display result search
منو
تفسیر آیه 32 تا 34 سوره هود

تفسیر آیه 32 تا 34 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 158 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 32 تا 34 سوره هود
- مجادله قوم نوح (ع) و نصیحت حضرت نوح (ع)
- درخواست عذاب قوم نوح
- جدال احسن و نصیحت
- هدایت و اغوای خداوند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا یا نوح قد جادلتنا فأکثرت جِدالنا فأتنا بماتعدنا إن کنت من الصادقین ٭ قال انما یأتیکم به الله إن شاء و ما أنتم بمعجزین ٭ و لا ینفعکم نصحی إن أردتُّ أنْ أنصح لکم ان کان الله یرید ان یغویکم هو ربکم و إلیه ترجعون﴾

بعد از اینکه نوح(سلام الله علیه) به آنها فرمود ﴿الله أعلم بما فی أنفسهم انی اذاً لمن الظالمین﴾ یعنی من اگر پیشنهاد شما را بپذیرم این مؤمنین را طرد بکنم در حقیقت ظلمی نسبت به اینها روا داشتم و این کنایه از آن است که کسی بخواهد محرومان و تهی دستان و مستضعفان را طرد کند ظالم است و آن شمایید نه من با این سه مطلبی که در این ذیل بیان افاضه فرمودند آنها تقریباً پیشنهاد کفایت مذاکرات دادند که دیگر دعوت و مذاکره و گفتگو به پایان رسید و اگر راست می‌گویید آن عذاب الاهی را بر ما نازل کنید چند مطلب را آنها در این پیشنهادِ کفایتِ مذاکرات دادند گفتند اولاً که جدال می‌کنی یک و پرجدلی هم دو و دروغ می‌گویی ـ معاذ الله ـ سه اگر راست می‌گویی آن عذاب را بیاور چهار، وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) فرمود پُر حرف می‌زنم یعنی زیاد دعوت می‌کنم دقیقاً نُه قرن و نیم است دارم دعوت می‌کنم این را قبول دارم اما جدالم جدال احسن است نه مطلقِ جدال برای اینکه آن خصوصیت جدال احسن را شما بازگو کنید نگویید جدل کردی جدال کردی بگو نصیحت کردی چون نصیحت همان گفتار خالص رفتار خالص و مانند آن است جدال دو قسم است یک جدال حق یک جدال باطل و من در تمام این نُه قرن و نیم یک کلمه جدال باطل نداشتم همه‌اش نصیحت بود جدال گاهی شرّ است مثل ﴿و لا جدال فی الحج﴾ ﴿بلا رفث و لا فسوق و لاٰ جدال﴾ گاهی هم خیر است نظیر آنچه که در جریان قوم لوط واقع شده است و ﴿یُجادلنا فی قوم لوط﴾ آن جدال جدال خیر است لذا جدال گاهی به احسن متّصف می‌شود جدالِ احسن پس جدال گاهی حسن است گاهی قبیح گاهی خیر است گاهی شرّ گاهی حقّ است گاهی باطل اما نصیحت همه‌اش حق است دیگر وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) آن چهار مطلبی را که آنها گفتند به هر چهار مطلب هم پاسخ داد یکی را با سکوت قبول کرد که خودش هم در موارد دیگر تصریح کرد که این مطلب بود برای اینکه من آنها را شب دعوت کردم روز دعوت کردم در جلسات خصوصی دعوت کردم در جلسات علنی دعوت کردم ﴿دعوت قَومی لیلاً و نهاراً﴾ ﴿اعلنتُ لهم و أسررت لهم إسرارا﴾ در سِرّ در علن در شب در روز بله این فراوانی دعوت را من قبول دارم بله این کار را کردم و باید هم می‌کردم
سؤال ... جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: نه یعنی زیاد اخبار می‌کرد که این عذاب از آنها برطرف شود در حقیقت یک شفاعت گونه بود
که فرمود ﴿یجادلنا فی قوم لوط﴾
مطلب اول پس اینکه بله آن کثرت دعوت را بله من قبول دارم این زیادی را قبول دارم و این کار خیر است و خود من هم اعتراف دارم که شب روز علن سِرّ این کار را کردم اما این جدال نیست اگر جدال است جدال احسن است چون جدال گاهی باطل است گاهی حق گاهی حسن است گاهی غیر حسن برای اینکه خصوص جدال احسن و جدال حسن و جدال خیر مطرح بشود نگویید جدال کرد یا بگویید جدال احسن کرده که [این] تعبیر را ندارد یا بگویید نصیحت لذا تعبیر وجود مبارک نوح این است که من شما را نصیحت کردم
مطلب سوم درباره اینکه گفتید ﴿فأتنا بما تعدنا﴾ آن تهدیدی که می‌گویی عمل بکن می‌فرماید ما از اول تهدیدی نداشتیم ما نگفتیم ما چنین کاری می‌کنیم که گفتیم خدا چنین کاری می‌کند الان هم همان حرف را می‌زنیم اگر ذات اقدس الاه بخواهد شما را تنبیه کند می‌کند و کاری هم از دست شما برنمی‌آید نه حدوثاً نه بقائاً نه می‌توانید جلوی عذاب را بگیرید دفع کنید نه می‌توانید عذاب آمده را رفع کنید کاری از شما برنمی‌آید برای تثبیت این مطلب این حرف با را روی معجز درآورده فرمود ﴿و ما انتم بمعجرین﴾ که اضافهٴ با اینجا برای تاکید است یعنی شما هرگز نمی‌توانید عاجز بکنید مأموران الاهی را در تعذیب اما اینکه شما گفتید ﴿ان کنت من الصادقین﴾ برای آن است که شما مدّعی هستید که ما ـ معاذ الله ـ کاذبیم چون در آیه قبل حرف آنها این بود که ﴿بل نظنکم کاذبین﴾ حرف قوم نوح نسبت به حضرت نوح(سلام الله علیه) این بود که شما ـ معاذالله ـ دروغ می‌گویید هم کذب خبری دارید هم کذب مخبری کذب مخبری‌تان درباره دعوایتان است شما ادعا دارید دعوا یتان آن است که پیغمبرید و این دروغ است بشر پیغمبر نمی‌شود کذب خبری دارید دعوتتان این است که بتها باطل‌اند نه‌خیر این بت‌ها باطل نیستند ما در هدایتیم شما در گمراهی هستید می‌خواهید ما را گمراه کنید حرف بت پرستها این است درباره بعضی از انبیای دیگر قومشان همین حرف را می‌زدند آنها به پیامبرشان می‌گفتند تو می‌خواهی ما را گمراه کنی این بت پرستی هدایت است تو آمدی برای اِضلال در سورهٴ مبارکهٴ فرقان آیهٴ 42 به این مضمون است ﴿ان کاد لیضلنا عن آلهتنا لولا أن صبرنا علیها و سوف یعلمون حین یرون العذاب من أضل سبیلا﴾ اینها به پیغمبرشان می‌گفتند این آمده ما را گمراه بکند ذات اقدس الاه می‌فرماید که روز ظهور عذاب معلوم می‌شود که چه کسی گمراه است و چه کسی به هدایت غرض آن است که آنها خودشان را مهتدی می‌پندارند و پیامبر را ـ معاذ الله ـ ضالّ و گمراه می‌دانند دعوت او را هم اضلال تلقی می‌کنند لذا می‌گفتند هم کذب خبری است هم کذب مخبری ﴿بل نظنکم کاذبین﴾ از این جهت تعبیر ﴿ان کنت من الصادقین﴾ را به صورت شرط بیان کرده یعنی ما که بنایمان بر این است که شما دروغ می‌گویید ـ معاذ الله ـ ولی خود اگر راست می‌گویید آن عذاب را بیاورید وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) در این نحوه جوابْ اول از این بخش مهم پاسخ دادند فرمودند ﴿قال انما یأتیکم به الله ان شاء﴾ اگر خدا بخواهد می‌آورد یعنی از اول تا الان ما هرگز نگفتیم که اگر شما دست از بت پرستی برنداشتید من عذابتان می‌کنم گفتیم خدا عذابتان می‌کند و تعذیب الاهی هم به مشیت الاهی وابسته است مشیت الاهی هم برابر حکمت او برنامه ریزی می‌شود این از بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است در صحیفه سجادیه که «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» خدایی که تمام کارهایش حکیمانه است انسان هر چه هم توسل بکند بخواهد با توسل مسیر حکمت خدا را عوض بکند نمی‌تواند لذا ﴿وَ عسی أنْ تکرهوا شیئا و هو خیرٌ لکم و عسیٰ أن تحبوا شیئاً وَهو شرٌّ لکم﴾ ما وظیفه‌مان دعاست و رضا اگر چیزی را نداشتیم حاجتی داشتیم دعا بکنیم بهترین دعا همان طلب خیر است پیشنهاد ندهیم که خدایا ما فلان چیز می‌خواهیم فلان چیز می‌خواهیم اگر فلان چیز را خواستیم شد شکر می‌کنیم نشد راضی هستیم چون ﴿و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم﴾ این از غرر فرمایشات امام سجاد(سلام الله علیه) است که «و یا من لا تبدّل حکمته الوسائل» در عین حال که خدای سبحان ما را به توسل ترغیب کرده فرمود ﴿وابْتغوا إلیه الوسیلة﴾ نماز وسیله است روزه وسیله است ولایت اهل بیت(علیهم السلام) از بهترین وسائل است و هر کار خیری وسیله است ﴿وابتغوا إلیه الوسیلة﴾ اما هرگز وسیله توان آن را ندارد که ـ معاذ الله ـ خدا یک کار غیر حکیمانه بکند «و یا من لا تبدل حکمته الوسائل» لذا همیشه بر اساس مشیت حکیمانه کار می‌کند وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) فرمود ﴿إنما یأتیکم به الله ان شاء﴾ دست ما نیست یک ﴿و ما أنتم بمعجزین﴾ وقتی که عذاب الاهی بخواهد بیاید شما هرگز نمی‌توانید مأموران الاهی را عاجز کنید لا حدوثاً و لا بقائاً و لا دفعاً و لا رفعاً، این برای این اما درباره جدال کثیر بله آن کثرت را ما قبول داریم لکن جدال نیست ما اصلاً جدال نکردیم با شما ما نُه قرن و نیم نصیحت کردیم ﴿و لا ینفعکم نصحی﴾ پس نگویید که ﴿قد جادلتَنا فاکثرت جدالنا﴾ پس بگوید نَصَحْتَنا فاکثرت نصیحتنا اما حالا نصیحت یعنی چیز خالص آن عسل مصفای خالص را می‌گویند ناصح العسل که مشوب نیست مخلوط نیست کار خالص را می‌گویند ناصح فعل خالص را می‌گویند ناصح حرف خالص را می‌گویند ناصح ﴿اذا نصحوا لله و رسوله﴾ یعنی خالصاً این کار را بکنند النصیحة لائمة المسلمین چه در مقام قول چه در مقام فعل با رهبران الاهی انسان خالصانه برخورد کند این معنای نصیحت حرف انبیای دیگر هم این بود اختصاصی به حضرت نوح نداشت سایر انبیا هم فرمایششان این بود که ما داریم شما را نصیحت می‌کنیم در سورهٴ مبارکه‌ اعراف و مانند آن هم از نصیحت برخی از انبیا نظیر حضرت هود و اینها سخن به میان آمده آیهٴ 77 و 78 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این است در جریان صالح ﴿فعقروا النّاقة و عَتَوْا عن أمر ربهم و قالوا یٰصٰلحُ آئْتینا بما تعدُنا أن کنتَ من المرسلین ٭ فأخذتهم الرجفة فأصبَحوا من دارهم جٰثمین﴾ آیهٴ 79 این است ﴿فتولّیٰ عنهم و قال یا قوم فقد أبلغتکم رسالة ربی و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین﴾ پس بنابراین آنچه را که آنها تعبیر به جدال کردند وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) اصلاح کرده فرمود یا بگویید جدال حسن که خوب جدال حسن شما قبول نمی‌کنید که این جدالِ من جدال حسن است تعبیر بهترش این است که بگویید نصیحت، شما هم که نصیحت نمی‌دانید ولی من این را نصیحت می‌دانم
مطلب مهم آن است که این از آن رقیق‌ترین و دقیق‌ترین مطالب است و آن این است که ما کارهای غیرعادی را معجزه می‌دانیم اما کار عادی را معجزه نمی‌دانیم معجزه یعنی چه؟ یعنی کاری را که خدای سبحان دارد انجام می‌دهد و هیچ کس نمی‌تواند جلویش را بگیرد این معنای معجزه است تمام کارهای روزانه ما و روزمره ما هم همین است آنجا که به ثمر می‌رسدآن هم همین است آن مدیر عامل آن رب العالمین آن گرداننده اینها این خداست بر اساس توحید افعالی و کسی هم نمی‌تواند جلویش را بگیرد نیازمندی این بحث به توضیح برای این است امثالی مثل امام رازی اینجا را میدان داری کرده و خیال کرده که اینجا آیهٴ، آیهٴ جبر است و راهگشای تفکر جبری اشاعره است درحالی‌که مبادی اختیار در همه موارد مطرح است وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) فرمود آن کار یعنی عذاب آوردن عذاب غیبی معجزه مثل طوفان آن دست من نیست آن دست خداست این کار روزمرّه که چه کسی خوب می‌شود چه کسی بد می‌شود چه کسی هدایت می‌شود چه کسی هدایت نمی‌شود اینها هم دست من نیست اهمیت این مطلب در این بحثِ اخیر است نه اوّلی، اوّلی روشن است بیّن الرشد است که بالاخره تا آوردن طوفان که به دست انبیا نیست به دست ذات اقدس الاه است منتها اینها رسول خدایند و ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ را اینها می‌گویند و انجام می‌دهند این را همه ما می‌دانیم که معجزه ﴿و ما کان لرسولٍ أن یأتی بآیةٍ إلاّ باذن الله﴾ اینبله روشن است آن بخش را وجود مبارک نوح تثبیت کرد که آمدن معجزه نظیر طوفان یا حالا هر چه هست که بعداً روشن می‌شود آن به عنایت الاهی است ﴿انما یأتیکم به الله ان شاء﴾ اما اگر این کار عادی یعنی هدایت شما ولو من هم معلم شما بشوم شما به راه نمی‌افتید آن کلیدِ آخر به دست خداست و شرط اول و آخر هم به دست خودِ شماست من این وسط یک مجری‌ام باید بگویم ابلاغ کنم بلاغ مبین داشته باشم ابلاغ مبین داشته باشم کوتاهی در رسالت نکنم استدلال بکنم اینها مأموریت من است اما آن شفاف شدن قلب شما و راه اندازی شما یک کسی باید کلید را روشن بکند و شما هم باید اول و وسط و آخرْ این شرط را خوب نگه بدارید بدانید که قلب را به کدام سمت نگه بدارید بیان ذلک این است که خدای سبحان این تکرار این مسئله برای اینکه سؤالش هم مکرّر هست وسوسه‌اش هم مکرر هست بعضی از مطالب هست که ذهن را می‌گزد چون ذهن را می‌گزد قرآن ده‌ها بار ذکر می‌کند در بحثهای تفسیری ده‌ها بار ذکر می‌شود که نقش ما در هدایت و ضلالت چیست نقش خدا چیست جبر چیست تفویض چیست ما نقشمان نقش قابلی است یعنی در حفظ استعداد در صلاحیت در قابلیت نباید کوتاه بیاییم خدای سبحان ما را با سرمایه خلق کرده بی سرمایه خلق نکرده هم فطرت به ما داده که این فطرت کارهای بد را پس می‌زند شاید ده‌ها بار این مطلب را شنیدید الان مثلا ما یک ظرف خالی داریم یک تنگ خالی داریم یک دبه خالی داریم چه بلوری باشد چه پلاستیک باشد این دبّه این تنگ اینها چون خالی‌اند حرفی برای گفتن ندارند اینها تسلیم محض‌اند هرچه در این دبّه ریختند این نگه می‌دارد چه سمّ بریزند چه عسل بریزند این دبّه یا این تنگ چه بلوری چه پلاستیکی این را به هر حال نگه می‌دارد هرگز برنمی‌گرداند نمی‌گوید این عسل است من قبولش می‌کنم این سمّ است من قبولش نمی‌کنم چون خالی است انسان یک طبیعتی دارد و یک فطرتی این طبیعتش که به منزله دبّه پلاستیکی است آن فطرتش که به منزله تنگ بلوری و شفاف است اینها خالی نیستند اینها حرفی برای گفتن دارند اینها هر چیزی را قبول نمی‌کنند اینها اگر چیزی درست و صحیح و صاف باشد می‌پذیرند فربه می‌شوند وگرنه بالا می‌آورند این دستگاه گوارش انسان که خلق شده است این روده‌ها این معده‌ها این شکم این روده این دستگاه گوارش اینها به حسب ظاهر خالی است اما یک کودک نوزاد وقتی شیر می‌خورد از همان دوران شیرخوارگی اگر شیر سالم به او بدهند جذب می‌کند نگه می‌دارد شیر مسموم به او بدهند بالا می‌آورد یعنی این دستگاه این مسموم را نمی‌پذیرد این مال شکم او دستگاه گوارش او روده او معدهٴ او و مانند آن، آن تنگ بلوریِ ملکوتی او که فطرت اوست آن هم نظیر تنگ خالی نیست این اگر دروغ یادش می‌دهی بالا می‌آورد قبول نمی‌کند بچه دروغ نمی‌گوید راه راست می‌رود مگر اینکه کسی همان‌طوری که دستگاه گوارشِ کسی را مسموم بار می‌آورد معتاد می‌کند او را با سمّ عادت می‌دهد کم کم، کسی را از نظر فطرت با گناه آشنا بکند وگرنه فطرت مثل آن تنگ خالی نیست که هر چه به او بدهی بپذیرد این فوراً بالا می‌آورد ذات اقدس الاه ما را با این دوتا سرمایه چه در تن چه در طبیعت چه در فطرت خلق کرده تا نظام ما سالم باشد و جان ما هم به سلامت برسد ﴿اذ جاء ربه بقلبٍ سلیم﴾ این را به ما دادند این سرمایه ماست این دلمایه ماست این جان‌مایه ماست بنابراین ما با حفظ این سرمایه که چه قبول می‌کند چه چیزی قبول نمی‌کند یک طبیب درونی است این دستگاه گوارش و کمکِ بهداشت و درمان است می‌توانیم بدنمان را سالم نگه بداریم و با آن فطرت شفاف هم که کمک واعظ و انبیا و مرسلین است می‌توانیم قلبمان را سالم نگه بداریم بشویم ﴿یوم لا ینفع مالٌ و لا بنون ٭ الا من أتَی الله بقلبٍ سلیمٍ﴾ پس همه سرمایه‌ها دل‌مایه‌ها جان‌مایه‌ها را خدای سبحان به ما داد عقل را هم در کنارش افاضه کرده است غیر از ساختار درونی یعنی آن تنگی که ساخت یک تنگ خاص است عقل را هم در کنارش داد که ما بفهمیم این تنگها نظیر تنگ طبیعی ظرف خالی نیست چه بریزیم چه نریزیم چه بکنیم چه نکنیم مهمتر از همه وحی و رسالت انبیا و اولیا(علیهم الصلاة) را در بیرون آورد که ما را درمان کنند ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمةٌ للمؤمنین﴾ کسی با داشتن این همه سرمایه‌های درونی که اصلاً ساختار بدن طوری است که باطل نمی‌پذیرد به داشتن عقل و داشتن انبیا و مرسلین این باید تمام تلاش و کوشش را بکند که خودش با دست خودش مسیر این زهر را برنگرداند الان این کودک یک مختصر سه چهار گِرَم غذای مسموم اگر به او بدهند یا حتی یک گِرَم این بالا می‌آورد اما کم کم اگر ذره ذره در همین کودکی این را با موادّ سمّی آشنا بکنند بعد هم بزرگ شد می‌شود یک جوان معتادی که از سمّ لذت می‌برد آن وقت مار و عقرب هم در او اثر نمی‌کند اینها که سمّی‌اند مزاجشان مسموم است برفرض مار یا عقرب اینها را نیش بزند اینها نمی‌میرند چون خودشان مسموم‌اند مگر کسی به سوء اختیار خود مسیر را برگرداند حالا شما یک طبیبی حاذق می‌خواهد این را با تزریق آمپول یا با کپسول یا با قرص یا با شربت یک کسی که ساختار بدنی‌اش را به سوء اختیار خودش مسموم کرده معتاد کرده با سمّ زندگی می‌کند شما می‌خواهید با این داروی طیب و طاهر او را درمان بکنید این از این به بعد این دارو را پس می‌زند این همان است که ﴿و نقلّب افئدتهم و أبصارهم کما لم یؤمنوا فی أوّل مرة﴾ فرمود ما دستگاهشان را دیگر حالا عوض کردیم این شد یک مار یا شده عقرب و می‌گویید نه یا خودتان چشم باز کنید ببینید اینها چه کسی‌اند یا حرف انبیا را گوش بدهید که می‌گویند اینها چ‌ کسی‌اند یا بروید صبر کنید وقتی وارد آن صحنه شدید می‌بینید اینها به چه صورتی در می‌آیند یکی از این راهها را باید داشته باشید دیگر خب این ﴿و نقلب أفئدتهم و أبصار هم کما لم یومنوا به أوّل مرةٍ﴾ یعنی ما دیگر زیرو رو کردیم این را این دیگر شده سمّی این ﴿اولئک کالانعام بل هم أضل﴾ خصوص انعام معیار نیست بعضی کالحیات‌اند بعضی کالعقارب‌اند خب این شده سمّی وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) فرمود سرمایه‌ای که در شما بود آن دلمایه و سرمایه و همه خصوصیات را خدا به شما داد و ساختار خوبی هم خدا به شما داد من هم که نه قرن و نیم نصیحت کردم از این به بعد دیگر شما معتاد شدید به گناه به بت‌پرستی در برابر خدا کنار سفره خدای واحد نشستید و علَناً عمداً شرک ورزیدید با او جنگیدید از این به بعد دیگر خدای سبحان شما را به حال خودتان رها کرد حرف من هم در شما اثر نمی‌کند من اگر نصیحت بکنم خدا بخواهد شما را اغوا بکند هیچ اثری ندارد برای اینکه من همان‌طوری که در معجزات مأمورم نه مدبّر در هدایت و تعلیم و تربیت هم مأمورم نه مدبر پس آنچه که به من برمی‌گردد مأموریت است نه تدبیر آنچه به شما برمی‌گردد تدبیر است در حفظ نصاب استعداد و مانند آن اما آن ضلع سوم که خدای سبحان شما را اغوا می‌کند شما ببینید اینجا میدان داری امام رازی در تفسیرش چون تفکر تفکر جبری است خیال می‌کند این مطلب به نفع اوست و بسیاری از افراد بزرگان خود ما مثل مجمع البیان طبرسی(رضوان الله علیه) اینها آمدند غوایت را به معنی هلاکت گرفتند ﴿یغویکم﴾ [را] به معنی یهلکهم گرفتند گرفتند هیچ کدام از آن تکلفات لازم نیست اغوا مثل اضلال یک قسم است حالا غوایت با ضلالت یک فرقی دارد به جایش بماند در سوره مبارکه والنجم هست که ﴿ما ضلَّ صاحبکم و مٰا غویٰ﴾ آنجا گفتند ضلالت غیر از غوایت است ضلالت به لحاظ طریق است غوایت به لحاظ هدف کسی که راه را گم کرده می‌گویند ضلّ کسی که هدف از یادش رفته می‌گوید غِوِیَ یک انسان بی هدف را می‌گویند غاوی و یک انسان راه گم کرده را می‌گویند ضالّ همان فرقی که بین نفع و خیر است نفع به لحاظ راه است خیر به لحاظ مقصد این مقصد خوب است خیر است یا نه؟ حالا که این مقصدخیر است فلان کار نسبت به این کار ما را کمک می‌کند نافع است یا نه؟ نفع و ضرر به لحاظ طریق است خیر و شرّ به لحاظ هدف غوایت به لحاظ هدف است ضلالت به لحاظ طریق لذا ﴿ما ضل صاحبکم و ما غویٰ﴾ تکرار نیست البته گاهی ممکن است در بعضی از موارد هر کدام از این دو عنوان در مورد دیگر به کارگرفته شود اما معنای ضلالت غیر از معنای غوایت است آنچه که تاکنون چند بار گذشت این است که ضلالت یک قسم است اضلال یک قسم است هدایت دو قسم است هدایتْ ابتدایی داریم و پاداشی اما اضلالِ ابتدایی اصلاً نداریم جزء صفات سلبیه خداست هدایت ابتدایی یعنی ذات اقدس الله بدئاً هر کسی را ﴿الذی خلق فسّوی ٭ و الذی قدّر فهدی﴾ هم را هدایت فرمود هم از راه درون هدایت کرده هم از نظر بیرون که ﴿شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن هدیً للناس﴾ ﴿و هدیناه النّجدین﴾ ﴿انّا هدیناه السبیل﴾ و مانند آن این هدایت ابتدایی است که همه را ذات اقدس الاه هدایت کرده اگر کسی از این هدایت ابتدایی طرفی بست به فرمان خدا گوش داد اطاعت کرد و عمل کرد خدای سبحان یک پاداشی جزای خیری به او می‌دهد این می‌شود هدایت پاداشی هدایت تکوینی گرایش در او ایجاد می‌کند مقدماتش را فراهم می‌کند توفیق به او می‌دهد که فرمود ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾ یک ﴿و ان تطیعوه تهتدوا﴾ دو ﴿زادهم هدیً و آتاهم تقویٰهم﴾ سه از این آیات فراوان هست که هدایتهای پاداشی است یعنی اگر کسی به عنایت الاهی آن هدایت اوّلی را گوش داد به حرف خدا ﴿و إذا قریءَ القرآن فاستمعوا له و أنصتوا﴾ اهل استماع بود اهل انصالات بود گوش به حرف خدا داد و فهمید و عمل کرد برکتی نصیب او می‌شود که از آن به بعد به طرف خیر و خوبی گرایش پیدا می‌کند میل دارد که کار خیر را انجام بدهد بدون زحمت انجام می‌دهد ﴿فأمّا من أعطیٰ و اتقیٰ ٭ و صدّق بالحسنیٰ ٭ فسنیسّره للیسری﴾ این می‌شود هدایت پاداشی اما اضلال هرگز اضلال ابتدایی نیست که ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الاه کسی را گمراه بکند اضلال الاّ و لابد کیفری است هیچ کس را خدا ابتدائاً گمراه نمی‌کند بعد از اینکه هدایت کرده از درون هدایت کرده از بیرون حجّت را بالغ کرده قول بلاغ کرده قول فی انفسهم ﴿و قل لهم فی أنفسهم قولاً بلیغاً﴾ کرده همه این کارها شده اگر کسی به سوء اختیار خودش بیراهه رفته خدای سبحان مهلت می‌دهد در توبه را باز می‌کند در انابه را باز می‌کند بلکه برگردد اگر کسی به سوء اختیار خود بیراهه رفته در توبه را هم به روی خود بسته در انابه را هم به روی خود بسته عالماً عامداً ﴿کتاب الله وراء ظهورهم﴾ به نِصاب بالغ رسیده است از آن به بعد ذات اقدس الاه این را اضلال می‌کند پس اضلال جایش در مقام کیفر است در مقام ثانی است نه در مقام ابتدایی اغوا می‌کند پس اغوا جایش مرحله پیانی است نه مرحلهٴ ابتدایی حالا الاغوا ما هو؟ الاضلال ما هو؟ خدا او را گمراه می‌کند ـ معاذالله ـ یعنی به سمت بدی میل می‌دهد؟ او را اغوا می‌کند یعنی به سمت بی‌هدفی می‌کشاند؟ که اغوا بشود یک امر وجودی نظی هدایت یا اغوا و اضلال اینها از سنخ امر وجودی نیست؟ خدا اغوا می‌کند یعنی او را بیراهه می‌برد یا نه به این مقطع هم که رسیدیم معنای اضلال معنای اغوا این است که آن لطف خاصی که تا کنون نسبت به او اِعمال می‌کرد او را می‌گیرد او را به حال خودش رها می‌کند این می‌شود «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً» که اگر انسان ـ معاذ الله ـ به حال خودش واگذار شد مثل کودکی که مادر او را رها بکند خب می‌افتد دیگر مادر که او را نینداخت که، این نباید شیطنت بکند دستش را از مادر و پدر جدا بکند با اصرار اگر دستش را از پدر جدا کرد از این رابطه‌اش را قطع کرد خب پدر که او را نینداخت که او می‌افتد دیگر این است که در سورهٴ مبارکهٴ فاطر دارد که ما کسی را نمی‌اندازیم این خودش می‌افتد ما نمی‌توانیم او را بگیریم فرمود: ﴿ما یفتح الله للناس من رحمة فلا ممسک﴾ فرمود دری را که ما طبق رحمت باز بکنیم هیچ کس نمی‌تواند ببندد اما ﴿و ما یمسک﴾ ما آنجا که فیضمان را امساک بکنیم نه اینکه خطر بفرستیم خیر ما فیضمان را امساک می‌کنیم این ﴿ما یمسک﴾ در مقابل ما یُرسل است وقتی شما امساک را در قبال ارسال قرار بدهید می‌شود عدم ملکه هر دو امر وجودی نیست دادن و ندادن نه دادنِ خلاف یک وقت است یک کسی فیض می‌دهد یک وقت است یک کسی غیر فیض می‌دهد هر دو امر وجودی می‌شود یک وقت یک کسی فیض می‌دهد بعد تعطیل می‌کند این همان است که فرمود ما او را به حال خودش رها کردیم نه چیزی به او دادیم به عنوان ضلالت به عنوان غوایت که ما بشویم مضلّ ما بشویم مُغوی این جزء اوصاف سلبیهٴ خداست ذات اقدس الاه که احدی را گمراه نمی‌کند بی‌هدف نمی‌کند او را به حال خودش رها می‌کند و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ فاطر هست یعنی اول سورهٴ مبارکهٴ فاطر این می‌تواند شارح بسیاری از همین آیات باشد دارد که آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ فاطر ﴿ما یفتح الله للناس م ن رحمةٍ فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل﴾ خدای سبحان یا در را باز می‌کند یا باز نمی‌کند نه درِ دیگر را باز می‌کند اغوای امر آن امساک فیض است اضلال یعنی امساک فیض یعنی عدمِ ملکه یعنی امر عدمی نه اینکه خدای سبحان ـ معاذ الله ـ یک چیزی به کسی بدهد به نام ضلالت یا غوایت.
سؤال ...
جواب: بله خیلی خوب
سؤال ...
جواب: بله به دست او برمی‌گردد چه اینکه «جوارحکم جنوده» این همان است که اینها خودشان همین تقلیب به سوء اختیار اینها به خود اینها اسناد داده شده است که اینها کاری کردند که ﴿و یبغونها عوجاً﴾ فرمود ما یک راه مستقیمی در اختیار این آقایان گذاشتیم اینها عمداً این را کجش کردند بعد ﴿و یبغونها عوجاً﴾ را به خود اینها اسناد داده است لذا فرمود، در همین جا که دارد ﴿و تقلّب أفئدتهم و أبصارهم﴾ تعلیلی که ذکر می‌کنند [این] است ﴿کما لم یؤمنوا به اوّل مرّة﴾ ذیل آیه این است دیگر فرمود ﴿نقلب افئدتهم و أبصارهم کما﴾ این کاف کافِ تعلیل است یعنی لِما، لِما لم یؤمنوا به اوّل مرة این یعنی ما او را به حال خودش رها کردیم وقتی این انسان را که چراغ را به دست خ ودش فتیله را کشیده پایین ﴿و قد خاب من دسّیٰها﴾ میدان‌دار شهوت است و غضب در بخش عمل وهم است و خیال در بخش نظر خب یک فضایی باشد که اندیشه‌ها با وهم و خیال تأمین می‌شود و انگیزه‌ها با شهوت و غصب چه [از آب] درمی‌آید؟ همین است که ﴿ان هم إلا کالانعام﴾ فتحصّل که نه تنها کارهای غیر عادی یعنی معجزه معجزه است کارهای عادی هم معجزه است معجزه یعنی چه یعنی کاری که خدا می‌کند دیگری عاجز است هدایتهای درونی هم همین‌طور است مگر کسی می‌تواند در درونِ درونِ افراد نفوذ داشته باشد؟ اما دهها مبادی اختیاری دارد که به دست ماست این کارها را اگر ما خدای ناکرده بیراهه رفتیم خدای سبحان بقیه را به حال خود ما وامی‌گذارد وقتی ما را به ح ال خودمان واگذاشت چه کسی می‌تواند هدایت بکند کسی را که خدا اضلال کرده؟ معنای اضلال این است که، ما ابتدایی نداریم کیفری است یک، و امر عدمی است نه امر وجودی دو، همان امساک رحمت است که ﴿و ما یمسک فلا مرسل له﴾ لذا وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) دارد که ولو معلم من هم باشم شما آخر به سوء اختیار خودتان خودتان را به جا پی بردید به حدّی رساندید که خدای سبحان ﴿یرید ان یغویکم﴾ و اغوای الاهی و اضلال الاهی یعنی اراد الله سبحانه و تعالی ان یمسک رحمتَه ان لا یرسلَ رحمته آن وقت چه کسی می‌تواند رحمتی را که دری را که خدا بست کسی نمی‌تواند باز بکند که این می‌شود توحید ربوبی.
سؤال ...
جواب: بله اما ذات اقدس الاه راهنمایی کرد فرمود تعطیل نکنید رهبانیت نکنید یک تکثیر هم نکنید دو تعدیل بکنید ... این تعدیل را عقل قبول دارد فطرت قبول دارد وحی قبول دارد به سود جسم است به سود جان است این راهها را هم نشان داده فرمود اگر تکثیر اکثار کردید افراط کردید به زیان شماست تفریط کردید آن هم به زیان شماست تعطیل خوب نیست تفریط خوب نیست افراط خوب نیست تعدیل خوب است فرمود منتها اگر تعدیل کردید همین ازدواجی که غربی و امثال غربی آن را اجتماع نر و ماده می‌داند همین را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید که این احرازِ نصف دین است «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» یکی به فکر ازدواج است برای اینکه نر و ماده باید با هم جمع بشوند یکی به این فکر است که «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» این کجا آن کجا، او به دنبال تفریط است همین کاری که حیوان انجام می‌دهد این به دنبال تعدیل است آنی که ملائکه انتظار آن را دارند از انسان، «من تزوّج فقد احرز نصف دینه» همین کارهای قبیح اگر تعدیل شد آن‌گاه همان است که امام(رضوان الله علیه)فرمود از دامن چنین مادری فرزندی به معراج می‌رود حالا یا می‌شود پیغمبر یا مؤمن نمازخوانِ واقعی که «فإن الصلاة معراج المؤمن» بالاخره مادر مطرح است دیگر این با آنی که نر و ماده با هم جمع می‌شوند چه در گیاهان چه در حیوانات که تلقیح است با این دید ملکوتی که «من تزوّج فقد احرز نصف دینه» آسمان و زمین تفاوت دارند فرمود اضلال خدا اغوای خدا یک امر وجودی نیست که خدای سبحان کسی را گمراه بکند تا میدان‌داری امام رازی درست بشود خب وجود مبارک نوح فرمود آن کلید اساسی به دست خداست اما اول و وسط و آخر یک گوشهٴ کلید به دست خود شماست یک گوشه کلید به دست شماست ﴿ولا ینفعکم نصحی إن أردت أن أنصح لکم أن کان الله یرید ان یعغویکم﴾ و بدانید که ﴿هو ربکم﴾ دربارهٴ مبدأ ﴿والیه ترجعون﴾ درباره معاد، یعنی ﴿إنا لله و إنا الیه راجعون﴾ خوف همه انبیاست انکم لله و انکم الیه راجعون از نوح تا خاتم از خاتم تا نوح(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همین حرف را زدند «هو ربکم فی ما یرجع الی المبدأ الفاعلی و الیه ترجعون فیما یرجع الی المبدأ الغائی»
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی