display result search
منو
تفسیر آیه 32 تا 33 سوره هود

تفسیر آیه 32 تا 33 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 127 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 32 تا 33 سوره هود
- مجادله قوم نوح (ع) با حضرت نوح (ع)
- نظام ارزشی دینی و مادی
- دعوت انبیاء
- انذار نوح (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا یا نوح قد جادلتنا فأکثرت جدالنا فأتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین ٭ قال انما یأتیکم به الله إن شاء و ما أنتم بمعجزین ٭ و لا ینفعکم نصحی إن أردت ان أنصح لکم أنْ کان الله یرید أن یغویکم هو ربکم و إلیه ترجعون﴾

آنچه قبل از تعطیلات ماه محرم بحث شد ناظر به شبهاتی بود که منکران وحی و نبوت ارائه می‌کردند و پاسخهایی بود که انبیای الهی می‌دادند و همچنین درباره اصول ارزشی مطالبی بود که افراد مسرف و مترف ذکر می‌کردند و انبیا(علیهم السلام) پاسخ می‌دادند و عصاره‌اش در چهار بخش بود دو بخشش مربوط به عقل بود، برهان بود دو بخشش مربوط به نقل بود یعنی قرآن در این بخشهای چهارگانه برهان و قرآن یعنی نقل و عقل هماهنگ بودند در مسئله عقلی برهان عقلی این بود که انسان در اثر داشتن روح مجرد می‌تواند با ذات اقدس اله رابطه داشته باشد حرف او را بشنود و پیام او را تلقی کند و به جامعه برساند از نظر امکان وحی و نبوت حتی در حد ضرورت عقل ثابت می‌کند که بشر ممکن است پیغمبر بشود ممکن است سخن خدا را بشنود ممکن است وحی را تلقی کند ممکن است علم به غیب داشته باشد ممکن است قدرت غیبی پیدا کند همه اینها را عقل تثبیت می‌کند نقل یعنی قرآن هم همه اینها را تایید می‌کند که بشر می‌تواند با خدا رابطه داشته باشد حرف خدا را تلقی کند وحی خدا را بشنود معصومانه حفظ بکند و به جامعه ابلاغ بکند از قدرت غیبی برخوردار باشد این توافق عقل و نقل است به اصطلاح توافق برهان و قرآن است مطلب دیگری که عقل می‌گوید و نقل همان را تایید می‌کند نقل می‌گوید و عقل همان را تثبیت می‌کند این است که هر موجودی ذاتاً، صفتا، فعلاً و اثراً در همه بخشهای چهارگانه نیازمند به ذات اقدس اله است در هیچ مرحله‌ای از مراحل این بخشهای چهارگانه مستقل نخواهد شد چه کم،ـ چه زیاد، چه کوتاه مدت چه میان مدت چه طولانی مدت این‌چنین نیست که خدای سبحان یک موجودی را بیافریند و به او قدرتی بدهد و بعد او را رها کند تفویض بلاقول المطلق مستحیل است چه کوتاه مدت، چه بلند مدت اما مظهر شدن، آیت خدا شدند چه در مسئله علم غیب چه در مسئله قدرت غیبی این ممکن است چه کوتاه مدت، چه میان مدت، چه بلند مدت بیان ذلک این است که قدرت خدای سبحان نامتناهی است موجودات إمکانی مخلوق خدایند و فقر در هویت اینها است نه در ماهیت اینها وقتی فقر در هویت اینها بود استقلال فرض صحیحی ندارد که یک موجودی در یک مرحله‌ای بی نیاز از ذات اقدس اله باشد این‌چنین نیست این کلمه ﴿یا ایها الناس أنتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید﴾ که فقر را برای اشیاء ثابت می‌کند در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که ثبوت فقر برای اشیاء به نحو امکان نیست به نحو ضرورت است یعنی الانسان فقیر بالضروره اما نه آن‌طوری که الاربعة زوج بالضروره. فقر برای انسان از قبیل زوجیت اربعه نیست که لازمه ذات باشد بلکه هویت ذات است آن‌طوری که می‌گوییم الانسان ناطق بالضروره آن‌طور می‌گوییم الانسان فقیر بالضروره نه آن‌طوری که الاربعة زوج بالضروره زیرا زوجیت لازمه ذات است وقتی لازم ذات بود از ذات متاخر است در محدوده ذات نیست و ذات در محدوده خود این وصف را ندارد این‌چنین نیست که زوجیت در حریم ذات أربعه باشد به اصطلاح اربعه در مقوله کم است و زوجیت در مقوله کیف مختص به کم این یکی در مقوله کیف است آن یکی در مقوله کم است و این لازم ذات است و جدای از ذات است هر لازمی متاخر از ملزوم است و مانند آن و اگر فقر برای انسان یا موجودات امکانی دیگر از قبیل زوجیت اربعه بود لازمه ذات بود، معنایش این است که در مقام ذات فقر نیست و اگر در مقام ذات فقر نبود می‌شود غنی آن وقت در مقام ذات مثلا عاذ الله موجودات به خدا متکی نیستند این هم سخنی است باطل و منظور از این ذات هم آن هویت است نه ماهیت ماهیت دون آن است که به خدا مرتبط باشد آن هستی و فیض است که به خدای سبحان مرتبط است و ماهیت حتی قابل فقیر بودن هم نیست. قابل ربط مستقیم نیست در پناه وجود به خدای سبحان مرتبط است اگر چنین چیزی شد آنگاه هر شکلی را که وجود می‌گیرد یعنی هستی اشیاء می‌گیرد این در حدوث و بقا تابع افاضه الهی است برخی‌ها ممکن است به حسب ظاهر گر چه او این‌چنین نیست ولی مثلا خیال بشود که در بعضی از مراحل انسان نیازمند است در مراحل دیگر محتاج نیست نظیر این بنا و بنایی که اخیرا هم برخی از متکلمین به آن استدلال و استشهاد کردند که مثلا بنا به بنّا محتاج است در حدوث ولی در بقا روی پای خود ایستاده است. آنجا بعضی پاسخ داده‌اند به اینکه این‌چنین نیست که یک موجود ممکنی در حدوث علت بخواهد در بقاء علت نخواهد منتها در حدوث علتش جدا است در بقا علتش جدا است حدوث بنا به وسیله حرکات دست بنا است و بقای بنا به وسیله آن چسبندگی ملات است و امثال ذلک این چنین نیست که هیچ بنایی بدون علت باقی بماند ولی در بعضی از امور حدوث و بقایش پیدا است که به یک جا متکی است و به تعبیر جناب شیخ اشراق شما اگر یک آب زلالی را در یک ظرف کروی شکل ریختید این آب شکل کره می‌گیرد اگر یک تنگی کروی بود یا استوانه‌ای بود این یک لیتر آب را که ریختید شکل کره یا استوانه می‌گیرد حدوث این شکل به وسیله این تُنگ است بقای این شکل هم به وسیله این تنگ است همین که این آب از این تنگ فاصله گرفت دیگر آن شکل را ندارد این‌طور نیست که این تنگ آن را کروی کرده بعداً خودش کره می‌ماند یا آن را استوانه‌ای کرده بعداً استوانه می‌ماند این‌طور نیست این در اثر آن رقت و میعانی که دارد حدوث و بقائش به آن ظرف متکی است هر موجودی نسبت به ذات اقدس اله حدوث و بقایش این است ﴿یا أیها الناس أنتم الفقراء الی الله﴾ حدوثا و بقائا ذاتا و صفتا و فعلا و اثرا اگر این‌چنین است یک موجودی بخواهد در یک بخشی کار را بدون اذن خدا انجام بدهد ممکن نیست چه پیامبر باشد چه فرشته باشد چه موجودات دیگر اینها چون نمی‌دانستند که پیامبر یعنی چه؟ و فرشته یعنی چه؟ خیال می‌کردند که پیامبر هر کاری را که اینها پیشنهاد بدهند می‌تواند مستقلاً انجام بدهد یا از فرشته بخواهد که مستقلاً انجام بدهد در حالیکه که همه اینها تحت تدبیر رب العالمین است اما این برهان عقلی است که فقر برای اشیاء از قبیل زوجیت أربعه نیست بلکه از قبیل ناطقیت انسان است ذاتی است منتها از این دقیق‌تر ذاتی هویت است نه ذاتی ماهیت همین معنا را هم قرآن تثبیت می‌کند برهانی که گفته، قرآن تایید می‌کند که هیچ موجودی در هیچ مرحله‌ای از خدا بی‌نیاز نیست لذا فرشتگان و انبیا هرکاری می‌کنند می‌گویند انشاء الله این‌چنین نیست که این یک ادب عبادی و لفظی باشد که مثلاً تعارف باشد اگر واقعاً ذات اقدس اله بخواهد می‌تواند اگر نخواهد واقعا نمی‌تواند پس این مطلب را که عقل گفته نقل تأیید می‌کند برهان گفته قرآن تایید می‌کند می‌ماند در آن طرف استقلال موجودات ممکنی از آن بیانات لطیف سیدنا الاستاد است که به عنوان بحث فی قدرت الانبیاء آن بحثی که بنا بود مطرح بشود همین است که انبیا شعاع قدرتشان تا کجا است، شعاع علمشان تا کجا است می‌فرماید ذاتاً هیچ جا
سؤال ...
جواب: ایشان گفتند که بیاور دیگر ﴿فأتنا بما تعدنا﴾ بیاور وجود مبارک حضرت نوح هم فرمود بله اگر خدا بخواهد بله، آوردنی است و شما هم نمی‌توانید فرار کنید از من بخواهید من بیاورم آخر من که مأمور او هستم منم که از اول شما را تهدید کردم نگفتم که اگر کفر ورزیدید من اینچنین می‌کنم که، گفتم ﴿انی أخاف علیکم عذاب یوم ألیم﴾ اینکه من منذرهستم یعنی شما اگر کفر ورزیدید خدا این کار را می‌کند نه اگر کفر ورزیدید من این کار را می‌کنم آن وقت شما از من خواستید ﴿یا نوح قد جادلتنا فأکثرت جدالنا فأتنا بما تعدنا﴾ آخر بمن چه شما! از آن طرف خیال می‌کنید بشر نمی‌تواند پیامبر بشود از آن طرف از کسی که پیامبر است یک چنین چیزی می‌خواهید من از همان اول گفتم رسولم اگر انذار هم انذارم در حوزه رسالت است یعنی من رسول انذار هستم مثل اینکه رسول تعلیم هستم رسول تحکیم هستم رسول تذکیه هستم رسول انذارم اینکه من دارم می‌گویم ﴿انی أخاف علیکم عذاب یومٍ عظیمٍ﴾ از طرف او دارم می‌گویم خوب اگر عذاب الیم را باید بیاورد او باید بیاورد اگر او آورد ﴿و ما أنتم بمعجزین﴾ آن روزی که قهر خدا است در بحثهای بعدی هم اشاره شده بعداً هم در پیش داریم می‌آییم آن روزی که قهر خدا است آنجا که شما فکرش را نمی‌کنید از همانجا عذاب می‌جوشد بالاخره خدای سبحان این همه بارش را از بالا می‌آورد بوسیله ابرها و باران اما دیگر حالا از تنوری که جای آتش است کسی توقع ندارد که آب بجوشد اینکه هیچ شما فکر نمی‌کردید که از تنور که سالیان متمادی جای آتش بود حالا آب بجوشد ﴿و فار التّنوّر﴾ آن کار را هم می‌کند برای شما از من نخواهید از او بخواهید ﴿و ما أنتم بمعجزین﴾ آنها فکر می‌کردند که اگر کسی پیامبر شده مستقلاً می‌تواند این کار را بکند این مال این خوب پس این مطلب عقلی را نقل تایید می‌کند این برهان را قرآن تایید می‌کند می‌ماند در بخشهای اثباتی عقل می‌گوید به اینکه انسان در اثر داشتن روح الهی و روح منفوخ .. که ﴿نفخت فیه من روحی﴾ است خلیفه او است روح الهی در او هست می‌تواند قدرت پیدا کند به قدرت غیبی علم پیدا کند به علم غیبی یعنی خدای سبحان تعلیم بدهد اقدار بکند همه اینها هم به عنایت الهی است منتها این می‌شود مظهر قدرت خدا مظهر علم خدا از خود ذاتاً بله هیچ چیزی ندارد مثل اینکه آینه که از خود ذاتا چیزی ندارد ولی اگر یک صورتی جمال محض جلیل صرف در برابر این آینه باشد آن «اللهم إنّی اسئلک من جمالک» در آن بتابد این هم می‌شود جمیل من جلالک در آن بتاید این هم می‌شود جمیل تا چگونه بتابد یک لحظه بتابد می‌شود یک لحظه مستمر بتابد می‌شود مستمر اگر یک کسی آینه تام شد مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود «ما لله آیة اکبر منی» اگر در دراز مدت هم مظهر علم غیب باشد مظهر قدرت غیبی باشد عیب ندارد چون از ذات خود او که نیست اینکه فرمود «نزلونا عن الربوبیه» نه یعنی آن علم ما را کم بکنید قدرت ما را کم بکنید تا فلان حد هست بقیه را درمورد ما بگویید این معنایش نیست معنایش این است که ذاتیت و استقلال را سلب بکنید بقیه اگر هم به نحو ابدی شد عیب ندارد یک چیزی آینه ابدی شد خوب مگر بهشت آینه ابدی نیست. مگر بهشت موجود نیست مخلوق خدا نیست دارای نعمتهای فراوان نیست و هیچ کدام از اینها که مال خود بهشت نیست أبدیت با ممکن بودن، مخلوق بودن آیت بودن، مظهر بودن که منافات ندارد که، منتها آیتی است ابدی آیتی است دائمی آنچه که با امکان سازگار نیست آن استقلال است و بالذات است و امثال ذلک از بالذات و بالاستقلال پایین بیاورید بشود بالعرض، بشود بالتبع، بشود بالآیه، بشود بالمظهر، بله ما هستیم قل أو کثر اما اگر بالذات بگویید محال است قل أو کثر مگر یک لحظه ممکن است یک پیامبری یک فرشته‌ای ذاتا مستقل شود یک لحظه یک کاری را بدون اذن خدا بکند معاذ الله این شدنی نیست پس «نزلونا عن الربوبیّة» معنایش این نیست که قدرت را کم بکنید بقیه به آن قدرت می‌رسید یعنی از استقلال و بالذات و اینها کم بکنید بله موجود ممکن به عنایت الهی می‌تواند به نحو دوام هم مظهر فیض حق باشد دیگه این همه فرشته‌ها این عرش و لوح و کرسی و اینها مظهر الهی هستند دیگر اینها که دیگر موجود واجب نیستند همه ایشان ممکن هستند بهشت این‌چنین است پس ابدیت با امکان سازگار است منتها استقلال با امکان سازگار نیست بالذات بودن با امکان سازگار نیست لذا ذات اقدس اله تمام آنچه را که برای ذات اقدس اله ثابت می‌کند نظیر علم غیب، قدرت غیبی، خالقیت همه اینها را برای انبیا و اولیا ثابت می‌کند در حد مظهریت این وجود مبارک مسیح است که خدای سبحان فرمود ﴿أنّی أخلق لکم من الطین کهیْئَةِ الطَّیر .... فأنفخ فیه فیکون طیراً بإذن الله﴾ این می‌شود خالق به اذن خدا ﴿و أبْریءُ الأکمه و الأبرص و اُحی الموتی باذن الله﴾ این هم گفت ﴿اُنبّئکم بما تأکلون وَ مٰا تدّخرون فی بیوتکم﴾ پس همه‌اش در مظهر اذن است این همه فرشته‌ها دارند به اذن خدا مدبرات امر می‌شوند اینها که بالاتر از فرشته‌ها هستند مگر مدبرات امر به اذن خدا تدبیر نمی‌کنند حاملان عرش ﴿ویحمل عرش ربک فوقهم یومئدثمانیة﴾ مگر فرشته نیستند مگر آنها بالذات حمل می‌کنند یا بالمظهریة و الایه حمل می‌کنند خوب این خلیفه الهی که انسان کامل است معلم ملائکه است که بالاتر از آنها است اینها را عقل تثبیت می‌کند می‌فرماید که همین بالذات نباشد بالاستقلال نباشد به نحو آیت باشد، مظهر باشد ممکن است نقل هم همین را تایید می‌کند می‌فرماید فلان پیغمبر این را داشته فلان پیغمبر این صفت را داشته فلان پیغمبر احیا می‌کرده فلان پیغمبر اماته می‌کرده باذن الله خوب حالا فرشته مگر این کار را نمی‌کند ﴿یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم﴾ اسرافیل(سلام الله علیه) مظهر احیای حق نیست جبرائیل(سلام الله علیه) مظهر تعلیم حق نیست همه اینها آیات الهی هستند این‌طور نیست که معاذ الله هیچ کدام از این فرشته‌ها بالذات این کار را بکنند. که
خوب پس در مسائل عقلی و نقلی در این دو جهت نفی و اثبات یک هماهنگی هست و هیچ مشکلی از جهت مظهریت نیست استقلال محال است چه کوتاه مدت چه طولانی مدت. مظهریت جایز است چه کوتاه مدت چه طولانی مدت این دو مطلب راجع به انبیا.
راجع به نظام ارزشی که حکمتهای عملی و حقوقی و سیاسی است اینها باورشان این بود که مال، معیار ارزش است و کسی که مالدار نیست فقیر است بی ارزش است و آن کمالات معنوی را هم به زعم فاسدشان بر اساس مال تقسیم می‌کردند می‌گفتند فقرا اصلا برای همین کار کردن نسبت برای اغنیا خلق شده‌اند و درجهٴ معرفتی اینها و ایمان اینها و خیرات و مبرات غیبی اینها هم محدود است این حرف دنیا مدارانی که روی اساس ماده فکر می‌کردند عقل هر دو جهت را تقبیح می‌کند نقل هر دو جهت را باطل می‌کند. عقل می‌فرماید که نه آنها برای کار کردن خلق شدند و نه خیرات و مبرات مخصوص اغنیا است اگر بر عکس نباشد نقل هم مکرر در مکرر از زبان انبیا می‌فرماید ﴿وَ ما انا بطارد الذین﴾ ﴿تزدری أعینکم﴾ آخه شما اینها را تحقیر می‌کنید چه کسی گفته اینها حقیر هستند من هرگز از درون اینها باخبر نیستم از درون اینها چه کسی باخبر است که چه خیری دارند چه خیری ندارند چه اوصافی دارند چه اوصافی ندارند اینکه شما فکر کردید کسانی که وضع مالی شان خوب است باید دیگری را تسخیر کنند، استعمار کنند یا استثمار کنند به تعبیر روز این یک کار غلطی است و حرف باطلی است استثمار هست ولی متقابل تسخیر هست ولی متقابل استعمار هست ولی متقابل یعنی اغنیا فقرا را از یک جهت به کار می‌گیرند فقرا هم اغنیا را از جهتی دیگر به کار می‌گیرند این یک تسخیر متقابلی است که نظام آن را تثبیت کرده. در سورهٴ مبارکهٴ زخرف آیه سی و دوّم این است ﴿أهم یقسمون رحمتَ ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجاتٍ لیتّخذ بعضهم بعضا سخریا﴾ نه سِخریا نه کسی، کسی را مسخره بکند این تسخیر متقابل است که باید باشد حالا اگر یک کسی طبیب شد احتیاج داشت که چمدانش را یک باربری از جایی به جایی ببرد این باربر چمدان این را می‌برد پس فردا که این باربر مریض شده این طبیب آن پیش بندش را می‌بندد لباس پزشکی‌اش را می‌پوشد مدفوع او را هم آزمایش می‌کند این طبیب در خدمت آن باربر است آن باربر هم در خدمت این طبیب است این می‌شود تسخیر متقابل نه سِخریا. سُخریا نظام هم نظام تسخیر متقابل است همه باربر بشوند ناقص است همه طبیب بشوند ناقص است همه مهندس بشوند ناقص است همه روحانی یا دانشگاهی شوند ناقص است نظام به همه اینها محتاج است و این‌طور نیست که اگر کسی مثلا باربر بود این همیشه باربر بن باربر باشد این گاهی پسر یک عالمی است یا پدر آن عالم است و به عکس این ﴿و تلک ا لأیام نداولها بین الناس﴾ این‌چنین نیست که اگر کسی باربر بود همیشه باربر زاده است خدا یک فررندی به او می‌دهد یا طبیب می‌شود یا مهندس می‌شود کارفرما می‌شود آن کارفرمای امروز هم پس فردا پسرش باربر دیگری است گفت بسا اسیر که فردا امیر می‌آید بسا امیر که فردا اسیر خواهد شد این‌طور نیست که همیشه دنیا یک روال داشته باشد فرمود نظام عادلانه است، حکیمانه است، تسخیر متقابل است ﴿لیتخذ بعضهم بعضا سُخریا﴾ نه سِخریا کسی، کسی را مسخره بکند همین که امروز فقیر هست قبلاً پدرش غنی بود یا پسرش غنی می‌شود و بالعکس همان کسی که امروز غنی است پدرش فقیر بود یا پسرش فقیر می‌شود این‌طور نیست که همه‌اش یکسان و یکنواخت باشد پس تسخیر متقابل است نه یک جانبه، این هم تازه برای تنظیم امور است وگرنه ﴿إن أکرمکم عند الله أتْقاکم﴾ این‌چنین نیست که حالا اگر کسی وضع مالی‌اش خوب نبود درکش و معرفتش و خضوعش و عبادتش هم ضعیف باشد که پس از هر دو جهت این سخن ناصواب است یکی اینکه یک کسی که فقیر است برای تسخیر و کار کردن یک جانبه خلق شد نخیر، این‌چنین نیست یک کسی که فقیر است از نظر معنویت و معارف هم ضعیف است نخیر، این‌چنین نیست هر دو را وجود مبارک نوح ابطال کرده فرمود ﴿و ما أنا بطارد الذین آمنوا انهم ملاقوا ربهم و لکنی أراکم قوماً تجهلون ٭ و یا قوم من ینصرنی من الله ان طردتهم﴾ خوب من اگر این فقرا و پابرهنه‌ها را بیرون کنم آن وقت مورد قهر خدا باشم چه کسی می‌تواند به داد من برسد من چه حقی دارم اینها را بیرون کنم چه حقی دارم بگویم اینها نه، شما بیایید بعد هم فرمود درباره من که گفتید باید یا سرمایه دار باشم یا فرشته باشم اینها که در نبوت لازم نیست ﴿و لاٰ أقول انی ملک و لا أَقول للذین تزدری أعینکم لن یؤتیهم الله خیرا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اعراف مشابه این گذشت آیهٴ 49 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود که در اعراف مردان الهی مثلا اهل‌بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) به آن مستکبران و معاندان خطاب بکنند، بگویند این فقرا و محرومانی که الان اینجا هستند و شما فکر می‌کردید اینها از خیر برخوردار نیستند اینها الان به اذن خدا وارد بهشت می‌شوند ﴿أهؤُلاء الذین أقسمتم لا ینالهم الله برحمةٍ﴾ درباره همین افراد ضعیف می‌گفتید اینها از رحمة خدا دورند ﴿ادْخلوْا الجنة﴾ فرمان دخول جنة به این محرومان داده می‌شود ﴿لا خَوْفٌ علیکم و لا أنتم تحزنون﴾ بنابراین این‌چنین نیست که اگر کسی وضع مالی‌اش بد بود این فقط برای تسخیر یک جانبه خلق شده برای استعمار خلق شده برای خدمت خلق شده نخیر تسخیر دو جانبه است و خدمت متقابل و این‌چنین نیست که حالا اگر کسی ضعیف بود وضع معنویتش و معرفتش هم ضعیف باشد اصلا مساجد و اماکن برای دل شکسته‌ها خلق شده.
سؤال ...
جواب: این در آنجا مثل است ﴿ضرب الله مثلاًعبدا مملوکا﴾ این مثلش است آن مثل بخواهد محصل شود در باره اغنیا و مترفین است که انبیا هر حرفی زدند اینها نپذیرفتند این اعتیاد اینها به معاصی چند چیزی که قلب را می‌میراند در روایات ما ائمه (علیهم السلام) فرمودند که چند چیزی که قلب را می‌میراند یکی حشر با اغنیا است یکی حشر زیاد با زنها است نه انس با اعضای خانواده با زن، زن گرایی که (معاذالله) به سمت شهوت برود این قلب را می‌میراند این قلبی که میت شد حالا شما با مرده حرف می‌زنید درک نمی‌کند ﴿سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ اول که این‌طور نبود که، اول سعی کرد که به سمت اغنیا .. بشود مجالس آنها برود لهو لعب آنها را داشته باشد کم کم به شهوت گرایش پیدا کند بعد دل بشود مرده این‌چنین می‌شود وگرنه اول خدای سبحان هیچ کسی را به این صورت خلق نکرده مسجد‌ها مراکز مذهبی اصولا مال‌ جای دل شکسته است حرم‌ها این‌چنین است اینکه می‌بینید حرم دعا مستجاب می‌شود برای اینکه خیلی از دل شکسته‌ها آنجا هستند و خدای سبحان هم لطفش رحمتش صفا و وفایش آنجا است حالا اگر ما نتوانستیم اوج بگیریم ﴿عند ملیکٍ مقتدرٍ﴾ برویم، برویم پیش کسانی که دل شکسته دارند لطف خدا هم آنجا است «أنا عند المنکسرة قلوبهم» بالاخره ما مگر نمی‌خواهیم به لقای خدا برویم یا باید خودمان آن عرضه را داشته باشیم که عند ﴿ملیکٍ مقتدرٍ﴾ باشیم آ نکه کم است یا جایی برویم که خدا آنجا حضور دارد «أنا عند المنکسرة قلوبهم» ما هم اگر این هوس خام در سرمان باشد که پای منبر ما چهارتا غنی جمع شوند این به جایی نمی‌رسد باید جایی باشیم که بالاخره دل شکسته‌ها آنجا هستند آن‌وقت تمام کارها هم همان‌جا حل می‌شود بالاخره ما اگر آن عرضه را نداشتیم برویم بالا یک جایی برویم که بالایی آنجا است یا بشویم ﴿عند ملیک مقتدر﴾ ﴿إن المتقین فی جناتٍ و نَهرٍ٭ فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر﴾ آن عرضه می‌خواهد آن نشد لا اقل «أنا عند المنکسرة قلوبهم» اگر یک جایی رفتید یک دهی روستایی مسجدی دیدید چهارتا فقرا جمع هستند هرگز این خیال خام تو سرمان نباشد که چهارتا غنی باید بیایند مسجد جای دل‌شکسته‌ها است آنجا که دعا اثر می‌کند حالی پیدا می‌شود همین است وجود مبارک نوح فرمود من به چه دلیل اینها را طرد کنم این حرف عقل است حرف نقل است این هماهنگی قرآن است که برهان برهان عقلی هم همین را می‌گوید می‌گوید انسان خلیفه خداست روح مجردی دارد مال معیار ارزش نیست این چهار مطلب را که دوتا مربوط به نبوت بود دوتا مربوط به امت بود یکی را عقل می‌گفت یکی را نقل می‌گفت اینها هماهنگ است حالا مسئله جدال برمی‌آید اینها به جای اینکه بگویند احتجاج کردی ما را به حکمت دعوت کردی گفتند جدال کردی با اینکه وجود مبارک نوح با حجاج و برهان سخن گفته حجاج کرده یعنی احتجاج آورده حجاج این فروق اللغه ابی هلال را ببنید ایشان این فرقها را گذاشته که جدال چیست؟ حجاج چیست؟ مراء چیست؟ حجاج این است که انسان برهان اقامه می‌کند تا حجت ظاهر بشود جدال این است که تلاش و کوشش می‌کند دیگری را از مذهبش باز دارد این یکی برای تثبیت حق است آن یکی برای ردع عن الباطل مراء که بدتر از جدال است این است که بعد از اینکه حق روشن شده معلوم شده حق با چه کسی است باز انسان اصرار بکند این است که مراء را گفتند یک جدال خاص است مراء جدال بعد از ظهور حق است وجود مبارک نوح برهان اقامه کرد گفت ﴿إن کنت علی بینةٍ من ربی ... فعُمّیت علیکم﴾ این برای شما معما است وگرنه من بینه آوردم خوب یک اعمی شمس را معما می‌داند تعمیه است مشکلش این است که پرده روی چشم اوست وگرنه شمس که معما نیست شمس نه تنها بیّن است، بیّنه است که قبلا هم ملاحظه فرمودید این تای بینه تای تانیث نیست تای مبالغه لذا ضمیر مذکر به بینه برمی‌گردد روشن خیلی روشن آن خیلی روشن را می‌گویند بینه آن روشن را می‌گویند بیّن فرمود من بینه آوردم حالا اگر معمایی هست روی کوری شما است آن وقت این برهان را این بینه را می‌گویند جدال بعد هم وجود مبارک نوح فرمود من رسولم پس اگر تهدید می‌کنم از طرف مرسلم تهدید می‌کنم شما از من می‌خواهید عذاب بیاورم؟ به نوح گفتند قال یا نوح قد جادلتنا اولاً حجاج را برهان را جدال نامیدند یک ﴿فأکثرت جدالنا﴾ این اکثارش درست است برای اینکه وجود مبارک نوح ﴿فَلبث فیهم ألف سنةٍ الا خمسین عاماً﴾ نهصد پنجاه سال تقریبا در بین آنها بود دیگر سالیان متمادی اینها را دعوت کرد آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ نوح هم هست این را تایید می‌کند که وجود مبارک نوح به ذات اقدس اله عرض می‌کرد که خدایا من اینها را دعوت کردم لیل و نهار. آیهٴ 5 به بعد سورهٴ مبارکهٴ نوح این است که ﴿قال ربّ انّی دعوت قومی لیلا ًو نهاراً ٭ فلم یزدهم دُعاءِی إلاّ فراراً ٭ و إنی کلَّما دعوْتهم لتغفر لهم جعلُوْا أصٰابعهم فی آذانهم و اسْتغشوْا ثیابهم و أصرُّوا و اسْتکبرٌوا اسْتِکباراً ٭ ثم انی دعوتهم جِهاراً ٭ ثم انی أعلنت لهم و أسررْت لهم إسراراً﴾ من شب گفتم روز گفتم در جلسهٴ علنی گفتم جلسه خصوصی گفتم آن﴿فلبث فیهم الف سنةٍ الا خمسین عاما﴾ همین را تعریف می‌کند این ﴿فأکثرت جدالنا﴾ آن اکثارش درست است منتها اکثرت دعوتنا، اکثرتنا برهاننا، اکثرتِ حجاجنا.
سؤال ...
جواب: نه در جدال مذمت نشده ولی می‌تواند به احسن و غیر احسن تقسیم بشود أما برهان دیگر حکمت دیگر روشن است اول ﴿ادْعُ إلی سبیل ربّک بالحکمة و المْوعظة الحسنة و جادلهم بِالّتی هی أحسن﴾ این جدال می‌تواند قید داشته باشد احسن باشد غیر احسن اما حکمت دیگر همیشه حسنی است آنها گفتند جدال کردی أصلا جدال یعنی پیچاندن این در همان فروغ اللغویه ابی الهلال این چنین آمده که آن باز شکاری سخت کوش عظیم الجثه را می‌گویند أجدل این قصر محکم را می‌گویند مِجْدَل، آنهایی که سعی می‌کردند در مصارعه و در کِشتی دیگری را به زمین سخت و صفت به زمین بکوبند می‌گویند مجادله مجادله آن کشتی را می‌گویند با مصارعه عادی فرق دارد یک وقت روی تشک زمین می‌زنند یک وقت روی زمین سفت و سخت به زمین می‌زنند. آنکه روی زمین سفت و سخت به زمین می‌زنند می‌گویند مجادله بالاخره یک چنین پیچیدگی و بافتگی دردآوری در کنارش هست این اگر جدال در فرمایش انبیا هست جدال احسن است آن هم بعد از برهان و موعظه اینها از همان اول شروع کردند گفتند تو جدال کردی درحالیکه اول برهان بود اول حجاج بود آن اکثارش درست است برای اینکه طول کشیده جریان احتجاج حضرت نوح فرمود
سؤال ...
جواب: بله خوب هست اگر مردم بخواهند کاملاً هست در سورهٴ مبارکهٴ حشر دارد به اینکه خدا یک کاری کرد که نه دوست باور کرد نه دشمن. انقلاب اسلامی هم همین‌طور بود دیگه فرمود: ﴿ما ظننتم أن یخرجوا و ظنّوا انهم مانعتهم حصونهم من الله﴾ فرمود در اول سورهٴ مبارکهٴ حشر فرمود ﴿هو الّذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب مِن دیارهم لأول الحشر﴾ فرمود که شما یک مشت فقرای نسیه بخور مساعده بگیر وام‌دار یهودی‌ها بودید در مدینه مگر یادتان رفته شما کوخ‌نشین بودید اینها کاخ‌نشین شما وام می‌گرفتید اینها وام می‌دادند شما بانک داری شما وظیفهٴ آنها بود کارگری مال شما کارفرمایی مال اینها مگر یادتان رفته. شما در کوخ‌هایتان می‌نشستید آنها در قلعه‌ها و برجها می‌نشستند کسی که اولین بار اینها را بیرون کرده متواری کرده شما را جانشین کرده او خدا بود دیگه ﴿هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم أن یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله﴾ نه شما که دوستان اسلام بودید فکر می‌کردید اینها متواری می‌شوند نه اینها فکر می‌کردند با داشتن این همه قلعه‌ها مجبور می‌شوند که ترک کنند دیدید ما همه را وادار کردیم انقلاب اسلامی ایران هم همین‌طور بود این جنوب لبنان هم همین‌طور بود ما هر روز این معجزات را داریم می‌بینیم. این اسرائیلی که تا دندان مسلح بود جنوب لبنان را ترک کرد این پهلوی با همه امکاناتی که ژاندارم منطقه بود این کشور را ترک کرد فرمود این‌چنین نیست که اگر شما آدم خوب باشید خدا شما را تنها بگذارد. نه شما فکر می‌کردید پیروز می‌شوید نه دشمن فکر می‌کرد که شکست می‌خورد ﴿ما ظننتم أن یخرجوا﴾ این ما ل دوستان ﴿و ظنوا أنهم مانعتهم حصونهم من الله﴾ آنها فکر می‌کردند این قلعه‌ها حافظ آنها است. ما آنها را به هم زدیم الان هم همین‌طور است الان هم اگر مسلمانها واقعا بخواهند کاملا بله این تسخیر یک جانبه می‌شود تسخیر متقابل.
خوب وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) در جواب چه فرمود؟ فرمود به اینکه من از اول به شما گفتم من رسولم شما دلتان می‌خواهد من عذاب بیاورم ﴿إنما یأتیکم به الله إن‌شاء﴾ بله اگر او به ما اجازه بدهد من دعا بکنم دعای مرا مستجاب بکند این سرزمین خشک می‌شود طوفانی آنجایی که تا حال آتش در می‌آمد جای جوشش آب می‌شود کشتی هم می‌افتد روی طوفان آن‌وقت نه باد او را رهبری می‌کند نه موتور، دست من است به هر سمتی که من بخواهم می‌رود ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیها﴾ یک چنین کشتی است من بگویم بسم الله به طرف شرق برود شرق می‌رود بسم الله به طرف غرب برود غرب می‌رود کجا فرود بیاید کجا آرام بگیرد سکانش چیست؟ لنگرش چیست؟ همه‌اش با بسم الله است و با گفتن من، این خدا است ما که نگفتیم دست خود ما است که ﴿انما یأتیکم به الله ان شاء﴾ حالا اگر ذات اقدس اله اراده کرد کاری از شما برنمی‌اید شما چگونه می‌توانید عاجز بکنید تعجیز عاجز کردن یک وقت این است که انسان از دست کسی فرار بکند جلو می‌زند این را قرآن نهی کرده فرمود مبادا ﴿و لا یحسبن الذین کفروا سبقوا﴾ کجا رفته یک مقدار جلوتر رفتند آنجا هستند هم ماموران ما کجا می‌خواهند بروند ﴿و لا یحسبن الذین کفروا سبقوا﴾ یک نحوه تعجیز این است که از دست آدم فرار بکند جلو بزنند این‌طور نیست دنبال هم که نمی‌توانند بیفتند فرمود ﴿و ما انتم بمعجزین﴾ چه کار می‌خواهید بکنید. چگونه می‌خواهید خدا را عاجز بکنید. نیایید شما را می‌آورند. بدوید، شما را می‌گیرند چه کار می‌خواهید بکنید اعضا و جوارح شما سربازان خدا است. تصور ندارد که یک موجودی بخواهد در برابر ذات اقدس اله معجز و معاجز باشد و او را عاجز بکند ﴿و ما انتم بمعجزین﴾ بعد هم می‌فرماید خوب بالاخره شما در گفتگو‌های با ما در این گفتمان‌ها در این مذاکرات اصلاً می‌آیید حرف خودتان را می‌زنید، نمی‌آیید حرف من را گوش بدهید آن وقت چگونه هدایت می‌شوید. فرمود ﴿و لا ینفعکم نصحی إن أردت أن أنصح لکم﴾ می‌شود برای روز بعد انشاء الله.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی