- 1628
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره بقره – بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 30 تا 33 سوره بقره – بخش چهارم
- تعلیم اسمائ الهی به فرشتگان توسط حضرت آدم (س)
- حقیقت اسماء الهی
- علم الهی و معنای قال الم اقل لکم در آیه شریفه 33 بقره
ـ خلیفة الله و لزوم تهذیب نفس
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ٭ قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ
این کریمهٴ خلافت انسان در زمین نه به این معناست که انسان خلیفهٴ فی الأرض است بلکه جعل خلیفهٴ فی الأرض است که این *«فی الأرض»* قید جعل است نه قید مجعول، قرار خدا در زمین است نه این که آن خلیفه، خلیفهٴ فی الأرض است فقط بر موجودات زمین و در محدودهٴ زمین خلیفةالله باشد. فرقش با جریان داوود(سلام الله علیه) اینست که در آنجا فرمود: *«یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»*﴿1﴾ که این *«فی الأرض»* متعلّق به خلیفه است مفعول به واسطه است برای خلیفه که ظرف خلافت است در جریان حضرت داوود *«إنّا جعلناک خلیفة فی الأرض»* که این *«فی الارض»* ظرف خلافت است امّا در جریان انسان کامل که آدم(سلام الله علیه) یک نمونهای از آن انسان کامل است فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»* چون خلیفه، مطلق است. آن خلافت اختصاص به ارض ندارد او خلیفةالله است چه در أرض و چه در سماء منتها این جعل و قرار دادن در زمین است. *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*
و محور بحث همان طور که ملاحظه فرمودید معرفت و علم است چه در سؤال و چه در جواب اجمالی و چه در جواب تفصیلی، لذا خدای سبحان به رسولش دستور ازدیاد علم داد. در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ ١١٤ به پیغمبر فرمود: *«قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»*﴿2﴾ چیزهای دیگر را فرع مزید علم دانست بسیاری از کمالات است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور به تحصیل آنها بود امّا همهٴ آنها در پرتو معرفت است هر چه علم و معرفت بیشتر باشد کمالات هم بیشتر است. لذا فرمود: *«وقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»*. این دعوت به دعا بدون اجابت نخواهد بود این نه به آن معناست که تو بگو من مختارم در اجابت، اگر اجابتش یقینی نباشد که راه دعا را به انسان نمیآموزاند فرمود: بگو: *«قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»* آن وقت این پیامبر را خدا اسوهٴ ما قرار داد که ما هم از خدای سبحان مزید علم مسألت کنیم. چون این علم کوثر است برخلاف مال که زیادیش تکاثر است و ما را خدای سبحان به کوثر دعوت میکند و از تکاثر باز میدارد این *«ربّ زدنی علماً»* در حقیقت کوثر طلبی است *«و قل ربّ زدنی علماً»*.
سؤال ...
جواب: خلیفهٴ مطلق نبود خلیفهٴ مطلق وقتی است که به صورت انسان دربیاید وانسان کون جامع است هم میتواند در زمین حضور داشته باشد وهم میتواند در عالم مثال و هم میتواند در عالم مجرّدات عقلی.
بنابراین محور بحث معرفت و علم است و اگر آدم خلیفةالله شد در حقیقت انسان خلیفةالله است و انسان کامل اگر خلیفةالله است معیارش علم و معرفت است امّا خدای سبحان همین علم و معرفت را بعد از جریان آدم(سلام الله علیه) یعنی معالواسطه به فرشتگان آموخت.
در مسألهٴ یادگیری فرشتگان چند نکته است یکی این که اصلاً فرشته ممکن است علم جدید فراهم بکند یا نه. نکتهٴ دیگر آن است که فرشتگان از کجا فهمیدند آدم که این علوم و اسماء را به آنها تعلیم کرد حق بود و صدق بود و مطابق با واقع تعلیم کرد. خدای سبحان وقتی چیزی را به کسی یاد میدهد عین واقع را یاد میدهد ولی اگر انسان بخواهد چیزی را به دیگری بیاموزاند آیا عین واقع است یا احتمال خلاف هم راه دارد؟ فرشتگان اگر علوم را بلاواسطه از خدای سبحان دریافت میکردند عالم به أسماء میشدند اکنون که مع الواسطه دریافت میکنند به وسیلهٴ انسان کامل یاد میگیرند از کجا فهمیدند که آدم آنچه حق بود به اینها افاضه کرد و اشتباه نکرد؟
امکان افزایش علم در فرشتگان
امّا مطلب اوّل، فرشتگانی که در سطح تجرّد نفسند آنها میتوانند چیز یاد بگیرند همان طوری که روح مجرّد است و در اثر تعلّق تدبیری به نفس، جا برای ازدیاد علم در روح است فرشتگان هم که مدبّرات سماوات و أرضند سماوات و ارض به منزلهٴ ابدان اینهاست و اینها به منزلهٴ ارواح سماوات و ارضند این راه برای فرشتگان باز است که چیز یاد بگیرند. اگر فرشتهای فرض بشود که جنبهٴ نفسی ندارد یعنی مدبّر چیزی نیست و نظیر ارواح انسانی نیست که چیز یاد بگیرد باید دربارهٴ آنها اندیشید و بحث کرد. گر چه فرشتگان گفتند *«وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»*﴿3﴾ ولی در همان مقام معلوم درجاتی است ممکن است یکی از پس دیگری آن درجات را تحصیل کند.
مصونیت از خطا در تعلیم أسماء
ـ مصونیت محدودهٴ علم الأسماء و نشئهٴ فرشتگان از اشتباه
امّا مطلب دیگر این که فرشتگان از کجا فهمیدند که آدم همهٴ اسما را آنچه حق بود به اینها آموخت (در حدّ انِبا) برای آنکه در آن محدوده جا برای شیطنت نیست یعنی در محدودهٴ علم الأسماء جا برای شیطنت نیست وقتی شیطان در آن محدوده راه نداشت قهراً وهم و خیال که ابزار شیطنتند راه ندارد وقتی وهم و خیال راه نداشت جا برای اشتباه نیست. در محدودهٴ معرفت اسمای حق آنجا که فرشتگان زندگی میکنند و بالاتر از مرحلهٴ فرشتگان جا برای اشتباه نیست چون همهٴ اشتباهات در اثر وهم وخیال است که ابزار شیطان است. و شیطان در مرحلهٴ معرفت أسماء و معرفت فرشتگان راه ندارد تا این که آنجا دخالت کند چیزی را که باطل است به جای حق بنشاند در آن محدوده اصلاً باطل راه ندارد.
سؤال ...
جواب: شیطان جنّ است ملک نیست منتها تغلیباً گفته شد چون قرآن کریم از شیطان به عنوان جنّ یاد میکند *«کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»*﴿4﴾ منتها زیر پوشش ملائکه است تغلیباً به او ملک گفته میشود چنان که بحثش در مبحث سجده خواهد آمد انشاء الله.
سؤال ...
جواب: شیطان فرشته نبود. در محدودهٴ فرشتهها جا برای شیطنت نیست وقتی جا برای شیطان نبود جا برای باطل نیست وقتی در آنجا باطل راه نداشت شکّ هم راه ندارد این را در بحثهای علم انبیا ملاحظه فرمودید(5) شکّ در جایی است که باطل راه داشته باشد اگر حقّی باشد و باطلی، انسان که به یک مطلب برخورد کرد شکّ میکند که این مطلب جزو حق است یا جزو باطل، اگر در یک محدودهای جز حق چیز دیگر نبود هرگز جا برای شکّ نیست. قبلاً هم به این صورت مثال ذکر شد که اگر در یک کتابخانهای جز قرآن کتاب دیگر نباشد ما هر کتابی را از دور یا نزدیک ببینیم یقین داریم که آن قرآن است هرگز اشتباه نمیکنیم نمیگوییم این شاید قرآن باشد یا کتاب دیگر ولی اگر در کتابخانهای غیر از قرآن، کتاب دیگر هم باشد آنگاه ما یک کتابی را از دور ببینیم شک میکنیم که آیا قرآن است یا غیر قرآن. سرّش آن است که شک در جایی تصوّر دارد که دو شیء داشته باشیم آنگاه فرد سوم مشکوک است که آیا از قبیل اوّل است یا از قبیل دوم. اگر در یک محدودهای جز یک قسم چیز دیگر وجود نداشت شک راه ندارد. لذا در حیطهٴ وحی انبیا در حیطهٴ زیست فرشتگان، جا برای شک نیست چون باطل در آن محدوده نیست وقتی باطل در آن محدوده نبود هر چه هست حق است و اینها هرگز شک نمیکنند که آیا این شیء حق است یا باطل، شک فرع بر وجود باطل است اگر جایی هم حق بود و هم باطل، انسان دربارهٴ مطلبی شک میکند که این مطلب حق است یا باطل، نظیر علوم دنیا، در دنیا هم علوم حق است هم سخنان باطل، انسان وقتی به یک مطلبی برخورد کرد اوّلین بار شک میکند که این مطلب جزو حق است یا جزو باطل ولی اگر در یک نشئهای اصلاً باطل وجود نداشت شکّ هم وجود ندارد. لذا بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن طوری که در اوایل نهجالبلاغه آمده است اینست که «ما شککت فی الحقّ مذ أُریته»(6) در آن لحظهای که حق را به من ارائه دادند من شک نکردم چون در محدودهٴ حق جا برای باطل نیست تا من دربارهٴ یک مطلبی شکّ بکنم که این مطلب آیا از قبیل حق است یا از قبیل باطل. بنابراین، فرشتهها هم یقین پیدا کردند. لذا عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*
صحه گذاشتن خدای سبحان بر گزارش حضرت آدم(علیه السلام)
و خدای سبحان هم روی اِنبای آدم صحّه گذاشت فرمود: به آدم دستور دادیم که تو منبیء و گزارشگر باش و او هم گزارش کرد خب اگر خلاف گزارش کند که خدا روی او صحّه نمیگذارد. خدای سبحان فرمود که: *«فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»* یعنی وقتی آدم جریان اسما را به فرشتگان گزارش داده است اگر معاذ الله بطلان در آنجا راه میداشت که خدا صحّه نمیگذاشت نمیفرمود: *«فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»*. بنابراین، جا برای این که فرشتگان از کجا فهمیدند آدم حقایق اسما را به اینها میآموزاند یا گزارش میدهد این بحث باز نیست یعنی زمینه شک مطرح نیست.
هشدار مراقبت بر خواطر
ـ خلیفة الله و لزوم تهذیب نفس
چیزی که در این مسأله مهمّ است آنست که خدای سبحان گرچه به علم بها داد امّا نه تنها در موارد دیگر در کنار علم، انسان را هشدار داد که از تهذیب نفس غفلت نکنند بلکه در خصوص این جریان هم ما را هشدار داد که به علمِ تنها اکتفا نکنیم و مغرور نباشیم گرچه در بسیاری از متن و حاشیهٴ این جریان سخن از تعلیم و انباء است امّا به فرشتگان فرمود من آنچه را که شما اظهار کردید میدانم و آنچه را هم که در نهانتان داشتید و کتمان کردید میدانم. *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* این *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* یک هشداری است نسبت به همهٴ علما فرمود: من نه تنها آنچه را که شما اظهار کردید میدانم آنچه را که اظهار نکردید و در نهان داشتید آن را هم میدانم شما اظهار کردید گفتید که: *«أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»* این را اگر هم نمیگفتید من میدانستم که شما چه میخواهید بگویید اظهار کردید گفتید *«وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* این را اظهار کردید، اگر هم اظهار نمیکردید باز من میدانستم و چیزی هم که در نهانخانهٴ ذاتتان بود و آن را اظهار نکردید آن را هم من میدانم. شما قلباً مایل بودید که مثلاً بگویید نحن أحقّ بالخلافة منه این را هم من میدانم یا خواستید بالآخره خلافت را از انسان سلب کنید این را هم من میدانم هر چه را که در درونتان کتمان کردید و نگفتید آن را هم من میدانم این که فرمود من میدانم نه این که میخواهد بگوید *«وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»*﴿7﴾ خدا علیم است یک وقت درس توحید میدهد میگوید: *«وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»*، *«إنّه بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ»*﴿8﴾ و امثال ذلک یک وقت درس معاد میدهد میگوید من میدانم و بالاخره یک روزی به حساب میکشم این که فرمود: *«و أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* ما را از جزا و کیفر باخبر میکند نه از علم خود خبر بدهد او که *«بکلّ شیء علیم»*(9) است چه ما بگوییم چه نگوییم یک وقت خدای سبحان میگوید هر چه در جهان است خدا عالِم است این را قبلاً هم فرمود که من غیب سماوات و أرض را میدانم. یعنی آن چه در بدنهٴ سماوات و أرض است میدانم آن چه در درون سماوات و أرض است میدانم، آنچه بیرون از سماوات و أرض است میدانم این را قبلاً فرمود که *«إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»* این ناظر به احاطهٴ علمی خدای سبحان است این ناظر به توحید و مبدأ است. امّا این که فرمود: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* این هشدار به معاد و روز جزاست. فرمود آنچه را که گفتید یا آنچه را که پنهان کردید من میدانم یعنی یک روزی به حساب میآورم اینچنین نیست که *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* تکرار همان *«إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»* باشد اگر خدای سبحان فرمود من غیب سماوات و أرض را میدانم بالاخره آن چه که فرشتگان إبدا و کتمان کردند یا جزو غیب سماوات و أرض است یا جزو سماوات و أرض است و خدا میداند. امّا این که میفرماید: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* این میخواهد هشدار بدهد نه از علم خود خبر بدهد. میخواهد هشدار بدهد که من میدانم. این هشدار دادن یعنی یک روزی به حساب میآورم و یک روزی هم درون را بیرون میکشانم و آشکار میکنم.
خزی و خواری در دنیا
خیلی روشن نیست که برای همه خدای سبحان در قیامت حساب باز کند. ممکن است یک عدهای را درونشان را در دنیا بیرون بیاورد یک عده را فرمود: *«لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی ا لْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ»*﴿10﴾ هم در دنیا رسوا میکند هم در آخرت، اینچنین نیست که تمام خزی خدا مخصوص به آخرت باشد خدای سبحان در آخرت آبروی پیغمبر و وابستگان پیغمبر و مسلمین را حفظ میکند آن روز این قدر مهم است فرمود *«یَوْمَ لاَ یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»*﴿11﴾ فرمود ما در قیامت فقط آبروی یک عده را حفظ میکنیم آن روز آبروی پیغمبر محفوظ است و آبروی مؤمنین یک چنین روزی است آنگاه به انسان اجازه میدهد که در نهان خود چیزی را کتمان بکند؟ از کی کتمان بکند؟ آن هم نفرمود به این که «و ما تکتمون» فرمود: *«و ما کنتم تکتمون»* بعضیها با زرنگی میخواهند یک چیزی را در نهانخانه دفن کنند که حتّیٰ به روی خودشان هم نیاورند. خدای سبحان فرمود من نه تنها آنچه را که شما اظهار کردید میدانم آنچه را هم که اظهار نکردید، در نهانخانهتان مخفی بود من میدانم نه تنها آنچه را که مخفی است و راز شماست و سرّ شماست من میدانم بلکه آنچه را که شما در نهانخانه دفن کردید و از راز هم سرّیتر است آن را هم من میدانم فرمود من این سه امر را من میدانم فرمود: *«إن تجهر بالقول»*(12) شما اگر به طور علن و آشکار سخن بگویید خب آشکار را البته خدا میداند دیگران هم میشنوند و خدا هم میداند *«إن تجهر بالقول»* این جهر را که خدای سبحان میشنود و میداند در این حرفی نیست بالاتر از جهر که مرحلهٴ دوم است *«فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ»*(13) که مرتبه دوم است *«وَأَخْفَى»*﴿14﴾ آنکه خفیتر از سرّ است آن را هم میداند
شرک خفی در نهانخانهٴ دل
گاهی انسان اوایل یک چیزی را در نهانخانه کتمان میکند بعد چون روی او تمرین میکند امر بر خودش مشتبه است و نمیداند در درون او چه ماری نهفته است. یک روز این مار سر در میآورد آن شرک خفی در بسیاری از ماها نهان است و یک روزی سردر میآورد این که میبینید که در مباحثات این که میبینید در بحثها احیاناً سخن از منیّت و انانیّت است همان شرک خفی است که یک وقتی سر درمیآورد انسان نمیفهمد کی دارد حرف میزند فرمود: من بالآخره آنچه که در نهان شماست عالمم.
سؤال ...
کتمان قصور در فرشتگان
جواب: برای فرشتگان تقصیر نیست امّا همان قصور را فرمود من میدانم قصورتان چیست و آن قصور را جبران کرده است چون ملائکه قصور داشتند نه تقصیر. گفتند که: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*. یعنی تقریباً ما اولیٰ بالخلافیتم تصریح نکردهاند نظیر قوم طالوت که گفتند *«نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ»*﴿15﴾. آنها تصریح نکردند شاید از این رقیقتر بود ولی در نهانشان قصوراً این حرف بود که بالاخره اگر خلافتی هست به ما میرسد.
سؤال ...
جواب: نسبت به ابلیس هم هست امّا یک اصل کلّی است. تطبیقش بر ابلیس به عنوان مصداق است نه سخن از تفسیر باشد. تفسیر آنست که لفظ مفهومش چیست؟ تطبیق آنست که یکی از مصادیق این معنای کلّی ابلیس است. جریان ابلیس و این که در نهانخانهاش انانیّت را داشت این مصداقی از مصادیق این *«و ما کنتم تکتمون»* است.
سؤال ...
جواب: مأمور به کتمان نبودند ولی قصوری که داشتند گفتند: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* دیگران تقصیر را کتمان میکنند اینها قصور را کتمان کردند این قصور کتمانی را خدای سبحان پرده برداشت.
سؤال ...
جواب: قصور که میسازد تقصیر با عصمت نمیسازد. تقصیر و عصیان با عصمت نمیسازد اما قصور که با عصمت سازگار است چون *«مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»*﴿16﴾ هر فرشتهای نسبت به بالاتر از خود قصور دارد.
سؤال ...
جواب: همه هستند، آیات قرآنی اگر چنان چه به آنها خطاب میکند نظیر *«یا أیّها النّاس»*﴿17﴾ است نظیر *«یا أیّها الذّین ٰامنوا»*﴿18﴾ و امثال ذلک است. لذا همین معنا را در آیات دیگر بیان کرد، هشداری داد. وقتی به آنها هشدار میدهد به دیگران یقیناً هشدار خواهد داد.
قدرت خدای سبحان بر استخراج نهانخانهٴ انسان
همین معنا را که دربارهٴ فرشتگان گفت دربارهٴ انسانها هم فرمود: منتها یک قدری بازتر. اگر نسبت به فرشتگان بفرماید: من آنچه را شما کتمان کردید میدانم نسبت به انسانها یقیناً این را خواهد فرمود: منتها دربارهٴ انسانها گاهی میفرماید: شما آنچه را که به عنوان راز و به عنوان علن دارید ما هر دو قسم را میدانیم این یک مطلب. نظیر آیهٴ ٧٧ سورهٴ بقره که فرمود: *«أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ»*﴿19﴾ مگر اینها نمیدانند که خدا سرّ و علن اینها را میداند این هشدار به مسألهٴ معاد است نه توجّه به مسألهٴ توحید، نه این که اثبات این که خدا *«بکلّ شیءٍ علیم»*﴿20﴾ است آن یک لسان دیگری است آن یک آیات دیگری است این آیاتی که در صراط تهذیب است بدانید که سرّ و علنتان را خدا میداند آیاتی است که لبهاش متوجّه معاد است.
گاهی از این نزدیکتر و دقیقتر بیان میکند میفرماید که: نه تنها من آنچه را که شما در نهانخانه دارید میدانم بلکه او را استخراج میکنم یک وقت است کسی میگوید که من آنچه در دل خاک است میدانم یک وقت میگوید نه من نه تنها میدانم در دل این زمین چی هست بلکه قدرت استخراج دارم و برایتان استخراج میکنم آنچه که درون این زمین است من استخراج میکنم بالاخره بیرون میآورم. این را درهمین سورهٴ بقره آیهٴ ٧٢ به بنیاسرائیل فرمود که *«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا»*﴿21﴾ شما تدارؤ کردید هر یک از خود دفع کردید بالاخره این مسأله را لوث کردید امّا *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*(22) خدا او را بیرون میآورد آنچه را که شما کتمان کردید پیش خودتان به عنوان راز نگه داشتید خدا او را استخراج میکند، بالآخره راز را فاش میکند، مسأله را روشن میکند *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*.
سؤال ...
جواب: وعید نیست که هشدار است دیگر. یعنی اگر شما بخواهید از این قصور برهید و متعلّم معالواسطهٴ خدا باشید باید که در درونتان این چیزها را کتمان نکنید و سلم محض باشید. اینها که سلم محض شدند آن شایستگی را پیدا کردند که معالواسطه از اسما و حقایق عالم به مقدار امکان باخبر بشوند.
خدای سبحان در سورهای که به نام مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آن سوره چند جا فرمود به این که: ما بالاخره آن بیماریهای درون را آن اسرار نهفته را علن خواهیم کرد استخراج خواهیم کرد. آیهٴ ٣٧ همین سوره اینست که: آن *«إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ»*﴿23﴾ خدا اگر یک سلسله مسائل مالی را با شما درمیان بگذارد که مالی را در راه خدا انفاق کنید و اصرار کند شما بخل میورزید و با همین آزمایش و فرمان آن ضغن و کینه و عداوتتان را استخراج میکند. در روز امتحان بالاخره هر که هر چه در درون دارد ظاهر میشود فرمود خدای سبحان در روز امتحان و مانند آن چه که شما در درونتان به عنوان ضغن و کینه و حسد و مانند آن ذخیره کردید خدا استخراج میکند باز در همین سورهٔ، آیهٴ ٢٩ اینست این یک اصل کلّی است فرمود: *«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*﴿24﴾ اینجا یک اصل کلی است نه اختصاصی به گروه معیّن دارد نظیر سورهٴ بقره نه فقط سخن از بخل مالی است که یک مرض خاص است بلکه فرمود: آنها که در دلشان مرض هست خیال کردند که ما این مرض را استخراج نمیکنیم یک روزی بالاخره این بیماری را در نمیآوریم؟ *«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*. ما این ضغن و کینهٴ اینها را یک روز استخراج نمیکنیم؟ آن روز، روز فضیحت و روز خزی است حالا یا در قیامت، میشود *«تبلی السّرائر»*﴿25﴾ یا نه، در قیامت نه، بلکه در دنیا برای بعضیها هست و این همان خزی دنیایی است و اگر کسی در نهان خود علم محض را جا نداد و در کنار علم خود را دید بالآخره یک روزی گرفتار این *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*﴿26﴾ خواهد شد
علم و تهذیب نفس، صراط انسانیت
و راه انسان کامل شدن را هم این آیه به ما آموخت فرمود به این که ما انسان را از اسما باخبر کردیم و او را بر ملائکه مقدّم داشتیم امّا راهش تنها علم محض نیست در انسان کامل اصولاً ضغنی نیست این سلم محض است دربارهٴ انسان کامل یک چنین تعبیری نشده است که آنچه در نهان دارید بالآخره ما یک روزی استخراج میکنیم. دربارهٴ علیّ و أولاد علیّ چنین چیزی نیست دربارهٴ رسول خدا چنین چیزی نیست دربارهٴ انسانهای کامل یک چنین چیزی نیست اگر چنانچه کسی خلیفةالله میشود راهش علمی است منزّه از این آمیختگی و آلودگی، علمی است که انسان فقط معلّم را ببیند نه متعلّم را نگوید من خودم زحمت کشیدم و درس خواندم! شما میبینید چه در حوزهها چه در غیر حوزهها عدهٴ زیادی میآیند و موفّق نمیشوند صدها شرایط دارد تا یک کسی به جایی برسد همهٴ این فیضها و شرایط را آن مسبّب الأسباب تهیّه میکند. بنابراین، کسی مجاز نیست که بگوید من خودم درس خواندم چیزی شدم و تنها مانع ما اینست که ما خودمان را میبینیم و در مباحثات اگر مواظب خود نباشیم خدای ناکرده آن شرک رقیق سردر میآورد و اگر مواظب بودیم لطف الهی شامل انسان میشود و انسان خیلی بیش از این پیشرفت میکند.
نزول پیوستهٴ علم و فیض از ناحیه خدای سبحان
نه این که خدای سبحان گاهی علم بدهد گاهی علم ندهد او همواره دارد علم نازل میکند اگر تفاوتی هست از این طرف است که از این طرف گاهی انسان در را باز میکند گاهی در را میبندد وگرنه او دائماً دارد فیض اعطا میکند با دو دست هم دارد فیض اعطا میکند او «باسط الیدین بالعطیّة»(27) است اومثل بخشندههای دیگر نیست که با منّت چیزی بدهد او اگر چیزی میدهد با دو دست باز میدهد. این کنایه از آنست که دستش در بخشِش باز است در هنگام بخشش هم کریمانه میبخشد با یک دست به انسان نمیدهد با دست بسته نمیدهد با دو دست باز میدهد یعنی کاملاً تکریم میکند. و «کلتا یدیه یمین»(28) همیشه دو دست خدا باز است او که «دائم الفیض علی البریّة» است این طور نیست که فیضش در ماه مبارک رمضان باشد یا روزهای جمعه باشد در غیر ماه مبارک رمضان نباشد که! گیرندگان در ماه مبارک رمضان یا در لیالی قدر بهتر میگیرند و گرنه بخشنده «دائم الفیض علی البریّة» است و تنها حجابی که نمیگذارد انسان این علوم را بگیرد همان شرک دقیق و رقیق است که خدای سبحان به ما هشدار داد فرمود: «یعلم السرّ و اخفیٰ»﴿29﴾ آنچه که اخفای از سرّ است او را خدا میداند و انسان نمیداند و خدای سبحان در مواقع امتحان آن نهانخانه را هم علن میکند و اگر قبل از آدم(سلام الله علیه) انسان یا انسانهایی هم بودهاند چنانکه روایت هم میگوید، بودند ولی نسلشان منقرض شد و این نسل فعلی به حضرت آدم و حوّاء(علیهما الصّلاة و علیهما السّلام) میرسد آن انسان کامل هم اگر بودند مشمول همین اصل کلّی خلیفهٴ اللّهیاند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(2) سورهٔ طه، آیهٔ 114.
(3) سورهٔ صافات، آیهٔ 164.
(4) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(5) وحی و نبوت در قرآن، ج 3، ص 57.
(6) نهج البلاغه، خطبهٴ 4.
(7) سورهٔ نساء، آیهٔ 176.
(8) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 54.
(9) سورهٴ نساء، آیهٴ 176.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 114.
(11) سورهٔ تحریم، آیهٔ 8.
(12) سورهٔ طه، آیهٔ 7.
(13) سورهٴ طه، آیهٴ 7.
(14) سورهٴ طه، آیهٴ 7.
(15) سورهٔ بقره، آیهٔ 247.
(16) سورهٔ صافات، آیهٔ 164.
(17) سورهٔ بقره، آیهٔ 21.
(18) سورهٔ بقره، آیهٔ 104.
(19) سورهٔ بقره، آیهٔ 77.
(20) سورهٔ توبه، آیهٔ 115.
(21) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
(22) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
(23) سورهٔ محمد، آیهٔ 37.
(24) سورهٔ محمد، آیهٔ 29.
(25) سورهٔ طارق، آیهٔ 9.
(26) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
(27) مفاتیح الجنان، دعای شبهای جمعه.
(28) کافی، ج 2، ص 126.
(29) سورهٔ طه، آیهٔ 7.
- تعلیم اسمائ الهی به فرشتگان توسط حضرت آدم (س)
- حقیقت اسماء الهی
- علم الهی و معنای قال الم اقل لکم در آیه شریفه 33 بقره
ـ خلیفة الله و لزوم تهذیب نفس
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ٭ قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ
این کریمهٴ خلافت انسان در زمین نه به این معناست که انسان خلیفهٴ فی الأرض است بلکه جعل خلیفهٴ فی الأرض است که این *«فی الأرض»* قید جعل است نه قید مجعول، قرار خدا در زمین است نه این که آن خلیفه، خلیفهٴ فی الأرض است فقط بر موجودات زمین و در محدودهٴ زمین خلیفةالله باشد. فرقش با جریان داوود(سلام الله علیه) اینست که در آنجا فرمود: *«یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»*﴿1﴾ که این *«فی الأرض»* متعلّق به خلیفه است مفعول به واسطه است برای خلیفه که ظرف خلافت است در جریان حضرت داوود *«إنّا جعلناک خلیفة فی الأرض»* که این *«فی الارض»* ظرف خلافت است امّا در جریان انسان کامل که آدم(سلام الله علیه) یک نمونهای از آن انسان کامل است فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»* چون خلیفه، مطلق است. آن خلافت اختصاص به ارض ندارد او خلیفةالله است چه در أرض و چه در سماء منتها این جعل و قرار دادن در زمین است. *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*
و محور بحث همان طور که ملاحظه فرمودید معرفت و علم است چه در سؤال و چه در جواب اجمالی و چه در جواب تفصیلی، لذا خدای سبحان به رسولش دستور ازدیاد علم داد. در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ ١١٤ به پیغمبر فرمود: *«قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»*﴿2﴾ چیزهای دیگر را فرع مزید علم دانست بسیاری از کمالات است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور به تحصیل آنها بود امّا همهٴ آنها در پرتو معرفت است هر چه علم و معرفت بیشتر باشد کمالات هم بیشتر است. لذا فرمود: *«وقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»*. این دعوت به دعا بدون اجابت نخواهد بود این نه به آن معناست که تو بگو من مختارم در اجابت، اگر اجابتش یقینی نباشد که راه دعا را به انسان نمیآموزاند فرمود: بگو: *«قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»* آن وقت این پیامبر را خدا اسوهٴ ما قرار داد که ما هم از خدای سبحان مزید علم مسألت کنیم. چون این علم کوثر است برخلاف مال که زیادیش تکاثر است و ما را خدای سبحان به کوثر دعوت میکند و از تکاثر باز میدارد این *«ربّ زدنی علماً»* در حقیقت کوثر طلبی است *«و قل ربّ زدنی علماً»*.
سؤال ...
جواب: خلیفهٴ مطلق نبود خلیفهٴ مطلق وقتی است که به صورت انسان دربیاید وانسان کون جامع است هم میتواند در زمین حضور داشته باشد وهم میتواند در عالم مثال و هم میتواند در عالم مجرّدات عقلی.
بنابراین محور بحث معرفت و علم است و اگر آدم خلیفةالله شد در حقیقت انسان خلیفةالله است و انسان کامل اگر خلیفةالله است معیارش علم و معرفت است امّا خدای سبحان همین علم و معرفت را بعد از جریان آدم(سلام الله علیه) یعنی معالواسطه به فرشتگان آموخت.
در مسألهٴ یادگیری فرشتگان چند نکته است یکی این که اصلاً فرشته ممکن است علم جدید فراهم بکند یا نه. نکتهٴ دیگر آن است که فرشتگان از کجا فهمیدند آدم که این علوم و اسماء را به آنها تعلیم کرد حق بود و صدق بود و مطابق با واقع تعلیم کرد. خدای سبحان وقتی چیزی را به کسی یاد میدهد عین واقع را یاد میدهد ولی اگر انسان بخواهد چیزی را به دیگری بیاموزاند آیا عین واقع است یا احتمال خلاف هم راه دارد؟ فرشتگان اگر علوم را بلاواسطه از خدای سبحان دریافت میکردند عالم به أسماء میشدند اکنون که مع الواسطه دریافت میکنند به وسیلهٴ انسان کامل یاد میگیرند از کجا فهمیدند که آدم آنچه حق بود به اینها افاضه کرد و اشتباه نکرد؟
امکان افزایش علم در فرشتگان
امّا مطلب اوّل، فرشتگانی که در سطح تجرّد نفسند آنها میتوانند چیز یاد بگیرند همان طوری که روح مجرّد است و در اثر تعلّق تدبیری به نفس، جا برای ازدیاد علم در روح است فرشتگان هم که مدبّرات سماوات و أرضند سماوات و ارض به منزلهٴ ابدان اینهاست و اینها به منزلهٴ ارواح سماوات و ارضند این راه برای فرشتگان باز است که چیز یاد بگیرند. اگر فرشتهای فرض بشود که جنبهٴ نفسی ندارد یعنی مدبّر چیزی نیست و نظیر ارواح انسانی نیست که چیز یاد بگیرد باید دربارهٴ آنها اندیشید و بحث کرد. گر چه فرشتگان گفتند *«وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»*﴿3﴾ ولی در همان مقام معلوم درجاتی است ممکن است یکی از پس دیگری آن درجات را تحصیل کند.
مصونیت از خطا در تعلیم أسماء
ـ مصونیت محدودهٴ علم الأسماء و نشئهٴ فرشتگان از اشتباه
امّا مطلب دیگر این که فرشتگان از کجا فهمیدند که آدم همهٴ اسما را آنچه حق بود به اینها آموخت (در حدّ انِبا) برای آنکه در آن محدوده جا برای شیطنت نیست یعنی در محدودهٴ علم الأسماء جا برای شیطنت نیست وقتی شیطان در آن محدوده راه نداشت قهراً وهم و خیال که ابزار شیطنتند راه ندارد وقتی وهم و خیال راه نداشت جا برای اشتباه نیست. در محدودهٴ معرفت اسمای حق آنجا که فرشتگان زندگی میکنند و بالاتر از مرحلهٴ فرشتگان جا برای اشتباه نیست چون همهٴ اشتباهات در اثر وهم وخیال است که ابزار شیطان است. و شیطان در مرحلهٴ معرفت أسماء و معرفت فرشتگان راه ندارد تا این که آنجا دخالت کند چیزی را که باطل است به جای حق بنشاند در آن محدوده اصلاً باطل راه ندارد.
سؤال ...
جواب: شیطان جنّ است ملک نیست منتها تغلیباً گفته شد چون قرآن کریم از شیطان به عنوان جنّ یاد میکند *«کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»*﴿4﴾ منتها زیر پوشش ملائکه است تغلیباً به او ملک گفته میشود چنان که بحثش در مبحث سجده خواهد آمد انشاء الله.
سؤال ...
جواب: شیطان فرشته نبود. در محدودهٴ فرشتهها جا برای شیطنت نیست وقتی جا برای شیطان نبود جا برای باطل نیست وقتی در آنجا باطل راه نداشت شکّ هم راه ندارد این را در بحثهای علم انبیا ملاحظه فرمودید(5) شکّ در جایی است که باطل راه داشته باشد اگر حقّی باشد و باطلی، انسان که به یک مطلب برخورد کرد شکّ میکند که این مطلب جزو حق است یا جزو باطل، اگر در یک محدودهای جز حق چیز دیگر نبود هرگز جا برای شکّ نیست. قبلاً هم به این صورت مثال ذکر شد که اگر در یک کتابخانهای جز قرآن کتاب دیگر نباشد ما هر کتابی را از دور یا نزدیک ببینیم یقین داریم که آن قرآن است هرگز اشتباه نمیکنیم نمیگوییم این شاید قرآن باشد یا کتاب دیگر ولی اگر در کتابخانهای غیر از قرآن، کتاب دیگر هم باشد آنگاه ما یک کتابی را از دور ببینیم شک میکنیم که آیا قرآن است یا غیر قرآن. سرّش آن است که شک در جایی تصوّر دارد که دو شیء داشته باشیم آنگاه فرد سوم مشکوک است که آیا از قبیل اوّل است یا از قبیل دوم. اگر در یک محدودهای جز یک قسم چیز دیگر وجود نداشت شک راه ندارد. لذا در حیطهٴ وحی انبیا در حیطهٴ زیست فرشتگان، جا برای شک نیست چون باطل در آن محدوده نیست وقتی باطل در آن محدوده نبود هر چه هست حق است و اینها هرگز شک نمیکنند که آیا این شیء حق است یا باطل، شک فرع بر وجود باطل است اگر جایی هم حق بود و هم باطل، انسان دربارهٴ مطلبی شک میکند که این مطلب حق است یا باطل، نظیر علوم دنیا، در دنیا هم علوم حق است هم سخنان باطل، انسان وقتی به یک مطلبی برخورد کرد اوّلین بار شک میکند که این مطلب جزو حق است یا جزو باطل ولی اگر در یک نشئهای اصلاً باطل وجود نداشت شکّ هم وجود ندارد. لذا بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن طوری که در اوایل نهجالبلاغه آمده است اینست که «ما شککت فی الحقّ مذ أُریته»(6) در آن لحظهای که حق را به من ارائه دادند من شک نکردم چون در محدودهٴ حق جا برای باطل نیست تا من دربارهٴ یک مطلبی شکّ بکنم که این مطلب آیا از قبیل حق است یا از قبیل باطل. بنابراین، فرشتهها هم یقین پیدا کردند. لذا عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*
صحه گذاشتن خدای سبحان بر گزارش حضرت آدم(علیه السلام)
و خدای سبحان هم روی اِنبای آدم صحّه گذاشت فرمود: به آدم دستور دادیم که تو منبیء و گزارشگر باش و او هم گزارش کرد خب اگر خلاف گزارش کند که خدا روی او صحّه نمیگذارد. خدای سبحان فرمود که: *«فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»* یعنی وقتی آدم جریان اسما را به فرشتگان گزارش داده است اگر معاذ الله بطلان در آنجا راه میداشت که خدا صحّه نمیگذاشت نمیفرمود: *«فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»*. بنابراین، جا برای این که فرشتگان از کجا فهمیدند آدم حقایق اسما را به اینها میآموزاند یا گزارش میدهد این بحث باز نیست یعنی زمینه شک مطرح نیست.
هشدار مراقبت بر خواطر
ـ خلیفة الله و لزوم تهذیب نفس
چیزی که در این مسأله مهمّ است آنست که خدای سبحان گرچه به علم بها داد امّا نه تنها در موارد دیگر در کنار علم، انسان را هشدار داد که از تهذیب نفس غفلت نکنند بلکه در خصوص این جریان هم ما را هشدار داد که به علمِ تنها اکتفا نکنیم و مغرور نباشیم گرچه در بسیاری از متن و حاشیهٴ این جریان سخن از تعلیم و انباء است امّا به فرشتگان فرمود من آنچه را که شما اظهار کردید میدانم و آنچه را هم که در نهانتان داشتید و کتمان کردید میدانم. *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* این *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* یک هشداری است نسبت به همهٴ علما فرمود: من نه تنها آنچه را که شما اظهار کردید میدانم آنچه را که اظهار نکردید و در نهان داشتید آن را هم میدانم شما اظهار کردید گفتید که: *«أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»* این را اگر هم نمیگفتید من میدانستم که شما چه میخواهید بگویید اظهار کردید گفتید *«وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* این را اظهار کردید، اگر هم اظهار نمیکردید باز من میدانستم و چیزی هم که در نهانخانهٴ ذاتتان بود و آن را اظهار نکردید آن را هم من میدانم. شما قلباً مایل بودید که مثلاً بگویید نحن أحقّ بالخلافة منه این را هم من میدانم یا خواستید بالآخره خلافت را از انسان سلب کنید این را هم من میدانم هر چه را که در درونتان کتمان کردید و نگفتید آن را هم من میدانم این که فرمود من میدانم نه این که میخواهد بگوید *«وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»*﴿7﴾ خدا علیم است یک وقت درس توحید میدهد میگوید: *«وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»*، *«إنّه بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ»*﴿8﴾ و امثال ذلک یک وقت درس معاد میدهد میگوید من میدانم و بالاخره یک روزی به حساب میکشم این که فرمود: *«و أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* ما را از جزا و کیفر باخبر میکند نه از علم خود خبر بدهد او که *«بکلّ شیء علیم»*(9) است چه ما بگوییم چه نگوییم یک وقت خدای سبحان میگوید هر چه در جهان است خدا عالِم است این را قبلاً هم فرمود که من غیب سماوات و أرض را میدانم. یعنی آن چه در بدنهٴ سماوات و أرض است میدانم آن چه در درون سماوات و أرض است میدانم، آنچه بیرون از سماوات و أرض است میدانم این را قبلاً فرمود که *«إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»* این ناظر به احاطهٴ علمی خدای سبحان است این ناظر به توحید و مبدأ است. امّا این که فرمود: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* این هشدار به معاد و روز جزاست. فرمود آنچه را که گفتید یا آنچه را که پنهان کردید من میدانم یعنی یک روزی به حساب میآورم اینچنین نیست که *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* تکرار همان *«إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»* باشد اگر خدای سبحان فرمود من غیب سماوات و أرض را میدانم بالاخره آن چه که فرشتگان إبدا و کتمان کردند یا جزو غیب سماوات و أرض است یا جزو سماوات و أرض است و خدا میداند. امّا این که میفرماید: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»* این میخواهد هشدار بدهد نه از علم خود خبر بدهد. میخواهد هشدار بدهد که من میدانم. این هشدار دادن یعنی یک روزی به حساب میآورم و یک روزی هم درون را بیرون میکشانم و آشکار میکنم.
خزی و خواری در دنیا
خیلی روشن نیست که برای همه خدای سبحان در قیامت حساب باز کند. ممکن است یک عدهای را درونشان را در دنیا بیرون بیاورد یک عده را فرمود: *«لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی ا لْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ»*﴿10﴾ هم در دنیا رسوا میکند هم در آخرت، اینچنین نیست که تمام خزی خدا مخصوص به آخرت باشد خدای سبحان در آخرت آبروی پیغمبر و وابستگان پیغمبر و مسلمین را حفظ میکند آن روز این قدر مهم است فرمود *«یَوْمَ لاَ یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»*﴿11﴾ فرمود ما در قیامت فقط آبروی یک عده را حفظ میکنیم آن روز آبروی پیغمبر محفوظ است و آبروی مؤمنین یک چنین روزی است آنگاه به انسان اجازه میدهد که در نهان خود چیزی را کتمان بکند؟ از کی کتمان بکند؟ آن هم نفرمود به این که «و ما تکتمون» فرمود: *«و ما کنتم تکتمون»* بعضیها با زرنگی میخواهند یک چیزی را در نهانخانه دفن کنند که حتّیٰ به روی خودشان هم نیاورند. خدای سبحان فرمود من نه تنها آنچه را که شما اظهار کردید میدانم آنچه را هم که اظهار نکردید، در نهانخانهتان مخفی بود من میدانم نه تنها آنچه را که مخفی است و راز شماست و سرّ شماست من میدانم بلکه آنچه را که شما در نهانخانه دفن کردید و از راز هم سرّیتر است آن را هم من میدانم فرمود من این سه امر را من میدانم فرمود: *«إن تجهر بالقول»*(12) شما اگر به طور علن و آشکار سخن بگویید خب آشکار را البته خدا میداند دیگران هم میشنوند و خدا هم میداند *«إن تجهر بالقول»* این جهر را که خدای سبحان میشنود و میداند در این حرفی نیست بالاتر از جهر که مرحلهٴ دوم است *«فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ»*(13) که مرتبه دوم است *«وَأَخْفَى»*﴿14﴾ آنکه خفیتر از سرّ است آن را هم میداند
شرک خفی در نهانخانهٴ دل
گاهی انسان اوایل یک چیزی را در نهانخانه کتمان میکند بعد چون روی او تمرین میکند امر بر خودش مشتبه است و نمیداند در درون او چه ماری نهفته است. یک روز این مار سر در میآورد آن شرک خفی در بسیاری از ماها نهان است و یک روزی سردر میآورد این که میبینید که در مباحثات این که میبینید در بحثها احیاناً سخن از منیّت و انانیّت است همان شرک خفی است که یک وقتی سر درمیآورد انسان نمیفهمد کی دارد حرف میزند فرمود: من بالآخره آنچه که در نهان شماست عالمم.
سؤال ...
کتمان قصور در فرشتگان
جواب: برای فرشتگان تقصیر نیست امّا همان قصور را فرمود من میدانم قصورتان چیست و آن قصور را جبران کرده است چون ملائکه قصور داشتند نه تقصیر. گفتند که: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*. یعنی تقریباً ما اولیٰ بالخلافیتم تصریح نکردهاند نظیر قوم طالوت که گفتند *«نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ»*﴿15﴾. آنها تصریح نکردند شاید از این رقیقتر بود ولی در نهانشان قصوراً این حرف بود که بالاخره اگر خلافتی هست به ما میرسد.
سؤال ...
جواب: نسبت به ابلیس هم هست امّا یک اصل کلّی است. تطبیقش بر ابلیس به عنوان مصداق است نه سخن از تفسیر باشد. تفسیر آنست که لفظ مفهومش چیست؟ تطبیق آنست که یکی از مصادیق این معنای کلّی ابلیس است. جریان ابلیس و این که در نهانخانهاش انانیّت را داشت این مصداقی از مصادیق این *«و ما کنتم تکتمون»* است.
سؤال ...
جواب: مأمور به کتمان نبودند ولی قصوری که داشتند گفتند: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* دیگران تقصیر را کتمان میکنند اینها قصور را کتمان کردند این قصور کتمانی را خدای سبحان پرده برداشت.
سؤال ...
جواب: قصور که میسازد تقصیر با عصمت نمیسازد. تقصیر و عصیان با عصمت نمیسازد اما قصور که با عصمت سازگار است چون *«مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»*﴿16﴾ هر فرشتهای نسبت به بالاتر از خود قصور دارد.
سؤال ...
جواب: همه هستند، آیات قرآنی اگر چنان چه به آنها خطاب میکند نظیر *«یا أیّها النّاس»*﴿17﴾ است نظیر *«یا أیّها الذّین ٰامنوا»*﴿18﴾ و امثال ذلک است. لذا همین معنا را در آیات دیگر بیان کرد، هشداری داد. وقتی به آنها هشدار میدهد به دیگران یقیناً هشدار خواهد داد.
قدرت خدای سبحان بر استخراج نهانخانهٴ انسان
همین معنا را که دربارهٴ فرشتگان گفت دربارهٴ انسانها هم فرمود: منتها یک قدری بازتر. اگر نسبت به فرشتگان بفرماید: من آنچه را شما کتمان کردید میدانم نسبت به انسانها یقیناً این را خواهد فرمود: منتها دربارهٴ انسانها گاهی میفرماید: شما آنچه را که به عنوان راز و به عنوان علن دارید ما هر دو قسم را میدانیم این یک مطلب. نظیر آیهٴ ٧٧ سورهٴ بقره که فرمود: *«أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ»*﴿19﴾ مگر اینها نمیدانند که خدا سرّ و علن اینها را میداند این هشدار به مسألهٴ معاد است نه توجّه به مسألهٴ توحید، نه این که اثبات این که خدا *«بکلّ شیءٍ علیم»*﴿20﴾ است آن یک لسان دیگری است آن یک آیات دیگری است این آیاتی که در صراط تهذیب است بدانید که سرّ و علنتان را خدا میداند آیاتی است که لبهاش متوجّه معاد است.
گاهی از این نزدیکتر و دقیقتر بیان میکند میفرماید که: نه تنها من آنچه را که شما در نهانخانه دارید میدانم بلکه او را استخراج میکنم یک وقت است کسی میگوید که من آنچه در دل خاک است میدانم یک وقت میگوید نه من نه تنها میدانم در دل این زمین چی هست بلکه قدرت استخراج دارم و برایتان استخراج میکنم آنچه که درون این زمین است من استخراج میکنم بالاخره بیرون میآورم. این را درهمین سورهٴ بقره آیهٴ ٧٢ به بنیاسرائیل فرمود که *«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا»*﴿21﴾ شما تدارؤ کردید هر یک از خود دفع کردید بالاخره این مسأله را لوث کردید امّا *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*(22) خدا او را بیرون میآورد آنچه را که شما کتمان کردید پیش خودتان به عنوان راز نگه داشتید خدا او را استخراج میکند، بالآخره راز را فاش میکند، مسأله را روشن میکند *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*.
سؤال ...
جواب: وعید نیست که هشدار است دیگر. یعنی اگر شما بخواهید از این قصور برهید و متعلّم معالواسطهٴ خدا باشید باید که در درونتان این چیزها را کتمان نکنید و سلم محض باشید. اینها که سلم محض شدند آن شایستگی را پیدا کردند که معالواسطه از اسما و حقایق عالم به مقدار امکان باخبر بشوند.
خدای سبحان در سورهای که به نام مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آن سوره چند جا فرمود به این که: ما بالاخره آن بیماریهای درون را آن اسرار نهفته را علن خواهیم کرد استخراج خواهیم کرد. آیهٴ ٣٧ همین سوره اینست که: آن *«إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ»*﴿23﴾ خدا اگر یک سلسله مسائل مالی را با شما درمیان بگذارد که مالی را در راه خدا انفاق کنید و اصرار کند شما بخل میورزید و با همین آزمایش و فرمان آن ضغن و کینه و عداوتتان را استخراج میکند. در روز امتحان بالاخره هر که هر چه در درون دارد ظاهر میشود فرمود خدای سبحان در روز امتحان و مانند آن چه که شما در درونتان به عنوان ضغن و کینه و حسد و مانند آن ذخیره کردید خدا استخراج میکند باز در همین سورهٔ، آیهٴ ٢٩ اینست این یک اصل کلّی است فرمود: *«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*﴿24﴾ اینجا یک اصل کلی است نه اختصاصی به گروه معیّن دارد نظیر سورهٴ بقره نه فقط سخن از بخل مالی است که یک مرض خاص است بلکه فرمود: آنها که در دلشان مرض هست خیال کردند که ما این مرض را استخراج نمیکنیم یک روزی بالاخره این بیماری را در نمیآوریم؟ *«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*. ما این ضغن و کینهٴ اینها را یک روز استخراج نمیکنیم؟ آن روز، روز فضیحت و روز خزی است حالا یا در قیامت، میشود *«تبلی السّرائر»*﴿25﴾ یا نه، در قیامت نه، بلکه در دنیا برای بعضیها هست و این همان خزی دنیایی است و اگر کسی در نهان خود علم محض را جا نداد و در کنار علم خود را دید بالآخره یک روزی گرفتار این *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*﴿26﴾ خواهد شد
علم و تهذیب نفس، صراط انسانیت
و راه انسان کامل شدن را هم این آیه به ما آموخت فرمود به این که ما انسان را از اسما باخبر کردیم و او را بر ملائکه مقدّم داشتیم امّا راهش تنها علم محض نیست در انسان کامل اصولاً ضغنی نیست این سلم محض است دربارهٴ انسان کامل یک چنین تعبیری نشده است که آنچه در نهان دارید بالآخره ما یک روزی استخراج میکنیم. دربارهٴ علیّ و أولاد علیّ چنین چیزی نیست دربارهٴ رسول خدا چنین چیزی نیست دربارهٴ انسانهای کامل یک چنین چیزی نیست اگر چنانچه کسی خلیفةالله میشود راهش علمی است منزّه از این آمیختگی و آلودگی، علمی است که انسان فقط معلّم را ببیند نه متعلّم را نگوید من خودم زحمت کشیدم و درس خواندم! شما میبینید چه در حوزهها چه در غیر حوزهها عدهٴ زیادی میآیند و موفّق نمیشوند صدها شرایط دارد تا یک کسی به جایی برسد همهٴ این فیضها و شرایط را آن مسبّب الأسباب تهیّه میکند. بنابراین، کسی مجاز نیست که بگوید من خودم درس خواندم چیزی شدم و تنها مانع ما اینست که ما خودمان را میبینیم و در مباحثات اگر مواظب خود نباشیم خدای ناکرده آن شرک رقیق سردر میآورد و اگر مواظب بودیم لطف الهی شامل انسان میشود و انسان خیلی بیش از این پیشرفت میکند.
نزول پیوستهٴ علم و فیض از ناحیه خدای سبحان
نه این که خدای سبحان گاهی علم بدهد گاهی علم ندهد او همواره دارد علم نازل میکند اگر تفاوتی هست از این طرف است که از این طرف گاهی انسان در را باز میکند گاهی در را میبندد وگرنه او دائماً دارد فیض اعطا میکند با دو دست هم دارد فیض اعطا میکند او «باسط الیدین بالعطیّة»(27) است اومثل بخشندههای دیگر نیست که با منّت چیزی بدهد او اگر چیزی میدهد با دو دست باز میدهد. این کنایه از آنست که دستش در بخشِش باز است در هنگام بخشش هم کریمانه میبخشد با یک دست به انسان نمیدهد با دست بسته نمیدهد با دو دست باز میدهد یعنی کاملاً تکریم میکند. و «کلتا یدیه یمین»(28) همیشه دو دست خدا باز است او که «دائم الفیض علی البریّة» است این طور نیست که فیضش در ماه مبارک رمضان باشد یا روزهای جمعه باشد در غیر ماه مبارک رمضان نباشد که! گیرندگان در ماه مبارک رمضان یا در لیالی قدر بهتر میگیرند و گرنه بخشنده «دائم الفیض علی البریّة» است و تنها حجابی که نمیگذارد انسان این علوم را بگیرد همان شرک دقیق و رقیق است که خدای سبحان به ما هشدار داد فرمود: «یعلم السرّ و اخفیٰ»﴿29﴾ آنچه که اخفای از سرّ است او را خدا میداند و انسان نمیداند و خدای سبحان در مواقع امتحان آن نهانخانه را هم علن میکند و اگر قبل از آدم(سلام الله علیه) انسان یا انسانهایی هم بودهاند چنانکه روایت هم میگوید، بودند ولی نسلشان منقرض شد و این نسل فعلی به حضرت آدم و حوّاء(علیهما الصّلاة و علیهما السّلام) میرسد آن انسان کامل هم اگر بودند مشمول همین اصل کلّی خلیفهٴ اللّهیاند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(2) سورهٔ طه، آیهٔ 114.
(3) سورهٔ صافات، آیهٔ 164.
(4) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(5) وحی و نبوت در قرآن، ج 3، ص 57.
(6) نهج البلاغه، خطبهٴ 4.
(7) سورهٔ نساء، آیهٔ 176.
(8) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 54.
(9) سورهٴ نساء، آیهٴ 176.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 114.
(11) سورهٔ تحریم، آیهٔ 8.
(12) سورهٔ طه، آیهٔ 7.
(13) سورهٴ طه، آیهٴ 7.
(14) سورهٴ طه، آیهٴ 7.
(15) سورهٔ بقره، آیهٔ 247.
(16) سورهٔ صافات، آیهٔ 164.
(17) سورهٔ بقره، آیهٔ 21.
(18) سورهٔ بقره، آیهٔ 104.
(19) سورهٔ بقره، آیهٔ 77.
(20) سورهٔ توبه، آیهٔ 115.
(21) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
(22) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
(23) سورهٔ محمد، آیهٔ 37.
(24) سورهٔ محمد، آیهٔ 29.
(25) سورهٔ طارق، آیهٔ 9.
(26) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
(27) مفاتیح الجنان، دعای شبهای جمعه.
(28) کافی، ج 2، ص 126.
(29) سورهٔ طه، آیهٔ 7.
تاکنون نظری ثبت نشده است