display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش پنجم

تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش پنجم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 200 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش پنجم
- تحدی بر حقانیت قرآن
- تحدی قرآن به اخبار غیب
- غیب نفسی و نسبی
- علم غیب، انحصاری خدای سبحان
- نمونه های اخبار به غیب مانند فتح مکه، داستان حضرت نوح، داستان یوسف

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾
تحدی خدای سبحان در برهان بر حقانیت قرآن
در برهان بر حقانیت وحی، خدای سبحان تحدی فرمود و خلاصهٴ تحدّی هم دعوت به مبارزه است؛ یعنی اگر شما شک دارید که این کتاب، کتاب الله است و احتمال می‌دهید که این سخن، سخن غیر حق باشد، اتیان مثل او ممکن است؛ اگر اتیان مثل او ممکن بود، مماثل آن را بیاورید و اگر این کتاب، کلام الله بود اتیان مثل او میسور نیست؛ پس اگر اتیان مثلش ممکن بود می‌شود کلام بشر و اگر اتیان مثل او مستحیل بود می‌شود کلام‌الله.
ـ راه تقوای علمی
با این ضابط، شما شکّتان را برطرف کنید، اگر دارای تقوای علمی هستید تقوای علمی آن است که انسان قبل از برهان چیزی را نپذیرد و قبل از برهان، نه چیزی را تصدیق کند [و] نه چیزی را تکذیب؛ همان طوری که تصدیق بدون تحقیق روا نیست، تکذیب بدون تحقیق هم روا نیت و همان طوری که تصدیق بدون تحقیق روا نیست، شک پس از تحقق هم روا نیست؛ این خاصیت تقوای علمی است.
ـ ارائه راه تماثل
قرآن کریم معیاری ارائه داد، فرمود: طبق این معیار، شکّتان را برطرف کنید. اگر این کتاب کلام الله بود، اتیان مثلش ممکن نیست و اگر کلام الله نبود، اتیان مثلش ممکن است و شما با همهٴ أعوان و أنصار مثل این را بیاورید و اگر نتوانستید مماثل این را بیاورید، بدانید این کتاب کلام‌الله است، منتها در تحدی ـ که دعوت مبارزه به مثل است ـ لازم است اصل محور بحث شناسایی بشود؛ لذا خدای سبحان کتاب خود را معرفی می‌کند، می‌گوید: «کتابی که دارای این خصایص است، مثل این را بیاورید» خصایص این کتاب، یکی تحدی به علم است که گذشت؛ یعنی خدای سبحان فرمود «همهٴ آنچه در سعادت بشر لازم است در این کتاب جمع شده است، شما هم کتابی بیاورید که واجد این خصوصیت باشد» دوم تحدی به عدم اختلاف بود، یعنی این کتاب با همهٴ گسترشی که دارد، سراسر آیاتش هماهنگ و منسجم‌اند، شما هم کتابی هماهنگ و منسجم بیاورید که این تحدشی به عدم اختلاف بود که بحثش گذشت.
تحدی قرآن به اخبار غیب
یکی از موارد شناسایی قرآن کریم، مسئلهٴ اخبار به غیب است. خدای سبحان این کتاب را معرفی می‌کند که این کتاب، غیر را برای انسانها تبیین می‌کند. شما اگر خواستید کتابی بیاورید، کتابی بیاورید که مشتمل بر اخبار غیبیه باشد، نه اینکه فقط جملاتش عربی باشد تا بپندارید که آن کتاب، مثل این کتاب است. یک سلسله بحث‌ها مربوط به الفاظ قرآن کریم است، یک سلسله بحث‌ها مربوط به محتوای قرآن کریم فرمود6 این کتاب از گذشته و اینده خبر داد، شما هم کتابی بیاورید که از گذشته و اینده خبر بدهد (بالقول القطعی) این تحدی به اخبار غیب است.
ـ تبیین معنای «غیب»
از نظر قرآن کریم، جهان هستی به دو قسمت تقسیم می‌شود: جهان غیب و جهان شهادت؛ عالم ماده و عالم ماورای ماده. غیب آنچه که با حواس دیده نمی‌شود غیب خواهد بود؛ خواه اصلاً با حواس دیده نشود؛ مثل موجودات عالم ماورای طبیعت یا قابل احساس با حواس باشد، ولی در شرایط معیّن قابل احساس نیست؛ نظیر جریان گذشته یا جریان اینده. آنچه که در آینده اتفاق می‌افتد، وقتی محقق شد قابل احساس با حواس هست، امّا الآن که در عالم طبیعت موجود نیست، جزء غیب به شمار می‌رود، یا آنچه که در گذشتهٴ دور موجود بود در ظرف وجودش قابل احساس با حوسا بود، ولی الآن که موجود نیست قابل احساس با حواس نیست. اگر کسی از گذشته دور با خبر قطعی اخبار کند این اخبارش، اخبار «عین الغیب» است.

غیب نفسی و نسبی
پس غیب، گاهی نفسی است4 گاهی نِسبی است. غیب نفسی آن است که یک شیء هستی‌اش در جهان ماورای طبیعت باشد؛ نظیر جهان فرشته‌ها، ارواح و مانند آن که این اصلاً با حواس درک نمی‌شود؛ قسم دیگر غیب نسبی است نه نفسی؛ یعنی یک موجودی است مادی در نشئه طبیعت یافته می‌شود [و] قابل ادراک با حواس هم هست، منتها برای کسانی که در آن زمان یا در آن زمین نیستند غیب است. حوادث گذشته برای کسانی که در همان سرزمین موجود بوده‌اند غیب نبود، برای ما غیب است حوادث آینده برای کسانی که در همان محدوده به سر می‌برند غیب نیست، برای ما ـ که از آنها دوریم ـ غیب است و غیبِ نسبی در حقیقت، وصف به حال متعلّق موصوف است نه به حال موصوف؛ اینکه آن مطلب امر غائبی باشد، بلکه این عالِم غایب است نه آن مطلب غائب باشد.

غیب وصف به حال متعلق موصوف
بلکه به طور کلی غیب یک امری است وصف به حال متعلّق موصوف؛ چون شیء برای خود حاضر است، هیچ موجودی در محدودهٴ هستی خود، از خود غائب نیست و اگر غیب است به لحاظ نسبتش با غیر است، این معنای غیب که یا نفسی است و یا نسبی، یا اصلاً موجود ماورای طبیعی است یا اگر موجود طبیعی است، نسبت به غائبین غیب است.


علم خدای سبحان به عالم شهادت، طبیعت و غیب
مطلب بعدی آن است که، خدای سبحان همان‌طوری که به عالَم شهادت و طبیعت عالِم است، به عالَم غیب هم آگاه است؛ چون ﴿لِلَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالأرْض﴾ و از این جهت هم خدا ﴿ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ است؛ پس هر چه در جهان هست معلوم خدای سبحان است.

عدم سازگاری علم با غیب
مطلب سوم این است که غیب «بما أنّه غیب» تحت علم قرار نمی‌گیرد؛ چون غیب با علم سازگار نیست. علم؛ یعنی شهود، حضور و ظهور [و] این با غیب سازگار نیست. اگر یک مطلبی پوشیده بود، هرگز معلوم نخواهد شد؛ زیرا غیب، یعنی نهفته شده و نهان، علم یعنی شهود و حضور هرگز غیب «بما أنه غیب» معلوم نخواهد بود و علم هم به غیب «بما أنّه غیب» تعلّق نمی‌گیرد.

معنای عالم بودن خدای سبحان به غیب و شهادت
مطلب چهارم این است که، اگر گفته شد. خدای سبحان ﴿ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ است، این ارشاد به نفی موضوع است؛ یعنی چیزی نسبت به خدا غیب نیست، نه اینکه اشیا نسبت به خدا دو قسم‌اند: بعضی غیب‌اند، بعضی شهادت‌اند، منتها خدای سبحان هم به غایب عالم است، هم به شاهد. اگر گفته شد: ﴿ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ ؛ یعنی چیزی برای خدای سبحان غیب نیست؛ این ارشاد به نفی غیبت است، نه اینکه ـ حقیقتاً ـ موجودات بالقیاس إلی الله (سبحانه و تعالی) دو قسم باشند: بعضی غائب و بعضی مشهود، منتها خدای سبحان هم به غائب عالم است، هم به مشهود. وقتی گفته شد: ﴿ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾؛ یعنی «لا غیب بالنسبة إلیه».

ـ شاهد قرآنی بر یکسان بودن غیب و شهادت نزد خدای سبحان
و شاهدش هم کریمه‌ای است که فرمود: ﴿ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ اگر خدای سبحان ﴿ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ است؛ پس او شاهد همه چیز است [و] اگر شاهد است؛ پس همه چیز مشهود اوست [و] اگر همه چیز مشهود اوست؛ پس چیزی نسبت به خدا غیب نیست. اصولاً هر جا علم هست غیب راه ندارد و اینکه گفته می‌شود «عالم به غیبم» یعنی چیزی که از دیگران غائب است. از این عالم غائب نیست و عند التحلیل [به هنگام تحلیل] به این معنا برمی‌گردد، جایی که دیگران غایب‌اند، او حاضر است [و] جایی که دیگران نیستند او هست که در حقیقت، غیب وصف به حال متعلّق موصوف است؛ چون شیء از خود غائب نیست، دیگران‌اند که از او غایب‌اند.

تبیین معنای غایب بودن حضرت ولی‌عصر(علیه السلام)
اینکه از القاب مبارک ولی‌عصر(أرواحنا فداه) می‌گوییم «او غایب است» در حقیقت این وصف به حال متعلق موصوف است. ماییم که از محضرش غایبیم، نه اینکه او غایب باشد. او موجودی است عالم، حی، حاضر و ناظر. این غیبت از آنِ ماست، نه از آنِ حضرت باشد. اصولاً غیب یک امری است نسبی و نسبت به آن غایب، غیب محقّق است نه نسبت به اصل شیء.

علم غیب، انحصاری خدای سبحان
اگر جهان به دو قسمت تقسیم شود؛ یعنی به بخش غیب و شهادت و اگر خدای سبحان به کلّ بخشهای عالم است و اگر غیب «بما أنه غیب» تحت علم قرار نمی‌گیرد و اگر خدای سبحان بر همهٴ اشیا عالم است [و] معنایش آن است که چیزی نسبت به خدای سبحان غایب نیست، این خدای سبحان فرمود: غیبی که من می‌دانم به احدی نمی‌دهم و احدی را آگاه نمی‌کنم، مگر آن پیامبری که «مرضیّ» من باشد.

اعطای علم غیب توسط خداند به مرضیّ خود
فرمود «غیب را من به فرستاده‌هایی که «مرضی» من‌اند، می‌دهم»﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدا ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ این را در سورهٴ «جن» آیهٴ 26 بیان فرمود. کسی که مرضی خدا باشد؛ رسول مرضی خداست، اهل‌بیت(علیهم السلام) مرضیّ الهی‌اند.
پس خدا غیب را به اینها اعلام می‌کند [و] به اینها غیب می‌دهد؛ یعنی اینها را شاهد می‌کند، اینها را به جایی می‌برد که چیزی برای اینها نهفته نیست، نه اینکه غیب «بما أنه غیب» را به اینها آگاه کند؛ چون آگاهی با غیب سازگار نیست.

بازگشت به بحث (تحدی قرآن به اخبار غیب)
آن‌گاه که اصل کلّی را بیان کرد، فرمود: غیب را من به معصومین اعطا می‌کنم و مواردی را هم که به نام اِعلام غیب به رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) اِعلام کرد یادآور می‌شود، آن‌گاه می‌گوید «شما هم یک مجموعه‌ای مثل این مجموعه بیاورید» جریان انبیای پیشین را با ضِرس قاطع [به] پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) خبر داد، جریان آنده را با بیان جزمی [و] پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) خبر داد. در این مجموعه، گذشتهٴ دور و آیندهٴ دور با ضرس قاطع بیان شد؛ شما هم ﴿ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ یا ﴿ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ ؛ کتابی هم مثل این قرآن بیاورید که نه تنها کلّی‌گویی کند [و] موعظه بگوید، بلکه جریان غیب گذشته را به طور روشن بیان کند [و] جریان غیب آینده را به طور روشن بیان کند بعد از اینکه خصوصیت قرآن را روشن کرد که قرآن کتابی است مشتمل بر غیب، آن‌گاه تحدّی کرد، فرمود: ﴿ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ این‌چنین نیست که تحدّی بدون تعریف محورِ تحدّی باشد [و] بدون اینکه بگوید محل مبارزه چیست، بگوید: کتابی مثل این بیاورید. قرآن را با همهٴ خصوصیاتش معرفی کرد، بعد فرمود: اگر خواستید کتابی بیاورید مثل قرآن باشد، قرآن را بشناسید بعد به مبارزه علیه او برخیزید؛ لذا این بخش به نام تحدّی قرآن است به اخبار غیب.

نمونه‌ای از اعطای جریان غیب به پیامبر اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) توسط خدای سبحان
در سورهٴ «آل‌عمران» (بعد از اینکه جریان مریم(سلام الله علیها) را بیان کرد) فرمود ﴿ ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ تو در آن موقعی که هنگام کفالت مریم(علیها سلام) قرعه می‌زدند نبودی، ولی ما کلّ جریان را برای تو بیان کردیم و این نه تنها تو نبودی، الآن کتابی هم در روی زمین نیست که جریان مریم(علیها سلام) را صحیحاً بازگویی کند؛ زیرا عهدین (عتیق و جدید) آمیخته با آن اوهام باطل است مریمی را که کتاب آنها معرفی می‌کند یا علمای آنها معرفی کرده‌اند، مریمی نیست که ﴿ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ باشد یا عیسایی که آنها معرفی می‌کنند، عیسایی نیست که «کلمة الله» باشد.
پس این معرفیها از یک رسول، جز از راه اخبارّ غیب میسّر نیست؛ نه خود پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در آن صحنه حضور داشت، نه کتابهایی که جریان گذشته را در بر دارد کتاب مورد اعتماد است؛ لذا فرمود: تو در آن صحنه نبودی و این جریان غیب است که من برای تو بیان می‌کنم: ﴿ ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ ؛ آنها آن قلمها و تیرها را روی آب می‌انداختند، هر تیری که بالا می‌آمد نشانهٴ این بود که قرعه به نام آنها بود و آنها برنده می‌شدند، برای کفالت مریم.

ـ اعلام ولایت حضرت علی توسط پیامبر اکرم به عنوان اخبار به غیب
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 67 فرمود ﴿ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ تو جریان ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) را اعلام بکن، خدا تو را از خطرها حفظ می‌کند: ﴿ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ و حفظ کرد. خطری که رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) را تهدید نمی‌کرد؛ مهم‌ترین خطر همان خطر سیاسی بود. الآن، یعنی زمان «حجة الوداع» زمان اقتدار پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) است. آن روزی که احدی یار و یاور حضرت نبود بیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) نمی‌ترسید و خدای سبحان هم به رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿ لاَ تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ اگر احدی یاور تو نبود، تو صحنه را ترک نکن و اگر هیچ کسی به میدان نیامد، تو تنها به میدان برو. آن روز که پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) تنها بود و احدی هم اگر حضرتش را یاری نمی‌کرد او هراسی نداشت، در آن روز خدا نفرمود ﴿ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ ؛ چون بیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از خطر نظامی و شمشیر و کشته شدن و به استقبال شهادت رفن که هراسی نداشت، تنها خطری که تهدید می‌کرد، همان خطر سیاسی بود که گفتند: مبادا! این‌چنین گفته بشود که بیغمبر خداست ـ معاذ الله ـ از خاندان خود کسی را بَر مردم تحمیل کند و آن وقت هم که زمان «حجة الوداع» بود و پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) حجاز را فتح کرد و همه و همه زیر پوشش اسلام درآمدند ـ یا خوفاً یا طوعاً ـ کسی قدرت نداشت بر پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) بتازد، حضرت از چه چیزی می‌ترسید؟! اصلاً او اهل ترس نبود و ثانیاً آن منطقه هم، منطقه تسخیر شده و فتح شده بود، این بعد از فتح مکه است، زمان «حجة الوداع» است، تنها خطر سیاسی بود. فرمود: من جلوی این خطر سیاسی را هم می‌گیرم، نمی‌گذارم به تو اسیبی از این جهت برسانند: ﴿ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ این اخبار به غیب است و عمل هم کرد.

ـ اعطای اخبار غیب به حضرت نوح(علیه السلام) توسط خدای سبحان
در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 49 جریان نوح(سلام الله علیه) را بازگو می‌کند که نوح(سلام الله علیه) به سلامت فروة آمد، آن‌گاه خدای سبحان می‌فرماید: ﴿ تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾؛ اینها جریان غیبی است که ما از راه وحی تو را آگاه می‌کنیم ﴿ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا﴾ ؛ نه تنها تو نمی‌دانستی و نه تنها امّتت هم عالم نبودند، اصلاً تو و امتت کسی نبودید که بدانید؛ چون ﴿ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا﴾ غیر از «ما تعلمها» است. یک وقت به مخاطب می‌گویند «تو این را نمی‌دانی»، یک وقت می‌گویند «ما کنت تعلم»؛ یعنی تو آن نیستی که بدانی. این «کان»ی منفی، نقشش این است. اگر بگویند «ما علمت»؛ یعنی نمی‌دانستی، امّا اگر بگویند «ما کنت تعلم»؛ یعنی تو آن نبودی که بدانی؛ هر چه هم که تلاش می‌کردی. اگر بگویند «ما کنت تُدرِک»؛ یعنی اگر فعلاً آگاه شدی این را خدا به تو اعطا کرد؛ و گرنه قبلاً نه عالم بودی و نه کسی بودی که با تلاش بتوانی علم فراهم بکنی. نقش «ما کنت تعلم» یا «ما کنت تدری ما الکتاب» و مانند آن که آمده است این است؛ یعنی نه تنها نمی‌دانستی، توان علم را هم نداشتی؛ چون مربوط به غیب است. یک امر محسوس نیست که انسان با تحصیل و کوشش فراهم بکند. فرمود: «تو آن نبودی که بدانی، بر فرض هم تلاش می‌کردی، بر فرض هم مکتب می‌رفتی، قومت هم این‌چنین‌اند. بر فرض هم آنها به مکتب می‌رفتند باز توان آگاهی نداشتند: ﴿ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا﴾ ؛ چون غیب است، چیزی که پوشیده از مدارک است با هیچ راهی به ا و دسترسی نیست.

ـ اعطای اخبار غیب به حضرت یوسف(سلام الله علیه)
در سورهٴ «یوسف» آیهٴ 102 بعد از اینکه جریان اقتدار یوسف صدّیق(سلام الله علیه) را طرح می‌کند، قصه را که به پایان رساند ـ می‌فرماید: ﴿ ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾؛ جریان یوسف(سلام الله علیه) جزء اخبار غیبیه است و تو آن وقت که برادرها اتفاق کردند که دسیسه‌ای اعمال کنند، نبودی که ما چگونه او را حفظ کردیم. اما وقتی که او را به چاه انداختند، چگونه به او رساندیم که تو بالأخره پیروز خواهی شد و از خطر نجات پیدا می‌کنی؛ چون هنگام القای در چاه خدای سبحان از راه وحی یوسف صدّیق(سلام الله علیه) را آگاه کرد، فرمود: «ما این جریان را برای تو بیان کردیم، تو نبودی آن وقتی که آنها اتفاق کردند بر مکر و دسیسه».

نمونه‌ای دیگر از اخبار غیب به پیامبر اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در معرفی حضرت عیسی(علیه السلام)
در سورهٴ «مریم» ـ وقتی جریان مسیح(سلام الله علیه) را ذکر می‌کند ـ آیهٴ 33 و 34 می‌فرماید: ﴿ وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً ٭ ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ﴾ دربارهٴ عیسی[علیه السلام] اگر اینها اهل امتراء و شکّ‌اند، سخن حق همین است که ما گفتیم و عیسی[علیه السلام] را معرفی کرد قبلاً به عرضتان رسید: اگر قرآن نبود، انجیل و توباتی هم نبود و اگر اسلام نبود، یهودیّت و مسیحیّتی هم نبود؛ چون این دینهای تحریف شدهٴ دینی نبود که کس او را بپذیرد و تحمیل هم یک حدّ معین کاربرد دارد و قرآن آن انجیل اصیل را احیا کرد، تورات اصیل ار احیا کرد، عیسی و موسی(علیهما السلام) را به عظمت ستود و به دنیا معرفی کرد.

قرآن کریم، احیا کننده تورات و انجیل اصیل
«نعم ما قال کاشف الغطاء(قدس الله نفسه الزکیه)» در کتاب قیّم کشف الغطاء، این بزرگ فقیهِ نامدار فرمودند: اگر قرآن نبود، تورات و انجیل رفته بود و اگر اسلام نبود، یهودیّت و مسیحیّت از روی زمین رخت برمی‌بست؛ زیرا آن دینی که نبود که یک انسان عاقل بپذیرد. دینی که به رهبران آسمانی هر تهمتی را روا می‌دارد «آن دین قابل عرضهٴ جهانی نیست و الآن اگر مسیحیّت روی زمین ماند و یهودیت روی زمین ماند به برکت قرآن کریم است فرمود: ﴿ ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ﴾ و اینها را رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) با جزم بیان می‌کرد، به عنوان یک حدس تاریخی.

ـ اخبار به غیب خدای سبحان در به خلافت رساندن مستضعفان
در سورهٴ مبارکهٴ «نور» وعده داد که مستضعفین را حاکم کند: ﴿ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ ؛ خدا به اینها وعده داد که اینها را در زمین «خلیفة الله» کند یا خلیفهٴ انبیای پیشین کند: ﴿کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ این توفیق احیای دین را به اینها مرحمت کند که اینها متمکّن بشوند که دین مرضی حق را احیا کنند. ﴿ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ ؛ خدای سبحان به اینها وعده داد که اینها طوری موحشدانه خدا را عبادت کنند که ابداً شرک در حریم ا من عبادی اینها راه پیدا نکند.

نحوهٴ عبارت خلیفهٴ انبیای پیشین
این نکره در سیاق نفی مفید عموم است ﴿ لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾؛ یعنی به هیچ وجه راه شرک به سوی اینها باز نیست؛ نه اینکه در بعضی از امور موحشدند [و] در بعضی از امور مشرک، یا احیاناً در دلشان شرک کم و بیش راه دارد، این‌چنین نیست. آن مؤمنی که خلیفهٴ انبیای گذشته روی زمین شد، آن‌چنان موحّدانه خدا را عبادت می‌کند که ﴿ لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ ؛ به أحدی غیر خدا تکیه نمی‌کنند، نه به خودشان، نه به دیگری. آنکه به خود متّکی است، بت‌پرستی‌اش از درون آغاز می‌شود [و] آنکه به غیر خدا متکی است و به غیر خود تکیه می‌کند، بت‌پرستی‌اش از درون و بیرون آغاز می‌شود. در این کریمه فرمود ﴿ لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ آن‌گاه فرمود ﴿ وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ .

ـ اخبار به غیب خداوند در وفای به وعدهٴ خود
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ دوم به این وعده وفا کرد. اول وعده داد، فرمود: ما این کار را می‌کنیم، ما بالأخره آن کسی که مؤمن هست او را خلیفهٴ انبیای گذشته قرار می‌دهیم. در سورهٴ «مائده» که جریان «حجة الوداع»، خلافت و ولایت امیرالمؤمنی(سلام الله علیه) مطرح است، خدای سبحان به این وعده وفا کرد فرمود: ما این کار را می‌کنیم و کرد آن‌گاه فرمود: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِینا﴾ در سورهٴ «نور» وعده داد، فرمود: ما بالأخره این اولیای خود را خلیفه بر زمین می‌کنیم. در سورهٴ «مائده» در جریان «حجة الوداع» فرمود: ما اینها را به مقام رساندیم ﴿ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ امروز دیگر کفشار ناامید شدند، آیس شدند [و] دیگر ممکن نیست طمع شرک در کار شما داشته باشند، ما به وعده وفا کردیم.

مخالفت خلف وعده با حکمت
اینکه فرمود: ما این کار را می‌کنیم اخبار به غیب است؛ چون خدای سبحان خُلف وعده نمی‌کند. این‌چنین نیست که تنها یک امید خشک در دلها احیا کرده باشد، وعده داد و دعدهٴ خدا انجازپذیری‌اش ضروری است و خلفش مستحیل. آن وعید است که اگر تخلّف بشود محذور ندارد، مخالف با حکمت نیست، امّا خلف وعده مخالف حکمت است و خدای سبحان هرگز خلف وعده نمی‌کند: ﴿لَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَه﴾ وعده داد و به وعده‌اش هم عمل کرد. آنکه می‌گوید «ممکن نیست من به وعده‌ام وفا نکنم» آن از غیب خبر می‌دهد. یک وقت انسان وعده میهةهد و به وعده وفا نمی‌کند، در اثر عجز و حصول عذر، این گونه از وعده‌ها دربارهٴ خدای سبحان راه ندارد. آنکه وعده می‌دهد و نمی‌تواند وفا کند و معذور است، این یک وعدهٴ عاجزی است.

ـ نحوه بازگشت وفای به وعدهٴ خداوند به اخبار غیب
امّا وعدهٴ خدای سبحان که انجازش یقینی است «أنجز وعدَه» او وعده‌اش به اخبار غیب برمی‌گردد؛ یعنی یقیناً این کار را می‌کند. هر وعده‌ای که خدای سبحان داد انجاز می‌کند؛ لذا در پیروزی اسلام، خدای سبحان وقتی که اسلام را بر حجاز پیروز کرد، رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) این دعا را دستور داد که بخوانند: «أنجز وعده» ؛ وعده داد که ما فاتح می‌شویم و به وعده‌اش انجاز کرده است[،] این بدون اخبار غیب ممکن نیست. یک وقت انسان احتمال می‌دهد که اگر با تخلّف آمیخته شد مزاحم نیست، یک وقت به طور جزم می‌گوید «این کار شدنی است» این اخبار جزمی از پیروزی آینده بدون اخبار غیب فرض ندارد، این همان مصداقی از مصادیق اخبار غیب است؛ لذا فرمود: امروز دیگر کفشار ایس و ناامید شدند [و] از آنها هراسی نداشته باشید و از خدا بترسید: ﴿ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ این هم یک مرحله‌ای از مراحل اخبار غیب.

بیان قصص انبیا برای پیامبر اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم)از اخبار غیب خداوند
در سورهٴ «قصص» ایه 44 به بعد که تجریان بعضی از انبیای گذشته را تبیین می‌کند [و] وقتی جریان موسی(سلام الله علیه) را بازگو می‌کند، می‌فرماید ﴿ وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾؛ تو شاهد و حاضر نبودی آن وقتی که ما فیض را به موسای کلیم رساندیم، ولی جریانش از این قرار است: ﴿ وَمَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَلکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ﴾ تو در بین مردمِ «مدین» نبودی که آیات ما را بخوانی، ولی انبیایی را ما برای هدایت مردم «مدین» اعزام کردیم. جریان مُرسلینی که به سرزمین «مدین» راه یافته‌اند، آن را خدای سبحان بازگو می‌کند ﴿ وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا﴾ آن وقتی که ما در طرف راست وادیِ طور به موسای کلیم وحی فرستادیم، آن وقت تو نبودی. اما طرف راست و چپ وادی را هم برای تو بیان کردیم، در ﴿ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ﴾ که این «أیمن» صفت «شاطی» است، نه صفت وادی. شاطی؛ یعنی جانب، یعنی جانب اَیْمن وادی، طرف راست آن وادی که آنجا موسای کلیم قرار داشت، ما آنجا به او وحی رساندیم؛ نه وادی ایمن. ﴿ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ﴾ که «أیمن» صفت «شاطی» است. شاطی؛ یعنی جانب، یعنی طرف راست این درّه، آنجا که او قرار داشت ما به او وحی رساندیم، راست و چب کوه را هم مشخص کرده است. اصل کوه را، طرف راست کوه را، چه چیزی به او گفتیم، همه و همه را مشخص کرد، فرمود: تو آنجا نبودی «مثویٰ» نداشتی، ثاوی نبودی، مکان نداشتی، ولی ما کلّ جریان را برای تو بازگو کردیم: ﴿ وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَلکِن رَّحْمَةً مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ﴾ .

خبر فتح مکه به پیامبر اکرمیکی از موارد اخبار به غیب
در همین سورهٴ «قصص» به رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) وعده می‌دهد که تو بالأخره فاتح خواهی شد و فاتحانه وارد مکّه می‌شوی. اگر یک وقتی مجبورت کردند که هجرت کنی، ما نصرت می‌دهیم ک فاتحانه وارد مکّه بشوی: ﴿ إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾ ؛ به بازگشت نگاهت برمی‌گردی، خدای سبحان تو را برمی‌گرداند، با یک جملهٴ اسمیشه، با تأکید و بیان قطعی: ﴿ إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾ با حروف تأکید. این سخن از احتمال و امید نیست، سخن از جزم است و رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) یقین داشت که مّه را فتح می‌کند و این بدون اخبار غیب میسّر نیست ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ قُل رَبِّی أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَی وَمَنْ هُوَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ ٭ وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَى إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلاّ رَحْمَةً مِن رَبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکَافِرِین﴾ ؛ تو امید ایکه پیغمبر بشوی نداشتی. هر انسانی بالاخره امیدوار است و محدودهٴ امید انسانها هم روشن است. کسی امید اینکه پیغمبر بشود نداشت. مگر پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از اول امیدوار بود پیغمبر بشو؟! هر کسی در محدودهٴ زیستش امید دارد به یک کمالات محدود برسد. خدای سبحان می‌فرماید: تو اصلاً امید اینکه کتابی به طرف تو القا بشود و دریافت کنی وحی ما را نداشتی، همهٴ اینها را ما به تو دادیم: ﴿ وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَى إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکَافِرِینَ﴾ .

خبر پیروزی ایرانیها بر رومیان، از موارد اخار غیب
در سورهٴ مبارکهٴ «روم» آیهٴ دو و سه جریان رومیها را ا ضرس قاطع بیان کرد که ﴿ الم ٭ غُلِبَتِ الرُّومُ ٭ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ رومیها پیروزی خوردند. لازم نبود که بگوید «ایرانیها شکست دادند»؛ چون آن روز دو ابرقدرت بیشتر نبود: یکی روم و یکی امپراتوری ایران و کسیرانشینان ایران؛ مثلاً الآن اگر ـ قبل از پیروزی انقلاب که اسلام مطرح بشود ـ می‌گفتند: شوروی شکست خورد؛ یعنی از آمریکا، اگر بگویند «آمریکا شکست خورد» لازم نیست بگویند از چه کسی شکست خورد؛ یعنی از شوروی. الآن که اسلام مطرح شد، می‌گویند «دو ابرقدرت شکست خوردند» یعنی از اسلام. وقتی قدرت او ج گرفت، لازم نیست انسان بگوید چه کسی شکست داد، می‌گویند او شکست خورد. ﴿ غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ ؛ رومی‌ها شکست خوردند چه کسی شکست داد؟ خوب، ایرانیها. آنگاه فمود: ﴿ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ اینها یقیناً پیروز می‌شوند، چه زمانی؟ ﴿ فِی بِضْعِ سِنِینَ﴾ ؛ یعنی در طی این هشت ـ ده سال، از سه ـ ده سال مثلاً ﴿ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ٭ بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ این اخبار به غیب است که همان طوری که مشرکین می‌گفتند: «رومیها که شکست خوردند ما هم شما را شکست خواهیم داد؛ زیرا شما دایهٴ اهل کتاب هستید، آنها هم اهل کتاب را شکست دادند، بالأخره ما شما را شکست خواهیم داد»؛ یعنی بی‌کتابها، کتاب‌دارها را شکست دادند، ما شما را شکست می‌دهیم. مسلمین متأثّر شدند، خدای سبحان وعده داد که بالأخره رومیها پیروز می‌شوند [و] در آن وقت مسلمین از نصر خدایی فرحناک و مسرور خواهند شد و شد: ﴿ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ٭ بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ که ﴿ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ .

نحوهٴ اخبار به غیب بودن خبر پیروزی اسلام بر کافران
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» جریان پیروزی اسلام را این‌چنین تبیین کرد. آیهٴ یازده به بعد سورهٴ «فتح» فرمود: ﴿سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الأعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَّا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ لَکُم مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرَادَ بِکُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ نَفْعَاً بَلْ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرا﴾

ـ تحلیل خداوند سبحان از عدم شرکت منافقان در جنگ
عده‌ای که حاضر نبودند به همراه رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در جنگ شرکت کنند، بهانه می‌آوردند که ما سرگرمی زن و بچه و اداره کسب و کار داریم و نمی‌گذارند که موفق بشویم. خدای سبحان بهانه‌های اینها را تحلیل کرد، فرمود: اینها اعتقادی به این نظام تو ندارند، اینکه تحلیل جریان موجود است؛ امّا به رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: شما که پیروز شدید [و] غنایم نصیب شما شد، وقتی اینها با خبر شدند به شما می‌گویند: «اجازه بدهید ما هم همراه شما بیاییم که غنایم را جمع کنیم»این اخبار به غیب است ﴿ سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ﴾ این اخبار به غیب است، فرمود: وقتی شما پیروز می‌شوید، غنایمی به دست شما می‌اید برای جمع غنایم حرکت می‌کنید، اینها مسلم است [و] وقتی که به سراغ جمع غنایم رفتید، آنهایی که در خانه‌ها نشسته بودند، حالا می‌گویند: «اجازه بدهید تا ما هم بیائیم غنایم جمع کنیم» این اخبار به غیب است. آن اوّلی تحلیل وضع موجود بود، این دومی اخبار به غیب است ﴿ سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ﴾ ؛ یعنی ما را هم رها کنید، جلوی ما را نگیرید، بگذارید ما هم دنبال شما بیاییم این غنایم را جمع کنیم: ﴿ لِتَأْخُذُوهَا﴾ آن غنایم را ﴿ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ﴾ ما قبلاً وعده دادیم که شما فاتح می‌شوید و غنائم را شما می‌گیرید، اینها می‌خواهند بر خلاف وعدهٴ الهی عمل کنند؛ یعنی منافق هم بیاید از غنایم اسلامی استفاده کند، اینها دلشان می‌خواهد وعده خدا و کلام خدا عوض بشود و مقدورشان نیست: ﴿ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلاَمَ اللَّهِ قُل لَن تَتَّبِعُونَا﴾ شما آن قدرت را ندارید و نباید همراه ما بیایید.
پس اصل اینکه اسلام پییروز می‌شود و اینکه غنیمت می‌گیرند و اینکه دیگران طمع در جمع غنیمت دارند، همهٴ اینها را به عنوان اخبار غیب بیان فرمود و صحنه هم یک صحنه‌ای هم نبود که طبق جریان عادی کسی پیش‌بینی کند. یک وقت است یک رهبر سیاسی طبق جریان عادی و مسائل سیاسی، پیروزی‌اش را پیش‌بینی می‌کند؛ یک وقت است همهٴ قدرتها علیه اویند، جا برای پیش‌بینی نیست.

ـ سر حضور نیافتن منافقان در جنگ با کافران
لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «فتح» آیهٴ دوازدهم، خدای سبحان به عدّه‌ای که هماهنگی نکرده بودند، می‌فرماید: ﴿ بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِیهِمْ أَبَداً﴾؛ سرّ اینکه شما رهبر اسلام و مسلمین را یاری نکردید برای اینکه فکر می‌کردید اینها شکست می‌خورند؛ فکر می‌کردید که رهبرشان در میدان جنگ می‌میرد، اینها زنده و سالم برنمی‌گردند، کارتان و دیدتان این بود: ﴿ بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِیهِمْ أَبَداً﴾؛ یعنی این طوری که شما پیش‌بینی می‌کردید، شکست برای مسلمین به زعم شما یقینی بود. ﴿ وَزُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ این دید باطل در دلتان تزیین شده است، این را به عنوان یک شمّ سیاسی خوب تلقّی کردید. ﴿ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ﴾ ؛ گمان بدی بردید ﴿ وَکُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾ ؛ شما یک ملت بایری بودید.

تقسیم زمینه‌های زندگی جامعه در قرآن
این را هم قبلاً عنایت فرمودید، از نظر قرآن کریم همان طوری که زمین دو قسم است: بعضی دائرند، بعضی بائر، زمینه‌های زندگی جامعه هم دو قسم است: بعضی بائرند، بعضی دائر؛ بعضی ملت بائری‌اند، بعضی یک ملت دائری‌اند فرمود: شما یک ملت بائری هستید: ﴿ وَکُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾ «بور» جمع بائر است، بائر؛ یعنی هالک، آن سرزمینی که رشد و گیاه و سبزی ندارد یک سرزمین بائر است. فرمود: چون بائر بودید چنین فکری می‌کردید: ﴿ وَکُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾ آن‌گاه به اینها فرمود: گرچه طبق جریان عادی کسی پیش‌بینی نمی‌کرد اسلام پیروز می‌شود، ولی وقتی شما پیورز شدید، آنها می‌گویند: «اجازه بدهید که ما هم در اخذ غنائم شرکت کنیم» این هم یک نحو اخبار غیب است.

خبر دادن رسول اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از رؤیا، نمونه‌ای از اخبار غیب
در همین سورهٴ مبارکهٴ «فتح» آیهٴ 27 این است: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیبا﴾ فرمود: آن رویایی که خدای سبحان به رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) ارائه داد، خدا راست گفت؛ چون رؤیای پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) هم مثل یقطهٴ او معصوم است.

ـ عدم غفلت پیامبر اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در خواب و بیداری
اینکه حضرت فرمود: «چشمم می‌خوابد، قلبم نمی‌خوابد» قلب هیچ کسی نمی‌خوابد. قلب؛ یعنی روح، روح مگر می‌خوابد؛ خواب مال بدن است. اینکه فرمود: «تنام عینی ولا ینام قلبی» بدنم می‌خوابد، روح من نمی‌خوابد، روح هیچ کسی نمی‌خوابد؛ منتها روح دیگران در اثر غفلت و جهل خوابیده است که غفلت «نوم الروح» است. «الناس نیام إذا ماتوا أنتبهوا» غفلت، خواب روح است. فرمود: من همواره شاهدم، حاضرم، هرگز غفلت ندارم تا غفلت با خواب من باشد.

هشدار حضرت علی(علیه السلام) در به خواب رفتن عقل
در بیانات امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در این کلمات حکیمانه حضرت هست که عرض کرد: «نعوذ بالله من سبات العقل» «سبات»؛ یعنی خاموشی و تعطیلی «یوم السبت»؛ یعنی یوم خاموشی، تعطیلی و سکوت. فرمود: من پناه می‌برم از اینکه عقل مردم تعطیل بشود یا عقل ما تعطیل بشود. سبات عقل، خواب عقل است.
حضرت فرمود6 «من بدنم می‌خوابد، چشمم می‌خوابد، ولی روحم نمی‌خوابد»؛ یعنی روحم هرگز غافل نیست. همواره شاهد است. ارگ انسان خوابیده نباشد، مورد تاخت و تاز دشمن نیست. شیطان هم به سراغ انسان خوابیده می‌اید، به سراغ بیدار که نمی‌اید.

نحوهٴ راه نفوذ شیطان در انسان
قرآن کریم راه نفوذ شیطنت را هم بیان کرد، فرمود: ﴿ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ ؛ از آن راهی که شیطان را نمی‌بینید حمله می‌کنند و تیر می‌زنند؛ یعنی از راه غفلت می‌آیند، نه اینکه نمی‌بینید یعنی آنها را با چشم ظاهری نمی‌بینید؛ چون خیلی از شیاطین را انسان با چشم ظاهری می‌بیند. شیطان گاهی شیطان جن است؛ گاهی شیطان انس «شیاطین الجن و الإنس» گاهی انسان یک آدم مرموزی را با چشم می‌بیند [و] با او مصافحه می‌کند، امّا شیطنتش را نمی‌بیند. فرمود ﴿ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ ، شیطان با همهٴ قبیل و ستاد و سپاهش از راهی که شما نمی‌بینید می‌آیند یعنی از راه غفلت می‌آیند که ممکن است شخص آنها را ببینید، امّا دسیسهٴ آنها را نبینید. انسان غافل و خوابیده نمی‌بیند و چون غافل هست تیر می‌خورد.

فضیلت ذکر در روایات
اگر در باب «فضائل ذکر» آمده است که صاعقه: «لا تصیب الذاکر» ؛ کسی که اهل یاد خداست هرگز صاعقه او را نمی‌گیرد یا در بعضی از تعبیرات دینی آمده است که هیچ مرغی هدف تیر قرار نمی‌گیرد؛ مگر در حال غفلت سرّش این است. هیچ انسانی تیر نمی‌خورد مگر در ال غفلت، منتها بعضی از این تیرها را مشخص کردند، بعضی از این تیرها را به ما گفتند «بیندیش و بفهم» نگفتند «النظرة سهم من سهام ابلیس» نگفتند نگاه به نامحرم تیری از تیرهای شیطان است؟ این تیر است. این طور نیست که فقط در بین گناهان نظر به نامحرم تیر باشد، غیبت یا سایر محرّمات تیر نباشد، همه تیر شیطان است، منتها شیطان از راهی تیر می‌زند که انسان غافل باشد.

حجیّت داشتن خواب رسول اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم)
رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) فرمود: من هرگز نمی‌خوابم، همیشه بیدارم. خُب، اگر کس به اینجا رسید که از خواب منزّه بود و هرگز نخوابید شیطان راه ندارد، لذا خواب معصوم مثل بیداری معصوم منزّه از نفوذ شیطان است و خوابی که نصیب رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) شد، مثل بیداریش حجّت است؛ چون شیطان در روح اینها راه ندارد.

ـ صادقه بودن رؤیای پیامبر اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در فتح مکه
و رؤیایی که نصیب اینها شد که مکه را فتح می‌کنند یک رویای صادقه است. خدای سبحان در علام رؤیا وعده داد که شما مکّه را فتح می‌کنید و در این جنگ پیروزی از آنِ شماست: ﴿ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ﴾ ؛ یعنی با فتح و پیروزی وارد مسجد الحرام می‌شوید؛ آنها که باید حلق کنند حلق می‌کنند؛ آنها که باید تقصیر کنند ناخن بگیرند یا موی سر را تقصیر کنند، کوتاه کنند، آنها تقصیر می‌کنند؛ در جایی که باید حلق کنید حلق می‌کنید؛ در جای که باید تقصیر کنید تقصیر می‌کنید. این با رؤیای الهی به رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) ارائه شد، بعد وقت که مکه مورد فتح پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفت، خدای سبحان فرمود: ﴿ لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ﴾ فرمود: ما آن رؤیایی که به تو ارائه دادیم به وعده وفا کردیم. در عالم خواب دیدی که مکه فتح می‌شود، شد این یک خوابی است که با خوابیدن چشم آمیخته است و این اخبار به غیب است.

ـ خبر دادن رسول اکرم(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از رؤیا به عنوان اخبار غیب
وقتی که رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) از رؤیا خبر می‌دهد به عنوان اخبار به غیب خبر می‌دهد، نه به عنوان یک رؤیای مصطلح، نه به عنوان اینکه من خواب دیدم [و] امیدوارم این‌چنین بشود نه، خواب دیدم یقیناً این‌چنین می‌شود این می‌شود اخبار غیب
﴿ لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ﴾ که ﴿ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ این هم با حروف تأکید بیان شده است که حتماً وارد مسجالحرام می‌شوید هشت به خواست خدا ـ ﴿ آمِنِینَ﴾ در حال اَمْن ﴿ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ﴾ آنجا که باید سرها را بتراشید، ﴿ وَمُقَصِّرِینَ﴾ ؛ آنجا که باید تقصیر کنید؛ دیگر خوفی برای شما نیست: ﴿اَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیبا﴾ .

نحوهٴ تحدی خدای سبحان در قرآن
اینها نمونه‌هایی از اخبار غیب قرآن کریم است. خدای سبحان بعد از اینکه کتابش را با این خصوصیات معرفی کرد، فرمود: در این کتاب جریان غیبی گذشته‌ها هست، جریان غیبی اینده‌ها هست، اگر خواستید به مبارزه برخیزید، بدانید در برابر چه کتابی قیام می‌کنید. این‌چنین نباشد که چند جملهٴ عربی را سر هم کنید، بگویید: «این هم مثل قرآن است» ما تنها موعظه نداریم، نظیر قصص گذشته‌ها سخن نمی‌گوییم و کتابی است از گذشته‌های غایب و از آینده‌های غایب به ضِرس قاطع سخن می‌گوید، اگر خواستید حدیثی بیاورید: ﴿ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ این بود که آنها با یک تدبّر عمیق عجز اینها بر اینها روشن می‌شد و ناچار بودند بگویند: این ساحر است، این کاهن است، این شاعر است، این اساطیر اوّلین را جمع کرده است و مانند آن. اگر مقدورشان بود که مثل این کتاب، کتابی بیاورند[و] مثل این کلام، سخنی بگویند، هرگز حاضر نبودند به همهٴ این خطرات تن دربدهند؛ پس اگر قرآن تحدّی می‌کند، اول خودش را معرفی می‌کند [و] بعد می‌گوید ﴿ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ تتمهٴ بحث ـ ان‌شاء الله ـ بعداً.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی