display result search
منو
تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش دوم

تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 100 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش دوم
- معجزه هر پیامبری باید جهانی باشد
- معجزه راه فکری و عملی ندارد بلکه به اذن خدا و قداست روح نبی بستگی دارد
- تحدی قرآن به آوردن 10 سوره و بیان اقوال

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾
﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله و أن لا اله إلّا هو فهل أنتم مسلمون﴾
در جریان اعجاز مطالب فراوانی بود و هست که بخشی از آنها در سوره مبارکه بقره و سایر سور ارائه شد بخش دیگرش این است که معجزه هر پیغمبری باید جهانی باشد خواه نبوت آن پیغمبر جهانی باشد یا نه خواه خود آن پیغمبر از انبیای اولوالعزم باشد یا نه نبوت به این سه قسم تقسیم می‌‌شود ولی معجزه بیش از یک قسم نیست پیغمبر یا مقطعی و عصری و مصری‌ست نظیر انبیای غیر اولوالعزم (علیهم السلام) که برای زمان مخصوصی در سرزمین خاصی رسالت داشتند مثل لوط مثل داوود مثل سلیمان و بسیاری از انبیا دیگر بالاتر از اینها انبیای اولوالعزم هستند که برای جمیع مرم عصر خودشان نبوت و رسالت دارند اما الی یوم القیامه که بشود همیشگی نبوت آنها همگانی هست ولی همیشگی نیست مثل وجود مبارک حضرت ابراهیم وجود مبارک حضرت موسی (علیهم السلام) قسم سوم که مال حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علی و آله و سلم) است این از آن اولوالعزم‌هایی‌ست که هم همگانی‌ست هم همیشگی‌ست یعنی برای همه مردم الی یوم القیامه دارای مقام شریف نبوّت و رسالت است این اقسام سه گانه نبوت ولی معجزه نظیر نبوت حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علی و آله و سلم) هم همگانی است هم همیشگی خواه آن پیغمبر مقطعی باشد خواه آن پیغمبر از انبیای اولوالعزم باشد خواه نظیر حضرت ختمی مرتبت باشد اگر پیامبری معجزه آورد اعجاز او نسبت به جمیع مردم هم الی یوم القیامه یعنی هیچ فردی چه از آن عصر چه در اعصار دیگر مثل این معجزه را نمی‌‌تواند بیاورد بیان ذلک این است که معجزه از سنخ علم نیست از سنخ فنون تحصیلی نیست که کسی درس بخواند چند سال یا زحمت بکشد بتواند معجزه بیاورد و راه فکری ندارد که انسان از راه علوم حصولی نظیر سحر و شعبده و جادو و کهانت و طلسم و امثال ذلک که مثلا پیش استاد درس بخواند و یاد بگیرد که چگونه مرده را زده کند چگونه اکمه و اعمی را و ابرص را درمان کنند و مانند آن بلکه به قداست روح آن انسان وابسته است که تحت ولایت خدا شده ولی الله و به اذن ذات اقدس اله کار می‌‌کند چنین چیزی راه فکری ندارد یعنی کسی برود درس بخواند مثلا به حضرت مسیح (سلام الله علیه) بگوید تو چگونه مرده را زنده می‌‌کنی تا من هم زنده بکنم این از این سنخ نیست راه درسی نیست راه فکری نیست تو چگونه قدس داری چه قداستی داری اینها نیست به اذن ذات اقدس اله وابسته است ﴿و الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ همراه او است و مانند آن پس سنخ معجزه با سنخ علوم فرق جوهری دارد اینطور ننیست که کسی بتواند سال‌ها زحمت بکشد درس بخواند معجزه بیاموزد وقتی سنخ اعجاز این چنین شد به قداست روح آن نبی وابسته بود و تحت اذن ذات اقدس اله بود چنین انسانی چه در مشرق عالم چه در مغرب عالم اگر باشد پیغمبر است غیر از پیغمبر انسان‌های عادی هرگز توان آوردن آن کار را و آن معجزه را ندارند ولو صاحب این معجزه دارای نبوت مقطعی باشد نظیر حضرت داوود نظیر حضرت سلیمان (سلام الله علیهما) که اینها جزء انبیای الوالعزم نبودند مثل حضرت موسی و عیسی (علیهما السلام) و همیشگی هم نبود نظیر حضرت ختمی مرتبت اما و النا له الحدید این جزء فنون نیست مثلا صنعت زره بافی این علم است که انسان چگونه می‌‌تواند زره ببافد خوب این درس نبوّت و این سیاحت بافی است چگونه می‌‌شود آهن را مثلا در کارگاه ذوب آهن به این صورت‌های گوناگون دربیاورند حلقات زنجیر در بیاورند یک زره درست کنند در قرآن کریم از جریان زره بافی حضرت داود (سلام الله علیه) فرمود ﴿و علمناه صنعتة لبوس لکم﴾ این تعلّم است ما یادش دادیم خوب دیگران هم می‌‌توانند از این یاد بگیرند چه اینکه یاد گرفتند اما حالا آنکه این آهن سرد و سخت را به صورت موم درمی‌‌آورد و حلقات زنجیری درست می‌‌کند این که دیگر علم نیست فرمود ﴿و النا له الحدید﴾ نه اعلمناه الانة الحدید﴾ نه اینکه ما یادش دادیم چگونه این آهن را مثل موم بکند بالأخره آدم می‌‌تواند آهن را به کارخانه ذوب آهن ببرد در کوره ذوب ببرد و نرمش بکند اما با اراده نرم بکند این علم نیست چون معجزه است این به قداست روح وابسته است این به اذن الهی وابسته است فرمود ما آهن را مثل موم در دست او نرم کردیم چنین کاری معجزه است احدی از افراد عادی نه در گذشته نه آن وقت نه آینده الی یوم القیامه نمی‌‌تواند درس بخواند با درس خواندن آهن را مثل موم نرم بکند با دستش می‌‌تواند با کارخانه کوره ذوب آنرا نرم بکند اما با دست نمی‌‌تواند نرم بکند مثل اینکه آدم با ابزار فنی می‌تواند از پشت کوه خبر داشته باشد از پشت دیوار خبر داشته باشد و مانند آن اما اینجا نشسته از پشت کوه و دیوار با خبر باشد این می‌‌شود علم غیب وگرنه انسان با ابزار فنی دوربین بگذارد آنها را ببیند این که می‌‌شود چشم مسلّم این که علم غیب نیست این علم به شهادت است هیچ انسانی چه در آن عصر چه اعصار آینده نمی‌‌تواند کار حضرت صالح را انجام بدهد کار حضرت داوود را انجام بدهد کار حضرت سلیمان را انجام بدهد وگرنه کشف می‌‌شد به اینکه این یک فنی است او بلد بود و مردم بلد نبودند اگر معجزه یک پیغمبری را یک فرد عادی بتواند از راه علم انجام بدهد یعنی یاد بگیرد و انجام بدهد بدون وسیله همان کاری را که پیغمبر می‌‌کرد بکند معلوم می‌‌شود این پیغمبر نبود این یک علم خاصی داشت از عوامی مردم از جهل مردم معاذ الله سوء استفاده کرد و ادعای نبوت کرد بنابراین معجزه هر پیغمبری از این انبیای سه گانه هم همگانی است و هم همیشگی معجزه جهانی است ولو نبوت جهانی نباشد ولو نبوت از سنخ انبیای اولوالعزم نباشد این یک مطلب.
مطلب دیگر راجع به این است که اگر نبوت همگانی شد به طریق اولا معجزه باید همگانی باشد مثل قرآن نبوت پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) همگانی بود و همیشگی بود یعنی لجمیع الناس الی یوم القیامه بود معجزه اش هم به طریق اولی منتها در طلیعه امر بخش مهم اعجاز قرآن همان جنبه فصاحت و بلاغت و امثال ذلک بود گرچه جناب فخر رازی اصراری دارد که مثلاً تنها راه همین فصاحت و بلاغت است مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) قبل از او بی میل نبود اصرار داشته باشد مرحوم امین الاسلام طبرسی هم بی میل نیست که آن محور عنصری و اصلی قرآن را همین فصاحت و بلاغت بداند ولی باید این چنین گفت یکی از بهترین راه اعجاز قرآن همین فصاحت و بلاغت است این تردیدی در این نیست اما راه منحصر نیست در همین شواهدی که گفته شده برای اینکه اگر دعوت جهانی است دیگران از آوردن یک سطر عربی عادی عاجز هستند چه رسد به قرآن به عربی فصیح
سوال: .. جواب: آن یک بیان نورانی از امام رضا (سلام الله علیه) است در علل اختلاف شرایع علل اختلاف معجزات دوتا مطلب است یکی اینکه معجزه انبیای قبلی را اینها تکرار نمی‌‌کنند بله طبق آن علل شرایع که حضرت فرمود این چنین است یک وقت این است که آیا می‌‌توانند یا نه؟ بله می‌‌توانند گاهی هم می‌‌آورند مثل آن اما آنی که حضرت در علل الشرایع دارد این است که چون علوم و فنون در اعصار مختلف فرق می‌‌کند نیازها فرق می‌‌کند پیغمبر هر عصری با پیشرفته ترین صنعت آن عصر روبرو می‌‌شود که کارشناسان فراوانی در آن رشته در آن عصر وجود دارند پیغمبر آن عصر (علیه السلام) معجزه‌ای می‌‌آورد که کارشناسان آن عصر بتوانند کاملا تشخیص بدهند که این از سنخ کار آنها نیست از سنخ معجزه است شرایع مختلف هم به همین دلیل است پس دو مطلب است یکی اینکه تمام کارهایی که انبیای گذشته کردند انبیای بعدی مخصوصاً حضرت خاتم صلی الله (علیه الصلاة و علیه السلام) می‌‌توانند بیاورند گاهی هم مشابه آن را می‌‌آورند مطلب دوم آن است که آن عنصر محوری معجزهٴ هر عصری مناسب با پیشرفته‌ترین فن آن عصر است مطلب بعدی آن است که
سوال: ... جواب: بله می‌‌توانند اما حالا داعی ندارند بیاورند لازم نیست بیاورند لازم نیست الان مسئله عصا را به صورت اژدها دربیاورند وگرنه وجود مبارک پیغمبر می‌‌توانست و مانند آن، آن روزها چون سحر رواج داشت بهترین رشته‌های آنها رشته سحر بود شبیه سحر به حسب ظاهر و مخالف سحر به حسب واقع چیزی بود که وجود مبارک حضرت موسی گفت و کارشناس‌های آن عصر هم تشخیص دادند لذا قبل از همه آن کارشناس‌ها باور کردند یک عده‌ای هم به دنبال آنها ایمان آوردند برای اینکه آنها فهمیدند به اینکه این از سنخ سحر نیست هم آن سحره آن سحّاران که از بلاد مختلف در آن میدان مبارزه جمع شدند اول کسی که به موسی کلیم (سلام الله علیه) ایمان آورد همین این کارشناسان ارشد بودند اینها فهمیدند از سنخ معجزه است از سنخ سحر نیست دیگر
سوال: .. جواب: مرحوم شیخ مفید را؟
سوال: .. جواب: نظم نیست منظور این است که ایشان این راه را قبل از فخر رازی بیان کردند بعد فخر رازی گفته بعد امین الاسلام گفته که قسمت مهم این است ولی باید توجه داشت که این برای گوشه‌ای از مردم جهان کافی است اکثری مردم بوسیله فصاحت و بلاغت نمی‌‌توانند معجزه بودن قرآن را بدست بیاورند چون عرب نیستند عرب در بین مردم کشورهای جهان یک درصد ضعیفی هستند و اگر کتاب جهانی بود الی یوم القیامه بود و عرب زبان‌ها نسبت به مردم یک درصد ضعیفی‌اند باید معجزه را کل جهان تشخیص بدهند معلوم می‌‌شود جهات دیگر هم سهم تعیین کنند دارد که به بخشی از این جهات اشاره شد
مطلب دیگر این است که گاهی سوال می‌شود چه خصوصیتی‌ست بین عدد 10 برای عدد 10 که فرمود ﴿فاتوا بعشر سور مثله مفتریات﴾ به 10 سوره تحدّی فرمود اگر این کلمه ده مسبوق یا محلوق به رقم دیگر نباشد باید تفحص کرد که چه خصوصتی برای عدد ده است مثلا در طواف می‌‌گویند اشواط هفت گانه در سعی بین صفا و مروه می‌‌گویند اشواط هفت گانه در رمی جمره می‌‌گویند به اینک ارقام هفت گانه ومل‌های هفت گانه و مانند آن اینها باید بحث کرد که چه خصوصیتی برای عدد هفت است اما اینجا هیچ خصوصیتی برای عدد ده نیست بدلیل اینکه کمتر از ده را هم تحدی کرده است فرمود ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ چه در سوره مبارکه بقره چه در سوره مبارکه یونس فرمود به یک سوره هم بیاورید و اکتفا کردند معلوم می‌‌شود نظیر آن ارقام و اعداد بسته نیست که خصوصیتی داشته باشد کمتر از او هم تحدی شده در جریان تقدیم و تأخّر برخی‌ها امام رازی از جناب ابن عباس نقل می‌‌کند که این ﴿فأتوا بعشر سور﴾ این ده سوره از بقره است تا سوره هود یعنی بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف و انفال و توبه و یونس و هود این ده سوره مقصود از ﴿بعشر سور مثله مفتریات﴾ است این را از ابن عباس نقل می‌‌کند بعد خود جناب فخر رازی نقل می‌‌کند که اینها که به این ترتیب نازل نشدند که این سوره هود و سوره یونس در مکه نازل شده آن سوره بقره در مدینه نازل شده هنوز نازل نشده بود این چنین نیست که این ترتیب تدوینی همان ترتیب نزول باشد که شما چه شاهدی دارید که منظور از این ده سوره از سوره بقره است تا سوره هود این نقدی است که جناب فخر رازی نسبت به.
می‌‌ماند این اشکال چون بسیاری از این بزرگان این اشکال را تعرّض کردند هر کدام به یک وجهی جواب دادند آن جوابی که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان ذکر فرمود ملاحظه فرمودند کافی نبود برای اینکه ایشان از اصل تنوّع پاسخ داده اند نه ترتیب یعنی چرا گاهی خداوند فرمود که ﴿بمثل هذا القرآن﴾ گاهی دارد ﴿بعشر سور﴾ گاهی دارد ﴿بسورة من مثله﴾ ایشان فرمود برای تنوّع تنوع گاهی به قلیل تحدّی می‌‌شود گاهی به کثیر نقد سیّدنا الاستاد به ایشان این بود که بحث در این نیست که چرا گاهی ده‌تا گاهی یکی بحث در این است که چطور اول فرمود یکی بعد می‌فرماید ده تا خوب اگر آنها از آوردن یک سوره عاجزند یقینا از آوردن ده سوره عاجزند وقتی به تحدّی به یک سوره است بعد تحدی به ده سوره به چه معنا است جناب فخر رازی از این پاسخ می‌‌دهند می‌‌گویند ظاهرا این تحدّی ده سوره قبل از تحدی یک سوره است این حکم عقل است شواهد نقلی نسبت به سوره بقره و سوره هود این را تایید می‌‌کند شواهد نقلی نسبت به یونس و هود ما مثلا در دسترس نداریم ولی دلیل عقلی تایید می‌‌کند بیان ذلک این است که عقل می‌‌گوید باید ترتیبی این چنین باشد اول تحدی به مثل تمام قرآن بعد تحدی به ده سوره بعد تحدی به یک سوره این دلیل عقلی را نسبت به سوره بقره دلیل نقلی تایید می‌‌کند برای اینکه سوره بقره مدنی است و سوره بقره بعد از سوره هود نازل شده است پس اول در سوره هود در مکه به ده سوره تحدی فرمود بعد در مدینه در سوره بقره به یک سوره تحدی فرمود می‌‌ماند سوره یونس و سوره هود که هر دو مکی‌اند در سوره یونس فرمود ﴿بسورة مثله﴾ در سوره هود دارد ﴿بعشر سور مثله مفتریات﴾ اینجا دلیل تقدّم سوره هود بر سوره یونس برهان عقلی ست عقل می‌‌گوید این شاهد عقلی داریم که این لابد قبل نازل شده این خلاصه سخنان جناب فخر رازی است ولی این در حد یک استحسان است که تمام رموز هنوز روشن نشد این در حد یک استحسان است سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) که از شواهد داخلی کمک گرفتند فرمودند سوره یونس قبل از سوره هود است باید به این معضل بپردازند و پاسخ بدهند ایشان در اثنای همان بحث‌های آیات قبلی همین سوره مبارکه بقره گذشت ایشان شاهد اقامه کردند که سوره یونس قبل از سوره هود بود زیرا در سوره هود این چنین آمده است آیه هشتم سوره هود که قبلا بحثش گذشت این بود ﴿و لئن إخّرنا عنهم العذاب الی أمّة معدوده لیقولن ما یحبسه ألا یوم یأتیهم لیس مصروفا عنهم و حاق بهم ما کانوا بهم یستهزئون﴾ که فرمودند این عذاب ناظر به عذاب دنیا است نه عذاب قیامت چون عذاب قیامت را در آیه هفت فرمود ﴿و لئن قلت إنکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا إن هذا إلا سحر مبین﴾ می‌فرماید آیه 8 سوره هود ناظر به عذاب دنیا است عذاب دنیا در جایی است که پیغمبری از طرف خدا بیاید و اتمام حجت بکند بعد از ذعوت قول مبین داشته باشد حجت بالغه داشته باشد و عده‌ای عالماً عامداً در برابر آن موضع بگیرند و ایمان نیاورند و در صدد براندازی باشند در چنین فضایی خدای سبحان عذاب نازل می‌‌کند و آن را از آیه سوره یونس استفاده کردند آیه 47 سوره یونس فرمودند ﴿و لکل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ هر امتی پیغمبری دارد آن پیغمبر که آمد بلاغ مبین دارد تبشیر دارد انذار دارد حجج بالغه دارد تا به نصابش برسد اگر مردم در برابر این حجت بالغه موضع گرفتند به عناد و لجاج پرداختند به هیچ وجه دعوت پیغمبر را نپذیرفتند ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ ذات اقدس اله با قسط و عدل داوری می‌‌کند عده‌ای را نجات می‌‌دهد عده‌ای را عذاب می‌‌کند این برابر آیه سوره یونس ایشان می‌فرماید چون در سوره یونس این اصل تثبیت شده است و به استناد اصل تثبیت شده در سوره یونس در سوره هود فرمود به اینکه ما اینها را عذاب می‌‌کنیم ﴿و لئن أخّرنا عنهم العذاب إلی أمّة معدوة لیقولن ما یحبسه﴾ معلوم می‌‌شود هود بعد از سوره یونس نازل شده است این استدلال ایشان هم فی الجمله تام است نه بالجمله از سوره مبارکه هود برمی‌‌آید اگر امتی در برابر پیغمبرشان بایستند خدا عذاب می‌‌کند فی الجمله برمی‌‌آید اما هیچ آیه‌ای قبلا در این زمینه نازل نشده است مگر آیه سوره یونس این باید اثبات بشود چون سوره هود که جزء عتایق نیست یعنی عتیق نیست یعنی در اوایل بعثت نازل نشده یعنی در اوایل رسالت که نازل نشده نظیر ﴿والضحی﴾ و علق و امثال ذلک این مدتها بعد از رسالت نازل شده اگر هیچ آیه‌ای در این زمینه قبلاً نازل نشده باشد فقط آیه سوره یونس باشد بله این تأیید می‌‌کند که آن آیه قبل از جریان سوره هود نازل شده اما این اول کلام است این نیاز به فحص بلیغ و بالغ دارد تا ثابت بشود که در هیچ جای قرآنی قبلاً چنین تهدید داوری به میان نیامده و عمل نشده خوب پس آن هم نیاز به توضیح دارد
مطلب بعدی آن است که در جریان مسابقه حتماً انسان باید افضل و اکمل بیاورد تا بشود برنده در جریان مبارزه همین که مماثل را بیاورد برنده است بیان ذلک این است که در مسابقه در ﴿فاستبقوا الخیرات﴾ ﴿سابقوا الی مغفرة﴾ بعد از دستور سرعت که به ﴿و سارعوا﴾ یعنی اهل سیر و سلوک باشید سرعت بگیرید تند حرکت کنید و از دیگران جلو بزنید در مسابقه جلو بزنید اگر کسی تقی است شما أقوی باشید اگر کسی عالم است شما اعلم باشید اگر کسی عادل است شما اعدل باشید تا سابقوا صدق کند که در مسابقه بشوید برنده که سبقت بگیرید اگر هر دوتان سرعت گرفتید هر دو گروه سرعت گرفت ولی هیچ کدام برنده نشد خوب در این مسابقه برنده‌ای ندارند این هیچ کدام برنده نیست اما در جریان تحدی همین که شما مثل کار پیغمبر را انجام بدهید برنده‌اید چرا؟ برای اینکه او مدّعی است من نبی‌ام و سند نبوت من این معجزه است که کلام خداست یا فعل خدا این معجزه است شما می‌‌گویید این فریه است نبی نیستی و کار شما هم مثل کار او بود قول شما هم مثل قول او بود همین که قول شما مثل قول او بود یک سوره مثل قرآن آوردید معلوم می‌‌شود که این معجزه نیست قهراً معلوم می‌‌شود که او نبی نیست معلوم می‌‌شود شما برنده شدید حرف شما درست است شما که می‌‌گویید این شخص پیغمبر نیست شما برنده‌اید در تحدی در مبارزه آوردن مثل برای پیروزی کافی‌ست در مسابقه است که انسان باید أفضل و اعلم بیاورد لذا چه در ﴿فلیأتوا بحدیث مثله﴾ چه ﴿فلیأتوا بمثل هذا القرآن﴾ چه ﴿سورةٍ من مثله﴾ چه ﴿سورةً مثله﴾ چه ﴿بعشر سور مثله مفتریات﴾ در همه این پنج طایفه سخن از مثل است نه اعلم و أفضل نه بالاتر از این همین که مثل این بیاروی برنده‌اید چون اگر مثل این آوردید معلوم می‌‌شود این کلام بشر است نه کلام الله و حرف شما که می‌‌گویید فلان کس پیغمبر نیست این حرف شما صادق می‌‌شود و شما موفق اید لذا به مثل اکتفا کرده.
سوال: ... جواب: تکرار نیست در هرجایی یک گوشه‌ای از اسرار آن داستان پیغمبر یا آن امت بازگو شده بیش از صد مورد نام مبارک موسی کلیم در قرآن کریم آمده اما هر جا از یک منظر خاصی هر جا از جهت مخصوصی قرآن کریم نظر دارد صدر آیه ذیل آیه سابق آیه لاحق آیه نشان می‌‌دهد که آنجا که وجود مبارک حضرت موسی مثلاً در مدین است یا در طور هست یا در مصر هست یا در طور هست یا در وادی دیگر است این خصوصیات را داشت اگر تکراری هست نام مبارک موسی تکرار است نه آن هدف و نه آن مطلب علمی وگرنه در هر جایی یک مطلب خاصی را در نظر دارند و بیان می‌‌فرمودند
سوال: ... جواب: خوب آن به طریق اولی اگر ترتیب باشد اگر اول بفرماید ده سوره حالا که نمی‌‌توانید ده سوره یک سوره بیاورید این ترتیب ترتیب معقول و مقبولی است اما اگر به عکس باشد اول به یک سوره تحدی بکند مبارز طلب بکند تحدی یعنی مبارز طلب کردن تحداه یعنی او را به مبارزه دعوت کرده اگر اول خدای سبحان تحدی کرده باشد به یک سوره به پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) فرموده باشد به مردم بگو اگر شما در نبوت من تردید دارید یک سوره مثل قرآن بیاورید اینها عاجز شدند دیگر بعداً نمی‌‌فرماید اگر تردید دارید ده سوره بیاورید اول یک سوره بعد ده سوره این جای سوال است اما اول به ده سوره تحدی بکنند بعد می‌فرماید حالا که نمی‌‌توانید ده سوره بیاورید لااقل یک سوره بیاورید این جای سوال نیست
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿فأتوا بعشر سور مثله﴾ نه معنایش این است که مثل دارد شما آن مثل را بیاورید این ارشاد به نفی موضوع است یعنی این لا مثل له است یعنی این قرآن کلام خدایی است که ﴿لیس کمثله شیء﴾ این هم آیت همان خدا است که ﴿لیس کمثله شیء﴾ اگر متکلمش نظیر ندارد کلام او هم نظیر ندارد نه اینکه نظیر دارد شما جستجو کنید بیاورید و نمی‌‌توانید این ارشاد به نفی مثل است نه عدم قدرت بر اتیان مثل موجود یک وقت است می‌فرماید این کار هست ولی شما نمی‌‌توانید آن را انجام بدهید یک وقت می‌فرماید اصلا این کار وجود ندارد البته خود ذات اقدس اله همه این سور را نازل کرده است آن دیگر از بحث بیرون است تمام قرآن را آن حضرت نازل کرده است اما قرآن ده سوره قرآن یک سوره قرآن کلاً مصداق این هستند چون همه‌شان کلام خدایی هستند که ﴿لیس کمثله شیء﴾ بنابراین هیچ کدام زا اینها مثل ندارند ﴿فاتوا بسورة﴾ بعد فرمود ﴿فان لم تفعلوا و لن تفعلوا﴾ اگر نکردید و هرگز نمی‌‌توانید بکنید در سوره مبارکه بقره گذشت بدانید که این کلام خدا است و معجزه است نه یعنی مثل دارد ولی شما نمی‌‌توانید آن را بیاورید این انشای به نفی موضوع است در بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که فرمود «لو کشف الغطا مازددت یقینا» یکی از آن وجوه ظریف هم به همین برمی‌‌گردد یعنی برای من غطایی نیست ارشاد به نفی موضوع است نه اینکه واقعا غطایی پیش من هست یا جلوی چشم من هست بین من و قیامت هست ولی این غطا اگر کنار برود برای من فرقی نمی‌‌کند خوب یقیناً اگر غطایی باشد بعد غطا برداشته بشود فرق می‌‌کند چگونه فرق نمی‌‌کند؟ این ارشاد به نفی موضوع است یعنی لا غطا لی آن غطائی که برای شما هست و الیوم هست و غدا برداشته می‌‌شود ﴿فکشفنا عنک غطائک و فبصرک الیوم حدید﴾ برای من غطا نیست در حقیقت غطا روی بهشت و جهنم نیست در آن آیه سوره مبارکه ق هم نفرمود ما از بهشت و جهنم و از واقعیت قیامت پرده برداشتیم نفرمود و کشفنا عن النارعن الجنة غطائهما فرمود ﴿فکشفنا عنک غطاءک﴾ این تار و پود پرده زخیمی که خودت بافتی و جلوی چشمت آویختی ما گفتیم که نباف بافتی گفتیم کنار بزن نزدی حالا ما کنار می‌‌زنیم حالا ﴿فبصرک الیوم حدید﴾ خوب هر کسی بالاخره پرده را خودش می‌‌بافد وجود مبارک حضرت امیر اهل دوخت و دوز پرده نبود یعنی برای من پرده نیست من همان طوری که «أفاعبد ربا لم اره» درباره قیامت هم همین طور است خوب کسی که خدا را با چشم دل می‌‌بیند بهشت و جهنّم را هم به طریق اولی می‌‌بیند این ناظر به آن است که ما پرده‌ای نینداختیم و ندوختیم و روی واقعیت پرده‌ای آویخته نشده روی چشم شماست ارشاد به نفی موضوع است می‌فرماید «لو کشف الغطا مازددت یقیناً» این جا هم ارشاد به نفی موضوع است یعنی قرآن لا مثل له نه اینکه مثل دارد و شما نمی‌‌توانید بیاورید مثل آن جریان ﴿هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین﴾ اینجا هم ﴿ان کنتم صادقین﴾ دارد ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین﴾ در جریان توحید هم فرمود اگر شما در توحید الهی معاذ الله تردید دارید در بطلان سمن و وثن شک دارید ﴿هاتوا برهانکم﴾ دلیلتان را بیاورید ﴿ان کنتم صادقین﴾ یعنی لا برهان لکم نه اینکه دلیل هست شما نمی‌‌توانید بیاورید اگر چند سال بروید درس بخوانید می‌‌توانید برای شرک دلیل بیاوردید این ﴿هاتوا برهانکم﴾ نظیر ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ است این ﴿فأتوا بسوره من مثله﴾ نظیر ﴿هاتوا برهانکم﴾ است یعنی لا برهان للشرک اینجا هم لا مثیل للقرآن دنبالش نروید که وجود ندارد در جریان توحید بازتر فرمود فرمود ﴿و من یدعوا مع الله اله آخر لا برهان له به فانما﴾ اینجا باید وقف کرد نه اینکه ومن یدعوا مع الله اله آخر لا برهان له به این طور نیست ﴿و من یدع مع الله الهاً آخر لا برهان له به﴾ این ﴿لا برهان له به﴾ وصف لازم ﴿اله آخر﴾ است ﴿اله آخر﴾ برهان پذیر نیست مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی ادعا کند که دو دوتا پنج تا است که دلیل ندارد پس این کار را بکند این دلیل ندارد لازمه دو دوتا پنج تا است دودوتا پنج تا برهان پذیر نیست ﴿و من یدع مع الله الهاً آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه﴾ .. این این طور راست اینجا هم ﴿فاتوا بسورة من مثله﴾ که این مثل ناظر به این است که لا مثل له است نه اینکه مثل دارد و شما نمی‌‌توانید بیاورید به دلیل اینکه جن و انس را که جمع کردید برابر سوره اسراء خیلی از شما با جنها ارتباط داشتید با کهنه با قافه و مانند آن ارتباط داشتید از آنها مدد بگیرید در موارد اضطرار و غیر اضطرار از بتهایتان کمک می‌‌گرفتید در جنگ و غیر جنگ به زعم باطل‌تان که از این بتها کاری ساخته است حالا هم دارید ﴿وادعوا شهدائکم من دون الله﴾ اینجا هم ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ از این بتها هم کمک بگیرید خوب اگر از بتها کمک گرفتید و نشد از فصحا و بلغا مدد گرفتید و نشد از جن و انس کمک گرفتید و نشد بفهمید غیر از خدا احدی نیست یک این می‌‌شود توحید بفهمید پیغمبر درست می‌‌گوید این می‌‌شود نبوّت لذا فرمود اگر برای شما ثابت نشد این دو مطلب را بدانید ﴿فالم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله﴾ قبلا هم اشاره شد که این رسم الخط قرآنی با آنچه که در ادبیات ما رایج است فرق می‌‌کند این باید أنّ ما نوشته می‌‌شد اما ﴿انما﴾ نوشته می‌‌شود رسم الخط نظیر ﴿واعلموا أنّما غنمتم من شیء﴾ که این ما اسم ان است نظیر «انما الاعمال بالنیات» و انما کذا و کذا نیست که جمعاّ یک حرف باشد این رسم الخط قرآنی با آنچه که الان رایج است فرق می‌‌کند ما در این مایی که اسم أنّ است که متصل نمی‌‌نویسیم می‌‌نویسیم إنّ ما أن ما این ما می‌‌شود اسم ان و أن اینجا هم همینطور است ﴿فاعلموا أنّ ما انزل بعلم الله﴾ ممکن است کتابت قرآن و قرائت قرآن أنّما خوانده می‌شود ﴿فاعلموا انّما انزل﴾ این به اذن الله است پس نوبت ثابت شد و از طرفی هم هیچ خدایی هم غیر از الله نیست توحید را هم باید باور کنید برای اینکه از این صنم و وثن هرچه خواستید کاری ساخته نبود که الان بحث در توحید نبود اما نتیجه توحید را گرفت چرا؟ برای اینکه شما مگر به اصنام و اوثانتان معتقد نیستید آنها ره نمی‌‌پرستید تضرع کردید ناله کردید زاری کردید کاری از او خواستید نتوانستند بکنند پس معلوم می‌‌شود اینها هیچ کاره‌اند هم توحید ثابت می‌‌شود و هم نبوت ثابت می‌‌شود پس اینکه فرمود ﴿فأتوا بعشر سور مثله﴾ یعنی ﴿لا مثل للکلام لانه آیه للمتکلم الذی لیس کمثله شیء﴾
سوال: ...جواب: پیغمبر هم بالاخره به اذن خدا می‌‌آورد دیگر یعنی خدا می‌‌آورد دیگر.
سوال: .. جواب: نه آن دیگر «معاذ الله» می‌‌شود بشر عادی وجود مبارک پیغمبر هم به اذن خدا می‌‌اورد چون ما ینطق عن الهوی پیغمبر هم از آن جهت که پیغمبر است رسول است به قداست روح مؤفّق است و متنعم است از طرف ذات اقدس اله می‌‌آورد از خودش که نمی‌‌آورد در بحث سوره یونس هم گذشت که گفتند کم و زیاد بکن آیه 15 سوره مبارکه یونس این بود که ﴿و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله﴾ گفتند یا همین قرآن را حفط بکند منتها خطوط کلی‌اش را عوض بکن که به سود ما باشد یا یک کتاب دیگر بیاور خدای سبحان به پیغمبر فرمود به آنها بگو ﴿قل ما یکون لی أن ابدله من تلقاء نفسی﴾ من اصلا قدرت ندارم که خودم کم و زیاد بکنم وحی الهی را که نمی‌‌شود کم و زیاد کرد اول کسی که به وحی الهی ایمان می‌‌آورد خود پیغمبر است ﴿آمن الرسول بما اُنزل إلیه من ربه﴾ بعد ﴿والمومنون﴾ این چنین نیست که پیغمبر لولا نبوتش لولا رسالتش لولا قداست وحی یابی‌اش خوب این کلام را داشته باشد کلام الله است دیگر،
سوال: .. جواب: نه أبدا من حیث النبوه همه حرفها کلام او است دیگر اول تا آخر آخر تا اول همه از زبان مطهّر آن حضرت در آمد دیگر منهای نبوت بر فرض محال او پیغمبر نباشد نه الان شما ببینید یک آیه خوب این نهج البلاغه حضرت امیر دیگر فحل در بین فصاحت و بلاغت است ابن ابی الحدید می‌‌گوید من آن خطبه نورانی که حضرت ا نشاء کردند بعداز قرائت ﴿الهٰیکم التکاثر﴾ آن ها از 50 سال قبل تا الان بیش از هزار بار من این خطبه را خواندم «منذ خمسین سنه و الی الان اکثر من ألف مرة» این را در دوران معمری‌اش گفته از 50 سال قبل تا الان من این خطبه را بیش از هزار بار خواندم هر بار که می‌‌خواندم «أحدثت عندی روعة و خوفا و عظة» برایم تازگی داشت این علی است با این خطبه یک آیه کوچک در آن خطبه قراء حضرت امیر اگر جا بگیرد می‌‌بینیم مثل واسطة العقد دارد می‌‌درخشد قرآن چیز دیگر است نهج البلاغه چیز دیگر و عین سخنان ذات اقدس اله است بدون اینکه یک واو کم شود یا یک الف زیاد بشود یا کم بشود وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) هر چه دارد بر اساس ﴿و ما ینطق عن الهویٰ﴾ از او دارد دیگر اگر سخن خدا نبود اگر وحی نبود اگر نبوت نبود اگر رسالت نبود خدای سبحان ‌فرمود: ﴿ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان﴾ ﴿و لا تخط بیمینک﴾ فرمود این همه را ما گفتیم و تو گفتی اگر ما نگفته بودیم تو اینها را چه می‌‌دانستی چگونه است ﴿فعلمک ما لم تکن تعلم﴾ نه تنها نمی‌‌دانستی نمی‌‌توانستی هم یاد بگیری برای اینکه بشری دیگر آن آیه دارد ﴿و علم الانسان ما لم یعلم﴾ ﴿و علمک ما لم تکن تعلم﴾ و مانند آن یک بخش است آن چیزی را که نمی‌‌دانستی خدا به تو آموخت اما این ﴿لم تکن﴾ که کان منفی است هم در باره امت است هم درباره خود حضرت ﴿و علمک ما لم تکن تعلم﴾ تو اونی نبودی که بدانی بالاخره غیب است دیگر اخبار غیبی انسان چه می‌‌داند چند صد سال قبل چه گذشت نوح چه کسی بود چه گفت کتابی که بر نوح نازل شد چه بود انبیای دیگر چه بودن اینها همه اخبار غیبی است که فرمود ﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک﴾ در بحثهای قبلی هم مکرر اشاره شد که ذات اقدس اله به پیغمبر قدم به قدم آدرس می‌‌دهد می‌‌گوید تو آنجا نبودی قضیه از این قرار بود تو ان صحنه نبودی قضیه از این قرار است ﴿و ما کنت ثاویاً فی اهل مدین﴾ ... قضیه از این قرار است ﴿ما کنت بجانب الطور﴾ قضیه از این قرار است ﴿و ما کنت بجانب﴾ کذا قضیه از این قرار است ﴿و ما کنت لدیهم اذ یلقون أقلامهم﴾ ولی قضیه از این قرار است تو در جریان پرستاری مریم نبودی تو در جریان کوه طور نبودی تو درجریان مدین نبودی تو در جریان غرق شدن نبودی ولی قضیه از این قرار است از این قرار از این قرار است.
سوال: ... جواب:

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی