٴٴ 11.
(8) سورهٴ نساء، آیهٴ ١.
(9) سورهٴ بقره، آیهٴ ٢٥.
(10) سورهٴ نساء، آیهٴ ١.
(11) سورهٴٴ نساء، آیهٴٴ 1.
(12) سورهٴ توبه، آیهٴ ١٠٣.
(13) سورهٴ بقره، آیهٴ ١٨٨.
(14) سورهٴ نساء، آیهٴ ٢٩.
(15) سورهٴ ق، آیهٴ ٣٥.
(16) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(17) سورهٴ هود، آیهٴ ٤٣.
(18) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٨.
(19) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٨.
(20) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٨.
(21) سورهٴ بقره، آیات ٣٨ ـ ٣٩.
(22) ر . ک وسائل الشیعة، ج 5، ص 466 ـ 468.
(23) تفسیر صافی، ج 1، ص 102.
(24) تفسیر الامام العسکری، ص 221؛ «فقال الله تعالى *«ولا تقربا هذه الشجرة»* شجرة العلم فإنّها لمحمّد وآله خاصة دون غیرهم و ...»
(25) سورهٴ قلم، آیهٴ ١.
(26) تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 388؛ حدیث 5؛ «فنون ملک یؤدى الى القلم وهو ملک، والقلم یؤدى الى اللوح وهو ملک».
در روایت دیگر در تفسیر برهان، ج 4، ص 368 حضرت میفرمایند: «هما ملکان»
(27) تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 387 ـ 389، حدیث 3 ـ 11.
(28) سورهٴ قلم، آیهٴ ١.
(29) تفسیر صافی، ج 1، ص 102 ـ 103.
(30) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٠٣.
(31) تفسیر القمی، ج 1، ص 3؛ «... کتاب الله الثقل الاکبر طرف بید الله و طرفٌ بأیدیکم ...».
تذکر: این عبارت در حدیث ثقلین آمده است.
(32) سورهٴ نمل، آیهٴ ٦.
(33) سورهٴ زخرف، آیهٴ ٣.
(34) سورهٴ زخرف، آیهٴ ٤.
(35) سورهٴٴ نمل، آیهٴ 6.
(36) سورهٴ واقعه، آیهٴ ٣٣.
(37) کافی، ج 3، ص 247.
(38) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(39) سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ١١٢.
(40) سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ١١٣.
(41) سورهٴٴ روم، آیهٴ 56.
(42) سورهٴ روم، آیهٴ ٥٦.
(43) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(44) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٤٣؛ سورهٴ حجر، آیهٴ ٤٧
(45) سورهٴٴ طور، آیهٴ 23.
تاکنون نظری ثبت نشده است