display result search
منو
تفسیر آیه 9 تا 12 سوره هود – بخش چهارم

تفسیر آیه 9 تا 12 سوره هود – بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 183 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 9 تا 12 سوره هود – بخش چهارم
- گرایش انسان به فضائل و رذائل به جهت فطرت و طبیعت اوست
- درمان بیماریهای انسان با صبر و ایمان (نماز و روزه)
- فرق بین قرعه و شانس
- صبر ممدوح پیامبر (ص)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ٭
إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ ٭
فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ ٭
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭
جریان انسان همانطوری که قبلا ملاحظه فرمودید از فطرت و طبیعت تشکیل شده است یعنی ذات اقدس اله درباره آفرینش انسان فرمود ﴿انّی خالق بشراً من طین ٭ فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی﴾ پس یک طبیعتی دارد که به زمین برمی‌گردد و یک روحی دارد که به ماورای طبیعت برمی‌گردد
مطلب دوم آن است که فضایل فراوانی را در قرآن کریم به انسان اسناد داده است و او را مستحق این فضایل دانست و او را به این فضایل دعوت کرد وعده‌ای که به این فضایل رسیدند آنها را هم معرفی کرد و ستود رذایل فراوانی را هم به انسان اسناد داد و کسانی را که به این رذائل مبتلا شدند آنها را معرفی کرد راه نجات این رذائل را هم بازگو کرد آنچه که در بخشهای قبل گفته شد که انسان مایل به فضیلت است روی جنبه ﴿نفخت فیه من روحی﴾ است یعنی فطرتی که دارد آن روح ملکوتی که دارد که حق، خدای سبحان فجور و تقوی را به او الهام کرده است این مایل به فضایل است و مایل به کرامتهای اخلاقی و آن جهتی که به ﴿انّی خالق بشراً من طین﴾ برمی‌گردد که به طبیعت است و دنیاست از آ نجهت بیش از پنجاه مورد در قرآن کریم انسان را به آن سمت معرفی کرد که انسان ظلوم است انسان جهول است انسان هلوع است انسان جزوع است انسان منوع است انسان قتور است انسان عجول است ﴿و کان الانسان اکثر شیئ جدلا﴾ و مانند آن بنابراین بین این دو طایفه آیات چنین جمع می‌شود که آیاتی که دلالت دارد انسان به طرف فضیلت مایل است به لحاظ فطرت او است که نفخت فیه من روحی آیاتی که دلالت دارد او به رذیلت گرایش دارد به لحاظ طبیعت اوست که ﴿انّی خالق بشراً من طین﴾
مطلب دوم آن است که قرآن در ضمن معرفی که صبغه وصفی دارد صبغه دستوری هم دارد یعنی گرچه به حسب ظاهر جمله خبریه است ولی پیام انشا را هم در بر دارد که این گونه از جمله‌های خبری به داعی انشا القا می‌شود و آن این است که هم بیماری‌ها را بیان می‌کند هم راه درمان را اینکه می‌فرماید انسان اینچنین است ﴿الّا الذین صبروا﴾ یعنی آمنوا و اصبروا در حقیقت راهش این است که به حسب ظاهر خبر است اما در حقیقت انشاست یعنی آمنوا و اصبروا
مطلب دیگر آن است که این که فرمود آمنوا واصبروا و بخشهای دیگر هم از همین قبیل است چرا حالا به صورت یک جمله خبریه فرمود و به صورت امر ذکر نکرد می‌فرماید که مگر کسانی که مومن باشند و صابر باشند و عمل صالح داشته باشند این می‌خواهد از جریان خارج خبر بدهد و به ما بگوید عده‌ای هستند که دین را به متن زندگی‌شان بردند خیلی از ماها به دین علاقمندیم به دستورات دینی عمل می‌کنیم اما اینها را یک مراسم می‌دانیم جدای از زندگی می‌دانیم ما نماز می‌خوانیم روزه هم می‌گیریم اما در غالب کارها مضطریم و مضطربیم این آیات طرزی بیان می‌کند که این دین را بیاورد در متن زندگی یعنی مشکلات روزمره ما را بشمارد بعد بگوید علاجش نماز و روزه است ما هیچ ارتباطی بین درمان این بیماری‌ها با نماز و روزه نمی‌بینیم نمازمان را می‌خوانیم روزه مان را هم می‌گیریم اما اضطرابمان را هم داریم قرآن کریم که فرمود ﴿و ننزّل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمؤمنین﴾ این دستورات دین را می‌برد در متن زندگی می‌گوید این بیماری‌ها که می‌بینید اینها خیلی تلخ است دیگر برای اینکه زندگی را برای آدم تنگ می‌کند
آدم آسایشی ندارد نه خواب درستی دارد نه غذای درستی می‌خورد نه فکرش جمع است این اضطراب راه حلش نماز و روزه است حالا چگونه نماز و روزه چگونه نماز چگونه صبر این مشکلات را حل می‌کند آن را تشریح می‌کند حالا ملاحظه فرمایید این آیات را فرمود این مشکل جامعه هست مشکل فرد هم هست بسیاری به این وضع مبتلایند که ﴿و لئن اذقنا الانسان منا﴾ پس مطلب اول این است که تمام رذایل به آن ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ برمی‌گردد و تمام فضایل به ﴿نفخت فیه من روحی﴾ .﴿لقد کرمنا بنی آدم﴾ از همین قبیل است
سوال: جواب: بسیار خوب طبیعت هم یک امر نقصی است یک موجود ناقص این فقدانها را به همراه دارد دیگر هرجا عیب است و نقص به آن نقص وجود برمی‌گردد دیگر. خوب ﴿و لئن أذقنا الإنسان منّا رحمةً ثم نزعناها منه إنّه لیؤس کفور﴾ مستحضرید که در بهشت جا برای زوال نعمت نیست اما در دنیا دولت را دولت گفتند برای اینکه تداول می‌شود ﴿تلک الأیّام نداولها بین النّاس﴾ گاهی به دست زید است گاهی به دست عمرو است گاهی انسان سالم است گاهی مریض است این هر روز همینطور تغییر هست برای آزمون و هر روز هم همین اضطراب هست انسان یکسان نیست گاهی نا امید می‌شود افسرده می‌شود پژمرده می‌شود کفران عملی دارد ﴿و لئن أذقناه نعماء بعد ضرّاء مسته لیقولنّ ذهب السّیئات عنّی﴾ می‌گوید حالا دیگر گرفتاریهایمان رد شد مشکلاتمان رد شد بدبختی‌هایمان رد شد ﴿إنه لفرح فخور﴾ این درد زندگی است راه علاج چیست؟ ﴿الّا الذین صبروا﴾ یعنی یا ایها الذین آمنوا اصبروا این جمله خبریه است وصف است ولی بار دستوری را به همراه دارد بار انشایی را به همراه دارد ﴿الّا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ اینها اینگونه نیستند اینها وقتی هم که نعمت به آنها رسید شاکرند و اگر از آنها گرفت صابرند و در هر دو حال راضی‌اند به رضای الهی می‌دانند در کلاس آزمون هستند یک چیزی می‌دهند چیزی از او می‌گیرند مال او نیست این هفتاد هشتاد سالی باید امتحان بدهد بعد نتیجه بگیرد ﴿الّا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ اینها گذشته از اینکه این مشکلات را ندارند یعنی یئوس و کفور نیستند یعنی فرح و فخور نیستند مغفرت و اجر کبیر هم دارند آن چهار تا نقص را ندارند این دوتا فضیلت را هم دارند جمعاً می‌ شود شش تا سوره مبارکه معارج هم که به عنوان شاهد در بحثهای قبل ذکر شده است ملاحظه بفرمایید آیه 19 به بعد سوره مبارکه معارج این است﴿إنّ الإنسان خلق هلوعاً﴾ هلوع یعنی چه؟ یعنی﴿ اذا مسّه الشّر جزوعاً ٭ و اذا مسّه الخیر منوعاً﴾ که گفتند این دو آیه تفسیر آن آیه قبل است هلوع بودن یعنی اینکه اگر یک مشکلی به او رسید فورا جزع می‌کند و بردباری را از دست می‌دهد و اگر خیری به او رسید انحصار طلب است مناع للخیرا ست نمی‌گذارد به دیگری برسد خوب این یک درد جامعه است دیگر در مسائل سیاسی همین درد است در پست و مقام همین درد است کسی رای آورد همین درد است در مسائل خانوادگی همین درد است در مسائل روستا و شهر همین درد است حالا علاجش چیست؟ ﴿الّا المصلین﴾ یعنی یا ایها الذین آمنوا صلوا این در عین حال که وصف است دستور را هم به همراه دارد در عین حال که خبر است انشا را هم بهمراه دارد یعنی می‌خواهید از این مشکل نجات پیدا کنید نماز بخوانید نماز آن هم نماز اول وقت برای اینکه در نماز مخصوصا اول وقت انسان با خدای خود گفتگو دارد یعنی تمام اینها از توست دادی می‌گیری ما هم آماده‌ایم جریان نماز را مخصوصا نماز اول وقت را یعنی دین را به متن زندگی آوردن است آن وقت این می‌شود ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ درست است که ما بالاخره خاکیم و کوچکیم و از ما کوچکتر خدا خلق نکرده ولی او ما را به عنوان بندگی قبول کرده ما هم او را به عنوان مولویت باید قبول بکنیم رابطه مان را باید قوی بکنیم خیلی هم خودمانی حرف بزنیم این دعای ابوحمزه ثمالی را هم مباحثه کنید هم پیش مطالعه کنید هم بالاخره فکر کنید رویش جمله به جمله همین است که خدایا تو ما را آفریدی خب دلیل ندارد که ما رابطه مان را با تو قطع کنیم یا ناشدنی بگوییم ما هر وقت مشکل داریم با تو حرف می‌زنیم «اخلو به حاجتی» تو هم حرفهای ما را گوش می‌دهی مشکل ما را برطرف می‌کنی خوب اگر یک چنین کسی ما را به عنوان بندگی قبول کرده فقط ما باید او را به عنوان مولویت قبول کنیم رابطه مان را حفظ بکنیم این رابطه را هم جدی بگیریم همیشه با او حرف بزنیم بگوییم کار که به دست توست به ما بردباری بده به ما صبر بده خوب بالاخره این یک خیری است که به دست ما رسیده چهار نفر دیگر هم استفاده کنند این چه دردی است که حتماً بگوییم ما باید داشته باشیم دیگری نداشته باشد یا جناح ما داشته باشد جناج دیگر نداشته باشد این درد ما است دیگر چه در روستا چه در شهر در مسائل سیاسی در مسائل غیر سیاسی فرمود نماز گزارها راحتند اگر یک خیری رسید به همه می‌دهند دیگر این هلوع و جزوع بودن مال طبیعت انسان است این ﴿الّا المصلّین﴾ مال فطرت انسان است اگر آن ﴿نفخت فیه من روحی﴾ حاکم شد آن هلوع و جزوع و منوع بودن را تعدیل می‌کند اگر نشد همین درد جامعه هست می‌بینید نماز جماعت برای ما یک مراسم است نه یک مناسک اینطور نیست که، این غالب این آیات چه بصورت خبر بیان شده انشا را هم به همراه دارد یعنی نماز بخوانید نمازِ اولِ وقت بخوانید گفتگو بکنید با او حرف بزنید به جِدّ بگویید ﴿ایّاک نعبد و ایّاک نستعین﴾ از تو کمک می‌خواهیم راه راست را به ما نشان بده این راه راست را به ما نشان بده یعنی نه اینکه ما را مسلمان بکند خب ما مسلمان شدیم به حسب ظاهر دیگر چه کسی است که راه راست را نداند این در تمام جزئیات در فلان حادثه من چکار بکنم در فلان حادثه چکار بکنم در فلان مسئله اجتماعی چکار بکنم در فلان مسائل اخلاق چکار بکنم در فلان مسائل خانوادگی چکار بکنم در ریز و درشت تو بالاخره ما را راهنمایی کن با چه کسی قهر بکنم با چه کسی مهر داشته باشم از چه کسی ببرم به چه کسی مرتبط شوم در تمام جزئیات ما را راهنمایی بکن
سوال: جواب: بله خوب برابر فطرت عمل می‌کنند دیگر اینها چون برابر فطرت عمل می‌کنند آن مشکلات را حل می‌کنند آنها هم هلوع و جزوع بودن چون برابر طبیعت عمل می‌کنند مشکلاتشان را زیاد می‌کنند ﴿الّا المصلّین﴾ اینها حالا چندین صفت برای اینها ذکر می‌کند ﴿الّذین هم علی صلاتهم دائمون ٭ و الّذین فی أموالهم حقّ معلوم ٭ للسائل و المحروم ٭ و الّذین یصدّقون بیوم الدّین ٭ و الذین هم من عذاب ربهم مشفقون ٭ انّ عذاب ربهم غیر مأمون ٭ و الّذین هم لفروجهم حافظون ٭ الّا علی أزواجهم أو ما ملکت أیمانهم فإنّهم غیر ملومین﴾ نماز و روزه چشم گذار چشمش پاک است دهنش پاک است بدنش پاک است این است، یعنی این می‌آید در متن زندگی یعنی یک کسی که نماز گزار است صبح وقتی از منزل می‌رود به محل کار ظهر که از محل کار برمی‌گردد در این بین راه وسطها چه در محل کار چه در بین راه چشمش پاک است گوشش پاک است نامحرم را نگاه نمی‌کندحرف بد نمی‌زد این معنی اش است خیلی از ماها سکولاری زندگی می‌کنیم یعنی چی؟ یعنی دین را جدای از زندگی می‌دانیم آنها دین را از سیاست جدا می‌دانند یک مشکل دیگر ی دارند ما هم دین را از زندگی جدا می‌دانیم یعنی نماز را مال مسجد می‌دانیم نماز ظهر در راه آزادیم وسطها آزادیم در خیالها آزادیم در اندیشه‌ها آزادیم در انگیزه آزادیم در حرفها آزادیم این معنای جدایی دین از زندگی است چه ما بخواهیم چه نخواهیم مبتلاییم و قرآن کریم که ﴿یعلّمهم الکتاب و الحکمة﴾ است این دردهای روز را ذکر می‌کند می‌گوید نماز گزارها این درد را ندارند چون نماز ستون دین است دیگر خوب اگر ما در بیرون خیمه زدیم ستون زدیم آن وقت در شهر بی خیمه زندگی کردیم همین است دیگر یک چیزی به دست آدم برسد آدم نگوید من خودم کار کردم خب خیلی‌ها رفتند چیزی گیرشان نیامده، اینطور نیست اگر کسی درس و بحث داشته باشد یا هر کسی دنبال کار برود چیزی گیرش بیاید که این دانشگاه است که هزارها نفر می‌روند بعضی‌ها به مقصد نمی‌رسند بعضی نه حوزه هست این طور است بازار است این طور است دامداری و کشاورزی این طور است در هر رشته‌هایی یک گروه مخصوصی می‌رسند این طور نیست که هر کسی برود برسد که خب استعداد نیست تلاش نیست پی گیری نیست آزمون نیست بالاخره نیست نیست کم نیست این را تلاش قرآن کریم این است که دین را بیاورد در زندگی غالب دردها را ذکر می‌کند می‌گوید نماز گزار این درد را ندارد روزه گیر این درد را ندارد در این مسئله آیات محل بحث سوره مبارکه هود برابر آنچه در سوره مبارکه معارج آمده همین طور است اینجا صبر را ذکر می‌کند آنجا صلات را ذکر می‌کند که ﴿استعینوا بالصبر و الصلاة﴾ جامع هر دوست خوب
مطلب دیگر اینکه در بحثهای گذشته گفته شد به اینکه شانس و بخت و اینها جزء خرافات است
سوال: جواب: نه بالاخره روح چون بالاخره موجود مجرد است نه زماناً متاخر است نه زماناً متقدم نه زماناً معیت دارد دوتا موجود زمانی را که متزمن‌اند زمانمند هستند با هم می‌سنجند اما یک موجود ماورای طبیعت را با موجود زمان مند و زمان دار نمی‌سنجند که بگویند زماناً متقدم است یا زمانا متاخر است
فرمود به اینکه خرافات و امثال ذلک در کار نیست در جریان قرعه ملاحظه فرمودید در اصول که قرعه مال آن تزاحم حقوقی است برای هر کار نیست یعنی یک فقیه یک مجتهد در موقع فحص از احکام با قرعه و استخاره بخواهد حکم خدا را به دست بیاورد این چنین نیست حکم خدا بالاخره یا از راه عقل است یا از راه نقل عقل اگر شد مبادی‌اش باید مشخص باشد و نقل اگر هست یا قرآن است یا سنت سنت هم به وسیله روایات و اجماع و امثال ذلک کشف می‌شود و اگر دستش به واقع نرسید اصول عملیه است اصول عملیه را که اصول عملیه گفتند برای اینکه عهده دار رفع حیرت عندالعمل است از واقع حکایت نمی‌کند حتی استصحاب هم که یک اصل محرز است از واقع حکایت نمی‌کند به صورت اماره به عنوان نظیر اماره، می‌گوید تو به منزله این متیقن هستی در ظرف شک با حفظ شک یعنی موضوعش شک باشد این اصول عملیه برائت و احتیاط و تخییر و استصحاب جاری است در بعضی از موارد که تزاحم حقوقی است نه احکام جای قرعه است قرعه غیر از شانس و بخت آزمایی است قرعه دوتا قول در آن است که آیا برای کشف واقع است یک جایی که واقع داشته باشد و معلوم نباشد قرعه است یا نه در توضیعات ابتدایی هم می‌شود قرعه زد که حق همین قول دوم است ظاهراً. گاهی بعضی از امور است که نه اماره‌ای در کار است نه اصلی از اصول عملیه چون قرعه لکل امر مشکل هست جایی که اماره بتواند حل بکند یا جایی که اصل بتواند حل بکند ما مشکلی نداریم آن جایی که نه اماره توانست مشکل را حل بکند نه اصل عملی توانست مشکل را حل بکند اینجا جای قرعه است همان نظیر درهم ودعی که دو نفر هر کدام یک درهمی را پیش یک امینی ودیعه گذاشتند این دوتا درهم که مال دو نفر بود پیش این شخص امبن به عنوان ودیعه سپرده شده بود یکی را دزد برده یا گم شده معلوم نیست که آنکه گم شده مال کدامیک از دو نفر بود آنکه هم مانده مال کدامیک از دو نفر است نه اماره‌ای است که اینجا مشکل را حل بکند نه اصل عملی نه برائت عهده دار حل است نه استصحاب نه تخییر و نه احتیاط تزاحم حقوقی هم هست در چنین مواردی گفته‌اند قرعه بزنید قرعه برای بیان شانس نیست که شانس کسی مشخص شود آنکه فرمود «کل مشکل فیه القرعة» برای فصل خصومت است گاهی مصلحت در این است که کسی به یک امری برسد برابر قضا و قدر الهی گاهی هم یک آزمونی در کاراست وگرنه شانس بخت اتفاق تصادف اینها نه معیار واقعی دارد نه علم اینها را تأیید می‌کند چون شانس را انسان باید معنا کند که شانس چیست؟ تا انسان به صحت و سقم او فتوا بدهد بنابراین قرعه کاری به مسئله شانس و امثال شانس ندارد خوب پس اگر قبلا گفته شد انسان مایل به فضیلت است آن به لحاظ فطرت است و اگر بخشی از چه اینکه بخشی از آیات عهده دار آن است و اگر آیاتی هم عهده دار مذمت انسان هست ناظر به طبیعت اوست و این بخش وسیعی از قرآن کریم برای آن است که دین را وارد مسئله زندگی بکند یعنی انسان بگوید ﴿ایّاک نعبد و ایّاک نستعین﴾ و می‌داند بالاخره مدیرِ او خداست و خدا عهده دار اوست تلاش و کوشش می‌کند که راه راست برود و تمام آبرویش هم تامین است اگر داد به عنوان آزمون است گرفت به عنوان آزمون است نه ﴿یؤس کفور﴾ است نه ﴿فرح فخور﴾ است بلکه صابر و بردبار است ﴿ألا بذکرالله تطمئنّ القلوب﴾
سوال... : جواب: نه شانس اصلاً یک امر موهومی است جبر بالاخره یک راهی دارد یک راه علمی دارد منتها باطل هست شانس یک امر موهوم است نظیر بخث و اتفاق و تصادف و امثال ذلک خوب، مطلب دیگر آن است که فرمود ﴿فلعلّک تارکٌ بعض ما یوحیٰ إلیک و ضائق به صدرک أن یقولوا لولا أنزل علیه کنز أو جاء معه ملک إنّما إنت نذیر و الله علی کل شیء وکیل﴾
در اینجا چند مطلب هست که بعضی از آنها در نوبت قبل اشاره شد مطلب اول همان دو اصل کلی بود که هیچ دستوری را ذات اقدس اله به پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) نداد مگر اینکه پیغمبر آنها را ابلاغ کرده است و ابلاغ می‌کند ﴿و ما هو علی الغیب بضنین﴾ این به نحو سالبه کلیه آن بخش دیگرش که به عنوان موجیه کلیه است این است که ﴿و ما ینطق عن الهوی ٭ إن هو إلّا وحیٌ یوحیٰ﴾ که عرض شد در آن نوبت قبل اینها دو تا مسئله است و دوتا عنوان بلکه دوتا فصل است یکی اینکه هیچ مطلب غیبی را او کتمان نمی‌کند این به فصل صفات سلبی پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) یکی اینکه هر چه از زبان مطهر حضرت در بخشهای دینی درمی‌آید وحی الهی است قرآن کریم است و مانند آن این موجبه کلیه است به اوصاف ثبوتی حضرت برمی‌گردد اینها را ممکن است در کنار هم ما ذکر بکنیم ولی دوتا فصل است دوتا فصل یعنی دوتا فصل مبادا این‌ها را خیال بکنید یک مطلب است انسان پشت سر هم می‌گوید یک فصل فی ما یرجع الی صفاته الثبوتیه (صلّی الله علی و آله و سلم) یک فصل فی ما یرجع الی صفاته السلبیه (صلّی الله علی و آله و سلم) این هم یک مطلب بود که گذشت
مطلب دیگر این است که خوب بالاخره پیغمبر رئوف است مهربان است ﴿رحمة للعالمین﴾ است غصه می‌خورد از اینکه یک عده‌ای را با فشار می‌حواهد به طرف بهشت بیاورد و از جهنم نجات بدهد نمی‌آیند آیاتی نازل می‌شود که ﴿فلعلّک باخع نفسک علیٰ آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً﴾ یا ﴿فلا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ این هم جا دارد بالاخره او مهربان است عطوف است رئوف است ﴿بالمؤمنین رئوف رحیم﴾ ﴿رئوف بالعباد﴾ همان مظهر رافت الهی است رافتی را که ذات اقدس اله به خود نسبت می‌دهد در بخش فعل وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) را مظهر این می‌داند می‌فرماید به اینکه ﴿عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم﴾ این رئوف رحیم که از اسمای فعلی ذات اقدس اله است به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) اسناد داده شده است چون او مظهر این اوصاف فعلی خدا ست ﴿لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم﴾ لذا اگر یک وقتی یک کسی بیراهه رفته است کج راهه رفته است راه جهنم را انتخاب کرده حضرت نگران است ذات اقدس اله هم از این نگرانی او یاد کرده است با تجلیل هم یاد کرده است ﴿فلعلّک باخع نفسک علیٰ آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً﴾ این را هم رویش صحه گذاشته این ﴿فلا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ یک نهی اشفاقی است یعنی لازم نیست این حد غصه بخوری
مطلب دیگر آیاتی است که مربوط به ماست که هیچ ارتباطی با آن آیات ندارد از سنخ تسلیت و امثال ذلک نیست یک موضع گیری قطعی است آنها گفتند مگر می‌شود ما دست از دینمان برداریم خدا هم می‌فرماید مگر می‌شود تو هم دست از وحیت برداری آنها گفتند ﴿أ إنا لتارکوا آلهتنا لشاعرٍ مجنون﴾ مگر می‌شود ما دست از دینمان برداریم این هم یک لعلّ ایست نظیر استفهام انکاری مگر می‌شود تو دست از دین برداری ﴿فلعلک تارک بعض ما﴾ یعنی لا تترک یعنی مگر می‌شود تو هم دست بر می‌داری مگر می‌شود تو صرف نظر بکنی؟ آنها می‌گویند ماییم و همین خدای سبحان از طرف پیغمبر می‌فرماید ما هم همین هستیم این چنین نیست که ما کوتاه بیاییم دست برداریم این غصه خوردن در قبال کفر آنها نیست این پافشاری بر موضع دینی خودشان است در سوره مبارکه صافات آیه 35 به بعد فرمود﴿ إنهم کانوا اذا قیل لهم لا إله إلّا الله یستکبرون﴾ اینها در برابر توحید نه تنها کفر می‌ورزند بلکه مستکبرند ﴿و یقولون أ إنا لتارکوا آلهتنا لشاعرٍ مجنون﴾ معاذ الله این پیغمبر شاعر است آن عقلش را مثلا عقل سالم را ندارد مگر می‌شود ما دست از مراممان برداریم ﴿أ انّا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون﴾ در قبال این ﴿أ إنا لتارک آلهتنا﴾ ذات اقدس اله فرمود ﴿فلعلّک﴾ یعنی لا تترک مگر تو هم دست برمی‌داری این یک لعل ایست نظیر استفهام انکاری یعنی تو هم دست بر نمی‌داری تو هم ضائق الصدر نیستی برای اینکه این بخش از سوره مبارکه یعنی سوره مبارکه یونس و اینها جزء عتایق سور نیست در سوره و الضحی و امثال ذلک آنها که جزء اوائل بعثت نازل شدند و جزء عتایق سورند آنجا مستقیماً فرمود ﴿ألم نشرح﴾ در بخشهایی که مربوط به عتایق سور است فرمود ﴿ألم نشرک لک صدرک ٭ و وضعنا عنک وزرک ٭ الذی انقض ظهرک﴾ سوره مبارکه شمس بعد از سوره ضحی ﴿ألم نشرح لک صدرک ٭ و وضعنا عنک وزرک ٭ الذی أنقض ظهرک و رفعنا لک ذکرک﴾ این کسی که مشروح الصدر است دیگر ضائق الصدر خواهد بود لذا با لعل‌ای که به منزله استفهام انکاری است ذکر کرده
یعنی مگر می‌شود تو ضائق الصدر بشوی تو تنگ حوصله بشوی مگر می‌شود تو دست برداری آنها می‌گویند ﴿أ انا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون﴾ تو هم این آیات را برایشان بخوان ﴿فلعلّک تارک بعض ما یوحیٰ إلیک﴾ مگر ما هم دست برمی‌داریم؟ پس بنابراین این ﴿لعلّک﴾ از سنخ ﴿فلعلّک باخع نفسک علیٴ آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفاً﴾ نیست آن جا دارد انسان متاسف باشد از اینکه یک عده‌ای کج راهه به جهنم می‌روند خب جا دارد چیز خوبی هم هست اما دست برداری از پیام که چیز خوبی نیست شدنی هم نیست لذا فرمود آنها همان طور که اصرار می‌کردند چه اینکه در سوره مبارکه صافات گذشت گفتند ﴿ائت بقرآن غیر هذا أو بدله﴾ ﴿او ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ که در سوره مبارکه یونس گذشت این هم همان است دیگر فرمود مگر می‌شود تو دست برداری آنها پیشنهادشان این بود که شما آیه 15 سوره مبارکه یونس که قبلا بحث شد این بود ﴿و إذا تتلیٰ علیهم آیاتنا بیّنات قال الّذین لا یرجون لقائنا ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله قل ما یکون لی أن ابدّله من تلقاء نفسی﴾ مگر من می‌توانم عوض کنم من هستم و حرفم همین است چون این را به من گفتند بگو ﴿ان اتّبع الّا ما یوحیٰ الیّ انّی أخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم﴾ مگر من می‌توانم عوض کنم؟ اینجا هم می‌فرماید که مگر می‌شود تو عوض بکنی یا مگر می‌ شود تو تنگ حوصله بشوی حوصله‌ات سر بیاید خوب ما صحنه دلت را مشروح کردیم ﴿ألم نشرح لک صدرک﴾ وجود مبارک موسی کلیم (سلام الله علیه) بعد از اینکه از ذات اقدس اله درخواست شرح صدر کرد ﴿ربّ اشرح لی صدری﴾ خدای سبحان هم این شرح صدر را در بین خواسته های دیگر یک جا به او عطا کرده فرمود ﴿فقد أوتیتَ سُؤلک یا موسی﴾ این رفت دیگر هیچ چیز او را ضائق الصدر نکرد وقتی بین دریا و ارتش جرار فرعون قرار گرفت بنی اسرائیل که همراه آن حضرت بودند می‌گفتند جلو که دریا است پشت سر هم که لشکریان فرعون هستند آخر اینجا جا بود که ما را آوردی؟ به ضرص قاطع فرمود ﴿کلّا انّ معی ربی سیهدین﴾ بدون کمترین ترس این جای صبر نبود اینجا جای غصه خوردن و افسردن نبود فرمود نه این حرفها چیست دریا در اختیار اوست برگردیم در اختیار اوست با جمله اسمیه با تأکید انّ با ردعِ کلا همه جهت، این نتیجه شرح صدر است دیگر اگر ذات اقدس اله به پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) شرح صدر عطا کرده فرمود ﴿ألم نشرح لک صدرک﴾ حالا این در برابر چهار تا جاهلِ عرب جاهلی ضائق الصدر می‌شود لذا این لعل استفهامی است در مورد انکار
سوال: ... جواب: نه چون آخر خود ذات اقدس اله تامین فرموده با یک سالبه کلیه و یک موجبه کلیه فرمود این پیغمبری که من می‌شناسم و به شما معرفی کردم ﴿ما هو علی الغیب بضنین﴾ یک این جزء صفات سلبیه او است که ضنت بورزد چیزی را کتمان بکند نیست دو، ﴿و ما هو ینطق عن الهویٰ * إن هو الّا وحی یوحیٴ﴾ هر چه از زبان مطهر او در می‌آید حرف من است بدون کمترین تفاوت پس هم اوصاف ثبوتی‌اش را مشخص فرمود که همه حرفهای او وحی خداست و هم اوصاف سلبی آن حضرت را مشخص کرد که هرگز او چیزی را کم نمی‌آورد آن وقت در چنین فضایی می‌فرماید مشکرین گفتند ﴿أ إنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون﴾ فرمود ﴿فلعلّک تارک بعض ما یوحیٰ إلیک و ضائق به صدرک﴾ مگر تو کم می‌آروی؟ یا ترک می‌کنی نخیر تو هم ترک نمی‌کنی تو هم تا آخر حرفت را می‌زنی
سوال: ... جواب: بله که ببینید ما آیات را که می‌گوییم یفسر بعضه بعضا ینطق بعضه بعضا یصدق بعضه بعضا یک وقت است بخشی از آیات مدعاست بخشی از آیات دلیل است ولو چند سال بعد فاصله بشود اینها کنار هم هستند بعضی آیات متشابه‌اند بعضی آیات محکمند ولو چند سال بعد فاصله از هم نازل شوند اینها کنار همند بعضی آیات دستور می‌دهند امر می‌کنند نهی می‌کنند بعضی آیات وعده بهشت و وعید جهنم می‌دهند اینها چند سال از هم فاصله داشته باشند کنار همند برای اینکه آنکه امر می‌کند این آیات وعد مال اوست آنکه نهی می‌کند این آیات وعید جهنم مال اوست این سه فصل فصل چهارم این است که ما را به عبرت گیری و اینکه غافل نباشید مواظب باشید در عالمی زندگی می‌کنید که مصالح اولیه این عالم غفلت است مواظب باشید تغافل چیز خوبی‌ست ولی غفلت چیز بدی‌ست اینها را دستور می‌دهد بعد قصص انبیا و امم را نقل می‌کند اینها ولو بعد از چند سال هم نازل شود این قصص عبرت آموز مصدق و مفسر و ناطق این آیاتی‌ست که ما را به مسائل اخلاقی و مسائل موعظتی دعوت می‌کند این معنای ینطق بعضه بعضا است این چهار فصل را که شما می‌بینید متشابهات و محکمات مدعیات و ادله اوامر نواهی از یک سو وعد و وعید از سوی دیگر دستورات اخلاقی با قصص عبرت آمیز این چهار فصل را که شما فهرست برداری می‌کنید هر کدام از اینها کنار آنچه که به آن مربوط است قرار می‌گیرد اینجا هم همینطور است در این بخش می‌فرماید آنچه که قلب مهربان شما نسبت به کج رفتاری این کج اندیشان هست این رافت و رحمت است داری ولی خوب لازم نیست این قدر خودت را به زحمت بیندازی این یک، یک وقت است که نه حرف آنها را نقل می‌کند آنها می‌گویند ﴿أ إنّا لتارکوا آلهتنا لشلعر مجنون﴾ مگر می‌شود ما دست برداریم این هم می‌گوید تو بگو مگر می‌شود ما هم دست برداریم ما حرفمان همین است ﴿فلعلّک تارک﴾ بعد از اینکه ذات اقدس اله فرمود هرگز پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چیزی را کم نمی‌کند چیزی را پنهان نمی‌کند چیزی را مستور نمی‌کند چیزی را ضنت نمی‌ورزد ﴿و ما هو علی الغیب بضنین﴾ بعد هم فرمود ﴿الم نشرح لک صدرک﴾ این چه معنا دارد؟ بعد هم در سوره مبارکه نسا خواندیم فرمود بالاخره همه زمین اگر کافر بشوند تو تنها باشی تو باید وظیفه ات را انجام بدهی نه وظیفه ات را انجام بدهی یعنی زیر سقف مخفیانه چهارتا موعظه بکنی خیر فریاد بکشی ﴿فلا تکلّف الّا نفسک﴾ لذا حضرت با همان وضع این قد سنگ زدند پای مبارکش در جریان طائف که تا بخش وسیعی از آن مچ پایش خونی شد کسی یاری نکرد.
سوال: جواب: ما هم در تعبیرات عرفی می‌گوییم، می‌گوییم شاید این طوری بخواهی بکنی شاید با فلان کس بخواهی رفاقت بکنی شاید فلان مجله را خواندی این شاید و اینها همین است دیگر مگر در ادبیات عرفی ما این حرفها نیست یعنی چرا این کار را کردی؟ اگر یک وقتی یک کسی به دیگری را می‌بیند که این بیراهه سیاسی می‌رود می‌گوید شاید فلان مجله را خواندی شاید فلان روزنامه را خواندی شاید فلان رادیو را گوش کردی یعنی چرا این کار را کردی این آیا این کار را کردی این هم استفهام انکاری است آن هم نهی است این هم به صورت شاید است گاهی می‌گویند مگر فلان رادیو را گوش داری؟ این طوری می‌گویند شاید فلان رادیو را گوش دادی این طوری می‌گویند خوب اینکه در تعبیرات روزانه ما هست چه در تازی چه در فارسی این هم همان است بنابراین از سنخ تسلیت نیست که دلداری بدهد از سنخ پافشاری و موضع گیریِ صحیح است بعد هم فرمود به اینکه این صبر دو قسم است
سوال: جواب: نه از زبان پیغمبر می‌گوید یعنی وجود ذات اقدس اله از زبان پیغمبر به مردم می‌گوید مگر می‌شود من ترک کنم؟ بله یعنی تو مردم را بلغ و ابلغ بگو این معنی را تو بگو این چون من نذیر هستم ﴿انما انا نذیر﴾ ﴿انی انا نذیر﴾ هست آنها گفتند به اینکه ما صبر می‌کنیم روی همان مرام ما به یکدیگر می‌گفتند ﴿اصبروا علی آلهتکم﴾ این یک صبر مذموم است ذات اقدس اله هم فرمود ﴿اصبر علی ما یقولون﴾ تو هم صبر بکن این صبر محمود است آنها لجاج دارند تو استقامت داشته باش آنها در آن کجروی اصرار دارند تو صراط مستقیم استقامت داشته باش آنها گفتند ﴿امشوا و اصبروا علی آلهتکم﴾ این یک صبر حرامی است دیگر صبرِ مذموم است دیگر تعصب حرام است دیگر. آن یک حمیت محمود است ﴿اصبر علی ما یقولون﴾ این چنین نیست که آنها یک حرفی بزنند قرآن، منتها ذات اقدس اله اینکه عرض کردیم با باید جدی بگیریم او را نزدیک بدانیم با او دوست باشیم حالا به ما که نگفتند که شما با آن رفیع و با ذوالعرش تماس داشته باشید انیها نه مقدور ما هست نه از ما توقع د ارند ما با همین اسمای حسنای متوسط رابطه داریم با او درد دل می‌کنیم راز و نیاز می‌کنیم گفت و گو می‌کنیم او را قبول کردیم و با او حرف می‌زنیم که مشکل ما را حل بکن این هم چه در صراط مستقیم خواستن چه در راههای دیگر آن حرفهای ما را می‌پذیرد فرمود آخر شما کارتان را به من بسپرید من جانشین شما، اینها که تعارف که نیست که این دعا از زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از فرمایشات پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) هست همین دعای نورانی را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه از پیغمبر نقل کرده که شما وقتی می‌خواهید بروید مسافرت کلیدتان را بدهید دستِ خدا یعنی چه؟ یعنی این دعا را می‌خوانید البته در را قفل می‌کنید گاز را مواظب باشید آب را مواظب باشید این که راه عقل است همه این کارها را آدم می‌کند تازه می‌شود اعقل با توکل زانوی اشتر را، اینها تازه بستن زانوی شتر است مواظب در بودن در را قف کردن گاز را بستن آب را بستن شیرها را مواظب بودن چک کردن همه اینها در حد اعقل است یعنی «اعقل و توکل» اینها از عقال کردن است بعد ازن دعا را بخوانید «اللهم أنت الصاحب فى السفر و أنت الخلیفة فی الاهل و لا یجمعهما غیرک لأن المستخلف لا یکون مستصحباً و المستصحب لا یکون مستخلفاً» خدایا من که دارم می‌رود سفر همراه من باش مرا حفظ بکن خانه را که اینجا گذاشتم خلیفه من باش همین جا تشریف داشته باش خانه من را هم حفظ بکن خلیفه من باش یعنی چه؟ انسان خلیفة الله است در طول این بحثها تا حدودی روشن شد الله خلیفه الانسان می‌شود در مقام فعل ما که با آن ذو العرش رابطه نمی‌توانیم داشته باشیم ولی همین مقداری که می‌فهمیم ما می‌توانیم رابطه داشته باشیم که او هم رفیع الدرجات است هم ذو العرش، ذوالعرش مال کسی است که ﴿دنا و تدلّی﴾ اما ما که در همین مراحل وسطا با او رابطه داریم می‌توانیم کلید منزل را به او بسپاریم این دعای پیغمبر است دعای امیر المومنین است این حرفها جدی است اینها جدی گرفتن دین است باور کردن است این معنای توکل است که فرمود «اعقل و توکل» یعنی زانوی شتر را عقال بکن بعد توکل بکن چون خیلی از این کارها همه این کارها در حد علل امدادی و اعدادی است کلید دار دیگری است هزاران حوادثی در راه است که انسان پیش بینی نمی‌کند فرمود بگویید «اللّهم أنت الصاحب فی السفر» با ما در آن سفر هستی ما را حفظ می‌کنی این دعاست دیگر، دعا گرچه به صورت خبر ذکر می‌شود ولی انشا است یعنی اللهم اصحبنی فی سفری با من بیا من را رها نکن «اللّهم انت الصاحب فی السفر» یعنی اصحبنی و صاحبنی فی سفری «و الخلیفة فی الاهل» حالا که من زن و بچه را گذاشتم دارم می‌روم تو خلیفه من هستی جانشین من هستی نماینده من هستی نائب من هستی بچه های من را حفظ بکن تا این اندازه به ما گفتند دعا بکنید ذیگر بعد بگوییم که و «لا یجمعهما غیرک» خدایا غیر از تو کسی نمی‌تواند که هم همراه ما باشد ما را حفظ بکند هم خلیفه ما باشد نماینده ما باشد بچه هایمان را حفظ بکند «و لا یجمعهما غیرک» چرا؟ «لأن المستصحب لا یکون مستخلفاً» آن که همراه ما می‌آید پیش زن و بچه ما نیست آنکه پیش زن و بچه ماست که همراه ما نمی‌آید این معنای آوردن دین در زندگی است این چنین نیست که ما یک مراسم داشته باشیم یعنی ماه مبارک رمضان روزه بگیریم ظهر و عصر هم نماز بخوانیم نه این را باید بیاریم در زندگی آن وقت انسان راحتِ راحت زندگی می‌کند نه کسی را فریب می‌دهد نه فریب کسی را می‌خورد این هم همان است غرض آن است که آنها گفتند اصبروا علی ما یقولون و ذات اقدس اله فرمود که تو هم این چنین باش ﴿و اصبر علی ما یقولون﴾ آنها گفتند ﴿واصبروا علی آلهتکم﴾ فرمود من به تو می‌گویم من خلیفه تو هستم من از طرف تو حرف می‌زنم گاهی تو خلیفه من هستی بگو قال الله گاهی من مستقیما از طرف تو دارم حرف می‌زنم و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) این مطالب را به مردم القا می‌کند که من یک صبر محمود و ممدوحی دارم

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی