display result search
منو
تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش اول

تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 144 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش اول
- دعوت تحدی قرآن به 10 سوره
- فصاحت قرآن و اعجاز آن
- بخش عظیمی از معارف قرآن به معارف آن است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾
﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله و أن لا اله إلّا هو فهل أنتم مسلمون﴾
چون بخش مهمی از سوره مبارکه هود درباره وحی و نبوّت و حقیقت قرآن و معجزه الهی قرآن است لذا جریان تحدی را اینجا هم مطرح فرمود: رسول گرامی (صلّی الله علی و آله و سلم) هرگز چیزی از وحی را فروگذار نمی‌کند که نگوید پس سر ایمان نیاوردن مردم آن است که آنها این وحی را به حقیقت نشناختند گفتند این افتری است پس سر ایمان نیاوردن نگفتن پیغمبر نیست بلکه نپذیرفتن اینهاست آنها می‌گویند «معاذ الله» این قرآن کلام بشر است و این کسی که داعی نبوت دارد متنبّی است نه نبی و فریه‌ای بسته است به خدا ذات اقدس اله احتجاج کرد فرمود شما که می‌گویید این قرآن کلام بشر است و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) آن را افتری بسته است شما هم ده سوره مثل این که به زعم شما فریه است بیاورید و همه کسانی که احتمال می‌دهید شما را یاری کنند دعوت کنید چه کسانی که بهره ادبی دارند چه کسانی که بهره تاریخی دارند چه کسانی که بهره‌ای از پیشگویی و ملاحم دارند چه کسانی که به قداست اینها شما باور دارید از همه اینها کمک بگیرید از کاهنان کمک بگیرید از شاعران کمک بگیرید از ساحران کمک بگیرید از اوثان و اصنامی که به قداست آنها باور دارید کمک بگیرید شما که در جنگها وقتی برای خونریزی می‌روید گاهی پیش بتها می‌روید خضوع می‌کنید از آنها کمک می‌طلبید در این مسئله هم از آنها کمک معنوی طلب بکنید یک چنین مجموعه‌ای تلاش و کوشش بکنند تا ده سوره مثل این بیاورند ﴿و ادعوا من استطعتم من دون الله﴾ در بخشی از آیات دارد که شما آن معبودان‌تان را هم به کمک بگیرید بنابراین از همه وسایل مادی و معنوی کمک بگیرید از خدا کمک نخواهید برای اینکه این کلام کلام خدا است خدا می‌تواند مثل این بیاورد چون مثل این را خود این را آورده است غیر خدا هر چیزی و هر شخصی که مورد اعتماد شماست از او کمک بگیرید ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ اگر شما در این تهمت زدنتان راست می‌گویید از این کمکها بهره بگیرید و ده سوره مثل این بیاورید آنها یقینا عاجز بودند این امر فأتوا هم امر تهدید و تعجیز است نه امری است که دلالت بر وجوب یا استحباب بکند و مانند آن امر مصطلح نیست امر تهدید و تعجیز و امثال ذلک است اگر برای آنها مبارزه ممکن بود دست به آن خونریزی‌ها نمی‌زدند بالأخره چند سوره می‌آوردند و ثابت می‌کردند «معاذ الله» که این تنبّی است نه نبوت از اینکه به همه خونریزی‌ها و جنگ‌ها هم تن دردادند و به کشتن و کشته شدن حاضر شدند معلوم می‌شود که مقدورشان نبود که معارض و مماثل بیاورند جریان معجزه بودن قرآن کریم مخصوصاً در همان اوایل سوره مبارکه بقره بحث شد که ﴿إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله﴾ اما خصوصیتی که در سوره مبارکه هود هست این است که این مشکل ترتیب را باید چه طوری حل کرد یعنی تحدّی به قرآن یکی تحدّی به ده سوره یکی تحدّی ﴿سورة﴾ به یک سوره یکی این ترتیب را چگونه حل کنیم یک بحث در این است که معجزه قرآن به چیست این مخصوصاً در همان اوایل سوره مبارکه بقره گذشت اما اینجا چون مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) تعرض کردند در تبیان و مرحوم امین الاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) هم همان را بازگو فرمودند و ذکر فرمودند و دیگران هم تا حدودی پذیرفتند شاید سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این را هم اینجا مطرح کردند که آیا معجزه بودن قرآن به همان صبقه ادبی اوست یعنی فصاحت و بلاغت است یا چیزهای دیگر هم هست ایشان یعنی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در نقد فرمایشات مرحوم شیخ در تبیان و مرحوم طبرسی در مجمع می‌فرمایند اگر وضع اعجاز خصوص فصاحت و بلاغت بود قرآن هرگز کسانی را که عربی نمی‌دانند آنها را هم به مبارزه دعوت نمی‌کرد از اینکه عرب و عجم تازی و فارسی را به مبارزه دعوت کرد معلوم می‌شود که معیار خصوص فصاحت و بلاغت نیست البته فصاحت و بلاغت هم جزء جهات اعجاز است اما این تنها محور نیست برای اینکه فارسی‌ها که هستند از گفتن یک جمله عربی ساده عاجزند آنها را هرگز دعوت نمی‌کنند به مبارزه برای آوردن مثل قرآن آنها که بالاخره صد زبان زنده در دنیا هست کمتر یا بیشتر بود و خواهد بود خدای سبحان همگان را به آوردن مثل قرآن دعوت کرده خوب آنها اصلا مثل کتاب‌های عادی و عرفی عرب زبان را نمی‌توانند بیاورند چه رسد به قرآن عجز آنها دلیل معجزه بودن قرآن نیست آنها زبان دیگر را هم نمی‌توانند بیاورند مثل کتاب‌های دیگر را هم نمی‌توانند بیاورند هر کسی به زبان خودش آشنا است از اینکه فرمود ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ معلوم می‌شود که تنها محور عربی بودن نیست چه اینکه در سوره مبارکه اسراء آن آیه معروف که ﴿قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ خوب جن و انس مگر همه اینها عربی بلدند همه اینها قدرت دارند عربی سخن بگویند یا عربی کتاب بنویسند و مانند آن از اینکه جن و انس را به این تحدّی و مبارزه دعوت کرده است معلوم می‌شود که معیار تنها محور عربی بودنش نیست
سوال: .. جواب: آنها اصلاً در داخلشان فرد عادی نیست چه رسد به متخصّص در بین عرب‌ها چرا کارشناسان فصاحت و بلاغت ممکن است اما در بین امتهای دیگر که اصلا عربی رواج ندارد آنها نه افراد عادی دارند نه افراد متخصص آیه 88 سوره مبارکه اسراء همین بود که ﴿قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ اگر اینها مظاهر هم ظهیر هم پشتوانه هم و پشتیبان هم باشند نمی‌توانند مثل این قرآن را بیاورند خوب آنها مثل کتاب‌های عادی را هم نمی‌توانند بیاورند برای کسی که عربی نمی‌داند این یک شاهد که تنها محور اعجاز فصاحت و بلاغت او نیست شاهد دیگر از آیه معروف سوره مبارکه نساء است در آیه 82 سوره مبارکه نساء فرمود ﴿افلا یتدبّرون القران و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾ این هم به صورت قیاس استثنایی است که اگر این قرآن از نزد غیر خدا بود حتما در آن اختلاف بود چون این کتاب منزه از اختلاف است هیچ اختلافی در آن نیست پس من عند الله است چرا تلازم این مقدم و تالی چیست چرا اگر کتابی را غیر خدا بنگارد حتماً در آن اختلاف است برای اینکه کتابی که در طی بیست و سه سال بیش از بیست سال نوشته بشود گاهی در حضر گاهی در سفر گاهی در جنگ گاهی در صلح گاهی در ضرّا گاهی در سرّا گاهی در نعمت گاهی در نقمت گاهی در فشار و رنج و دردهای نبرد گاهی هم در نشاط پیروزی گاهی هم در مسائل اعتقادی گاهی هم در مسائل اخلاقی گاهی هم در مسائل اجتماعی گاهی هم در مسائل سیاسی گاهی هم در حقوق گاهی هم در حدود یک کتاب جامع الاسرار که طبق بیان خود حضرت بود جوامع الکلم جامع همه اینها باشد بیش از بیست سال تدوین شده باشد صدر و ساقه‌اش هم یک دست باشد هیچ اختلافی هم در آن نباشد خوب بشر عادی بالاخره علمش بیشتر می‌شود در طی این بیست سال سهو و نسیان دارد گاهی در اثر سهو و نسیان سبق قلم و سبق لسان کم زیاد می‌شود گاهی در اثر تکامل علم مطلب دقیق‌تری می‌فهمد دقیق‌ترش را می‌آورد این که دقیق‌تری در آن نیست همه‌اش نور است اینکه گرچه بعضی‌ها نور بعضی‌ها أنورند اما این چنین نیست که تکامل علمی در آن باشد که مثلاً حالا قبلا یک مطلبی معلوم نبود الان معلوم شده باشد این چنین نیست یک کتاب یک دستی است که همه‌اش علم است همه‌اش حق است همه‌اش صواب است همه‌اش فیض است هیچ نقصی در آن نیست هیچ عیبی در آن نیست این از غیر خدا ساخته نیست خوب این ناظر به تحدی محتوایی است کاری به فصاحت و بلاغت ندارد ترجمه قرآن همه همین طور است اگر کسی بتواند قرآن را به خوبی ترجمه کند این محتوا من عند الله است چون ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾ بنابراین این معجزه بودن قرآن بخشی به فصاحت و بلاغت برمی‌گردد بخش دیگرش به معارف دیگر رجوع می‌کند که در این آیه 82 سوره مبارکه نساء اصلا کاری به لفظ ندارد کار راجع به معنا است مطلب دیگری که از این آیه 82 سوره مبارکه نساء برمی‌آید همان آموختن روش تفسیری است که قرآن یفسر بعضه بعضا خوب یک مفسر وقتی که بخواهد یک آیه را تفسیر بکند طبق همین آیه باید به همه آیات قرآن سری بزند که ببیند آیا یک آیه‌ای مخالف با این آیه در تمام قرآن پیدا می‌شود یا نه این ما را به تدبر همه جانبه دعوت می‌کند نه تدبر در تک تک آیات آن افلا یتدبرون القرآن یک معنای جامعی را به ما می‌فهماند یعنی اگر پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) فرمود «اُعطیتُ جوامع الکلم» کسانی هم که امت او هستند شاگردان او هستند آنها هم به تدبر جوامع الکلم بیاندیشند تدبر در جوامع الکلم یک مطالعه فراگیر لازم دارد این می‌شود تفسیر قرآن به قرآن از یک سو کمک گرفتن از سنت معصومان (علیهم السلام) از سوی دیگر استمداد از براهین عقلی از سوی سوم کسی عقل را محذور کند بگوید عقلی که خدا را ثابت کرد پیغمبر را ثابت کرد وحی و نبوت را ثابت کرد معجزه را ثابت کرد حالا هیچ کاره است این دیگر نمی‌تواند تدبّر فراگیر داشته باشد یا کسی «معاذ الله» بگوید «حسبنا کتاب الله» این دیگر نمی‌تواند یک تدبر فراگیر داشته باشد برای اینکه جوامع الکلم قرآن را سنّت و معصومین را براهین عقلی را ملحوظ کرده است بسیاری از آیات تعقل و تفکر را دارد و قبلاً هم عرض شد که اینکه قرآن ما را به تعقل دعوت کرده است نه یعنی چه آیه یا سیصد آیه یا سه هزار آیه ﴿أفلا یعقلون﴾ ﴿یتفکرون﴾ اولوالالباب و عقول دارد اینچنین نیست اول تا آخر آخر تا اول قرآن عاقلانه حرف می‌زند الان همین آیه محل بحث هیچ سخن از تعقّل و تفکر نیست ولی برهان عقلی اقامه کرده بر اساس قیاس استثنایی یک مقدم دارد یک تالی د ارد تلازم مقدم و تالی دارد بطلان تالی دارد این یعنی تفکر یا ﴿لو کان فیهما آلهه الّا الله لفسدتا﴾ دیگر ﴿لقوم یعقلون﴾ ﴿لقوم یتفکرون﴾ در آن نیست خود برهان عقلی را به ما ارائه می‌کند اینکه عاقلانه حرف می‌زند حکیمانه حرف می‌زند می‌شود ﴿یس ٭ والقرآن الحکیم﴾ این دعوت به عقل است کتاب حکیم دعوت به عقل است چه اینکه همین کتاب فرمود ﴿ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا﴾ هر چه پیغمبر فرمود اطاعت کنید و پیغمبر حدیث ثقلین را فرمود غدیر را فرمود و ده‌ها حدیثی که مربوط به عترت طاهرین (علیهم السلام) است فرمود خوب اگر ذات مقدسش بهره «اُعطیتُ جوامع الکلم» دارد شاگردان آن حضرت هم باید مطالعه جوامع الکلم داشته باشند مطالعه جوامع الکلام می‌شود جامعه معقول و منقول اگر کسی بین عقل و نقل جمع کرده است او توفیق مطالعه جوامع الکلم دارد خوب این آیه 82 اصلاً ناظر به فصاحت و بلاغت نیست این شاهد دوم شاهد سوم این است که الان مختصری عربی رواج دارد مثلا شاید یک بخش ضعیفی از مردم روی زمین عربی حرف می‌زنند خوب بالأخره شش میلیارد صد میلیون نسبت به شش میلیارد اصلاً قابل قیاس نیست کتابی که مال شش میلیارد است بعد ممکن است به ده میلیارد به صد میلیارد برسد مگر چه قدر عرب زبانند چقدر عربی می‌فهمند در این عرب زبان‌ها چه قدر آشنا به فرهنگ فصاحت و بلاغت است اینها یک در صد یا دو درصد کتابی که جهانی است و همه را به معارف خود دعوت می‌کند که معجزه‌اش مال یک درصد و دو درصد نیست الان هم که آن نسل سابق نیستند تا اینکه آنها آن سبعة معلقه را از دیوار کعبه بکشند پایین یک چیزی باید باشد که جهانی باشد این از آن لطایف بیان است اینها را این پنج شش سطری که ایشان در المیزان دارد اینها را ملاحظه کنید اینها درسی نیست اینها معلوم می‌شود آدم از درون خودش این حرفها را یافت لذت برد و چشید و به قلم آورد این مثل اینکه جواب محبوب را می‌بیند و می‌نویسد سیّدنا الاستاد در این سه چهار سطری که دارد قرآن معجزه است این را ملاحظه بفرمایید می‌گوید این را با تمام وجود می‌گوید مثل اینکه یافته این حرفها را می‌گوید از نظر فصاحتش بلاغتش خوب معجزه است حرفی در آن نیست اما برای بخش ضعیفی از مردم آن هم در بخش ضعیفی از اعصار گذشته الان آنهایی که طرز إمرء قیسی فکر بکنند که نیستند که الان هم آنهایی که عرب زبانند در اثر اختلاط با غیر عرب این قدر الفاظ دخیل دارند که خود عربی در بین اینها گم می‌شود بعضی از این لغت نویسها مثل اعصار اقرب الموارد آنها می‌گویند ما برای اینکه عربی سره و خالص بنویسیم از عربی زبان‌های که مجاور مرزی با کشورهای دیگر هستند کمک نگرفتیم رفتیم روستاها و در بادیه‌ها و در حی و قبیله و عشیره محض آنجاها جستجو کردیم این لغات را شناسایی کردیم جمع آوری کردیم در اقرب الموارد می‌گوید آن عرب‌هایی که مجاور شمالی یا جنوبی یا شرقی و غربی کشورهای غیر عربی هستند زبانشان دخیل کلماتشان دخیل این دیگر عربی سره نیست الان همین محذوری که ایشان فکر می‌کرد آمده در هر روستا و هر دهکده این چنین نیست که عربی محض مانده باشد قهرا عربی با الفاظ دیگر لغات دیگر خیلی آمیخته شده است آن فصاحت و آن بلاغت و آن آداب و سنن فصاحت شناسی و بلاغت شناسی خیلی ضعیف شده است آن وقت کتابی که معجزه جاوید است برای یک درصد یا دو درصد آن هم در یک سرزمین مخصوص و در یک زمان خاص این چنین که نیست می‌ماند قسمت مهم ایشان می‌فرماید قرآن در عقاید حرف زد حرف اول را زد در اخلاق حرف زد حرف اول را زد در احکام حرف زد حرف اول را زد در حقوق حرف زد حرف اول را زد در قصص و عِبَر حرف زد حرف اول را زد در راهنمایی‌های دیگر مواعظ حرف زد حرف اول را زد هیچ کسی در موعظه مثل قرآن نیست در تاریخ مثل قرآن نیست در قصص مثل قرآن نیست در اخلاق مثل قرآن نیست در عقاید مثل قرآن نیست در شریعت مثل قرآن نیست این هر چه گفت معجزه است منتها این متن را باید باز کرد بعد یک تعبیر نمکین هم دارند می‌گویند آن شکوه قرآن که سلطان در قلوب حاکم است آن معجزه است یک وقتی می‌فرمودند در این جنگ جهانی دوم که عالم عزا زده بود رادیو مصر این شعر را در طلیعه جنگ جهانی دوم که این دو ابرقدرتها به جان هم افتادند و کشورهای دیگر هم درگیر شدند این شعر معروف سوگنامه را خواند «یا ایتها النفس اجملی جزا ان الذی تحذرین قد رقعا» این مرثیه‌ای است که آن شخص گفته است یعنی ای نفس بر حذر باش سودمند باش برای اینکه آنچه که تو می‌ترسیدی واقع شده است ان الذین تحذرین قد رقعا وقتی رادیوی مصر می‌خواست خبر جنگ جهانی دوم را شروع بکند با این شعر شروع کرد بعد بخش وسیعی از جهان در ماتم می‌سوخت و می‌گفت ایشان می‌فرمودند حتی در بخش مسیحی‌ها آنها هم وقتی می‌خواستند تسلّی پیدا کنند قرآن می‌خواندند می‌گفتند تورات و انجیل به آهنگ نمی‌آید الان هم شما می‌بینید بعضی از این قاریان وقتی قرآن می‌خوانند بالاخره خیلی‌ها می‌ایستند آنها که مسیحی بودند یا کلیمی بودند آنها هم برای تسکین آلامشان قرآن می‌خواندند با آهنگ می‌گفتند انجیل به آهنگ نمی‌آید تورات به آهنگ نمی‌آید کتابهای عربی دیگر هم همین طور دیگر خوب این نهج البلاغه در ادبی بودن و عربی بودن و فصیح بودن ممتاز است شما چهار تا عبدالباسط پیدا کنید هر چه بخواهید که این نهج البلاغه را مثل قرآن بخواند نمی‌آید خوب عبدالباسط همان عبدالباسط است ولی نهج البلاغه قرآن نیست که به آهنگ دربیاید این را ایشان آن جمله آخر که جمال قرآن در دل‌ها حاکم است این مال یک کسی که شیفته او است فرمود معجزه قرآن در این است آن بخش اخلاق که دیگران اخلاق را تعریف کردند ایشان اخلاق قرآنی را هم می‌گوید اخلاق قرآنی معنایش این نیست دروغ نگو را موعظه بکن نماز شب بخوان آدم خوب بشو اینها که موعظه است اینها که علم نیست علم اخلاق که قرآن یاد می‌دهد این نفس را ثابت می‌کند تجرد نفس ثابت می‌کند صحت فساد ثابت می‌کند دارو و درمان ثابت می‌کند بعد این زیرمجموعه‌اش آن أواخر بحثش این است که دروغ نگو معصیت نکن آدم خوبی باش این موعظه است که از هر واعظی ساخته است این که فن اخلاقی نیست اخلاق جزء علوم متقن مستدل برهانی است که نفس چیست تجرد نفس چیست چرا گناه سم نفس است واقعاً دروغ این حرف تلقین این حرف یا واقعاً گناه سم است این باید ثابت بشود چرا اطاعت روح و ریحان نفس است آن می‌شود پند این می‌شود موعظه ایشان می‌فرماید و آن فن اخلاق هم در همان جلد اول و جلد دوم المیزان است که اخلاق در قرآن را بررسی می‌کند که اخلاقی که قرآن آورده غیر از اخلاقی است که دیگران آوردند که انسان برای چه این فضیلت‌ها را پیدا کند آنگاه حدیث آن تثلیث مشخص می‌شود که من خوفا عبادت نمی‌کنم شوقاً عبادت نمی‌کنم بلکه حبا عبادت می‌کنم این تعظیم می‌کنم این آیه هم نشان می‌دهد که بخش وسیعی از معجزات قرآن به آن معارف برمی‌گردد پس آن فصاحت و بلاغت در عین حال که یکی از محورهای معجزه است اما این چنین نیست که تمام مدار آن باشد هم شاهد داخلی دارد که آن نیست شاهد داخلی‌اش این است که به همان همراه فرمود ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین﴾ و ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یاتوا﴾ همان شاهد خارجی دارد که آیه 82 سوره مبارکه نساءست که ما را دعوت می‌کند ملک شما در هیچ مطلبی از مطالب قرآن نیست که با مطالب دیگر درگیر باشد و نسازد ایشان می‌گوید بهره‌هایی که از این آیه برده‌اند همان مسئله القرآن یفسر بعضه ببعض است خوب ما اگر خواستیم این آیه را تفسیر بکنیم باید ببینیم آیات دیگر مطابق با این است یا نه؟ خدا فرمود که نه آن آیات دیگر هم مطابق با همین است با این اختلافی ندارد یک وقتی است که می‌گوییم نه اختلاف است نه اتفاق این می‌شود پراکنده‌گویی

این می‌شود کشکول نه کتاب الان کشکول مرحوم شیخ بهایی اختلافی در آن نیست برای اینکه این مطالب جزء اطلاعات است نه جزء علوم فن که نیست علم که نیست اطلاعات است یک مثال ادبی دارد یک مثال فقهی دارد یک مثال تاریخی دارد یک داستان طنز دارد این طور این می‌شود کشکول، کشکول اگر کلماتش فصولش باهم هماهنگ نبود کسی نقدی ندارد اما اگر در فن اصول همین مرحوم شیخ بهایی (رضوان الله علیه) زبده الاصول نوشته اصول متقنی است اگر مطالبش با هم هماهنگ نبود جای نقد است چون علم است نه اطلاع و کشکول قرآن چون کشکول نیست علم است ﴿یعلمکم الکتاب والحکمه﴾ است هر آیه‌ای که ما بحث می‌کنیم باید ببنیم آیات دیگر مخالف این است یا نه قهراً یفسر بعضه بعضهم از اینجا درمی‌آید فرمود نه تنها اختلاف ندارند بلکه اینها مثانی هستند ﴿الله نزّل أحسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی﴾ سر تاپای قرآن ﴿مثانی﴾ است مشابه هم است مثنی مثنی است کتاباً متشابها مثانی یعنی همه شان همگون هم هستند شبیه هم هستند همه شان انثنا دارند انعطاف دارند مثلا این ستون‌های این مسجد هیچ کدام به هم ارتباط ندارند هر کدام بار خودشان را می‌کشد اما این مساجد و آن مراکزی که هلالی ساخته شده است همه شان سعی می‌کنند بار دیگری را هم بکشند فرمود آیات قرآن مثل ستون استوار نیست آیات قرآن همه شان هلالی است مثانی است مثنی است انثنا دارد انعطاف دارد گرایش دارد جزبه دارد هر آیه‌ای آیه دیگر را نگاه می‌کند نه تنها شبیه هم است بلکه انشا هم دارد انعطاف هم دارد سر تا پای قرآن مثانی است ﴿کتاباً متشابهاً مثانی﴾ این مثانی است خوب اگر این است باید یفسر بعضه بعضا باشد
مطلب دیگر آن است که اگر چنانچه محور معجزه پس این یک نقد البته آن ادبی که در المیزان هست ملاحظه بفرمایید نام کسی را نمی‌برد نه نام مرحوم شیخ طوسی را می‌برد نه نام مرحوم امین الاسلام را می‌برد آنجایی که مخالف هستند نام را کم می‌برد چه رسد به بزرگان خودمان
سوال: ... جواب: بله نفی اختلاف یعنی اثبات اتّحاد برای اینکه کشکول که نیست کتاب فنی است کتاب فنی الّاولابد یا مختلف است یا متحد ثالث ندارد اگر علم است و وابسته است و حلقات زنجیری است این یا مختلفت است یا متفقند ثالث فرض می‌شود اما از بحث بیرون است کتاب‌های کشکولی که به آدم اطلاعات می‌دهد نه علم خوب این نه اختلاف دارد نه اتفاق الان کشکول شیخ بهایی مخیاء شیخ بهایی یا کتابهایی که از این سنخ نوشته‌اند دست نوشتند همین طور است دیگر این دوتا مطلب طنز در آن هست دوتا مطلب ادبی در آن است دوتا مطلب فقهی در آن است اینها اصلاً ارتباطی با هم ندارند هر مطلبی حرف خودش را می‌زند این نه اختلاف دارند نه اتفاق اما یک کتاب علمی مثل زبدة الاصول شیخ بهایی (رضوان الله علیه) چون فن است الا و لابد مطالبش یا اختلاف دارند یا اتفاق
سوال: ...جواب: آیات ناسخ و منسوخ راجع به تخصیص ازمانی است
سوال: ...جواب: ما بابد بگردیم ببنیم اختلاف دارد یا نه؟
سوال: ...جواب: خود قرآن ادّعا کرده ما می‌شویم مقلّد این آیه نه محقّق متدبّر در این آیه مقلد آیه بله اشکال ندارد اما آن فیض اساسی که انسان بتواند پیام قرآن را به دیگری برساند ندارد الان در همین آیه به ما می‌گوید شما کارشناس باشید حرف ما را به مردم برسانید شما داور باشید بله همگان که این چنین نیستند ولی یک عده باید باشند در همین صحنه می‌فرماید شما داور صحنه باشید کم نیستند مخالفان هر عصری که بگویند ما هم مثل قرآن را داریم می‌آوریم آن کارهایی که ابن ابی الاوجاع و امثال ذلک گفتند که ما قرآن آوردیم خوب کارشناسان ادبی عرب آمدند بررسی کردند دیدند ین دروغ است این هرگز به او نمی‌رسد این آیه به ما می‌گوید که ما تحدی کردیم مبارز طلب کردیم یک، دشمن‌ها هم در کمین هستند دو، ممکن است یک چیزهایی را کم و بیش ببافند بگویند این هم مثل قرآن است سه، شما باید خوب تشخیص بدهید چهار به مردم هم ابلاغ کنید پنج خوب این رسالتی است به عهده علما فرمود اگر نتوانستند بیاورند بفهمید که معجزه اند خوب چه کسی هر روز پیغمبر زنده است که بگوید این با آن فرق می‌کند هر روز خدا آیه نازل می‌کند یا این را به فهم مردم گذاشتند؟ پس یک عده کارشناس باید تربیت بشود تا سکّان این دین را حفظ بکند یعنی لنگر این کشتی را حفظ بکند بالأخره اگر مسئله اهل بیت مسئله سفینه نوج خود ولی عصر (ارواحنا فداه) سکّان و لنگر این کشتی را دارد ولی زیرمجموعه او در عصر غیبت هم باید سکان دار این سفینه اهل بیت باشند فرمود شما ببنید اگر دیگران نتوانستند به مردم ابلاغ کنید که اینها نمی‌توانند مثل قرآن بیاورند دلیلش را هم بگویید ﴿فإن لم یستجیبوا لکم﴾ که این کلام کلام خدا است خوب پس ما را دعوت کرده به این اطلاعات مطالعه فراگیر و جامع الاطراف داشته باشیم
سؤال: ... جواب: فراوان در بحث اخلاقی دارند اینها که معاذ الله کم نیست در این روزنامه‌ها و مجله‌ها احیانا گاهی می‌نویسند که تاریخ مصرف قرآن گذشت یعنی این مال آن عصر بود یعنی این یک کتاب جهانی نیست یا معنای خاتمیت این است که وقتی بشر رشد عقلی نداشت به قرآن نیازمند است وقتی رشد عقلی پیدا کرد خودش می‌تواند خودش را اداره کند یعنی عقل بشر هم در بخشی از تاریخ کار وحی را می‌کند این است که این بزرگان آن روز از مرحوم مجلسی اول (رضوان الله علیه) در شرح من لایحضره الفقیه آن جلد 12 بود که خواندیم مرحوم مجلسی اول (رضوان الله علیه) در شرح من لا یحضره الفقیه ابن بابویه قمی آنجا که این حدیث را نقل می‌کند«ان من الشعر لسحرا» آن حدیث دیگر را هم نقل می‌کند که «ان من الشعر لحکمة» آنگاه در تفسیر اینکه برخی از اشعار حکمت است و برخی از شعرا حکیم اند نامی از بزرگانی از ادبیات می‌برد می‌گوید کالحکیم الثنایی کالحکیم الغزنوی و الحکیم الرومی و الحکیم العطّار اینها را مرحوم مجلسی اول نام می‌برد اینها بزرگانی بودند که این معارف را به نظم در آوردند جناب حکیم سنایی می‌گوید:
مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل آفتاب اندر سما آنگه کسی گوید ضحی
پیغمبر در عالم باشد آن وقت کسی عقل بشر که عقل بشر مشکل مردم را حل می‌کند آفتاب در آسمان باشد کسی بگوید ستاره سحٰی ستاره سحٰی یک ستاره ضعیفی است که سابقا برای اینکه معلوم شود فلان شخص سلیم البصراست یا نه بغی الباصره است یانه گفتند اگر شب ستاره سحی را دید معلوم می‌شود چشمش سالم است خیلی ضعیف نیست چون چشم ضعیف نمی‌تواند ستاره ضعیف را ببنید سنایی می‌گوید وجود مبارک پیغمبر در عالم باشد بعد کسی دم از عقل بزند آفتاب در عالم باشد کسی فکر سحی باشد خوب آنی که «معاذ الله» می‌گوید الان عقل بشر کافی شد و نیازی به دین ندارد همین دیگر یعنی تاریخ مصرفش گذشت آدم باید از قرآن مدد بگیرد که عقل بشر خود همین عقل اگر سالم باشد می‌فهمد که خیلی از چیزها را نمی‌فهمد یک، می‌فهمد که تنها راه انبیا و اولیا اند دو، می‌فهمد که این انبیا و اولیا برای همیشه حرفی برای گفتن دارند الی یوم القیامه سه، اول کسی که به انبیا و اولیا ایمان می‌آورند همین اولوا العقول و الابصار و الالباب هستند چهار، اگر کسی نباشد و این حرفها را نگوید «معاذ الله» همین که می‌بینید که می‌شنوید یا احیاناً واردات این کشور است خوب فرمود ﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سورٍ مثله مفتریات﴾ پس معجزه راههای فراوانی دارد که یک بخشش مربوط به فصاحت و بلاغت است.
مطلب دیگر این است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان اصلاً مطرح نفرمودند چرا قرآن کریم گاهی به یک سوره گاهی به ده سوره گاهی به ..ممکن است در جای دیگر مطرح کرده باشند مثلا در جلد اول اما اینجا مطرح نکردند عبارتی که در تفسیر المیزان آمده برابر با همان است که در مجمع البیان است عبارت مجمع ا لبیان یک غلط چاپی دارد اصلش را شما در تبیان تصحیح می‌کنید مرحوم شیخ در تبیان فرمودند اینکه فرمودند ﴿قل فأتوا بعشر سور مثله﴾ منظور مثل در جنس است نه مثل در عین چون مثل در عین حکایت همان است اگر یک کسی مثل این آیه را بیاورد خوب همان را دارد حکایت می‌کند نه مماثل او باشد اگر یک کلامی بیاورد که نه شعر باشد نه قصیده باشد انواع مفهوم شعر نه غزل باشد نه قطعه باشد نه نظیر نثرهای عادی باشد نه نظیر نظم‌های عادی باشد یک سنخ دیگری باشد پیام دیگری داشته باشد یک چنین کلامی مثل قرآن است عبارت شیخ در تبیان این است که والمراد بالمثل المثل فی الجنس لا العین لان المثل فی العین یکون حکایته پس باید مثل باشد در عبارت مجمع البیان هر دو جا جنس دارد درحالی که این دومی عین است نه جنس همان عبارت مشبّشند آمده در المیزان عبارت المیزان هم قابل فهم نیست برای اینکه این عبارت مغلوط است چون از مجمع گرفته شده به هر تقدیر در مجمع البیان مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) سخن از این جمع بین سه طایفه است ایشان به یک نکته عنایت کردند و جواب دادند که فان قلت که چرا به مثل قرآن گاهی به ده سوره گاهی به یک سوره می‌فرماید برای اینکه کلام منظم منظوم معجره‌آسا این گاهی به قلیل و گاهی به کثیر تحدّی می‌شود خوب این هم سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) نقل کردند اگر کسی سوال بکند که چرا گاهی یک سوره گاهی ده سوره گاهی کل قرآن پاسخش این است که این تنوّع مبارزه است این تنوع در مبارز طلبی است این درست اما اشکال این نیست اشکال این است که چرا کثیر بعد از قلیل است اشکال در این است که چرا قبل از اینکه بفرماید ده سوره بیاورد فرمود یک سوره بیاورید که در سوره است گفته حالا سوره بقره مدنی است که بعد نازل شده سوره یونس است که قبل از سوره هود است در سوره یونس فرمود یک سوره مثل قرآن بیاورید در سوره هود که بعد از سوره یونس است می‌فرماید ده سوره بیاورید خوب اگر شما مبارز طلب کردید تحدّی کردید به یک سوره اینها به یک سوره عاجر بودند خوب چگونه شما دوباره آنها را به ده سوره دعوت می‌کنید این مشکل اساسی نه در تبیان است نه در مجمع البیان مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) اصل تنوّع را فرض می‌کنند و پاسخ می‌دهند که گاهی به قلیل گاهی به کثیر اما اشکال در این است که چه طور کثیر بعد از قلیل است از این نکته به بعد می‌افتیم در فضاهایی که جناب صاحب المنار طرح کرده‌اند ایشان آمدند گفتند به اینکه دیگران هم البته این پاسخ را دادند که سوره مبارکه هود آن طوری که قرآن کریم تدوین شده که نازل نشده که برای اینکه ما می‌بینیم بخش وسیعی از سور مدنی اول است بعد سور مکی اگر ترتیب تدوینی قرآن برابر ترتیب نزول قرآن باشد بله سوره یونس قبل از سوره هود است اما بعضی از آیات مکی در سور مدنی است بعضی از آیات مدنی در سور مکی است به ترتیب تدوینی قرآن موافق با ترتیب نزول قرآن که نیست پس اگر سوره یونس قبل از سوره هود نوشته شده معنایش این نیست که یونس قبل نازل شده ممکن است این بخش از سوره یونس بعد نازل شده باشد و سوره هود که تحدی کرده به ده سوره او قبل نازل شده باشد و این نظم طبیعی محفوظ بماند یعنی اول در سوره مبارکه طور به کل قرآن فهمید به مثل هذا القرآن دعوت چه اینکه در سوره اسراء فرمود ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی یأتوا بمثل هذا القرآن﴾ آن در سوره طور دارد ﴿فالیأتوا بحدیث مثله﴾ در سوره اسراء دارد ﴿بمثل هذا القرآن﴾ بعد در سوره هود دارد که ﴿بعشر سور مثله مفتریات﴾ بعد در سوره یونس دارد که ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ ایشان می‌فرماید سیّدنا الاستاد در نقد این سخن المنار که شما با احتمال می‌خواهید مشکل را حل کنید دیگران هم این جواب را دادند یا یک پاسخ نقد دارید شما به بعضی از روایات و اخباری که خبر واحدند هستند و در این گونه از مسایل حجّت نیستند اعتماد کردید در حالیکه از این طرف هم در ترتیب نصوص طور دیگر گفته شده اولا شاید با شاید شما مشکل را حل می‌کنید یا با شاید از این مسئله فرارو بیرون می‌روید اشکال یک چیز نقدی است که چگونه ذات اقدس اله اول ما را ﴿بمثل هذا القرآن﴾ دعوت کرد و تحدّی کرده است مبارز طلبید دوم به یک سوره سوم به ده سوره شما اگر برهان قطعی دارید که ترتیب این است که شما می‌گویید یعنی آیه سوره اسراء و مانند آن که دارد بمثل هذا القرآن اول است آیه سوره هود دوم است آیه سوره یونس سوم آن علم قطعی شما پاسخ این اشکال نقد است اما اگر شما خواستید با شاید مسئله را حل کنید خوب شاید این گونه نبود شما برهان قطعی دارید به اینکه ترتیب همین است یا می‌گویید شاید این طور باشد خوب شاید این طور باشد بالأخره آن دغدقهٴ علمی انسان را می‌گزد رها نمی‌کند خوب شاید این طور باشد شما می‌خواهید فعلاً کسی را ساکت کنید یا خودتان ساکن بشوید سکوت بله آسان است اما سکینة نفس که آسان نیست اگر یک کسی اشکال کرد شما فوراً می‌‌توانید بگویید شاید این طور باشد خوب او هم دست از شما برمی‌دارد اما شما هم سکینة پیدا می‌کنید آرام می‌شوید ساکن می‌شوید در برابر سکوت او یا خودتان را هم ساکت کردید شما باید دلیل اقامه بکنید اولا خبر متعارض هست یک ثانیاً با خبر واحد در این گونه از مسایل نمی‌شود جزم پیدا کرد سه یک راه حل دیگری باید ارائه کرد. باید ببینیم آن راه حل چه هست.
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی