- 682
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش هجدهم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش هجدهم
- شواهد قرآنی و روایی بر وجود فعلی بهشت و جهنم
- حجاب انسان، مانع شهود عذاب جهنم در دنیا
-نعمت های بهشتی و عذاب اخروی همان است که به دست خود ساختیم و فرستادیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ٭ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾
٭ دو گونه انذار و تبشیر در قرآن
بشارت و انذاری که قرآن کریم دربارهٴ ایمان و کفر و همچنین اطاعت و عصیان میدهد، گاهی به این است که عظمت آن مورد بشارت یا مورد انذاررا ذکر میکند؛ گاهی به آن است که حضور آن مورد انذار یا مورد بشارت را ذکر میکند. بیان ذلک این است که در هنگام انذار، گاهی انسان را از عظمت آتش میرساند که فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ چه اینکه در مورد تبشیر انسان را به عظمت بهشت امیدوار میکند، میفرماید: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ ؛ هر چه بخواهند حاضر است؛ گاهی انسان را به حضور مورد انذار یا مورد تبشیر متوجه میکند. گاهی برای هدایت ما میگویند: کارِ بد نکن که این بد آتش است، دست به تش نزن. گاهی میگویند: این آتش خانمانسوز است؛ گاهی میگویند: اگر این کار را کردی گرفتار آتش میشوی که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ گاهی میگویند: دست به آتش نزن؛ یعنی این کار آتش است، منتها امروز نمیبینی، فردا میبینی. نه اینکه فردا تو را به آتش میبرند، امروز خود را به آتش نینداز و امروز نسوز، منتها فردا میفهمی که در آتشی بودی، گاهی این جور است. لسان قرآن کریم برای تبشیر و انذار، هم از عظمت آن مورد تبشیر و انذار انسان را مستحضر میکند و هم این است که از حضور آن موردِ تبشیر و انذار انسان را با خبر میکند، میگویند: دست به آتش نزد؛ مثل اینکه انسان یک وقت به کودک بازیگوش میگوید: اگر فلان خلاف را کردی تنبیهت میکنم، این را وعید میدهد؛ گاهی به کودک میگوید: دست به آتش نزد، اینچنین است.
٭ـ مثل دنیا در کلام حضرت علی(علیه السلام)
در بیان امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که نامه برای سلمان مرقوم فرمود و این نامه هم در نهج[البلاغه] هست، فرمود: «مثل الدنیا مثل الحیّةلیّن مسّها قاتل سمّها» فرمود: جریان زرق و برق دنیا؛ مثل مار اَبلق رنگِ نرم است که همین نرم کشنده است؛ نه انیکه اگر دست به مار زدی بعداً مسموم میشوی؛ نه، دست به مار زدن؛ یعنی دست به سم زدن، نه اینکه بعدها آسیب میبینی [بلکه] هم اکنون مسموم میشوی. این همین الآن سم است، نه سمّی است بعد به دست شما اثر میکند.
٭ معنا و مقصود انذار در قرآن کریم
آیات قرآن کریم این است که شما دست به آتش نزنید، نه اینکه اگر معصیت کردید بعداً گرفتار آتش میشوید. الآن دست به آتش نزنید، بعداً میفهمید که در آتش بودید. از اینکه فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾؛ یعنی آتشگیره خود انسان است، آتش از خودت برمیخیزد ـ معلوم میشود که معنای انذار این است که دست به آتش نزن؛ یعنی خودت را نسوزان، خودت را منفجر نکن. نه اینکه اگر یک گناه کردی ما بعداً تو را جهنّم میبریم. اگر انذار به این صورت ذکر شد، فرمود: دست به آتش نزن که آتش از خودت میجوشد: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا﴾ [وقود]؛ یعنی «ما توقد به النار» ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ دست به آتشی که خودت افروخته میکنی نزن؛ آنگاه خودت میشوی مشتعل و نمیدانی، این یک لسان دیگر است.
٭ شواهد قرآنی و روایی بر وجود فعلی بهشت و جهنم
برای استفاده از اینکه بهشت و جهنم الآن موجود است و جهنّمی که وقودش خود انسان است؛ یعنی آتش از خود انسان نشئت میگیرد، ادلّهٴ فراوانی است. یک سلسله روایاتی که بالصراحة دلالت میکنند «الجنة و النار موجودتان الآن» مخصوصاً روایاتی که از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که فرمود: «بهشت و جهنم الآن موجود است» در بعضی از روایات هست: «کسی که نپذیرد وجود فعلی جنّت و نار را از ما نیست» [و] مشابه آن، این یک طایفه از ادله است. طایفهٴ دیگر ادلهای است که میگوید: بهشت آماده شد، جهنّم آماده شد که اینها گذشت: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ دربارهٴ بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ که ظاهرش این است که آماده است و همچنین ﴿أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً﴾ ما آماده کردیم؛ معلوم میشود یک چیزی است بالفعل موجود است.
طایفهٴ بعدی نصوصی است که میگوید: شما از این آتش غافلید و در قیامت به انسان کافر و تبهکار میگویند: تو در این حال بودی، منتها غافل بودی و الآن ما پرده را برداشتیم، دیدی در آتشی. غفلت وقتی تصور میشود که یک شیء موجود باشد و انسان بیتوجه باشد. اگر یک امری موجود نباشد، جا برای غفلت نیست. انسان که میگوید: من غافل شدم و پایم لغزید؛ یعنی یک لغزشگاهی بالفعل موجود بود، من توجه نداشتم افتادم. اگر لغزشگاه وجود نداشته باشد، جا برای غفلت نیست. خدا در قیامت به تهکاران میفرماید: این جهنّمی که میبینید، شما غافل بودید از این؛ یعنی این بود، ما الآن فقط پرده را برداششتیم، کار دیگر نکردیم. ما الآن جهنم نساختیم، الآن پرده را برداشتیم.
٭ ـ غفلت انسانها از وجود فعلی بهشت و جهنم
در سورهٴ «ق» آیهٴ 22 این است: ﴿لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾؛ به [فرد] جهنمی خدای سبحان خطاب میکند، میفرماید: این عذابی که میبینی با تو بود، منتها تو غافل بودی. الآن ما هم که کاری کردیم کارمان این نیست که پرده از روی عذاب برداشتیم؛ مثل اینکه چاه عمیقی حفر کردند، به انسان میگویند «مواظب باشید در این چاه نیفتید» چاه هم رویش باز است، میگویند: این چاه را ببین! روی چاه پوشیده نیست، حالا اگر کسی عمداً روی چشم خودش یک پارچهای گذاشت خُب، در چاه میافتد. و در قیامت با مرگ، پرده را از جلوی انسان برمیدارند، نه پرده را از روی چاه بردارند. نفرمود از روی جهنّم پرده را برداشتیم و نفرمود «فکشفنا عن الواقع غطاءه» [بلکه] فرمود: ﴿ فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ ؛ یعنی پردهای که خودت روی چشم خودت انداختی، ما کنار زدیم؛ وگرنه جهنم روباز است، خیلی هم به خوبی میشود دید.
٭ ـ دیدن جهنم در دنیا برای اهل «علم الیقین»
میگویید نه، اگر راه زیدبنحارثه را طی کردید خب، جهنم را میبینید. آن را در آیهٴ پنج و شش سورهٴ «تکاثر» فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾؛ اگر اهل علم الیقین باشید، الآن جهنم را میبینید. این طور نیست که این ﴿ لَتَرَوُنَّ﴾ مال بعد از موت باشد یا «لامِ»ش «لام» قسم باشد، این جواب همان ﴿ لَوْ تَعْلَمُونَ﴾ است. ﴿کَلاّ﴾ فرمود: اینها که جهنّم را منکر شدند، اینچنین نیست، اگر یک مقدار اهل معنا باشید الآن میبینید ﴿ کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾، بعد ﴿ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ . اینچنین نیست که الآن انسان نتواند جهنّم را ببیند، یا اینچنین نیست که دیدن جهنّم مخصوص معصومین(علیهم السلام) باشد. خب، زیدبنحارثه که یکی از شاگردان رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) بود، حضرت از او به عظمت یاد میکند.
٭ عدم اختصاص دیدن جهنم در دنیا به معصومان(علیهم السلام)
آن روایتی که مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از زید بن حارثه به عظمت نقل میکند وقتی حضرت جریان «شجرهٴ طوبی» را بیان میکند، میفرماید: هر کسی به هر شاخهای از «شجره طوبی» تمسک کرد به بهشت میرود میبیند زیدبنحارثه به عامّة اغصان این شجره طوبی تعلّق پیدا کرد و همه آنها را گرفت.؛ پس میشود یک انسان امام نباشد و به این پایگاه برسد.
٭ حجاب انسان، مانع شهود عذاب جهنم در دنیا
بنابراین اینچنین نیست که جهنم موجود نباشد یا جهنم موجود باشد، ولی رویش را پوشیدهاند نه، جهنم موجود است و رویش هم باز است [و] هیچ پردهای روی جهنم نیست. اگر پردهای هست روی چشم خود ماست که ﴿ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ ؛ انسان دارد شب و روز پردهٴ تار و پود روی چشم خود را تعبیه میکند و در قیامت هم پرده را از جلوی چشم انسان کنار میبرند، نه اینکه سرپوش از جهنم بردارند، این پوشیده نیست؛ لذا فرمود: ﴿ لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ ـ حالا با «فاء»ی تفریع ـ فرمود: ﴿ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ ؛ الآن چشمت حدید است، با حدّت و تیزبینی همه جا را میبینی و آنچه که باعث غفلت شد گناه بود و این پردهٴ غفلت که برطرف شد، چشمت تیزبین شد. و اگر غفلت نمیداشتی [و] اهل علم الیقین بودی خُب، جهنم را میدیدی.
٭ وجود فعلی مورد انذار در قرآن
پرسش ...
پاسخ: نه، بحث در همین است که الآن هم انسان قبل از اینکه وارد برزخ بشود در اینجا هم توی جهنم است، منتها نمیداند، این حقیقتش آنجا ظهور میکند. در سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ ؛ یعنی الآن دارند آتش میخورند. آنچه که از بعضی بزرگان نقل شده است این است که، دیدند عدهای در شکمشان آتش است، الآن میبینند آتش است، نه اینکه شبح و صورتش را حضرت در معراج دیده باشد، عین حقیقت را دید و انسان بعد از موت همان حقیقت برایش روشن میشود؛ لذا خدای سبحان میفرماید: تو در آتش بودی و غافل بودی، الآن ما پرده را برداشتیم دیدی داری میسوزی.
عدم فهم بسیاری از مردم از مرگ خود
لذا وقتی از جریان جهنّم تبهکاران خبر میدهد میفرماید: ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً﴾ اینها در حالی که نشستهاند یا مشغول کارند یا مدرسه، بازار، خیابان یا بیاباناند، دفعتاً میبینند نشئه عوض شد: ﴿ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾؛ اینها را مبهوت میکند که این چیست؟ تا یک مدّتی نمیفهمد که مرد. یک سلسله از افراد خاصاند که میفهمند وارد نشئهٴ دیگر شدهاند؛ و الاّ بسیاری از مردم بعد از مرگ نمیفهمند مردهاند اینکه در تلقین به این میّت میگویند: «واعلم ان الموت الحق»؛ یعنی بدان! این حالتی که پیش آمد موت است، همهٴ ما این حال را داریم. یکی از موادّ تلقین این است که «ان الموت حق» این، گرچه اثرش این است که تشییع کنندگان هم عبرت بگیرند، امّا این خطاب نباید لغو باشد. انسان به شخص میّت میگوید: بدان! مرگ حق است؛ یعنی این حالتی که پیدا کردی حالت موت است، از این عالم وارد عالم دیگر شدی، خیلیها رفتند، ما هم میآییم. این نظام نظامی است که مرگ در او ضروری است: «ان الموت حق»؛ یعنی «امر ثابت ضروری لا ریب فیه» باید از این نظام منتقل شد. خیلیها نمیدانند که مردهاند؛ چون دفعتاً میبینند نشئه عوض شد، امّا وارد چه عالمی شدند، چی شد؟ بعدها میفهمند که این به نام موت است؛ لذا فرمود: ﴿ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ ؛ مبهوتشان میکند که این چیست؟
٭ بازگشت به بحث (دوگونه انذار و تبشیر در قرآن)
ـ صورت دوم: حضور فعلی مورد انذار برای تبهکاران
بنابراین یکی از راههای انذار قرآن کریم این است که میفرماید: این مورد انذار حاضر است، الآن با شماست، دست به آتش نزنید، نه اینکه اگر این معصیت را کردید ما بعداً شما را میسوزانیم یم وقت ولی مهربان کودک بازیگوش به بچهاش میگوید: اگر درس نخواندی در پایان سال تنبیه میشوی، این یک جور انذار است، یک وقت به بچه میگوید: دست به این اجاق گاز نزن، این یک جور انذار است. در مورد اول میگوید: اگر درس نخواندی در پایان سال تنبیه میشوی، نه یعنی این درس نخواندن آتش است؛ اما در مورد دوم میگوید: دست به اجاق گاز نزن؛ یعنی همین دست زدن سوختن است، نه اینکه بعدها میسوزی. خدای سبحان به ما میگوید: دست به اتش نزنید، همین آتش است؛ چون ﴿ وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾.
٭ نحوه وجود جهنم
از این تعبیر که ﴿ وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنسَانُ﴾ معلوم میشود جهنّم، چیزی است آوردنی؛ یعنی میآوردند. یک جای معیّنی باشد گودالی باشد [و] با هیزم و گازوییل دود کرده باشند، انسان را آنجا ببرند، شاید اینچنین نباشد. در بحث اینکه جهنم را چگونه میآورند، این حدیث شریف را مرحوم فیض در وافی نقل کرد که زمامش را صدها فرشته میکشند [و] کشان کشان جهنم را میآورند، افسارش را میکشند [و] میآورند.
٭ ـ مدرک بودن آتش قیامت
و جهنم در آنجا هم طوری است که آثار ادراک را خدای سبحان به آن نسبت داد؛ ﴿ إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ اگر ظواهر قرآن کریم این است که جهنم در آن روز چیز میفهمد و براهین عقلی هم تأیید میکند، این ظواهر حجّت است، دیگر لازم نیست که ما حمل بر مجاز بکنیم [و] بگوییم کنایه است و مجاز است، اینچنین نیست. آتش قیامت واقعاز چیز میفهمد، واقعاز میبیند، واقعاً حمله میکند، واقعاً میگیرد. ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾ ، نه «اذا رأوها». گاهی میفرماید: ﴿بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یَرَی﴾ ، گاهی هم میفرماید: ﴿بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِین﴾ ، گاهی میفرماید: ﴿ إِذَا رَأَتْهُم﴾ ؛ یعنی اگر جهنّم تبهکاران را از دور ببیند حمله میکند. ﴿ تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ ؛ از شدت خشم مثل اینکه میخواهد تکه تکه بشود این رؤیت را خدای سبحان به جهنّم نسبت میدهد و ظاهرش این است که او درک میکند و سراسر عالم آرت هم عالم درک است: ﴿ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ آن نشئه، نشئهٴ حیات و درک است.
٭ بازگشت به بحث (حضور فعلی مورد انذار برای تبهکاران)
بنابراین گاهی نحوه انذار آن است که به انسان میگوید: دست به آتشیکه با تو هست نزن، [و] اینآتش را روشن نکن! این ماده است، منتظر است که تو به آن کبریت بزنی، کبریت به آن نزن؛ با تو هست. این عمل تو او را روشن میکند، این کار را نکن، فوت نکن به آتش، روشنش نکن، اینچنین است. اگر وقودِ نار خود انسان است، به انسان میگویند: آتش روشن نکن. اگر آتش روشن کردی، با همین آتش مسجور میشوی ﴿ یُسْحَبُونَ ٭ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ که خودتان مسجور و مشتعل میشوید.
٭ دلایل چهارگانه بر وجود فعلی آتش جهنم
بنابراین گناه کردن؛ یعنی آتش روشن کردن [و] آتشی که انسان را در بر میگیرد و اگر کسی اهل معنا باشد، الآن میتواند جهنّم را ببیند؛ مثل زیدبنحارثه که دید [و] خیلیها [هم] دیدند. ﴿ کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ که این طایفه رابعه از ادلّه وجود نار خواهد بود. یک طایفه همان روایاتی است که از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که بالصراحه دلالت میکند که بهشت موجود است، جهنّم موجود است ؛ طایفهٴ ثانیه آیاتی است که تعبیر به اعداد و اعتداد دارد: ﴿ أُعِدَّتْ﴾ یا ﴿ اعْتَدْنَا﴾ ؛ طایفهٴ ثالثه آیاتی است که میفرماید: ﴿ لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ ؛ طایفهٴ رابعه طایفهای است که میفرماید: اگر اهل علم الیقین باشید الآن میبینید.
٭ ـ بی توجهی تبهکاران نسبت به معاد
دربارهٴ طایفهٴ ثالثه که استدلالبه آیات غفلت است، آیهٴ سورهٴ «انبیاء» هم تأیید میکند. آیهٴ 97 سورهٴ «انبیاء» این است که ﴿ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَاوَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ﴾؛ گاهی خدای سبحان به تبهکار در قیامت میفرماید: تو غافل بودی؛ گاهی خود تبهکاران میگویند: ﴿ یَاوَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾؛ ما غافل بودیم. اگر یک چیزی موجود باشد و انسان ملتفت نباشد، میگوید: من غافل بودم و امّا اگر چیزی موجود نباشد اصلاً، جای استعمال غفلت نیست؛ پس هم خدای سبحان به اینها میفرماید: شما غافل بودید؛ هم خودشان به استناد آیهٴ 97 سورهٴ «انبیاء» میگویند: ﴿ قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ﴾ اینها طوایف اربعهای بود که دلالت میکرد بر وجود نار در خارج.
٭ تعابیر مختلف درباره بهشت و جهنم در قرآن
چه اینکه مشابه این درباره بهشت هم هست، منتها فرق جنّت و نار _همان طوری که ملاحظه فرمودید این است که وقتی انسان آتش روشن کرد محکوم آتش است، وقتی نور بر افروخت حاکم بر نور است؛ لذا تعبیر قرآن دربارهٴ نار و نور این است که، اهل معصیت که آتش افروزند باید با آتش خود بسوزند [و] اهل فضیلت که نور روشن میکنند، این نور پیشاپیش اینها حرکت میکند [و] راه اینها را باز میکند. گناهو آتش راه میبندد، ثواب و نور راه را باز میکند. درباره بهشتیان تعبیر این است ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِم﴾ و درباره جهنمیها این است که اغلال بر اعناق [گردنهان] اینهاست، سلاسل در پای اینهاست یا جهنّم محیط به اینهاست و امثال ذلک.
این تعبیری که کار زشت علیه انسان است با استمداد از اینکه کار زشت خود آتش است نشان میدهد که جهنّم حاکم بر جهنمی است و بهشت محکوم بهشتیهاست در سورهٴ «بقره» آیهٴ ٢٨٦ فرمود: ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَت﴾؛ هر کار خیری که انسان انجام میدهد مال انسان است، تحت اختیار انسان است و هر کار شرّی که انسان انجام میدهد حاکم بر انسان است، انسان زیر پوشش کار شرّ است؛ محکوم اوست. این «لام» و «علی» نقششان در اینجا همین است که سیّئه مالک بر انسان میشود، ولی حسنه مملوک انسان خواهد بود.
٭ تعابیر مختلف دربارهٴ بهشتیان و جهنمیان
لذا تعبیرات قرآن به همین مناسبت دربارهٴ بهشت و جهنّم هم فرق میکند دربارهٴ جهنّم همان طوری که آیات قبل از احاطه و مانند آن سخن گفت که: ﴿إنّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ، در آیهٴ ٤١ سورهٴ «اعراف» هم میفرماید: ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ اینها یک بستری از آتش دارند و یک رواندازی هم از آتش دارند؛ یعنی محفوف به نارند.
گاهی میفرماید: پیشانی، پهلو و پشت اینها را ما داغ میکنیم؛ گاهی میفرماید: روانداز اینها آتش، زیر انداز اینها هم آتش است؛ گاهی میفرماید: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لـمُـحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ؛ گاهی هم نظیر همان سورهٴ «همزه» که فرمود: ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةِ ٭ إِنَّهَا عَلَیْهِم مُؤْصَدَةَ﴾ ﴿مُؤْصَدَةَ﴾ یعنی مطبقه یعنی ابواب و طبقات جهنّم بر جهنمیها مؤصد است [و] مطبق است کیپ است اینها زیر پوشش آتشاند ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ ؛ اینها را گذاشتند در یک جایی، طبقات هم محیط به اینهاست [و] در جهنّم را هم با یک قفل سراسری بستند.
قفلها قبلاً دو جور بود، الآن هم دو جور است یک وقت این دو لنگه در را وقتی به هم بستند، یک بندی پشت این دو لنگه میگذارند، این میشود قفل؛ یک وقت قفل سراسری؛ یعنی تما این دو لبه و دو نوار این دو لنگه را به هم میبندند، این را میگویند: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾؛ یعنی یک قفلی که سراسر را میبندد. که راه برای بیرونرفتن نیست. اینچنین نیست که یک گوشهٴ این دو لنگهٴ در بسته باشد نه، خود این عمد ممّد است ممتدّ است، سراسر را بسته است، چه اینکه آیه پایانی سورهٴ «قارعه» هم تأیید میکرد این مطلب را که ﴿فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ اینها زیر پوشش و تغذیهٴ آتشاند که مادر اینها آتش است؛ یعنی مربی اینها آتش است.
و این تعبیر که جهنّم از هر طرف به اینها محیط است، در سورهٴ «عنکبوت» آیهٴ ٥٥ هم اینچنین است، فرمود: ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم﴾؛ از دو طرف اینها محفوف به نارند، امّا وقتی سخن از بهشت است، میفرماید: ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ یا اینها در غرف مبنیّهٴ هستند که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتهم الأَنْهَارُ﴾ تعبیرات این است که بهشت زیر سلطهٴ بهشتیهاست.
٭ ـ تناسب کیفر الهی نسبت به اعمال جهنمیان
منتها فرق دیگری که بین بهشت و جهنّم است، این است که در جهنّم چیزی اضافه بر اعمال انسان بر انسان تحمیل نمیشود؛ چون ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ ؛ هیچ ممکن نیست بیش از اندازهٴ استحقاق، کسی معذّب بشود. ممکن است کمتر از اندازهٴ استحقاق تعذیب بشود، امّا بیش از اندازه ممکن نیست؛ چون همین را در سورهٴ «عمّ یتسائلون» [نبأ] به این صورت بیان کرد فرمود: ﴿إِلاَّ حَمِیماً وَغَسَّاقاً ٭ جَزَاءً وِفَاقاً﴾ ؛ این طور نیست که این جزاء زائد بر عمل باشد [بلکه] وفق عمل است. هم عین عمل است؛ هم مساوی عمل است؛ هم محاذی عمل است، بیش از عمل نیست.
ولی دربارهٴ بهشتیان آیهٴ هفده سورهٴ «سجده» اینچنین است. دربارهٴ شبزندهداران فرمود: ﴿تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ٭ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ؛ اصلاً کسی نمیداند خدا برای اینها چه چیزی فراهم کرده است. نه خودشان میدانند در آنجا چه خبری است نه دیگری میداند ﴿ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ از این نکره در سیاق نفی استفاده میشود. احدی نمیداند ما آنجا چه چیزهایی تعبیه کردیم. خیلی از چیزها را که قابل درک بود گفتیم؛ خیلی از چیزهاست که آنجا تعبیه کردیم و کسی نمیداند آنجا چه خبر است.
٭ توصیف بهشت در کلام امام علی (علیه السلام)
لذا بیان امیر المؤمنین (سلام الله علیه) آن طوری که در نهجالبلاغه است، فرمود: اگر میدانستید بهشت چیست، همهتان مرا اینجا تنها میکردید [و] میرفتید قبرستان، منتظر مرگ میشدید اگر بدانید بهشت چه خبر است ؛ چه اینکه اگر بدانید جهنّم چه خبر است، کسی دست به معصیت نمیزند ، و اینها را در نهج[البلاغه] بیان کرد. فرمود: گیرش این است که شما نمیدانید بهشت چه خبر است. یک انسان عادی وقتی وارد مشهد میشود [و] حرم مطهّر صاحب روضهٴ منوّره را میبیند، خیال میکند یک جلالی است؛ در حالی که این ذرهای از ذرّات جلالهٴ خانهٴ بهشتیهاست. بهشتی خانهای دارد که همهٴ اهل دنیا اگر در آن جا جای بگیرند، میتواند پذیرایی کند؛ لذا حضرت در نهج[البلاغه] فرمود: یک قدری آثار بهشت اوصاف بهشت را بخوانید که زرق و برق دنیا شما را نگیرد و خودتان را صاف هدر ندهید. اگر بدانید در بهشت چه خبر است، همینجا مجلس را ترک میکنید و «شوقاً إلی الموت» حرکت میکنید، منتها کسی که برای خود بهشت را آماده کرده باشد.
٭ مستوربودن برخی مراحل برین بهشت
پرسش ...
پاسخ: چرا در آیهٴ دیگر این معنا را روشنتر بیان فرمود، فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ ؛ هر چه بخواهند هست و یک چیزهایی هم نزد ما هست که آنها نمیخواهند؛ چون مشیئت و خواستن، محدود به علم و معرفت است. اگر انسان علمش محدود باشد، آرزوی او هم محدود است، به همان مقداری که میداند میخواهد و اگر نداند که نمیخواهد. الآن شما از بسیاری از این زائران سؤال کنید که شما چه میخواهید؟ هرگز اینها نمیگویند «ایکاش! ما آن نسخهٴ خطّی که مرحوم شیخ طوسی در فلان مسئلهٴ تفسیری یا فقهی نوشته به دست میآوردیم» او اصلاً نمیداند که شیخ طوسی چنین کتابی، رسالهای در فقه یا در تفسیر نوشته که طلب کند. مشیئت و خواستن، محدود به معرفت است؛ انسان تا آن اندازه که میداند میطلبد و اگر نداند در بهشت چه خبر است آرزو نمیکند، چیزی را آرزو میکند که بفهمد؛ لذا قرآن کریم میفرماید: هر چه میخواهند ما میدهیم امّا یک سلسله حقایق و لذایذ نزد ماست که آن را اصلاً نمیفهمند تا آرزو کنند [و] ما بدهیم ما بیآرزو به آنها میدهیم: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ این مشیئت مطلق است و البته در بهشت بهشتیها جز فضیلت چیزی نمیخواهند [و] هر چه میخواهند خیر میخواهند، این طور نیست که بد بخواهند [بلکه] چیزهای خیر میخواهند، امّا اصلاً نمیدانند چه چیزی بخواهند، نمیدانند در گنجینه بهشت چه چیزی هست تا طلب کنند؛ البته این را دربارهٴ کسانی که شبزندهدارند و محرمانه با خدا راز و نیاز دارند، فرمود: همان طوری که او کاری کرد که دیگران نمیدیدند، ما هم چیزی به او میدهیم که دیگران نمیدانند: ﴿ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ یکی از بهترین مصادیقش، دربارهٴ همان شبزندهداران است.
٭ محدودیت مشیئت و تمنی مؤمنان به معرفت
و امّا آن کریمهای که میفرماید: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ ؛ به دو اصل اشاره دارد؛ یعنی هر چه بخواهند ما داریم. از آن طرف چیزهایی نزد ما هست که آنها نمیفهمند که بخواهند؛ چون مشیئت و تمنّی فرع بر معرفت است. اگر انسان نداند که فارابی فلان رساله را در مسائل عقلی نوشت یا بوعلی آن رساله را نوشت یا شیخ طوسی آن رساله را نوشت، اینها را که آرزو نمیکند ممکن است در طیّ مدّت عمر یک انسانی اصلاً چنین آرزویی نکند [که] ایکاش فلان نسخه خطّی که در تفسیر نوشته شده من داشته باشم؛ چون نمیداند، این رشتهٴ او نیست، نمیداند چنین مطلبی هست تا آرزو کند لذا میفرماید: منطقهٴ مشیئت و آرزوی اینها به معرفت اینها وابسته است، تا آن اندازه که میدانند میخواهند و هر چه هم بخواهند نزد ما هست، امّا نزد ما یک سلسله چیزهایی است که اصلاً نمیتوانند از ما بخواهند، از ما نمیخواهند، ولی ما به آنها میدهیم: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾، امّا ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾.
٭ «سوق» محترمانه و توبیخانه
پرسش ...
پاسخ: بله، سوق تعبیر کرده است سوق یک وقت است که سوق محترمانه است، میشود بدرقه؛ یک وقت سوق توبیخانه است؛ آن طوری که یک دامدار رمه را هی میکند، دو جور است.
پرسش ...
پاسخ: بله، چون آنجا [دربارهٴ بهشتیها] با تجلیل همراه است در بسیاری از آیات دارد که فرشتگان به استقبال بهشتیان میآیند، میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ . مرحوم ابوالفتوح رازی نقل کرده است که ده انگشتر قیمتی که بر نگین هر انگشتری اسمی از اسمای حسنای خدا نوشته شده است. فرشتگان به ده انگشت مؤمنین میگذارند عرض میکنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾. امّا از این طرف یک سوقی است سوق بدرقهای، از آن طرف یک سوقی است سوق هی کردن، دو جور سوق است.
دربارهٴ این مطلب که در بهشت یک سلسله چیزهایی است که بهشتیها نمیدانند تا مسئلت کنند، در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیهٴ ٣٥ این است، میفرماید: ما بهشت را برای شما توصیف کردیم [که] باغی دارد انهاری دارد و مانند آن، آیا این تمام حقیقت بهشت است؟ یا این مثل بهشت است؟ میفرماید: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوا وَعُقْبَی الْکَافِرِینَ النَّارُ﴾؛ مثلش این است؛ یعنی تمام حقیقت بهشت این است، یا این تازه مثلش است، نمونهاش است؟! جنّت همین است که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ یا این ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ تازه لبهٴ بهشت است، مثل بهشت است، نمونهٴ بهشت است؛ پس چیزهای دیگری هم هست. اگر لسان قرآن کریم در همهٴ موارد این بود که جنّت همین است که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ خُب، معلوم میشود صدر و ذیلش همین است، امّا در سورهٴ «رعد» میفرماید مثل بهشت این است، الگوی بهشت این است، نمونهاش این است، امّا حقیقتش چیست؟ یک قدری جلوتر بروید، بفهمید چه خبر است در سورهٴ «قمر» آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ ، آن نشان میدهد که این «جنات و نهر» محفوف به یک جنّت دیگر است نفرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾، این مال جنّتهای جسمانی، امّا ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ عنداللهشدن که دیگر جا ندارد و دیگر نفرمود یک بهشت است مال جسم [و] یک بهشت است مال روح: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ و ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ [بلکه] فرمود: آن یکی در این یکی است، آن محدود به این است، آن محاط به این است؛ یعنی این «جنّات و نهر» مُحاط به ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است، دیگر «واو» در بین نیست، نفرمود «ان المتقین فی جنات و نهر و فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» نه، بلکه فرمود ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾. این جنّات و نهر کجاست؟ زیر پوشش کدام مرتبه است؟ زیر پوشش عنداللهی است؛ لذا میفرماید: خیلی از چیزها در بهشت هست که دیگران نمیدانند تا آرزو کنند. در این صلوات و تحیّاتی که به اهل بیت (علیهم السّلام) اهداء میکنیم (چه در زیارتهای جامعه و غیر آن) کم و بیش این فرازها هست، مخصوصاً در آن صلواتی که اهدا میکنیم، عرض میکنیم: خدایا! این صلوات را به ارواح مطهّرهٴ اینها ابلاغ بکن و خودت آنچه که شایسته میدانی: «و کما ینبغی» اضافه بکن، ما نمیدانیم که چه خبر است. آن درود و تحیّتی که شایسته است تو اضافه بکن و به ارواح اینها برسان ؛ بنابراین فرقهای فراوانی بین بهشت و جهنّم خواهد بود.
٭ تجسم اعمال صالحان در بهشت
تتمّهٴ آیه این است که ﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ جنّات فراوانی که نهرها زیرش جاری است مال بهشتیهاست، مال کسی که مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد هر وقت از این جنّات یک ثمری به اینها میدهند و اینها ارتزاق میکنند میگویند: ما قبلاً این روزی را خوردیم: ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ هر وقت میوهای به اینها بدهند، اینها میگویند ما قبلاً خوردیم.
٭ مراد از ﴿کُلّما﴾ در آیه محل بحث
اگر این «کلّما» ناظر به حال بقای بهشتیها باشد؛ یعنی در یک مرحله همه میوههای بهشت را به اینها خوراندند در مرحلهٴ بعد هر وقتی هر میوه به اینها بدهند، اینها میگویند ما قبلاً استفاده کردیم، این جا دارد؛ امّا این «کلّما» هم حدوث را میگیرد [و] هم بقا (هر وقتی)؛ ولو اوّلین بار. اولین بار وقتی به بهشتیها یک میوه میدهند، میگویند ما قبلا خوردیم؛ در حالی که خیلی از میوههاست که در بهشت است، در دنیا نیست و خیلی از میوههاست که در دنیا هست و این طبقه محروم زحمتکش اصلاً ندیدهاند تا بخورند. اینها که بار این دین روی دوش اینهاست و اینها که _بالأخره اگر خوب بررسی کنید_ بودجه حرم را هم آنها دارند تأمین میکنند، این گوسفندها را بغل میکنند و میآورند و همهٴ این لوازم را دوش میکشند و میآورند و بالاخره این حرم و این بودجه را همین طبقه محروم دارد تأمین میکند خیلیها اصلاً میوه نصیبشان نشد تا بخورند، خیلی از میوههاست که اصلاً در این کشور نیست تا او ببیند و بخورد در بهشت، انسان هرچه بخواهد حاضر است خیلی از میوههاست خیلی از میوههاست که انسان در عمرش اصلاً نشنید و ندید. این کدام میوه است که هر میوهای که به بهشتیها بدهند، میگویند: ما قبلاً خوردیم. اگر این مال حال بقا باشد، بله خُب راه دارد؛ یعنی دورهٴ اول که در بهشت بودند، در دورهٴ دوم هر میوهای که به اینها بدهند، میگویند: ما قبلاً از این میوهها استفاده کردیم، امّا این «کلّما» شامل جمیع حالات میشود؛ هر وقت به بهشتی میوه بدهند، میگویند: «من قبلاً خوردهام» آن هم میل میکند، ولی میگوید: «این همان بود که ما قبلاً خوردیم».
این آیه چه چیزی میخواهد بگوید؟ هر وقت به اینها میوه بدهند، میگویند: «این همان بود که ما قبلاً خوردیم». این غیر از: ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ است، آن یک جمله بعد است و بحث دیگر دارد. هر وقت به اینها میوه بدهند، میگویند: «ما قبلاً همین را خوردیم».
٭ عدم راهیابی کذب و خیالبافی در بهشت
و حق میگویند؛ چون در بهشت ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ آنجا که بهشتی خلاف نمیگوید، دروغ نمیگوید و اصولاً بهشت جای خلاف و دروغ نیست؛ چون در نشئهٴ ظهور و نشئهٴ حضور کذب متمّشی نمیشود، نه انسان آنجا دروغ نمیگوید، دروغ متمشّی نمیشود. الان همهٴ ما در این تالار «دارالزّهد» هستیم و هر چه در این صحنه میگذرد همهٴ ما میبینیم، ممکن است از اینجا که بیرون رفتیم جدّاً یا هَزَلاً بگوییم مثلاً، در وسط این سالن پنکهای میگشت، امّا به یکدیگر نمیتوانیم بگوییم در وسط این سالن پنکه میگردد؛ چون همهمان میبینیم در بهشت چون نشئه، نشئهٴ ظهور و حضور است، اصلاً جدّ متمشیّ نمیشود، کذب فرض ندارد، نه اینها دروغ نمیگویند: چون آنجا نشئهٴ حضور است گذشته از اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ ؛ آنجا جای خلاف نیست و انسان تا مطهّر نشود بهشت راه ندارد ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ بعد وارد بهشتشان میکنند. تا انسان را تطهیر نکردند که به بهشت راه نمیدهند؛ بنابراین هر میوهای که به بهشتیان میخورانند میگویند این همان بود که ما قبلاً خوردیم.
٭ مراد و مقصود از ﴿مِن قَبل﴾ در آیه محل بحث
﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ بحث دیگری دارد و سخن دیگری. بعضیها اینچنین تفسیر کردهاند که چون میوههای بهشت شبیه میوههای دنیاست [و] اینها در دنیا این میوهها را میل کردهاند، خیال میکنند این نظیر همان میوههای دنیاست ؛ در حالی که خیلی فرق دارد امّا این به عنوان «کلّما» و به عنوان یک قضیّهٴ حقیقیّه و قضیّهٴ موجبه کلّیهٴ که هر وقت باشد اینها این حرف را میزنند؛ در حالی که بسیاری از مؤمنین هستند که اصلاً بسیاری از میوهها را ندیدهاند و نشنیدهاند و نخوردهاند، این چگونه قابل تطبیق است؟ این نمیخواهد بگوید که آن ایمان و عمل صالحی که انسان انجام داد به صورت میوه است و انسان میگوید: ما این را قبلاً خوردیم و همان تجسّم اعمال؛ همان طوری که سیّئهٴ آتش میشود جهنّم عالمی است که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾، بهشت هم عالمی است که جنّتش را و اشجارش را و اثمارش را خود انسان میسازد. اگر اینچنین باشد رواست که انسان هر میوهای که به او دادند، بگوید ما قبلاً همین را خوردیم.
٭ روایاتی در مورد تجسم اعمال صالحان در بهشت
روایات تجسّم اعمال که فراوان است این را تأیید میکند. روایات تجسّم اعمال را لابد ملاحظه فرمودهاید در محاسن برقی هست، در نوع جوامع روایی هست در قبر شش نفر همراه انسان دفن میشوند [و] از هر طرف انسان را حفظ میکنند که اگر آسیبی بخواهد برسد آنها حمایت کنند: یکی طرف راست؛ یکی طرف چپ؛ یکی بالا و یکی هم کنار، همهٴ اینها هستند. چهرههای شفّاف و زیبا و با جمال یکدیگر را معرّفی میکنند یکی میگوید: «من صلاتم»؛ یکی میگوید: «من صومم»؛ یکی میگوید: «من زکاتم»؛ یکی میگوید: «من حجّم» آنکه از همه قویتر و نیرومندتر است او ولایت است و میفرماید: اگر شما نتوانستید دفاع بکنید، من دفاع میکنم اینها در قبر با انسان هستند . روایت تجسّم اعمال که فراوان است.
٭ تجسّم عقاید، اخلاق و اعمال بهشتیان در میوههای بهشتی
بنابراین این میتواند یک وجه قابل عرضه باشد، هر میوهای که به بهشتیها میدهند، میگویند: ما قبلاً این را خوردیم. و امّا اگر بگویند: منظور همان میوههایی است که در دنیا مصرف کردهاند، یک مقدار تکلّف لازم دارد؛ برای اینکه خیلی ازمیوههای بهشت اصلاً در دنیا نیست و خیلی از میوههای دنیار را بسیاری از محرومین متدین اصلاً نشنیدند و ندیدند تا بخورند، آن گاه چگونه هر میوهای را که در بهشت به بهشتیان میدهند، میگویند ما این را قبلاً را خوردهایم، قبلاً صرف شد، چه چیزی قبلاً صرف شد؟! این جزء همان ایمان و عمل صالح خواهد بود، هر کاری که انسان در دنیا کرده است، در قیامت به صورت «جنّات تجری من تحتها الأنهار» میتواند دربیاید و انسان میگوید: «ما قبلاً این را چشیدهایم».
٭ تجسم عقاید، اخلاق و اعمال دوزخیان به صورت کیفر الهی
همان طوری که مشابهش را دربارهٴ جهنّمیها میگوید. دربارهٴ جهنّمیها آیهٴ ٥٥ سورهٴ «عنکبوت» این است: ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾، نه «بما کنتم تعملون» «باء» در کار نیست. نه چون در دنیا معصیت کردید، حالا اینها را بچشید. میگویند: آقا دست رنج خودت را بخور. ﴿ذُوقُوا﴾ چه چیزی را؟ عمل را: ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ [یعنی] «تعملونه» «ذوقوا عملکم».
٭ اعمال بد، قلاده و غل گردن خود انسان
در دعای ختم قرآن که در صحیفهٴ سجّادیه است، لابد ملاحظه فرمودید. در آنجا امام سجّاد (سلام الله علیه) به خدای سبحان عرض میکند: روزی که اعمال قلائد اعناق میشود ما را نجات بده! آن روزی که «صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ خود عمل «غلّ» میشود. این را در سورهٴ «سبأ» به خوبی میشود استفاده کرد .
در سورهٴ «سبأ» وقتی جریان جهنّمیها را ذکر میکند، میفرماید اعمال، اغلال و قلائد میشود و این همان است که اینها عمل کردند، نه به وسیلهٴ اعمال به این کیفر محکوم شدند، آیهٴ ٣٣ سورهٴ «سبأ» این است: ﴿وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کانوا یعملون» این دعای ختم القرآن صحیفه را که ملاحظه میفرمایید با ذیل آیهٴ ٣٣ سوره «سبأ» به خوبی تطبیق میکند آنجا حضرت فرمود: «وصارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ عمل قلاده میشود، اینجا هم خدای سبحان در این کریمه میفرماید: اغلال را در اعناق کفّار قرار دادیم و این جزء عمل آنها چیز دیگر نیست: ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ .
بنابراین همان طوری که در سورهٴ «عنکبوت» به کفّار میفرماید: ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ، نه «ذوقوا بما کنتم تعملون» و اگر ظاهر آیه این است که خود عمل و حقیقت عمل را انسان میچشد و براهین عقلی هم تأیید میکنند این ظواهر حجّت است. اگر یک سلسله براهین عقلی برخلاف اقامه بشود خُب، قرینهٴ لبّی است [و] انسان حمل بر مجاز میکند، ولی اگر روایات تأیید میکند [و] قرائن عقلی تأیید میکنند، ظاهر آیه هم همین است که عمل انسان میچشد [و] حقیقت عمل دامنگیر انسان میشود، این ظواهر حجّت است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- شواهد قرآنی و روایی بر وجود فعلی بهشت و جهنم
- حجاب انسان، مانع شهود عذاب جهنم در دنیا
-نعمت های بهشتی و عذاب اخروی همان است که به دست خود ساختیم و فرستادیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ٭ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾
٭ دو گونه انذار و تبشیر در قرآن
بشارت و انذاری که قرآن کریم دربارهٴ ایمان و کفر و همچنین اطاعت و عصیان میدهد، گاهی به این است که عظمت آن مورد بشارت یا مورد انذاررا ذکر میکند؛ گاهی به آن است که حضور آن مورد انذار یا مورد بشارت را ذکر میکند. بیان ذلک این است که در هنگام انذار، گاهی انسان را از عظمت آتش میرساند که فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ چه اینکه در مورد تبشیر انسان را به عظمت بهشت امیدوار میکند، میفرماید: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ ؛ هر چه بخواهند حاضر است؛ گاهی انسان را به حضور مورد انذار یا مورد تبشیر متوجه میکند. گاهی برای هدایت ما میگویند: کارِ بد نکن که این بد آتش است، دست به تش نزن. گاهی میگویند: این آتش خانمانسوز است؛ گاهی میگویند: اگر این کار را کردی گرفتار آتش میشوی که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ گاهی میگویند: دست به آتش نزن؛ یعنی این کار آتش است، منتها امروز نمیبینی، فردا میبینی. نه اینکه فردا تو را به آتش میبرند، امروز خود را به آتش نینداز و امروز نسوز، منتها فردا میفهمی که در آتشی بودی، گاهی این جور است. لسان قرآن کریم برای تبشیر و انذار، هم از عظمت آن مورد تبشیر و انذار انسان را مستحضر میکند و هم این است که از حضور آن موردِ تبشیر و انذار انسان را با خبر میکند، میگویند: دست به آتش نزد؛ مثل اینکه انسان یک وقت به کودک بازیگوش میگوید: اگر فلان خلاف را کردی تنبیهت میکنم، این را وعید میدهد؛ گاهی به کودک میگوید: دست به آتش نزد، اینچنین است.
٭ـ مثل دنیا در کلام حضرت علی(علیه السلام)
در بیان امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که نامه برای سلمان مرقوم فرمود و این نامه هم در نهج[البلاغه] هست، فرمود: «مثل الدنیا مثل الحیّةلیّن مسّها قاتل سمّها» فرمود: جریان زرق و برق دنیا؛ مثل مار اَبلق رنگِ نرم است که همین نرم کشنده است؛ نه انیکه اگر دست به مار زدی بعداً مسموم میشوی؛ نه، دست به مار زدن؛ یعنی دست به سم زدن، نه اینکه بعدها آسیب میبینی [بلکه] هم اکنون مسموم میشوی. این همین الآن سم است، نه سمّی است بعد به دست شما اثر میکند.
٭ معنا و مقصود انذار در قرآن کریم
آیات قرآن کریم این است که شما دست به آتش نزنید، نه اینکه اگر معصیت کردید بعداً گرفتار آتش میشوید. الآن دست به آتش نزنید، بعداً میفهمید که در آتش بودید. از اینکه فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾؛ یعنی آتشگیره خود انسان است، آتش از خودت برمیخیزد ـ معلوم میشود که معنای انذار این است که دست به آتش نزن؛ یعنی خودت را نسوزان، خودت را منفجر نکن. نه اینکه اگر یک گناه کردی ما بعداً تو را جهنّم میبریم. اگر انذار به این صورت ذکر شد، فرمود: دست به آتش نزن که آتش از خودت میجوشد: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا﴾ [وقود]؛ یعنی «ما توقد به النار» ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ دست به آتشی که خودت افروخته میکنی نزن؛ آنگاه خودت میشوی مشتعل و نمیدانی، این یک لسان دیگر است.
٭ شواهد قرآنی و روایی بر وجود فعلی بهشت و جهنم
برای استفاده از اینکه بهشت و جهنم الآن موجود است و جهنّمی که وقودش خود انسان است؛ یعنی آتش از خود انسان نشئت میگیرد، ادلّهٴ فراوانی است. یک سلسله روایاتی که بالصراحة دلالت میکنند «الجنة و النار موجودتان الآن» مخصوصاً روایاتی که از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که فرمود: «بهشت و جهنم الآن موجود است» در بعضی از روایات هست: «کسی که نپذیرد وجود فعلی جنّت و نار را از ما نیست» [و] مشابه آن، این یک طایفه از ادله است. طایفهٴ دیگر ادلهای است که میگوید: بهشت آماده شد، جهنّم آماده شد که اینها گذشت: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ دربارهٴ بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ که ظاهرش این است که آماده است و همچنین ﴿أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً﴾ ما آماده کردیم؛ معلوم میشود یک چیزی است بالفعل موجود است.
طایفهٴ بعدی نصوصی است که میگوید: شما از این آتش غافلید و در قیامت به انسان کافر و تبهکار میگویند: تو در این حال بودی، منتها غافل بودی و الآن ما پرده را برداشتیم، دیدی در آتشی. غفلت وقتی تصور میشود که یک شیء موجود باشد و انسان بیتوجه باشد. اگر یک امری موجود نباشد، جا برای غفلت نیست. انسان که میگوید: من غافل شدم و پایم لغزید؛ یعنی یک لغزشگاهی بالفعل موجود بود، من توجه نداشتم افتادم. اگر لغزشگاه وجود نداشته باشد، جا برای غفلت نیست. خدا در قیامت به تهکاران میفرماید: این جهنّمی که میبینید، شما غافل بودید از این؛ یعنی این بود، ما الآن فقط پرده را برداششتیم، کار دیگر نکردیم. ما الآن جهنم نساختیم، الآن پرده را برداشتیم.
٭ ـ غفلت انسانها از وجود فعلی بهشت و جهنم
در سورهٴ «ق» آیهٴ 22 این است: ﴿لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾؛ به [فرد] جهنمی خدای سبحان خطاب میکند، میفرماید: این عذابی که میبینی با تو بود، منتها تو غافل بودی. الآن ما هم که کاری کردیم کارمان این نیست که پرده از روی عذاب برداشتیم؛ مثل اینکه چاه عمیقی حفر کردند، به انسان میگویند «مواظب باشید در این چاه نیفتید» چاه هم رویش باز است، میگویند: این چاه را ببین! روی چاه پوشیده نیست، حالا اگر کسی عمداً روی چشم خودش یک پارچهای گذاشت خُب، در چاه میافتد. و در قیامت با مرگ، پرده را از جلوی انسان برمیدارند، نه پرده را از روی چاه بردارند. نفرمود از روی جهنّم پرده را برداشتیم و نفرمود «فکشفنا عن الواقع غطاءه» [بلکه] فرمود: ﴿ فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ ؛ یعنی پردهای که خودت روی چشم خودت انداختی، ما کنار زدیم؛ وگرنه جهنم روباز است، خیلی هم به خوبی میشود دید.
٭ ـ دیدن جهنم در دنیا برای اهل «علم الیقین»
میگویید نه، اگر راه زیدبنحارثه را طی کردید خب، جهنم را میبینید. آن را در آیهٴ پنج و شش سورهٴ «تکاثر» فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾؛ اگر اهل علم الیقین باشید، الآن جهنم را میبینید. این طور نیست که این ﴿ لَتَرَوُنَّ﴾ مال بعد از موت باشد یا «لامِ»ش «لام» قسم باشد، این جواب همان ﴿ لَوْ تَعْلَمُونَ﴾ است. ﴿کَلاّ﴾ فرمود: اینها که جهنّم را منکر شدند، اینچنین نیست، اگر یک مقدار اهل معنا باشید الآن میبینید ﴿ کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾، بعد ﴿ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ . اینچنین نیست که الآن انسان نتواند جهنّم را ببیند، یا اینچنین نیست که دیدن جهنّم مخصوص معصومین(علیهم السلام) باشد. خب، زیدبنحارثه که یکی از شاگردان رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) بود، حضرت از او به عظمت یاد میکند.
٭ عدم اختصاص دیدن جهنم در دنیا به معصومان(علیهم السلام)
آن روایتی که مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از زید بن حارثه به عظمت نقل میکند وقتی حضرت جریان «شجرهٴ طوبی» را بیان میکند، میفرماید: هر کسی به هر شاخهای از «شجره طوبی» تمسک کرد به بهشت میرود میبیند زیدبنحارثه به عامّة اغصان این شجره طوبی تعلّق پیدا کرد و همه آنها را گرفت.؛ پس میشود یک انسان امام نباشد و به این پایگاه برسد.
٭ حجاب انسان، مانع شهود عذاب جهنم در دنیا
بنابراین اینچنین نیست که جهنم موجود نباشد یا جهنم موجود باشد، ولی رویش را پوشیدهاند نه، جهنم موجود است و رویش هم باز است [و] هیچ پردهای روی جهنم نیست. اگر پردهای هست روی چشم خود ماست که ﴿ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ ؛ انسان دارد شب و روز پردهٴ تار و پود روی چشم خود را تعبیه میکند و در قیامت هم پرده را از جلوی چشم انسان کنار میبرند، نه اینکه سرپوش از جهنم بردارند، این پوشیده نیست؛ لذا فرمود: ﴿ لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ ـ حالا با «فاء»ی تفریع ـ فرمود: ﴿ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ ؛ الآن چشمت حدید است، با حدّت و تیزبینی همه جا را میبینی و آنچه که باعث غفلت شد گناه بود و این پردهٴ غفلت که برطرف شد، چشمت تیزبین شد. و اگر غفلت نمیداشتی [و] اهل علم الیقین بودی خُب، جهنم را میدیدی.
٭ وجود فعلی مورد انذار در قرآن
پرسش ...
پاسخ: نه، بحث در همین است که الآن هم انسان قبل از اینکه وارد برزخ بشود در اینجا هم توی جهنم است، منتها نمیداند، این حقیقتش آنجا ظهور میکند. در سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ ؛ یعنی الآن دارند آتش میخورند. آنچه که از بعضی بزرگان نقل شده است این است که، دیدند عدهای در شکمشان آتش است، الآن میبینند آتش است، نه اینکه شبح و صورتش را حضرت در معراج دیده باشد، عین حقیقت را دید و انسان بعد از موت همان حقیقت برایش روشن میشود؛ لذا خدای سبحان میفرماید: تو در آتش بودی و غافل بودی، الآن ما پرده را برداشتیم دیدی داری میسوزی.
عدم فهم بسیاری از مردم از مرگ خود
لذا وقتی از جریان جهنّم تبهکاران خبر میدهد میفرماید: ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً﴾ اینها در حالی که نشستهاند یا مشغول کارند یا مدرسه، بازار، خیابان یا بیاباناند، دفعتاً میبینند نشئه عوض شد: ﴿ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾؛ اینها را مبهوت میکند که این چیست؟ تا یک مدّتی نمیفهمد که مرد. یک سلسله از افراد خاصاند که میفهمند وارد نشئهٴ دیگر شدهاند؛ و الاّ بسیاری از مردم بعد از مرگ نمیفهمند مردهاند اینکه در تلقین به این میّت میگویند: «واعلم ان الموت الحق»؛ یعنی بدان! این حالتی که پیش آمد موت است، همهٴ ما این حال را داریم. یکی از موادّ تلقین این است که «ان الموت حق» این، گرچه اثرش این است که تشییع کنندگان هم عبرت بگیرند، امّا این خطاب نباید لغو باشد. انسان به شخص میّت میگوید: بدان! مرگ حق است؛ یعنی این حالتی که پیدا کردی حالت موت است، از این عالم وارد عالم دیگر شدی، خیلیها رفتند، ما هم میآییم. این نظام نظامی است که مرگ در او ضروری است: «ان الموت حق»؛ یعنی «امر ثابت ضروری لا ریب فیه» باید از این نظام منتقل شد. خیلیها نمیدانند که مردهاند؛ چون دفعتاً میبینند نشئه عوض شد، امّا وارد چه عالمی شدند، چی شد؟ بعدها میفهمند که این به نام موت است؛ لذا فرمود: ﴿ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ ؛ مبهوتشان میکند که این چیست؟
٭ بازگشت به بحث (دوگونه انذار و تبشیر در قرآن)
ـ صورت دوم: حضور فعلی مورد انذار برای تبهکاران
بنابراین یکی از راههای انذار قرآن کریم این است که میفرماید: این مورد انذار حاضر است، الآن با شماست، دست به آتش نزنید، نه اینکه اگر این معصیت را کردید ما بعداً شما را میسوزانیم یم وقت ولی مهربان کودک بازیگوش به بچهاش میگوید: اگر درس نخواندی در پایان سال تنبیه میشوی، این یک جور انذار است، یک وقت به بچه میگوید: دست به این اجاق گاز نزن، این یک جور انذار است. در مورد اول میگوید: اگر درس نخواندی در پایان سال تنبیه میشوی، نه یعنی این درس نخواندن آتش است؛ اما در مورد دوم میگوید: دست به اجاق گاز نزن؛ یعنی همین دست زدن سوختن است، نه اینکه بعدها میسوزی. خدای سبحان به ما میگوید: دست به اتش نزنید، همین آتش است؛ چون ﴿ وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾.
٭ نحوه وجود جهنم
از این تعبیر که ﴿ وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنسَانُ﴾ معلوم میشود جهنّم، چیزی است آوردنی؛ یعنی میآوردند. یک جای معیّنی باشد گودالی باشد [و] با هیزم و گازوییل دود کرده باشند، انسان را آنجا ببرند، شاید اینچنین نباشد. در بحث اینکه جهنم را چگونه میآورند، این حدیث شریف را مرحوم فیض در وافی نقل کرد که زمامش را صدها فرشته میکشند [و] کشان کشان جهنم را میآورند، افسارش را میکشند [و] میآورند.
٭ ـ مدرک بودن آتش قیامت
و جهنم در آنجا هم طوری است که آثار ادراک را خدای سبحان به آن نسبت داد؛ ﴿ إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ اگر ظواهر قرآن کریم این است که جهنم در آن روز چیز میفهمد و براهین عقلی هم تأیید میکند، این ظواهر حجّت است، دیگر لازم نیست که ما حمل بر مجاز بکنیم [و] بگوییم کنایه است و مجاز است، اینچنین نیست. آتش قیامت واقعاز چیز میفهمد، واقعاز میبیند، واقعاً حمله میکند، واقعاً میگیرد. ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾ ، نه «اذا رأوها». گاهی میفرماید: ﴿بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یَرَی﴾ ، گاهی هم میفرماید: ﴿بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِین﴾ ، گاهی میفرماید: ﴿ إِذَا رَأَتْهُم﴾ ؛ یعنی اگر جهنّم تبهکاران را از دور ببیند حمله میکند. ﴿ تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ ؛ از شدت خشم مثل اینکه میخواهد تکه تکه بشود این رؤیت را خدای سبحان به جهنّم نسبت میدهد و ظاهرش این است که او درک میکند و سراسر عالم آرت هم عالم درک است: ﴿ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ آن نشئه، نشئهٴ حیات و درک است.
٭ بازگشت به بحث (حضور فعلی مورد انذار برای تبهکاران)
بنابراین گاهی نحوه انذار آن است که به انسان میگوید: دست به آتشیکه با تو هست نزن، [و] اینآتش را روشن نکن! این ماده است، منتظر است که تو به آن کبریت بزنی، کبریت به آن نزن؛ با تو هست. این عمل تو او را روشن میکند، این کار را نکن، فوت نکن به آتش، روشنش نکن، اینچنین است. اگر وقودِ نار خود انسان است، به انسان میگویند: آتش روشن نکن. اگر آتش روشن کردی، با همین آتش مسجور میشوی ﴿ یُسْحَبُونَ ٭ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ که خودتان مسجور و مشتعل میشوید.
٭ دلایل چهارگانه بر وجود فعلی آتش جهنم
بنابراین گناه کردن؛ یعنی آتش روشن کردن [و] آتشی که انسان را در بر میگیرد و اگر کسی اهل معنا باشد، الآن میتواند جهنّم را ببیند؛ مثل زیدبنحارثه که دید [و] خیلیها [هم] دیدند. ﴿ کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ که این طایفه رابعه از ادلّه وجود نار خواهد بود. یک طایفه همان روایاتی است که از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که بالصراحه دلالت میکند که بهشت موجود است، جهنّم موجود است ؛ طایفهٴ ثانیه آیاتی است که تعبیر به اعداد و اعتداد دارد: ﴿ أُعِدَّتْ﴾ یا ﴿ اعْتَدْنَا﴾ ؛ طایفهٴ ثالثه آیاتی است که میفرماید: ﴿ لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ ؛ طایفهٴ رابعه طایفهای است که میفرماید: اگر اهل علم الیقین باشید الآن میبینید.
٭ ـ بی توجهی تبهکاران نسبت به معاد
دربارهٴ طایفهٴ ثالثه که استدلالبه آیات غفلت است، آیهٴ سورهٴ «انبیاء» هم تأیید میکند. آیهٴ 97 سورهٴ «انبیاء» این است که ﴿ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَاوَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ﴾؛ گاهی خدای سبحان به تبهکار در قیامت میفرماید: تو غافل بودی؛ گاهی خود تبهکاران میگویند: ﴿ یَاوَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾؛ ما غافل بودیم. اگر یک چیزی موجود باشد و انسان ملتفت نباشد، میگوید: من غافل بودم و امّا اگر چیزی موجود نباشد اصلاً، جای استعمال غفلت نیست؛ پس هم خدای سبحان به اینها میفرماید: شما غافل بودید؛ هم خودشان به استناد آیهٴ 97 سورهٴ «انبیاء» میگویند: ﴿ قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ﴾ اینها طوایف اربعهای بود که دلالت میکرد بر وجود نار در خارج.
٭ تعابیر مختلف درباره بهشت و جهنم در قرآن
چه اینکه مشابه این درباره بهشت هم هست، منتها فرق جنّت و نار _همان طوری که ملاحظه فرمودید این است که وقتی انسان آتش روشن کرد محکوم آتش است، وقتی نور بر افروخت حاکم بر نور است؛ لذا تعبیر قرآن دربارهٴ نار و نور این است که، اهل معصیت که آتش افروزند باید با آتش خود بسوزند [و] اهل فضیلت که نور روشن میکنند، این نور پیشاپیش اینها حرکت میکند [و] راه اینها را باز میکند. گناهو آتش راه میبندد، ثواب و نور راه را باز میکند. درباره بهشتیان تعبیر این است ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِم﴾ و درباره جهنمیها این است که اغلال بر اعناق [گردنهان] اینهاست، سلاسل در پای اینهاست یا جهنّم محیط به اینهاست و امثال ذلک.
این تعبیری که کار زشت علیه انسان است با استمداد از اینکه کار زشت خود آتش است نشان میدهد که جهنّم حاکم بر جهنمی است و بهشت محکوم بهشتیهاست در سورهٴ «بقره» آیهٴ ٢٨٦ فرمود: ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَت﴾؛ هر کار خیری که انسان انجام میدهد مال انسان است، تحت اختیار انسان است و هر کار شرّی که انسان انجام میدهد حاکم بر انسان است، انسان زیر پوشش کار شرّ است؛ محکوم اوست. این «لام» و «علی» نقششان در اینجا همین است که سیّئه مالک بر انسان میشود، ولی حسنه مملوک انسان خواهد بود.
٭ تعابیر مختلف دربارهٴ بهشتیان و جهنمیان
لذا تعبیرات قرآن به همین مناسبت دربارهٴ بهشت و جهنّم هم فرق میکند دربارهٴ جهنّم همان طوری که آیات قبل از احاطه و مانند آن سخن گفت که: ﴿إنّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ، در آیهٴ ٤١ سورهٴ «اعراف» هم میفرماید: ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ اینها یک بستری از آتش دارند و یک رواندازی هم از آتش دارند؛ یعنی محفوف به نارند.
گاهی میفرماید: پیشانی، پهلو و پشت اینها را ما داغ میکنیم؛ گاهی میفرماید: روانداز اینها آتش، زیر انداز اینها هم آتش است؛ گاهی میفرماید: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لـمُـحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ؛ گاهی هم نظیر همان سورهٴ «همزه» که فرمود: ﴿الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةِ ٭ إِنَّهَا عَلَیْهِم مُؤْصَدَةَ﴾ ﴿مُؤْصَدَةَ﴾ یعنی مطبقه یعنی ابواب و طبقات جهنّم بر جهنمیها مؤصد است [و] مطبق است کیپ است اینها زیر پوشش آتشاند ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ ؛ اینها را گذاشتند در یک جایی، طبقات هم محیط به اینهاست [و] در جهنّم را هم با یک قفل سراسری بستند.
قفلها قبلاً دو جور بود، الآن هم دو جور است یک وقت این دو لنگه در را وقتی به هم بستند، یک بندی پشت این دو لنگه میگذارند، این میشود قفل؛ یک وقت قفل سراسری؛ یعنی تما این دو لبه و دو نوار این دو لنگه را به هم میبندند، این را میگویند: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾؛ یعنی یک قفلی که سراسر را میبندد. که راه برای بیرونرفتن نیست. اینچنین نیست که یک گوشهٴ این دو لنگهٴ در بسته باشد نه، خود این عمد ممّد است ممتدّ است، سراسر را بسته است، چه اینکه آیه پایانی سورهٴ «قارعه» هم تأیید میکرد این مطلب را که ﴿فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ اینها زیر پوشش و تغذیهٴ آتشاند که مادر اینها آتش است؛ یعنی مربی اینها آتش است.
و این تعبیر که جهنّم از هر طرف به اینها محیط است، در سورهٴ «عنکبوت» آیهٴ ٥٥ هم اینچنین است، فرمود: ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم﴾؛ از دو طرف اینها محفوف به نارند، امّا وقتی سخن از بهشت است، میفرماید: ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ یا اینها در غرف مبنیّهٴ هستند که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتهم الأَنْهَارُ﴾ تعبیرات این است که بهشت زیر سلطهٴ بهشتیهاست.
٭ ـ تناسب کیفر الهی نسبت به اعمال جهنمیان
منتها فرق دیگری که بین بهشت و جهنّم است، این است که در جهنّم چیزی اضافه بر اعمال انسان بر انسان تحمیل نمیشود؛ چون ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ ؛ هیچ ممکن نیست بیش از اندازهٴ استحقاق، کسی معذّب بشود. ممکن است کمتر از اندازهٴ استحقاق تعذیب بشود، امّا بیش از اندازه ممکن نیست؛ چون همین را در سورهٴ «عمّ یتسائلون» [نبأ] به این صورت بیان کرد فرمود: ﴿إِلاَّ حَمِیماً وَغَسَّاقاً ٭ جَزَاءً وِفَاقاً﴾ ؛ این طور نیست که این جزاء زائد بر عمل باشد [بلکه] وفق عمل است. هم عین عمل است؛ هم مساوی عمل است؛ هم محاذی عمل است، بیش از عمل نیست.
ولی دربارهٴ بهشتیان آیهٴ هفده سورهٴ «سجده» اینچنین است. دربارهٴ شبزندهداران فرمود: ﴿تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ٭ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ؛ اصلاً کسی نمیداند خدا برای اینها چه چیزی فراهم کرده است. نه خودشان میدانند در آنجا چه خبری است نه دیگری میداند ﴿ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ از این نکره در سیاق نفی استفاده میشود. احدی نمیداند ما آنجا چه چیزهایی تعبیه کردیم. خیلی از چیزها را که قابل درک بود گفتیم؛ خیلی از چیزهاست که آنجا تعبیه کردیم و کسی نمیداند آنجا چه خبر است.
٭ توصیف بهشت در کلام امام علی (علیه السلام)
لذا بیان امیر المؤمنین (سلام الله علیه) آن طوری که در نهجالبلاغه است، فرمود: اگر میدانستید بهشت چیست، همهتان مرا اینجا تنها میکردید [و] میرفتید قبرستان، منتظر مرگ میشدید اگر بدانید بهشت چه خبر است ؛ چه اینکه اگر بدانید جهنّم چه خبر است، کسی دست به معصیت نمیزند ، و اینها را در نهج[البلاغه] بیان کرد. فرمود: گیرش این است که شما نمیدانید بهشت چه خبر است. یک انسان عادی وقتی وارد مشهد میشود [و] حرم مطهّر صاحب روضهٴ منوّره را میبیند، خیال میکند یک جلالی است؛ در حالی که این ذرهای از ذرّات جلالهٴ خانهٴ بهشتیهاست. بهشتی خانهای دارد که همهٴ اهل دنیا اگر در آن جا جای بگیرند، میتواند پذیرایی کند؛ لذا حضرت در نهج[البلاغه] فرمود: یک قدری آثار بهشت اوصاف بهشت را بخوانید که زرق و برق دنیا شما را نگیرد و خودتان را صاف هدر ندهید. اگر بدانید در بهشت چه خبر است، همینجا مجلس را ترک میکنید و «شوقاً إلی الموت» حرکت میکنید، منتها کسی که برای خود بهشت را آماده کرده باشد.
٭ مستوربودن برخی مراحل برین بهشت
پرسش ...
پاسخ: چرا در آیهٴ دیگر این معنا را روشنتر بیان فرمود، فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ ؛ هر چه بخواهند هست و یک چیزهایی هم نزد ما هست که آنها نمیخواهند؛ چون مشیئت و خواستن، محدود به علم و معرفت است. اگر انسان علمش محدود باشد، آرزوی او هم محدود است، به همان مقداری که میداند میخواهد و اگر نداند که نمیخواهد. الآن شما از بسیاری از این زائران سؤال کنید که شما چه میخواهید؟ هرگز اینها نمیگویند «ایکاش! ما آن نسخهٴ خطّی که مرحوم شیخ طوسی در فلان مسئلهٴ تفسیری یا فقهی نوشته به دست میآوردیم» او اصلاً نمیداند که شیخ طوسی چنین کتابی، رسالهای در فقه یا در تفسیر نوشته که طلب کند. مشیئت و خواستن، محدود به معرفت است؛ انسان تا آن اندازه که میداند میطلبد و اگر نداند در بهشت چه خبر است آرزو نمیکند، چیزی را آرزو میکند که بفهمد؛ لذا قرآن کریم میفرماید: هر چه میخواهند ما میدهیم امّا یک سلسله حقایق و لذایذ نزد ماست که آن را اصلاً نمیفهمند تا آرزو کنند [و] ما بدهیم ما بیآرزو به آنها میدهیم: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ این مشیئت مطلق است و البته در بهشت بهشتیها جز فضیلت چیزی نمیخواهند [و] هر چه میخواهند خیر میخواهند، این طور نیست که بد بخواهند [بلکه] چیزهای خیر میخواهند، امّا اصلاً نمیدانند چه چیزی بخواهند، نمیدانند در گنجینه بهشت چه چیزی هست تا طلب کنند؛ البته این را دربارهٴ کسانی که شبزندهدارند و محرمانه با خدا راز و نیاز دارند، فرمود: همان طوری که او کاری کرد که دیگران نمیدیدند، ما هم چیزی به او میدهیم که دیگران نمیدانند: ﴿ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ یکی از بهترین مصادیقش، دربارهٴ همان شبزندهداران است.
٭ محدودیت مشیئت و تمنی مؤمنان به معرفت
و امّا آن کریمهای که میفرماید: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ ؛ به دو اصل اشاره دارد؛ یعنی هر چه بخواهند ما داریم. از آن طرف چیزهایی نزد ما هست که آنها نمیفهمند که بخواهند؛ چون مشیئت و تمنّی فرع بر معرفت است. اگر انسان نداند که فارابی فلان رساله را در مسائل عقلی نوشت یا بوعلی آن رساله را نوشت یا شیخ طوسی آن رساله را نوشت، اینها را که آرزو نمیکند ممکن است در طیّ مدّت عمر یک انسانی اصلاً چنین آرزویی نکند [که] ایکاش فلان نسخه خطّی که در تفسیر نوشته شده من داشته باشم؛ چون نمیداند، این رشتهٴ او نیست، نمیداند چنین مطلبی هست تا آرزو کند لذا میفرماید: منطقهٴ مشیئت و آرزوی اینها به معرفت اینها وابسته است، تا آن اندازه که میدانند میخواهند و هر چه هم بخواهند نزد ما هست، امّا نزد ما یک سلسله چیزهایی است که اصلاً نمیتوانند از ما بخواهند، از ما نمیخواهند، ولی ما به آنها میدهیم: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾، امّا ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾.
٭ «سوق» محترمانه و توبیخانه
پرسش ...
پاسخ: بله، سوق تعبیر کرده است سوق یک وقت است که سوق محترمانه است، میشود بدرقه؛ یک وقت سوق توبیخانه است؛ آن طوری که یک دامدار رمه را هی میکند، دو جور است.
پرسش ...
پاسخ: بله، چون آنجا [دربارهٴ بهشتیها] با تجلیل همراه است در بسیاری از آیات دارد که فرشتگان به استقبال بهشتیان میآیند، میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ . مرحوم ابوالفتوح رازی نقل کرده است که ده انگشتر قیمتی که بر نگین هر انگشتری اسمی از اسمای حسنای خدا نوشته شده است. فرشتگان به ده انگشت مؤمنین میگذارند عرض میکنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾. امّا از این طرف یک سوقی است سوق بدرقهای، از آن طرف یک سوقی است سوق هی کردن، دو جور سوق است.
دربارهٴ این مطلب که در بهشت یک سلسله چیزهایی است که بهشتیها نمیدانند تا مسئلت کنند، در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیهٴ ٣٥ این است، میفرماید: ما بهشت را برای شما توصیف کردیم [که] باغی دارد انهاری دارد و مانند آن، آیا این تمام حقیقت بهشت است؟ یا این مثل بهشت است؟ میفرماید: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوا وَعُقْبَی الْکَافِرِینَ النَّارُ﴾؛ مثلش این است؛ یعنی تمام حقیقت بهشت این است، یا این تازه مثلش است، نمونهاش است؟! جنّت همین است که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ یا این ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ تازه لبهٴ بهشت است، مثل بهشت است، نمونهٴ بهشت است؛ پس چیزهای دیگری هم هست. اگر لسان قرآن کریم در همهٴ موارد این بود که جنّت همین است که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ خُب، معلوم میشود صدر و ذیلش همین است، امّا در سورهٴ «رعد» میفرماید مثل بهشت این است، الگوی بهشت این است، نمونهاش این است، امّا حقیقتش چیست؟ یک قدری جلوتر بروید، بفهمید چه خبر است در سورهٴ «قمر» آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ ، آن نشان میدهد که این «جنات و نهر» محفوف به یک جنّت دیگر است نفرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾، این مال جنّتهای جسمانی، امّا ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ عنداللهشدن که دیگر جا ندارد و دیگر نفرمود یک بهشت است مال جسم [و] یک بهشت است مال روح: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ و ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ [بلکه] فرمود: آن یکی در این یکی است، آن محدود به این است، آن محاط به این است؛ یعنی این «جنّات و نهر» مُحاط به ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است، دیگر «واو» در بین نیست، نفرمود «ان المتقین فی جنات و نهر و فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» نه، بلکه فرمود ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾. این جنّات و نهر کجاست؟ زیر پوشش کدام مرتبه است؟ زیر پوشش عنداللهی است؛ لذا میفرماید: خیلی از چیزها در بهشت هست که دیگران نمیدانند تا آرزو کنند. در این صلوات و تحیّاتی که به اهل بیت (علیهم السّلام) اهداء میکنیم (چه در زیارتهای جامعه و غیر آن) کم و بیش این فرازها هست، مخصوصاً در آن صلواتی که اهدا میکنیم، عرض میکنیم: خدایا! این صلوات را به ارواح مطهّرهٴ اینها ابلاغ بکن و خودت آنچه که شایسته میدانی: «و کما ینبغی» اضافه بکن، ما نمیدانیم که چه خبر است. آن درود و تحیّتی که شایسته است تو اضافه بکن و به ارواح اینها برسان ؛ بنابراین فرقهای فراوانی بین بهشت و جهنّم خواهد بود.
٭ تجسم اعمال صالحان در بهشت
تتمّهٴ آیه این است که ﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ جنّات فراوانی که نهرها زیرش جاری است مال بهشتیهاست، مال کسی که مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد هر وقت از این جنّات یک ثمری به اینها میدهند و اینها ارتزاق میکنند میگویند: ما قبلاً این روزی را خوردیم: ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ هر وقت میوهای به اینها بدهند، اینها میگویند ما قبلاً خوردیم.
٭ مراد از ﴿کُلّما﴾ در آیه محل بحث
اگر این «کلّما» ناظر به حال بقای بهشتیها باشد؛ یعنی در یک مرحله همه میوههای بهشت را به اینها خوراندند در مرحلهٴ بعد هر وقتی هر میوه به اینها بدهند، اینها میگویند ما قبلاً استفاده کردیم، این جا دارد؛ امّا این «کلّما» هم حدوث را میگیرد [و] هم بقا (هر وقتی)؛ ولو اوّلین بار. اولین بار وقتی به بهشتیها یک میوه میدهند، میگویند ما قبلا خوردیم؛ در حالی که خیلی از میوههاست که در بهشت است، در دنیا نیست و خیلی از میوههاست که در دنیا هست و این طبقه محروم زحمتکش اصلاً ندیدهاند تا بخورند. اینها که بار این دین روی دوش اینهاست و اینها که _بالأخره اگر خوب بررسی کنید_ بودجه حرم را هم آنها دارند تأمین میکنند، این گوسفندها را بغل میکنند و میآورند و همهٴ این لوازم را دوش میکشند و میآورند و بالاخره این حرم و این بودجه را همین طبقه محروم دارد تأمین میکند خیلیها اصلاً میوه نصیبشان نشد تا بخورند، خیلی از میوههاست که اصلاً در این کشور نیست تا او ببیند و بخورد در بهشت، انسان هرچه بخواهد حاضر است خیلی از میوههاست خیلی از میوههاست که انسان در عمرش اصلاً نشنید و ندید. این کدام میوه است که هر میوهای که به بهشتیها بدهند، میگویند: ما قبلاً خوردیم. اگر این مال حال بقا باشد، بله خُب راه دارد؛ یعنی دورهٴ اول که در بهشت بودند، در دورهٴ دوم هر میوهای که به اینها بدهند، میگویند: ما قبلاً از این میوهها استفاده کردیم، امّا این «کلّما» شامل جمیع حالات میشود؛ هر وقت به بهشتی میوه بدهند، میگویند: «من قبلاً خوردهام» آن هم میل میکند، ولی میگوید: «این همان بود که ما قبلاً خوردیم».
این آیه چه چیزی میخواهد بگوید؟ هر وقت به اینها میوه بدهند، میگویند: «این همان بود که ما قبلاً خوردیم». این غیر از: ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ است، آن یک جمله بعد است و بحث دیگر دارد. هر وقت به اینها میوه بدهند، میگویند: «ما قبلاً همین را خوردیم».
٭ عدم راهیابی کذب و خیالبافی در بهشت
و حق میگویند؛ چون در بهشت ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ آنجا که بهشتی خلاف نمیگوید، دروغ نمیگوید و اصولاً بهشت جای خلاف و دروغ نیست؛ چون در نشئهٴ ظهور و نشئهٴ حضور کذب متمّشی نمیشود، نه انسان آنجا دروغ نمیگوید، دروغ متمشّی نمیشود. الان همهٴ ما در این تالار «دارالزّهد» هستیم و هر چه در این صحنه میگذرد همهٴ ما میبینیم، ممکن است از اینجا که بیرون رفتیم جدّاً یا هَزَلاً بگوییم مثلاً، در وسط این سالن پنکهای میگشت، امّا به یکدیگر نمیتوانیم بگوییم در وسط این سالن پنکه میگردد؛ چون همهمان میبینیم در بهشت چون نشئه، نشئهٴ ظهور و حضور است، اصلاً جدّ متمشیّ نمیشود، کذب فرض ندارد، نه اینها دروغ نمیگویند: چون آنجا نشئهٴ حضور است گذشته از اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ ؛ آنجا جای خلاف نیست و انسان تا مطهّر نشود بهشت راه ندارد ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ بعد وارد بهشتشان میکنند. تا انسان را تطهیر نکردند که به بهشت راه نمیدهند؛ بنابراین هر میوهای که به بهشتیان میخورانند میگویند این همان بود که ما قبلاً خوردیم.
٭ مراد و مقصود از ﴿مِن قَبل﴾ در آیه محل بحث
﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ بحث دیگری دارد و سخن دیگری. بعضیها اینچنین تفسیر کردهاند که چون میوههای بهشت شبیه میوههای دنیاست [و] اینها در دنیا این میوهها را میل کردهاند، خیال میکنند این نظیر همان میوههای دنیاست ؛ در حالی که خیلی فرق دارد امّا این به عنوان «کلّما» و به عنوان یک قضیّهٴ حقیقیّه و قضیّهٴ موجبه کلّیهٴ که هر وقت باشد اینها این حرف را میزنند؛ در حالی که بسیاری از مؤمنین هستند که اصلاً بسیاری از میوهها را ندیدهاند و نشنیدهاند و نخوردهاند، این چگونه قابل تطبیق است؟ این نمیخواهد بگوید که آن ایمان و عمل صالحی که انسان انجام داد به صورت میوه است و انسان میگوید: ما این را قبلاً خوردیم و همان تجسّم اعمال؛ همان طوری که سیّئهٴ آتش میشود جهنّم عالمی است که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾، بهشت هم عالمی است که جنّتش را و اشجارش را و اثمارش را خود انسان میسازد. اگر اینچنین باشد رواست که انسان هر میوهای که به او دادند، بگوید ما قبلاً همین را خوردیم.
٭ روایاتی در مورد تجسم اعمال صالحان در بهشت
روایات تجسّم اعمال که فراوان است این را تأیید میکند. روایات تجسّم اعمال را لابد ملاحظه فرمودهاید در محاسن برقی هست، در نوع جوامع روایی هست در قبر شش نفر همراه انسان دفن میشوند [و] از هر طرف انسان را حفظ میکنند که اگر آسیبی بخواهد برسد آنها حمایت کنند: یکی طرف راست؛ یکی طرف چپ؛ یکی بالا و یکی هم کنار، همهٴ اینها هستند. چهرههای شفّاف و زیبا و با جمال یکدیگر را معرّفی میکنند یکی میگوید: «من صلاتم»؛ یکی میگوید: «من صومم»؛ یکی میگوید: «من زکاتم»؛ یکی میگوید: «من حجّم» آنکه از همه قویتر و نیرومندتر است او ولایت است و میفرماید: اگر شما نتوانستید دفاع بکنید، من دفاع میکنم اینها در قبر با انسان هستند . روایت تجسّم اعمال که فراوان است.
٭ تجسّم عقاید، اخلاق و اعمال بهشتیان در میوههای بهشتی
بنابراین این میتواند یک وجه قابل عرضه باشد، هر میوهای که به بهشتیها میدهند، میگویند: ما قبلاً این را خوردیم. و امّا اگر بگویند: منظور همان میوههایی است که در دنیا مصرف کردهاند، یک مقدار تکلّف لازم دارد؛ برای اینکه خیلی ازمیوههای بهشت اصلاً در دنیا نیست و خیلی از میوههای دنیار را بسیاری از محرومین متدین اصلاً نشنیدند و ندیدند تا بخورند، آن گاه چگونه هر میوهای را که در بهشت به بهشتیان میدهند، میگویند ما این را قبلاً را خوردهایم، قبلاً صرف شد، چه چیزی قبلاً صرف شد؟! این جزء همان ایمان و عمل صالح خواهد بود، هر کاری که انسان در دنیا کرده است، در قیامت به صورت «جنّات تجری من تحتها الأنهار» میتواند دربیاید و انسان میگوید: «ما قبلاً این را چشیدهایم».
٭ تجسم عقاید، اخلاق و اعمال دوزخیان به صورت کیفر الهی
همان طوری که مشابهش را دربارهٴ جهنّمیها میگوید. دربارهٴ جهنّمیها آیهٴ ٥٥ سورهٴ «عنکبوت» این است: ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾، نه «بما کنتم تعملون» «باء» در کار نیست. نه چون در دنیا معصیت کردید، حالا اینها را بچشید. میگویند: آقا دست رنج خودت را بخور. ﴿ذُوقُوا﴾ چه چیزی را؟ عمل را: ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ [یعنی] «تعملونه» «ذوقوا عملکم».
٭ اعمال بد، قلاده و غل گردن خود انسان
در دعای ختم قرآن که در صحیفهٴ سجّادیه است، لابد ملاحظه فرمودید. در آنجا امام سجّاد (سلام الله علیه) به خدای سبحان عرض میکند: روزی که اعمال قلائد اعناق میشود ما را نجات بده! آن روزی که «صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ خود عمل «غلّ» میشود. این را در سورهٴ «سبأ» به خوبی میشود استفاده کرد .
در سورهٴ «سبأ» وقتی جریان جهنّمیها را ذکر میکند، میفرماید اعمال، اغلال و قلائد میشود و این همان است که اینها عمل کردند، نه به وسیلهٴ اعمال به این کیفر محکوم شدند، آیهٴ ٣٣ سورهٴ «سبأ» این است: ﴿وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کانوا یعملون» این دعای ختم القرآن صحیفه را که ملاحظه میفرمایید با ذیل آیهٴ ٣٣ سوره «سبأ» به خوبی تطبیق میکند آنجا حضرت فرمود: «وصارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ عمل قلاده میشود، اینجا هم خدای سبحان در این کریمه میفرماید: اغلال را در اعناق کفّار قرار دادیم و این جزء عمل آنها چیز دیگر نیست: ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ .
بنابراین همان طوری که در سورهٴ «عنکبوت» به کفّار میفرماید: ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ، نه «ذوقوا بما کنتم تعملون» و اگر ظاهر آیه این است که خود عمل و حقیقت عمل را انسان میچشد و براهین عقلی هم تأیید میکنند این ظواهر حجّت است. اگر یک سلسله براهین عقلی برخلاف اقامه بشود خُب، قرینهٴ لبّی است [و] انسان حمل بر مجاز میکند، ولی اگر روایات تأیید میکند [و] قرائن عقلی تأیید میکنند، ظاهر آیه هم همین است که عمل انسان میچشد [و] حقیقت عمل دامنگیر انسان میشود، این ظواهر حجّت است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است