display result search
منو
تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش اول

تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 141 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش اول
- تبیین و تحلیل دنیا در قرآن و دست خالی بودن اهل دنیا
- دنیای مذموم و دنیای ممدوح
- اهمیت نوع عمل در دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿من کان یرید الحیاة الدّنیا و زینتها نوف إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاخرة الا النّار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾

جریان معجزهٴ وحی الهی و افترایی که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دارند چه در سورهٴ مبارکهٴ بقره چه در سوره یونس چه در این سوره هود بازگو شد باز در سورهٴ مبارکهٴ یوسف هم در پیش هست آنجا هم سخن از افترا هست چون از آن آیه گذشتیم دیگر حالا به آن سؤالات بعدی در سورهٴ مبارکهٴ یوسف و امثال آن که سخن از افترا مجدداً مطرح می‌شود پاسخ داده خواهد شد به خواست خدا.
جریان دنیا و آخرت را قرآن کریم که مطرح می‌کند چون کتابی است ﴿یعلِّمهم الکتاب و الحکمة﴾ عالمانه و حکیمانه مسئله دنیا را و اراده دنیا را و علم دنیا را تبیین می‌کند تحلیل می‌کند بعد می‌فرماید چرا کسانی که دنیا طلب‌اند سر انجام دستشان خالی است یک کتاب موعظه‌ای نیست گرچه فرمود ﴿ادْعُ إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی أحسن﴾ یک کتابی است برای همه انسانها نافع است برای توده مردم هم سودمند است برای آنها در حد موعظه کافی است که علاقه به دنیا زیانبار است و مانند آن اما چون حکمت است ﴿أدْع الی سیبل ربک بالحکمة﴾ آن مطالب موعظه‌ای را تعلیم می‌دهد تحلیل می‌کند که دنیا چیست الدنیا ما هو؟ و اراده دنیا یعنی چه؟ منشأ این‌چنین اراده‌ای چیست؟ چرا دنیا‌طلبان سرانجام دستشان خالی است؟ و منظور از خالی بودن دستشان چیست؟ این مقامات چهارگانه را تعلیم می‌دهد از سنخ ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ است دنیا در برابر آخرت که می‌گویند حیات دنیا همین زمین است همین آسمان است همین زندگی مرفهانه است باغ و راغ است دامداری و کشاورزی و صنعت و تجارت است همین‌ها آیات الاهی است چیز بسیار خوبی است خدا اینها را آفرید خوب هم آفرید برای تأمین نیازهای بشر است زمین چیز خوبی است آسمان چیز خوبی است کشاورزی و دامداری چیز خوبی است همه اینها آیات الاهی‌اند این معنای حیات دنیا در برابر حیات آخرت و همه اینها آیات الاهی‌اند ﴿و فی الأرض آیات للموقنین ٭ و فی أنفسکم أفلا تبصرون﴾ خب آیات الهی ﴿کم من آیة فی الارض و السماء ...﴾ آنچه در آسمان است آیات الاهی است آنچه در زمین است آیات الاهی است مخلوق خداست اینها هیچ کدام بد نیست چون آیات الاهی نمی‌توانند بد باشند خدای سبحان هم به همه اینها استدلال کرده است یعنی به اشیائش به احجارش به معادنش به همه اینها استدلال کرده است به انواع و اقسام میوه‌هایش به درخت انگورش به درختهای دیگرش که اینها دارای عروش‌اند و آنها که دارای عروش نیستند همه آیات الاهی‌اند چه اینکه در سوره مبارکه رعد است این دنیاست و اینها آیات الاهی است و زندگی در این دنیا هم می‌دانید یک زندگی خوبی است همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که دنیا متجر اولیاست برای اینکه هر کسی از انبیای الاهی اولیای الاهی صدیقین و شهدا به جایی رسیدند در همین دنیا به جایی رسیدند دیگر خب پس دنیا به معنای آسمان به معنای زمین به معنای آب و خاک و میوه و کشاورزی و دامداری اینها مخلوقات الاهی است آیات الاهی است که خدای سبحان اینها را آفریده برای تأمین نیازهای بشر در حد معقول و مقبول استفاده کردن اینها متجر اولیاست یک دنیایی است که حبّ آن راسِ کل خطیئه است که از اینجا شروع می‌شود و آن این است که انسان خب به این زرق و برق دل ببندد این یک چون فریفته به شیدایی این زرق و برق شد چیزهای دیگر را اول غفلت دارد از یادش می‌برد کم کم ـ معاذ الله ـ نسبت به آنها بی‌اعتناست تدریجاً ـ معاذ الله ـ آنها را انکار می‌کند و سرانجام حرفش همین است ﴿إن هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحییٰ﴾ خب محبت این زرق برق و رفاه طلبی آسایش طلبی یعنی وسیله را هدف دانستن متجر اولیا را هدف دانستن محبت این کم کم باعث می‌شود که انسان مبتلا به مکروهات می‌شود بعد به گناهان کوچک بعد به گناهان بزرگ بعد به اکبر معاصی که ـ معاذ الله ـ انکار و شرک است مبتلا می‌شود چون محبت باطل این دنیا راس کل خطیئه است و این یک آیه الاهی است این ابزار شیطان است یعنی محبت به دنیا علاقه به دنیا انسان وسیله را هدف بپندارد چنین چیزی ابزار شیطنت است و قهراً سر از آن معاصی در می‌آورد لذا فرمود «حب الدّنیا رأس کل خطیئةٍ» با تعبیرات گوناگون مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) این حدیث را نقل کرده راس کل خطیئه محبت دنیاست محبت دنیا «رأس کل خطیئه» است مرحوم کلینی نقل کرده دیگران هم نقل کردند این هم دو مطلب
مطلب سوم این است که ذات اقدس الاه دنیا را آن‌طوری که در سوره مبارکه یونس خواندیم تشبیه می‌کند تنظیر می‌کند این مطلب سوم برای این است که روشن بشود دنیا به معنی اول غیر از د نیا به معنی دوم است فرمود وضع دنیا این است وضع دنیا مثل حیات دنیا این است که یک سرزمینی باشد یک باران مناسبی بیاید یک باغ و راغی سبز بشود همین که این درختها شکوفا شد و به میوه نشست دفعتاً خزانی بیاید بر عمر همه اینها خاتمه بدهد خب آن ممثَّل که با این مثل بیان شده باید فرق داشته باشد اینکه بارانی بیاید زمینی سبز بشود درختهایی رشد بکنند شکوفا بشوند میوه بدهند این که دنیاست که این حیات دنیاست این که می‌فرماید مَثَل حیات دنیا مِثْل این است این می‌شود اتحاد مَثَل و ممثَّل که معلوم می‌شود که مثال یعنی باران و زمین و رویش گیاه و رشد درختها و شکوفا شدن درختها و به ثمر نشستن، این یک چیز خوبی است ولی وقتی اگر حادثه ناگواری در راه باشد یک حادثه غیر مترقبی یک تند بادی یک طوفانی یک سرمایه زودرسی به عمر این باغ خاتمه بدهد این آن کشاورز را تهی‌دست می‌کند ولی خوب گاهی این‌طور است آن هم امتحان الاهی است و مانند آن فرمود دنیا مثلش همین است همیشه همین‌طور است یعنی شما این سه مطلب را در نظر بگیرید یکی اینکه ما باغی داریم زمینی داریم کشاروزی داریم دامداری داریم به طور طبیعی در فصلش باران می‌آید اینها هم رشد می‌کنند به ثمر می‌نشینند ثمرش هم به بازار عرضه می‌شود مردم تأمین می‌شوند سودی هم عاید کشاورز می‌شود غالباً این طور است این یک نادراً این‌چنین است یا آتش سوزی رخ می‌دهد یا سرمایی می‌زند که بالاخره آسیب کمتر از به ثمر نشستن است گاهی این‌چنین می‌شود که یک طوفانی هست یک بیماری هست و یک سرمای زودرسی هست که به برخی از باغها آسیب می‌رساند و نمی‌گذارد آن درختها به ثمر برسند این دو، دنیایی که رأسِ کل خطیئه است همه‌اش از قبیل دوم است یعنی هیچ کس به نحو موجبه کلیه، همه دنیازده‌ها در راه می‌مانند و باز به نحو سالبه کلیه هیچ دنیامداری به مقصد نمی‌رسد همیشه در راه سرما می‌زند او را پس این شده چهار قضیه منتها این سومی و چهارمی به دو بیان قابل تقریر است هم به صورت موجبه کلیه قابل تقریر است هم به صورت سالبه کلیه هیچ کسی به طرف بازی نرفت که به مقصد برسد همیشه سرمای زودرس به حیات او خاتمه می‌دهد همیشه طوفان هست همیشه سرمای زودرس هست به نحو موجبه کلیه بخواهید تقریر کنید می‌گویید در تمام موارد انسان دنیا زده در راه می‌ماند به نحو سالبه کلیه خواستید تقریر کنید می‌گویید هیچ دنیامداری به مقصد نمی‌رسد در سوره مبارکه یونس این بحث مبسوطاً گذشت که فرمود مَثَل حیات دنیا این است که حادثه‌ای رخ بدهد و به عمر کشاورزی و دامداری و امثال ذلک پایان ببخشد آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ یونس که قبلاً مبسوطا بحث شد این است ﴿انما مثل الحیاة الدنیا کماءٍ أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض مما یأکل الناس و الأنعام﴾ حالا بالاخره این میوه‌های باغ یک مقدار مال انسان است یک مقدار مال دام است دیگر آن پوسته‌هایش برای دیگران است مغزش مال انسان است این گندم این‌طور است جو این‌طور است برنج این‌طور است این ﴿مما یاکل الناس و الأنعام﴾ است دیگر ﴿حتی إذا أخذت الارض زخرفها و ازینت و ظنّ أهلها أنهم قادرون علیها أتاها أمرنا لیلاً أو نهاراً﴾ بالاخرهیا شب یا روز فرمان ما می‌رسد ﴿فجعلناها حصیداً کٰان لم تغن بالأمس﴾ ما این را آنچنان بی موقع دستور می‌دهیم این طوفان درو بکند که اصلاً گویا دیروز در این سرزمین چیزی سبز نبود دنیا این است خب این مثالی که فرمود ﴿إنما مثل الحیاة الدنیا کماءٍ انزلناه﴾ این ماء که جزء مثال است این‌که جزء دنیاست من السماء دنیاست اختلاط ﴿نباتُ الأرض مما یأکل الناس و الأنعام﴾ جزء دنیاست ﴿حتی اذا أخذت الأرض زخرفها﴾ جزء دنیاست ﴿و ازینت و ظن أهلها أنهم قادرون علیها﴾ جزء دنیاست این شد اتحاد مثل و ممثَّل؟ نه غالباً مردم بالاخره تأمین می‌شوند دیگر اکثر مردم در اکثر موارد بهره‌مندند اقل مردم در اقلّ موارد آسیب دیدند حالا یا بیمارند یا مشکلاتی دارند و مانند آن بالاخره درد و فقر نسبت به رفاه و سلامتی که توده مردم دارند کمتر است فرمود این که شما گاهی می‌بینید که یک حادثه زودرسی می‌رسد به حیات یک باغ خاتمه می‌دهد این را می‌بینید به نحو موجبه کلیه هر کس به دنبال بازی رفت همین‌طور است به نحو سالبه کلیه هیچ کس به دنبال بازی نمی‌رود مگر چنین سرنوشتی دارد چرا؟ برای اینکه این عالَم عالَم بازی نیست ما بازیگر نیستیم مأموران ما که فرشتگان الاهی‌اند حکیم‌اند کتاب ما حکیم است این عالَم بر اساس حکمت می‌گردد بله اگر چهارتا بازی پیدا شود مثل علف هرز این مقطعی است بالاخره کشاورزانی هستند باغبانانی هستند سمپاشی‌هایی هست که بساط اینها را جمع می‌کند بنابراین آن دنیایی که محبت آن راس کل خطیئه است این است که انسان آخرت را رها بکند ـ معاذ الله ـ یک، این دنیا را که آیات الاهی است و وسیله است که متجر اولیاست این مسافرخانه خوبی است انسان این مسافر خانه را مقر ابدی بپندارد این دو، لذا دست به هر کاری می‌زند سه، یک چنین آدمی که آغازش را گم کرده انجامش را هم گم کرده دست به هر کاری می‌زند این در راه می‌ماند قرآن کریم این را از یک سو تحلیل می‌کند یک، بعد می‌فرماید اینها دنبال کارهایشان فقط در مدار دنیاست وقتی یک قدری جلوتر می‌رویم یعنی از کارهای بدنی شان جلوتر می‌روید به انگیزه‌هایشان می‌رسید می‌بینید انگیزه‌‌شان همین اصراف طلبی و رفاه طلبی و اتراف طلبی اینهاست پس از کارهای جوارحی به انگیزه درونی که می‌رسید می‌بینید اینها رفاه طلبند اصلاً خواهان چیزی دیگرند تازه این نیم راه است انگیزه‌ها را اندیشه تأمین می‌کند فرمود یک قدری باید جلوتر بروید ببینید که چه چیزی این انگیزه اینها را سامان می‌دهد انگیزه اینها را اندیشه اینها سامان می‌دهد اینها اگر در معرفت شناسی مشکل نداشته باشند اگر از بخش تجربی و حسی بالا بیایند و اگر از محدوده علوم ریاضی هم بالا بیایند یعنی علوم تجربی و حسی را پله اول قرار بدهند و اینجا نایستند علوم ریاضی را که فیزیک و امثال فیزیک زیر مجموعه آنهاست آنها را پله دوم قرار بدهند هرگز اینجا نایستند بیایند بالاتر به بخش حکمت و کلام برسند باز هم اینجا نایستند و از مرحله سوم بالاتر بیایند بیایند به عرفان نظری آنجا هم نایستند بروند به بارگاه وحی الاهی که سلطان علوم آن است و ملکه معارف آن است ببینند وحی انبیا چه می‌گوید چهار آن‌وقت همه اینها سامان می‌پذیرد یعنی اندیشه‌شان خوب می‌شود انگیزه شان خوب می‌شود دنیایشان هم تامین می‌شود آخرتشان هم تأمین می‌شود اینها کارهایشان را که می‌بینید دنیامدارانه است این دنیامدارانه بودن برای اینکه اینها مرید دنیایند دنیاطلبند آنچه که این کارهای اینها را تنظیم می‌کند اراده اسراف و اتراف و خوشگذرانی است می‌خواهند خوش بگذرانند و آنچه اراده اینها را تدوین می‌کند اندیشه خام آنهاست چون غیر از دنیا چیز دیگری نمی‌شناسند پس اندیشه خام باعث اراده گزنده و ناپخته است آن اراده گزنده و ناپخته باعث این کار خام است این سه مرحله را شما ببینید تبیین می‌کند بعد می‌فرماید آنها که صاحب نظران‌اند یک، بالاتر از آن آنها که صاحب بصرن‌اند دو، آنها درباره دنیا چه می‌گویند این پنج شش مقام را حالا ملاحظه کنید عده‌ای هستند که تمام تلاش و کوششان دنیاست که کم نیست آیات قرآنی که اعمال دنیایی اینها را ذکر می‌کند و بخشی بعدی که به انگیزه است آیات فراوانی است که این آیهٴ پانزده محل بحث سورهٴ مبارکهٴ هود از این قبیل است که بخشی از آیاتی که مربوط به انگیزه و اراده است در بحث دیروز خوانده شد فرمود ﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون﴾ هر کس اراده دنیا داشته باشد هر کاری به مقصد می‌رسد یک وقت است یک کسی نقض می‌کند می‌گوید که خب خیلی‌ها رفتند دنبال دنیا چیزی گیرشان نیامده خب کار نکردند این خیال می‌کند که دنیا همین‌طور ریخته است این باید جمع بکند این دنیا برابر با نظم ریاضی خلق شده است این حکما مخصوصاً مرحوم صدر المتالهین بارها به عرضتان رسید ایشان در تفسیرش دارد که نظم دنیا نظیر نظم معماری و مهندسیِ ساختمان نیست یک مهندس صاحبنظر معماری خوبی کرده باشد یک خانه خوبی ساخته باشد دیوارهایش سقفش کفش منظم باشد ولی اگر کسی بالاخره با یک کلنگی یک آجری را از دیوار شرقی بردارد به دیوار غربی بدهد از دیوار غربی بردارد به دیوار شرقی بدهد این بنا همان بناست این‌طور نیست که حالا اگر یک آجری از دیوار شرقی گرفت به غربی برد و دیوار غربی را به شرقی داد این بنا آسیب ببیند ایشان می‌فرمایند نظم دنیا مثل یک خانه معماری شدهٴ این‌چنینی نیست نظم دنیا مانند حلقات ریاضیِ عدد است شما اگر عدد هشت را که بین هفت و نه است گرفتید در دستتان می‌ماند این را نمی‌توانید هیچ جا بگذارید عالم مثل نظم ریاضی اداره شده نه مثل نظم معماری که بتوانی یک آجری را جابجا بکنی دست به این هشت نباید بزنی اگر دست به این هشت زدی این را از بین هفت و نه گرفتی «و لما سقط فی ایدیهما» در دستت می‌ماند به عالَم بازی کردی بخواهی یک چیزی را پنهان کنی این شدنی نیست در همین راستا یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی داشتند حالا نمی‌دانم این در نوشته‌هایشان هم آمده یا نه ایشان می‌فرمودند، شاید در المیزان باشد می‌فرمودند سرّ اینکه می‌گویند دروغ اثر خودش را بالاخره ظاهر می‌کند و به ثمر نمی‌رسد اینها که یک کار مخفیانه‌ای پشت درهای بسته با هم راز و سرّی دارند بعد یک امضایی مخفیانه می‌کنند بعد می‌گویند به کسی نگو اینها غافل از اینکه این کار خودش را نشان می‌دهد چرا؟ برای اینکه کاری را که انسان نکرد خب این کار معدوم است دیگر کاری که نکرده چون معدوم است اثری ندارد اما وقتی در پشت درهای بسته یک امضایی کرده یک قراردادی کرده یک چیزی را به کسی فروخته یک چیزی را به کسی نشان داده قولی داده و امضایی کرده این شده موجود این اصل اول اصل دوم این است که ما در نظام هستی یک چیز معطل و بیکاری نداریم که یک چیزی موجود باشد نه علت چیزی باشد نه معلول چیزی باشد این‌طور که نیست که اگر یک چیزی موجود شد می‌افتد در خط تولید چه ما بخواهیم چه نخواهیم چه بدانیم چه ندانیم این می‌افتد در خط تولید این لوازمی دارد ملزوماتی دارد ملازماتی دارد مقارناتی دارد عللی دارد معلولی دارد طولی نمی‌کشد همین یک امضای کوچک می‌شود یک اردو می‌بینید یک کسی در گوشه غربی یک کشور یک کاری را پشت درهای بسته می‌کند در سیستان و بلوچستان رسوا می‌شود برای اینکه این چک رفته آنجا در هنگام وصول این مشکل را پیدا کرده این بعد از یک چند روز می‌شود یک اردو خوب این اردو را که آدم نمی‌تواند در جیب نگه دارد که هیچ ممکن نیست در نظام آفرینش کسی کاری بکند بعد بتواند این کار را مخفی نگه بدارد این کار می‌افتد در خط تولید به هم می‌زند اوضاع را هر جا برود راهش نمی‌دهند این همان بیان لطیف صدرالمتألّهین است شما این هشت را که بین هفت و نه گرفتی هر جا ببرید این را جایش نمی‌کنند هیچ کدام قبول نمی‌کنند هر کدام می‌گویند ما جای خودمان را داریم حرف همه این است ﴿و ما منا إلا له مقام معلوم﴾ عالَم این‌طور است آن بزرگواران گاهی به صورت شعر بیان کردند گاهی به صورت مهندسی معماری بیان کردند اما راه حکمتش این است ﴿انا کل شیء خلقناه بقدرٍ﴾ اگر ﴿إنّا کل شیءٍ خلقناه بقدرٍ﴾ یعنی اندازه در برخی از روایات ما هم ذات اقدس الاه خود را به عنوان مهندس معرفی کرده است آن هندسه ریاضی است نه معماری محض بنابراین اگر یک کسی دنیا می‌خواهد اما سوادش را ندارد این نباید بگوید ما دنبال دنیا رفتیم و چیزی گیرمان نیامد نه خیر سواد ریاضی می‌خواهد سواد تجربی می‌خواهد علم دنیا می‌خواهد سواد کشاورزی می‌خواهد دامداری می‌خواهد سوادش را می‌خواهد ابزارش را می‌خواهد در مسائل دنیایی بنا نشد که شما که حالا اراده دنیا کردید معجزه بکنند به شما دنیا بدهند که هر اندازه که سواد و فهم و امکانات ریاضی و تجربی شما هست کار کردید یقیناً به آن می‌رسید اما در آیه بعد فرمود یقیناً دستتان خالی است چرا؟ برای اینکه شما که همیشه در مسافرخانه نمی‌مانید که یک وقتی نوبت شما تمام می‌شود ﴿کل نفسٍ ذائقة الموت﴾ می‌گویند دیگری در راه است شما باید بروید حالا که می‌روید دستتان خالی است آنچه که شما فراهم کردید به درد این نشئه می‌خورد یعنی باغی تهیه کردید راغی تهیه کردید اتومبیل و خانه‌ای تهیه کردید به درد این نشئه می‌خورد اینها این‌طوری آنچه که به درد آن نشئه می‌خورد که شما تهیه نکردید آنجا یک چشم و گوش دیگری می‌خواهد که شما باز نکردید آنجا یک ابزار و زادو توشه دیگری می‌خواهد ﴿وَ تزوّدوا فإنَّ خیر الزّاد التقوی﴾ که تهیه نکردید نه اینکه ﴿و باطل ما کانوا یعملون﴾ اینها هر چه در دنیا بگردند باغ و راغ و کشاورزی گیرشان نمی‌آید نه خیر نظم عالم در این است که اگر کسی بفهمد و به فهمش عمل بکند این باغدار می‌شود دامدار می‌شود و اما یک حوادث کلی هم هست در صورتی که این به جایی آسیب نرساند اگر ظلم نکند اگر عاق والدین نشود اگر قطع صله رحم نکند اگر این کارها را نکند آسیب نمی‌بیند آنها یک شرایط دیگر است که شرایط عامه است مربوط به همه است اگر کسی خودش باشد و علل و عوامل علمی و تجربی بله هر کسی هر کاری بکند به مقصد می‌رسد اما نه به امنیه به اراده در مسائل آخرت هم همین‌طور است در مسائل آخرت هم فرمود هر کس آخرت اراده کند ما به او می‌دهیم نه آرزو بکند فرمود ﴿لیس بأمانیکم ولاٰ امانَّی اهل الکتاب من یعمل سوءً یجزَ به﴾ مگر با امنیه و آرزو به کسی چیز می‌دهند به فهم و به فهم و به فهم به فهم تا آدم نفهمد یعنی اندیشه بعد اهل عزم نباشد دو خبری نیست خب پس امنیه مرزش جداست رأساً از بحث بیرون است اراده داخل در بحث است و اندیشه داخل در بحث است آن طایفهٴ آیات که فرمود اینها دنیا طلب‌اند کم نیست مقام دوم که اراده و انگیزه را تنظیم می‌کند که یکی از آن آیاتی که محل بحث است همین آیه پانزده سوره مبارکه هود است که خوانده شد اما آنچه که انگیزه را یعنی اراده را به اندیشه برمی‌گرداند آن در سوره مبارکه نجم است که به تحلیل نهایی ارجاع می‌دهد بعد از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» به مقابلش هم می‌پردازد آیه 28 به بعد سوره مبارکه نجم این است که ﴿و ما لهم به من علم﴾ اینها که مشرکانه و ملحدانه به دنبال بتها هستند علمی ندارند یقینی ندارند اصلاً بت پرستی برهان برنمی‌دارد ﴿ان یتّبعون إلا الظّن﴾ پس از نظر اندیشه اینها مشکل علمی و معرفت شناسی دارند و ﴿و إن الظن لایغنی من الحقّ شیئاً﴾ با گمان که نمی‌شود حق را جابجا کرد با گمان که نمی‌شود در نظامی که به حق خلق شده است فتوا داد و کار کرد خوب این اندیشه خام باعث یک انگیزه خام‌تری می‌شود ﴿فأعرض عن من تولّی عن ذکرنا و لم یرد إلاّ الحیٰوة الدّنیا﴾ اینها دارای انگیزه بدی‌اند چرا؟ چون دارای اندیشه بدی‌اند ﴿ذلک مبلَغهم من العلم﴾ اینها یک مقدار پول خرد علمی در جیبشان است یعنی کسی که علوم تجربی دارد ولو با بساط گسترده‌اش اینها در معرفت شناسی یک بخش پول خرد است یک علم نابالغی است این تازه پله اول درک است همه علوم حسی و تجربی این اولین پله است و همه علوم ریاضی دومین پله است و همه علوم حکمت و کلام که به جهان‌بینی برمی‌گردد بعضی از مسائل است که اصلاً در هاضمه ریاضی نیست که جواب مثبت یا منفی بدهد این پله سوم است یعنی از یک عالم ریاضی سؤال بکنید که عالم آغازی دارد یا نه این ناچار است بگوید لست ادری آخر او ابزاری ندارد تشخیص بدهد که عالم اول دارد یا ندارد که بحث علت و معلول که بحث ریاضی نیست این بحث فلسفی و کلامی [است] آیا سلسله علل به جایی می‌رسد یا نه؟ سلسله معالیل به جایی ختم می‌شود در آینده یا نه؟ اینها که بحث ریاضی نیست جهان حادث است یا نه؟ این که ریاضی نیست جهان مبدأ دارد یا نه؟ اینکه ریاضی نیست او ناچار است بگوید لست ادری اگر از این مراحل گذشت به مراحل بالاتر کم کم این پول خردهایش به پول رسمی تبدیل می‌شود پس اینها چون ﴿ذلک مبلغهم من العلم﴾ است علمشان همین مبلغ است یک اندیشه خام دارند این اندیشه کوتاه باعث آن انگیزه است آن انگیزه خام باعث این اعمال و رفتار و گفتار خارجی است این می‌شود تحلیل قرآنی اما آنها که اندیشهٴ برین و برتر دارند انگیزه والا هم دارند آنها که نقطه مقابل این است آنها را در سورهٴ مبارکهٴ نمل و قصص مشخص فرمود آیهٴ 78 به بعد سورهٴ مبارکهٴ قصص را ملاحظه بفرمایید فرمود وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به قارون گفت بالاخره تو امکاناتی داری خودت بهره‌برداری کن و حقوق بیت المال را هم بپرداز این گفت من خودم زحمت کشیدم بر اساس هوش اقتصادی اینها را پیدا کردم ﴿قال إنما أوتیته علی علمٍ عندی﴾ جوابی که ذات اقدس الاه می‌دهد می‌فرماید که الان شما به این مال مغرور شدی ﴿او لم یعلم أن الله قد أهلک من قبله من القرون من هو أشد منه قوةً و أکثر جمعاً﴾ به قارون بگو قارون هم باید بداند که از او مالدارتر فراوان بودند در روزگار، ما همه اینها را خاک کردیم این‌طور نیست که حالا اولین سرمایه‌دار تو باشی که گرچه ﴿ما إنَّ مفاتحه لتنوأُ بالعصبة﴾ ولی از قارون متمکن‌تر قبلاً هم بودند و ما بساط آنها را جمع کردیم ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ قارون متبخترانه متکاثرانه با آن زیور و زینتهای مادی در جامعه خودش حرکت می‌کرد دوتا منظر در آن جامعه بود الان هم هست ﴿فخرج علی قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیٰوة الدنیا﴾ وقتی این را می‌دیدند این را الگو قرار می‌دادند می‌گفتند ﴿یا لیت لنا مثل ما أُوتی قارون إنه لذو حظًّ عظیمٍ﴾ بهره عظیمی دارد این حرف کوته نظران است که انگیزه‌شان خام است اندیشه‌شان ﴿ذلک مبلغهم من العلم﴾ اما ﴿و قال الذین أُوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیرٌ لمن آمن و عمل صالحاً و لا یلقّٰاها إلا الصابرون﴾ علما و خردمندان و عقلا گفتند ﴿ویلکم﴾ مگر بشر برای اینها خلق شده است ما یک هدف بیشتری داریم یک راه دورتری داریم یک مقصد و مقصود بهتری داریم اینها ابزار است چرا شما می‌گویید ﴿یا لیت لنا مثل ما أُوتی قارون﴾ بعد کم کم مکتب شهادت آمد به ما گفتند درباره مزار شهدا بگو «یا یعنی کنت معکم فأفوز معکم فوزاً عظیماً» این «یا لیتنا» یا آن ﴿یا لیت لنا﴾ خیلی فرق می‌کند این یک آرزویی است که آموخته شده است یک انگیزه خوب و اندیشه خوب این یک آرزویی است که انسان را احیا می‌کند که اول از آرزو به امید تبدیل می‌شود بعد انگیزه می‌شود بعد عمل خارجی است «یا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم فوزاً عظیماً» این منطق یک عده منطق ﴿قال الذین یریدون الحیٰوة الدّنیا﴾ این است که ﴿یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون﴾ است خب علما می‌گویند ﴿و قال الذین أُوتوا العلم﴾ نه قال العبّاد و الزهاد آن‌که اهل تحلیل عقلی است می‌گوید ﴿ویلکم﴾ ﴿و قال الذین أُوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیرٌ﴾ این می‌شود ﴿ادْعُ إلی سبیل ربک بالحکمةِ﴾ بعد می‌شود موعظه حسنه خب تا معرفت شناسی حل نشود تا اندیشه حل نشود تا علم حل نشود انگیزه حل نمی‌شود تا انگیزه حل نشد مسئله ارادت خارجی حل نمی‌شود در بخشهای مثبت و منفی هر دو همین‌طور است کسی بخواهد با آرزوی خام به دنیا برسد این‌چنین نیست کسی بخواهد با آرزوی خام به لقاء الله برسد این‌چنین نیست ﴿لیس بأمانیّکم ... من یعمل سُو یُجزَ به﴾ از آن طرف هم اگر کسی درجات خودش را درک بکند و معرفت داشته باشد ﴿انما یخشی الله من عباده العُلماءُ﴾ باشد و عمل صالح داشته باشد برابر علم و عمل صالحش ذات اقدس الاه پاداش می‌دهد البته پاداش خدا بیش از عمل ماست که فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾
سؤال ...
جواب: بله انسان اگر، آن هماهنگ کننده نفس انسان است دیگر چون بخش اندیشه و بخش انگیزه هر دو جزء شئون روح آدم‌اند روح آدم اگر سالم باشد و سر جای خودش باشد می‌تواند هماهنگ بکند یعنی علم را به عمل برساند اما اگر نه در این جهاد اکبر یا اوسط بماند و در داوری ستمگر باشد و حق را به شهوت و غضب بدهد و عقل را معزول کند در همان داوری اخلاقی «کم من عقل اسیر تحت هویً امیر» می‌شود آن وقت اندیشه‌اش می‌شود حاکم معزول آن وقت انگیزه‌اش می‌افتد در دست شهوت و غضب.
سؤال ...
جواب: نه علم همان اندیشه است ولی اراده انگیزه است.
سؤال ...
جواب: نه عمل خارجی به وسیله اراده و تصمیم و نیت و اینها تنظیم می‌شود نیت و تصمیم و اراده را اندیشه یعنی معرفت به عهده دارد ولی اگر در بخشهای داخلی اندیشه که کار عقل نظری است انسان او را به کنار بزند و در تصمیم‌گیریها آن که در قله تصمیم‌گیری است به نام عقل عملی که «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» آن را هم به چنگال شهوت و غضب اسیر بکند «و کم من عقلٍ اسیر تحت هوی أمیرٍ» آن وقت انگیزه را شهوت و غضب هدایت می‌کنند او اراده می‌کند مبدأ اراده هم شهوت است هر چه بخواهد می‌گوید اینکه یک عده می‌گویند ما هر چه بخواهیم می‌کنیم هر جا بخواهیم می‌رویم و این را هم آزادی می‌دانند این معلوم می‌شود که ﴿أفرأیت من اتخذ إلهه هواه﴾ است این در بند جهل علمی و جهالت عملی اسیر است وگرنه یک انسانی که بنده خداست که نمی‌گوید من هر چه بخواهم می‌کنم که هر چه بخواهم می‌گویم خب این گروه کسانی‌اند که مستقیم به دار البوار می‌روند به جای اینکه [به] ﴿و إن الدار الآخرة لهی الحیوان﴾ بروند برابر آیه 28 سوره مبارکه ابراهیم ﴿ألم تر إلی الذین بدّلوا نعمت الله کفراً و أحلّوا قومهم دار البوار﴾ آنجا می‌روند قرآن کریم جریان اراده را که تبیین می‌کند فرمود اینها اراده‌هایشان مختلف است قهراً کارهایشان هم مختلف است لکن یک عده‌ای که نظیر عصر قارون بودند می‌گفتند ﴿یا لیت لنا مثل ما أُوتی قارون﴾ به آنها هم هشدار می‌دهد که شما یک مقداری عواقب امور اینها را ببینید هم [در] دنیا بساط اینها برمی‌گردد بالاخره اینها ابزار و وسیله است خدای سبحان این وسیله را داده که این شخص در مسافرخانه به فکر عبور به آخرت باشد اما اگر آمده بساط عالَم را به هم بزند خوب خدای سبحان به او مهلت نمی‌دهد که آیات سورهٴ مبارکهٴ توبه که خوانده شد و بعد هم خوانده می‌شود در همین راستاست در سوره مبارکه آل‌عمران بخشی از این اراده‌ها را تبیین فرمود، فرمود اراده‌های گوناگون اینها دارند و ما برابر اراده‌های اینها عمل می‌کنیم نه برابر آرزوی اینها برابر اراده‌های اینها عمل می‌کنیم اما مومنان همیشه از یک فیض برتری برخوردارند آیه 145 سوره مبارکه آل عمران این است ﴿و ما کان لنفسٍ أن تموت إلاّ بإذن الله کتابا مؤجّلا و من یرد ثواب الدُّنیا نؤته منها﴾ ثواب یعنی رجوع ثوب را که می‌گویند ثوب برای مثابه و اینکه بازگشت به همان حالت اولی‌اش است مثابةً هم همین است اگر کسی بخواهد بازگشت دنیایی داشته باشد یعنی تمام اعمالش به دنیا برگردد فرمود ﴿نؤته منها و من یرد ثواب الاخرة نؤته منها و سنجزی الشاکرین﴾ یعنی هر چه که او اراده کرد طبق اراده‌اش می‌دهیم و اضافه هم می‌دهیم این ﴿و سنجزی الشاکرین﴾ برابر آن ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ یا ﴿من جاء بالحسنة فله خیٌر منها﴾ و مانند آن است باز در همان سوره مبارکه آل عمران بخش دیگری مربوط به دنیاست.
سؤال ...
جواب: بله اما فرمود ﴿و سنجزی الشاکرین﴾ این ﴿سنجزی الشاکرین﴾ ناظر به آن است که ﴿من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها﴾

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی