display result search
منو
تفسیر آیات 9 و 10 سوره بقره – بخش اول

تفسیر آیات 9 و 10 سوره بقره – بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 238 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 9 و 10 سوره بقره – بخش اول
- گرفتار بودن منافقان به خدعه کیفری خداوند
- خودفریبی
- سر رحمت مطلقه بودن جهنم
- شیطان، واسطه در اضلال الهی
- حدود اختیارات شیطان نسبت به انسانها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یخادعون الله و الّذین آمنوا و ما یخدعون إلاّ أنفسهم و ما یشعرون(9)
فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب ألیم بما کانوا یکذبون(10)

ـ گرفتار بودن منافقان به خدعهٴ کیفری خداوند
خدعه، یعنی نهان‌کردن (استتارِ مرموز) [که] یک مرض است و انسان مُخادِع خود را فریب می‌دهد و لا غیر، بر اساس همان بحثی که قبلاً گذشت. از آن جهت که نفس امّاره او به شهوت و غضب امر می‌کند و عقل او به هدایت امر می‌کند و بین این دو قدرت، محاربه است و «الحرب خدعه» و هر مُخادِعی سعی می‌کند پیروز بشود، امّا اینکه فرمود ﴿و ما یخدعون إلاّ أنفسهم﴾ حقیقتاً خود را فریب می‌دهند، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» می‌فرماید: خدا اینها را به خدعه وادار می‌کند، به عنوان خدعهٴ کیفری. این‌چنین نیست که اینها خود گرفتار خدعه باشند و مبدأ فاعلی نباشد. سورهٴ «نساء» آیهٴ 142 این است: ﴿إنّ المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم﴾ منافقین که به فکر نیرنگ با خدایند، در حقیقت خدای سبحان اینها را به فریب مبتلا می‌کند. خدا اینها را گرفته است که خود را فریب بدهند: ﴿و هو خادعهم﴾ نه به عنوان اینکه اگر کسی خود با خدا نیرنگ با خت، خدا او را به عنوان یک عذاب مجدّد گرفتار نیرنگ می‌کند، بلکه همین مخادعه، خود اخذ عزیز مقتدر است. بیان ذلک این است: اگر جز نفس عمل است (و نه مترتّب بر عمل) خودِ عمل اخذِ خداست.

ـ تبیین اقسام چهارگانه کیفر و انتقام
در بحثهای قبل به عرض رسشید که کیفر و انتقام چهار قسم است: یک کیفر مظلوم است که از ظالم می‌گیرد [که] برای تشفّی قلب است. یک کیفری است که محکمهٴ قضایی از مجرم می‌گیرد [که] آن برای تشفّی قلب قاضی نیست، آن برای حفظ نظم یک جامعه است. قسم سوّم کیفری است که طبیب از یک بیمارِ ناپرهیز می‌گیرد. اگر بیماری حرف طبیب را عمل نکرد، مرضش افزوده می‌شود و این انتقامی که طبیب از بیمار ناپرهیز می‌گیرد. نه به عنوان تشفّیِ قلب طبیب است، نه به عنوان حفظ نظم یک جامعه است؛ چون یک مسئله قراردادی و حکومت نیست، بلکه یک امری است تکوینی که بعد از عمل بیمار بر بیمار مترتّب می‌شود؛ یعنی اگر کسی دارو را مصرف نکرد، بعداً گرفتار درد شدید می‌شود. انتقام طبیب از مریضی که دارو را مصرف نکرد به این است که بعداً بیماری‌اش افزوده می‌شود یا به بیماریهای دیگر مبتلا می‌شود. این سه قسم انتقام، که در هیچ یک از این اقسام سه‌گانه انتقام، کیفر عین عمل نیست.
امّا قسم چهارم انتقام این است که کیفر، متن عمل است؛ مثل انتقامی که «ولی» از کودک بازیگوش می‌گیرد. اگر مرّبی کودک به کودک بگوید «دست به آتش نزن» نه به این معناست که اگر دست به آتش زدی بعداً گرفتار عواقبی خواهی شد، بلکه دست به آتش‌زدن همان و سوختن همان. خودِ این عمل، کیفر است، نه اینکه سوختن یک امری است که بعدها حاصل می‌شود. همین دست‌زدن سوختن است. کیفری که خدای سبحان از انسان تبهکار می‌گیرد، اگر بتوان برای آن نظیری در عالم ذکر کرد، نظیر کیفری است که «ولیّ» از کورک بازیگوش می‌گیرد. به کودک می‌گویند: دست به آتش نزن که می‌سوزی یا دست به مار نزن که مسموم می‌شوی، تعبیرات قرآنی هم این است که ﴿الّذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً﴾ گفتند: دست به مال یتیم نزنید؛ زیرا این دست‌زدن به آتش است. یا در نامه‌ای که امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» برای سلمان مرقوم فرمود، فرمود: «مثل الحیوه الدنیا کمثل الحیّه لیّن مسّها قاتل سمّها» ؛ فرمود: این رزق و برق دنیا، مثل آن مار خوش‌رنگ است که بدنش نرم است، ولی همین نرم، مسموم‌کننده است، نه بعدها مسموم می‌شوی.

ـ خودفریبی ناخودآگاه
یک وقت مریض غذایی را می‌خورد و چون برای او گوارا نیست بعدها مسمومیّت غذایی پیدا می‌کند، یک وقت انسان هم‌اکنون سم می‌خورد. اگر جزا عین عمل است و نه جدا، اگر خدای سبحان می‌فرماید ﴿و هو خادعهم﴾ خدا هم به عنوان کیفر با اینها معاملهٴ خدعه‌ای می‌کند، خدعهٴ خدای سبحان این است که این شخص را به حال خودش بگذارد که او خودش را فریب بدهد. همین که انسان به فکر نفاق افتاد، همین اخذِ خداست، همین کیفرِ خداست؛ گذشته از آن کیفرهایی که بر این مترتّب است، گذشته از آن عذاب و جهنّم‌هایی که بر این مترتّب است، خود به نوبهٴ خود یک یک نحوه کیفر است، گذشته از آن عذاب الیمی که بر این مترتّب است.

ـ خدعهٴ، از صفات فعل خداوند
پس اینکه در سورهٴ «نساء» فرمود: اینها به فکر مخادعهٴ خدایند، امّا «و هو خادعهم» خداست که با اینها دارد با مکر رفتار می‌کند، یعنی در مقام فعل (و کیفر) نیرنگ‌‌بازیِ یک انسانِ منافق عین اخذ عزیز مقتدر است. این‌گونه از اوصاف، صفات فعل حق‌اند، نه صفات ذات حق. صفات فعل را باید از مقام فعل انتزاع کرد، نه از مقام ذات. پس اگر کسی بگوید «من گناه می‌کنم ببینم چه می‌شود» مثل آن است بگوید «من دست به این مار سمّی می‌زنم ببینم چه می‌شود» این دست به مار زدن همان مسموم شدن همان، دیگر ببینم چه می‌شود ندارد. دست به آتش‌زدن همان و سوختن همان، نه اینکه ببینم بعد چه می‌شود؛ پس اگر کسی به گرفتاری نفاق مبتلا شد، همان لحظه خدای عزیز مقتدر او را اخذ کرده است.

ـ جزای خدای سبحان عین عمل انسان
سوال.....
جواب: بله؛ چون خدای سبحان باید کیفر بدهد، جزا بدهد، جزای خدای سبحان همان عملی است که این شخص انجام می‌دهد، فرمود: ﴿هل تجزون إلاّ ما کنتم تعلمون﴾ اگر «ولیّ» به کودک بازیگوش بگوید «دست به این آتش نزن، وگرنه تنبیهت می‌کنم» این تنبیهت می‌کنم، همان سوختن کودک است؛ ممکن است بعداً هم او را تنبیه بکند، ولی همین سوختنِ کودک انتقام‌گیریِ از این کودک بازیگوش است؛ بنابراین اگر کسی گرفتار گناه شد، نباید بگوید: ما گناه کردیم و چیزی نشد، همین گناه، اخذِ عزیزِ مقتدر است. این‌طور نیست [انتقامِ] خدا که منتقم است ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ نظیر انتقامی باشد که قاضی می‌گیرد یا نظیر انتقامی باشد که مظلوم برای تشفّی قلب می‌گیرد یا نظیر انتقامی باشد که طبیب می‌گیرد.
سوال....
جواب: «إذا تاب و صلح فرجع إلی أمره سبحانه و تعالی فأولئک یبدّل الله سیئاتهم حسنات» اگر جزا عینِ عمل است، خواه در دنیا، خواه در آخرت خودِ همین نفاق کیفر الهی است؛ البّته مافوق این، یک عذاب الیم دیگر هم هست؛ نظیر اینکه فرمود: ﴿الّذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً﴾ آن یک عذاب دیگری هم هست. اینکه فرمود: ﴿و ما یشعرون﴾ برای اینکه یک امرِ دقیق است و هرکس به این دقّت توفیق پیدا نمی‌کند [و] مؤمن است که موفّق به این دقّت است.

ـ سرّ عدم اسناد مرض به خداوند
امّا در آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب ألیم بما کانوا یکذبون﴾ خدای سبحان هرگز مرض نمی‌فرستد؛ چون یکی از اسمای حسنای خدای سبحان این است که او سلام است. در شمارش اسمای حسنای خدا در سورهٴ «حشر» این‌چنین است: ﴿هو الله الّذی لا إله إلاّ هو الملک القّدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتکبر سبحان الله عمّاً یشرکون﴾ یکی از اسمای حسنای خدای سبحان این است که او سلام است. از خدایی که سلام است جز سلامت چیزی نشئت نمی‌گیرد. خدا که منشأ مرض نیست [تا] مرض بفرستد. خدایی که «سلام» وصف اوست، از این خدا جز سلامت چیزی تنزّل نمی‌کند، منتها وقتی به این قوابل می‌افتد، به گیرندگان می‌افتد، همین سلامت به صورت مرض در می‌آید؛ مثل اینکه یک انسان بخشنده‌ای کارش جز دادن میوه‌های شاداب و پرآب و شیرین چیز دیگر نباشد. وقتی این میوه‌ها را تقسیم می‌کند، آنها که سالم‌اند، این میوه‌های شاداب را مصرف می‌کنند، فربه می‌شوند [و] آنها که به زخم معده و بیماری دستگاه گوارش مبتلایند، در برابر آن میوه‌ٴ شیرین احساس درد می‌کنند. آن بخشنده، مرض ندارد و میوه مرض نمی‌آورد، یک انسانی که دستگاه گوارشش ناسالم است در برابر این میوه مرض دریافت می‌کند. این طور نیست که کسی، کسی را مریض بکند.اگر خدا «سلام» است، از این خدا جز سِلْم چیزی تنزّل نمی‌کند، منتها گیرندگان این سلامت افراد وارسته‌اند، فرمود: ﴿و السّلام علی من اتّبع الهدی﴾ حرف موسی و هارون «علیهما السّلام» این بود که گفتند: ﴿و السّلام علی من اتّبع الهدی﴾ با اینکه خدا که سلام است، برای عالمین سلام است و از خدای سبحان برای همهٴ عوالم سلامت تنزّل می‌کند، امّا انسانِ مهتدی است که از این سلامت بهره می‌برد و انسانِ کافر و منافق است که از این سلامت به عنوان مرض تلّقی می‌کند؛ نظیر همان آیهٴ سورهٴ «اسراء» که فرمود: قرآن شفاست (برای مؤمنین) در عین حال برای کفّار دردآور است و خسار و تبار به همراه دارد:

ـ ازدیاد رحمت خداوند، عامل افزایش مرض در کفار و منافقان
﴿و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین﴾ امّا ﴿و لا یزید الظّالمین إلاّ خساراً﴾ هرچه آیات بیشتر تنزل کند، مرضِ کفّار و منافقین بیشتر می‌شود.
هرچه رحمت خدا بیشتر تنزّل بکند، کافر و منافق مریض‌تر می‌شوند. در طول ایّامِ هفته، روزی پربرکت‌تر از روز جمعه نیست و همین روز جمعه بدترین روز برای کفّار و منافقین است. در طیّ ایّامِ سال، ماهی به عظمت ماه مبارک رمضان نیست و همین ماه مبارک رمضان بدترین ماه برای کفّار و منافقین است. در طیّ ایّامِ سال، شبی به عظمت لیلهٴ‌قدر نیست و هیچ شبی هم شرّتر و بدتر از لیلة‌القدر برای کفّار نیست؛ چون گناهِ در لیلة‌القدر با گناه لیالی دیگر فرق می‌کند. گناهِ در ماه مبارک رمضان با گناه ماههای دیگر فرق می‌کند. گناهِ در روز جمعه با گناههای دیگر فرق می‌کند؛ مثل انسانی که گرفتار زخم معده است اگر شما به او گلابی دادید، هرچه این گلابی رسیده‌تر، پرآب‌تر و شیرین‌تر باشد مرض او را بیشتر می‌کند. کسی که آب سرد برای او خوب نیست، هرچه گواراتر، لذیذتر و خنک‌تر باشد مرض او را بیشتر می‌کند. این نه به خاطر اینکه آب سرد برای او بد است، به کسی که تازه او را از اتاق عمل آورده‌اند پزشک معالج می‌گوید: آب خنک ندهید. این عطشش، عطشِ کاذب است. بلکه به خاطر آن‌که دستگاه گوارش او مریض است. هیچ شبی برای کافر بدتر از شبِ قدر نیست با اینکه ﴿سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر﴾ این شب که مرض نیست. این شب، سلام است، سلام‌الله است: ﴿سلامٌ هی حتی مطلع الفجر﴾ همهٴ امور در این شب به عنوان سلامت تنظیم می‌شود، امّا یک انسانِ کافر و منافق که نه به وظایف لیالی ماه مبارک رمضان موفّق است، نه به وظایف روزهای ماه مبارک رمضان موفّق است، هیچ شبی در ایّام سال بدتر از شب‌قدر برای او نیست. اینکه می‌بینید در قسمتهای تعزیر زایدی دارد، بین تعزیر و حدّ جمع شده است، فرمود: این عظمتِ این ماه است. پس این‌چنین نیست که از خدا که سلام است مرض تنزّل کند.

ـ سر رحمت مطلقه بودن جهنم
سوال....
جواب: آن‌وقت بهشت می‌شود جهنم. خودِ جهنّم قبلاً بحثش گذشت که از خدای سبحان به عنوان رحمت تنزّل کرد. اگر جهنّم نباشد اکثراً اهل ایمان نخواهند بود. اکثر [ایمان] مردم از ترس است؛ و الاّ تشویق، مردم را به بهشت نمی‌برد. اینکه می‌بینید همه برمی‌خیزند و سعی می‌کنند نماز صبح را بخوانند امّا اکثراً از فیض نماز شب محروم‌اند؛ برای این است که مردم از ترس عبادت می‌کنند، نه برای اشتیاق. اگر مردم به دنبال ثواب و اشتیاق حرکت می‌کردند، کسی نماز شب را ترک نمی‌کرد. فضایلی که برای نماز شب ذکر شده است کم است؟ معلوم می‌شود اکثر ماها گرفتار ترس از عذابیم: ﴿خوفاً من النّار﴾ است و اگر جهنم نبود که انسان عبادت نمی‌کرد. تنها بهشت کافی نیست که ماها را به خدای سبحان نزدیک بکند. اکثر ماها ﴿خوفاً من النّار﴾ است؛ والاّ اگر برای اشتیاق به بهشت بود، آن همه فضایلی که برای ماه رجب، اعتکاف و برای صیامِ ماه رجب است چه کسی انجام می‌دهد؟ این رحمتِ خداست.
اگر خدای سبحان «سلام» است و از این خدا جز سلامت چیزی تنزّل نمی‌کند؛ پس معلوم می‌شود ﴿فزادهم الله مرضاً﴾ یعنی این سلامت وقتی آمد، آمد در قلب مریض قرار گرفت، باعث افزایش مرض او می‌شود، نه [اینکه] از آن بالا مرض بیاید، از آن بالا سلامت می‌آید [اما] وقتی به اینجا رسید (وقتی به این مجرای آلوده رسید) آلوده می‌شود. شما اگر آب زلال را در مجرای آلوده ریختسد، آلوده می‌شود؛ نه برای این آبِ زلال به همراهش آلودگی آورد [بلکه] این مَجرا و این ظرف آلوده است. و این آیات الهی وقتی در قلب لبمار تلّقی می‌کند با کفر و استنکار او رو‌به‌رو می‌شود، می‌شود افزایشِ مرض؛ والاّ از خدایی که «سلام» است جز رحمت و لطف چیزی تنزّل نمی‌کند.
سوال....
جواب: ضلالتِ پاداشی هم همان‌طور که ایشان اشاره کردند مثل جهنّم رحمت مطلقه است. اگر جهنّم نبود، کسی اطاعت نمی‌کرد. در بحثهای قبل گذشت همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «الرّحمن» بهشت را و نعمتهای بهشت را به عنوان رحمت می‌شمارد و از ماها اقرار می‌گیرد می‌فرماید ﴿فبأیّ الاء ربکّما تکذّبان﴾ وقتی جهنّم و آثار جهنّم را می‌شمرد، از ما اقرار می‌گیرد می‌فرماید ﴿فبأیّ الاء ربّکما تکذّبان﴾

ـ رحمت بودن اضلال کیفری خداوند
سوال....
جواب: ضلالتِ پاداشی هم معنا شد که فیض را خدای سبحان می‌گیرد. وقتی فیض را گرفت، او را به حال خودش رها می‌کند، می‌افتد. ضلالتِ پاداشی که امرِ وجودی است، یعنی فیض را که خدای سبحان از او گرفت، او خودش می‌افتد. افتادنِ او نسبت به نقص قوای کمالی او ـ اگر هم یک امر وجودی باشد ـ از طرف خدای سبحان این امر وجودی نیامده. خدای سبحان مأموران الهی را مثل شیطان و نفس امّاره وادار کرده است که او را بگیرد. این گرفتنش، یک نحوه رحمت است (در رحمت مطلقه) اگر کسی هر کاری را بکند و خدا او را نگیرد که می‌شود «نقص». خودِ این [گرفتن] جزء رحمت مطلقه است. وقتی ریزش ﴿آن شواظ من نار﴾ را بر سر کفّار می‌شمرد، می‌فرماید: ﴿یرسل علیکما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران فبأیّ الاء ربّکما تکذّبان﴾ این هم جزء رحمت است. اگر خدای سبحان بر اساس آن رحمت مطلقه کسی را گرفتار اضلال کیفری می‌کند، این رحمت است.
سوال.....
جواب: آنچه از طرف خدای سبحان می‌آید «خیر» است. وقتی پایین آمد و در قوابل «سوء» ریخته شد، می‌شود بد؛ والاّ فرمود ﴿أنزل من السّماء ماءً﴾ وقتی اینجا که آمد سیل می‌شود. سیل که شد، کفی هم دارد؛ والاّ آن‌جا کفی نمی‌آید: ﴿أنزل من السّماء ماءً فسالت أودیه بقدرها﴾ در نشئهٴ کثرت که راه پیدا کرد ﴿فسالت أودیه بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً﴾ والاّ خدا «کف» نمی‌فرستد. اینجا که آمد سیل می‌شود؛
بنابراین مرض از خدایی که «سلام» است تنزّل نمی‌کند، از او چیزی جز رحمت تنزّل نمی‌کند، وقتی در قوابلِ سوء ریخته شد به صورت مرض یا ازدیاد مرض در می‌آید: ﴿فزادهم الله مرضاً﴾

ـ نزول آیات قرآنی باعث افزایش ایمان مؤمنان و رجس پلیدان
این را هم قرآن کریم تبیین می‌کند، می‌فرماید: ما که می‌گوییم مرضِ آنها افزوده می‌شود [یعنی] یک دستورالعمل جدید صادر می‌شود و آنها عکس‌العمل حاد نشان می‌دهند. این دستورالعمل، ایمان یک عدّه را اضافه می‌کند و مرض و پلیدیِ عدّه‌ای دیگر را اضافه می‌کند. دستورالعملِ ما دو اثر دارد. در سورهٴ «توبه» آیهٴ 125 و 124 این‌چنین می‌فرماید: فرمود ﴿و إذا ما أنزلت سوره فمنهم من یقول ایّکم زادته هذه ایماناً﴾ اگر یک سورهٴ جدیدی، احکام جدیدی تنزّل کند، گروهی از اینها می‌گویند: این سوره، ایمانِ کدامیک از شما را افزوده کرد؟ ﴿فأمّا الّذین امنوا فزادتهم ایماناً﴾ این سوره‌ای که تنزّل کرد، ایمام مؤمنین را اضافه کرد. مثل آن است که شما یک سبد گلابی بین یک عدّه تقسیم بکنید، آنها که سالم‌اند، از مصرف‌کردن این گلابی بهره می‌برند و فربه می‌شوند، آنها که مریض‌اند، در برابر این قدرت هضم ندارد، دستگاه هاضمه عکس‌العمل حاد نشان می‌دهد، بر دردشان افزوده می‌شود: ﴿فأمّا الّذین آمنوا فزادتهم إیماناً و هم یستبشرون ٭ و أمّا الّذین فی قلوبهم مرضٌ فزادتهم زجساً إلی رجسهم﴾ این سوره «پلیدی» آورد، یعنی این سوره ـ معاذالله ـ به همراهش «پلیدی» داشت ـ اینکه «نور» بود ـ یا وقتی در قلب یک انسانِ پلید قرار گرفت، باعث افزایش پلیدی اوست. این سیلی است که راه افتاد، یک کفی هم به همراه دارد [ولی] از آن بالا که می‌آید کف ندارد. وقتی اینجا آمد، کف پیدا می‌شود، فرمود: ما کف نمی‌فرستیم. کف، چیز فریبی است. وقتی آمد، خروشید و در بین شما قرار گرفت، کفی پیدا می‌شود: ﴿أنزل من السّماء ماءً فسالت أودیه﴾ هر وادی و هر ذرّه و هر ظرفی ﴿بقدرها﴾ از این ﴿ماءً﴾ گرفتند ﴿فاحتمل السیّل زبداً رابیاً﴾ این سیل به همراه خود، بارِ کف را حمل کرده است. «احتمال» کرد، یعنی حمل کرد؛ یعنی وقتی سیل شد، کفی دارد؛ والاّ ما کف نفرستادیم. و اگر این آیه باعث افزایش پلیدی کفّار و منافقین است، برای آن است که کفّار در برابر این «نه» می‌گویند مرضشان افزوده می‌شود [و] جذب نمی‌کند. اگر یک انسان ناسالمی این غذا را (این میوهٴ شیرین را) نتوانست هضم کند، بر مرض او افزوده می‌شود. این میوه، مرض نیاورد [بلکه] این هاضمه نتوانست هضم کند: ﴿فزادتهم رجساً إلی رجسهم و ماتوا و هم کافرون﴾ پس همین یک سوره باعث افزایش ایمان مؤمنین است (آن جنبهٴ وجودی) و باعث افزایش رجس پلیدان است (این جنبهٴ عدمی‌اش)

ـ شیطان، واسطهٴ در اضلال الهی
امّا از آن جهت که ایمان یک امر وجودی است به صورت یک اِضلال در می‌آید، این را خدای سبحان در سورهٴ «اعراف» مشخّص کرده است که «ما مدّتهایی انسان را به حال او رها می‌کنیم، اگر دیدیم به هیچ‌وجه قابل اهتدا نیست، شیطان را ـ که به منزلهٴ کلبِ معلّم است ـ برای او مأموریت صادر می‌کنیم که این شخص را بگیرد» آن وقت این شخص از این لحظه به بعد، در تحت ولایت شیطان است. این‌چنین نیست که شیطان در نظام عالَم بتواند خودمختار باشد، کسی را گمراه کند. شیطان در حدّ وسوسه برای همه نامهٴ دعوت و گناه می‌فرستد که این نامهٴ دعوت چیز خیر و رحمتی است.
سوال....
جواب: [وقتی] شیطان او را تحویل نمی‌گیرد، همین تحویل‌نگرفتن شیطان، یعنی اِغوا کردنِ شیطان؛ یعنی طوری است که از شیطان هم دارد بدتر می‌شود.

ـ رحمت بودن وساوس شیطان
اگر کسی از ولایت‌الله منقطع شد، ممکن نیست در تحت تدبیر غیر خدا (یعنی شیطان) قرار نگیرد، منتها شیطان به عنوان کلبِ معلَّم است، یک سگِ شکاری درنده‌ای است که حساب‌شده می‌گیرد [و] برای همه وسوسه می‌کند[که] این وسوسه، رحمت است. اگر وسوسه نباشد که مسئله تزکیه نیست [اگر] وسوسه نباشد که جهاد با نفس نیست [اگر] وسوسه نباشد که جهاد اکبر نیست، اگر وسوسه نباشد انسان به مقام ولایت نمی‌رسد. وسوسه، رحمت است، منتها «گرفتن» و «گزیدن» این عذاب است [که] این را خدا بر همه کس مقرّر نکرده است.
سوال.....
جواب: بله؛ این شرّ نسبت به آن هدایت شر است؛ وگرنه در نام اَحسن این وسوسه، رحمت است. اگر وسوسه نباشد، اولیا پیدا نمی‌شوند، اتقیا پیدا نمی‌شوند، جهاد اکبر پیدا نمی‌شود. اگر کسی با کسی کار نداشته باشد، دیگر ما انسان نخواهیم داشت، یا حیوان داریم و یا فرشته. یک موجود متفّکرِ دو‌بُعدی که بر موقفِ نَجْد خیر و بر موقف نَجْد شر بایستد، نداریم. این وسوسه است که انسان اگر او را زیرِ یا گذاشت ولیّ الله می‌شود.

ـ حدود اختیارات شیطان نسبت به انسانها
پس اگر شیطان بخواهد کسی را بگزد، به عنوان کَلب معلَّم مأموریت پیدا می‌کند. در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 27 فرمود: ﴿إنّه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم إنّا جعلنا الشیاطین أولیاء للّذین لا یؤمنون﴾؛ ما شیاطین را اولیای کفّار و منافقین و تبهکاران قرار دادیم. آنها در تحت ولایت شیطان‌اند. این‌چنین نیست که خودِ شیطان مستقلاً به سراغ کسی برود. سخن از یزدان و اَهْرِمَن در مقابل هم نیست، سخن از نور و ظلمت در مقابل هم نیست، سخن از اهورامزدا در برابر اینها [در] کنار هم نیست [بلکه] هرچه هست در تحت ربوبیّتِ ربّ‌العالمین است. شیطان یک مأموریّتی دارد در حدّ وسوسه و یک مأموریتی دارد در حدّ گزیدن، گرفتن و سرپرستی. همه هم مشخّص است که برای چه کسانی وسوسه کند، نسبت به چه کسانی بگَزَد و نسبت به چه کسانی هم تأدّب کند و به سراغ آنها هم نرود. کارهای شیطان در سه قسمت خلاصه شد: نسبت به مخلَصین حقّ وسوسه و تعرّض ندارد، نسبت به اوساط از مؤمنینفقط وسوسه می‌کند و لاغیر، نسبت به تبهکاران سرپرستی آنها را به عهده می‌گیرد. آن‌گاه اگر خدای سبحان کسی را می‌گیرد با این مَجاری است [که] شیطان را در این راه قرار می‌دهد.

ـ هدایت باواسطه و بی‌واسطه خداوند
دربارهٴ هدایت فرمود: اگر کسی ایمان بیاورد، ما هدایت او را افزوده خواهیم کرد. دربارهٴ مرض هم فرمود: اگر کسی مریض بود، ما مرض او را افزوده خواهیم کرد، منتها دربارهٴ هدایت، هم افزایشِ مع‌الواسطه راه دارد، هم افزایش بلا‌واسطه؛ یعنی انسان ممکن است به جایی برسد که بلاواسطه خدای سبحان هدایتِ او را اضافه کند؛ چون یک امر وجودی و کمال و خیر است [لذا] تا آنجا انسان تابِ رفتن را دارد که بلاواسطه از خدای سبحان فیض دریافت کند.

ـ راز لزوم باواسطه بودن اضلال الهی
امّا ضلالت یا مرض و امثال‌ذلک در مراحل بالا وجود ندارد و انسانِ تبهکار آن قدرت را ندارد که لَدَی‌الله قرار بگیرد تا آنجا بلاواسطه مرض بگیرد. مرض، بلاواسطه وجود ندارد؛ مثل کمالِ وجودی نیست، خیر نیست. اصولاً در جهانِ بالا جا برای ضلالت، وسوسه، مرض و امثال‌ذلک نیست. پس اگر در بعضی از قسمتها فرمود «خدای سبحان هدایتِ عدّه‌ای را زیاد می‌کند؛ چه اینکه مرضِ عدّه‌ای را هم اضافه می‌کند» مرض، حتماً مع‌الواسطه است و امّا هدایت، هم مع‌الواسطه و هم بلاواسطه هر دو فرض دارد؛ سورهٴ 47 [محمد] آیهٴ هفده این است: ﴿و الّذین اهتدوا زادهم هدیً و اتاهم تقویهم﴾؛ آنها که هدایت شدند، خدا به آنها که پاداش مرحمت می‌کند. آن هدایتِ پاداشی، غیر از هدایتِ بدوی است. هدایت بدی، نصیب همه شده است؛ یعنی راهنمایی. هدایتِ پاداشی که «ایصال إلی المطلوب» است و مانند آن، نصیبِ مؤمنینِ خاص می‌شود. فرمود: آنها که هدایت شدند، خدای سبحان هدایت آنها را افزوده می‌کند. اینجا هم به واسطهٴ فرشته‌ها راه دارد، هم بلاواسطه.
انسان ممکن است به جایی برسد که بلاواسطه فیضِ افزایش هدایت را دریافت کند، این می‌شود هدایت لدّنی، امّا مرضِ لدّنی نداریم؛ چون [در] لدی‌الله جا برای مرض نیست. ضلالتِ لدّنی نداریم، امّا هدایت لدّنی داریم، علم لدّنی داریم، جهل لدّنی نخواهیم داشت. جهل در بالا نیست تا در نزد خدا بشود جهلِ لدّنی. مرضِ لدّنی نداریم، امّا سلامت لدّنی داریم. مرض، حتماً مع‌الواسطه است با این وسائطِ یادشده، امّا سلامت هم می‌شود بلاواسطه باشد، هم مع‌الواسطه.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی