- 438
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش دهم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش دهم
- دعوت انبیاء و پیامبران به توحید و نفی شرک و بت پرستی
- رد و ابطال رژیم ارباب و رعیتی در نظام اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر انّ العاقبة للمتّقین﴾
در پایان جریان نوح س دو مقام یکی عالمی بودن و دیگری علل پیدایش بت پرستی. قبل از انقلاب این خطر به ذهن میآمد که دنیا را این سه گروه دارند اداره میکنند یک عده موحّدان عالمند یک عده کمونیستها هتسند یک عده هم بت پرستها این توازون تا حدودی محفوظ بود یعنی موحّدان از یک سو و ملحدان از سوی دیگر بتپرستها از سوی سوم خطری که به ذهن بعضیها میآمد این بود که بتپرستی یک چیزی نیست که بماند با پیشرفت علم این فروکش میکند متلاشی میشود و قشر بتپرستها هم کم نیستند ملیونها نفرند این قشر عظیم بتپرستها با فروپاشی نظام بتپرستی اینها اگر به سمت توحید نیایند به سمت کمونیستی بروند آنگاه کفه الحاد سنگینتر میشود مبارزه با الحاد کار دشوارتری خواهد بود این نگرانی بود تا انقلاب به ثمر رسید و رفته رفته جریان فروپاشی نظام مارکسیستی پدید آمد و آن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق که هم جمعیّت آنها زیاد بود هم قدرت آنها زیاد بود هم خاک آنها زیاد بود الان فاصله شرق و غرب همین شوروی سابق نه یا ده ساعت است ایران مثلاً شرق و غربش خیلی فاصله داشته باشد یک ساعت شرقش تا غربش یک ساعت اما آنها نه ساعت یا ده ساعت فاصله است اینقدر این خاک وسیع است وسعت خاک هست کثرت جمعیت هست و پیشرفت صنعت فضایی هست دریایی هست و مانند آن داشتن ارتش سرخ هست چه اینها چین هم که به همین وضع مبتلا است این خطر به ذهن میآمد که اگر جریان بتپرستی متلاشی شد و آنها مایل به کمونیستی شدند باید چه کرد ما دیدیم که نظام مارکسیستی متلاشی شد ولی نظام بتپرستی همچنان باقی است سرّش آن است که دین بد برای اینها بهتر از بیدینی است بالأخره انسان به یک چیزی باید سر بسپارد حتّی اوهام و خرافات هم برای یک بشر قانع کننده است منتها کم کم باید بیداربشود که آن امر موهوم خرافی نه مبدأ علمی دارد نه منشأ عملی بالأخره بشر به یک أمر غیبی دلسپرده است میداند که همه کارها روی ماده نیست ماورای طبیعتی هست این بد دینی برای آنها بهتر از بی دینی بود این بوداییها این براهمه اینها متلاشی نشدند و این کمونیستی متلاشی شد و الان بسیاری از اینها در غرب نفوذ کردهاند منتها بشر را باید هدایت کرد به اینکه آن خلأ را اعتقاد به خدا یعنی حقیقت نامتناهی که مجرد از هر قید مادی نیست او پر کند نه مسائل خرافی خود بودا گفتند مدتها به تهذیب نفس به اصطلاح خودشان همان ریاضت مشغول بود تا یک سلسله چیزهایی برای او روشن شد مردم را به شریعت خود دعوت کرد غرض آن است که یک پایگاهی آیینی برای بشر باید باشد غیر از ﴿قد افلح الیوم من استعلیٰ﴾ یک چیزهای دیگری هم هست حتی خود فرعون که معتقد بود ﴿قد أفلح الیوم من استعلیٰ﴾ و بر اساس ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ مع ذلک خودش به بت پرستی معتقد بود و بت پرست هم بود چه اینکه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آنجا مشخص شد که فرعون خودش بت پرست بود و درباریان او به او گفتند که تو اگر موسی و هارون(سلام الله علیهما) را رها کنی اینها تو و بتهایی که مورد احترام تواند آنها را از بین میبرند آیهٴ 127 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود ﴿و قال الملأُ من قوم فرعون أتذر موسیٰ و قومه لیفسدوا فی الاٰرض و یذرک و آلهتک﴾ معلوم میشود خود فرعون در عین حال که میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یا ﴿ما علمت لکم من إلٰهٍ غیری﴾ مع ذلک خودش بت پرست بود.
مطلب دیگر این است که در جریان صابئین که به عنوان ستاره پرست یاد شدهاند.
سؤال ...
جواب: نه اصلاً اینها منکر وحی و نبوّتند غالبشان منکر معادند مبدأ را قبول دارند چون غالب مشرکین مبدأ را قبول دارند منتها چیزهایی که به ذهنش آمد همان را شریعت دانست این شبهه که در کتابهای کلامی نقل شده است مرحوم خواجه تو تجرید نقل میکند سایر متکلمان هم نقل میکنند از براهمه نقل میکنند این است میگویند عقل بشر برای هدایت بشر کافی است زیرا انبیا حرفی که آوردند یا مطابق عقل است یا مخالف عقل اگر مطابق عقل باشد که خود عقل کافی است اگر مخالف عقل باشد که حجّت نیست غافل از اینکه خیلی از چیزها است که عقل نمیفهمد و در آن زمینه فتوایی ندارد نه مخالف است نه موافق آنچه را که عقل نمیفهمد و فتوا ندارد بیش از آن مقدار است که عقل میفهمد این موافقت و مخالفت اینها عدم و ملکهاند نه نقیضان لذا ارتفاع اینها ممکن است یعنی ممکن است شریعت چیزی بیاور که نه مطابق عقل است نه مخالف عقل چون وفاق و خلاف فرع بر درک است الان شریعت بسیاری از احکامش مربوط به جریان معاد و قیامت است میفرماید نظایر کتب اینطور است صراط این طور است درجات بهشت این طور است درکات جهنم اینطور است حساب این طور است میزان اینطور است کوثر اینطور است دهها مسائلی که مربوطه به مواقف قیامت است هیچ کدام از اینها را عقل نمیفهمد عقل میگوید بله ممکن است اینطور باشد اما هست یا نیست جزئیات را که عقل درک نمیکند درباره مبدأ هم همینطور است درباره اسرار غیبی اینطور است درباره احکام و آداب و سننی که مربوط به تنظیم روابط بین انسانها با یکدیگر یا انسانها با جهان طبیعت است خیلیاش را عقل نمیفهمد وقتی نفهمد نه فتوای به سلب میدهد نه اثبات قهراً نه موافق عقل است نه مخالف عقل و این رفع نقیضین نیست چون اینها عدم و ملکهاند نه نقیضند لذا رفعشان ممکن است مثل اینکه جدار نه أعمی است نه بصیر برای اینکه شأنیت آن را ندارد اصلاً به هر تقدیر اینها منکر وحی و نبوّتند به همان جهت خود بودا میگویند معتقد به وجود خدا بود و این حرفی که در قرآن آمده ﴿و ما یهلکنا إلاّ الدّهر﴾ منظورشان همین روزگار است نه نفی خدا گرچه برخی این آیه را مربوط به ملحدان مادّیون دانستهاند ولی بوداییها و مانند آنها به خدا معتقدند او را خالق میدانند منتها میگویند نیازی نیست که ما در آن زمینه سخن بگوییم آنچه که مورد نیاز جامعه است همین آیین ترک شهوات و ترک رذایل است خوب مطلب مهم آن است که انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمدند یک حرف مثبت دارند و یک سفارش منفی حرف مثبت این است که همگان موحّد باشند به وجود خدای سبحان معتقد باشند به اسماء و صفاتش معتقد باشند و او را بپرستند ولا غیر این حرف همه انبیاست از یک پیامبر نیست آن سفارش منفی آن است که هیچکس مردم را به غیر خدا دعوت نکند هیچ کس مردم را به خودش دعوت نکند هیچ کس داعیه رژیم ارباب و رعیّتی نداشته باشد نه خود را ارباب دیگران بدانند نه برای دیگران یک اربابی غیر از خود انتخاب بکنند رب همه یکی است و همگان مربوب اویند این سخن دوم که ابطال رژیم ارباب و رعیّتی است حرف همه انبیا است معنای ارباب و رعیّتی تنها این نیست که قبل از انقلاب در ایران یا الان در بعضی از کشورها رایج است که بعضیها مالک دهاند و عدهای رعیّت آنهایند و برای آنها دارند کار میکنند این یک رژیم منحوس مادی و اقتصادی بود اما رژیم فکری آنکه میگوید هر که مثل ما نمیاندیشد مخالف ما هست باید مثل ما بیندیشند هرچه ما دیکته کردیم آنها بنویسند و مانند آن این یک رژیم ارباب رعیّتی فرهنگی و فکری است قرآن با این کاملاً با این مبارزه کرده است که هیچ کس حق ندارد مردم را به خود دعوت کند و بگوید افکار من را تدریس کنید رأی من را تکریم کنید و مانند آن اینها را به عنوان قانون اساسی نقل میکند اختصاصی به یک پیغمبر یا یک شریعت و منهاج ندارد اول مسئله توحید را برای همه انبیا ترسیم میکند یک دوم نفی رژیم ارباب رعیّتی را تدوین میکند برای همه ملل همه انبیا همه اُمم دو آنگاه به مبارزههای مقطعی میپردازد سه اینها را به عنوان قانون اساسی نقل میکند آنچه را که در جریان توحید نقل فرمود و مربوط به سلسله انبیا است و اختصاصی به پیامبر خاص ندارد همان است که در سورهٴ مبارکهٴ انیبا آیهٴ 25 این مطلب را تدوین میکند بعد از اینکه در آیهٴ 24 سوره انبیا فرمود ﴿أم اتخذوا من دونه آلهةً قل هاتوا برهانکم هذا ذکر من معیو ذکر من قبلی بل أکثرهم لا یعلمون الحق فهم معروضون﴾ آنگاه این اصل کلی را فرمود فرمود ﴿و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلاّ نوحی الیه أنّه لا اله الا انا فاعبدون﴾ فرمود ما هیچ پیامبری نفرستادیم قبل از تو مگر بر محور توحید هم معتقد باشند مبدأ عالم یکی است هم معتقد باشند که معبود جهانیان هم یکی است این یک اصل کلی است ﴿و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی الیه أنه لا إله الا أنا﴾ این توحید در هویّت و مبدئیت خدا و خالقیت و ربوبیت ﴿فاعبدون﴾ این هم توحید در عبادت این در بخش مثبت در بخش منفی که ابطال رژیم ارباب و رعیتی است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران بحثش گذشت در سورهٴ آلعمران هم آیهٴ 64 هم آیهٴ 79 درباره نفی رژیم ارباب و رعیّتی است آنچه را که در آیهٴ 64 سورهٴ آلعمران آمده است به این صورت است ﴿قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمهٍ سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ الله﴾ نامهای که وجود مبارک حضرت برای همه اهل کتاب چه یهودیها چه مسیحیها حتی چه برای ایرانیها که مجوس بودند نامهای که برای ایرانیها مرقوم فرمود این جمله را هم مرقوم فرمود این نشان میدهد که اینها را به عنوان مجوس به و عنوان اهل کتاب پذیرفت مکاتیب الرسول(صلّی الله علیه و آله وسلّم) را ملاحظه فرمایید نامههایی که حضرت مرقوم فرمودند خیلی مفصل است و اگر ان شاء الله یک روزی بنیاد نهج الفصاحه حضرت شکل گرفت آنگاه همانطوری که نهجالبلاغه سامان یافت خطب حضرت و نامههای حضرت و کلمات حکیمانه حضرت کنار هم قرار گرفته آن بنیاد نهجالفصاحه هم به همین شکل سامان میپذیرد یعنی خطبههای حضرت نامههای حضرت و کلمات حکیمانه حضرت آنگاه خیلی روشن میشود که بسیاری از بیانات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) که در نهج البلاغه یا صحیفه سجادیه یا در جوامع روایی دیگر ما از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است در فرمایشات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) هست الان ما یک حلقه مفقوده داریم یعنی از یک طرف روایات فراوان هست هم نهج البلاغه هم صحیفه سجادیه هم روایات دیگر و از طرف دیگر قرآن است که در اوج است آن سرپلی که این روایات را به آن آیات نزدیک میکند آن آیات را به این روایات مرتبطتر میکند سخنان شخص پیغمبر است ما متأسّفانه آنطوری که حضرت را به عنوان پیغمبری باید قبول داشته باشیم نیست کلماتش در دسترس نیست نامههایش در دسترس نیست چه طور میشود یک روحانی عمری را بگذارند و یک دوره نامههای حضرت را نخواند کلمات حضرت را نخواند خطبههای حضرت را نخواند آن وقت معلوم میشود که غالب این روایاتی که در اهل بیت هست اصلش در فرمایشات پیغمبر است به هر تقدیر﴿قل یا اهل الکتاب﴾ حضرت این را برای بزرگان کشورهای مجاور مینوشتند برای کسراهای ایران نوشتند برای کسرای ایران نوشتند برای قیصر روم نوشتند برای سران کشورهای دیگری که شبهه اهل کتاب بود نوشتند ﴿یا اهل الکتاب تعالوا إلیٰ کلمةٍ سواء بیننا و بینکم﴾ این یک توافق است یک تفاهم است امضای تفاهم طرفینی است که این زندگی مسالمت آمیز یعنی این یعنی هیچکدام ما ادّعای برتری نداشته باشیم خدا در قیامت کارهای خودش را بررسی میکند ما دیگر داعیه ربوبیت نداریم که بهشت و جهنم را تقسیم بکنیم البته از نظر کلامی بحثهای ما همچنان هست ما معتقدیم عدهای اهل جهنم هستند و میسوزند این یک حساب دیگر است اما مسائل فقهی و حقوقی و سیاسی جایگاه خاص خودش را دارد مسائل کلامی هم جایگاه خاص خودش را دارد معنای وحدت هم نیست که مسائل کلامی را به هم بخورد که مسائل کلامی سر جایش محفوظ است مسائل کلامی میگوید غدیر، غدیر است سقیفه سقیفه این الحق من الباطل اما مسائل فقهی و سیاسی که به جان هم نیافتید با هم زندگی کنید خون هم را نریزید مال هم را نبرید این یک راه دیگر است فرمود ﴿یا اهل الکتاب تعالَوا الی کلمةٍ سواءٍ بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ الله﴾ یک ﴿و لا نشرک به شیئاً﴾ نه اینکه هم خدا و هم بت دو ﴿و لا یتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله﴾ ما این رژیم ارباب و رعیتی را بگذاریم کنار که ما بشویم رب شما بشوید رعیت یا شما بشوید رب ما بشویم رعیت اینطور نیست ما همه ما در زندگی انسانی یک حقوق مشترکی داریم آن مسائل کلامی ما سر جایش محفوظ است که چه کسی بهشت میرود چه کسی جهنّم میرود آن حسابش جداست و روی آن هم هرگز نمیشود معامله کرد دست ما نیست یعنی ان ﴿لیمیز الله الخبیث من الطّیب﴾ هست ﴿وَ یجعَلَ الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعاً فیجعله فی جهنّم﴾ هست اما در مسائل حقوقی و سیاسی ما یک زندگی روی زمین با ید داشته باشیم یا نداشته باشیم یا همیشه به جان هم بیافتیم ما این رژیم ارباب و رعیتی را بالقول المطلق باید ابطال بکنیم هیچ کسی ارباب کسی نیست و هیچ گروهی هم رعیّت کسی نیست این را در آیهٴ 64 سورهٴ مبارکهٴ آلعمران بیان فرمود آنگاه در آیهٴ 79 همان سورهٴ آلعمران این اصل جامع را ذکر فرمود که همان تنها اینچنین نیست که حالا من که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله وسلّم) با شما این پیمان را میبندم اصلاً هیچ بشری حق ندارد که خود را رب دیگری بداند رژیم ارباب و رعیّتی فرهنگی و فکری مطلقا علی وجه الارض ممنوع است
سؤال ...
جواب: بله دیگر ﴿لقد کفر الذین قالوا إنَّ الله ثالثُ ثلاثةٍ﴾ همینطور بود دیگر ﴿لقد کفر الذین قالوا﴾ ﴿عزیرٌ ابْن الله﴾ همینطور بود دیگر خوب آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ آلعمران این است ﴿ما کان لبشرٍ أن یؤتیه الله الکتاب والحکم و النّبوة ثم یقول للنّاس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ هیچ بشری حق ندارد بشری که خدای سبحان به او حکم نبوت و کتاب داد به او وحی و نبوت داد به جای رسول او حق ندارد خود را رب مردم بداند و رژیم ارباب و رعیتی راهاندازی کند خوب دیگران به طریق اولی حق ندارند انبیا مردم را به الله دعوت میکنند نه به خودشان ﴿أدعوا إلی الله علی بصیرةٍ أنا و من اتّبعنی﴾ من و پیروانم مردم را به الله دعوت میکنیم نه به خودمان ﴿ما کان لبشرٍ ان یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ این دعوت به خود و دیگران را مربوب دانستن و خود را رب پنداشتن بگوید فرهنگ من فکر من رأی من باید حکومت کند اینچنین نیست اگر بگوید قال الله قال رسول الله قال کذا و کذا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که حرف الله و نمایندگان الهی را نقل میکند این درست است اما حرف خودش را بخواهد مطرح بکند این میشود ارباب و رعیتی﴿ ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ خوب پس هیچ بشری این حق را ندارد بشر چه حقّی دارد انبیا چه حقی دارند مرسلین چه حقی دارند اولیا چه حقی دارند به مردم چه باید بگویند به مردم میگویند ﴿و لکن کونوا ربّانیین﴾ خودشان هم ربانیاند رب نیستند ربانیاند عالم ربانیاند آن انسانی که هم شدید الربط به رب باشد هم شدید التربیب با مربوبین باشد میشود عالم ربانی آن که ارتباطش با رب خیلی خالص است یعنی اخلص لله بنده خالص خداست و ارتباطش هم با مردم در نظام تربیتی خالص است که ﴿لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودَّة﴾ چنین عالمی میشود ربانی هم شدید الربط بالرب است هم شدید التربیب با مردم هم به سود مردم سخن میگوید نه غرضی دارد و نه مرضی ﴿لا اسئلکم علیه أجرا﴾ و هم مخلصا لله عبادت می کند این میشود عالم ربانی که در بعضی از روایات ادامه(علیهم السلام) فرمودند اینکه از وجود مبارک حضرت امیر رسیده است «النّاس ثلاثةٌ فعالم ربانی وَ متعلّم علی سبیل نجاةٍ و همج رعاع» «نحن العرب و شیعتنا الموالی و سائر الناس همج» اینها عالم ربانی هستند پس ﴿ولکن کونوا ربّانیین بما کنتم تعلَّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون﴾ درسهایتان فهمیده و لله تفسیر کتابتان تعلیم کتابتان فهمیده و لله باشد میشود ربانی مردم رب مردم نیستید ربانی هستید دوتایی در خدمت پروردگارید پس رژیم ارباب و رعیّتی بالقول المطلق ممنوع است طبق آیهٴ 64 و آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ آل عمران همین مضمون را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علی و آله و سلّم) برای سران جهان آن روز مینوشت آن روز بیش از دوتا امپراطوری بزرگ در خاور میانه نبود یکی امپراطوری بزرگ ایران بود یکی هم امپراطوری بزرگ روم که هر دو را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علی و آله وسلم) به اسلام دعوت کرده است
سؤال ...
جواب: یعنی همین دیگر یعنی خاضعاً و خاشعاً خوب همان تکریم در برابر معلم است وگرنه حرف را انسان از ذات اقدس إله دارد و ربوبیت مال خدای سبحان است و لاغیر خوب پس حرف انبیا(علیهم السلام) این دو اصل کلی است یکی در بخش اثبات ﴿ما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی الیه أنه لا اله الا انا فاعبدون﴾ یکی هم ﴿ما کان لبشر أن یوتیه الله الکتاب و الحکم و النّبوه ثم یقول للنّاس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ خوب مطلب دیگر آن است که آنچه که برای بوداییها هست بخشی از آن جزء ملحقات و اضافات و جعلیات بعدی است بخشی هم مربوط به اصول اولیه آنهاست جریان صابئین در قرآن کریم چند جا ذکر شده است اینها در ردیف اهل کتاب آمدند چه اینکه آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ بقره اینها را در ردیف اهل کتاب ذکر فرمود که ﴿ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النّصاریٰ و الصّٰابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون﴾ نشان میدهد به اینکه اینها صبغه دینی و کتابی دارند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ حجر در قبال مشرکان قرار گرفت معلوم میشود که از قبیل مشرکان و بتپرستان نیستند آیهٴ 17 سورهٴ مبارکهٴ حجر این است ﴿ان الذین آمنوا و الذین هادُوا و الصّٰابئین وَ النَّصاریٰ و المجوس و الذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة إن الله علیٰ کلّ شیء شهیدٌ﴾ معلوم میشود که مسلمانها یهودیها صابئان نصاری مجوسها اینها در قبال مشرکند مجوس اصیل نصارای اصیل صابئین اصیل یهودیان اصیل و مؤمنان اینها در قبال مشرکینند که فرمود خدای سبحان ﴿یفصل بینهم یوم القیامه﴾ و اما صابئانی که شهرستانی و سایر اهل ملل و نحل بازگو کردهاند اینها همان ستارهپرستهای معروفند صابئینی که مدعیاند در ایران هستند اینها میگویند ما پیرو کتاب حضرت یحیی(سلام الله علیه) ایم خوب اگر پیرو کتاب حضرت یحییٰ(سلام الله علیه) هستند چون خود حضرت یحییٰ زیر مجموعه رسالت جامع و الوالعزمی وجود مبارک عیسیٰ(سلام الله علیه) را داشت بنابراین اینها شعبهای از مسیحیت و نصرانیتند چیز جدایی نیستند در تدوین قانون اساسی میگفتند ما هم جزء اقلیتهای دینی بشمارید پاسخشان این بود که بالأخره شما که میگویید ما کتابی داریم و از حضرت یحییٰ به ما رسیده است خوب آن هم جزء مجموعه زیر مجموعه مسیحیتی بود که در عصر وجود مبارک حضرت عیسی که از انبیای الوالعزم است آن دیگر شریعت جدایی نداشت این نسبت به جریان صابئین خوب آن بت پرستهایی که معروفی که سابقهای دارند و سندی هم دارند این صائبیند و براهمهاند و بوداییها اسلام که آمد با همه در درجه اول با وثنیین عرب مبارزه فرهنگی و فکری کرد بعد دیگر آن مبارزههای نظامی شروع شد عرب خودشان آن فرهنگ مستقل نداشتند غالباً بیابانی بودند اینها بدوی بودند در اثر مسافرت کردن به ایران یا روم یا کشورهای دیگر کم کم یک سلسله آثار تمدن در آنها پیدا شد از بت پرستی آنها کمک باطلی گرفتند بتهایی هم به همراه خودشان آوردند نام گذاری کردند هر جا میرفتند بتی میدیدند همان را میآوردند در شهر خودشان میپرستیدند.
سؤال ...
جواب: بله وقتی انسان اصالة الحسی باشد عقل را رها کند همین است دیگر وقتی انسان عقل را رها کند گرفتار حس و تجربه بشود همین است یا ملحد محض درمیآید یا مشرک هشت تا بت در قرآن کریم نامشان آمده پنج تا در همان سورهٴ مبارکه نوح است که این بتهای خمسه از دیر زمان سابقه داشت و در جاهلیّت هم اینها بود آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ نوح این بود ﴿لاٰ تذرنَّ ودّاً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً﴾ و سواء و یغوث و یعوق و نصر این بتهای خمسه بود که در جاهلیت رواج داشت این که میگفتند عبد ود است اینکه میگفتند عبد یعوق است و مانند آن سه بت دیگر هم در جاهلیت رایج بود که از آنها در سورهٴ مبارکهٴ نجم یاد شده است آیه نوزده و بیست سورهٴ مبارکهٴ نجم این است ﴿أفرأیتم اللاّت و العزّی ٭ و مناة الثالثة الاُخری﴾ لات و عزی و مناة در آن مبارزات هم میگفتنند «لنا عزیٰ و لا عزی لکم» افتخار میکردند میگفتند ما بت عزی داریم شما ندارید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) فرمود شما در برابر شعار اینها بگویید «الله مولانا و لا مولیٰ لکم» خدا مولای ما است و شما تحت ولایت کسی نیستید این اصنم ثمانیه در قرآن کریم آمده جایگاه اینها هم در مکه در کنار کعبه و مناطق کعبه فرق میکرد یکی در روبروی کعبه بود آنجا که در کعبه باز میشد یکی طرف راست کعبه بود یکی طرف چپ کعبه بود آن بت بزرگ هبل پشت بام کعبه بود یک بت روی کوه صفا بود یک بت روی کوه مروه بود جای این بتها فرق میکرد یک التصاب و ارتباط این بتها هم با قبائل یکسان نبود دو هر کدام از اینها مربوط به قبیله خاص بود و این سنادید قریش گذشته از این بتهای عمومی که در کعبه و صفا مروه نصب بود یک بتهای خصوصی هم داشتند که از آنها کمک میگرفتند وقتی میخواستند بیایند به جنگ با پیامب( صلّی الله علی و آله و سلّم) در آن اتاق مخصوصشان از این بتهای خاص کمک میگرفتند این تفکر بود و اسلام آمد اولا حس را فرمود در محدوده عقل محترم است زمام را نباید به حس داد نباید گفت که ﴿أرنا الله جهرةً﴾ نباید گفت هر چه دیدیم قبول بکنیم و ندیدیم باورمان نمیشود معرفت حسی و تجربی از ضعیفترین مراحل ابتدایی بشر است بعدش مراحل ریاضی است بعدش هم مراحل فلسفی و کلامی است بعدش هم مراحل عرفانی است و سلطان همه معارف وحی انبیا است این راهها را نشان داد حس را به رهبری عقل و علم تجریدی سامان بخشید تجارب را با آن علوم تجریدی سازماندهی کرد فرمود به اینکه منشأ بتپرستی شما هم همین است که اگر یا منکر محضید یا هر چه به حستان آمد باور میکنید نظیر بنی اسرائیل میگفتند ﴿اجْعل لنا إلهاً کما لهم آلهةٌ﴾ به موسی کلیم یک خدایی دیدنی بیاور برای ما قرار بده همانطوری که اینها خدای دیدنی دارند شما هم برای ما خدای دیدنی قرار بدید اینها منشأ پیدایش بتپرستی بود که اسلام با تک تک اینها مبارزه کرد و فرمود از اینها کاری ساخته نیست قرآن کریم یک کتابی است که برای همه مردم نازل شده است یعنی مطلبی در قرآن نیست که توده مردم نفهمند همه انسانهایی که در عالم زندگی میکنند از قرآن بهره میبرند اما آیاتی در قرآن کریم هست که متخصّصان و حکیمان و فقیهان و امثال اینها باید رنجها بکشند تا گوشهای از آن را پی ببرند همان مطلب عمیق به صورت قصه داستان مثل باز شد تا توده مردم بفهمند این برهان تمانع که در سورهٴ مبارکهٴ انبیا آمده است ﴿لو کان فیهما آلهةٌ إلاّ الله﴾ شما کمتر طلبه فاضلی پیدا میکنید که در برابر آن اشکال بتواند پاسخ بدهد که خوب اگر دوتا خدا باشد هر دو برابر ما هو الواقع ما هو المصلحه ما هو الحق عمل بکنند چه میشود مگر؟ این یک سی چهل سال درس خواندن میخواهد نشانهاش این گوی و این میدان کدام طلبه میتواند این شبهه را حل کند بسیاری از متکلمان اهل سنّت هم حتی بعضی از خواص هم وقتی به این شبهه رسیدند خواستند برهان تمانع را به توارد علّتین برگردانند این یک طباطبایی میطلبد بالأخره یک چنین آیهای در قرآن هست از این قبیل کم نیست اما همین مطلب را ذات اقدس إله به صورت در غالب قصه تکسی داستان تمثیل برای همه قابل فهم کرده است مطلبی در قرآن نیست که توده مردم نفهمند اما آیات فراوانی هست خواص متذلّهاند نمونههایش قبلاً گفته شد این ﴿و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً﴾ که دو صفحه مطالب عمیق کفایه را تشکیل داد این قابل درک تودهٴ مردم است؟ یا قابل درک برای هر طلبهای هم هست؟ این آخوند خراسانی میخواهد این شیخ انصاری میخواهد اما همان معنا را ذات اقدس إله به صورت دیگر بیان کرده آن اشکالات ما لا مکن الذب شیخ انصاری برای همه قابل فهم است این آیه نبأ را مطرح کرده ﴿إن جاءَکم فاسقٌ بنبأٍ﴾ چند تا اشکال را مطرح کرده گفته اینها ممما لا یمکن الذب است اما فلان اشکال و فلان اشکال مما لایمکن الذب است این یک فهمی مثل شیخ انصاری میخواهد که چند صفحه رسائل را به این اختصاص بدهد اما همین مطلب را ذات اقدس إله به صورت داستان و قصه و موعظه و اینها برای غالب انسانها قابل تفهیم کرد این میشود معجزه طوری که همه بفهمند و طوری که بحثهای کلیدی پیش خواص باشد
«و الحمد لله رب العالمین»
- دعوت انبیاء و پیامبران به توحید و نفی شرک و بت پرستی
- رد و ابطال رژیم ارباب و رعیتی در نظام اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر انّ العاقبة للمتّقین﴾
در پایان جریان نوح س دو مقام یکی عالمی بودن و دیگری علل پیدایش بت پرستی. قبل از انقلاب این خطر به ذهن میآمد که دنیا را این سه گروه دارند اداره میکنند یک عده موحّدان عالمند یک عده کمونیستها هتسند یک عده هم بت پرستها این توازون تا حدودی محفوظ بود یعنی موحّدان از یک سو و ملحدان از سوی دیگر بتپرستها از سوی سوم خطری که به ذهن بعضیها میآمد این بود که بتپرستی یک چیزی نیست که بماند با پیشرفت علم این فروکش میکند متلاشی میشود و قشر بتپرستها هم کم نیستند ملیونها نفرند این قشر عظیم بتپرستها با فروپاشی نظام بتپرستی اینها اگر به سمت توحید نیایند به سمت کمونیستی بروند آنگاه کفه الحاد سنگینتر میشود مبارزه با الحاد کار دشوارتری خواهد بود این نگرانی بود تا انقلاب به ثمر رسید و رفته رفته جریان فروپاشی نظام مارکسیستی پدید آمد و آن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق که هم جمعیّت آنها زیاد بود هم قدرت آنها زیاد بود هم خاک آنها زیاد بود الان فاصله شرق و غرب همین شوروی سابق نه یا ده ساعت است ایران مثلاً شرق و غربش خیلی فاصله داشته باشد یک ساعت شرقش تا غربش یک ساعت اما آنها نه ساعت یا ده ساعت فاصله است اینقدر این خاک وسیع است وسعت خاک هست کثرت جمعیت هست و پیشرفت صنعت فضایی هست دریایی هست و مانند آن داشتن ارتش سرخ هست چه اینها چین هم که به همین وضع مبتلا است این خطر به ذهن میآمد که اگر جریان بتپرستی متلاشی شد و آنها مایل به کمونیستی شدند باید چه کرد ما دیدیم که نظام مارکسیستی متلاشی شد ولی نظام بتپرستی همچنان باقی است سرّش آن است که دین بد برای اینها بهتر از بیدینی است بالأخره انسان به یک چیزی باید سر بسپارد حتّی اوهام و خرافات هم برای یک بشر قانع کننده است منتها کم کم باید بیداربشود که آن امر موهوم خرافی نه مبدأ علمی دارد نه منشأ عملی بالأخره بشر به یک أمر غیبی دلسپرده است میداند که همه کارها روی ماده نیست ماورای طبیعتی هست این بد دینی برای آنها بهتر از بی دینی بود این بوداییها این براهمه اینها متلاشی نشدند و این کمونیستی متلاشی شد و الان بسیاری از اینها در غرب نفوذ کردهاند منتها بشر را باید هدایت کرد به اینکه آن خلأ را اعتقاد به خدا یعنی حقیقت نامتناهی که مجرد از هر قید مادی نیست او پر کند نه مسائل خرافی خود بودا گفتند مدتها به تهذیب نفس به اصطلاح خودشان همان ریاضت مشغول بود تا یک سلسله چیزهایی برای او روشن شد مردم را به شریعت خود دعوت کرد غرض آن است که یک پایگاهی آیینی برای بشر باید باشد غیر از ﴿قد افلح الیوم من استعلیٰ﴾ یک چیزهای دیگری هم هست حتی خود فرعون که معتقد بود ﴿قد أفلح الیوم من استعلیٰ﴾ و بر اساس ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ مع ذلک خودش به بت پرستی معتقد بود و بت پرست هم بود چه اینکه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آنجا مشخص شد که فرعون خودش بت پرست بود و درباریان او به او گفتند که تو اگر موسی و هارون(سلام الله علیهما) را رها کنی اینها تو و بتهایی که مورد احترام تواند آنها را از بین میبرند آیهٴ 127 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود ﴿و قال الملأُ من قوم فرعون أتذر موسیٰ و قومه لیفسدوا فی الاٰرض و یذرک و آلهتک﴾ معلوم میشود خود فرعون در عین حال که میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یا ﴿ما علمت لکم من إلٰهٍ غیری﴾ مع ذلک خودش بت پرست بود.
مطلب دیگر این است که در جریان صابئین که به عنوان ستاره پرست یاد شدهاند.
سؤال ...
جواب: نه اصلاً اینها منکر وحی و نبوّتند غالبشان منکر معادند مبدأ را قبول دارند چون غالب مشرکین مبدأ را قبول دارند منتها چیزهایی که به ذهنش آمد همان را شریعت دانست این شبهه که در کتابهای کلامی نقل شده است مرحوم خواجه تو تجرید نقل میکند سایر متکلمان هم نقل میکنند از براهمه نقل میکنند این است میگویند عقل بشر برای هدایت بشر کافی است زیرا انبیا حرفی که آوردند یا مطابق عقل است یا مخالف عقل اگر مطابق عقل باشد که خود عقل کافی است اگر مخالف عقل باشد که حجّت نیست غافل از اینکه خیلی از چیزها است که عقل نمیفهمد و در آن زمینه فتوایی ندارد نه مخالف است نه موافق آنچه را که عقل نمیفهمد و فتوا ندارد بیش از آن مقدار است که عقل میفهمد این موافقت و مخالفت اینها عدم و ملکهاند نه نقیضان لذا ارتفاع اینها ممکن است یعنی ممکن است شریعت چیزی بیاور که نه مطابق عقل است نه مخالف عقل چون وفاق و خلاف فرع بر درک است الان شریعت بسیاری از احکامش مربوط به جریان معاد و قیامت است میفرماید نظایر کتب اینطور است صراط این طور است درجات بهشت این طور است درکات جهنم اینطور است حساب این طور است میزان اینطور است کوثر اینطور است دهها مسائلی که مربوطه به مواقف قیامت است هیچ کدام از اینها را عقل نمیفهمد عقل میگوید بله ممکن است اینطور باشد اما هست یا نیست جزئیات را که عقل درک نمیکند درباره مبدأ هم همینطور است درباره اسرار غیبی اینطور است درباره احکام و آداب و سننی که مربوط به تنظیم روابط بین انسانها با یکدیگر یا انسانها با جهان طبیعت است خیلیاش را عقل نمیفهمد وقتی نفهمد نه فتوای به سلب میدهد نه اثبات قهراً نه موافق عقل است نه مخالف عقل و این رفع نقیضین نیست چون اینها عدم و ملکهاند نه نقیضند لذا رفعشان ممکن است مثل اینکه جدار نه أعمی است نه بصیر برای اینکه شأنیت آن را ندارد اصلاً به هر تقدیر اینها منکر وحی و نبوّتند به همان جهت خود بودا میگویند معتقد به وجود خدا بود و این حرفی که در قرآن آمده ﴿و ما یهلکنا إلاّ الدّهر﴾ منظورشان همین روزگار است نه نفی خدا گرچه برخی این آیه را مربوط به ملحدان مادّیون دانستهاند ولی بوداییها و مانند آنها به خدا معتقدند او را خالق میدانند منتها میگویند نیازی نیست که ما در آن زمینه سخن بگوییم آنچه که مورد نیاز جامعه است همین آیین ترک شهوات و ترک رذایل است خوب مطلب مهم آن است که انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمدند یک حرف مثبت دارند و یک سفارش منفی حرف مثبت این است که همگان موحّد باشند به وجود خدای سبحان معتقد باشند به اسماء و صفاتش معتقد باشند و او را بپرستند ولا غیر این حرف همه انبیاست از یک پیامبر نیست آن سفارش منفی آن است که هیچکس مردم را به غیر خدا دعوت نکند هیچ کس مردم را به خودش دعوت نکند هیچ کس داعیه رژیم ارباب و رعیّتی نداشته باشد نه خود را ارباب دیگران بدانند نه برای دیگران یک اربابی غیر از خود انتخاب بکنند رب همه یکی است و همگان مربوب اویند این سخن دوم که ابطال رژیم ارباب و رعیّتی است حرف همه انبیا است معنای ارباب و رعیّتی تنها این نیست که قبل از انقلاب در ایران یا الان در بعضی از کشورها رایج است که بعضیها مالک دهاند و عدهای رعیّت آنهایند و برای آنها دارند کار میکنند این یک رژیم منحوس مادی و اقتصادی بود اما رژیم فکری آنکه میگوید هر که مثل ما نمیاندیشد مخالف ما هست باید مثل ما بیندیشند هرچه ما دیکته کردیم آنها بنویسند و مانند آن این یک رژیم ارباب رعیّتی فرهنگی و فکری است قرآن با این کاملاً با این مبارزه کرده است که هیچ کس حق ندارد مردم را به خود دعوت کند و بگوید افکار من را تدریس کنید رأی من را تکریم کنید و مانند آن اینها را به عنوان قانون اساسی نقل میکند اختصاصی به یک پیغمبر یا یک شریعت و منهاج ندارد اول مسئله توحید را برای همه انبیا ترسیم میکند یک دوم نفی رژیم ارباب رعیّتی را تدوین میکند برای همه ملل همه انبیا همه اُمم دو آنگاه به مبارزههای مقطعی میپردازد سه اینها را به عنوان قانون اساسی نقل میکند آنچه را که در جریان توحید نقل فرمود و مربوط به سلسله انبیا است و اختصاصی به پیامبر خاص ندارد همان است که در سورهٴ مبارکهٴ انیبا آیهٴ 25 این مطلب را تدوین میکند بعد از اینکه در آیهٴ 24 سوره انبیا فرمود ﴿أم اتخذوا من دونه آلهةً قل هاتوا برهانکم هذا ذکر من معیو ذکر من قبلی بل أکثرهم لا یعلمون الحق فهم معروضون﴾ آنگاه این اصل کلی را فرمود فرمود ﴿و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلاّ نوحی الیه أنّه لا اله الا انا فاعبدون﴾ فرمود ما هیچ پیامبری نفرستادیم قبل از تو مگر بر محور توحید هم معتقد باشند مبدأ عالم یکی است هم معتقد باشند که معبود جهانیان هم یکی است این یک اصل کلی است ﴿و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی الیه أنه لا إله الا أنا﴾ این توحید در هویّت و مبدئیت خدا و خالقیت و ربوبیت ﴿فاعبدون﴾ این هم توحید در عبادت این در بخش مثبت در بخش منفی که ابطال رژیم ارباب و رعیتی است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران بحثش گذشت در سورهٴ آلعمران هم آیهٴ 64 هم آیهٴ 79 درباره نفی رژیم ارباب و رعیّتی است آنچه را که در آیهٴ 64 سورهٴ آلعمران آمده است به این صورت است ﴿قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمهٍ سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ الله﴾ نامهای که وجود مبارک حضرت برای همه اهل کتاب چه یهودیها چه مسیحیها حتی چه برای ایرانیها که مجوس بودند نامهای که برای ایرانیها مرقوم فرمود این جمله را هم مرقوم فرمود این نشان میدهد که اینها را به عنوان مجوس به و عنوان اهل کتاب پذیرفت مکاتیب الرسول(صلّی الله علیه و آله وسلّم) را ملاحظه فرمایید نامههایی که حضرت مرقوم فرمودند خیلی مفصل است و اگر ان شاء الله یک روزی بنیاد نهج الفصاحه حضرت شکل گرفت آنگاه همانطوری که نهجالبلاغه سامان یافت خطب حضرت و نامههای حضرت و کلمات حکیمانه حضرت کنار هم قرار گرفته آن بنیاد نهجالفصاحه هم به همین شکل سامان میپذیرد یعنی خطبههای حضرت نامههای حضرت و کلمات حکیمانه حضرت آنگاه خیلی روشن میشود که بسیاری از بیانات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) که در نهج البلاغه یا صحیفه سجادیه یا در جوامع روایی دیگر ما از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است در فرمایشات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) هست الان ما یک حلقه مفقوده داریم یعنی از یک طرف روایات فراوان هست هم نهج البلاغه هم صحیفه سجادیه هم روایات دیگر و از طرف دیگر قرآن است که در اوج است آن سرپلی که این روایات را به آن آیات نزدیک میکند آن آیات را به این روایات مرتبطتر میکند سخنان شخص پیغمبر است ما متأسّفانه آنطوری که حضرت را به عنوان پیغمبری باید قبول داشته باشیم نیست کلماتش در دسترس نیست نامههایش در دسترس نیست چه طور میشود یک روحانی عمری را بگذارند و یک دوره نامههای حضرت را نخواند کلمات حضرت را نخواند خطبههای حضرت را نخواند آن وقت معلوم میشود که غالب این روایاتی که در اهل بیت هست اصلش در فرمایشات پیغمبر است به هر تقدیر﴿قل یا اهل الکتاب﴾ حضرت این را برای بزرگان کشورهای مجاور مینوشتند برای کسراهای ایران نوشتند برای کسرای ایران نوشتند برای قیصر روم نوشتند برای سران کشورهای دیگری که شبهه اهل کتاب بود نوشتند ﴿یا اهل الکتاب تعالوا إلیٰ کلمةٍ سواء بیننا و بینکم﴾ این یک توافق است یک تفاهم است امضای تفاهم طرفینی است که این زندگی مسالمت آمیز یعنی این یعنی هیچکدام ما ادّعای برتری نداشته باشیم خدا در قیامت کارهای خودش را بررسی میکند ما دیگر داعیه ربوبیت نداریم که بهشت و جهنم را تقسیم بکنیم البته از نظر کلامی بحثهای ما همچنان هست ما معتقدیم عدهای اهل جهنم هستند و میسوزند این یک حساب دیگر است اما مسائل فقهی و حقوقی و سیاسی جایگاه خاص خودش را دارد مسائل کلامی هم جایگاه خاص خودش را دارد معنای وحدت هم نیست که مسائل کلامی را به هم بخورد که مسائل کلامی سر جایش محفوظ است مسائل کلامی میگوید غدیر، غدیر است سقیفه سقیفه این الحق من الباطل اما مسائل فقهی و سیاسی که به جان هم نیافتید با هم زندگی کنید خون هم را نریزید مال هم را نبرید این یک راه دیگر است فرمود ﴿یا اهل الکتاب تعالَوا الی کلمةٍ سواءٍ بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ الله﴾ یک ﴿و لا نشرک به شیئاً﴾ نه اینکه هم خدا و هم بت دو ﴿و لا یتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله﴾ ما این رژیم ارباب و رعیتی را بگذاریم کنار که ما بشویم رب شما بشوید رعیت یا شما بشوید رب ما بشویم رعیت اینطور نیست ما همه ما در زندگی انسانی یک حقوق مشترکی داریم آن مسائل کلامی ما سر جایش محفوظ است که چه کسی بهشت میرود چه کسی جهنّم میرود آن حسابش جداست و روی آن هم هرگز نمیشود معامله کرد دست ما نیست یعنی ان ﴿لیمیز الله الخبیث من الطّیب﴾ هست ﴿وَ یجعَلَ الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعاً فیجعله فی جهنّم﴾ هست اما در مسائل حقوقی و سیاسی ما یک زندگی روی زمین با ید داشته باشیم یا نداشته باشیم یا همیشه به جان هم بیافتیم ما این رژیم ارباب و رعیتی را بالقول المطلق باید ابطال بکنیم هیچ کسی ارباب کسی نیست و هیچ گروهی هم رعیّت کسی نیست این را در آیهٴ 64 سورهٴ مبارکهٴ آلعمران بیان فرمود آنگاه در آیهٴ 79 همان سورهٴ آلعمران این اصل جامع را ذکر فرمود که همان تنها اینچنین نیست که حالا من که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله وسلّم) با شما این پیمان را میبندم اصلاً هیچ بشری حق ندارد که خود را رب دیگری بداند رژیم ارباب و رعیّتی فرهنگی و فکری مطلقا علی وجه الارض ممنوع است
سؤال ...
جواب: بله دیگر ﴿لقد کفر الذین قالوا إنَّ الله ثالثُ ثلاثةٍ﴾ همینطور بود دیگر ﴿لقد کفر الذین قالوا﴾ ﴿عزیرٌ ابْن الله﴾ همینطور بود دیگر خوب آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ آلعمران این است ﴿ما کان لبشرٍ أن یؤتیه الله الکتاب والحکم و النّبوة ثم یقول للنّاس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ هیچ بشری حق ندارد بشری که خدای سبحان به او حکم نبوت و کتاب داد به او وحی و نبوت داد به جای رسول او حق ندارد خود را رب مردم بداند و رژیم ارباب و رعیتی راهاندازی کند خوب دیگران به طریق اولی حق ندارند انبیا مردم را به الله دعوت میکنند نه به خودشان ﴿أدعوا إلی الله علی بصیرةٍ أنا و من اتّبعنی﴾ من و پیروانم مردم را به الله دعوت میکنیم نه به خودمان ﴿ما کان لبشرٍ ان یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ این دعوت به خود و دیگران را مربوب دانستن و خود را رب پنداشتن بگوید فرهنگ من فکر من رأی من باید حکومت کند اینچنین نیست اگر بگوید قال الله قال رسول الله قال کذا و کذا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که حرف الله و نمایندگان الهی را نقل میکند این درست است اما حرف خودش را بخواهد مطرح بکند این میشود ارباب و رعیتی﴿ ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ خوب پس هیچ بشری این حق را ندارد بشر چه حقّی دارد انبیا چه حقی دارند مرسلین چه حقی دارند اولیا چه حقی دارند به مردم چه باید بگویند به مردم میگویند ﴿و لکن کونوا ربّانیین﴾ خودشان هم ربانیاند رب نیستند ربانیاند عالم ربانیاند آن انسانی که هم شدید الربط به رب باشد هم شدید التربیب با مربوبین باشد میشود عالم ربانی آن که ارتباطش با رب خیلی خالص است یعنی اخلص لله بنده خالص خداست و ارتباطش هم با مردم در نظام تربیتی خالص است که ﴿لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودَّة﴾ چنین عالمی میشود ربانی هم شدید الربط بالرب است هم شدید التربیب با مردم هم به سود مردم سخن میگوید نه غرضی دارد و نه مرضی ﴿لا اسئلکم علیه أجرا﴾ و هم مخلصا لله عبادت می کند این میشود عالم ربانی که در بعضی از روایات ادامه(علیهم السلام) فرمودند اینکه از وجود مبارک حضرت امیر رسیده است «النّاس ثلاثةٌ فعالم ربانی وَ متعلّم علی سبیل نجاةٍ و همج رعاع» «نحن العرب و شیعتنا الموالی و سائر الناس همج» اینها عالم ربانی هستند پس ﴿ولکن کونوا ربّانیین بما کنتم تعلَّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون﴾ درسهایتان فهمیده و لله تفسیر کتابتان تعلیم کتابتان فهمیده و لله باشد میشود ربانی مردم رب مردم نیستید ربانی هستید دوتایی در خدمت پروردگارید پس رژیم ارباب و رعیّتی بالقول المطلق ممنوع است طبق آیهٴ 64 و آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ آل عمران همین مضمون را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علی و آله و سلّم) برای سران جهان آن روز مینوشت آن روز بیش از دوتا امپراطوری بزرگ در خاور میانه نبود یکی امپراطوری بزرگ ایران بود یکی هم امپراطوری بزرگ روم که هر دو را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علی و آله وسلم) به اسلام دعوت کرده است
سؤال ...
جواب: یعنی همین دیگر یعنی خاضعاً و خاشعاً خوب همان تکریم در برابر معلم است وگرنه حرف را انسان از ذات اقدس إله دارد و ربوبیت مال خدای سبحان است و لاغیر خوب پس حرف انبیا(علیهم السلام) این دو اصل کلی است یکی در بخش اثبات ﴿ما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی الیه أنه لا اله الا انا فاعبدون﴾ یکی هم ﴿ما کان لبشر أن یوتیه الله الکتاب و الحکم و النّبوه ثم یقول للنّاس کونوا عباداً لی من دون الله﴾ خوب مطلب دیگر آن است که آنچه که برای بوداییها هست بخشی از آن جزء ملحقات و اضافات و جعلیات بعدی است بخشی هم مربوط به اصول اولیه آنهاست جریان صابئین در قرآن کریم چند جا ذکر شده است اینها در ردیف اهل کتاب آمدند چه اینکه آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ بقره اینها را در ردیف اهل کتاب ذکر فرمود که ﴿ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النّصاریٰ و الصّٰابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون﴾ نشان میدهد به اینکه اینها صبغه دینی و کتابی دارند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ حجر در قبال مشرکان قرار گرفت معلوم میشود که از قبیل مشرکان و بتپرستان نیستند آیهٴ 17 سورهٴ مبارکهٴ حجر این است ﴿ان الذین آمنوا و الذین هادُوا و الصّٰابئین وَ النَّصاریٰ و المجوس و الذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة إن الله علیٰ کلّ شیء شهیدٌ﴾ معلوم میشود که مسلمانها یهودیها صابئان نصاری مجوسها اینها در قبال مشرکند مجوس اصیل نصارای اصیل صابئین اصیل یهودیان اصیل و مؤمنان اینها در قبال مشرکینند که فرمود خدای سبحان ﴿یفصل بینهم یوم القیامه﴾ و اما صابئانی که شهرستانی و سایر اهل ملل و نحل بازگو کردهاند اینها همان ستارهپرستهای معروفند صابئینی که مدعیاند در ایران هستند اینها میگویند ما پیرو کتاب حضرت یحیی(سلام الله علیه) ایم خوب اگر پیرو کتاب حضرت یحییٰ(سلام الله علیه) هستند چون خود حضرت یحییٰ زیر مجموعه رسالت جامع و الوالعزمی وجود مبارک عیسیٰ(سلام الله علیه) را داشت بنابراین اینها شعبهای از مسیحیت و نصرانیتند چیز جدایی نیستند در تدوین قانون اساسی میگفتند ما هم جزء اقلیتهای دینی بشمارید پاسخشان این بود که بالأخره شما که میگویید ما کتابی داریم و از حضرت یحییٰ به ما رسیده است خوب آن هم جزء مجموعه زیر مجموعه مسیحیتی بود که در عصر وجود مبارک حضرت عیسی که از انبیای الوالعزم است آن دیگر شریعت جدایی نداشت این نسبت به جریان صابئین خوب آن بت پرستهایی که معروفی که سابقهای دارند و سندی هم دارند این صائبیند و براهمهاند و بوداییها اسلام که آمد با همه در درجه اول با وثنیین عرب مبارزه فرهنگی و فکری کرد بعد دیگر آن مبارزههای نظامی شروع شد عرب خودشان آن فرهنگ مستقل نداشتند غالباً بیابانی بودند اینها بدوی بودند در اثر مسافرت کردن به ایران یا روم یا کشورهای دیگر کم کم یک سلسله آثار تمدن در آنها پیدا شد از بت پرستی آنها کمک باطلی گرفتند بتهایی هم به همراه خودشان آوردند نام گذاری کردند هر جا میرفتند بتی میدیدند همان را میآوردند در شهر خودشان میپرستیدند.
سؤال ...
جواب: بله وقتی انسان اصالة الحسی باشد عقل را رها کند همین است دیگر وقتی انسان عقل را رها کند گرفتار حس و تجربه بشود همین است یا ملحد محض درمیآید یا مشرک هشت تا بت در قرآن کریم نامشان آمده پنج تا در همان سورهٴ مبارکه نوح است که این بتهای خمسه از دیر زمان سابقه داشت و در جاهلیّت هم اینها بود آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ نوح این بود ﴿لاٰ تذرنَّ ودّاً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً﴾ و سواء و یغوث و یعوق و نصر این بتهای خمسه بود که در جاهلیت رواج داشت این که میگفتند عبد ود است اینکه میگفتند عبد یعوق است و مانند آن سه بت دیگر هم در جاهلیت رایج بود که از آنها در سورهٴ مبارکهٴ نجم یاد شده است آیه نوزده و بیست سورهٴ مبارکهٴ نجم این است ﴿أفرأیتم اللاّت و العزّی ٭ و مناة الثالثة الاُخری﴾ لات و عزی و مناة در آن مبارزات هم میگفتنند «لنا عزیٰ و لا عزی لکم» افتخار میکردند میگفتند ما بت عزی داریم شما ندارید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) فرمود شما در برابر شعار اینها بگویید «الله مولانا و لا مولیٰ لکم» خدا مولای ما است و شما تحت ولایت کسی نیستید این اصنم ثمانیه در قرآن کریم آمده جایگاه اینها هم در مکه در کنار کعبه و مناطق کعبه فرق میکرد یکی در روبروی کعبه بود آنجا که در کعبه باز میشد یکی طرف راست کعبه بود یکی طرف چپ کعبه بود آن بت بزرگ هبل پشت بام کعبه بود یک بت روی کوه صفا بود یک بت روی کوه مروه بود جای این بتها فرق میکرد یک التصاب و ارتباط این بتها هم با قبائل یکسان نبود دو هر کدام از اینها مربوط به قبیله خاص بود و این سنادید قریش گذشته از این بتهای عمومی که در کعبه و صفا مروه نصب بود یک بتهای خصوصی هم داشتند که از آنها کمک میگرفتند وقتی میخواستند بیایند به جنگ با پیامب( صلّی الله علی و آله و سلّم) در آن اتاق مخصوصشان از این بتهای خاص کمک میگرفتند این تفکر بود و اسلام آمد اولا حس را فرمود در محدوده عقل محترم است زمام را نباید به حس داد نباید گفت که ﴿أرنا الله جهرةً﴾ نباید گفت هر چه دیدیم قبول بکنیم و ندیدیم باورمان نمیشود معرفت حسی و تجربی از ضعیفترین مراحل ابتدایی بشر است بعدش مراحل ریاضی است بعدش هم مراحل فلسفی و کلامی است بعدش هم مراحل عرفانی است و سلطان همه معارف وحی انبیا است این راهها را نشان داد حس را به رهبری عقل و علم تجریدی سامان بخشید تجارب را با آن علوم تجریدی سازماندهی کرد فرمود به اینکه منشأ بتپرستی شما هم همین است که اگر یا منکر محضید یا هر چه به حستان آمد باور میکنید نظیر بنی اسرائیل میگفتند ﴿اجْعل لنا إلهاً کما لهم آلهةٌ﴾ به موسی کلیم یک خدایی دیدنی بیاور برای ما قرار بده همانطوری که اینها خدای دیدنی دارند شما هم برای ما خدای دیدنی قرار بدید اینها منشأ پیدایش بتپرستی بود که اسلام با تک تک اینها مبارزه کرد و فرمود از اینها کاری ساخته نیست قرآن کریم یک کتابی است که برای همه مردم نازل شده است یعنی مطلبی در قرآن نیست که توده مردم نفهمند همه انسانهایی که در عالم زندگی میکنند از قرآن بهره میبرند اما آیاتی در قرآن کریم هست که متخصّصان و حکیمان و فقیهان و امثال اینها باید رنجها بکشند تا گوشهای از آن را پی ببرند همان مطلب عمیق به صورت قصه داستان مثل باز شد تا توده مردم بفهمند این برهان تمانع که در سورهٴ مبارکهٴ انبیا آمده است ﴿لو کان فیهما آلهةٌ إلاّ الله﴾ شما کمتر طلبه فاضلی پیدا میکنید که در برابر آن اشکال بتواند پاسخ بدهد که خوب اگر دوتا خدا باشد هر دو برابر ما هو الواقع ما هو المصلحه ما هو الحق عمل بکنند چه میشود مگر؟ این یک سی چهل سال درس خواندن میخواهد نشانهاش این گوی و این میدان کدام طلبه میتواند این شبهه را حل کند بسیاری از متکلمان اهل سنّت هم حتی بعضی از خواص هم وقتی به این شبهه رسیدند خواستند برهان تمانع را به توارد علّتین برگردانند این یک طباطبایی میطلبد بالأخره یک چنین آیهای در قرآن هست از این قبیل کم نیست اما همین مطلب را ذات اقدس إله به صورت در غالب قصه تکسی داستان تمثیل برای همه قابل فهم کرده است مطلبی در قرآن نیست که توده مردم نفهمند اما آیات فراوانی هست خواص متذلّهاند نمونههایش قبلاً گفته شد این ﴿و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً﴾ که دو صفحه مطالب عمیق کفایه را تشکیل داد این قابل درک تودهٴ مردم است؟ یا قابل درک برای هر طلبهای هم هست؟ این آخوند خراسانی میخواهد این شیخ انصاری میخواهد اما همان معنا را ذات اقدس إله به صورت دیگر بیان کرده آن اشکالات ما لا مکن الذب شیخ انصاری برای همه قابل فهم است این آیه نبأ را مطرح کرده ﴿إن جاءَکم فاسقٌ بنبأٍ﴾ چند تا اشکال را مطرح کرده گفته اینها ممما لا یمکن الذب است اما فلان اشکال و فلان اشکال مما لایمکن الذب است این یک فهمی مثل شیخ انصاری میخواهد که چند صفحه رسائل را به این اختصاص بدهد اما همین مطلب را ذات اقدس إله به صورت داستان و قصه و موعظه و اینها برای غالب انسانها قابل تفهیم کرد این میشود معجزه طوری که همه بفهمند و طوری که بحثهای کلیدی پیش خواص باشد
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است