display result search
منو
تفسیر آیات 21 تا 22 سوره بقره – بخش ششم

تفسیر آیات 21 تا 22 سوره بقره – بخش ششم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 269 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 21 تا 22 سوره بقره – بخش ششم
- عبادت خالص و تقوا
- برجسته‌ترین درجه خلوص
- فرق «جذبه» و «سلوک»
- عنصر یقین در عبادت
- معنای اخلاص در روایت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ٭ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾
٭ عبادت خالص و تقوا
بحث در این بود که خدای سبحان عبادت را زمینهٴ تقوا میداند که تقوا هم زندگی یک انسانِ با ایمان محور ارزش و مدار کرامت است، [و] چون عبادت را خدای سبحان خالص میپذیرد و اگر مشوب به غیر خلوص باشد نمیپذیرد. لذا گاهی این دو مطلب را با یک جمله ادا میکند، میفرماید: ﴿لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾ گاهی این دو مطلب را با دو جمله بیان میکند؛ نظیر آیهٴ محلّ بحث و آیهٴ سورهٴ «نور».
٭ تلازم بین نفی شرک و عبادت
امّا اینکه این دو مطلب را با یک جمله بیان کند، در سورهٴ «زمر» آیهٴ سه این است که: ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾؛ برای خدا دینی است که غیر از خدا در آن دین راه نداشته باشد پس شرک چه شرک جلی [و] چه شرک خفی، اگر در عبادت راه پیدا کند هرگز زمینهٴ تقوا را فراهم نمی‌کند. این خلوص عبارت از آن است که غیر حق در دین و پرستش راه پیدا نکند.
گاهی همین معنا را با جملهٴ نفی و اثبات مشخّص میکند؛ مثل آنچه که در سورهٴ «نور» بیان فرمود. سورهٴ «نور» آیهٴ 55 این است: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ فرمود: اینها که خدای سبحان وعدهٴ حکومت در زمین را به اینها داد، اگر به حکومت رسیدند دین خالص را اجرا میکنند [و] خدا را عبادت میکنند و چیزی را شریک خدا قائل نیستند. ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ این نکره در سیاق نفی مفید عموم است [و] هر گونه شرک را نفی میکند و دو چیز در حقیقت امر نشده است (یکی پرهیز از شرک و یکی اصل عبادت) لذا بدون «واو» این جملهٴ دوم را در کنار جملهٴ اول ذکر کرد نفرمود: «یعبدوننی و لا یشرکون بی‌شیئاً» جای «واو» نیست. این ﴿لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ متمم همان عبادت است ﴿یَعْبُدُونَنِی﴾ چگونه عبادتی؟ ﴿لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ یک عبادت خالصی که چیزی را شریک من قرار نمی‌دهند از آن جهت که نکرده و در سیاق نفی است تمام شرکا را نفی می‌کند [و] از آن جهت که حرف عطف مثل «واو» و مانند آن وسط متخلّل نشد، معلوم میشود که نفی شرک چیزی جدای از عبادت نیست، بلکه در قوام عبادت دخیل است عبادت آن است که در او شرک راه پیدا نکند: ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾.
منتها در آیهٴ محل بحث (یعنی سورهٴ «بقره») چون بین این دو مطلب فاصله شد، لذا تعبیر این است که در صدر آیه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ﴾ [و] در پایان آیه بعد فرمود: ﴿فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً﴾ این ﴿فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً﴾ معادل ﴿لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ است، منتها چون از هم فاصله گرفته شد تعبیرات فرق میکند.
٭ دو تعبیر برای عبادت خالص در قرآن
پس قرآن کریم مسئله اینکه انسان فقط باید برای خدا عبادت کند، گاهی این مطلب را با یک تعبیر بیان میکند؛ مثل سوره «زمر» که فرمود: ﴿لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾ گاهی نفی و اثبات را جدای از هم و کنار هم ذکر میکند مثل سورهٴ «نور» که ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ گاهی با فاصله ذکر میکند مثل همین آیه محلّ بحث و هر اندازه که انسان سعی کند عبادتش خالص باشد بهرهٴ بیشتری میبرد
٭ برجسته‌ترین درجه خلوص
و برجستهترین درجهٴ خلوص آن است که در قلب انسان عابد احدی جز خدا نباشد. این را در ذیل آیهٴ کریمه ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ وقتی از امام (علیه السّلام) سؤال میکنند که منظور [و] قلب سلیم چیست؟ میفرماید: قلب سلیم دلی است که در او جز یاد خدا چیزی نباشد ، این عالیترین درجهٴ خلوص است.
٭ درجات تقوا به مقدار عبادت
و هر انسانی به مقدار عبادتش تقوا پیدا میکند. (این یک اصل)، و تقوا همان طوری که ملاحظه فرمودید زاد راه است، زاد مسافر است (این دو اصل)، پس به مقدار عبادت، انسان زاد تهیّه میکند (این یک قیاس که از ضمیمه این دو مقدّمه به دست میآید) زاد مسافر گاهی به قدری قوی است که مسافر را میبرد؛ گاهی در حدّ متوسّط است که مسافر با داشتن آن زاد میرود.
٭ دو طریق رسید «الی الله»
سیر «الی‌الله»، دو جور است: یک وقت انسان به قدری از زاد عالی برخوردار است که مقصد او را به سمت خود میکشاند و میبرد؛ گاهی از حدّ متوسّط برخوردار است که با داشتن آن زاد به سمت مقصد میرود. بین آن مسافری که به سمت مقصد میرود، با آن مسافری که مقصود او را میبرد خیلی فرق است شما دربارهٴ اصل انبیا ملاحظه فرمودید که خدای سبحان میفرماید: اینها یک درجه نیستند. ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾؛ پس برای سلسلهٴ جلیلهٴ انبیا یک مقام مشخص نیست این کریمه نشان میدهد که اجمالاً بین سلسلهٴ جلیله انبیا (علیهم السّلام) یک تفاضلی هست گاهی این تفاضل را قرآن «بالصّراحه» ذکر میکند؛ گاهی با تعبیرات گوناگون قرآنی معلوم میشود که بین این انبیا یک تفاضل هست.
گرچه همهٴ انبیا «سائرین الی الله» [و] «سالکین الی الحق»‌اند، امّا وقتی سخن از سلوک «الی‌الله» میرسد دربارهٴ بعضیها میفرماید: اینها به طرف ما آمدند [و] دربارهٴ بعضی میفرماید: اینها را من بردم. دربارهٴ بعضی از انبیا میفرماید: اینها برای ملاقات ما آمدند [و] نسبت به بعضی از انبیا میفرماید: من اینها را به ملاقات آوردم. همه دارای زادند همه از راه عبادت تقوا [را] که زاد مسافر است تهیّه کردهاند.
منتها بعضی از درجه تقواست که انسان را میبرد؛ بعضی از درجات تقواست که انسان با داشتن او مجذوب مقصود میشود که مقصود این سالک را میبرد.
٭ سالک مجذوب و مجذوب سالک
ملاحظه میفرمایید این تعبیرات گوناگونی که در قرآن کریم آمده است یکنواخت نیست در جریان موسای کلیم (سلام الله علیه) که به لقای حق بر طور مشرّف میشد در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 1٤3 میفرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ﴾؛ وقتی که موسای کلیم به قرارگاه ما آمده است. تا انسان عبادت نکند تقوا پیدا نمیکند و تا تقوا پیدا نکند زاد ندارد که سیر «إلی‌الله» کند و به لقای حق نائل بشود و کلام الله را بشنود دربارهٴ موسای کلیم میفرماید: ﴿جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ یا دربارهٴ ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) آن طوری که درسورهٴ «صافّات» آیهٴ 99 آمده است، این است که؛ ﴿وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی﴾؛ من به سمت ربّم سفر میکنم این سفر، سفر مکانی نیست؛ چون ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ، ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم﴾ این طور نیست که جایی خدا باشد [و] جایی -معاذ الله- نباشد؛ تا انسان با سیر مکانی به طرف خدا حرکت کند. این سیر، سیر الهی است که ﴿إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی﴾ ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) میگوید: من به طرف خدایم سفر میکنم؛ پس دربارهٴ موسای کلیم تعبیر قرآن این است که: ﴿جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ [و] دربارهٴ ابراهیم خلیل این است که: ﴿إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی﴾؛ همهٴ اینها میروند و امّا دربارهٴ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طلیعهٴ سورهٴ «اسراء» این‌چنین تعبیر میکند، میفرماید: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ خدایی منزّه است که بندهاش را برد [و] سیر شبانه داد نمیگوید رسول من به طرف من آمد میگوید «من او را آوردم» یک وقت انسان با سیر عادی به طرف «الله» حرکت میکند؛ یک وقت آن محجوب این محبّ را میکشاند و میبرد [که] این میشود جذبه [و] آن میشود سلوک.
٭ فرق «جذبه» و «سلوک»
همان طوری که تو بحثهای علم حصولی و فکری بین حدس و فکر فرق است در بحثهای سلوک «الی الله» هم بین سلوک و جذبه فرق است چطور در بحثهای علم حصولی و بحثهای منطقی میگویند گاهی انسان با فکر به مقصد میرسد [و] گاهی با حدس، حدس آن سرعت انتقال است. همین که انسان مقدّمات را شنید به مقصد پی ببرد یا همین که از مقصد سخنی به میان آمد فوراً مقدّماتش بفهمد. حدس آن حرکت یکتاست در برابر فکر که انسان باید مطلوب را که شنید به دنبال مقدّماتش برود [و] مقدّمات را جستجو کند، پیدا کند بعد ترتیب بدهد از مقدّماتِ مرتّب شده به مقصد برسد این مجموع دو حرکت را میگویند «فکر». امّا حدس آن است که با یک حرکت انسان مقصد را پیدا میکند در بحثهای استدلالی در علمهای حصولی بین حدس و فکر فرق است؛ یکی تُند است و دیگری کند. آنها که اهل استدلال‌اند [و] اهل علم حصول و اندیشهاند، بعضی تُندند [و] بعضی کند. آنها که سخن از سلوک و سیر و رفتن است، آنها هم این‌چنین هستند، بعضی با جذبه میروند، بعضی با سلوک؛ بعضی میروند، بعضیها را میبرند.
پرسش ...
پاسخ: به هر وسیله که هست دیگر نگفت این آمد فرمود: من این را آوردم برای این که ﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾ و آیات کبری را قسمت مهمّش در سورهٴ «نجم» بیان فرمود که: ﴿لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الکُبْرَی﴾ در سورهٴ «اسراء» وعده داد در سورهٴ «نجم» وفای به وعده را بیان کرد فرمود: ﴿لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الکُبْرَی﴾.
٭ محبت، برترین توشهٴ ملاک
بنابراین یکی میرود [و] یکی را میبرند، آنکه میرود با پای خود، از تقوای متوسّط برخوردار است [و] آنکه او را میبرند، او از تقوای بالاتر برخوردار است. «حبیب الله» را میبرند، «کلیم الله» میرودٴ، «خلیل الله» میرود؛ این فرق روشنی است. اگر انسان محبوب خدا شد خُب؛ یقیناً خدا او را میبرد که انسان اثر خستگی را هم مشاهده نمیکند، بغتتاً میبیند رفت. این خصیصه آن زاد است، زاد انسان را میبرد [و] در حقیقت تقواست که میبرد، منتها برجستهترین زاد مسافر محبّت است. اگر انسان توانست خدا را حبّاً عبادت کند و عبادتش «حبّاً لله» باشد این میشود محبّ خدا [و] کم کم میشود محبوب خدا [و] اگر محبوب خدا شد، خُب محبوب خدا را، خدا پیش خود میبرد این است که آن سیرها را تعبیر به رفتن میکند و این سیر را تعبیر به بردن میکند انسان اگر محبوب خدا شد. خُب، یقیناً محبّ محبوب را میطلبد و به ما هم گفتند: اگر خواستید محبوب خدا بشوید راه «حبیب الله» را طی کنید: ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ شما اگر محبّ خدا باشید این اوایل امر است؛ بکوشید که محبوب خدا بشوید و انسانی که محبّ خداست، اگر بخواهد محبوب خدا بشود راهش پیروی «حبیب الله» است که ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ﴾ اگر محبّ خدایید؛ ﴿فَاتَّبِعُونِی﴾ ؛ من که رسول خدایم [و] حبیب الله [هستم] به دنبال من بیایید ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ ؛ میشوید محبوب خدا، این یک امر طبیعی است که اگر موجودی محبوب یک محبّ بود آن محبّ همواره محبوب را جذب میکند. اگر خدای سبحان محبّ انسان با تقوا شد و انسان وارسته محبوب خدا شد خُب یقیناً محب، محبوب را به سرای خود میطلبد.
٭ سدود نبودن طریق در رسید «الی الله»
پرسش ...
پاسخ: درجات عالیهاش مال آنهاست، درجات نازلهاش مال شاگردان آنها خواهد بود این‌چنین نیست که راه بسته باشد راه برای همه هم باز است، منتها آنها را بیشتر میبرند تا به ﴿دنا فتدلّی﴾ میرسانند، دیگران را کمتر.
پرسش ...
پاسخ: چرا، خیلیها را بردند، ما نمیشناسیم و گاهی که میبینید یک حالی به انسان دست میدهد، انسان بغتتاً عوض میشود دیگری او را برد. چطور بسیار از افراد متوسّط‌اند که بغتتاً عوض میشوند، یا انسان بد هست که بغتتاً برمی‌گردد و خوب میشود چه کسی این را برد؟ چه کسی در او اثر گذاشت؟
پرسش ...
پاسخ: آن مرحله البتّه مخصوص رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، امّا مراحل نازلهاش که مال شاگردان او هست. اگر این مراحل نازله میسور شاگردان او نبود که حضرت اسوه نمیشد و ما را هم به اقتدا دعوت نمیکردند او برای چه کسی اسوه است؟ ما به چه چیزی مأمور شدیم؟ اگر به ما گفتند: ﴿فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ یعنی راه تبعیّت «حبیب الله» انسان را محبوب خدا میکند.
پرسش ...
پاسخ: امّا ارائهٴ غیر از اسراء است، برای همهٴ انبیا هم چنین است [که] گاهی ارائه است گاهی تکلیم است ما نشانش میدهیم که ببیند، امّا بردن غیر از نشان دادن است. یک وقت انسان ملکوت را نشانش میدهد؛ یک وقت انسان را به ملکوت و فوق ملکوت میبرد این خیلی فرق است.
بنابراین این دو مرحله باز هست. تقوا این برد را دارد که انسان با داشتن این تقوا بتواند سفر کند یا با داشتن آن عالیترین درجهٴ تقوا او را ببرند. بالأخره زاد میخواهد ملاحظه فرمودید در اول سورهٴ «اسراء» هم وقتی که سخن از اسراء است، سرمایه این سیر و سری را ذکر میکند میفرماید: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ سخن از «برسوله» و «بنبیّه» نیست، سخن از ﴿بِعَبدِهِ﴾ است؛ یعنی آن سرمایه این رفتن را و این جاذبه را فراهم کرده است که عبودیّت باشد؛ ما عبدمان را بردیم [و] این تعلیق حکم بر وصف هم مشعر به علّیّت است. چون بندهٴ خالص بود مجذوب حق شد.
٭ مقام اهل بیت (علیهم‌السلام)
پرسش ...
پاسخ: تازه اینها که میتوانند مجذوب بشوند به مقداری نیست که خود ابراهیم و خود موسی (علیهما الصلاة وعلیهما السّلام) رفتند آنها با پای خود هم که رفتند خیلی بالاتر از آن رفتند که شاگردان رسول خدا بخواهند مجذوب بشوند؛ آنها هم اگر هر چه دارند به برکت اهل بیت دارند. شما جریان اسراء را که ملاحظه میفرمایید در همان «بیت المقدس» وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنجا حضور پیدا کرد، سلسلهٴ جلیلهٴ انبیا به او اقتدا کردند موسای کلیم به او اقتدا کرد عیسای مسیح به او اقتدا کرد وقتی هم که ولیّ عصر (ارواحنا فداه) ظهور میکند در زمان رجعت عیسای مسیح پشت سرش نماز میخواند [و] آنها هم هر چه دارند از برکت این خاندان است.
٭ اخلاص، شرط در عبادت برای رسیدن به تقوا
بنابراین این راه باز است که انسان از راه عبادت آن زاد را که تقوا است تهیّه کند و اگر به آن مرحلهٴ عالیه رسید که او را میبرند و اگر به آن مرحلهٴ متوسط رسید که بالأخره توان رفتن دارد و چارهای جز خلوص نیست. آن عبادتی میتواند تقوا تهیّه کند که خالص باشد.
٭ عبادت در روایات
حالا تبرّکاً چند روایتی که مربوط به مسئلهٴ عبادت است و احیاناً بعضی از روایتها مربوط به روزه گرفتن است -که ماه مبارک رمضان در پیش است- عرض میکنیم که تیمّن و تبرّکی به این روایات بشود. این روایتها را مرحوم آقای بروجردی (رضوان الله علیه) در جامع احادیث الشّیعه دستور فرمودند جمع آوری شده است در همان باب «وجوب النیّه» در عبادات این روایات جمعآوری شد. [و] در همان ابواب مقدّمات چون قبل از اینکه وارد کتاب طهارت بشوند مقدّمات عبادت ذکر شده است وسائل هم همین طور است، در وسائل قبل از اینکه وارد کتاب طهارت بشوند مقدّمهای دارد که ابواب عبادات در آن مقدّمه یادآوری شد اینجا هم باب سیزده از ابواب مقدّمه این کتاب شریف «فی وجوب النیّة فی العبادات الواجبه و انّه لا عمل الا بها». یعنی به این نیّت «و وجوب الاخلاص فیها وفی نیّتها و فی حرمة الرّیاء و بطلان العبادة المقصود بها الرّیاء» و امثال ذلک. در این باب اوّل آیاتی که زمینهٴ بحث آن آیات هم فراهم است اوّل آن آیات را ذکر میکنند، بعد به روایات میپردازند که بعضی از این روایات را تیمّناً میخوانیم.
٭ عنصر یقین در عبادت
یکی از آن روایات آن است که «دعائم الإسلام عن الأئمّة من اهل‌البیت (علیهم السّلام) عن علی‌بن‌ابی‌طالبٍ (علیه السّلام)» نقل شده است؛ یعنی اهل‌بیت از حضرت امیر نقل کردند «علیهم‌السلام» که «قال قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم): لا عمل إلاّ بالنّیّة و لا عبادة إلاّ بیقین و لا کرم إلاّ بالتّقوی» .
پس اگر عبادت زمینهٴ تقوا را فراهم میکند باید با یقین باشد و اگر عبادت هدف مخلوق و خلقت است گرچه هدف خالق نیست باید با یقین باشد روایاتی که در این باب شریف فراوان است که ملاحظه میفرمایید بعضی از آنها خوانده میشود.
٭ نیّت، روح عبادت
روایت دیگر این است که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که؛ «إنّما الأعمال بالنیّات» اصلاً روح عمل نیّت است. «و إنّما لکلّ أمریء مانوی» ؛ هر انسانی به مقدار نیّت بهره میبرد. «فمن کانت هجرته إلی الله و رسوله فهجرته إلی الله و رسوله» ؛ اگر کسی به قصد مهاجرتِ به لقای حق و به لقای رسول حق هجرت کرده است به آن مقصد میرسد نه از باب اتّحاد مقدّم و تالی باشد که هر کس هجرتش برای خداست، هجرتش برای خداست، اینکه اتّحاد مقدّم و تالی است نه، یعنی اگر کسی واقعاً هجرتش «الی الله و الی رسوله» بود میرسد. «من کانت هجرته إلی الله و رسوله فهجرته إلی الله و رسوله» یعنی میرسد. آن وقت «و من کانت هجرته إلی دنیا یصیبها» و مانند آن «فهجرته الی ما هاجر الیه» اگر کسی برای دنیا هجرت کرد این به همان اندازهٴ دنیا میارزد.
پس روح عمل، نیّت است و انسان هم میتواند سراسر اعمالش را با این روح عبادی تطبیق بدهد؛ یعنی این‌چنین هست که بتواند بگوید: ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ العَالَمِینَ﴾ .
٭ داشتن نیّت الهی در تمام شئون زندگی
در این روایت که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابیذر (رضوان الله علیه) وصیّت میکند میفرماید: «یا اباذر ولیکن لک فی کلّ شیء نیّة حتّی فی النّوم و الأکل» ؛ میخواهی بخوابی بگویی «برای رضای خدا میخوابم که قدرتی پیدا کنم، خستگی‌ام برطرف بشود [و] باز کار کنم برای خدا» غذا میخواهی بخوری، بگو «قوّ علی خدمتک جوارحی» ؛ برای رضای خدا، غذا میخورم که قدرتی تحصیل کنم و با این قدرت بتوانم کاری انجام بدهم؛ پس میشود انسان در تمام شئون زندگی نیّت الهی داشته باشد، و اگر نمیشد که حضرت به اباذر دستور نمیداد. فرمود: «یا اباذر ولیکن لک فی کلّ شیء نیّة حتّی فی النّوم و الأکل».
٭ توحید، بالاترین نعمت الهی
روایت دیگری که از امام باقر (سلام الله علیه) نقل میکند این است که: «لا یکون العبد عبداً لله حق عبادته حتّی ینقطع عن الخلق کلّهم الیه» ؛ گرچه در قرآن نفرمود «اعْبُدُوا اللّهَ حَقَّ عبادته»، امّا فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ و عبادت هم زمینهٴ تقواست [و] اگر عبادت زمینهٴ تقواست و در تقوا هم گفته شد: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾؛ معلوم میشود میتوان گفت «اعْبُدُوا اللّهَ حَقَّ عبادته» و حق عبادتش این است که انسان از غیر خدا منقطع بشود و جزء خدا چیزی طلب نکند و معنای انقطاعِ عن الخلق نه انزوای عن الخلق است [بلکه] قطع تعلّق از غیر خداست نه انزوا: «حتّی ینقطع عن الخلق کلّهم إلیه تعالیٰ فحینئذ یقول» . خدا سبحان میفرماید: «هذا خالص لی» آن گاه است که «فیتقبّله بکرمه و قال جعفر بن محمّد صادق (علیهما الصّلاة و السّلام) ما أنعم الله عزّوجلّ علی عبد أجلّ من أن لا یکون فی قلبه مع الله تعالیٰ غیره» هیچ نعمتی بالاتر از نعمت توحید نیست که در قلب انسان چیزی جز خدا نباشد «ما أنعم الله عزّوجلّ علی عبد أجلّ من أن لایکون فی قلبه مع الله تعالی غیره و قال موسی بن جعفر (علیهما السّلام): أشرف الأعمال التقرّب بعبادة الله إلیه» ؛ شریفترین عمل، قرب «إلی الله» است.
ماه پر برکت رجب را که پشتسر گذاشتیم، ماه ولایت بود ماه شعبان -که الآن پایان اوست- ماه رسالت است و ماه مبارک رمضان که در پیش است، شهر رمضان [که] «شهر الله» است و بهترین فرصت هم هست. این‌چنین نباشد که کارمان فقط به حرفه بگذرد. ماه مبارک رمضان بگذرد و ما مثل آن رانندهای باشیم که عدّهٴ زیادی را به مقصد رسانده باشیم و خودمان در بین راه، در بیابانها مرتّب سرگردان باشیم.
٭ حد عبادت در کلام معصوم (علیه‌السلام)
روایت بعد که ابی بصیر از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال میکند می‌فرماید حدّ عبادت چیست؟ «سألت ابا عبد الله (علیه السّلام) عن حدّ العبادة الّتی إذا فعلها فاعلها کان مؤدّیاً» ؟ مقدار عبادت چقدر است که اگر کسی انجام داد حق عبادت را ادا کرد؟ حضرت فرمود: «قال حسن النیّة بالطاعة» طاعتی که انجام میدهد با خلوص انجام بدهد.
٭ مراد از قلب سلیم
از امام (علیه السّلام) سؤال شده است که؛ ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ این قلب سلیم چیست؟ «قال: القلب السلیم الذی یلقی ربّه و لیس فیه احدٌ سواه» قلبی که انسان با آن قلب ملاقات حق میکند و چیزی در این قلب نیست و هر چه در این قلب هست به عنوان شئون الهی است، این قلب میشود سالم و اگر در قلب انسان چیزی غیر خدا بود میشود مریض، و مریض را تا معالجه نکرده بهشت نمیبرند و معالجه کردن در برزخ است و آن هم به آسانی نیست. «قال: القلب السلیم الذی یلقی ربّه احدٌ سواه قال و کلّ قلب فیه شرک او شک فهو ساقط و انّما أراد بالزّهد فی الدّنیا لتفرّغ قلوبهم للآخرة».
خدای سبحان که دستور زه داد، برای آن است که قلب فارغ البال باشد، چیزی در دل قلب را مشغول نکند. مگر نه آن است که خدای سبحان م را به ارادهٴ خود به این عالم آورد، مگر ما خواستیم که ما را آورد و به اراده خود ما را می‌برد، نه آن است که به اراده ما برویم؛ پس اینجا هم که هستیم باید در تحت اراده او باشیم. او همه این مارا و عقربهای عالم را دارد و روزی می‌دهد، دیگر ما را که بی‌روزی نمی‌گذارد. بدا به حال انسانی که به فکر این مسائل باشد که کدام مار را و کدام عقرب را خدای سبحان بی‌روزی خلق کرد و از بی‌روزی این مرد؟!
حالا این روایتها را ملاحظه بفرمایید که به ما چه آموخته‌اند.
٭ نشانهٴ عدم توحید از انسان
در چند روایت هست که انسان کار را برای غیر خدا میکند تا به مقصد برسد، این نمیداند که اگر همان کار را برای خدا بکند زودتر به مقصد میرسد . ظاهراً مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) است از معصوم (علیه السّلام) نقل میکند که به یکی از شاگردان فرمود: من اگر بگویم تو دَرست را بخوان یا کارهایت را انجام بده، من هزینهٴ ماهانهات را تأمین میکنم آیا مطمئن میشوی یا نه؟ عرض کرد: آری یابن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شما معصوم‌اید [و] فرزند معصوم، اگر به من وعده بدهید [و] تعهّد بسپارید که هزینهام را تأمین میکنید، من درسم را می‌خوانم یا کارم را انجام می‌دهم، البتّه مطمئنّم؛ فرمود: ما که هر چه داریم از خداست [و] همین وعده را خدا به شما داد چرا مطمئن نیستید؟ الآن اگر یک انسان متمکنی به ما بگوید «شما کارهایتان را انجام بدهید، هزینه شما را من تأمین میکنم» انسان کاملاً مطمئن میشود؛ همین وعده را خدا به انسان داد و انسان مطمئن نمیشود؛ چون توحید نیست.
در یک روایت دیگری ذیل این آیهٴ مبارکه: ﴿بَلِ الإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ أَ لْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ . امام صادق (سلام الله علیه) به اباحفص فرمود: «یا ابا حفص ما یصنع الإنسان أن یعتذر إلی النّاس بخلاف ما یعلم الله منه» چرا انسان در درون یک جور باشد در بیرون یک جوری با مردم از راه عذر و بهانه سخن بگوید؟! «إنّ رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کان یقول من أسرّ سریرة ألبسه الله تعالی ردائها» هر کس نیّتی دارد [و] خدای سبحان از همان نیّت درون او یک پوشاکی [و] یک ردائی میسازد [و] بر پیکر او میپوشاند.
خلاصه انسان در کسوت نیّت است [و] لباس نیّت را در قیامت در بر میکند. «ان خیراً فخیراً و ان شرّاً فشرّ» هر کسی لباس نیّت خود را در بر میکند این از آن غرر روایات ماست که «من اسرّ سریرة»؛ هر کس نهانی دارد [و] و راز و سرّی دارد خدا برابر آن سرّ لباس میپوشاند لباس میدوزد و بر پیکر انسان میپوشاند. «إن خیراً فخیراً و إن شرّاً فشرّ».
٭ ضرورت خلوص نیّت در روزه
و به مناسبت ماه مبارکی که در پیش داریم این حدیث شریف را هم از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردهاند که حضرت فرمود: «ربّ صائم حظّه من صیامه الجوع و العطش» این صومی که در نوع کتب فقهی آمده است که در «فضل صوم» همین بس که انسان شبیه فرشته میشود از لحاظ پرهیز از خوردن و مانند آن در فضیلت صوم اینکه در کتابهای فقهی مثل جواهر یا کتابهای فتوایی مثل عروه تصریح کردهاند که در «فضل صوم» همین بس که انسان شبیه فرشته میشود ، برای همان پرهیز از خوردن و چشم پوشی از ملاذذ طبیعی است. فرمود: گاهی انسان با روزه گرفتن هم به جایی نمیرسد [و] نصیبش جز گرسنگی و تشنگی چیز دیگر نیست: «ربّ صائم حظّه من صیامه الجوع و العطش و ربّ قائم حظّه من قیامه السحر» بعضیها فقط بیخوابی سحر نصیبشان میشود؛ یعنی نخوابی شب [و] اگر هم برمیخیزند چون نیّت خالص نیست جز بیخوابی نصیب دیگری ندارد.
این مضمون باز در نهج‌البلاغه هم هست که حضرت فرمود: «کم من صائم لیس له من صیامه إلاّ الجوع و الظمأ و کم من قائم لیس له من قیامه إلاّ العناء» خستگی و رنج.
٭ کم عقلی، مرز ایمان و کفر
امّا آن روایتهایی که قبلاً عرض شد نمونهاش این است که، امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: «لیس بین الإیمان و الکفر الاّ قلّة العقل» ، مؤمن عاقل است و کافر بیعقل، چرا؟ «قیل و کیف ذاک یا ابن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: إنّ العبد یرفع رغبته إلی مخلوق» ، به مخلوق چشم دوخته است گاهی هم مخلوق خودش است؛ یعنی به کار خودش چشم دوخته است. «اِنّ العبد یرفع رغبته إلی مخلوق فلو أخلص نیّته لله لاتاه الله الّذی یرید فی أسرع من ذلک» ، اگر همان کار را برای خدا انجام بدهد خدا زودتر میرساند؛ همین معنا در روایت دیگر از امام باقر (علیه السّلام) رسیده است که حضرت فرمود: «ما بین الحقّ و الباطل الاّ قلّة العقل» ، بین حق و باطل جز بیعقلی یا کم عقلی چیز دیگری فاصله نیست اگر آن خلأ عقل پر بشود انسان میشود محقّ.
«قیل و کیف ذاک یا ابن رسول الله قال: إن العبد یعمل العمل الّذی هو لله رضاً فیرید به غیر الله» ، این کاری که مورد رضای خداست و باید برای خدا انجام بدهد کار حسن فعلی دارد. امّا او حسن فاعلی ندارد [و] برای خدا نمیکند: «فیرید به غیر الله فلو انه أخلص لله لجائه الّذی یرید فی أسرع من ذلک» ، اگر آن کار را برای خدا انجام بدهد به مقصود زودتر میرسد [و] چون عاقل نیست نمیداند برای چه کسی کار بکند.
٭ سر قلب قرآن بودن سوره مبارکه «یس»
یک وقتی از مرحوم استاد علاّمه طباطبایی (رضوان الله علیه) سؤال کردیم که اینکه فریقین از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردهاند که سورهٴ مبارکهٴ «یس» قلب قرآن است، به چه مناسبت؟ فرمود: یک وقتی ما همین سؤال را از مرحوم قاضی (رضوان الله علیه) کردیم ایشان فرمودند: به مناسبت آن دو تا آیهای که در آخر سورهٴ «یس» است که. ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ٭ فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ . این باعث شد که این سورهٴ مبارکه قلب قرآن بشود که دعوت به ملکوت است.
٭ معنای اخلاص در روایت
در این روایت شریفه هم وقتی حذیفه از رسول خدا (صلّی الله علیه آله و سلّم( سؤال میکند [و] اخلاص چیست؟ حضرت میفرماید: من این سؤال را از جبرئیل کردم [و] جبرئیل میگوید: من همین مطلب را از خدا [تبارک و تعالی] سؤال کردم که اخلاص چیست؟ «قال سألته عن الله تعالیٰ فقال الإخلاص سرّ من سرّی أودعه فی قلب من أحببته» سرّی از اسرار من است. این سرّ را در قلب کسی که محبوب من است قرار میدهم؛ معلوم میشود اگر کسی محبوب خدا شد، خدا آن اخلاص را در قلب انسان قرار میدهد [و] اگر قرار داد انسان با همان اخلاص میرود که این میشود بردن حق خدا اگر کسی را بخواهد ببرد اوّل مخلص میکند بعد میبرد.
پرسش ...
پاسخ: هر درجهای از عبادت زمینه درجهای از اخلاص و تقوا را فراهم میکند. درجهٴ بالاتر آن اخلاص و تقوا زمینهٴ عبادت کاملتر را تهیّه میکند [و] این دور نیست این تسلسل ممدوح است؛ نظیر همان شبههٴ بین مرغ و تخم مرغ این وحدت شخصی نیست [که] دور باشد؛ دور در وحدت شخصی است. اینها شبهه تسلسل است نه دور ولی ریشهاش از انسان شروع میشود، پایانش هم به خداست و چون دو طرفش محدود است محذوری ندارد. هر درجهای از عبادت زمینه درجهای از تقوا و اخلاص را فراهم میکند.
٭ ضرورت اهمیت حفظ جبه‌ها در روایات
و چون در جمع ما امروز عزیزان رزمنده هم حضور دارند این حدیث شریف را هم که دربارهٴ اهمیّت حفظ جبهههاست قرائت بکنیم تا روشن بشود که حفظ جبهه و فداکاری و ایثار چقدر فضیلت دارد و -خدای ناکرده- فرار از جبهه و رو آوردن به دنیا چقدر خطر دارد.
٭ لزوم حفظ جبهه‌ها در کلام حضرت علی (علیه‌السلام)
این را در همین کتاب شریف جامع أحادیث الشیعه در باب نماز بر میّت «أبواب الصّلاة علی المیّت» باب اول از امیر المؤمنین (علیه افضل صلوات المصلّین) نقل کردند که سیرهٴ حضرت این‌چنین بود: چه دربارهٴ کشتههای صفّین، چه دربارهٴ کشتههای جمل چه دربارهٴ کشتههای نهروان، از اصحاب خودش حضرت در جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین اصحابی را به جبهه اعزام کرد و با آنها جنگ را شروع کرد و تا مقدار مقرّر الهی پیروز شد [و] در بین یاران خود -که پای رکاب حضرت شمشیر زدند_ آنها که کشته شدند حضرت فرمود: ببینید آیا شمشیر جلو بدن آنهاست یا پشت بدن آنهاست؟ اگر در جلو بدن آنها نشانهٴ تیر و شمشیر است بر آنها نماز میّت بخوانید؛ معلوم میشود تا آخرین لحظه ایستادند و فداکاری کردند و شربت شهادت نوشیدند [و] اگر اثر تیر و شمشیر در پشت بدن آنهاست؛ معلوم میشود اینها در جبهه نتوانستند مقاومت کنند، جبهه را ترک کردند فرار کردند [و] دشمن از پشتسر رسید، به اینها شمشیر زد [و] اینها را کشت، بر آنها نماز میّت نخوانید. این عظمت حفظ جبهه است: «قضی أمیر المؤمنین (علیه السّلام) فی قتلی صفّین و الجمل و النهروان من أصحابه أن ینظر فی جراحاتهم» دستور داد که ببینید کجای بدنشان زخمی شده است «فمن کانت جراحاته من خلفه لم یصلّ علیه» ؛ اگر اثر تیر و شمشیر و دیگر جراحات در پشت پیکر اینها بود بر آنها نماز نمیخوانید «قال فهو الفارّ من الزّحف» میفرمود: این کسی است که میدان جنگ را پشت سرگذاشت و فرار کرده جنگی که حضرت امیر (سلام الله علیه) داشت جنگهای تحمیلی بود همان جنگهایی که الآن بر اسلام تحمیل شده است. این جنگ با کفّار که نداشت جنگ با افرادی که به ظاهر مسلمان بودند داشت.
در زمان حکومت حضرت امیر (سلام الله علیه) که با کفّار جنگ نبود [بلکه] با افراد به ظاهر مسلمان جنگ بود؛ با این تفاوت که حزب بعث را کسی مسلمان نمیداند فرمود: «فهو الفارّ من الزحف و من کانت جراحاته من قدّامه صلّی علیه و دفنه» ؛ اگر یک رزمندهای جراحت در جلوی پیکر او بود بر او نماز میخواند و دفن میکرد. میفرمود: معلوم میشود تا آخرین لحظه مقاومت کرد، ایستادگی کرد و شربت شهادت نوشید.
امیدواریم خدای سبحان اسلام و رزمندههای اسلام را ظفرمند و پیروز بفرماید و این انقلاب اسلامی را به ظهور ولیّ عصر (أرواحُنا فداه) متّصل بفرماید و توفیق انجام وظایف را عموماً، مخصوصاً انجام وظایف تبلیغی را به همه مرحمت بفرماید.
«غفر الله لنا و لکم و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی