- 1301
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش دوم
- تتمه مباحث باقی مانده از آیه 13 و 14
- افتراء به قرآن و تحدی قرآن به ده سوره و یک سوره
- انسانها با کار و عمل خود به حیات و زینت دنیا می رسند نه با اراده تنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾
﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله و أنْ لا إله إلاّ هو فهل أنتم مسلمون﴾
﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاٰخرة الاّ النّٰار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾
خلاصهٴ بحث در آیهٴ افترا و تحدّی این شد که اگر طبق بیانی که ابن عباس داشتند و امام رازی آن را دلیل عقلی قرار دادند و بسیاری از مفسّران شیعه و سنّی پذیرفتند که این سورهٴ هود قبل از سورهٴ یونس و سایر سُوری که به یک سوره تحدّی شد نازل شده باشد این ترتیب طبیعی محفوظ است یعنی اوّل تحدّی شده است به کل قرآن آنچه که در سورهٴ اسراء آمده ﴿لَئن اجتعمت الإنس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ بعد تحدّی شده به ده سوره که در سورهٴ هود هست بعد به یک سوره که در سورهٴ یونس و سورهٴ بقره است لکن این مسلّم تاریخ و عند الکل نیست برهانِ عقلی هم در اینگونه از موارد نقشی ندارد چون این بحث تاریخی است بحث تاریخی مثل بحثهای ادبی بحثی نیست که عقل حاکم باشد که چی قبل وارد شده است چی بعد وارد شده است عقل میتواند تحلیل گر خوب باشد امّا عقل نمیتواند فتوای تاریخی بدهد که ما کشف میکنیم که فلان سوره قبل بود فلان سوره بعد بود در حدّ یک مظنّه ممکن است امّا در حدّ یک طمأنینه دشوار است اگر این ترتیب مقبول بود که ظاهراً بهترین وجه همین وجه است که خوب ثمَّ الکلام اگر نشد چه اینکه سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که سورهٴ مبارکهٴ یونس قبل از سورهٴ هود بود برهان ایشان البتّه فی الجمله تام بود نه بالجمله چه اینکه بحثش گذشت اگر ثابت نشد که سورهٴ یونس که مکّی است قبل از این است و قهراً سورهٴ هود قبل از سورهٴ یونس باشد این سؤال بی پاسخ میماند شما در بین این تفسیرهای شیعه و سنّی ملاحظه میفرمایید اینها یک بحث مبسوطی هم دارد وقت گیر هم هست تفسیرهای مبسوط رحلی مثل آلوسی گاهی انسان میبینید چند صفحه رحلی را باید مطالعه کند تا ببیند که به یک جمع بندی میرسد آنها هم درگیر بیان ترتیب بوده اند شاید شش هفت نسل باهم درگیر بودند که تا ثابت کنند آنطوری که جناب آلوسی نقل میکند که نسل اوّل چه گفتند نسل دوّم نقد گفتند نسل سوّم پذیرفتند نسل چهارم نقد کردند نسل پنجم از مبرَّد گرفته تا متأخرین که به زمان خودش میرسد در هر عصری یک مفسّری آمده یا نقد کرده یا پذیرفته خصوص این مسئلهٴ جمع بین یک سوره و ده سوره آنچه که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارند این است که کل قرآن یک خصوصیّاتی دارد که باز گو شده است یعنی نور است کتاب مجید هست کتاب حکیم هست برهان هست ﴿شفاء لما فی الصّدور﴾ هست ﴿لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ هست و دهها حکمی که روزهای قبل شمرده شده این مجموعهٴ اسمای حسنا و صفات ثبوتی مال قرآن است آنجا که میفرماید در سورهٴ اسراء ﴿لئن اجتمعت الإنس والجنّ علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ یعنی کتابی که همهٴ این اوصاف را داشته باشد آنجایی که در سورهٴ مبارکهٴ یونس و بقره میفرماید ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾ یعنی این سورهای که بالاخره همهٴ این خصوصیتها را داشته باشد آنجایی که نظیر سورهٴ هود میفرماید ﴿فأتوا بعشر سوَر﴾ نه یعنی هر سوره جمیع خصوصیات راداشته باشد بلکه هر سوره بخشی از خصوصیات را داشته باشد یک تفنن در معجزه باشد این یک جمعی است نظیر جمعهای سایر مفسّران و به جمع تبّرئی شبیهتر است که شاید اینجور باشد جمعی مطمئن میکند انسان را که بالأخره به یک ظهور لفظی به یک شاهد قرآنی یا شاهد روایی تکیه کند این جمعها به جمع تبرئی شبیهتر است چون ایشان فرمودند بسیاری از آقایانی که بعدها ظهور کردند فرمایش ایشان را قبول کردند میماند یک احتمال دیگر که ما بگوییم قرآن هم بر بعض اطلاق میشود هم بر کل یعنی مجموعهٴ آیات را هم میگویند قرآن کل قرآن را هم میگویند قرآن سوره هم همینطور است سوره آنی را که آغاز و انجامی دارد با بسم الله شروع میشود و با بسم الله سورهٴ بعد تمام میشود این مجموعه را میگویند سوره یک مجموعهای از آیات قرآن را هم میگویند سوره که این بحثش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ توبه گذشت که گاهی کلمهٴ سوره اطلاق میشود بر بخشی از آیات قرآن کریم و که این مثلاً پیام خاص دارد و دستور به جهاد میدهد و مانند آن که دارد ﴿واذا أنزلت سورةٌ﴾ آیهٴ 86 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است ﴿و إذا أنزلت سورةٌ أن آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استأذنک أولوا الطول منهم و قالوا ذرنانکن مع القاعدین﴾ وقتی یک سورهای نازل بشود دستور مبارزه و جهاد بدهد آنها که وضع مالیشان خوب است آنها میگویند ما معذوریم نمیتوانیم بیاییم دنبال بهانه میگردند منظور از سوره در اینجا آن سورهٴ مصطلح نیست که با بسم الله شروع بشود و با آمدن بسم الله سورهٴ بعد تمام بشود بلکه یک مجموعهٴ آیاتی است که دستور جهاد و مبارزه را صادر میکند پس سورهٴ بر مجموعه ای از آیات هم اطلاق میشود چه اینکه بر آن فصلی از آیات هم اطلاق میشود چون قرآن هم بر بعض اطلاق میشود هم بر کل یک چون سوره هم بر بعض اطلاق میشود هم بر کل دو گاهی به یک سوره گاهی به چند سوره یعنی گاهی به بخشی از قرآن گاهی به چند بخش قرآن تحدّی میشود این هم یک وجه جمعی ذکر شده حالا این تازه برمیگردد به فرمایش مرحوم امین الاسلام در مجمع که آن بزرگوار فرمود خوب این تحدّی گاهی به قلیل است گاهی به کثیر که نقد سیدنا الاستاد این بود که بله گاهی به قلیل است گاهی به کثیر امّا ترتیبش باید محفوظ باشد یک وقت است که باهم قلیل و کثیر را ذ کر میکنند آن هم تا حدودی مورد قبول است یک وقت است که نه قلیل اول است و کثیر بعد این سؤال آور است که چطور در میدان مبارزه اوّل دعوت کردند که یک مقدار مثل قرآن بیاورید دیدند عاجر شدند بعد دعوت میکند به اینکه چند برابر این مقدار بیاورید حالا سوره یعنی بخشی از قرآن کریم که پیام خاصی دارد حالا اول میفرماید یک مجموعه از آیات را بیاورید بعد میفرماید ده مجموعهٴ از آیات را بیاورید این سوال است همانطوری که فرمایش امین الاسلام پذیرفتنش مشکل بود این جمعهای بعدی هم قبولشان آسان نیست غربیها آمدند گفتند به اینکه در این وجوه تبرعی گفتند به اینکه منظور از یک سوره آن است که هم خصوصیّات غیبی و اخبار غیبی و حِکم و معارف را در بر داشته باشد هم خصوصیّتهای ادبی را فصاحت و بلاغت را اگر عاجز شدید از آوردن سوره ای که هم از نظر معنا مشتمل بر احکام و معارف غیبی باشد هم از نظر لفظ ادیبانه و فصیحانه باشد لااقل ده سوره از سور قرآنی بیاورید که فصاحت و بلاغت قرآن را داشته باشد ولو اخبار و معارف غیبی را نداشته باشد که آن یک سوره باید هم از نظر اخبار غیبی معجزه باشد هم از نظر فصاحت و بلاغت این ده سوره فقط از نظر فصاحت و بلاغت معجزه باشد نه از نظر اخبار غیبی خوب این هم شاهد جمع میطلبد این جمعی را که به صورت تبّرعی باز گو شده است این هم شاهد جمع میطلبد گرچه بعد از نقل امام عدّهای این سخن را نقد کردند عدّهای قبول کردند در جریان آلوسی خوب میدانید از این مفسّران تقریبا 150 سال قبل است جزء متأخران است و جزء مبسوط و مطوّل نویس ایشان نقل میکند که مبرّد بر این با ور بود که سورهٴ یونس قبل از هود است ابن ضریس هم از ابن عباس همین مطلب را نقل کرده این یک دوّم مبرّد توجیه کرده که تحدّی به یک سوره به لحاظ اخبار از غیب و احکام و معارف است و تحدّی به ده سوره به لحاظ خصوص فصاحت و بلاغت است این دو مرحله در کتاب کشف این نحوهٴ جمع تبرعی مبرّد تضعیف شده مورد نقد شده این سه بخش جناب شهاب این ناقد را تعقیب کرده و حرف مبرّد را پذیرفته که جناب مبرّد درست گفته آن یک سوره به لحاظ معنا و لفظ است این ده سوره به لحاظ لفظ است خوب همهٴ اینها به وجوه تبرعی شبیهتر است بعد حرفهای جناب شهاب را گروههای بعدی آمدند و نقد کردند این شش هفت مرحله است که در تفسیر مبسوط و گستردهٴ جناب آلوسی مطرح است بنابراین آنچه که تا الان این مثل فقه نیست در فقه آدم برون رفت دارد بالاخره یک راه مشکلی نمیماند اگر یک مطلبی برای فقیه حل نشد از نظر روایات خوب به ادلّهٴ اجتهادی حل نشد به ادلّهٴ فقاهی تمسک میکند به اصول عملیّه تمسک میکند بالاخره اصول عملیّه برای رفع حیرت عند العمل است این چهار اصل نمیگذارد کسی متحیّر باشد هیچ فقیهی متحیّر نیست برای اینکه اگر با دلیل روایی و امارات مسئله حل شد که ثبت المطلوب نشد نوبت به عمل رسید دیگر متحیّر نیست برای اینکه این اصول چهارگانه یعنی استصحاب و برائت و تخییر و اشتغال برای رفع حیرت عند العمل است به آن میگویند اصول عملیّه و اگر در بخش اصول عملیّه هم راه جد بود مسئله قرعه در کار است لذا در فقه راه برون رفت محقق و معیّن است هیچ کسی در هیچ مسئلهٴ فقهی نمیماند این مسائل علمی است که چون محجور بود و کم روی آن کار شده است بالاخره انسان با دغدغهای که ذهن انسان را میگزد ناچار است از یک آیه عبور کند که بالاخره این آیه چه شد ﴿علی بینةٍ من ربه﴾ باید باشد علی حجّةٍ من ربه باید باشد علی طمأنینةٍ من ربه باید باشد گرچه انسان ناامید نیست یک مقداری فحص بالغ بشود میشود بالاخره یک راه برون رفتی پیدا کرد امّا این ذهن آدم را همیشه میگزد برای اینکه مشکل عملی که نیست انسان با اصول عملیّه حل کند امر علمی است امر علمی هم که با گفتار ابن عباس و فخر رازی حل نمیشود این است که حالا بلکه انشاءالله در بحثهای بعدی این مطلب بازتر بشود فعلاً راه رسمی همان است که مثل این ترتیب بهترین وجه جمع است
سؤال... جواب: بله خوب آن هم یک وجه تبرعی است تا آنها هم گفتند چه اینکه کم من آیهای که در سورهٴ مدنی است ولی مکّه نازل شده است کم من آیهای که در سورهٴ مکّی است و در مدینه نازل شده است امّا خوب بالأخره سورهٴ مدنی را نهی نکردند که این آیه را کسی نهی نکرد که در مکّه مثلاً سورهٴ یونس را کسی نقل نکرده که در مدینه نازل شد سورهٴ یونس هم مکّی است این هم مکّی است ابن عباس که خوب بالاخره از او متوقَع نبود آمده دست به این سُور معین زده ده تا سوره را معین کرده که از بقره شروع میشود تا هود الان ما در یازدهمین سوره هستیم فاتحه الکتاب را حساب بکنیم در یازدهمین سوره هستیم ابن عباس آمده سورهٴ مبارکهٴ فاتحه الکتاب را مفروق عنها گذاشته از سورهٴ بقره گرفته تا سورهٴ هود گفت ده سوره مثل این بیاورید که این تقریباً ضعیفترین قول است اولاً کسی حقّ تعیین ندارد و ثانیاً غالب این بزرگوارهای بعدی حرف ابن عباس را نقل کردند که خوب بالاخره غالب این سورهای را که شما شمردید در مدینه نازل شد یعنی بقره مدنی است آل عمران مدنی است نساء مدنی است مائده مدنی است اینها همه مدنی هستند خوب حالا اینها که در مدینه نازل شدهاند این سورهٴ هود که در مکّه نازل شد شما چه میگویید به اینکه ده سوره مثل سورهٴ بقره تا سورهٴ هود بیاورید اولاً این در صدد تعیین نیست و ثانیاً اینها که هنوز نازل نشده است آن اشکالی که بر صاحب المنار هست یک مقداری کمتر از اشکالی است که برای ابن عباس وارد است ایشان آمده برابر یک اثر تاریخی ده تا سورهٴ مکّی را شمرده که این همین سوری بود که در روزهای قبل خوانده شد آن ده سورهای که در تفسیر المنار آمده همهٴ آنها مکّی هستند این اشکال ابن عباس بر آنها وارد نیست اشکالی که بر ابن عباس وارد است بر او وارد نیست امّا این اشکال مشترک است که ما در صدد تعیین نیستیم راه برای تعیین نداریم نقد سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این است که اگر شما این سور را معین کردید دلیل اخص از مدعا است مدعا این است که تمام قرآن و تمام این صد و چهارده سوره معجزه است دلیل این است که اگر شما شک دارید این صد و چهارده سوره معجزه است ده سوره شبیه این سورههای معین را بیاورید خوب حالا مستشکل میگوید که ما در سوره این معوضتین و خوب سوره جهدو سوره نصر و اینها هم تردید داریم شما به ما میگویید ده سوره از این سورههای طولانی بیاورید مدعایتان این است که سور قرآن چه طولانی چه نیمه طولانی چه کوتاه چه خیلی از همه کوتاهتر همهٴ آنها معجزه است آن وقت در مبارزهای که مبارز طلب میکنید میگویید اگر شما شک دارید ده سوره مثل این سورههای طولانی بیاورید این دلیل اخص از مدعا است خوب
سؤال... جواب: بله مثل، بله میفرماید ﴿بمثل هذا القرآن﴾ این قرآنی که بخشی از این نازل شده بخشی هم در راه است فرمود هر اندازه که تا حال به همین اندازه بیاورید که حالا مثلاً پنج جزء است شش جزء است هفت جزء است هر چه است ده جزء است کمتر و بیشتر مثل این بیاورید بقیّه هم که من میگویم ضمیمه این است مثل بقیه هم بیاورید مجموعش میشود قرآن اینجا که فرمود ﴿لئن اجتمعت الانس والجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ این تایید میکند که قرآن کل وحی را هم شامل میشود ولی این ﴿مثل هذا القرآن﴾ هر اندازه به قرآن اضافه بشود مشمول آیهٴ مبارزهٴ تحدّی سورهٴ اسراء است یعنی این قرآن که هنوز در راه است آنها گفتند چرا یکسر مثل موسی کتاب جامعی نیاوردی چرا یک کتابی نظیر تورات یک کتاب مدوّن جامعی نیاوردی اعتراضشان این است خدای سبحان فرمود ﴿لولا نزّل علیه القرآن جهلة واحدة کذلک... ورتّلناه ترتیلاً﴾ نازل میکنیم ﴿النثبّت به فؤادک﴾ کتاب موسای کلیم مواعظ بود احکام بود اخلاق کلی بود اینجا مسائل روز مطرح است یک کسی یک مشکلی دارد دو تا سئوال میکند حکم بر او نازل میشود یک جنگی پیش میآید فرماندهٴ لشکر باید انتخاب بشود حکم و دستور باید نازل بشود یک کتاب جهانی روز است هر حادثهای که پیش آمده است حکمش باید نازل بشود این بر خلاف مواعظ کلی است که یک جا میشود نازل کرد خوب
سوال: جواب: بالاخره مقام بی اثر نیست در نحوهٴ تحدّی امّا حالا بین این وحدت و کثرت بین قلت و کثرت باید ترتیب محفوظ باشد مبارزین همان است یک وقت است که مردم عصر عوض شدند یک وقت نه همان مردم هستنددر همان مکّه هست در همان مکّه به همان مردم گاهی میفرماید مثل این قرآن گاهی میفرماید یک سوره بعد بگوید اگر یک سوره نتوانستید بیاورید ده سوره مثل این بیاورید یک جمع کامل میطلبد اگر احراز بشود واقعاً که این سورهٴ هود قبل از آن سور بود دیگر دغدغهای در کار نیست اوّل ده سوره است بعد یک سوره اینکه ما بگوییم آن یک سوره جامع جمیع خصوصیّات است خوب سورهٴ تبت یدا که به سیدنا الاستاد عرض میکنیم این سورهٴ تبت یدا ابی لهب چگونه واجد جمیع خصوصیّاتی که در قرآن کریم گفتید هست که سورهٴ نصر نیست کدام سوره است که واجد جمیع خصوصیّات است و کدام سوره است که واجد جمیع خصوصیّات نیست نه آن یک سوره معیّن است نه این ده سوره چطور میشود تعیین کرد خوب امّا جریان نقدی که ایشان بر جناب زمخشری داشتند زمخشری گفته بود که ﴿فإن لم یستجیبوا لکم﴾ احتمالاً آن چند تا احتمال است یکی از این احتمال این است که ﴿لکم﴾ به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امت اسلامی برگردد یعنی اگر کفّار جواب شما را ندادند بدانید حکم این است خوب این نیازی به تکلّف ندارد امّا وجه دیگر این است که این ﴿لکم﴾ منظور شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد زمخشری میگوید احتمال این معنی هم هست که مننظور شخص پیغمبر باشد و به جای مفرد که لک بفرماید ﴿لکم﴾ فرموده است تعظیماً و تکریماً برای اینکه همین مطلب در سورهٴ قصص آیهٴ 50 به صورت مفرد آمده در سورهٴ قصص آیهٴ 50 این است که ﴿فإن لم یستجیبوا لک﴾ آیهٴ قبلش این است ﴿قل فأتوا بکتاب من عند الله هو أهدیٰ منهما أتبعه إن کنتم صادقین ٭ فإن لم یستجیبوا لک﴾ خوب چون در آیهٴ 50 سورهٴ قصص ضمیر را مفرد آورد و در این آیهٴ محل بحث سوره هود ضمیر را جمع آورد معلوم میشود مخاطب در هر دو جا شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است منتها اینجا تعظیماً این حرف را زده است نقد سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این بود که خطاب ضمیر جمع برای متکلم وحده تفهیماً رایج است از نظر ادبی ولی برای مخاطب رواجی ندارد این همان نقدی است که در مطوّل آمده که این را مبلّدین و متأخّران گفتهاند وگرنه در نزد قدما اینطور نیست خوب قُرطبی هم ادیب است جامعی که نوشته و خودش هم در قرن هفتم میزیست یعنی سال 671 درگذشت قرن هفتم میزیست هم ادبیّاتش خوب است از آن تفسیرش پیدا است و بخش وسیعی از کتابهای او سبقهٴ ادبی دارد ایشان هم همین احتمال را میدهند همین احتمال زمخشری را میدهند آلوسی هم بالاخره خوب هم عرب است هم ادیب ایشان هم میگوید که محتمل است که مخاطب شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد تعظیماً گفته شده چون رضی فرموده است خوب آن دیگر تقریباً سند این قولها است آن گفتار آن ادیب بنابراین هم از قدما هم از متأخرین احتمال اینکه مخاطب شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد هست آن وقت آن شعر معروف را که زمخشری به عنوان شاهد اقامه کرده که عربی در آن شعرش به مخاطبی تعظیماً ضمیر جمع آورده و خطاب کرده آن شعر را ذکر کرده آن شعر را هم در کتابهای دیگر آوردهاند و مستحضرید که غالب اینها گاهی انسان مدّتها در یک تفسیری مطالعه میکند چیز جدیدی گیرش نمیآید برای اینکه واقع تفسیر هم در بین شیعهها محجور بود هم در بین سنّیها خیلی از نوشتههای همانطوری که در شیعه نوشتهٴ مرحوم امین الاسلام بخش وسیعاش به تبیان مرحوم شیخ برمیگردد در تفاسیر اهل سنّت هم همینطور است یعنی بسیاری از نوشتههای تفسیری بعد از فخر رازی به فخر رازی برمیگردد آنهایی که تفکّر اشعری داشتند که از تفسیر فخر رازی کمک میگرفتند آنها که تفکر اعتزالی داشتندکه از تفسیر زمخشری مدد میگرفتند الان هم شما این تفسیر آلوسی که این تفسیر مبسوط و گستردهای است ملاحظه میکنید میبینید بخش وسیعی از این یا از تفسیر مرحوم رازی است یا از تفسیر ابوحیان توحیدی این کتاب البحر المعید یک تفسیر خوبی است منتها بخش وسیعی از حرفهای آلوسی از آنجا آمده غالب اینها نقل از دیگری است ولی سرّش این است که چون علم روز نیست یعنی یک علمی نیست نظیر فقه و اصول به هزار فکر عرضه بشود آنها روی آن کار بکنند بعضی برای ثواب میآیند درس تفسیر این علم نشد بعضیها برای اینکه یک عدّه سخنرانی بکنند این آن تفسیر نشد الان شما میبینید قرآن ادعایش این است هیچ مکتبی در عالم الی یوم القیامه نمیآید مگر اینکه من داورم چنین کتابی است خوب حالا این همه مفاسدی که هست این همه نقدهایی که به دین و فلسفه دین و امثال ذلک است از درون نگاه میکنند به دین نقد میکنند از بیرون به نام فلسفهٴ دین نقد میکنند این کتاب هم ادعایش این است که تمام این ایسم و مکتبها را من داورم و این مبهمات هم میبینید هست آدم وقتی که وارد بشود میبیند که قدم به قدم جایی گیر است سرّش اینکه روی آن کم کار شده است حالا باز بیشتر عنایت کنید و خدای سبحان هم فرمود ﴿من یتّق الله یجعل له مخرجاً﴾
سوال... جواب: خوب آنجا ما دلیل میخواهیم یک وقت است ما میگوییم از باب خطاب ایاک اعنی واسمعی یا جار است آنجا مثل ﴿لئن أشرکت لیحبطنّ عملک﴾ و امثال ذلک میشود گفت امّا محور مبارز طلب کردن شخص پیغمبر است ما چه دلیلی داریم بگوییم و لن یستجب لک ان لن یک در سورهٴ قصص محور مبارزه چون خود پیغمبر است در آیهٴ قبل دارد ﴿قل فأتوا﴾ یعنی آیهٴ 49 سورهٴ قصص این است ﴿قل فأتوا بکتاب من عند الله هو أهدیٰ منهما أتّبعه﴾ آنی که طرف مبارزه است درگیر است در میدان کلامی یعنی بحث علم کلام خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است فرمود به آنها بگو شما هم یک کتابی بیاورید که بهتر از قرآن هدایت کند سر قرآن باشد خوب آدم قبول میکند بعد فرمود ﴿فان لم یستجیبوا لک﴾ ما اگر یک مطلب عامی باشد دلیل داریم طبق قرینهٴ خارجیه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّت همه دخیل هستند بعد میگوییم اینجا که خطاب به پیغمبر شده است از باب اینکه او زعیم قوم است خطاب به زعیم قوم شده است تا شامل امّت هم میشود امّا جایی که ظاهرش این است که او مخاطب است او مسئول است برهانی نداریم به اینکه همه مشمول هستند تا بگوییم از سنخ خطاب به زعیم است و همه هم داخل هستند پس آن ﴿لک﴾ به افراط باقی است او میتواند شاهد باشد نه این خوب
سوال... جواب: چرا دیگر آنجا هم همینطور است دیگر آنجا هم تحدّی است آنجا هم اجابت است ﴿فإن لم یستجیبوا لک﴾ در 50 سورهٴ قصص آیهٴ 50 این است دیگر آنجا هم فرمود تحدّی بکن ﴿فإن لم یستجیبوا لک﴾ اینجا هم دارد ﴿قل هل من شرکائکم﴾ کذا و کذا همین بحثهای ﴿قل فأتوا بعشر سورٍ مثله مفتریاتٍ ... ٭ فإن لم یستجیبوا﴾ کذا مطلب دیگر این است که اینها را خوب رعایت کردند این ادیبان
سوال... جواب: اینجا هم همینطور است دیگر همانطوری که ﴿لک﴾ را ﴿لکم﴾ فرمود ﴿فاعلم﴾ را هم ﴿فاعلموا﴾ فرمود دیگر تعظیماً
سوال... جواب: به شما میگویید شما مدعی هستید که کتاب دیگری هست آن با یهودیها و امثال ذلک هم هست آنها را هم در بر میگیرد در سورهٴ مبارکهٴ قصص من چون ﴿من عند الله﴾ آوردم شما هم در حقیقت شما میگویید افتری است خیلی خوب شما هم یک چیزی بگویید از نزد خدا تلقّی بکنید بگویید من عند الله است مطلب دیگر این است که این کلمهٴ ﴿هشر سورٍ مثله مفتریات﴾ روی آن عنایت شده است که این مثل مفرد باشد نفرمود امثال و مقدم بر مفتری باشد نفرمود بعشر سور مفتریات مثله او مثلها نکتهٴ افراد آوردن این میتواند نقدی باشد بر جمع تبرعی برخیها که وفاقاً لسیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) آن جمع را قبول کردند اگر میفرمود فأتوا بعشر سور أمثالها این نشان میداد به اینکه این مجموع بایدمثل آن مجموع باشد این ده تا باید مثل آن ده تا باشد نه تک تک اینها مثل تک تک آنها باشند اگر مجموع مثل آن مجموع بود خوب اگر هر کدام از اینها بخشی از معجزات را داشته باشند کافی است لازم نیست همهٴ خصوصیات سُور را داشته باشند ولی اگر ده سوره را در قرآن ما در نظر بگیریم هر ده سورهای که شد هر ده سورهای که شد این صد و چهارده سوره صدها یا دهها ده سوره دارد چون نحوهٴ انضمام فرق میکند دیگر گاهی میبینید ده تا سورهٴ مدنی را با هم ضمیمه میکنند گاهی ده تا سورهٴ مکی را با هم ضمیمه میکنند گاهی ده تا سوره مدنی و مکی را ضمیمه میکنند گاهی ده تا سورهٴ طوال را ضمیمه میکنند گاهی ده تا سورهٴ قصار را ضمیمه میکنند گاهی ده تا سوره طوال و قصار را ضمیمه میکنند صدها فرض دارد اگر شما بخواهید ضرب بکنید گاهی بقره را با دیگران ضمیمه میکنند گاهی آل عمران را با دیگران ضمیمه میکنند و هکذا [همچنین] شاید صدها صورت داشته باشد به توان چند که ضرب بکنیم خوب به هر صورتی که شما بخواهید ده سوره را حساب بکنید این ده سورهای که شما میآورید مثل هر کدام از این ده سور باشد ولی تمام خصوصیّات تک تک این سُور را باید داشته باشد اینچنین نیست که این ده سورهٴ شما مثل ده سورهٴ قرآن باشد که مجموع مثل مجموع باشد نخیر تک تک باید مثل تک تک باشد جزء ضمیر مفرد آورده نفرمود بعشر سور امثالها این یک، دو اگر این مال نکته افراد است امّا نکته تقدیم اگر میفرمود بعشر سور مفتریات مثله او مثلها انسان خیال میکرد به اینکه این تماثل در افترا است نه تماثل در اعجاز است و اضف الی ذلک که آن عنصر محوری معجزه مثل بودن او است تا خواه کسی افترا ببندد خواه نبندد این سه مطلب باعث شد که این کلمهٴ مثل هم مفرد باشد و هم مقدّم ﴿بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾ آسمان بروید زمین بروید از بت و از بتهای فرشتگانی که شما آنها را به عنوان آلهه قبول کردید از آنها بخواهید کمک بگیرید از هر بتی بخواهید کمک بگیرید از آنها مدد بگیرید و مسلماً میدانید که توان این کار را ندارند.
سوال... جواب: آیهٴ قبل که دربارهٴ، آن آخر ضلع مقابل این است فرمود یا شما نگفتید یا گفتید و اینها باور نکردند مطلب دیگر این است که در تفسیر آلوسی و همفکرانشان احتمال این قرائت مطرح است که ﴿فاعلموا أنما﴾ این ﴿أنّما﴾ مثل «انما الاعمال بالنیات» حرف باشد و اعداد حصر باشد در کلمات اینها هست نه نظیر ﴿أنّما غنمتم من شیء﴾ باشد آن احتمالی که تا کنون مطرح بود این است که این ﴿انَّ﴾ حرف مشبهه بالفعل است و آن ما هم اسمش است و محلاً منصوب نظیر ﴿و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه﴾ منتها رسم الخط قرآنی اینطور است حالا این هم باید یک بحث فقهی بشود که رسم الخط قرآنی واقعا این است روایتی داریم که حتماً این اَنّ مایی که در سوره انفال است باید انّما نوشته بشود یک دلیل فقهی دراید یا بین قاریان اینطور است الف را چقدر باید بکشیم الف قال را باید دو تا انگشت شمار بکشیم چه کسی گفت این را اگر کسی خواست تند قرآن را قرائت کند بگوید قال که با یک انگشت شمار حل میشود رشود باطل یا اینها جزء تجویدات و استحصانات است نه چیز واجب اگر یک بحث فقهی بشود آن وقت این قرآن نویسی ما هم از این تکلفها بیرون میآید الان طرزی گاهی نوشته میشود که خواندن قرآن برای نوجوانها سخت است خط نستعلیق را میگویند عروس خطوط است پیش ما ایرانیها خوب به این خط بنویسند البتّه یک بحث فقهی باید بشود خط خوب خوانا که این نوجوان بتواند بخواند امّا حالا حتماً ما یکجا حرف ننویسیم یک الف کوچکی بالایش بنویسیم که علامت باشد مثلاً صلاّها دسّٰاها این یا بود بعد آن با الف کوچک بنویسیم خوب چه تکلّفی است چطور ما این بچه را یاد بدهیم اگر این دلیل فقهی باشد یک روایتی باشد خوب علی الرأس سمعاً و طاعتاً مثل سایر احکام فقهی اما اگر نه فقط چیزی است که رسم الخطها اینچنین است در مجلس قرائت قرآن اینچنین است این را فقهای بزرگوار ما باید بررسی بکنند که حکم فقهی آن چیست که رسم الخط قرآن واقعاً همینطور است باید اینجور نوشته بشود دربارهٴ قرائت خوب بحث کردند قرائت قرآن چون آخر به نماز وابسته است حکم فقهی دارد هر جا فقه وارد شده موفق بود اینجا هم که وارد بشود یقیناً موفّق است غرض آن است که ایشان احتمال میدهند که ﴿انّما﴾ حرف باشد دارند که از این ﴿انّما﴾ که ادات حصر است چنین برمیآید که این منحصراً به علم خدا نازل شده است ﴿فاعلموا انما﴾ خوب این یک مقدار تکلّف هست ولی اگر ثابت بشود که حرف است و ادات حصر است مطابق رسم الخط است اما اگر ثابت نشود کما هو الظاهر که شبیه ﴿و اعلموا أنّما غنمتم﴾ هست این رسم الخطش این است که انَّ را جدا بنویسند ما را جدا بنویسند تا بتوانند خوب بخوانند البتّه این خواندنش خیلی سخت نیست اما خوب در معنا کردن فرق دارد.
سوال... جواب: خوب انسان خیال میکند که حرف است بعد معلوم میشود مطلب دیگر است نظیر ﴿انّما﴾ دیگر ﴿و اعلموا أنّما غنمتم من شیء﴾ تکلّف معنوی و تفسیری دارد نه تکلّف لفظی آن حرفهایی که یا را آنطور مینویسند آن همزه را آنطور مینویسند خوب اینها یک تکلّف قرائتی دارد لفظی دارد امّا اینها یک تکلف معنوی و تفسیری دارد بالاخره آدم زحمت میافتد که معنایش این است یا معنایش آن است میخواهد حصر کند یا میخواهد نه نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ قصص آمده است آن جا دارد ﴿فاعلم﴾ آنجا دارد ﴿إنّما یتبعون اهوائهم﴾ آنجا جای حصر است بدون تکلّف فرمود اگر جواب ندادند فرمود که ﴿فإن لم یستجیبوا لک فاعلم أنّما یتبعون اهوائهم﴾ اینها فقط هوا مدارند خوب آنجا جای ﴿انما﴾ است اما اینجا جای ﴿انما﴾ است یا میخواهد بگوید که اینکه نازل شده به علم الله است خوب فرمود به اینکه ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ الیهم أعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاٰخرة الا النار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾ بعد از اینکه مسائل توحیدی را بیان فرمود مسائل وحی و نبوت را بیان فرمود حالا به مسائل اخلاقی و تربیتی و تذکیّه و امثال ذلک میپردازند خلاصه بعد از ﴿یعلّمهم الکتاب و الحکمة﴾ به ﴿یزکیهم﴾ پرداخت فرمود بعضیها زندگی شان زندگی گیاهی است بعضیها هم زندگی شان زندگی حیوانی است همین آنهایی که گیاهی زندگی میکنند مثل نوجوانها یا جوانهایی که متأسفانه غافلند اینها تمام تلاش و کوشششان این است که خوب بالنده بشوند فربه بشوند رشد بکنند خوب غذا بخورند خوب جامه در بر بکنند و دیگر هیچ اکثر اینها غافلند آن بزرگان میگویند مصالح ساختمانی دنیا غفلت است ستون دنیا غفلت است غفلت هم یک نعمت خوبی است امّا گفتند تغافل کنید نه غافل باشید چون انسان اگر همه اش به فکر رفتن باشد دنیا را آباد نمیکند مگر به آن معنای دقیقی که سیأتی خوب اینها که زندگی گیاهی دارند اصلاً به فکر عاطفه نیستند مثلاً پدر و مادر و عواطف و اجتماع و این زلزله عظیم بم که آمده اصلاً آنها به این فکر نیستند که خوب من هم یک وظیفه ای دارم باید کمک بکنم مقدورم هست عنایتی بکنم اینها اصلاً نیست در فضای این افراد غافل نه آن بازی شان نه قهقههٴ شان هیچ چیزی از آن تعطیل نمیشود و نشد اینها واقعاً حیات گیاهی دارند چون هر کسی به اندازهٴ همّت خودش هویّت دارد برخی هم زندگی حیوانی دارند یعنی به فکر زاد و ولد هستند به فکر ریاست هستند به فکر جاه طلبی هستند به فکر جمع کردن مال هستند همانطوری که حیوانات دارند خوب جاه طلبی و مقام خواهی و ریاست و برتری طلبی و اینها سلطان جنگل کارش همین است آنهایی هم که ذخیره میکنند پس انداز میکنند مثل مور و موش همین است ﴿الله یرزقها و إیاکم﴾ بازی هم میکنند و لذّتها هم میبرند امثال ذلک اینها حیات حیوانی دارند این گروهها فرمود به اینکه هر کاری که اینها انجام بدهند باید بدانند هر کاری که انجام میدهند سنّت الهی بر این است که این کار به مقصد میرسد ما جلوی کار کسی را نمیگیریم سنّت خدا بر این است که هر کسی کاری کرد برابر آن کار پاداش میگیرد خواست راه باطل برود میرود خواست راه حقّ برود میرود بالأخره یک درآمدی تحصیل میکند حالا یا گیاهی زندگی میکند یا حیوانی این یک مطلب امّا آن خواسته هایی هم دارد خواسته های او مربوط به هوا مداری او است جهان تکوین که تابع خواسته او نیست او خیلی چیز در سر میپروراند او را نه نظام تکوینی مسئولیّت دارد انجام بدهد نه سنّت الهی آنها را امضا میکند پس بعضی ها گیاهی زندگی میکنند بعضیها حیوانی زندگی میکنند این دو گروه اینها که گیاهی زندگی میکنند یا زندگی حیوانی زندگی میکنند هر کاری که کردند آن کارشان به مقصد میرسد این مطلب سوّم مطلب چهارم اینها هستند و ایده ها و آرمانها و آرزو های آنها هیچ کسی سند نسپرده که به آرزوی آنها کسی عمل بکنند که آرزوهای اینها به نحو موجبهٴ جرئیه است یعنی قضیهٴ محمله است که در قوهٴ موجبهٴ جزئیه به بعضی آرزوها میرسند به بعضی آرزوها نمیرسند آرزوها را دیگری باید تنظیم بکند کار را سنّت الهی مسئولیتش را بعهده میگیرند آنجایی که مربوط به کار است فرمود ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها﴾ هر کسی دنیا میخواهد زیور دنیا میخواهد آرمانی دارد ما به آرمانش گوش نمیدهیم ما به کارش مینگریم ﴿نوفّ الیهم أعمالهم فیها﴾ نه ارادتهم فیها خوب بسیار چه میخواهد برابر کار مزد میگیرند امّا نه برابر آرمان به مقصد برسد ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها﴾ حیات دنیا آن زندگانی اوّلی و کالاهای ضروری زینتش آن تفاخر و تکاثر و امثال ذلک که لذّتهای زاید بر ضرورتهای زندگی است فرمود او بخواهد به دنیا برسد برابر کار میرسد یک، بخواهد به زینت دنیا برسد برابر کار میرسد شب و روز دارد تلاش میکند قدرت ابتکار هم دارد فن آوری هم دارد نو آوری هم دارد با کار و بارهایش کار میکند کسی جلوی کار اینها را نمیگیرد امّا خیلی چیز خواسته دارد او نه سنّت ما در برابر خواست او مسئولیتی دارد نه نظام الهی که تابع سنّت ما است گوش به خواسته او میدهد ﴿نوفّ إلیهم أعمالهم فیها﴾ نه ارادتهم فیها ﴿و هم فیها لا یبخسون﴾ بخس نقص کمبود کاهش در کار نیست هر کسی کاری کرد ما مزدش را میدهیم امّا حالا این دو مطلب باید یادش نرود که نظام ما در برابر خواسته های او مسئول نیست یک، کل هویّت او در برابر سنّت ما مسئول است ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثم الجحیم صلّوه﴾ او را تعقیب میکند دو، دیگران میروند دار الحیاة ﴿إنّ الدّار الاٰخرة لهی الحیوان﴾ این میرود دار البواء این هم باید بداند پس خودش و نیروهای تحت امرش هر کاری بخواهند بکنند کشاورزی دارند دامداری دارند صنعت دارند و الی آخر چه بخواهند ضرورتهای زندگی را تأمین کنند چه بخواهند تجمّل زندگی را تأمین بکنند امّا آرمان خواهی اینجا قدغن است برابر میل اینها کسی عمل نمیکند چهارم این است که اینها با کل مجموعه شان تحت امر ما هستند مستقیم به جهنم میروند ما به اینها دیگر ملهت نمیدهیم برای اینکه این همه عقل و مدح و فطرت و انبیا و اینها آمدند اینها را آدم بکنند اینها یا گیاهی زندگی میکنند یا حیوانی فرمود به اینکه ﴿نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون﴾ هیچ چیزی از آن کم نمیآید لکن اگر بخواهند بحثهای معنوی داشته باشند اراده خواهی کنند نه آن این چنین نیست در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه 18 به بعد فرمود ﴿من کان یرید العاجلة﴾ کسی دنیا میخواهد اراده میکند که اینجا بخواهد خوش بگذرد باید بداند ما فقط برابر کار او به او کالا میدهیم ﴿عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید﴾ هر چه ما بخواهیم نه هر چه او بخواهد او خیلی چیز ممکن است بخواهد او دلش میخواهد که این افیونگری را ادامه بدهد که تا یک ملّتی را غارت کند ﴿أن تکون أمّة هی أربی من أمة﴾ این بشود ما جلویش را میگیریم ﴿هم أحسن أثاثاً و رءیا﴾ بشود ما جلویش را میگیریم اینجور نیست که نظام عهده دار باشد سنّت الهی که برابر میل و آرمان هر کسی عمل بکند ﴿عجّلنا له فیها﴾ یعنی دنیا ﴿ما نشاء﴾ نه ما شاء ﴿لمن نرید﴾ نه لمن اراد این است
سؤال... جواب: استثنا بردار هم نیست.
﴿و من أراد الاٰخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن﴾ اینجا به عنوان موجبهٴ کلیه است فرمود هر کس قدم آخرت بردارد هر چه خواست برابر خواستهٴ او ما میدهیم نه برابر عمل او حالا تا چی بخواهد یک وقتی ﴿جنّات تجری من تحتها الانهار﴾ بخواهد یکی گذشته از این ﴿عند ملیک مقتدر﴾ میخواهد یک وقتی گذشته از این ﴿فادخلی فی عبادی ٭ و ادخلی جنّتی﴾ میطلبد ما هر سه بخشش را به او میدهیم تا او چه بخواهد از ما اینطور نیست که او چیزی بخواهد و ما به او ندهیم این به نحو موجبهٴ کلیه است ﴿و من أراد الاٰخرة و سعٰی لها سعیها و هو مؤمن﴾ یعنی حسن فعلی دارد حسن فاعلی دارد ﴿فاولئک کان سعیهم مشکوراً﴾ هیچ چیزی ما کم نمیگذاریم به نحو موجبهٴ کلیه خوب پس آرمانخواهی اینچنین نیست خیلی ها هستند که به دنبال دنیا میدوند گیرشان نمیآید در بخشهای دیگر هم همین معنا را به صورتهای دیگر بازگو فرمود که فرمود اینچنین نیست که اگر آنها بخواهند هر چه که آنها بطلبند ما به آنها بدهیم آیهٴ 20 سورهٴ مبارکهٴ شورا این است ﴿من کان یرید حرث الاخره﴾ که این قویتر از آیهٴ سورهٴ اسراء است از یک نظر فرمود ﴿من کان یرید حرث الاٰخرة﴾ کسی کشت آخرت میطلبد ما نه تنها همهٴ خواسته های او را میدهیم بلکه افزوده میکنیم ﴿نزد له فی حرثه﴾ امّا ﴿و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها﴾ نه نوته ایاها نفرمود او هر چه او خواست ما هم به او میدهیم بعضی از دنیا را به او میدهیم بنابراین اراده نیّت هر چه هم خاصل باشد در مسائل دنیا کسی فقط خالصاً همین دنیا را میطلبد کسی گوش به خلوص او نمیدهد این خلوصش عین نفاق است امّا اگر کسی آخرت و معارف برتر بطلبد هر اندازه که میخواهد بدون کم و کاست به او میدهند و افزوده لذا در جریان آخرت فرمود ﴿من کان یرید حرث الاٰخرة نزد له فی حرثه﴾ نه تنها ﴿نؤته﴾ نه تنها همان اندازهای که او کرد چون ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ است بالاخره حدّاقل ﴿من جاء بالحسنة فله خیر منها﴾ است حداقلاش اضافه است حالا چند برابرش روشن نیست امّا ﴿و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها﴾ ولی ﴿و ما له فی الاٰخرة من نصیب﴾ . اعاذنا الله من شرور انفسنا
و الحمد لله رب العالمین
- تتمه مباحث باقی مانده از آیه 13 و 14
- افتراء به قرآن و تحدی قرآن به ده سوره و یک سوره
- انسانها با کار و عمل خود به حیات و زینت دنیا می رسند نه با اراده تنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾
﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله و أنْ لا إله إلاّ هو فهل أنتم مسلمون﴾
﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاٰخرة الاّ النّٰار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾
خلاصهٴ بحث در آیهٴ افترا و تحدّی این شد که اگر طبق بیانی که ابن عباس داشتند و امام رازی آن را دلیل عقلی قرار دادند و بسیاری از مفسّران شیعه و سنّی پذیرفتند که این سورهٴ هود قبل از سورهٴ یونس و سایر سُوری که به یک سوره تحدّی شد نازل شده باشد این ترتیب طبیعی محفوظ است یعنی اوّل تحدّی شده است به کل قرآن آنچه که در سورهٴ اسراء آمده ﴿لَئن اجتعمت الإنس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ بعد تحدّی شده به ده سوره که در سورهٴ هود هست بعد به یک سوره که در سورهٴ یونس و سورهٴ بقره است لکن این مسلّم تاریخ و عند الکل نیست برهانِ عقلی هم در اینگونه از موارد نقشی ندارد چون این بحث تاریخی است بحث تاریخی مثل بحثهای ادبی بحثی نیست که عقل حاکم باشد که چی قبل وارد شده است چی بعد وارد شده است عقل میتواند تحلیل گر خوب باشد امّا عقل نمیتواند فتوای تاریخی بدهد که ما کشف میکنیم که فلان سوره قبل بود فلان سوره بعد بود در حدّ یک مظنّه ممکن است امّا در حدّ یک طمأنینه دشوار است اگر این ترتیب مقبول بود که ظاهراً بهترین وجه همین وجه است که خوب ثمَّ الکلام اگر نشد چه اینکه سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که سورهٴ مبارکهٴ یونس قبل از سورهٴ هود بود برهان ایشان البتّه فی الجمله تام بود نه بالجمله چه اینکه بحثش گذشت اگر ثابت نشد که سورهٴ یونس که مکّی است قبل از این است و قهراً سورهٴ هود قبل از سورهٴ یونس باشد این سؤال بی پاسخ میماند شما در بین این تفسیرهای شیعه و سنّی ملاحظه میفرمایید اینها یک بحث مبسوطی هم دارد وقت گیر هم هست تفسیرهای مبسوط رحلی مثل آلوسی گاهی انسان میبینید چند صفحه رحلی را باید مطالعه کند تا ببیند که به یک جمع بندی میرسد آنها هم درگیر بیان ترتیب بوده اند شاید شش هفت نسل باهم درگیر بودند که تا ثابت کنند آنطوری که جناب آلوسی نقل میکند که نسل اوّل چه گفتند نسل دوّم نقد گفتند نسل سوّم پذیرفتند نسل چهارم نقد کردند نسل پنجم از مبرَّد گرفته تا متأخرین که به زمان خودش میرسد در هر عصری یک مفسّری آمده یا نقد کرده یا پذیرفته خصوص این مسئلهٴ جمع بین یک سوره و ده سوره آنچه که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارند این است که کل قرآن یک خصوصیّاتی دارد که باز گو شده است یعنی نور است کتاب مجید هست کتاب حکیم هست برهان هست ﴿شفاء لما فی الصّدور﴾ هست ﴿لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ هست و دهها حکمی که روزهای قبل شمرده شده این مجموعهٴ اسمای حسنا و صفات ثبوتی مال قرآن است آنجا که میفرماید در سورهٴ اسراء ﴿لئن اجتمعت الإنس والجنّ علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ یعنی کتابی که همهٴ این اوصاف را داشته باشد آنجایی که در سورهٴ مبارکهٴ یونس و بقره میفرماید ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾ یعنی این سورهای که بالاخره همهٴ این خصوصیتها را داشته باشد آنجایی که نظیر سورهٴ هود میفرماید ﴿فأتوا بعشر سوَر﴾ نه یعنی هر سوره جمیع خصوصیات راداشته باشد بلکه هر سوره بخشی از خصوصیات را داشته باشد یک تفنن در معجزه باشد این یک جمعی است نظیر جمعهای سایر مفسّران و به جمع تبّرئی شبیهتر است که شاید اینجور باشد جمعی مطمئن میکند انسان را که بالأخره به یک ظهور لفظی به یک شاهد قرآنی یا شاهد روایی تکیه کند این جمعها به جمع تبرئی شبیهتر است چون ایشان فرمودند بسیاری از آقایانی که بعدها ظهور کردند فرمایش ایشان را قبول کردند میماند یک احتمال دیگر که ما بگوییم قرآن هم بر بعض اطلاق میشود هم بر کل یعنی مجموعهٴ آیات را هم میگویند قرآن کل قرآن را هم میگویند قرآن سوره هم همینطور است سوره آنی را که آغاز و انجامی دارد با بسم الله شروع میشود و با بسم الله سورهٴ بعد تمام میشود این مجموعه را میگویند سوره یک مجموعهای از آیات قرآن را هم میگویند سوره که این بحثش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ توبه گذشت که گاهی کلمهٴ سوره اطلاق میشود بر بخشی از آیات قرآن کریم و که این مثلاً پیام خاص دارد و دستور به جهاد میدهد و مانند آن که دارد ﴿واذا أنزلت سورةٌ﴾ آیهٴ 86 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است ﴿و إذا أنزلت سورةٌ أن آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استأذنک أولوا الطول منهم و قالوا ذرنانکن مع القاعدین﴾ وقتی یک سورهای نازل بشود دستور مبارزه و جهاد بدهد آنها که وضع مالیشان خوب است آنها میگویند ما معذوریم نمیتوانیم بیاییم دنبال بهانه میگردند منظور از سوره در اینجا آن سورهٴ مصطلح نیست که با بسم الله شروع بشود و با آمدن بسم الله سورهٴ بعد تمام بشود بلکه یک مجموعهٴ آیاتی است که دستور جهاد و مبارزه را صادر میکند پس سورهٴ بر مجموعه ای از آیات هم اطلاق میشود چه اینکه بر آن فصلی از آیات هم اطلاق میشود چون قرآن هم بر بعض اطلاق میشود هم بر کل یک چون سوره هم بر بعض اطلاق میشود هم بر کل دو گاهی به یک سوره گاهی به چند سوره یعنی گاهی به بخشی از قرآن گاهی به چند بخش قرآن تحدّی میشود این هم یک وجه جمعی ذکر شده حالا این تازه برمیگردد به فرمایش مرحوم امین الاسلام در مجمع که آن بزرگوار فرمود خوب این تحدّی گاهی به قلیل است گاهی به کثیر که نقد سیدنا الاستاد این بود که بله گاهی به قلیل است گاهی به کثیر امّا ترتیبش باید محفوظ باشد یک وقت است که باهم قلیل و کثیر را ذ کر میکنند آن هم تا حدودی مورد قبول است یک وقت است که نه قلیل اول است و کثیر بعد این سؤال آور است که چطور در میدان مبارزه اوّل دعوت کردند که یک مقدار مثل قرآن بیاورید دیدند عاجر شدند بعد دعوت میکند به اینکه چند برابر این مقدار بیاورید حالا سوره یعنی بخشی از قرآن کریم که پیام خاصی دارد حالا اول میفرماید یک مجموعه از آیات را بیاورید بعد میفرماید ده مجموعهٴ از آیات را بیاورید این سوال است همانطوری که فرمایش امین الاسلام پذیرفتنش مشکل بود این جمعهای بعدی هم قبولشان آسان نیست غربیها آمدند گفتند به اینکه در این وجوه تبرعی گفتند به اینکه منظور از یک سوره آن است که هم خصوصیّات غیبی و اخبار غیبی و حِکم و معارف را در بر داشته باشد هم خصوصیّتهای ادبی را فصاحت و بلاغت را اگر عاجز شدید از آوردن سوره ای که هم از نظر معنا مشتمل بر احکام و معارف غیبی باشد هم از نظر لفظ ادیبانه و فصیحانه باشد لااقل ده سوره از سور قرآنی بیاورید که فصاحت و بلاغت قرآن را داشته باشد ولو اخبار و معارف غیبی را نداشته باشد که آن یک سوره باید هم از نظر اخبار غیبی معجزه باشد هم از نظر فصاحت و بلاغت این ده سوره فقط از نظر فصاحت و بلاغت معجزه باشد نه از نظر اخبار غیبی خوب این هم شاهد جمع میطلبد این جمعی را که به صورت تبّرعی باز گو شده است این هم شاهد جمع میطلبد گرچه بعد از نقل امام عدّهای این سخن را نقد کردند عدّهای قبول کردند در جریان آلوسی خوب میدانید از این مفسّران تقریبا 150 سال قبل است جزء متأخران است و جزء مبسوط و مطوّل نویس ایشان نقل میکند که مبرّد بر این با ور بود که سورهٴ یونس قبل از هود است ابن ضریس هم از ابن عباس همین مطلب را نقل کرده این یک دوّم مبرّد توجیه کرده که تحدّی به یک سوره به لحاظ اخبار از غیب و احکام و معارف است و تحدّی به ده سوره به لحاظ خصوص فصاحت و بلاغت است این دو مرحله در کتاب کشف این نحوهٴ جمع تبرعی مبرّد تضعیف شده مورد نقد شده این سه بخش جناب شهاب این ناقد را تعقیب کرده و حرف مبرّد را پذیرفته که جناب مبرّد درست گفته آن یک سوره به لحاظ معنا و لفظ است این ده سوره به لحاظ لفظ است خوب همهٴ اینها به وجوه تبرعی شبیهتر است بعد حرفهای جناب شهاب را گروههای بعدی آمدند و نقد کردند این شش هفت مرحله است که در تفسیر مبسوط و گستردهٴ جناب آلوسی مطرح است بنابراین آنچه که تا الان این مثل فقه نیست در فقه آدم برون رفت دارد بالاخره یک راه مشکلی نمیماند اگر یک مطلبی برای فقیه حل نشد از نظر روایات خوب به ادلّهٴ اجتهادی حل نشد به ادلّهٴ فقاهی تمسک میکند به اصول عملیّه تمسک میکند بالاخره اصول عملیّه برای رفع حیرت عند العمل است این چهار اصل نمیگذارد کسی متحیّر باشد هیچ فقیهی متحیّر نیست برای اینکه اگر با دلیل روایی و امارات مسئله حل شد که ثبت المطلوب نشد نوبت به عمل رسید دیگر متحیّر نیست برای اینکه این اصول چهارگانه یعنی استصحاب و برائت و تخییر و اشتغال برای رفع حیرت عند العمل است به آن میگویند اصول عملیّه و اگر در بخش اصول عملیّه هم راه جد بود مسئله قرعه در کار است لذا در فقه راه برون رفت محقق و معیّن است هیچ کسی در هیچ مسئلهٴ فقهی نمیماند این مسائل علمی است که چون محجور بود و کم روی آن کار شده است بالاخره انسان با دغدغهای که ذهن انسان را میگزد ناچار است از یک آیه عبور کند که بالاخره این آیه چه شد ﴿علی بینةٍ من ربه﴾ باید باشد علی حجّةٍ من ربه باید باشد علی طمأنینةٍ من ربه باید باشد گرچه انسان ناامید نیست یک مقداری فحص بالغ بشود میشود بالاخره یک راه برون رفتی پیدا کرد امّا این ذهن آدم را همیشه میگزد برای اینکه مشکل عملی که نیست انسان با اصول عملیّه حل کند امر علمی است امر علمی هم که با گفتار ابن عباس و فخر رازی حل نمیشود این است که حالا بلکه انشاءالله در بحثهای بعدی این مطلب بازتر بشود فعلاً راه رسمی همان است که مثل این ترتیب بهترین وجه جمع است
سؤال... جواب: بله خوب آن هم یک وجه تبرعی است تا آنها هم گفتند چه اینکه کم من آیهای که در سورهٴ مدنی است ولی مکّه نازل شده است کم من آیهای که در سورهٴ مکّی است و در مدینه نازل شده است امّا خوب بالأخره سورهٴ مدنی را نهی نکردند که این آیه را کسی نهی نکرد که در مکّه مثلاً سورهٴ یونس را کسی نقل نکرده که در مدینه نازل شد سورهٴ یونس هم مکّی است این هم مکّی است ابن عباس که خوب بالاخره از او متوقَع نبود آمده دست به این سُور معین زده ده تا سوره را معین کرده که از بقره شروع میشود تا هود الان ما در یازدهمین سوره هستیم فاتحه الکتاب را حساب بکنیم در یازدهمین سوره هستیم ابن عباس آمده سورهٴ مبارکهٴ فاتحه الکتاب را مفروق عنها گذاشته از سورهٴ بقره گرفته تا سورهٴ هود گفت ده سوره مثل این بیاورید که این تقریباً ضعیفترین قول است اولاً کسی حقّ تعیین ندارد و ثانیاً غالب این بزرگوارهای بعدی حرف ابن عباس را نقل کردند که خوب بالاخره غالب این سورهای را که شما شمردید در مدینه نازل شد یعنی بقره مدنی است آل عمران مدنی است نساء مدنی است مائده مدنی است اینها همه مدنی هستند خوب حالا اینها که در مدینه نازل شدهاند این سورهٴ هود که در مکّه نازل شد شما چه میگویید به اینکه ده سوره مثل سورهٴ بقره تا سورهٴ هود بیاورید اولاً این در صدد تعیین نیست و ثانیاً اینها که هنوز نازل نشده است آن اشکالی که بر صاحب المنار هست یک مقداری کمتر از اشکالی است که برای ابن عباس وارد است ایشان آمده برابر یک اثر تاریخی ده تا سورهٴ مکّی را شمرده که این همین سوری بود که در روزهای قبل خوانده شد آن ده سورهای که در تفسیر المنار آمده همهٴ آنها مکّی هستند این اشکال ابن عباس بر آنها وارد نیست اشکالی که بر ابن عباس وارد است بر او وارد نیست امّا این اشکال مشترک است که ما در صدد تعیین نیستیم راه برای تعیین نداریم نقد سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این است که اگر شما این سور را معین کردید دلیل اخص از مدعا است مدعا این است که تمام قرآن و تمام این صد و چهارده سوره معجزه است دلیل این است که اگر شما شک دارید این صد و چهارده سوره معجزه است ده سوره شبیه این سورههای معین را بیاورید خوب حالا مستشکل میگوید که ما در سوره این معوضتین و خوب سوره جهدو سوره نصر و اینها هم تردید داریم شما به ما میگویید ده سوره از این سورههای طولانی بیاورید مدعایتان این است که سور قرآن چه طولانی چه نیمه طولانی چه کوتاه چه خیلی از همه کوتاهتر همهٴ آنها معجزه است آن وقت در مبارزهای که مبارز طلب میکنید میگویید اگر شما شک دارید ده سوره مثل این سورههای طولانی بیاورید این دلیل اخص از مدعا است خوب
سؤال... جواب: بله مثل، بله میفرماید ﴿بمثل هذا القرآن﴾ این قرآنی که بخشی از این نازل شده بخشی هم در راه است فرمود هر اندازه که تا حال به همین اندازه بیاورید که حالا مثلاً پنج جزء است شش جزء است هفت جزء است هر چه است ده جزء است کمتر و بیشتر مثل این بیاورید بقیّه هم که من میگویم ضمیمه این است مثل بقیه هم بیاورید مجموعش میشود قرآن اینجا که فرمود ﴿لئن اجتمعت الانس والجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ این تایید میکند که قرآن کل وحی را هم شامل میشود ولی این ﴿مثل هذا القرآن﴾ هر اندازه به قرآن اضافه بشود مشمول آیهٴ مبارزهٴ تحدّی سورهٴ اسراء است یعنی این قرآن که هنوز در راه است آنها گفتند چرا یکسر مثل موسی کتاب جامعی نیاوردی چرا یک کتابی نظیر تورات یک کتاب مدوّن جامعی نیاوردی اعتراضشان این است خدای سبحان فرمود ﴿لولا نزّل علیه القرآن جهلة واحدة کذلک... ورتّلناه ترتیلاً﴾ نازل میکنیم ﴿النثبّت به فؤادک﴾ کتاب موسای کلیم مواعظ بود احکام بود اخلاق کلی بود اینجا مسائل روز مطرح است یک کسی یک مشکلی دارد دو تا سئوال میکند حکم بر او نازل میشود یک جنگی پیش میآید فرماندهٴ لشکر باید انتخاب بشود حکم و دستور باید نازل بشود یک کتاب جهانی روز است هر حادثهای که پیش آمده است حکمش باید نازل بشود این بر خلاف مواعظ کلی است که یک جا میشود نازل کرد خوب
سوال: جواب: بالاخره مقام بی اثر نیست در نحوهٴ تحدّی امّا حالا بین این وحدت و کثرت بین قلت و کثرت باید ترتیب محفوظ باشد مبارزین همان است یک وقت است که مردم عصر عوض شدند یک وقت نه همان مردم هستنددر همان مکّه هست در همان مکّه به همان مردم گاهی میفرماید مثل این قرآن گاهی میفرماید یک سوره بعد بگوید اگر یک سوره نتوانستید بیاورید ده سوره مثل این بیاورید یک جمع کامل میطلبد اگر احراز بشود واقعاً که این سورهٴ هود قبل از آن سور بود دیگر دغدغهای در کار نیست اوّل ده سوره است بعد یک سوره اینکه ما بگوییم آن یک سوره جامع جمیع خصوصیّات است خوب سورهٴ تبت یدا که به سیدنا الاستاد عرض میکنیم این سورهٴ تبت یدا ابی لهب چگونه واجد جمیع خصوصیّاتی که در قرآن کریم گفتید هست که سورهٴ نصر نیست کدام سوره است که واجد جمیع خصوصیّات است و کدام سوره است که واجد جمیع خصوصیّات نیست نه آن یک سوره معیّن است نه این ده سوره چطور میشود تعیین کرد خوب امّا جریان نقدی که ایشان بر جناب زمخشری داشتند زمخشری گفته بود که ﴿فإن لم یستجیبوا لکم﴾ احتمالاً آن چند تا احتمال است یکی از این احتمال این است که ﴿لکم﴾ به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امت اسلامی برگردد یعنی اگر کفّار جواب شما را ندادند بدانید حکم این است خوب این نیازی به تکلّف ندارد امّا وجه دیگر این است که این ﴿لکم﴾ منظور شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد زمخشری میگوید احتمال این معنی هم هست که مننظور شخص پیغمبر باشد و به جای مفرد که لک بفرماید ﴿لکم﴾ فرموده است تعظیماً و تکریماً برای اینکه همین مطلب در سورهٴ قصص آیهٴ 50 به صورت مفرد آمده در سورهٴ قصص آیهٴ 50 این است که ﴿فإن لم یستجیبوا لک﴾ آیهٴ قبلش این است ﴿قل فأتوا بکتاب من عند الله هو أهدیٰ منهما أتبعه إن کنتم صادقین ٭ فإن لم یستجیبوا لک﴾ خوب چون در آیهٴ 50 سورهٴ قصص ضمیر را مفرد آورد و در این آیهٴ محل بحث سوره هود ضمیر را جمع آورد معلوم میشود مخاطب در هر دو جا شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است منتها اینجا تعظیماً این حرف را زده است نقد سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این بود که خطاب ضمیر جمع برای متکلم وحده تفهیماً رایج است از نظر ادبی ولی برای مخاطب رواجی ندارد این همان نقدی است که در مطوّل آمده که این را مبلّدین و متأخّران گفتهاند وگرنه در نزد قدما اینطور نیست خوب قُرطبی هم ادیب است جامعی که نوشته و خودش هم در قرن هفتم میزیست یعنی سال 671 درگذشت قرن هفتم میزیست هم ادبیّاتش خوب است از آن تفسیرش پیدا است و بخش وسیعی از کتابهای او سبقهٴ ادبی دارد ایشان هم همین احتمال را میدهند همین احتمال زمخشری را میدهند آلوسی هم بالاخره خوب هم عرب است هم ادیب ایشان هم میگوید که محتمل است که مخاطب شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد تعظیماً گفته شده چون رضی فرموده است خوب آن دیگر تقریباً سند این قولها است آن گفتار آن ادیب بنابراین هم از قدما هم از متأخرین احتمال اینکه مخاطب شخص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد هست آن وقت آن شعر معروف را که زمخشری به عنوان شاهد اقامه کرده که عربی در آن شعرش به مخاطبی تعظیماً ضمیر جمع آورده و خطاب کرده آن شعر را ذکر کرده آن شعر را هم در کتابهای دیگر آوردهاند و مستحضرید که غالب اینها گاهی انسان مدّتها در یک تفسیری مطالعه میکند چیز جدیدی گیرش نمیآید برای اینکه واقع تفسیر هم در بین شیعهها محجور بود هم در بین سنّیها خیلی از نوشتههای همانطوری که در شیعه نوشتهٴ مرحوم امین الاسلام بخش وسیعاش به تبیان مرحوم شیخ برمیگردد در تفاسیر اهل سنّت هم همینطور است یعنی بسیاری از نوشتههای تفسیری بعد از فخر رازی به فخر رازی برمیگردد آنهایی که تفکّر اشعری داشتند که از تفسیر فخر رازی کمک میگرفتند آنها که تفکر اعتزالی داشتندکه از تفسیر زمخشری مدد میگرفتند الان هم شما این تفسیر آلوسی که این تفسیر مبسوط و گستردهای است ملاحظه میکنید میبینید بخش وسیعی از این یا از تفسیر مرحوم رازی است یا از تفسیر ابوحیان توحیدی این کتاب البحر المعید یک تفسیر خوبی است منتها بخش وسیعی از حرفهای آلوسی از آنجا آمده غالب اینها نقل از دیگری است ولی سرّش این است که چون علم روز نیست یعنی یک علمی نیست نظیر فقه و اصول به هزار فکر عرضه بشود آنها روی آن کار بکنند بعضی برای ثواب میآیند درس تفسیر این علم نشد بعضیها برای اینکه یک عدّه سخنرانی بکنند این آن تفسیر نشد الان شما میبینید قرآن ادعایش این است هیچ مکتبی در عالم الی یوم القیامه نمیآید مگر اینکه من داورم چنین کتابی است خوب حالا این همه مفاسدی که هست این همه نقدهایی که به دین و فلسفه دین و امثال ذلک است از درون نگاه میکنند به دین نقد میکنند از بیرون به نام فلسفهٴ دین نقد میکنند این کتاب هم ادعایش این است که تمام این ایسم و مکتبها را من داورم و این مبهمات هم میبینید هست آدم وقتی که وارد بشود میبیند که قدم به قدم جایی گیر است سرّش اینکه روی آن کم کار شده است حالا باز بیشتر عنایت کنید و خدای سبحان هم فرمود ﴿من یتّق الله یجعل له مخرجاً﴾
سوال... جواب: خوب آنجا ما دلیل میخواهیم یک وقت است ما میگوییم از باب خطاب ایاک اعنی واسمعی یا جار است آنجا مثل ﴿لئن أشرکت لیحبطنّ عملک﴾ و امثال ذلک میشود گفت امّا محور مبارز طلب کردن شخص پیغمبر است ما چه دلیلی داریم بگوییم و لن یستجب لک ان لن یک در سورهٴ قصص محور مبارزه چون خود پیغمبر است در آیهٴ قبل دارد ﴿قل فأتوا﴾ یعنی آیهٴ 49 سورهٴ قصص این است ﴿قل فأتوا بکتاب من عند الله هو أهدیٰ منهما أتّبعه﴾ آنی که طرف مبارزه است درگیر است در میدان کلامی یعنی بحث علم کلام خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است فرمود به آنها بگو شما هم یک کتابی بیاورید که بهتر از قرآن هدایت کند سر قرآن باشد خوب آدم قبول میکند بعد فرمود ﴿فان لم یستجیبوا لک﴾ ما اگر یک مطلب عامی باشد دلیل داریم طبق قرینهٴ خارجیه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّت همه دخیل هستند بعد میگوییم اینجا که خطاب به پیغمبر شده است از باب اینکه او زعیم قوم است خطاب به زعیم قوم شده است تا شامل امّت هم میشود امّا جایی که ظاهرش این است که او مخاطب است او مسئول است برهانی نداریم به اینکه همه مشمول هستند تا بگوییم از سنخ خطاب به زعیم است و همه هم داخل هستند پس آن ﴿لک﴾ به افراط باقی است او میتواند شاهد باشد نه این خوب
سوال... جواب: چرا دیگر آنجا هم همینطور است دیگر آنجا هم تحدّی است آنجا هم اجابت است ﴿فإن لم یستجیبوا لک﴾ در 50 سورهٴ قصص آیهٴ 50 این است دیگر آنجا هم فرمود تحدّی بکن ﴿فإن لم یستجیبوا لک﴾ اینجا هم دارد ﴿قل هل من شرکائکم﴾ کذا و کذا همین بحثهای ﴿قل فأتوا بعشر سورٍ مثله مفتریاتٍ ... ٭ فإن لم یستجیبوا﴾ کذا مطلب دیگر این است که اینها را خوب رعایت کردند این ادیبان
سوال... جواب: اینجا هم همینطور است دیگر همانطوری که ﴿لک﴾ را ﴿لکم﴾ فرمود ﴿فاعلم﴾ را هم ﴿فاعلموا﴾ فرمود دیگر تعظیماً
سوال... جواب: به شما میگویید شما مدعی هستید که کتاب دیگری هست آن با یهودیها و امثال ذلک هم هست آنها را هم در بر میگیرد در سورهٴ مبارکهٴ قصص من چون ﴿من عند الله﴾ آوردم شما هم در حقیقت شما میگویید افتری است خیلی خوب شما هم یک چیزی بگویید از نزد خدا تلقّی بکنید بگویید من عند الله است مطلب دیگر این است که این کلمهٴ ﴿هشر سورٍ مثله مفتریات﴾ روی آن عنایت شده است که این مثل مفرد باشد نفرمود امثال و مقدم بر مفتری باشد نفرمود بعشر سور مفتریات مثله او مثلها نکتهٴ افراد آوردن این میتواند نقدی باشد بر جمع تبرعی برخیها که وفاقاً لسیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) آن جمع را قبول کردند اگر میفرمود فأتوا بعشر سور أمثالها این نشان میداد به اینکه این مجموع بایدمثل آن مجموع باشد این ده تا باید مثل آن ده تا باشد نه تک تک اینها مثل تک تک آنها باشند اگر مجموع مثل آن مجموع بود خوب اگر هر کدام از اینها بخشی از معجزات را داشته باشند کافی است لازم نیست همهٴ خصوصیات سُور را داشته باشند ولی اگر ده سوره را در قرآن ما در نظر بگیریم هر ده سورهای که شد هر ده سورهای که شد این صد و چهارده سوره صدها یا دهها ده سوره دارد چون نحوهٴ انضمام فرق میکند دیگر گاهی میبینید ده تا سورهٴ مدنی را با هم ضمیمه میکنند گاهی ده تا سورهٴ مکی را با هم ضمیمه میکنند گاهی ده تا سوره مدنی و مکی را ضمیمه میکنند گاهی ده تا سورهٴ طوال را ضمیمه میکنند گاهی ده تا سورهٴ قصار را ضمیمه میکنند گاهی ده تا سوره طوال و قصار را ضمیمه میکنند صدها فرض دارد اگر شما بخواهید ضرب بکنید گاهی بقره را با دیگران ضمیمه میکنند گاهی آل عمران را با دیگران ضمیمه میکنند و هکذا [همچنین] شاید صدها صورت داشته باشد به توان چند که ضرب بکنیم خوب به هر صورتی که شما بخواهید ده سوره را حساب بکنید این ده سورهای که شما میآورید مثل هر کدام از این ده سور باشد ولی تمام خصوصیّات تک تک این سُور را باید داشته باشد اینچنین نیست که این ده سورهٴ شما مثل ده سورهٴ قرآن باشد که مجموع مثل مجموع باشد نخیر تک تک باید مثل تک تک باشد جزء ضمیر مفرد آورده نفرمود بعشر سور امثالها این یک، دو اگر این مال نکته افراد است امّا نکته تقدیم اگر میفرمود بعشر سور مفتریات مثله او مثلها انسان خیال میکرد به اینکه این تماثل در افترا است نه تماثل در اعجاز است و اضف الی ذلک که آن عنصر محوری معجزه مثل بودن او است تا خواه کسی افترا ببندد خواه نبندد این سه مطلب باعث شد که این کلمهٴ مثل هم مفرد باشد و هم مقدّم ﴿بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾ آسمان بروید زمین بروید از بت و از بتهای فرشتگانی که شما آنها را به عنوان آلهه قبول کردید از آنها بخواهید کمک بگیرید از هر بتی بخواهید کمک بگیرید از آنها مدد بگیرید و مسلماً میدانید که توان این کار را ندارند.
سوال... جواب: آیهٴ قبل که دربارهٴ، آن آخر ضلع مقابل این است فرمود یا شما نگفتید یا گفتید و اینها باور نکردند مطلب دیگر این است که در تفسیر آلوسی و همفکرانشان احتمال این قرائت مطرح است که ﴿فاعلموا أنما﴾ این ﴿أنّما﴾ مثل «انما الاعمال بالنیات» حرف باشد و اعداد حصر باشد در کلمات اینها هست نه نظیر ﴿أنّما غنمتم من شیء﴾ باشد آن احتمالی که تا کنون مطرح بود این است که این ﴿انَّ﴾ حرف مشبهه بالفعل است و آن ما هم اسمش است و محلاً منصوب نظیر ﴿و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه﴾ منتها رسم الخط قرآنی اینطور است حالا این هم باید یک بحث فقهی بشود که رسم الخط قرآنی واقعا این است روایتی داریم که حتماً این اَنّ مایی که در سوره انفال است باید انّما نوشته بشود یک دلیل فقهی دراید یا بین قاریان اینطور است الف را چقدر باید بکشیم الف قال را باید دو تا انگشت شمار بکشیم چه کسی گفت این را اگر کسی خواست تند قرآن را قرائت کند بگوید قال که با یک انگشت شمار حل میشود رشود باطل یا اینها جزء تجویدات و استحصانات است نه چیز واجب اگر یک بحث فقهی بشود آن وقت این قرآن نویسی ما هم از این تکلفها بیرون میآید الان طرزی گاهی نوشته میشود که خواندن قرآن برای نوجوانها سخت است خط نستعلیق را میگویند عروس خطوط است پیش ما ایرانیها خوب به این خط بنویسند البتّه یک بحث فقهی باید بشود خط خوب خوانا که این نوجوان بتواند بخواند امّا حالا حتماً ما یکجا حرف ننویسیم یک الف کوچکی بالایش بنویسیم که علامت باشد مثلاً صلاّها دسّٰاها این یا بود بعد آن با الف کوچک بنویسیم خوب چه تکلّفی است چطور ما این بچه را یاد بدهیم اگر این دلیل فقهی باشد یک روایتی باشد خوب علی الرأس سمعاً و طاعتاً مثل سایر احکام فقهی اما اگر نه فقط چیزی است که رسم الخطها اینچنین است در مجلس قرائت قرآن اینچنین است این را فقهای بزرگوار ما باید بررسی بکنند که حکم فقهی آن چیست که رسم الخط قرآن واقعاً همینطور است باید اینجور نوشته بشود دربارهٴ قرائت خوب بحث کردند قرائت قرآن چون آخر به نماز وابسته است حکم فقهی دارد هر جا فقه وارد شده موفق بود اینجا هم که وارد بشود یقیناً موفّق است غرض آن است که ایشان احتمال میدهند که ﴿انّما﴾ حرف باشد دارند که از این ﴿انّما﴾ که ادات حصر است چنین برمیآید که این منحصراً به علم خدا نازل شده است ﴿فاعلموا انما﴾ خوب این یک مقدار تکلّف هست ولی اگر ثابت بشود که حرف است و ادات حصر است مطابق رسم الخط است اما اگر ثابت نشود کما هو الظاهر که شبیه ﴿و اعلموا أنّما غنمتم﴾ هست این رسم الخطش این است که انَّ را جدا بنویسند ما را جدا بنویسند تا بتوانند خوب بخوانند البتّه این خواندنش خیلی سخت نیست اما خوب در معنا کردن فرق دارد.
سوال... جواب: خوب انسان خیال میکند که حرف است بعد معلوم میشود مطلب دیگر است نظیر ﴿انّما﴾ دیگر ﴿و اعلموا أنّما غنمتم من شیء﴾ تکلّف معنوی و تفسیری دارد نه تکلّف لفظی آن حرفهایی که یا را آنطور مینویسند آن همزه را آنطور مینویسند خوب اینها یک تکلّف قرائتی دارد لفظی دارد امّا اینها یک تکلف معنوی و تفسیری دارد بالاخره آدم زحمت میافتد که معنایش این است یا معنایش آن است میخواهد حصر کند یا میخواهد نه نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ قصص آمده است آن جا دارد ﴿فاعلم﴾ آنجا دارد ﴿إنّما یتبعون اهوائهم﴾ آنجا جای حصر است بدون تکلّف فرمود اگر جواب ندادند فرمود که ﴿فإن لم یستجیبوا لک فاعلم أنّما یتبعون اهوائهم﴾ اینها فقط هوا مدارند خوب آنجا جای ﴿انما﴾ است اما اینجا جای ﴿انما﴾ است یا میخواهد بگوید که اینکه نازل شده به علم الله است خوب فرمود به اینکه ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ الیهم أعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاٰخرة الا النار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾ بعد از اینکه مسائل توحیدی را بیان فرمود مسائل وحی و نبوت را بیان فرمود حالا به مسائل اخلاقی و تربیتی و تذکیّه و امثال ذلک میپردازند خلاصه بعد از ﴿یعلّمهم الکتاب و الحکمة﴾ به ﴿یزکیهم﴾ پرداخت فرمود بعضیها زندگی شان زندگی گیاهی است بعضیها هم زندگی شان زندگی حیوانی است همین آنهایی که گیاهی زندگی میکنند مثل نوجوانها یا جوانهایی که متأسفانه غافلند اینها تمام تلاش و کوشششان این است که خوب بالنده بشوند فربه بشوند رشد بکنند خوب غذا بخورند خوب جامه در بر بکنند و دیگر هیچ اکثر اینها غافلند آن بزرگان میگویند مصالح ساختمانی دنیا غفلت است ستون دنیا غفلت است غفلت هم یک نعمت خوبی است امّا گفتند تغافل کنید نه غافل باشید چون انسان اگر همه اش به فکر رفتن باشد دنیا را آباد نمیکند مگر به آن معنای دقیقی که سیأتی خوب اینها که زندگی گیاهی دارند اصلاً به فکر عاطفه نیستند مثلاً پدر و مادر و عواطف و اجتماع و این زلزله عظیم بم که آمده اصلاً آنها به این فکر نیستند که خوب من هم یک وظیفه ای دارم باید کمک بکنم مقدورم هست عنایتی بکنم اینها اصلاً نیست در فضای این افراد غافل نه آن بازی شان نه قهقههٴ شان هیچ چیزی از آن تعطیل نمیشود و نشد اینها واقعاً حیات گیاهی دارند چون هر کسی به اندازهٴ همّت خودش هویّت دارد برخی هم زندگی حیوانی دارند یعنی به فکر زاد و ولد هستند به فکر ریاست هستند به فکر جاه طلبی هستند به فکر جمع کردن مال هستند همانطوری که حیوانات دارند خوب جاه طلبی و مقام خواهی و ریاست و برتری طلبی و اینها سلطان جنگل کارش همین است آنهایی هم که ذخیره میکنند پس انداز میکنند مثل مور و موش همین است ﴿الله یرزقها و إیاکم﴾ بازی هم میکنند و لذّتها هم میبرند امثال ذلک اینها حیات حیوانی دارند این گروهها فرمود به اینکه هر کاری که اینها انجام بدهند باید بدانند هر کاری که انجام میدهند سنّت الهی بر این است که این کار به مقصد میرسد ما جلوی کار کسی را نمیگیریم سنّت خدا بر این است که هر کسی کاری کرد برابر آن کار پاداش میگیرد خواست راه باطل برود میرود خواست راه حقّ برود میرود بالأخره یک درآمدی تحصیل میکند حالا یا گیاهی زندگی میکند یا حیوانی این یک مطلب امّا آن خواسته هایی هم دارد خواسته های او مربوط به هوا مداری او است جهان تکوین که تابع خواسته او نیست او خیلی چیز در سر میپروراند او را نه نظام تکوینی مسئولیّت دارد انجام بدهد نه سنّت الهی آنها را امضا میکند پس بعضی ها گیاهی زندگی میکنند بعضیها حیوانی زندگی میکنند این دو گروه اینها که گیاهی زندگی میکنند یا زندگی حیوانی زندگی میکنند هر کاری که کردند آن کارشان به مقصد میرسد این مطلب سوّم مطلب چهارم اینها هستند و ایده ها و آرمانها و آرزو های آنها هیچ کسی سند نسپرده که به آرزوی آنها کسی عمل بکنند که آرزوهای اینها به نحو موجبهٴ جرئیه است یعنی قضیهٴ محمله است که در قوهٴ موجبهٴ جزئیه به بعضی آرزوها میرسند به بعضی آرزوها نمیرسند آرزوها را دیگری باید تنظیم بکند کار را سنّت الهی مسئولیتش را بعهده میگیرند آنجایی که مربوط به کار است فرمود ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها﴾ هر کسی دنیا میخواهد زیور دنیا میخواهد آرمانی دارد ما به آرمانش گوش نمیدهیم ما به کارش مینگریم ﴿نوفّ الیهم أعمالهم فیها﴾ نه ارادتهم فیها خوب بسیار چه میخواهد برابر کار مزد میگیرند امّا نه برابر آرمان به مقصد برسد ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها﴾ حیات دنیا آن زندگانی اوّلی و کالاهای ضروری زینتش آن تفاخر و تکاثر و امثال ذلک که لذّتهای زاید بر ضرورتهای زندگی است فرمود او بخواهد به دنیا برسد برابر کار میرسد یک، بخواهد به زینت دنیا برسد برابر کار میرسد شب و روز دارد تلاش میکند قدرت ابتکار هم دارد فن آوری هم دارد نو آوری هم دارد با کار و بارهایش کار میکند کسی جلوی کار اینها را نمیگیرد امّا خیلی چیز خواسته دارد او نه سنّت ما در برابر خواست او مسئولیتی دارد نه نظام الهی که تابع سنّت ما است گوش به خواسته او میدهد ﴿نوفّ إلیهم أعمالهم فیها﴾ نه ارادتهم فیها ﴿و هم فیها لا یبخسون﴾ بخس نقص کمبود کاهش در کار نیست هر کسی کاری کرد ما مزدش را میدهیم امّا حالا این دو مطلب باید یادش نرود که نظام ما در برابر خواسته های او مسئول نیست یک، کل هویّت او در برابر سنّت ما مسئول است ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثم الجحیم صلّوه﴾ او را تعقیب میکند دو، دیگران میروند دار الحیاة ﴿إنّ الدّار الاٰخرة لهی الحیوان﴾ این میرود دار البواء این هم باید بداند پس خودش و نیروهای تحت امرش هر کاری بخواهند بکنند کشاورزی دارند دامداری دارند صنعت دارند و الی آخر چه بخواهند ضرورتهای زندگی را تأمین کنند چه بخواهند تجمّل زندگی را تأمین بکنند امّا آرمان خواهی اینجا قدغن است برابر میل اینها کسی عمل نمیکند چهارم این است که اینها با کل مجموعه شان تحت امر ما هستند مستقیم به جهنم میروند ما به اینها دیگر ملهت نمیدهیم برای اینکه این همه عقل و مدح و فطرت و انبیا و اینها آمدند اینها را آدم بکنند اینها یا گیاهی زندگی میکنند یا حیوانی فرمود به اینکه ﴿نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون﴾ هیچ چیزی از آن کم نمیآید لکن اگر بخواهند بحثهای معنوی داشته باشند اراده خواهی کنند نه آن این چنین نیست در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه 18 به بعد فرمود ﴿من کان یرید العاجلة﴾ کسی دنیا میخواهد اراده میکند که اینجا بخواهد خوش بگذرد باید بداند ما فقط برابر کار او به او کالا میدهیم ﴿عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید﴾ هر چه ما بخواهیم نه هر چه او بخواهد او خیلی چیز ممکن است بخواهد او دلش میخواهد که این افیونگری را ادامه بدهد که تا یک ملّتی را غارت کند ﴿أن تکون أمّة هی أربی من أمة﴾ این بشود ما جلویش را میگیریم ﴿هم أحسن أثاثاً و رءیا﴾ بشود ما جلویش را میگیریم اینجور نیست که نظام عهده دار باشد سنّت الهی که برابر میل و آرمان هر کسی عمل بکند ﴿عجّلنا له فیها﴾ یعنی دنیا ﴿ما نشاء﴾ نه ما شاء ﴿لمن نرید﴾ نه لمن اراد این است
سؤال... جواب: استثنا بردار هم نیست.
﴿و من أراد الاٰخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن﴾ اینجا به عنوان موجبهٴ کلیه است فرمود هر کس قدم آخرت بردارد هر چه خواست برابر خواستهٴ او ما میدهیم نه برابر عمل او حالا تا چی بخواهد یک وقتی ﴿جنّات تجری من تحتها الانهار﴾ بخواهد یکی گذشته از این ﴿عند ملیک مقتدر﴾ میخواهد یک وقتی گذشته از این ﴿فادخلی فی عبادی ٭ و ادخلی جنّتی﴾ میطلبد ما هر سه بخشش را به او میدهیم تا او چه بخواهد از ما اینطور نیست که او چیزی بخواهد و ما به او ندهیم این به نحو موجبهٴ کلیه است ﴿و من أراد الاٰخرة و سعٰی لها سعیها و هو مؤمن﴾ یعنی حسن فعلی دارد حسن فاعلی دارد ﴿فاولئک کان سعیهم مشکوراً﴾ هیچ چیزی ما کم نمیگذاریم به نحو موجبهٴ کلیه خوب پس آرمانخواهی اینچنین نیست خیلی ها هستند که به دنبال دنیا میدوند گیرشان نمیآید در بخشهای دیگر هم همین معنا را به صورتهای دیگر بازگو فرمود که فرمود اینچنین نیست که اگر آنها بخواهند هر چه که آنها بطلبند ما به آنها بدهیم آیهٴ 20 سورهٴ مبارکهٴ شورا این است ﴿من کان یرید حرث الاخره﴾ که این قویتر از آیهٴ سورهٴ اسراء است از یک نظر فرمود ﴿من کان یرید حرث الاٰخرة﴾ کسی کشت آخرت میطلبد ما نه تنها همهٴ خواسته های او را میدهیم بلکه افزوده میکنیم ﴿نزد له فی حرثه﴾ امّا ﴿و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها﴾ نه نوته ایاها نفرمود او هر چه او خواست ما هم به او میدهیم بعضی از دنیا را به او میدهیم بنابراین اراده نیّت هر چه هم خاصل باشد در مسائل دنیا کسی فقط خالصاً همین دنیا را میطلبد کسی گوش به خلوص او نمیدهد این خلوصش عین نفاق است امّا اگر کسی آخرت و معارف برتر بطلبد هر اندازه که میخواهد بدون کم و کاست به او میدهند و افزوده لذا در جریان آخرت فرمود ﴿من کان یرید حرث الاٰخرة نزد له فی حرثه﴾ نه تنها ﴿نؤته﴾ نه تنها همان اندازهای که او کرد چون ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ است بالاخره حدّاقل ﴿من جاء بالحسنة فله خیر منها﴾ است حداقلاش اضافه است حالا چند برابرش روشن نیست امّا ﴿و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها﴾ ولی ﴿و ما له فی الاٰخرة من نصیب﴾ . اعاذنا الله من شرور انفسنا
و الحمد لله رب العالمین
کاربر مهمان