display result search
منو
تفسیر آیه 25 سوره بقره - بخش اول

تفسیر آیه 25 سوره بقره - بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 192 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 25 سوره بقره - بخش اول
- موارد گوناگون بشارت به مؤمنان
- تجسم اعمال صالحان در بهشت
- جاوید و دایمی بودن میوه‌های بهشتی
- درجات بهشت
- سر خلود بهشتیان و جهنمیان

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾
قرآن کریم بعد از بیان یک حقیقت دینی از قبیل توحید یا نبوّت یا معاد، نتیجهٴ ایمان و عدم ایمان را هم ذکر میکند که اگر کسی ایمان نیاورد به چه کیفری گرفتار میشود و اگر کسی ایمان آورد از چه پاداشی برخوردار میشود کیفر تبهکاران را در آیهٴ قبل بیان کرد الآن پاداش مؤمنان را ذکر میکند.
میفرماید به کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به آنها بشارت بده مورد تبشیر عبارت از بهشتی است که زیر درختهای آن بهشت، نهرهایی روان است به این چند امر آنها را بشارت بده: اول اینکه، چندین جنّت و بوستان برای آنهاست و زیر همهٴ آنها نهر جاری است؛ دوم اینکه، هر وقت از آن جنّت ثمری به اینها رسید، میگویند: «این همانی است که ما قبلاً بهره بردیم»؛ سوم آن است که، میوههای مشابه و هماهنگ به اینها داده میشود؛ چهارم این است که، همسران مطهّر دارند؛ پنجم آن است که، اینها جاودانه در بهشت میمانند مضمون پنج‌گانهٴ این آیه را به مؤمنین بشارت دهید؛ یعنی مورد بشارت همهٴ این خصوصیّات است تنها به اصل بهشت بشارت نیست، بلکه با همهٴ این خصوصیّات تبشیر محقّق است اگر این خصوصیّات، اوصاف بهشت است، خدای سبحان میفرماید: مؤمنین را به بهشتی که دارای این خصوصیّات است بشارت بدهید؛ یعنی هر یکی از این اوصاف میتواند مورد بشارت باشد؛ خلودش میتواند مورد بشارت باشد داشتن همسرانی که خدا اینها را مطهّر کرده است [و] اینها تطهیر شدهٴ الهی‌اند، نه تنها طاهرند، بلکه مطهّر «من عندالله» هستند، بشارت است؛ هماهنگ بودن این میوهها و همسان‌بودن آنها بشارت است و اینکه هر وقت میوهای نصیب اینها شد، اینها میگویند: «این همانی است که قبلاً به ما دادند» این هم بشارت است؛ چه اینکه روان‌بودن نهر زیر آن بهشت هم بشارت است.
٭ مجازی بودن اسناد جریان آب به «نهر»
در این کریمه مطالبی که هست بعضی در حدّ متوسّط است، بعضی مقداری قابل دقّت است؛ گرچه همهٴ معارف قرآن دقیق است، امّا خُب درجاتش یکسان نیست اسناد جریان به نهر اسناد الی ماهوله نیست اینکه میگویند: «نهر جاری است»؛ یعنی آبش جاری است وگرنه نهر که بستر آب است، او جاری نیست رودخانه جاری نیست [بلکه] رود جاری است، منتها اسناد جریان به نهر وقتی صحیح است که آب فراوان داشته باشد اگر یک مقدار مختصری در نهر آب باشد، نمیگویند نهر جاری است اگر آب فراوان بود که ظرفیت نهر را پر کرد، آن‌گاه انسان میتواند بگوید: نهر روان است. اسناد جریان به نهر وقتی روا است که آب فراوانی داشته باشد؛ وگرنه اگر رودخانهای مقداری آب از تهش بگذرد نمیگویند، نهر جاری است، پس اسناد جریان به نهر مصحّح میخواهد و آن فراوان بودن آب است که ﴿تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾؛ یعنی «تجری من تحتها میاه الأنهار»، نه خود «انهار».
٭ تجسم اعمال صاحلان در بهشت
٭ کلام بهشتیان در اعطای میوه‌های بهشتی
عمده این نکته است که، قرآن در اینجا چه اصراری دارد که بفرماید هر وقت از میوههای بهشت به بهشتیان دادند، اینها میگویند «این همان است که قبلاً به ما دادند» این را برای چی میگویند؟ این به عنوان شکر است [و] از این گفتن لذّت میبرند و خدای سبحان از این جمله چه منظوری دارد؟ این را هم میخواهد به عنوان بشارت ذکر بکند؟ چرا هر وقت به بهشتی میوه میدهند می‌گوید: «این همانی است که ما قبلاً بهره بردیم»، چرا او می‌گوید؟ این به عنوان حمد خداست؟ و خدای سبحان این مسئله را به عنوان یک قضیّهٴ کلّیه که همواره اینها این سخن را دارند، چرا نقل میکند منظورشان چیست؟
یک سلسله اموری مربوط به میوههای بهشت است آنها را خدای سبحان یکی پس از دیگری ذکر فرمود، سرّ آنها روشن شد؛ مثلاً فرمود: میوههای بهشت هرگز تمام نمیشوند خُب این یک نحوهٴ بشارت است. بهشتیان اگر بخواهند از میوههای درخت استفاده کنند رنج و زحمتی ندارد [بلکه] به مجرّد ارادهٴ میوه برای آنها حاصل میشود این یک نحوهٴ بشارت است. هر وقت از میوهای استفاده کردند، فوراً جای او روییده میشود «این هم یک نحوهٴ بشارت» اینها را انسان میفهمد، امّا این جمله چه تبشیری است و چرا بهشتیان همیشه این جمله را میگویند [که] هر وقت به آنها میوه دادند میگویند: «این همانی است که ما قبلاً خوردیم» این را برای چی میگویند؟ ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا﴾ به عنوان یک قضیهٴ موجبه جزئیه نیست، به عنوان یک قضیه موجبه کلیه است؛ یعنی همیشه این را میگویند خُب، برای چه چیزی میگویند؟ اگر گفته شد «کلّما طلعت الشمس فالنهار موجود» این یک قضیهٴ موجبه کلیه است؛ یعنی هر وقت آفتاب طلوع کرد روز است. اینجا هم به عنوان یک قضیه کلیه بیان کرد فرمود: هر وقت از میوههای بهشت اینها را متنعّم کردند، اینها میگویند: «ما قبلاً این میوه را خوردیم» چرا میگویند؟ بار اول و دوم گفتنش خُب، برای این است که تازگی دارد، امّا سخن از خلود بهشتیهاست. بهشتیها که مخلّدند، هر وقت در طیّ این مراحل نامحدود وقتی به اینها میوه دادند، میگویند: «این همان است که ما قبلاً خوردیم»، نه مثل آن است. اگر بهشت «دار»ی است «لا انقطاع لها» ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ و جاوید و ابدی است و اگر انسان در این مراحل نامحدود همواره از میوههای بهشت بهره میبرد چرا در این مراحل نامحدود هر وقتی که میوه میخورد میگوید: «این همان است که ما قبلاً داشتیم» حالا ثمر، گاهی فواکه است؛ گاهی «فرش» و «بُسط» است که فرمود: ﴿فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ﴾ ؛ وقتی فرشهای بهشت را خدای سبحان معرفی میکند، میفرماید: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ ؛ یعنی آستر این فرش، حریر است «بطائن» جمع بطانه، بطانه آستر [است]؛ مثل «ظهائر» که جمع ظهاره است و ظهاره؛ یعنی ابره . فرمود آستر این فرشها استبرق و حریر است امّا ابرهٴ فرش چیست؟ در دنیا چیزی نیست که بتواند ابرهٴ فرش باشد؛ لذا بیان نفرمود؛ چون هیچ نخی و هیچ پارچهای و هیچ رشتهای در دنیا بالاتر از حریر و استبرق نیست، آن عالی‌ترین پارچه‌ها حریر و استبرق است فرمود: آنکه عالیترین پارچههاست، آن تازه آستر فرش بهشت است که روی خاک است؛ چون فرش یک آستری دارد که روی زمین است و یک ابرهای دارد که نقشی دارد و هنری روی آن اعمال شده است و ارزش مهم فرش هم مال ابرهٴ اوست، نه مال آستر او فرمود: آسترش _که روی خاک است_ از استبرق و حریر است، امّا حالا ابرهٴ او چیست خدا میداند همهٴ اینها را بیان کرد، اینها هم روزی است، این‌چنین نیست که رزق فقط میوه و امثال میوه باشد فرمود: هر وقت به اینها میوه دادند، اینها میگویند: «این همان است که قبلاً به ما دادند، این را برای چه چیزی میگویند» اگر بهشت دائمی است _«کما هو الحقّ»_ و اگر در این مراحل نامحدود و جاودانه انسان از انواع ثمار استفاده میکند و اگر روزی بهشت تنها خوردن نیست و مانند آن، بلکه هر چه که جزء لذائذ انسان، به روحش یا به جسمش برگردد به عنوان غذاهای بهشتی در اختیار اوست چرا هر وقت به بهشتی یک چیزی دادند میگوید: این همان است که ما قبلاً یافتیم.
٭ مراد از ﴿مِنْ قَبْلُ﴾ در آیه محل بحث
اگر ما هیچ راهی نداشتیم که این ظاهر را حفظ بکنیم، آن‌گاه بر اساس تفسیر بعضی از مفسّران می‌گوییم: ﴿هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ یعنی «هذا کالّذی رزقنا» از باب تشبیه است با حذف حرف تشبیه و مانند آن، که این نعمتهایی که خدا به ما داد، مثل آن است که ما در دنیا دیدیم
٭ میوه‌های بهشتی، ظهور و تجسم عقاید اخلاق و اعمال آدمی در دنیا
اولاً _همان طوری که در بحث قبل عرض شد_ خیلی از نعمتها در بهشت است که نمونهاش در دنیا نیست. ابرهٴ فرشهای بهشت نمونهاش در دنیا نیست. که آسترش فقط استبرق و حریر است، ابرهاش چیست خدا میداند! خیلی از نعمتهای بهشت است که نمونهاش در دنیا نیست و خیلی از فرشهای استبرق‌بافت است که اصلاً این طبقهٴ محرومی که اهل بهشت‌اند، ندیدند تا روی آن راه بروند و روی او بنشینند اگر چنین فرشی به یک انسان محرومی دادند، این که نمیگویند: «همان است که من در دنیا رویش نشسته بودم» خیلی از فرشها را او اصلاً ندید [و] به این فکر نبود تا بگوید: این همان است که من قبلاً در بهشت دیدم. اگر ما نتوانستیم ظاهر این آیه را حفظ بکنیم، نیازی به تشبیه و تکلّف حذف حرف تشبیه و مانند آن نیست. اگر قرآن کریم عمل را زنده میداند و میگوید: هر انسان هر چه کرد میبیند، نه نتیجه را میبیند [بلکه] متن عمل را میبیند: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ ؛ انسان هر چه کرد میبیند، متن عمل را میبیند، نه نتیجهٴ عمل را اگر متن عمل را میبیند و اگر خود انسان جاوید و مخلّد است و اگر متن عمل هم جاوید و مخلّد است و اگر بهشت را عمل میسازد و اگر میوههای بهشت از عمل ظهور میکند؛ پس انسان هر بار که میوهای نصیبش میشود، میداند این از متن عملی است که خدای سبحان در دنیا به او اعطاء کرده است و توفیق انجام آن را داد اینکه میگوید این همان است که قبلاً به ما دادند؛ یعنی عین عملی که خدای سبحان توفیق آن را به ما داد امروز به صورت میوه درآمد.
٭ ثنای حق تعالی توسط مؤمنان به خاطر وفای به وعده
و امّا چرا همیشه این حرف را میزند؟ چرا همیشه این سخن را دارد؟ خُب، یک بار گفت، بس است، این مثل حمد است که انسان در برابر هر نعمت باید خدا را شکر کند؟ دربارهٴ حمد این آمد که وقتی بهشتیان از نعمتها متنعّم میشوند حمد میکنند این جا دارد انسان در برابر هر نعمت حمد کند امّا چرا در برابر هر نعمت میگوید این همان است که قبلاً به ما دادند؟
این هم به منزلهٴ یک نحوهٴ ثنای حق است که خدای سبحان به وعدهاش وفا کرد، فرمود: هر چه امروز کردی، فردا عینش را میبینی، ما الآن داریم میبینیم. به ما فرمود: هر چه کردی عینش را مشاهده میکنی، ما الآن داریم مشاهده میکنیم: ﴿هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾.
٭ تأدب بهشتیان در مقام شکر گزاری
و آن‌گاه این هم یک تأدّبی است برای بهشتیان، نمیگویند خدا را شکر میکنیم که به اعمال ما پاداش داد ما عمل کردیم به عمل ما پاداش داد نه، میگوید: خدا را شکر میکنیم که در دنیا توفیق عمل داد [و] در آخرت توفیق بهرهبرداری از ثمرهٴ عمل. نمیگویند این نتیجهٴ کاری است که ما کردیم میگویند این همان است که قبلاً به ما دادند: ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾. اینکه امروز به صورت میوه است، دیروز به صورت نماز بود که روزی ما بود نماز را خدا در دنیا روزی ما کرد و توفیق آن را داشتیم، امروز به صورت میوه درآمده، یا زکات را خدا در دنیا روزی ما کرد، امروز به صورت این «فُرش مرفوعة» درآمده و مانند آن. نمیگویند ما این کار را کردیم میگویند: «ما رُزقنا»؛ یعنی خدا روزیِ ما کرد، هرگز به خود نسبت نمیدهند، نمیگویند ما این کار را در دنیا کردیم و الآن پاداشش را میگیریم، میگویند: «این همانی است که خدای سبحان در دنیا روزیِ ما کرده است و الآن همان را داریم بهرهبرداری میکنیم. این یک نحوه تأدّبی است [که] آمیخته با ثناست.
و چون آن نیّت و آن عمل دائمی است و ابدی است؛ بنابراین نتیجهٴ آن عمل سابق و دائمی را انسان برای ابد میبیند و هرگز هم قطع نمیشود و همواره انسان شاکر است، می‌گوید: خدا را شکر میکنیم که در دنیا این خیرات را روزی ما کرد و در آخرت نتایج این خیرات را روزی ما کرد. درهر دو نشئه رازق خداست و ما مرزوقیم و این رزق ماست. هرگز به خود نسبت نمیدهند، نمیگویند ما در دنیا این کار را کردیم، امروز به این پاداش رسیدیم بلکه میگویند: ﴿هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾.
٭ انذار و تبشیر در قرآن
لذا این هم جزء مضامین این آیهای است که خدای سبحان فرمود مؤمنین را به محتوای این آیه بشارت بدهید؛ یعنی به اینها بشارت بدهید که اگر امروز یک عمل خیری نصیب شما شد برای ابد در کنار سفرهٴ این عمل مینشینید و این عمل برای ابد میوه میدهد، همان طوری که عمل تلخ به صورت آتش درمیآید [و] چنانچه در سورهٴ «نساء» آیهٴ ده بیان کرد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾؛ اگر خوردن مال مردم به صورت آتش است انجام اعمال صالحه هم به صورت نور است آن نار است که «أمعاء» را تقطیع میکند «قُطّعت أمعائهم»، این نور است که برای مؤمنین راهگشاست ﴿یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِم﴾ .
٭ کلام عده‌ای از مفسران در تفسیر ﴿مِنْ قَبْلُ﴾
﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا﴾ آقایانی که این کریمه را به همان نعمتهای بهشت تطبیق کردند، در این ﴿هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا﴾، گرفتار تکلّف شدند . گفتند خُب، اگر منظور خصوص نعمتهای بهشت باشد نعمت اول را که به آنها دادند چه میگویند؟ چگونه به خودشان اجازه میدهند که بگویند این همان است که قبلاً خوردیم، این قبلاً سابقه نداشت! گذشته از این محذور، نعمتهای بعدی که به آنها داده میشود این عین آن نعمت قبلی که نیست مثل نعمت قبلی است [پس] چرا میگویند: ﴿هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾، میگویند: چون افراد یک نوع‌اند، شبیه‌اند این ﴿هَذَا﴾ به وحدت نوعی برمیگردد، نه وحدت شخصی. ﴿هَذَا﴾؛ یعنی این همان نوعی است که ما قبلاً مصرف کردیم.
٭ وجود تکلف در کلام مفسّران
خُب، حالا چرا این همه تکلّف؟! چرا بگوییم: ﴿هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ یعنی این فرد از نوع همان افرادی است که قبلاً به ما دادند، با این همه تکلّف، بلکه بگوییم: این میوه عین همان عملی است که خدای سبحان در دنیا به ما توفیقش را داد. آن معرفت، آن اخلاق، آن عمل این میوه است. چون عمل به خُلق متّکلی است و خُلق به اعتقاد متّکلی است و اعتقاد ثابت و پایدار است هر لحظه میوه میدهد.
٭ جاوید و دایمی بودن میوه‌های بهشتی
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» وقتی جریان میوهها و درخت میوه دهندهٴ بهشت را بیان میکند میفرماید: ﴿وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ ٭ لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ ؛ میوههای درختان بهشت هرگز منع و قطع ندارند، ممنوع نیست. نه خود میوه کم میشود نه جلوی میوهخوار را میگیرند. ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾، نه میوه کم میشود _یک وقت درخت میوه بدهد یک وقت میوه ندهد_ و نه جلوی کسی را میگیرند: ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾، امّا در دنیا این‌چنین نیست، در دنیا گاهی مقطوعه است، گاهی ممنوعه. گاهی درخت مقطوع است؛ یعنی قطع شد سالآورش نیست، میوه نمیدهد آن هم درختان دنیا سالی یکبار یا دوبار میوه بدهند امّا درخت بهشت: ﴿تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ﴾ «اُکل»؛ یعنی خوراکی، نه خوردن. «اُکل»؛ یعنی مأکول؛ یعنی خوراکی را هر لحظه اعطاء میکنند این‌چنین نیست که سالی یکبار یا دوبار میوه بدهد؛ پس اُکلش دائم است ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ ؛ یعنی میوه و خوراکی او دائم است؛ پس این نقصی که در درختهای دنیاست در درخت بهشت نیست؛ درخت دنیا میوهاش گاهی هست، گاهی نیست؛ لذا میشود مقطوعه، امّا درخت بهشت: ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾؛ چون میوهاش دائمی است؛ پس مقطوعه نیست.
٭ تفاوت میوه‌های درختان بهشتی با میوه‌های درختان دنیا
نقص دیگری که در درختان دنیاست این است که گاهی میخواهد از میوههای درخت دنیا استفاده کند ولی نمیگذارند میگویند درِ باغ بسته است [و] شما راه ندارید شخص را ممنوع میکنند. درخت میوه دارد، ولی جلوی انسان را میگیرند. در بهشت این‌چنین نیست که جلوی کسی را بگیرند [و] انسان بشود ممنوع. پس این «شجره» که دارای ثمرهٴ فراوان است، ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ .
٭ دایمی و نامحدود بودن میوه‌های بهشتی در کلام امام صادق (علیه‌‌السلام)
اینکه ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ﴾ است ﴿وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ یا ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ و مانند آن تصویرش را از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند که یعنی چه؟ چگونه میشود که درخت بهشت میوهاش دائمی باشد که انسان هر چه از این میوها استفاده کرد، کم نیاید؟ مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در صافی در ذیل آیهٴ کریمهٴ ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ _در سورهٴ «واقعه»_ بعد از تفسیر این آیه دو حدیث نقل میکند : یکی از احتجاج مرحوم طبرسی که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرد از حضرت پرسیدند که، اینکه میگویند: اهل بهشت وقتی از درخت بهشت استفاده کرد، فوراً جای این میوه میروید، تصویرش چگونه است؟ «فإذا أکلها عادت کهیئتها» . از حضرت سؤال کردند این جریان درست است که انسان همین که از درخت بهشت میوه گرفت فوراً جایش روییده میشود، آیا این جریان درست است؟ «قال (علیه السّلام): نعم»؛ این درست است. «علی قیاس السّراج یأتی القابس فیقتبس منه فلا ینقص من ضوئه شیئا و قد أمتلأت منه الدّنیا سراجاً» ؛ شما این دستگاه نوردهنده را میبینید [که] مرتّب دارد نور میدهد؛ لحظهٴ اول که نور داد، این‌چنین نیست که دیگر آن «نیّر» خاموش بشود، مرتّب دارد نور میدهد؛ همان طوری که یک چراغ، یک نیّر مرتّب نور میدهد، این‌چنین نیست که نور اول را که داد، بعد خاموش بشود، بلکه پشت سر هم دارد نور میدهد؛ درختان بهشت هم؛ مثل سراج، مثل شمع، مثل چراغ‌اند که پشت سر هم نور میدهند و هرگز خاموشی ندارند این یک مرحله از تبیین ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ .
٭ تشبیه میوه‌های درختان بهشت به اعطای علم عالم
امّا روایت دیگر را از بصائر الدرجات نقل میکند از امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «و فی البصائر عنه علیه السّلام فی هذه الآیة إنّه و الله لیس حیث یذهب الناس إنّما هو العالم و ما یخرج منه» ؛ فرمود: این طوری که تودهٴ مردم از این آیه برداشت میکنند این‌چنین نسبت. این جریان ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ عالم است و علمی که از عالم ظهور و بروز میکند. این‌چنین نیست که اگر یک عالم علمش را انفاق کرد چیزی کم بشود یا دوباره جایش بریزد، این طور نیست. این مرتّب دارد علم اضافه میکند بدون اینکه چیزی کم بشود این یک حق است که عالم وقتی علمی را اعطاء میکند، نظیر آفتاب نیست که نور بتابد؛ چون آفتاب براساس حساب دقیق بالاخره یک ذرّات دیگری تبدیل به نور میشوند، جایش خالی است فوراً جبران میشود؛ مثل یک نهر روانی که چون مادّه دارد، همین که یک مقدار از او گرفتید فوراً جای او پر میشود؛ گرچه جای او پر میشود، امّا جایش خالی شد و چیز دیگر جای او را پر کرد، این طور نیست که خالی نشود. اصولاً امور مادی این‌چنین‌اند [که] وقتی آفتاب نور میدهد، این‌چنین نیست که چیزی از او کم نشده باشد چیزی از او حقیقتاً کم شد ولی فوراً جای او را جبران کردند، یا وقتی از دریا شما مقداری آب گرفتید به همان اندازه از دریا کم شد، ولی جای آن جبران شد، امّا وقتی عالم یک مطلبی را به کسی گفت، این‌چنین نیست که از او چیزی کم شده باشد بعد جبران بشود، [اصلاً] کم نمیشود این یک حقیقتی است که ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ ؛ گر چه ارتباط مستقیم با آیهٴ ﴿لاَ مَقْطُوعَةٍ وَلاَ مَمْنُوعَةٍ﴾ ندارد یک حقیقتی را امّام صادق (سلام الله علیه) بیان کرد، ولی بالاخره یک مساسی هم باید داشته باشد که در ذیل این آیه سؤال شده است. اگر هیچ ارتباطی به درخت بهشت و میوهٴ بهشت نداشته باشد که تفسیر روایی این آیه نخواهد بود. یک ارتباطی باید با درخت بهشت داشته باشد درختان بهشت را اگر بخواهند برای ما توضیح بدهند، در درجهٴ اول میگویند: مثل آفتاب است که مرتّب نور میدهد و چیزی از او کم نمیشود یک قدری که جلوتر رفتیم، میبینیم به ما میگویند: درخت بهشت؛ مثل عالمی است که علم میدهد، هر دو درست است، نه اینکه یکی درست باشد و دیگری نادرست یکی دقیق است [و] دیگری ادق.
٭ درحات بهشت به عود آیات قرآن کریم
این که گفته شد: «درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم است» و «یقال لقارئ القرآن أقرأ و ارق» به اهل قرآن میگویند: بخوان و بالا برو؛ یعنی هر اندازه که در دنیا [و] قرآن آشنا شدی و از معارف قرآن بهره بردی، و عمل کردی نتایجش را به عنوان درجات آنجا دریافت میکنی. این‌چنین نیست که یکی درست باشد یکی نادرست [بلکه] یکی درست است یکی درستتر.
٭ سر نامگذاری پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به «ابوالقاسم»
شما این جریان را از معانی‌الأخبار مرحوم صدوق لابد مستحضرید که از امام معصوم [امام رضا (علیه السلام)] نقل میکند ، که روای سؤال کرد: چرا کنیهٴ مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوالقاسم است؟ چرا پیغمبر [صلّی الله علیه و آله و سلّم] را گفتند «ابوالقاسم»؟ حضرت فرمود: پسری داشت به نام قاسم و او پدر این پسر بود، از این جهت به او گفتند: «ابوالقاسم» عرض کرد: «زدنی بیاناً» فرمود: سرّ این که پیغمبر [صلّی الله علیه و آله و سلّم] را «ابوالقاسم» میگوید این است که، علی‌بن ابی‌طالب (سلام الله علیه) «قسیم الجنّة و النار» است (این یک اصل) و علی‌بن ابی‌طالب دست پروردهٴ پیغمبر [صلّی الله علیه و آله و سلّم] است که از حجر تربیت پیغمبر [صلّی الله علیه و آله و سلّم] استفاده کرد (این دو اصل) و هر متعلّمی فرزند است و هر معلّمی پدر (این سه اصل) چون علی‌بن ابی‌طالب «قسیم الجنّة و النار» است و فرزند معنوی پیغمبر است و پغمبر [صلّی الله علیه و آله و سلّم] پدر این قسیم است، شده ابوالقاسم.
٭ نقش ظرفیت سائل در دواب پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) به آنان
خُب، آن معنای ظاهری که همه میفهمند با این معنا خیلی فرق میکند و این راوی اگر دقیقتر سؤال میکرد و عرض میکرد: «زدنی بیاناً» حضرت شاید توضیح بیشتری میداد، منتها ظرفیّت این راوی همین مقدار بود [و] خیلی شاکر شد و از مجلس بیرون آمد. «إنّ هذه القلوب أوعیته فخیرها أوعاها» خیلیها هستند که ظرفیّت کاملتری دارند، وقتی معنی دقیق نصیبشان شد تشنهتر میشوند و عدهای هستند که فوراً به همان مقدار اکتفا میکنند. این دو حدیثی که مرحوم فیض در ذیل این آیه نقل کرد هر دو درست است؛ یکی دقیق است؛ یکی ادق. یکی میگوید: «درختان بهشت مثل آفتاب‌اند»؛ یکی میگوید: «درختان بهشت مثل عالم‌اند» آن که میگوید: «درختان بهشت مثل آفتاب‌اند» مرحلهٴ دقیق است، آن که میگوید: «درختان بهشت مثل عالم‌اند» مرحلهٴ ادق و چون انسان مهمان عقیدهٴ خودش هست و در اثر همان عقیده دارای اخلاق است و در اثر اخلاق دارای آن عمل است و آن عقیده امر خالد و جاویدی است، بنابراین همواره آن عقیده و خلق را میبیند این‌چنین نیست که انسان عمل را ببیند عقیده را نبیند؛ چون عمل محصول آن عقیده است ... (نوار پاک شده بود).
٭ همسران پاکیزه، یکی از موارد تبشیر
﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾؛ این هم یکی از مواد تبشیر این آیه است (همسران مطهّر).
ـ فصیح‌تر بودن کلمه «زوج» از «زوجه»
اصولاً کملهٴ «زوج» أفصح از کلمهٴ «زوجه» است. در قرآن به همسر زوجه گفته نشده است، زوج گفته شده است، «کلّ واحد» زوج دیگری‌اند: ﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾.
٭ استنباط نادرست بعضیها در مورد اطلاق کلمه «زوج»
بعضیها پنداشتند به این که، بر اساس آنچه در اول سورهٴ «نساء» آمده است که، خدای سبحان اول نفسی را خلق کرده است: ﴿خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ خواستند این‌چنین استنباط کنند که اول حوّاء (علیها السّلام) خلق شد بعد آدم؛ برای اینکه خدا فرمود: ﴿خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ خیال کردند در قرآن «زوج» در برابر «زوجه» است طرفین را میگویند: «زوج» هم زن را میگویند: «زوج»، هم مرد را میگویند: «زوج» لغت فصیح این است و قرآن کلمهٴ «زوجه» را دربارهٴ زن به کار نبرده است؛ چون «کلّ واحد» باعث پیدایش زوجیّت‌اند، کلّ واحد زوج دیگری‌اند؛ لذا سخن از زوجات نیست [بلکه] سخن از ازواج است، فرمود: ﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾؛ ازواجی‌اند که هم از عادات و امثال ذلک که در دنیا مبتلای‌اند طاهرند و هم از همهٴ نقصها مطهّرند، تطهیر شدهاند، خدای سبحان تطهیرشان کرده است. ﴿وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾؛ یعنی اهل بهشت در بهشت مخلّدند.
٭ سر خلود بهشتیان و جهنمیان
در ذیل این آیهٴ کریمه است که در تفسیر شریف نورالثّقلین از کافی از امام صادق (سلام الله علیه) آن حدیث شریف نقل کرده است که ، سؤال میکنند چرا بهشتیها در بهشت مخلّدند و دوزخیان در دوزخ مخلّدند؟ حضرت این جواب را میفرماید: چون نیّتشان این بود که اگر دائماً در دنیا بمانند کار خیر یا کار بدی انجام بدهند که بحث علی حدهای دارد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    بسیار عالی بود ممنونم

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی